همه ميدانند كه يك معلم چقدر حقوق ميگيرد (متوسط بين 600 تا 700 هزار تومان در اين شرايط وانفساي اقتصادي)، اما تقريبا كمتر كسي ميداند رئيس مدرسهاي كه همان معلم در آن خدمت ميکندچند هزار تومان حقوق ميگيرد.
اگر همين راه را ادامه دهيد، درمييابيد كه كشف ميزان دقيق حقوق و مزاياي رئيس منطقه آموزش و پرورشي را كه همان معلم در آن خدمت ميكند به مراتب دشوارتر است. حتي اگر فيش حقوقي فلان مدير را هم پيدا كنيد نميتوانيد بدرستي ميزان دريافتي او را حدس بزنيد. زيرا دركنار آمار و ارقام ناچيزي كه در فيشهاي حقوقي نوشته شده است هريك از مديران معمولا از مزاياي نانوشته ديگري برخوردارند كه نميتوان آنها را بدرستي محاسبه كرد و اين داستاني تكراري و هزاران بار گفته شده است. در اين راه و به انگيزه كشف يك حقيقت ساده، هرچه جلوتر ميرويد احساس ميكنيد برحجم و غلظت ابهامها و ترديدها افزوده ميشود و پرسش از اينكه فلان مقام بالاتر چقدر حقوق ميگيرد در هالهاي از ابرهاي انكار و حاشا فرو ميرود. تا جايي كه ديگر بدرستي و دقت نميتوان چيزي گفت يا نوشت و بايد تنها به حدس و گمانها متوسل شد و به سرانگشت خيال چيزي را تصور كرد كه كمي تا قسمتي به واقعيت نزديك باشد. چيزي كه تقريبا از پيش ميدانيم تلاشي بيحاصل است. ميگويند اين سرشت سياست است كه ميخواهد همهچيز در ابهام باشد. سياستمداران كساني هستند كه هرگز راز دلشان را پيش كسي آفتابي نميكنند. از تصميمهايشان حرفي نميزنند مگر آنكه به عمل درآمده باشد. بيشتر سعي ميكنند ذهن رقيبان يا دشمنانشان را كنكاش كنند تا مبادا چيزي را به نفع آنها جا انداخته باشند. به همين دليل انگشت گذاشتن بر اينكه فلان رئيسجمهور چقدر حقوق ميگيرد درواقع به معناي حرکت در ميان تودههايي از ابهام است كه در وراي آن كمتر حقيقتي يافت ميشود. ميگويند در كشورهاي شرقي و آسيايي به دليل اينكه قلمرو سياست شفاف نيست اين اتفاق امري عادي، اما ناپسند است. در نظامهاي تكحزبي و توتاليتر يا نظامهاي قبايلي و خانداني كسي نميداند مقامات بالادست جامعه چقدر حقوق ميگيرند و درآمدهاي افسانهاي آنها از چه منابعي به دست ميآيد، اما در كشورهاي دموكراتيك كه قلمرو سياست و اقتصاد شفاف است اينچنين نيست و تا اندازهاي ميتوان از اين مسائل آگاه شد چرا که دستكم نهادهايي وجود دارند كه در اين کشورهاشفافسازي ميكنند و طبق مقررات تعيين ميكنند چه مقامي از چه امكانات و مزايايي برخوردار باشد. اما به اعتقاد برخي اين نيز ديدن فقط نيمه پر ليوان است، زيرا در همين جوامع نيز كم نيست مواردي كه از اختلاس و ريخت و پاش مقامات سياسي اينجا و آنجا ميشنويم. با اين حال در پايان اينگونه خبرها ميشنويم كه دادگاهي هست يا مرجعي كه به تخلفات رسيدگي ميكند. ثروت و سياست مساله ثروت و سياست موضوعي ديرين و پيچيده است كه درطول تاريخ براي خود اهميت بيبديلي داشته است. گاه اين ثروت است كه قدرت سياسي را به ارمغان ميآورد و گاه برعكس اين قدرت سياسي است كه كوههاي ثروت را در جايي انباشته ميكند. جنگ بين كانونهاي ثروت و قدرت نيز در تاريخ كم تكرار نشده است، هرچند همگرايي و همآوايي اين دو بيشتر شنيده و ديده شده است. ثروتمندان سراغ سياستمداران ميروند تا با استفاده از قدرت آنها بر ثروت خود بيفزايند. همچنان كه سياستمداران نيز سراغ ثروتمندان ميروند تا با قدرت اقتصادي آنها بتوانند پلكان ترقي را طي كنند و به قدرت بيشتر دست يابند ، اما تا زماني كه افراد قدرت و ثروت خود را در چارچوب قانون با يکديگر مبادله ميكنند شايد نتوان بر كسي خرده گرفت. مساله اما زماني فاجعهبار ميشود كه اين ثروت يا قدرت نه متعلق به يك فرد، بلكه متعلق به يك جمع يا يك جامعه باشد. آنگاه دستدرازي كردن به ثروتهاي عمومي يك جامعه يا سوءاستفاده از قدرت عمومي يك كشور به نفع يك فرد يا جريان يا حزب جرمي لايغفر ميشود كه بايد از آن پرهيز كرد. در اين ميان اگر سياستمداراني پارسا وجود داشته باشند و اگر قوانين و مقررات جزم و جفتي هم باشد كه مانع انحراف و خطا آنها شود ميتوان مطمئن بود كه كمتر جرمي رخ ميدهد و ثروتهاي عمومي جامعه دستنخورده باقيمانده يا در مكاني امن از آنها حراست و حفاظت ميشود. اما اگر دو عاملي كه ذكر شد در ميان نباشد راه براي سوءاستفادهها باز ميشود و با ترفندهاي مختلف و محيرالعقول ميليونها دلار از ثروتهاي جامعه جابهجا شده و بهناحق به جيب عدهاي از اطرافيان و خواص ريخته ميشود. يا با استفاده از رانتهاي قدرت كليدهاي معجزهآسايي در اختيار كساني قرار ميگيرد كه به طرفهالعيني ميتوانند درهاي بسته را بگشايند و به قولي راههاي صدساله را يكشبه رفته و از ثروت و امكانات مالي گستردهاي برخوردار شوند. داستان زماني غمانگيز و تاسفبارتر ميشود كه چشم بينايي به نام رسانههاي عمومي نيز نباشند يا اجازه نداشته باشند تا پردهها را كنار زده و اين بده بستانهاي مخفي و غيرقانوني را افشا كنند. نعل وارونه گاه رابطه سياست و ثروت آنچنان در هم گره ميخورد و پيچيده ميشود كه به قولي عقل جن هم به آن نميرسد به اين معنا كه گروهي در مبارزه با يك قدرت به ثروتهاي كلاني ميرسند و گروهي ديگر در همراهي با سياست. حتي كساني هستند كه نعل وارونه ميزنند و با دادن شعارهاي عوامپسند و به طرفداري از تودههاي محروم يا به بهانه مبارزه با ثروتمندان يا مستبدان به ميلياردها دلار ثروت دست مييابند. عجيبتر از همه اينها كساني هستند كه منتظر فرصتها ميمانند و با وجودي كه نهدستي در قدرت دارند و نه ثروت با ترفندي به ثروتهاي بادآورده ميرسند. يك نمونه از اين موارد خبري بود كه ميگفت يك زوج آمريكايي موفق شدهاند تنها با استفاده از لوگوي «جنبش وال استريت را اشغال كنيد» به ميلياردها دلار ثروت دست يابند! گفته ميشود در هجدهم اكتبر سال 2011، یك زوج از شهر لانگ آیلند ایالت نیویورك به نامهای رابرت و دایان مارسكا درخواستی را به اداره ثبت علائم تجاری مبنی بر ثبت لوگو و اسم «والاستریت را اشغال كنید» (Occupy Wall Street) ارائه دادند تا از آن به عنوان يك «نام تجاری» برای استفاده روی لباس، كلاه، كفش و هر چیز پوشیدنی استفاده كنند. البته این زوج تنها كسانی نبودند كه از اين فرصت داشتند استفاده ميكردند. افراد و شركتهاي ديگري نيز بودند كه در این مدت با استفاده از ساير لوگوها مانند «99درصدی» يا «اشغال» يا «ضد والاستريت» يا «والاستريت را ويران كنيد» و... توانستند به سودهاي كلاني دست يابند. تجربه اين زوج نشان داد كه با بهرهبرداري از يك لوگو كه زاييده يك فرصت سياسي روز بود و با چاپ يك عبارت روي تيشرتهاي جوانان چگونه ميتوان يكشبه ميليونر شد. والاستريت جالب اينكه جنبش والاستريت اساسا يك جنبش ضدسرمايهداري بوده و به پيوند نامشروع سياست و اقتصاد در جوامع سرمايهداري اعتراض دارد. جنبشي كه بعدها در كشورهاي ديگر اروپايي نيز ادامه يافت و همچنان هر از چند گاه خبرهايي درباره استمرار آن ميشنويم. جوانان عضو اين جنبش ميگويند ثروتهاي جامعه آمريكا در دست يك درصد مرفه بوده و اين يك درصد با دخالت در سياست براي بقيه جامعه تعيين تكليف ميكند. از اين رو درواقع 99 درصد جامعه به صورتي ناخواسته تابع و مطيع اوامر اين يك درصد شده است. درواقع جنبش والاستريت فرياد اعتراض جواناني است كه به نمايندگي از همان 99 درصد جامعه بهپا خاستهاند تا بگويند مناسبات موجود مبتني بر تباني قدرت و ثروت بوده و به ضرر اكثريت جامعه است. پس بايد به اين تباني پايان داده شود و به جاي آن عدالت و مساوات برقرار گردد. به بيان سادهتر آنها ميگويند دموكراسي نيز زماني به معناي واقعي آن تحقق خواهد يافت كه از پيش مساوات و برابري اقتصادي در جامعه وجود داشته باشد. به همان تعبير خودماني كه تا برابري نباشد سخن گفتن از برادري يك تعارف توخالي و يك فريب رياكارانه است. اگر به آن انشاهاي قديمي برگرديم بايد گفت علم خوب است. ثروت هم خوب است. قدرت هم بدنيست. به شرط اينكه هريك در جايگاه خود باشد و هيچيك به قلمرو ديگري تجاوز نكند. قطعا جامعهاي سعادتمند خواهد بود كه از اين سه به وفور برخوردار باشد. اما پيش از آن بايد با تدوين قوانين و مقرراتي دقيق و نظارت و حسابكشي بيرحمانه اجازه نداد كه صاحبان هريك از اين سه در قلمرو ديگري دخالت كرده يا از امكانات عمومي جامعه به نفع خود سود برند. سالهاست كه رسانهها تلاش ميكنند تا از روابط پنهان سياست و ثروت پرده برداشته و سطح آگاهي عمومي جامعه را افزايش دهند و اين داستاني است كه همچنان ادامه خواهد داشت. رحيم محمدي
به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .