به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  یکی از انواع مهم محبت الهی، عبادت و نیایش الاهی است؛ چیزی که مستقیماً ارتباط عبد را با رب برقرار می‌کند.عبد می‌تواند بدون‌ واسطه با معبود خود راز و نیاز و درد دل کند و محبت الاهی را جلب، و در حقیقت اثبات محبت کند.

 
خبرگزاری فارس: تربیت «محبت‌ محور»

 

 

چکیده

«تربیت» از ریشة «ربو» به معنای تربیت و رشد جسمانی است. این واژه از ریشه «ربب»، به معنای تدبیر کردن و به کمال رساندن متربی است. آنچه در این نوشتار مد نظر است، معنای دوم است. «محبت» یعنی دوستی و دوست ‌داشتن، محبت در این مقال محبت حق‌تعالی و اولیای الاهی است که مربی می‌تواند با فراهم کردن زمینة این نوع محبت در متربی، او را در مسیر کمال قرارداده، موجبات رستگاری وی را فراهم آورد. کسی که محبت الاهی و اولیای او را در دل دارد، همیشه خود را در محضر دوست می‌بیند و از گناه و معصیت اجتناب کرده و از هرگونه ناهنجاری خود را به دور می‌دارد. روایات ائمه معصومین(ع) و حالات و رفتار اولیای الاهی و پویندگان راه محبت، شاهد بر این مدعاست.

کلیدواژه‌ها: محبت، تربیت، ‌محبت ‌محوری، عشق

 

بقیه در ادامه

 

 

 مقدمه

از وقتی که خداوند بشر را آفرید، ارتباط او با خلقش شروع شد. او خالق شد و ما مخلوق؛ هنگامی که رزق داد، او رازق شد و ما مرزوق؛ هنگامی که ما را هدایت کرد، او هادی شد و ما مهدی؛ او را پرستش کردیم، ما عابد شدیم و او معبود؛ او را دوست داشتیم، ما عاشق شدیم و او معشوق؛ او را طلب کردیم، ما طالب شدیم و او مطلوب.

از وقتی که این حدیث قدسی را خواندیم که خداوند متعال فرمودند: «من طلبنی وجدنی و من وجدنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فانا دیته؛ هر که مرا طلب کند، خواهد یافت و هر که مرا یافت، عاشقم می‌شود و هر که عاشقم شد، عاشقش می‌شوم و هر که را من عاشقش شوم، عاقبت او را شهید می‌کنم و هر که را من شهید کنم، خودم خون‌بهی او می‌شوم»، به اذن خدا به سوی او راه افتادیم.

اسلام که دین همة انبیای راستین و برنامة تکامل انسان است، در محبت خدا ریشه دارد؛ امام علی(ع) اسلام را دینی می‌داند که ستون‌هایش بر محبت استوار شده است: «و اقام دعائمه علی محبته؛ این اسلام، دین خداوند است که آن را برای خود برگزیده است و ستون‌هایش را بر محبت خویش استوار ساخته است...».1

این بدان معناست که خدادوستی اصلی‌ترین پایه‌های سازندگی فردی و اجتماعی و تکامل مادی و معنوی انسان است، و همة آنچه را که انبیای الاهی برای هدایت جامعة بشر آورده‌اند، در صورتی به نتیجة مطلوب می‌رسد که بر این پایه استوار باشد؛ تا انسان به کیمیای محبت خدا دست نیابد، به فلسفة خلقت خود دست نخواهد یافت.

امام سجاد(ع) در دعای مکارم‌الاخلاق از صحیفة سجادیه به کیمیاگری محبت اشاره کرده است: «وانهج لی الی محبتک سبیلا سهله اکمل لی بها خیر الدنیا والاخر؛ به سوی محبت راهی آسان برایم بگشا که بدان خیر دنیا و آخرت را برایم کامل کنی».2 بر این اساس، هر چه محبت انسان به خدا قوی‌تر باشد، برای رسیدن به راز آفرینش خود و کسب کمالات انسانی توفیق بیشتری دارد.

اثر محبت تغییر دادن و رنگ‌زدن است؛ زیرا کسی را که دوست داریم، اخلاق و رفتار ما را عوض می‌کند و ما مانند او می‌شویم. موالیان ما را با محبت خود رنگ الاهی می‌زنند. خدای تبارک و تعالی محبت را برای خودش، اولیایش و مؤمنان قرار داده است. به عبارت دیگر، دل مثل غنچة گل است و خداوند غنچة ولایت و محبت خود و اهل بیت(ع) را در سرّ مؤمنان قرار داده است.

وقتی پیامبر محبوب خدا شد و دید نمی‌تواند هیچ‌کاری برای خدا انجام دهد، محبتش را متوجة خلق کرد و همه آنها را در آغوش محبت خویش گرفت. خدا نیز به او فرمود: «به مردم بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا محبوب خدا شوید»، و از این راه است که انسان محبوب خدا می‌شود.

در این مقاله برآنیم تا پس از تبیین تربیت و هدف آن که تکامل انسان و برخورداری وی از صفات الاهی است و نیز محبت، و شناخت محبت خدا و اهل بیت(ع) و بزرگانی که طریق محبتِ آنان را پیموده‌اند، خود را از سرچشمة زلال محبت آنان سیراب، و در سایة لطف این محبت، سلوک خود را در راه سعادت و کمال به سوی مربی عالم آسان سازیم.

 

1. مفهوم‌شناسی تربیت و محبت

 

الف) مفهوم تربیت

واژة تربیت در کتاب‌های لغت با دو مادة «ربو» و «ربب» مرتبط است. بسیاری از کتاب‌های تعلیم و تربیت، هنگام بحث از ریشة تربیت، آن را از مادة «ربو» دانسته‌اند؛ ولی باقر شریف قریشی در کتاب النظام التربوی فی الاسلام3 با استناد به کتاب‌های لغوی معتبر، تصریح کرده تربیت از ماده «ربب» است. به نظر می‌رسد کسانی که تربیت را از ریشة «ربو» دانسته‌اند، شکل کنونی و تغییریافتة کلمه تربیت را ملاک قرارداده‌اند و با توجه به آن گفته‌اند که تربیت، مصدر «تفعله» و از فعل ربا است؛ ولی افرادی که تربیت را از ریشه «ربب» گرفته‌اند، به ریشة اصلی و اولی کلمة تربیت اشاره می‌کنند.

بنابراین، واژة تربیت دو ریشة اولی و ثانوی دارد؛ اما در اینکه کدام‌ یک از دو ریشة «ربو» و «ربب» اولی و اصلی و کدام یک ثانوی و فرعی می‌باشد، بین لغت‌شناسان اختلاف است؛ از کلام آنها دو قول عمده استفاده می‌شود:

1. قول راغب در مفردات: «الرب فی الاصل التربیه ...» و «...ربیت الولد من هذا (ربو) قیل اصله من المضاعف فقلَّبت خفیفاً...»؛ از ظاهر کلام راغب استفاده می‌شود که ربب (رب) از ربو مشتق شده و ربو، ریشة اصلی و اولی، و ربب ریشة فرعی و ثانوی واژة تربیت است.

2. قول افرادی مانند ابن‌منظور در لسان العرب: «تربیه...رباه تربیة علی تحویل التضعیف و ترباه علی تحویل التضعیف ایضاً» و زبیدی در تاج العروس: «و رب الولد...کرببه تربیباً...و رباه تربیة علی تحویل التضعیف»؛4 بر خلاف سخن راغب، از کلام ابن‌منظور و زبیدی استفاده می‌شود که «ربب»، ریشة اصلی و اولی، و «ربو»، ریشة فرعی و ثانوی تربیت است.

از کلمات لغت‌شناسان استفاده می‌شود که تربیت، از ریشة ثانوی «ربو»، به معنای تغذیه و رشد و نمو است که بیشتر به پرورش جسمانی و مادی توجه دارد؛ ولی تربیت از ریشة «ربب»، در کتاب‌های لغت دارای معانی متعددی همچون سرپرستی، کامل کردن، اصلاح امور، تدبیر، تأدیب، چیزی را ایجاد و انشاءکردن و به تدریج از حالت نقص به حد تمام رساندن و سوق دادن شیء به سمت کمال و رفع نقایص است.

به نظر می‌رسد معنای تربیت از ریشة «ربب»، همین معناست و سایر معانی، همه از آثار و لوازم این معنا باشد؛ زیرا در تمام معانی مذکور، به نحوی معنای تدبیر برای سوق دادن به سوی کمال وجود دارد.در قرآن، کلمة تربیت و مشتقات آن از ریشة ثانوی و فرعی «ربو» چندان مورد توجه قرار نگرفته است و مشتقات این کلمه از ریشه «ربو» در خصوص تربیت انسان فقط در دو آیه ذکر شده است: ‌»و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً؛ بگو خدایا به پدر و مادر من که مرا در کودکی و خردسالی تربیت و بزرگ کرده‌اند رحم نما»(اسراء: 24).

کلمة صغیر قرینه است بر اینکه مراد از «ربیانی» بزرگ کردن و رشد و نمو جسمانی است؛ همچنین در خطاب فرعون به موسی آمده است: «الم نرّبک فینا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین؛ آیا ما تو را در کودکی بزرگ نکردیم؛ در حالی که چندین سال از عمرت را در بین ما سپری کردی»(شعرا: 18). در اینجا نیز با توجه به جایگاهی که فرعون از آن برخوردار بود، منظور از تربیت، رشد جسمانی است، نه تربیت الاهی و دینی!

در ادعیة معصومان(ع) نیز کلمة تربیت و مشتقات آن از ریشة «ربو» به طور محدود دیده می‌شود.برای مثال، در دعای کمیل می‌خوانیم: «یا من بدء خلقی و ذکری و تربیتی و بری و تغذیتی...» یا در فرازی از دعای ابوحمزة ثمالی این‌گونه آمده است: «... خدایا! در هنگام کوچکی و خردسالی مرا در نعمت‌ها و احسان‌هایت بزرگ و تربیت کردی و در هنگام بزرگی نیز اسم مرا به عظمت یاد کردی».5

از نظر اسلام، انساندارای جسم و روح است و قوای جسمانی و روحی انسان، هر دو باید پرورش یابد. اسلام رشد و نمو جسمانی و برخورداری از بدن سالم را لازم می‌داند؛ اما این امر، هدف و غایت نهایی نیست؛ بلکه به عکس هدفی مقدماتی برای رسیدن به کمال و تعالی روحی است.

مشتقات کلمة تربیت از ریشة اولی و اصلی «ربب» مانند ربوبیت، ربّ، مربوب، ربّانی، ربیون و ارباب، در متون اسلامی فراوان به کار رفته است.

افزون بر قرآن کریم، در روایات نیز مشتقات واژة تربیت از ریشة «ربب» فراوان آمده است. برای نمونه، در دعای کمیل، علی(ع) واژة رب و مشتقات آن را به کار برده‌اند: «یا الاهی و سیدی و ربی اتراک معذبی بنارک بعد توحیدک... و بعد صدق اعترافی و دعایی خاضعاً لربوبیتک»6در صحیفة سجادیه که سرشار از معارف تربیتی اسلام به زبان دعا است، مشتقات تربیت از ریشة «ربب» مانند ربوبیت، رب، مربوب، و ... فراوان آمده است.

برای مثال، در دعای امام سجاد(ع) دربارة پناه بردن به خداوند از شر شیطان می‌خوانیم: «اللهم و اعمم بذلک (الاستعاذة من الشیطان) من شهد لک بالربوبیة... و استظهر بک علیه فی معرفة ‌العلوم الربانیة».7نتیجه اینکه برای دستیابی به تعریف تربیت اسلامی، باید از ریشة ربب و مشتقات آن مانند رب و ربوبیت استفاده کرد که از آنها معنای تدبیر و هدایت الاهی انسان به سوی کمال روحی و معنوی به دست می‌آید.

 

ب) مفهوم محبت

برای محبت تعاریف مختلفی ذکر شده است که هر یک به فراخور خود، بخشی از آن را بازگو می‌کند. در اینجا برخی از این تعاریف را از زبان اهل فن، عارفان، حکیمان و اولیای الاهی آمده است:راغب اصفهانی در مفردات الفاظ قرآن، محبت را برتر از اراده می‌داند: «محبت یعنی ارادة آنچه را می‌بینی و یا می‌پنداری خیر است، بنابراین، هر محبتی اراده است؛ ولی هر اراده‌ای محبت نیست».8 وی معتقد است محبت خداوند نسبت به بنده، همان نعمت دادن به اوست و محبت بنده به خداوند تقرب جستن به او.9 می‌توان تعریف راغب از محبت را مرتبه‌ای از مراتب محبت دانست که بالاتر از آن مرتیه نیز وجود دارد.

علامه طباطبایی در تفسیر آیة «یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ»(بقره: 165) گفته است: «حب تعلق وجودی است و کشش خاص بین علت کامل‌کننده و امور شبیه به آن و بین معلول (کامل‌شونده و یا شبیه به آن می‌باشد و چون حب عبارت از این است، لذا ما افعال خود را دوست می‌داریم تا به وسیلة آن استکمال کنیم و آنچه را هم که متعلق به افعال ماست دوست می‌داریم تا آن را وسیله و ابزار کار خود کنیم».10

از نظر حکیمان، محبت در انسان، از کیفیات نفسانی است؛ یعنی تعلق گرفتن نفس به چیزی که با طبع و غریزه یا عقل و یا قلب ملایم است و دارای سه رکن ادراک (محبت)، مدرِک (محبّ)، مدرَک (محبوب) است.صدرالمتألهین این‌گونه از محبت تعبیر می‌کند: «محبت و آنچه مرادف آن است، عبارت است از ابتهاج به شئ یا از شئ موافق اعم از آنکه عقلی باشد یا حسی حقیقی یا باطنی».11 عارفان عشق و محبت را از فروع اراده می‌دانند که صفتی از صفات حق‌تعالی است و در انسان به بالاترین درجة خود می‌رسد و موجب پیدایش مراتب و درجاتی در انسان می‌شود؛ مانند: میل، ولع، صبابه، شغف، هوی، غرام، حب، ودّ.12

محبت در عرفان

محبت در عرفان عملی از دو جنبه مطرح است:الف) محبت به خدای تعالی که مراد از آن «مقام محبت» است که عبد سالک پس از طی منازل و مقاماتی بدان دست می‌یابد؛ ب) محبت از خدای‌تعالی نسبت به عبد، که مراد از آن «مقام محبوبیت در عبد مجذوب سالک و بیان کیفت جذبه واحکام آن است.

مرحوم آیت‌الله نجابت (ره)که خود مدارج قرب الاهی را بر طریق محبت و با جذبه محبوب پیموده است می‌گوید: «چون محبت از ساحت قدس ربوبی نصیب کسی گردید، چنین شخصی حتماً از سایر اوصاف برخوردار می‌شود».13 خواجه عبدالله انصاری در منازل‌السائرین در مقام محبت و اهمیت آن آورده است: «محبت تعلق دل است بین همت و انس، در بذل برای محبوب و منع غیر از محبوب از روی اِفراد (افراد محبوب)... و از نخستین وادی‌های فناست».14

در معارف ترمذی آمده است: «محبت فنا کردن زندگی به دستور محبوب است».15 قشیری در رسالة قشیریه و ابوطالب مکی در قوت‌القلوب16 سخنانی از عارفان بزرگ را دربارة محبت بیان کرده‌اند که به بخشی از آن اشاره می‌شود؛ بایزید بسطامی می‌گوید: «محبت کم نشان دادن زیاد از جانب خود و زیاد شمردن کم از جانب محبوب را گویند»؛ جنید سخنی فراگیرتر از سخن بسطامی دارد و می‌گوید: «محبت دخول صفات محبوب به جای صفات محب است»؛ ابوعبدالله قرشی گوید: «محبت آن است که همة وجودت را به محبوب ببخشی و چیزی از تو باقی نماند»؛ از ابن‌عطاء دربارة محبت سئوال شد؛ گفت: «محبت شاخه‌هایی است که در قلب کاشته می‌شود و به اندازة عقل هرکس میوه می‌دهد».

از برخی صوفیان نقل شده است که آنها محبت را فتنه‌ای از جانب مراد می‌دانند که در دل مرید واقع می‌شود. نقل است روزی ابوبکر شبلی زندانی شد و گروهی بر وی وارد شدند؛ گفت: «شما چه کسی هستید؟ گفتند: ما دوستداران توئیم. شبلی برخاست و سنگی برداشت و به طرف آنها پرتاب کرد. آنها گریختند. گفت چرا فرار می‌کنید؟ اگر دعوی محبت مرا دارید، پس بر بلایم صبر کنید».17

یحیی‌بن‌معاذ به بایزید بسطامی نوشت: «از زیاد نوشیدن جام محبتش مست شدم». بایزید در پاسخ او نوشت: «دیگران دریاهای آسمان و زمین را نوشیدند و هرگز سیراب نشدند و زبانشان همچنان بیرون بود و می‌گفتند: آیا باز هم هست؟».18 از کتانی نقل شده است:در ایام حج در مکه در باب محبت صحبتی شد و بزرگان سخن گفتند. به جنید، که از همه کم‌سن‌تر بود گفتند: ای عراقی! آنچه داری بده! او هم بر سرش زد و اشکش جاری شد و سپس گفت: بنده‌ای که خود را فراموش کرده و پیوسته به ذکر پروردگارش مشغول است و به ادای حقوق وی می‌پردازد و با قلبش به وی می‌نگرد، انوار هویت او قلبش را سوزانده و از جام دوستی او صفا یافته و پرده‌های غیب را برای او کنار زده، اگر سخن بگوید از جانب خداوند است و فعل اوست و اگر حرکت کند به امر اوست؛ اگر آرام گیرد با خداوند است. او به واسطة خدا و برای خدا و با خداست.19

آیت‌الله مصباح‌یزدی دربارة مراتب محبت در کتاب خودشناسی برای خودسازی فرموده است: آنچه از احادیث استنتاج می‌گردد، ‌این است که هرکس به فراخور حال و درجة ایمان و معرفتش نسبت به خدا و اولیای الهی، در مرحله‌ای از محبت آنها قراردارد. بنابراین، در یک جمع‌بندی برای محبت از نظر شدت و ضعف سه مرتبه می‌توان قائل شد:

1. مرتبة ضعیف که مقتضی نزدیک شدن به محبوب در وضعیت عادی است، و هیچ فداکاری و از خودگذشتگی در آن وجود ندارد؛

2. مرتبة متوسط که افزون بر نزدیک شدن، مقتضی فداکاری در راه دوست است؛ ولی تا حدی که با منافع شخصی مزاحمت نداشته باشد؛

3. مرتبة شیفتگی و خودباختگی که از هیچ نوع فداکاری در راه محبوب دریغ نمی‌ورزد و کمال لذت خود را در تبعیت از او در اراده و صفات، بلکه در تعلق وجودی، و به تعبیر دیگر در فنای خود در او می‌داند.20

بدیهی است هر قدر محبت شدیدتر باشد، لذتی که از وصول به محبوب حاصل می‌شود، بیشتر خواهد بود. در صورتی که این وصول به زمان و مکان و محدودکنندة دیگر مقید نباشد، این خواست فطری انسان به طور کامل ارضا می‌شود و کمبودی برای آن باقی نمی‌ماند، و در نهایت این محبت، به عشقی هستی‌سوز تبدیل می‌شود؛ این همان عشق به خداست که از اهداف تربیت دینی در بعد عاطفی شمرده می‌شود.

شهید مطهری نیز دربارة این مرتبه از محبت که عشق نام دارد می‌گوید: «وقتی محبت به حالتی برسد که زمام فکر و ارادة انسان را بگیرد و بر عقل و بر ارادة تسلط کند، این حالت را عشق می‌نامند؛ هر عشقی که به مرحلة عشق واقعی برسد، به مرحلة پرستش می‌رسد.21 انسان در حال پرستش می‌خواهد از وجود محدود خویش پرواز کند و به حقیقتی پیوند یابد که در آنجا نقص و کاستی و فنا و محدودیت وجود ندارد.»22با این توصیف از مفهوم محبت و نقشی که به مثابه اکسیر در تربیت معنوی و سیر و سلوک انسان ایفا می‌کند، این نوشتار در پی آن است که محب (محبین) و چگونه محبت ورزیدن به او (آنها) را شناخته و بشناساند.

 

2. محبت خدا

اصلی‌ترین مبادی محبت خدا پس از فضل و رحمتش، معرفت است. خداوند سبحان به فضل و رحمت خود، عشق به خوبی‌ها و زیبایی‌ها را در سرشت انسان نهاد و از آنجا که خود، جامع همة کمالات و زیبایی‌هاست، ممکن نیست که حقیقتاً کسی او را بشناسد و او را دوست نداشته باشد. از این‌رو، امام مجتبی(ع) تأکید می‌فرماید هر که خدا را بشناسد، دوستش خواهد داشت. امام صادق(ع) می‌فرماید:

«مردم خداوند عزوجل را سه گونه می‌پرستند؛ طبقه‌ای خدا را به امید پاداش او می‌پرستند که این پرستش آزمندان است و کسانی خدا را از ترس دوزخ می‌پرستند که این پرستش بندگان است و انگیزة آن ترس است. لیکن من خدای عزوجل را از سر دوستی‌اش می‌پرستم و عبادت می‌کنم و این عبادت بزرگواران است و انگیزه آن ایمنی است»؛ زیرا خداوند عزوجل می‌فرماید: «...آنان در آن روز از هراس ایمن هستند».(نمل: 89)؛ «بگو اگر خدا را دوست می‌دارید، پس از او پیروی کنید تا دوستتان بدارد و گناهان شما را بیامرزد» (آل‌عمران: 31). پس هر کس خدا را دوست بدارد. در روز قیامت ایمن خواهد بود.23

از رسول اکرم(ص) نقل شده است که ایشان در احوالات شعیب پیامبر فرمود:شعیب از دوستی خداوند عزوجل چندان گریست که نابینا شد. پس خداوند بینایی او را به او بازگرداند. باز چندان گریست که نابینا شد. پس خداوند بینایی‌اش را به او باز‌گرداند. برای بار سوم آن‌چنان گریست که نابینا شد. خداوند مجدداً بینایی‌اش را به او باز‌گرداند. در مرتبة چهارم خداوند به او وحی کرد. ای شعیب! تا کی می‌خواهی تکرار کنی؟ اگر این کار به خاطر ترس از دوزخ باشد، آن را از تو برداشتم، و اگر از اشتیاق به بهشت باشد، آن را بر تو روا ساختم.

شعیب گفت: پروردگارا، تو خود می‌دانی که گریة من،‌ نه از ترس دوزخ است و نه به اشتیاق بهشت؛ بلکه دوستی تو با قلبم پیوند خورده است. از این‌‌رو تاب صبوری ندارم تا تو را نبینم. پس خداوند عزوجل به او وحی کرد. حال که گریه‌ات به این سبب است، به زودی موسی‌بن‌عمران، همسخن خود را به خدمت تو در خواهم آورد.24

همچنین در حدیث دیگر از امام سجاد(ع) نقل شده است که فرمود: خداوند عزوجل به موسی(ع) وحی کرد، مرا محبوب خلقم گردان و خلقم را محبوب من کن. موسی عرض کرد پروردگارا! چگونه این کار را انجام دهم؟ فرمود: نعمت‌ها و عطایای مرا به آنان یادآوری کن تا مرا دوست بدارند که اگر شخصی گریزان از درگاهم و یا گمشده از آستانم را باز‌گردانی و هدایت نمایی، از عبادت صدساله‌ای که روزهایش را روزه‌دار و شب‌هایش را شب زنده‌دار باشی، برایت برتر است.25

خداوند عزوجل به داوود(ع) وحی کرد: ای داوود! اگر آنان که از من روی‌گردان شده‌اند می‌دانستند که چگونه در انتظارشان هستم و چه مهری نسبت به آنان دارم و چه قدر مشتاق ترک معصیتشان هستم، از اشتیاق من می‌مردند و در راه محبتم بند از بندشان جدا می‌شد. ای داوود! این ارادة من است دربارة کسانی که از من روی‌گردان شده‌اند؛ پس اراده‌ام درباره روی‌آورندگان به من چگونه است؟ ای داوود! بیشترین نیاز بنده به من هنگامی است که از من احساس بی‌نیازی می‌کند و بیشترین مهربانی من به بنده هنگامی است که از من روی‌گردان شود و بیشترین ارجمندی بنده نزد من هنگامی است که به سوی من باز‌گردد.26

همچنین در کتاب مصباح‌الشریعه از پیامبر مکرم اسلام(ص) نقل شده است: اذا احب الله عبداٌ من امتی قذف فی قلوب اصفیائه و ارواح ملائکته و سکان عرشه محبته، فیحبّوه فذلک الحبّ حقّاٌ، طوبی له ثم طوبی له، و له عندالله شفاعة یوم القیامه؛ آن‌گاه که مهر بنده‌ای از بندگان امت من در دل خدای عزوجل بیفتد و او را دوست داشته باشد، خداوند محبت این بنده را در دل و قلب برگزیدگان و ارواح ملائکه‌اش و نیز حاملان عرشش قرار می‌دهد؛ به طوری که آنها نیز او را دوست می‌دارند، و این دوستی، دوستی واقعی و حقیقی است. خوشا به حال چنین بنده‌ای! خوشا به حال چنین بنده‌ای! خداوند در روز قیامت مقام شفاعت را به وی عطا خواهد کرد.

پیام مهم تربیتی این احادیث آن است که اگر بنده‌ای به اندازة ذره‌ای محبت پروردگار را در دلش جای دهد، خداوند متعال سفرة گستردة محبت خود را برای او پهن می‌کند و گذشتة او را نادیده می‌گیرد. اگر مربی بتواند با این روش که بهترین شیوة تربیتی است، ارتباطی متربی را با پرورندة او برقرار کند تا وی حلاوت و لذت محبت الاهی را بچشد، به خودی خود راه تربیت را خواهد یافت.

 

انواع معرفت خدا

دو نوع معرفت برای انسان نسبت به باری‌تعالی امکان‌پذیر است؛ اول معرفت از طریق برهان که تکیه‌گاه ایمان است، و دوم معرفت از طریق شهود که یقین نامیده می‌شود. هر قدر انسان نسبت به خداوند متعال معرفت پیدا کند، به همان میزان با زیبایی‌ها و کمالات او آشنا می‌شود و نسبت به او علاقه پیدا می‌کند. به دلیل، جهت هم معرفت برهانی و هم معرفت شهودی، می‌تواند مبدأ محبت خدا باشد.

هرچند بی‌تردید محبت تام و کامل که از آن به عشق تعبیر می‌شود، جز از طریق معرفت شهودی حاصل نمی‌شود. به گفتة بعضی از اهل معرفت، تا انسان معرفت شهودی نسبت به خدا پیدا نکند، عاشق نمی‌شود. اگر این‌گونه عارف شد، می‌بیند که تمام خوبی‌ها در خدا جمع است؛ بنابراین، محال است انسان به غیر خدا توجه کند.27

بر این اساس، کسانی که معرفت‌شان نسبت به خداوند متعال معرفت شهودی است، بالاترین درجات عشق و محبت را نسبت به ذات مقدس او دارند. این گروه دو طایفه‌اند: یکی ملائکه و دیگری اولوالعلم. امام علی(ع) دربارة شدت طایفة اول، یعنی فرشتگان نسبت به حضرت حق می‌فرماید: «اشتغال به عبادتش آنان را از هر چیز دیگر باز‌داشته است و حقایق ایمان آنان را به معرفت پروردگار پیوند داده است و یقین به او آنان را از دیگران بریده و شیفتة او ساخته است و خواسته‌هاشان از آنچه نزد اوست، به آنچه نزد دیگری است درنمی‌گذرد. آنان شیرینی معرفتش را چشیده و از جام لبریز محبتش نوشیده‌اند».28

همچنین امام صادق(ع) لذت طایفة دوم از معرفت خدا را چنین توصیف می‌کند: «اگر مردم از فضیلت شناخت خدای عزوجل باخبر می‌شدند، به نعمت‌ها و خوشی‌های زندگی دنیوی که خداوند دشمنان را از آن برخوردار ساخته است، چشم نمی‌دوختند و با نعمت محبت خدا متنعم می‌شدند و از آن لذت می‌بردند».29امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزة ثمالی خطاب به خداوند می‌فرماید: «کسی که به سوی تو کوچ کرده، راهش بس نزدیک است و تو از خلقت در حجاب نشده‌ای‌؛ جز آنکه کردارشان آنان را از تو می‌پوشاند».30

با توجه به این مطلب درمی‌یابیم که اولاً تجلیه قلب، راه دوم برای معرفت شهودی محسوب نمی‌شود؛ بلکه تخلیه و پاک‌سازی دل از زنگارهای کارهای ناشایسته، برای رسیدن به معرفت شهودی کافی است و تجلیة دل به وسیلة کارهای شایسته، بر قوت این معرفت خواهد افزود؛ ثانیاً حجاب‌های معرفت خدا با موانع محبت او یکی است؛ زیرا چنانکه دانستیم، معرفت شهودی خداوند متعال، با محبت او همراه است. بنابراین، کسانی که با عنصر تقوا حجاب‌های معرفت شهودی را کنار زده‌اند، با کیمیای محبت خدا رشته محبت غیر را گسسته‌اند.

خدا چه کسانی را دوست دارد؟

هر یک از موارد ذیل که راه‌های جلب دوستی پروردگار محسوب می‌شوند، مبدأ ورود به جرگة بندگان راه‌یافته طریق کمال است؛ یعنی تربیت یافتن عبد با توجه رب و از طریق محبت وی:

توابین: خداوند توبه‌کنندگان به درگاهش را دوست دارد: «ان الله یحب التوابین».(آل‌عمران: 222).امام صادق(ع) می‌فرماید: «هرگاه بنده خالصانه توبه کند، خداوند او را دوست بدارد و گناهانش را در دنیا و آخرت بر او بپوشاند».31

پرهیزکاران: «ان الله یحب المتقین».(آل‌عمران: 76)

نیکوکاران: «ان الله یحب المحسنین».(آل‌عمران: 134)

صبرکنندگان: «و ماضعفوا و مااستکانوا و الله یحب الصابرین». (آل‌عمران: 146)

توکل‌کنندگان: «فاذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین».(آل‌عمران: 159)

عدالت‌پیشگان: «ان الله یحب المقسطین».(مائده: 42)

پاکیزگان: «فیه رجال یحبون ان یتطهروا و الله یحب المطهرین».(توبه: 108)

پیروان رسول(ص): «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله».(آل عمران؛ 31)

مجاهدین راه خدا: «ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفاٌ کانهم بنیان مرصوص».(صف: 4)، افزون بر آیات مزبور، در جای‌جای قرآن به مناسبت‌های گوناگون خداوند متعال دوستان خود را معرفی کرده است.

امامان معصوم(ع) نیز نشانه‌هایی را برای دوستی خدا ذکر کرده‌اند که از آنها با عنوان اسباب محبت خدا نام می‌بریم؛ غرض از بیان این احادیث و مطالب این نیست که معتقد باشیم هر انسانی می‌تواند به این درجه از صفات و محبت الاهی برسد، اما «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر ذره‌ای باید چشید». باید از این طرق و سلوکی که کمّل اولیای الاهی پیموده‌اند، الهام گرفت و محبت الاهی را شناخت و برای پرورش و تربیت خود و سایرین از آن بهره جست. آنچه مهم است، قدم نهادن در این مسیر، و آغاز راهی که نهایتش ذات مقدس الاهی است.

 

3. اسباب محبت خدا

 

الف) معرفت‌الله

امام حسن(ع) طریق دوستی حق‌تعالی را معرفت حضرت حق می‌داند و می‌فرماید: «من عرف الله احبه».32در کتاب مصباح‌الشریعه آمده است: پیکر عارف با خلق و قلبش با خداست. اگر چشم بر‌ هم زدنی قلبش از خداوند متعال غافل شود از اشتیاق به او خواهد مرد. عارف، امین سپرده‌های خداوند متعال (نعم الهی) گنجینة رازهایش، معدن نورش، راهنمای رحمت او بر خلقش، حامل علومش، و ترازوی فضل و عدلش است. از خلق و خواسته دنیا بی‌نیاز است و مونسی جز خدا ندارد و نطق، اشاره و دم زدنش جز با خدا، از خدا و برای خدا و همراه خدا نیست؛ پس او در باغ‌های قدس خدا گام می‌زند و از لطایف فضلش بهره‌مند می‌شود. معرفت، ریشه‌ای است که شاخه‌اش ایمان است.33

 

ب) ذکر الله

رسول خدا(ص) فرمود: «من اکثر ذکر الله احبّه؛34 هر کس خداوند عزوجل را یاد کند، خداوند دوستش خواهد داشت». در حدیث قدسی از قول رسول اکرم(ص) آمده است که ایشان می‌فرماید: «هرگاه اشتغال به من بر بنده‌ام چیره گردد، خواسته و لذتش را در یاد خود قرار می‌دهم؛ پس آن‌گاه عاشق من شود و من عاشق او می‌شوم. سپس پرده میان خود و او را بر خواهم داشت و این حالت را بر او مسلط خواهم کرد تا آنکه چون مردم غافل شوند او غافل نشود. این بنده سخنش سخن پیامبران است، او قهرمان حقیقی است».

یکی از انواع مهم محبت الهی، عبادت و نیایش الاهی است؛ چیزی که مستقیماً ارتباط عبد را با رب برقرار می‌کند. عبد می‌تواند بدون‌ واسطه با معبود خود راز و نیاز و درد دل کند و محبت الاهی را جلب، و در حقیقت اثبات محبت کند. هر چند دعاهای مختلفی از معصومان(ع) و اولیای الاهی در این‌باره وارد شده است و می‌تواند وسیله‌ای برای این ارتباط معنوی باشد؛ اما عبد می‌تواند بدون هر‌گونه تکلّفی و با زبان عامیانه و خودمانی نیز با خدا راز و نیاز، و ابراز محبت کند و همچون آن چوپان با خدا گفت‌وگو کند که:بارالها تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقی دوزم کنم شانه سرت.!

اولیای الاهی به ما یاد داده‌اند که با خدا این‌گونه صحبت کنیم: الهی حب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک، حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور، فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک...؛35 خدایا! بریدن از همه چیز و گرویدن به سوی تو نهایت آرزوی من است؛ چنین انقطاعی به من عطا فرمای؛ دیدگان و دل‌های ما را به روشنی آن دیدگان که به سوی تو نظر کند، چندان بر افروز که دیدگان دل‌ها، حباب نور را پاره کند و به معدن بزرگی بپیوندد و ارواح به عزت قدس تو درآویخته گردد.

رسول خدا(ص) در راز و نیاز خود با خدا می‌فرمود: بارالها! دوستی‌ات را محبوب‌ترین چیزها نزدم گردان، ترس از خودت را ترسناک‌ترین چیزها قرارده و با شوق دیدارت، نیازهای دنیا را از من ببر و هرگاه چشم روشنی اهل دنیا را از دنیاشان قراردادی، چشمم را با عبادتت روشن کن.36همچنین امام صادق(ع) این‌چنین با محبوب خود درد دل می‌کند: «پروردگارا! قلبم را از محبت نسبت به خودت، ترس از خودت و تصدیق و ایمان به خودت، هراس از خودت و شوق به خودت لبریز‌ساز، ای صاحب جلال و کرامت».37

اینها نمونة کوچکی از انبوه مناجات‌های سالکین و اولیای الاهی است که در ادعیه و احادیث وارد شده است که چگونه این بزرگواران با اخلاص تمام با محبوب خود به راز و نیاز می‌پرداختند تا به همة انسان‌ها بیاموزند برای درک بهترین و لذیذترین لذت‌ها که وصال محبوب است، راهی جز اتصاف به ویژگی‌های مورد نظر او نیست و این مهم حاصل نمی‌شود، جز راز و نیاز و ارتباط مستقیم با محبوب.

 

ج) تقوی‌الله

در روایتی از امام باقر(ع) خطاب به جابر آمده است: ای جابر! بدان که باتقوایان برایت کم‌هزینه‌ترین مردم دنیا و بیشترین یاری رسان‌اند.خدا را یاد می‌کنی، آنان یاری‌ات می‌کنند، و اگر فراموش کنی، به یادت می‌آورند؛ فرمان خدا را همواره بر زیان می‌آورند و اجراکنندة و پایبند فرمان اویند. دوستی خود را برای پروردگارشان بریده‌اند و با دل‌های خود به خداوند عزوجل و دوستی‌اش نگریسته‌اند و دانسته‌اند که فقط او به سبب جایگاه رفیعش شایستة نگریستن است.38

پی نوشت :

1. نهج البلاغه، خطبة 198، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 344.

2. صحیفة سجادیه، ص 87، الدعا 20.

3. باقرشریف قریشی، النظام التربوی فی الاسلام، ص.41.

4. حسین مهدی‌زاده، یین عقل‌ورزی، فصل 2؛ مفهوم‌شناسی واژة تربیت، ص 96.

5. عباس قمی، مفاتیح الجنان‌، دعی ابو‌حمزه ثمالی.

6. همان، دعی کمیل.

7. صحیفة سجادیه، دعی 17، بند 3.

8. حسین‌بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص.214.

9. همان، ص 196.

10. محمدحسین طباطبیی، ترجمة تفسیر المیزان، ج 1، ص 620.

11. محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، اسفار، چاپ قدیم، ج 2، ص 161 و 162؛ مبدأ و معاد، با مقدمه و تصحیح جلال الدین آشتیانی، به نقل از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی، ص113.

12. محمد اعلی‌بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 136.

13. سعید رحیمیان، حب و مقام محبت در حکمت و عرفان نظری، ص 54.

14. عبدالله‌بن محمد انصاری، منازل السائرین، به تصحیح فرهادی، ص 150.

15. سعید رحیمیان، حب و مقام محب در حکمت و عرفان نظری، ص.65.

16. صالح عضیمه، معنا‌شناسی واژگاه قرآن، ترجمة سیدحسین سیدی، ص 19.

17. همان، ص ‌159.

18. همان.

19. همان.

20. ر.ک، محمدتقی مصباح، خودشناسی بری خودسازی، ص 23-32.

21. مرتضی مطهری، فطرت، ص 86 و 191.

22. همو، انسان در قرآن، ص.23.

23. محمدبن علی ابن بابویه معروف به شیخ صدوق، الخصال، ص 188.

24. حسن‌بن محمد دیلمی، ارشاد القلوب، ص 171.

25. زین‌الدین‌بن علی معروف به شهید ثانی، منیة المرید، ص 116.

26. محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، مهجة البیضاء، ج 8، ص 62.

27. محمد محمدی ری‌شهری، کیمیی محبت، فصل 3، ص 158.

28. نهج البلاغه، خطبه 91، ص 311، حکمت 959.

29. محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 8، ص 247، حدیث 347.

30. محمدبن حسن طوسی، مصباح المجتهد، ص 583، حدیث 691.

31. ابی‌جعفر محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج 2، ص 230.

32. مسعودبن عیسی‌ورام، تنبیه الخواطر، ج 1، ص 52.

33. عبدالرزاق‌بن محمد هاشم، مصباح الشریعه، ص 519.

34. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 160.

35. عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

36. علی‌بن حسام‌الدین المتقی، کنز العمال، ج 2، ص 182.

37. رضی‌الدین‌بن موسی‌بن جعفر ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج1، ص 173.

38. ابی‌جعفر محمدبن یعقوب الکلینی، کافی، ج 2، ص.133؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 73، ص. 36.

عبدالرضا ضرابی / استادیار مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

منبع : دو فصلنامه پژوهش های تربیتی شماره 5

ادامه دارد...........

ادامه مطلب
شنبه 27 خرداد 1391  - 11:07 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5899813
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی