کتاب در زبان قرآن توسعة معنای یافته و علاوه بر نوشتن و نوشته بر مرتبهای از علم الهی، قوانین تکوینی و تشریعی و نامة اعمال انسانها نیز اطلاق گردیده است.
چکیده «کتاب» یکی از واژگان کلیدی قرآن است. پژوهش حاضر بر آن است که مفهوم کتاب را با روش تحلیل درزمانی بررسی کند و به جایگاه و معانی دقیق آن در نظام معنایی قرآن دست یابد.نوشتن و نوشته معنای حقیقی کتاب است و کاربرد آن در معانی دیگر چون دوختن، قضا، و تقدیر مجاز است. کتاب در دورة جاهلی بر نوشتن، نوشته، نامة مکتوب و کتابهای آسمانی اطلاق شده است. زبانشناسان کتاب را واژة قرضی میدانند و بر آناند که در اصل به معنای نوشتن و نوشته بوده است. کتاب در زبان قرآن توسعة معنای یافته و علاوه بر نوشتن و نوشته بر مرتبهای از علم الهی، قوانین تکوینی و تشریعی و نامة اعمال انسانها نیز اطلاق گردیده است. واژة کتاب بر اثر باهمآیی با مفاهیم دیگر صبغة معناشناختی خاصی یافته و پیوند عمیقی با مبدأ وحی و غایت و هدف آن پیدا کرده است. کلید واژهها: کتاب، انضمام، نوشتن، معناشناسی درزمانی، علم الهی، قوانین تکوینی، قوانین تشریعی. بقیه در ادامه
مقدمه
معناشناسی(semantics) در قالب دو روش محور بحث قرار گرفته است: الف. روش تحلیل درزمانی یا زمانگذر1 که با رویکرد جزءنگرانه به شناخت و مطالعة تاریخی تغییراتی میپردازد که در گذر زمان بر واژههای خاص در یک نظام زبان حادث میشود؛2 ب. روش تحلیل همزمانی3 که در آن هر زبانی را در هر برشی از زمان به منزلة یک نظام ارتباطی خودکفا و مستقل طرح و گونههای پیوند زبانی را از طریق ترسیم حوزههای معنایی آنها در بافت زبان بررسی میکند.
اهمیت و موقعیت هریک از این دو روش به نوع نگاه به معنا و مطالعه آن وابسته است؛ اگر در مواردی بررسی چگونگی شکلگیری و زایش یک معنا و سیر تطور و تکامل آن در بستر تاریخ ضروری نماید، باید به سراغ معناشناسی تاریخی رفت و از آن برای کاویدن و پایش این پروسه بهره برد و ریشههای نخستین در شکلگیری معنا، اعم از معنای اساسی و نسبی4 را بازخوانی کرد؛ چنانکه معناشناسی یک عنصر کلیدی در نظام معنایی خاص با چشمانداز افقی در حلقه و برش خاص از زنجیرة تاریخِ زایش و تولد آن با شیوة همزمانی امکانپذیر خواهد بود.
در جهانبینی قرآن، واژة کتاب و خانوادة آن، از واژگان کلیدی و عنصری به شمار میآید و کاربرد متنوع و گستردة آن در موضوعات گوناگون بیانگر نقش اساسی آن در فرهنگ و گفتمان وحیانی است. در این پژوهش برآنیم تا به بررسی درزمانی این واژه بپردازیم و با مقایسة کاربردهای آن پیش از نزول قرآن و در قرآن کریم، تغییر و تحولی را که در کاربرد آن در قرآن به وجود آمده نشان دهیم. روش تحقیق این پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است.
برخی هرچند به معانی کتاب قبل از نزول قرآن پرداختهاند، به تطور معنای آن، به ویژه بعد از نزول قرآن، اشارهای نکردهاند.5 نیز در تفاسیر قرآن کریم و برخی از آثار و نوشتهها هرچند وجوه معنایی «کتاب» به اختصار بررسی شده، در هیچیک از آنها سیر پیدایش و کاربرد این ماده در دورة پیش از قرآنی و تطور معنایی آن در عصر قرآن با رویکرد درزمانی و در نتیجه نظام معنایی آن در گفتمان قرآنی بررسی نشده است.6
1. معنای قاموسی «کتاب»
واژة کتاب از مادة «ک ت ب» است و در معنای این ماده میان دانشمندان علم لغت دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که میتوان آنها را در سه دسته قرار داد: الف. مادة «کتب» به معنای جمع و ضمیمه کردن چیزی به چیز دیگر است.7 این معنا بر مصادیق و موارد گوناگون تطبیقپذیر است. به سپاه کتیبه گفته میشود؛ زیرا افراد سپاه در قالب یک دسته و گردان به یکدیگر پیوند دارند.8 اطلاق کتاب بر نوشتن و «کتیبه» بر نوشته از این باب است که در نوشتن و نوشته حروف باهم جمع میشوند و در کنار هم قرار میگیرند.9
ب. مادة «کتب» به معنای «خَرز» است، و «خَرز» گونة خاصی از پیوند و ضمیمه کردن دو چیز است با سوراخهایی که با مته و درفش ایجاد میشود.10 راغب گوید: «کتب» در لغت به دوختن چرمی به چرم دیگر گفته میشود. «کتبتُ السقاء» یعنی دو طرف مشک را با حلقهای به هم آوردم.11 اما در عرف اهل زبان معنای آن توسعه یافته و بر نوشتن و بلکه از باب استعاره بر کلام گفتاری نیز کتابت اطلاق شده است.
لذا کلام خدا هرچند که نوشته نشده باشد، کتاب نامیده میشود.12 البته میتوان این معنا را به معنای جمع و انضمام بازگرداند. ازهری بعد از آنکه کتب را در ابتدا به نوشتن و به نقل از ابوزید به دوختن مشک و غیره معنا میکند، به نقل از شمر مینویسد: کاربرد «کتب» در این معانی از باب جمع بین دو چیز است.13
ج. مادة «کتب» در اصل به معنای نوشتن است و کتاب صحیفهای است که در آن نوشته میشود.14 و از همین باب به قرآن کریم و تورات کتاب گفته میشود و استعمال مادة «کتب» و مشتقات آن در بستن، بخیه زدن مشک و غیره مجاز است.15
2. ساختار واژة کتاب
به نظر برخی کتاب مصدر غیرقیاسی است بر وزن فعال، بر خلاف «کَتباً» که مصدر قیاسی «کَتَبَ» است. شماری معتقدند «کتاب» اسم است، بر وزن فِعال به معنای مفعول مانند لباس به معنای ملبوس.16 به نظر برخی دیگر کتاب هرچند در اصل مصدر است، اسم شده برای آنچه در آن نوشته میشود.17 راغب مینویسد کتاب در اصل نامی است برای صحیفهای که در آن نوشته میشود.18 نگارنده بر این عقیده است که واژة «کتاب» هرچند به لحاظ ساختار صرفی مصدر غیرقیاسی است، به سبب کثرت استعمال اسم شده برای مجموعهای مکتوب و صحیفهای که مشتمل بر نوشتهها است.
3. تعدد معنایی مادة «کتب» و مشتقات آن در لغت
واژة کتاب و مشقات آن در منابع لغت افزون بر انضمام، دوختن دوچیز چرمی و نوشتن، بر اثبات، ایجاب، تقدیر، فرض، و عزم نیز اطلاق شده است. دیدگاه زباندانان دربارة چگونگی اطلاق کتاب و کتابت بر معانی مزبور با دیدگاه آنها دربارة معنای اصلی مادة «کتب» ارتباط تام دارد. گروه اول که اصل معنای مادة «کتب» را ضمیمه کردن و جمع دو چیز میدانند معانی فوق را از مصادیق این معنای جامع دانستهاند.19
راغب اصفهانی که در معنای کتب بر جمع خاص یعنی دوختن دو چیز چرمی با درفش تأکید داشت، در وجه اطلاق مادة «کتب» بر معانی مزبور مینویسد:از اثبات، تقدیر، ایجاب، فرض، عزم هم به کتابت تعبیر میشود؛ زیرا نخست چیزی اراده میگردد سپس در قالب گفتار بیان و بعد نوشته میشود. پس اراده مبدأ، و نوشتن فرجام و پایان است. آنگاه از مراد، که مبدأ است ـ به قصد تأکید ـ به کتابت، که انتها است، تعبیر میشود.20
از بیان راغب چنین دست میآید که وی در اطلاق کتابت بر معانی پیشگفته نوعی علاقه را در کانون توجه قرار داده است و در نتیجه اطلاق «کتب» بر معانی یاد شده مجاز خواهد بود. اما گروه دوم از لغتدانان که معنای اصلی مادة «کتب» را «نوشتن» میدانند، بر مجاز بودن اطلاق «کتب» بر معانی مزبور تصریح کردهاند.21
4. کتاب در عصر جاهلی
شواهد بسیاری نشان میدهد واژة کتاب و ساختارهای صرفی آن در عصر ظهور اسلام و پیش از آن در جامعة حجاز در معنای «کتابت و نوشتن» شایع و رایج بوده و از واژگان معروف عربی شمالی به شمار میآمده است.22 لحیانیها واژة کتب را به کار میبردند آنها از «کتابت و خط» به لفظ «هکتب» و از «کتاب» و «کتابت» به «هکتاب» یا «هاکتاب» تعبیر میکردند و «هاء» در نزد آنها در شمار أدات تعریف بوده است.23 واژة کتاب در اشعار شماری از شعرای دورة جاهلی نیز به کار رفته است. عدیبن زید عبادی «کتاب الله» را در شعر خود آورده است: «و ناشدتُها بکتاب الله حرمتنا ـ ولم تکن بکتاب الله ترتقع»24
از آنجا که این شاعر نصرانی بوده مراد وی از «کتاب الله» انجیل یا تورات و انجیل است. تعبیر «آیات الکتاب» در شعر تمیمبن مقبل عامری نیز به کار رفته است.25 همچنین در آن دوره مردم عرب جاهلی قراردادها و خبرها را در کتاب و صحیفههای ثبت میکردند.26البته در تاریخ پیدایش کتابت عربی در میان تاریخنویسان دیدگاههای متفاوتی گزارش شده است و برخی آن را به حضرت آدم یا حضرت اسماعیل(ع) نیز منتسب دانستهاند.27
شاید بتوان گفت این کاربرد با پیدایش نگارش در زبان عربی همزاد باشد. بلاذری (م 279ق) در باب پیدایش رسمالخط عربی مینویسد: سه نفر از قبیلة طی در مکانی گرد آمدند و رسمالخط عربی را با مقایسة با خط سریانی ابداع کردند و تاریخ آن به سالها پیش از ظهور اسلام میرسد.28به نظر برخی مرامربن مروه نخستین کسی است که پیش از ظهور اسلام خط و کتابت عربی را ابداع کرده است.29
ممکن است گفته شود زبان عربی سالها زبان گفتاری صرف بوده و کتابت آنگاه ابداع شد که زبان عربی بعد از گذشت مدتزمان نسبتاً طولانی به رشد و بلوغ کافی رسیده بود و در نتیجه بعید نیست خانوادة کتاب پیش از خلق نگارش در مفاهیمی چون انضمام، و تثبیت به کار رفته باشد. در پاسخ میگوییم زبانشناسان زبان عربی را به زبانهای سامی، عبری و آرامی برمیگردانند و واژة کتاب در زبان سریانی و برخی دیگر از زبانهای مشهور آن روزگار نیز به معنای نوشتن بوده است.
آرتور جفری بر آن است کتب و مشتقات آن در سامی شمالی تحول یافته، و در سامی جنوبی تنها به صورت عاریهای به کار رفته است و معادلهای عبری، آرامی، سریانی، نبطی و فنیقی مادة «کتب» همه به مفهوم نوشتن هستند.30 وی بیهیچ تردیدی مادة عربی کتب را برگرفته از آرامی میداند.31 او به نقل از فرانکل مینویسد: واژة «کتاب» قرضی است و مانند معادل حبشی آن از آرامی و سریانی گرفته شده و سپس از روی آن فعل و دیگر مشتقات آن ساخته شده است.
این وامگیری ممکن است در حیره صورت گرفته باشد، یعنی جایی که نوشتن و کتابت در میان عربها از آنجا انتشار یافته است و چون صورت اسمی و فعلی واژه در زبان نبطی متداول است، واژة کتاب و مشتقات آن میتواند یک واژة قرضی کهن از عربستان شمالی باشد.32 برخی دیگر از مستشرقان بر آناند که «کتاب» به معنای اسمی و مصدری نوشته و نوشتن به احتمال زیاد از واژة ارمنی «کتابا» گرفته شده است.33
برخی تاریخنگاران و مفسران با توجه به آیة 28 سورة نمل وجود کتابت در زمان حضرت سلیمان(ع) را نیز محتمل دانستهاند؛ زیرا طبق ظاهر آیة مزبور نامهای که سلیمان برای بلقیس ملکه سبا نوشت به زبان عربی بوده و در قرآن از آن با نام «کتاب» یاد شده است: «اذْهَبْ بِکِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ماذا یَرْجِعُونَ»(نمل: 28).34
ابن خلدون مینویسد: حضرت سلیمان عربی را از پیروان خود که از حمیریها یا اهل حیره بوده یاد گرفته است و خط عربی در دولتهای عربی تابع سلیمان به نام خط حمیری از احکام و اتقان و زیبایی برخوردار بوده است. بلقیس ملکة سبا نیز از نسل یعرببن قحطان بوده و عربی میدانسته است.35 برخی میگویند او از نسل حمیریها بوده است که در آن روزگار سرآمد فرهنگ کتابت و نگارش عربی بودهاند.36 همچنین به نقل قرآن مجید بلقیس نیز از نامة سلیمان هنگام دریافت آن با واژة «کتاب» یاد کرده است: «قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ»(نمل: 29).
تعبیر قرآن کریم بیانگر عین عبارت بلقیس نیست و این احتمال وجود دارد که خداوند ترجمة گفتار آنها را به زبان عربی بیان کرده باشد؛ اما با توجه به گزارشهای تاریخی و دیدگاه دانشمندان آشنا با زبانهای سامی و عبری چون جفری و دیگران این نظر که آنها نیز به نامه «کتاب» میگفتند چندان بعید به نظر نمیرسد؛ زیرا افزون بر عرب بودن بلقیس، چنانکه ذکر شد، واژة کتاب در زبانهای مزبور نیز به معنای نوشته و نوشتن به کار رفته است.
تاریخنگاران افزون بر نگاشتن، معانی دیگر نیز برای واژة کتاب در دورة جاهلی گزارش کردهاند که به گونهای با مادة کتب ارتباط دارد. این معانی عبارتاند از: 1. صحیفه که مشتمل بر نوشته است و کاربرد مکرر آن در سورههای مکی نشانة متداول بودن این معنا در آن زمان بوده است؛ 2. کتابهای مقدس؛ 3. اعلان و احقاق حق؛ 4: نامه و رساله.37 همچنین نشانههای وجود دارد که در آن روزگار واژة کتاب به عنوان اسم بر نوشتة میان دو جلد نیز اطلاق میشده است.
از شعر زهیربن ابی سلمی، از شاعران مشهور دورة جاهلی و یکی از صاحبان معلقات سبع، به دست میآید که واژة کتاب در معنای چیزی که در آن نوشته میشود، کاربرد داشته و همچنین بر نامة اعمال انسانها نیز اطلاق شده است: «یؤخّر فیوضع فی کتاب فیدخر* لیوم حساب أو یعجّل فینقم».38ابن کثیر بعد از نقل شعر زهیر در ذیل آیة 5 سورة مبارکه هود مینویسد: این شاعر جاهلی به وجود خداوند و علم او به جزئیات و همچنین به معاد و نوشتن اعمال در کتابهایی برای حساب و کتاب در روز قیامت اعتراف کرده است.39
البته ابن خلدون نقل میکند که حمیریان کتابی داشتند که مسند نامیده میشد؛ کتابی که با حروف منفصل نگاشته میشد و به کسی اجازة آموختن آن را نمیدادند مگر اینکه از آنها اجازه میگرفت.40برخی از آیات اوایل مکی نیز این گفته را آشکارا تأیید میکند؛ به مثال از آیة «أَو تَرقی فِی السَّماءِ وَلَن نُؤمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَینا کِتاباً نَقرَؤُه»(اسراء: 93) برمیآید که واژة کتاب، از باب اسم برای مجموعه نوشته، در روزگار صدر اسلام و در فرهنگ جاهلی رایج و معمول بوده است.
نتیجه اینکه در تمام کتابهای تاریخی نخستین از نوشتن به لفظ کتب و مشتقات و ساختارهای صرفی آن تعبیر شده است. تبارشناسی واژگان زبان عربی برگرفته از آثاری است که در تاریخ پیش از دورة اسلامی ریشه دارد. هر واژهای در ساختار فرهنگ و زبان یک ملت، هنگامی رواج مییابد و شناخته میشود که مصداق عینی یا معنایی داشته باشد.
بسیار بعید به نظر میرسد تاریخنگاران نخستین با سند متصل از پیشینیان خود تاریخ تولد نگارش عربی را نوشته باشند و در عین حال واژهای را که پیشینیان برای نگارش به کار بردهاند به واژة دیگر، یعنی «کتب و مشتقات آن»، تغییر داده باشند بیآنکه به واژة مبدأ اشاره کنند. سنت تاریخنگاری این است که در هر دوره پدیدهها و وقایع را با اصطلاحات همان روزگار بیان نمایند. اگر به کاربردهای قرآنی واژة کتاب در مفهوم نگارش ـ که در بخش بعدی بررسی میگردد ـ توجه کنیم دیگر ابهامی در موضوع باقی نمیماند.
5. کتاب بعد از اسلام
آنگاه که نور پر فروغ قرآن سرزمین حجاز را روشن کرد، غالب مردم از نعمت نوشتن محروم بودند. با این حال، شماری با آن آشنایی داشتند و از آن به کتابت تعبیر میکردند. بلاذری مینویسد: بعد از طلوع نور اسلام در سرزمین حجاز هفده نفر قادر به کتابت و نوشتن بودند41 و زمانی که اسلام وارد مدینه شد عدهای از جمله زیدبن ثابت، سعدبن عباده و ابیبن کعب با کتابت آشنا بودند.42
با تابش نور قرآن به تدریج پردههای جهل کنار رفت و واژة «کتاب» در فرهنگ اسلام جلوة پرفروغتری یافت؛ کتابی که به عربی مبین و به زبان قوم نازل شده است تا رسولش بتواند آن را به روشنی بیان کند: «وَما أَرسَلنا مِن رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَومِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُم...»(ابرهیم: 4)؛ کتابی که در فصاحت و بلاغت از چنان جایگاه بلندی برخوردار است که دیگران را تا قیامت به مبارزه فرا میخواند.43
چنین کتابی با چنین شناسنامهای واژة «کتاب» را حتی یک بار هم به معنای جمع کردن، دوختن مشک و وصله نمودن کفش و بستن بینی شتر به کار نبرده است. کتابی که در اولین آیات آن، سخن از قلم و تعلیم با آن است44 و در جای دیگر سخن را با سوگند به قلم و آنچه مینویسد آغاز میکند45 و از کتاب و درس آن،46 تلاوت و نوشتن آن47 و از مداد و کلمات48 و کتاب و کاغذ49 سخن میگوید همه و همه دلیل روشنی است بر اینکه دستکم در عصر ظهور اسلام کاربست این واژه در معنی نگارش کاملاً جا افتاده، شایع و رایج بوده و آیاتی که واژة کتاب و مشتقات آن به این مفهوم در آنها به کار رفته، برای مخاطبان قرآن و عربهای صدر اسلام کاملاً روشن بوده است.
هیچ دلیلی نداریم که واژة کتاب در عصر اسلامی در معنای نوشتن حقیقت یافته یا معمول شده باشد. از اینرو، کسانی که به شرف کتابت وحی نایل آمدند بیش از هر چیز به کاتبان و نویسندگان وحی شناخته میشدند؛ چنانکه نامههایی را که پیامبر اکرم(ص) برای فراخواندن مردم به اسلام به مناطق مختلف میفرستاد، «کتب الرسول» میخواندند.50 نامة مسیلمه به پیامبر اکرم(ص) و جواب آن حضرت به او در روایت آمده است و از آن نامه به لفظ «کتاب» تعبیر شده است.51
بهرغم آنچه ذکر شد هنوز این سؤال باقی میماند که چرا لغتشناسان در معنای اصلی این واژه دچار اختلاف شده و برخی مانند زمخشری و زبیدی معانی دیگری غیر از نوشتن را مجاز تلقی کردهاند. اگر بپذیریم معنای اساسی واژه کتاب و مشتقات آن جمع کردن، متصل کردن، ضمیمه کردن، و میان دوچیز پیوند ناگسستنی ایجاد کردن بوده است، چرا در گذر تاریخ این معنا به تدریج به دست فراموشی سپرده شده است و تنها دورنمای آن را در قالب مثالهایی چون دوختن مشک، کفش و بینی شتر میتوان جستوجو کرد، به طوری که امروزه در این معنا کاربردی ندارد. آیا در معنای واژه نقلی صورت گرفته است؟
در پاسخ به این پرسش میتوان گفت اگر معنای اساسی واژة «کتاب» را انضمام و جمع کردن یا بخیه کردن با درفش بدانیم، بعید نیست با تطور فرهنگ و هنر در جامعة عربی و شیوع نگارش و تثبیت نوشتن روی تکههای چرم و چوپ و مانند اینها، واژة «کتب» از معنای نخستین عزلت گزیده و در نگارش و کتابت حقیقت شده باشد و در پی آن به آثار مکتوب کتاب اطلاق گردیده باشد.
همچنین این معنا چنان در بازار فصاحت و بلاغت شهرت یافته که ادبایی چون زمخشری که اساس بلاغت را در زبان عرب جستوجو میکنند، آن را معنای اصلی واژه دانستهاند و در نتیجه بسیاری از لغتشناسان معنای اصلی کتاب را آن انگاشتهاند که در آثار شاعران و ادبای نخستین ثبت وضبط بوده است و با توجه به کاربرد شایع و رایج آن در عصر شکوفایی تمدن اسلامی، کاربست واژه را در معنای نخستین مجاز قلمداد کردهاند.
عکس این قضیه نیز محتمل است؛ یعنی ممکن است معنای اساسی مادة کتب و ساختارهای صرفی آن، نگارش و تثبیت خطوط روی تکههای چرم چوپ و سنگ و مانند اینها بوده و سپس این تکههای پوست را در کنار هم با نخی از پوستِ محکم جمع کردند و سپس در گذر زمان به دوختن وجمع کردن مشک و نیز بستن دهان مشک با حلقهای از طناب و غیره، «کتابت» اطلاق شد.
در این صورت بدون شک کاربرد واژة کتب در معانی دیگر جز نگارش، چنانکه زمخشری و زبیدی معتقدند، مجاز خواهد بود. نگارنده با توجه به اصل تحول معنایی پیشگفته در باب واژگان زبان وحی و با در نظر گرفتن دیدگاه لغتشناسان مشهوری چون زمخشری، زبیدی و ازهری، نظر دوم را ترجیح میدهد.
همچنین اگر به دیدگاه زبانشناسانی چون آرتور جفری، بلاشر، کرانکو توجه کنیم که واژة «کتاب» از واژگان معرّب و دخیل است و در زبان مبدأ در معنای نوشتن کاربرد داشته است و کاربرد شایع آن در آیات اوایل مکی چون آیة 93 إسراء و 48 عنکبوت، دیگر نگرانی برای ما در این باب باقی نمیماند. گزارش تاریخنگاران پیشین اسلامی چون بلاذری مبنی بر اینکه سه نفر از قبیلة طی در مکانی گرد آمدند و رسمالخط عربی را با مقایسه با خط سریانی ابداع نمودند نیز این نظر را تأیید میکند؛ زیرا در زبان مبدأ کتاب به معنای نگارش بوده است.
نتیجه اینکه معنای اصلی مادة کتب و ساختارهای صرفی آن همان نوشتن است و کاربرد آن در دیگر معانی مجاز خواهد بود. علاوه بر این، دیدگاه ادبا و زباندانانی چون زمخشری در این باب بسیار مهم است؛ زیرا وی در مقام تفکیک و شناخت معانی حقیقی از غیر آن، معانی به غیر از نوشتن را برای مادة کتب مَجاز شمرده است. دربارة دیدگاه کسانی که معنای اصلی مادة «ک ت ب» را انضمام چیزی به چیزی دیگر میدانند، این نکته شایان توجه است که به یقین مادة کتب بر هر جمعی و جمع هر چیزی قابل صدق نیست؛ زیرا به جمع هر سنگ و چوبی کتاب نگفتهاند. در نتیجه کلیت جمع هرچند با صادق نبودن برخی از اجزا منتفی میشود.
پی نوشت :
1. Diachronic analyses.
2. Daniel, A Madigan, The Quran's self image, p.112.
آر. إل تراسک بیل میبلین، زبانشناسی، ص24؛ محمدرضا باطنی، زبان و تفکر، ص16.
3. Synchronic analyses.
4. معنای اساسی آن است که در نتیجه وضع برای لفظ اختصاص پیدا میکند به طوری که اگر واژه جدا و منعزل از کلمات دیگر به کار رود آن را تداعی میکند. معنایی نسبی، معنایی است که یک عنصر زبانی از قرار گرفتن در یک نظام تصوری و سیاق، به خود میگیرد. ر.ک: ایزوتسو، خدا و انسان در قرآن، ص14، 15؛ کورش صفوی، درآمدی بر معناشناسی، ص247، 248.
5.رک: جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 8، ص 274.
6. مهمترین این آثار عبارتاند از: حبیش ابن ابراهیم تفلیسی، وجوه قرآن، ص247؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص260، 261؛ محمدعلی مهدوی، واژگان پژوهی قرآنی، ص 299-301؛ نیره اعظم علیپور منزه، واژه کتاب و مشتقات آن در قرآن، پایاننامه کارشناسی ارشد إلاهیات و معارف اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی.
Daniel A. Madigan, The Quran, s self-Image, Princeton: Princeton niversity Press, Ibid, book, Encyclopaedia of the Quran, vol, 1, Brill, Leiden-Bston-koln, 2001.
7. ر.ک: أحمدبن فارس، معجم مقاییس اللغة، ذیل ماده کتب؛ محمدبن حسن ابن دُرید، جمهرةاللغة، ذیل ماده بتک؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، فن چهارم، ج1، ص24.
8. ر.ک: إبراهیم مصطفی أحمد الزیات، حامد عبد القادر، محمد النجار، المعجم الوسیط، ذیل ماده کتب.
9. ر.ک: همان، ذیل ماده کتب؛ ابن درید، جمهرة اللغة، ذیل ماده بتک.
10. ر.ک: خلیلبن أحمد، العین؛ فیومی، مصباح المنیر فی غریب شرح الکبیر للرافعی، ذیل ماده کتب.
11. ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده کتب.
12. ر.ک: همان.
13. ر.ک: ازهری، تهذیب اللغة، ذیل ماده کتب.
14. ر.ک: زمخشری، أساس البلاغة؛ محمدمرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده کتب.
15. ر.ک: زمخشری، همان؛ زبیدی، همان؛ از ظاهر کلمات ازهری نیز چنین برداشت می¬شود که نوشتن را معنای اصلی ماده «کتب» می¬داند. (ر.ک: ازهری، همان، ذیل ماده کتب).
16. ر.ک: زبیدی، همان، ذیل ماده کتب؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، جزء2، ص13.
17. ر.ک: زبیدی، همان؛ ابن منظور، همان، ذیل ماده کتب.
18. ر.ک: راغب اصفهانی، همان، ذیل ماده کتب.
19. ر.ک: ابن فارس، همان؛ محمدبن أبی بکر رازی، مختار الصحاح؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده کتب.
20. ر.ک: راغب اصفهانی، همان.
21. ر.ک: زمخشری، همان؛ زبیدی، همان، ذیل ماده کتب.
22. ر.ک: جواد علی، همان، ج8، ص273.
23. ر.ک: جواد علی، همان. لحیانی¬ها قومی بودند که از نسل هذیلبن مدرکهبن الیاسبن مضر که در مناطق شمال شرق مکه زندگی میکردند (ر.ک: همان، ج2، ص 255).
24. «او را به کتاب خدا قسم دادم که حرمت ما نگهدارد* در حالی که به کتاب خدا وقعی نمی¬نهد». ر.ک: جواد علی، همان. واژههای «ناشدتنا» و «ترتفع» در این کتاب با استفاده از کتاب العین و لسان العرب به صورت «ناشدتُها» و «ترتقع» اصلاح و نقل شده است. ر.ک: خلیلبن احمد، العین؛ ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده رقع.
25. ر.ک: جواد علی، همان، ج8، ص274.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: همان، ص157-161. ایشان 23 قول را در این باب نقل کرده است.
28. ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج3، ص579؛ ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص418.
29. ابن خلکان، وفیات الأعیان وأنباء الزمان، ج3، ص344.
30. ر.ک: آرتور جفری، واژه¬های دخیل در قرآن، ص359.
31. ر.ک: همان.
32. ر.ک: همان.
33. ر.ک: رژی بلاشر، در آستانه قرآن، ص19.
34. ر.ک: آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج10، ص189؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص418؛ أبوالسعود، تفسیر أبی السعود، ج6، ص283.
35. ر.ک: آلوسی، همان.
36. ر.ک: همان.
37. ر.ک: جواد علی، همان، 275.
38. به تأخیر افکنده شده و در کتابی اندوخته مى¬گردد براى روز حساب و یا به زودى کیفر داده مىشود (زهیربن أبی سلمى، دیوان زهیربن أبی سلمى، ج1، ص3).
39. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج4، ص264.
40. ر.ک: ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ج1، ص418.
41. ر.ک: بلاذری، همان، ص580- 583.
42. ر.ک: همان.
43. بقره: 23.
44. علق: 3، 4.
45. قلم: 1.
46. قلم: 37.
47. عنکبوت: 48.
48. کهف: 109.
49. انعام: 7.
50. آیتالله احمدی میانجی آن نامه¬ها را تحت عنوان مکاتیب الرسول در سه جلد گرد آورده است.
51. ر.ک: ابن جریر طبری، تاریخ طبری، ج2، ص400.
غلاممحمد شریعتی، دانشجوی دوره دکتری تفسیر و علوم قرآن مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
منبع : دو فصلنامه قران شناخت – شماره 7
ادامه دارد............