اخوانالمسلمین بدون شک به کمکهای مالی کشورهای عرب خلیج فارس برای قدرت گرفتن نیاز دارد و به همین دلیل ممکن است رفتار و گفتارش تحت تاثیر حکومتهای سلفی وهابی عربستان و قطر قرار بگیرد.

بیداری عربی به مرحلهای جدید رسیدهاست، مرحلهای که بسیار متفاوت از هیجان و امید و انتظار اولیه است. این مرحله را عدهای نوعی انقلاب فرهنگی توصیف کردهاند. عدهای دیگر هم میگویند این مسیر تازه نوعی تخلیه همه امیدهای روزهای نخست انقلاب است. ویژگی این مرحله جدید، علاوه بر ناامیدی، احساس عدم اطمینان و سرخوردگی به ویژه در میان اقلیتها یعنی غیرسنیها در کشورهای عربی است. این فضا در اثر تمایل کشورهای عرب خلیج فارس به نهادینه کردن برتری یا حتی سلطه سنیها در منطقه از طریق نظامیگری سلفیها، تشدید شدهاست.دست کم هفت کشور خاورمیانه اکنون درگیر کشمکشهای خشونتآمیز و جنگ قدرت فزاینده هستند که در دست کم کشورهای لبنان، مصر، لیبی، بحرین و یمن، این کشمکش در حال فروپاشی دولت است. کشورهای غربی دیگر به خودشان زحمت نمیدهند تا هدفشان یعنی تغییر رژیم در سوریه بعد از لیبی و عدم تغییر رژیم در یمن را پنهان کنند. منطقه در وضعیت جنگی به سر میبرد. عربستان سعودی و قطر با حمایت ترکیه و غرب، به چیزی کمتر از سرنگونی خشونتآمیز بشار اسد و ضربه زدن به ایران راضی نیستند. ایرانیها اقدامات و سیاستهای عربستان سعودی را جنگطلبانه میدانند و دیگر کشورهای عرب خلیج فارس هم در بیانیهها و اظهاراتشان، تهاجم و دشمنی موج میزند. در مقاله اخیر روزنامه الحیات متعلق به عربستان سعودی آمدهاست: فضای حاکم بر شورای همکاری خلیج فارس نشان میدهد که اوضاع به سمت رویارویی میان این شورا، ایران و روسیه بر سر سوریه پیش میرود و این شبیه آن چیزی است که در جریان جنگ سرد درباره افغانستان وجود داشت. در ادامه مطلب الحیات آمدهاست: بدون شک تصمیم سرنگونی رژیم سوریه گرفته شده زیرا این موضوع برای از بین بردن نفوذ منطقهای جمهوری اسلامی ایران ضروری است. آن موج مردمی که در ابتدای بیداری عربی آغاز شدهبود، اکنون به سه پروژه عمده سیاسی تبدیل شدهاست: پروژه اخوانالمسلمین، پروژه سعودی سلفی و پروژه سلفیهای شبهنظامی. هیچ کس به واقع از ماهیت پروژه اخوان مطلع نیست و نمیداند که این گروه قرار است در متن باشد یا حاشیه. همین موضوع نگرانیهایی را به دنبال داشتهاست. گاهی اخوانیها چهرهای عملگرا به دنیا نشان میدهند و گاهی صداهایی رادیکال و نزدیک به سلفیها از این گروه شنیده میشود. اما آنچه روشن و واضح است اینکه در کنار صدای اخوانیها، صدای نیرومندی از شبهنظامیان سلفی شنیده میشود که ظهور و بروز آن اکنون در سوریه مشخص است.پروژه مشترک سعودی سلفی در تقابل کامل با پروژه اخوانالمسلمین آغاز شد. هدف سعودیها حمایت از سلفیهای نشات گرفته از عربستان در سراسر منطقه برای مهار و مقابله با نفوذ اخوانالمسلمین است. در حقیقت هدف این پروژه نوعی مقابله با اخوانیهایی است که در مصر قدرت یافتهاند. سعودیها با حمایت از سلفیهای تندرو میخواهند جلوی قدرت گرفتن جناح میانهرو و اصلاحطلب اسلامگرایی را بگیرند که از مصر آغاز به کار کرده و حکومت خودکامه پادشاهیهایی همچون پادشاهی سعودی را تهدید میکند. قطر مسیری متفاوت از عربستان در پیش گرفتهاست. اگر چه قطر هم در حال مسلح کردن و کمک مالی جنبشهای شبهنظامی سنی است اما برای مهار اخوانالمسلمین به اندازه عربستان سراسیمه و نگران نیست. قطر به دنبال همکاری و برقراری مناسبات مالی با اخوانیهاست تا بلوک قدرتی از سنیها ایجاد کند و بتواند از این طریق ایران را مهار نماید. اخوانالمسلمین بدون شک به کمکهای مالی کشورهای عرب خلیج فارس برای قدرت گرفتن نیاز دارد و به همین دلیل ممکن است رفتار و گفتارش تحت تاثیر حکومتهای سلفی وهابی عربستان و قطر قرار بگیرد. پروژه سوم یعنی شبهنظامیان سلفی هم توسط عربستان و قطر تجهیز و کمک مالی میشود. هدف این پروژه نوعی انقلاب فرهنگی است. این پروژه نمیخواهد کسی را مهار کند، بلکه فقط میخواهد فرهنگ سلفی را جایگزین سنیگری سنتی کند. این گروه بر خلاف اخوانالمسلمین که نفوذش در حال گسترش است، به یمن دلارهای کشورهای کشورهای عرب خلیج فارس، آرزوهای حکومتی و سیاسی در سر ندارد.این گروه سیاست به معنای عرفیاش را رد میکند اما در عین کار به شدت هم سیاسی است. هدف آن ، جایگزینی فرهنگ سیاه و سفید، درست و غلط و نوعی سلفیگری وهابی به جای سنتهای سنیگری است. این جریان عوامل رادیکالی هم دارد که از این هم فراتر میروند و به دنبال کشورگشایی برای استقرار امارات اسلامی و در نهایت خلیفهگری هستند. به هر حال تغییرات فرهنگی و سیاسی گستردهای در جریان است. سلفی کردن اسلام سنتی سنی و تغییر اصول اولیه اسلام که بر مدارا با دیگر اقوام و گروهها تاکید دارد، از جمله این تغییرات است. این جریان میخواهد اصول خود را به اسم حقیقت به جامعه عرب تحمیل کند. بیدلیل نیست که این جنبش اکنون به دنبال برنامههای فرهنگی و آموزشی است تا مسائلی چون عدالت و امنیت. مسیر این جریان مشخص است: دلارهای قطری و سعودی در کنار ادعای امالقرایی سعودیها در جهت هدف تحکیم و مشروعیت بخشی به پادشاهیهای عرب خلیج فارس به ویژه سلطنت آل سعود. از دیرباز تندروهای دریافتکننده کمکهای مالی سعودی گروههایی بسیار خطرناک و خشونت طلب هستند که هم با دیگر مسلمانان و هم با غیرمسلمانان بدترین رفتارها را دارند. آخرین مورد از فعالیت این گروهها را در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی به یاد داریم. بازماندههای این گروه با گذشت چندین دهه از شکلگیریشان، همچنان برای همه دنیا دردسرآفرین هستند. آن سه پروژهای که نام بردیم، به نوعی با هم همپوشانی دارند و رقیب یکدیگر به حساب میآیند. چون این پروژهها همگی پروژههایی برای به دست آوردن قدرت هستند و در این مسیر با هم درگیر میشوند. سنی علیه سنی. این درگیری از همین حالا آغاز شدهاست. سلفیگری از نوع سعودی و از نوع رادیکالتر آن، در یمن، عراق، سوریه ، لبنان، مصر، شمال آفریقا، صحرا، نیجریه و شاخ آفریقا در حال بروز وظهور است. تعجبی ندارد که روسیه از این روند نگران باشد. آسیای میانه از گسترش این جریان مصون نیست. رهبران این منطقه هنوز پیامدهای تحولات افغانستان در زمان جنگ سرد را به یاد دارند. این منطقه حیات خلوت روسیه است و هر چه در آن روی دهد مایه نگرانی و توجه مسکو خواهد بود.فهم این موضوع بسیار دشوار است که چطور اروپاییها چشمشان را به روی این واقعه بستهاند و از واقعه افغانستان درس نگرفتهاند و برای جلوگیری از قدرت گرفتن این جریان تندرو در خاورمیانه و شمال آفریقا کاری نمیکنند. این جریان با فعالیت در مدیترانه، در واقع پشت درهای اروپا رسیدهاست. این تحولات فرهنگی یک جنبه دیگر هم دارد که برای اولین بار یک سال پیش توسط وزیر خارجه ترکیه مورد اشاره قرار گرفت: داوود اوغلو یک سال پیش گفت: بیداری عربی به معنای پایان یک فصل تاریخی از اختلافاتی است که توسط قدرت های بزرگ به مسلمانان تحمیل شدهبود. این اختلافات وقتی تحمیل شد که قدرتهای بزرگ امپراطوری عثمانی را تجزیه کردند. این سخن داوود اوغلو نشان میدهد که از نظر ترکیه بیداری عربی به معنای جمع شدن و اتحاد دوباره مسلمانان است. او به عبارت امت اسلامی اشاره نکرد اما بسیاری اکنون از همین عبارت زیاد استفاده میکنند. این تغییر فرهنگی و اشاره به تشکیل امت واحد اسلامی برای مناقشه فلسطین هم پیامدهای مهمی دارد. در سالهای اخیر ما شنیدهایم اسرائیلیها تاکید میکنند که باید نوعی دولت ملت یهودی داشتهباشند نه یک حکومت و کشور اسرائیلی. یک کشور یهودی میتواند برای هر یهودی که خواستار بازگشت باشد، درهایش را بگشاید. این یعنی تشکیل یک امت یهود. حالا میبینیم که در نیمه غربی خاورمیانه جریانی دیگر خواستار تشکیل ملت سنی است. این برای فلسطین چه معنی دارد؟ آیا درخواست فلسطینیها برای داشتن یک دولتملت به عنوان حق قانونی خود، تحت تاثیر این جریان فرهنگی جدید که هدفش تشکیل ملت و سیاست واحد اسلامی است،قرار میگیرد؟ آیا این خواست ملی فلسطینیان در جریان فراملی ملت اسلامی ادغام میشود؟ آیا ما شاهد رویارویی میان نمادهای مذهبی یهودی و اسلامی مثلا میان مسجدالاقصی و نشان داوود خواهیم بود؟ به نظر می رسد که اسرائیل و حامیانش به سوی مذهبی کردن این مناقشه پیش میروند. آیا نتیجه این خواهد شد که این مناقشه به یک درگیری میان قطبهای مذهبی تبدیل شود؟ چنین دورنمایی به نظر بعضی ممکن است تیره و خطرناک بیاید. دلیلش هم این است که خاورمیانه معمولا بدون توجه به قوانین بینالمللی، منشور سازمان ملل و حقوق ملتها کارش را پیش بردهاست. تحولات این منطقه با یارگیری و مداخله خارجی صورت گرفتهاست. اکنون تحولات سوریه هم بر اساس همین روال پیش میرود. قدرتهای بزرگ عرب منطقه به دنبال تحمیل خواست خود در این کشور هستند. آنها میخواهند از طریق سوریه، یک خاورمیانه جدید بسازند. بسیاری از سوریها تحولات کنونی این کشور را اصلاحطلبی نمیدانند اگر چه اکثریت مردم سوریه خواستار اصلاحات هستند. اما میدانند آنچه در جریان است، تقابل میان اصلاحطلبان و حکومت نیست. عامل امنیت اکنون بر اصلاحات پیشی گرفتهاست. بدون شک منطقه خاورمیانه درحال ورود به نبردی ریشهدار و پرتلاطم برای تعیین آینده خود و آینده اسلام است. اما این مرحله ممکن است آنطور که ناظران فکر میکنند یا امیدوارند پیش نرود. خلیج فارس آسیبپذیر است. آل سعود به دنبال متحد کردن سنیها زیر پرچم دیدگاه خودش است. اما با این شیوه به موفقیت نمیرسد. این خشونت علیه حکومت اسد، به متحد کردن منطقه منجر نخواهد شد. روی آوردن به سنیگرایی نظامی ، درگیری و مناقشه را در بسیاری از کشورها دامن میزند. از همین حالا نبرد سنی علیه سنی آغاز شدهاست. هویت سوری یک هویت قومیگرایانه نبوده و نیست. هویت سوری هویتی ملی است و مبتنی بر الگوی جامعهای با مدارا و آزادی مذهبی است. این الگو در دیگر کشورهای عربی کمتر دیده میشود. سوریها خود را متعلق به وهابیت یا دیگر فرقهها نمیدانند. حتی در مصر هم میبینیم گروههایی که به دنبال ترویج قومگرایی هستند، نسبت به آنها که فقط اسلام را ترویج میکنند اقبال کمتری مییابند. اکنون سوالی که مطرح میشود این است که در چنین فضایی اصلاحطلب و انقلابی واقعی چه کسی است؟ آلستر کروک