در مباحث سنتی، موضوع اخلاق «ملکات» دانسته شده نه عمل اخلاقی، اما امروزه در محافل فلسفی دنیا اینگونه نیست و بیشتر درباره ارزش رفتارها بحث میکنند و اصالت را به رفتار میدهند.
بر اساس آنچه از منابع دینی به دست میآید، عالیترین مقامی که ممکن است انسان به آن برسد مقامی است که حقیقت آن را اکنون نمیتوانیم درک کنیم و تنها با عنوانی کلی به آن اشاره میکنیم و میگوییم: نام آن مقام قرب خداست. راه رسیدن به این مقام، انجام اعمالی خداپسندانه است که شرع مطهر برای ما تعیین کرده است. پس از دیدگاه اسلامی میتوانیم بگوییم ارزش اخلاقی چیزی است که ما را به قرب خدا برساند و عالیترین ارزش هم قرب خداست. عمده مشکلی که بر سر راه انجام این اعمال وجود دارد نبود انگیزهای قوی برای عمل به دستورات شرع مقدس است، حتی بهترین کارهایی را که میدانیم خدا دوست دارد و باعث قرب الی الله میشود با سنگینی انجام میدهیم (وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ).1 برای رفع این مشکل این بحث را مطرح کردیم که افعال اختیاری انسان همه از انگیزه او سرچشمه میگیرد. انسان اگر بخواهد کاری را انجام دهد یا باید خودِ آن کار برای او لذتبخش باشد یا به دنبال آن لذتی برای او حاصل شود. بنابراین هر اندازه ما تلاش کنیم تا بدانیم کارهای خوب چه لذتهایی در دنیا، در برزخ، در قیامت و نهایتا در عالم ابدی برای ما خواهند داشت و ما را از چه عذابها و رنجهایی نجات خواهند داد انگیزه ما برای انجام کارهای خیر بیشتر میشود. این نکته راهکاری تربیتی است که قرآن کریم و اولیای دین از آن استفاده کردهاند تا مردم را وادار به انجام کارهای خوب کنند. اولیا و مربیان نیز از این راهکار استفاده میکنند و به کودکان وعده میدهند که در صورت انجام کارهای خوب چیزی که دوست دارند را مثل شیرینی، اسباب بازی و ... برای آنها تهیه کنند.اگر از ابتدا به کودک بگویند: اگر درس بخوانی دکتر میشوی، آیتالله میشوی و ... کودک نمیتواند این حقایق را بفهمد و چندان اهمیتی هم به آن نمیدهد، اما اگر وعده خرید اسباب بازی به او بدهند و با انجام کار خوب به او اسباب بازی بدهند انگیزه او برای انجام کارهای خوب قوی میشود. معنای این سخن این نیست که وعدههای قرآن تنها جنبه انگیزندگی دارند و واقعیتی در ورای آنها وجود ندارد، بلکه هم این وعدهها واقعی است و هم به دنبال آنها آثار بیشتری مترتب میشود که فوق درک عقل ما هستند. خداوند پاداشی را برای ما بیان کرده است که در حد درک ماست تا آنها در ما ایجاد انگیزه کنند. البته به نتایج بالاتر هم اشاراتی شده است نظیر اینکه قرآن میفرماید: ورِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَکْبَرُ،2 اما ما درک درستی از آن نداریم. طرح مسأله با توجه به مراتب مختلفی که در آثار اعمال وجود دارد این سؤال مطرح میشود که آیا هر یک از این مراتب میتوانند مقصود انسان از انجام عمل قرار گیرند و تفاوت این مقاصد تأثیری در نتیجه ندارد؟ برخی از آثار اعمال به همین حیات دنیوی مربوط میشوند مثلا نماز شب موجب وسعت روزی در دنیاست.برخی دیگر در عالم برزخ محقق میشود مثلا نماز با چهرهای زیبا انیس انسان در تنهایی و غربت عالم قبر خواهد شد. کسی که در زندانی تکسلولی گرفتار شده باشد میفهمد که دیدن یک انسان چه قدر ارزش دارد. و بالاخره برخی از آثار عمل در حیات ابدی انسان خود را نشان میدهد. هر یک از این آثار میتواند انگیزهی انجام یک عمل باشد. انسان ممکن است به خاطر وسیع شدن روزی که امری دنیوی است نماز بخواند. انجام این عمل کاری مثبت است و به هر حال از اینکه انسان اصلا نماز نخواند بهتر است. اما سؤال این است که آیا انجام عمل با چنین انگیزهای با انجام همین عمل با انگیزههای دیگر یکسان است؟ همه ما میدانیم که نیت در ارزش بخشیدن به عمل بسیار مؤثر است. از طرفی نیت همان انگیزه است. اما چگونه با اینکه عمل، در ظاهر یکسان است نیت و انگیزه در ارزش کار تأثیر میگذارد؟ نیت، قوام کار اخلاقی این سؤال به مسألهای بسیار عمیق در فلسفه اخلاق برمیگردد که از هزاران سال پیش مطرح بوده و اکنون نیز از بحثهای داغ آکادمیک است و آن مسأله این است که اصلا رابطه عمل اخلاقی با نیت چیست و آیا اصلا نیت در ارزش اخلاقی تاثیرگذار است؟ تا آنجا که تاریخ فلسفه نشان میدهد و از کتابهای خوبی که علمای بزرگ خودمان نوشتهاند هم برمیآید، در مباحث سنتی، موضوع اخلاق «ملکات» دانسته شده نه عمل اخلاقی، اما امروزه در محافل فلسفی دنیا اینگونه نیست و بیشتر درباره ارزش رفتارها بحث میکنند و اصالت را به رفتار میدهند. در متون دینی ما هم شاید بیشتر روی افعال تکیه شده است مانند: انفاق، جهاد، نماز، زکات و ... البته در متون دینی تعبیراتی همچون صابرین و ... که دلالت بر صفات و ملکات میکنند نیز آمده است، اما آنچه بیشتر مورد بحث قرار میگیرد افعال است. به احتمال قوی فیلسوفان قدیم میدیدند که رفتارهای ریاکارانه ارزشی ندارد و به دنبال این بودند که تفاوت اینگونه اعمال را با اعمال ارزشی بیابند. شاید آنها به این نتیجه رسیدند که هنگامی که انسان ملکه ثابت و خوبی دارد در همه شرایط کار ارزشمند انجام میدهد، اما وقتی این ملکه را ندارد به صورت دائمی کار خوب انجام نمیدهد. لذا کارهایی که به صورت ملکه درنیامده باشد را مربوط به اخلاق ندانستهاند، چراکه خُلق باید امری ثابت باشد. از این رو محور بحث را ملکات قرار دادهاند. آن زمان هنوز مسأله نیت چندان مطرح نبود، اما بعدها در برخی از مکاتب اخلاقی مسأله نیت بسیار جدی گرفته شد. در قرنهای اخیر در محافل اروپایی، مکتب کانتی در اخلاق بسیار بر روی نیت تکیه میکند و در تعریف فعل اخلاقی میگوید: فعلی اخلاقی است که تنها به نیت اطاعت عقل انجام گیرد و هیچ انگیزه دیگری نداشته باشد، حتی اگر عملی از روی عواطف هم انجام گیرد ارزش اخلاقی ندارد. در اسلام هم آنچه اهمیت دارد نیت است و اسلام نیت را مقوم ارزش کار میداند. تفاوت دیدگاه اسلام با دیدگاه قدما و کانت در اسلام نه نظریه کانت مورد تأیید است و نه نظریه قدما. اسلام برای کار اخلاقی ارزش قایل است گرچه هنوز به صورت ملکه درنیامده باشد. بنابراین کسی که در اوایل به تکلیف رسیدن نماز میخواند و هنوز انجام این کار برای او به صورت ملکه درنیامده، کار او ارزشمند است. دیدگاه اسلام با سخن امثال کانت هم دو تفاوت اساسی دارد: یکی اینکه ملاک ارزشی بودن کار را قصد اطاعت عقل نمیداند، بلکه در اسلام تنها ملاک، اطاعت خداست؛ و دیگر اینکه ارزش، دارای مراتب است. در مکتب کانت اگر کاری تنها برای اطاعت عقل انجام گیرد ارزش دارد وگرنه هیچ ارزشی ندارد، اما در اسلام هر چه نیت انسان عمیقتر و والاتر باشد، عمل او ارزشمندتر است. اسلام حد نصابی برای ارزش تعیین کرده است و برای بعد از آن دیگر نمیتوان حد خاصی تعیین کرد. عنوان همه آن مراتب هم این است که انسان را به قرب خدا برساند. ارزشهای مقدمی در ادامه بحث دو مسأله فرعی را به طور خلاصه عرض میکنم. یکی اینکه گاه انجام کاری از لحاظ اسلامی حد نصاب ارزش واقعی را دارد به این معنا که موجب بهشتی شدن انسان میشود، اما گاه کاری ارزش مقدمی دارد یعنی هنوز به حد نصاب ارزش نرسیده است اما زمینه را برای ارزش واقعی فراهم و یا موانع آن را برطرف میکند. کار ارزشی در اسلام باید به قصد اطاعت خدا انجام گیرد، اما اموری مانند سخاوت، شجاعت، روحیه شکرگزاری، مهربان بودن، ... نفس را برای آن معنا مستعد میکند. این نکته پاسخی است برای این مسأله که چرا امثال حاتم طایی با اینکه ایمان نیاورد در جهنم نمیسوزد و به بهشت هم نمیرود درصورتی که این روایت صحیح باشد که بحث آن در جلسات گذشته تحت عنوان ارزشهای مقدمی گذشت. مراتب عبادت نکته دیگر مسألهای است که بین بزرگان علمای اخلاق و معرفت مطرح شده که اگر انسان کاری را به خاطر حاجتی دنیوی یا اخروی انجام دهد و تنها رضای الهی در نظر او نباشد آیا این کار وی عبادت محسوب میشود یا خیر؟ اگر کسی تنها برای رفتن به بهشت و بهرهمندی از نعمتهای بهشتی یا تنها برای نجات از جهنم نماز بخواند آیا کار او واقعا عبادت خداست؟ آیا معامله با خدا به این معنا که انسان نماز بخواند تا خدا به او بهشت عطا کند حقیقتا عبادت است؟ اتفاقا قرآن هم نام این عمل را داد و ستد میگذارد و اشکالی را هم متوجه آن نمیداند، مانند آنجا که میفرماید: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِیکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ،3 حتی درباره جهاد میفرماید: إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ،4 آیا چنین عملی واقعا عبادت خداست یا عبادت بهشت؟ برخی از بزرگان آن چنان مسأله را دقیق در نظر گرفتهاند که گفتهاند: «انجام این کارها در حقیقت عبادت نیست و خداوند تفضلا آنها را میپذیرد.تنها عبادتِ اولیای خدا حقیقتا عبادت است که وجود و عدم بهشت و جهنم برایشان مساوی است. عبادت حقیقی از آنِ کسی است که میگوید: ما عبدتک خوفا من نارک ولا طمعا فی جنتک لکن وجدتک اهلا للعبادة فعبدتک.5» اما تعالیم عمومی اسلام که در قرآن کریم و در روایات منعکس است همه این اعمال را به عنوان عبادت میپذیرند (إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَار)6 پس در اسلام ارزش رفتار، امری پذیرفته شده است و لزومی ندارد حتما به حد ملکه برسد. قوام ارزش رفتار هم به نیت است. اگر نیت انسان یعنی آن انگیزهای که انسان را وادار به کار میکند تنها ترس از عذاب باشد اولین مرتبه حد نصاب قبولی را دارد و مرتبه عالیترش عبادت بهشتیان است که برای رسیدن به نعمتهای بهشتی عبادت میکنند و بالاتر از این عبادت خواص است که تنها به خاطر دوستی و حب خدا کار میکنند و با تعبیراتی همچون حبا لله، شکرا لله، وجدتک اهل للعبادة فعبدتک و ... در روایات به آن اشاره شده است. نیت، جهت دهنده و تعیین کننده نقطه اوج پرواز اما مسأله اصلی این بود که نیت چه دخالتی در عمل دارد؟ این مسألهای بسیار پیچیده است. به نظر میرسد ما انسانها از زمانی که به تکلیف میرسیم حرکت و سیری روحی را شروع میکنیم. البته حضرات معصومان علیهمالسلام بسیار زودتر از ما به تکلیف میرسند و شاید ایشان در زمان جنینی هم مکلف به تکالیفی باشند؛ آنها حسابی دیگر دارند. انسانهای معمولی هنگامی که به حد تکلیف میرسند استعداد پروازی روحی را به سمت هدف پیدا میکنند. شاید اصلا کلمه روح هم بیتناسب با «راحَ» به معنای حرکت و سیر نباشد. روح و ریح همخانواده هستند. مقصود از این استعداد، عاملی درونی، دینامیک و خودجوش است که میخواهد حرکت کند و به دنبال رشد و کمال برود. این عامل گرچه در کودکان هم وجود دارد اما چندان آگاهانه نیست و از زمان تکلیف آگاهانهتر میشود و حرکت انسانی به معنی واقعی در او رشد میکند. روح انسان به گونهای آفریده شده که جهت حرکت آن به سمتی است که به آن دلبستگی و توجه پیدا میکند. انسان به جایی میرود که آن را دوست دارد و این توجه دل است که هدف آن را مشخص میکند. آن کسانی که هدفشان روزیِ فراوان در همین دنیاست و به این امید عبادت میکنند عبادتشان قبول است اما سطح پروازشان همین دنیاست. اگر توجه دل کسی به جایی بالاتر از این باشد از این افق فراتر رفته، همچون مرغی که سنگی از پایش باز میشود راحتتر به پرواز در میآید و سطح پروازش بالاتر میرود. تعلقات امور دنیا مانند سنگی به پای روح است و پرواز او را سختتر کرده، در افق پایینی قرار میدهد. کسی که نماز میخواند تا قرضش ادا شود، خانه دار شود، همسر خوبی بیابد و ... هنوز گرفتار تعلقات دنیاست. اگر او دلبستگی به این امور نداشته باشد روح وی میتواند فراتر از اینها پرواز کند. نیت است که اوج و جهت حرکت روح را معین میکند. رفتن ما اجباری است (یا أَیُّهَا الْإِنْسانإِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ)7 و کسی اینجا نمیماند. هیچ کس در دو لحظه هم بیحرکت نمیماند و انسان دائما در حرکت است (أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الأمُورُ)،8 اما خود ما باید جهت حرکت را تعیین کنیم. حرکت ما میتواند به طرف خدا باشد و میتواند به طرف شیطان، و این نیت و توجه ماست که تعیین کننده این جهت است. اگر سنگها را از پایت باز کردی و توانستی دلت را متوجه آن عالم کنی حرکت تو به آن سمت میرود. این عبادتها در واقع بال و پرزدنهایی است که تو را به آنجایی میرساند که در نظر گرفتهای. معنای «قوام ارزش به نیت است» این است که نیت مشخص میکند انسان به کجا خواهد رسید. کسی که درس خوانده تا مدرکی بگیرد در حقیقت چند سال پرواز کرده تا به آن مدرک رسیده است، اما اگر کسی از ابتدا بگوید: خدایا! تو را دوست دارم و میخواهم پیش تو بیایم (رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ)9 تو راهی به من نشان بده که بتوانم زودتر به تو برسم، و به تو نزدیکتر شوم، این انگیزه موجب عبادت شدن تحصیل خواهد شد و این حرکت به سوی خدا خواهد رفت. اما اگر درس خواندن، نماز شب خواندن، زیارت عاشورا خواندن و ... برای این باشد که مردم از انسان تعریف کنند، سمت و سوی این حرکت به سوی جهنم خواهد بود. ارزش عمل به هدفی است که انسان از انجام آن عمل دارد. هنگامی که روح انسان هدفی را در نظر میگیرد و به آن سمت پرواز میکند و همه نیروهای خود را برای رسیدن به آن بسیج میکند. این کار او عبادت خواهد بود که یا عبادت شیطان است یا عبادت الله (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ).10 پس در نظریه ارزشی اسلام، نیت مقوم ارزش است نه اینکه نیت، امری است که به عمل ضمیمه میشود و خود عمل ارزشی دارد و نیت ارزشی دیگر، بلکه خود عمل ارزش مقدمی و اعدادی دارد و جزء العلة است. آن چیزی که روح ارزش را تعیین میکند نیت عمل است. پی نوشت ها: 1 . بقره، 45. 2 . توبه، 72. 3 . صف، 10. 4 . توبه، 111. 5 . بحارالانوار، ج67 ص 186. 6 . بحارالانوار، ج67 ص 196. 7 . انشقاق، 6. 8 . شوری، 53. 9 . تحریم، 11. 10 . یس، 60 و 61.