آقا و مولای من تمـام طـول هـفـته را در انتظار جمعهام، دوباره صبح ظهر و غروب شد نیامدی.
چه جمعهها که یک به یک غروب شد نیامدی، چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی، خـلـیـل آتـشـین سخن، تبــر به دوش بتشـکن منتظر آمدنت هستیم.
آقای جمعههای غریب، دیریست صدایت میزنم و میدانم که تو هم مرا صدا میزنی، دیریست که به عشق نگاهت روزهای هفته را یک به یک سپری میکنم و صبح جمعه به دیدارت میآیم، میدانم که تو هم مرا نگاه میکنی.
مولای من، روزگاریست عالمی به انتظارت نشستهاند، به این امید که روزی تقویمهایشان روز آمدنت را ثبت کند.
میگویند جمعه میآیی و صدای «اناالمهدیت» لرزه بر اندام کفر میاندازد؟ آقای من،متی ترانا و نراک؟
یک هفته گذشت، کوله بار درد دلهای شبانه هفتهام را به امید جمعه به دوش میکشم و میآیم، میدانم مرا میبینی.
یا بقیهالله، عادت کردهام جمعهها با تو سخن بگویم، با تو سخن گفتن مرا چون پَر سبک میکند.
آقای من، منتقم خون خدا، ظلم در جهان بیداد میکند، دختران یتیم گرسنه سر بر بالین میگذارند، بیوه زنان زیر بار فقر میشکنند و جوانان آواره میشوند.
مولای من، وقت آن نیست که پردهی غیبت را بشکافی؟ هنگامهی آن فرا نرسیده که انتقام سیلی زهرا را بگیری؟
بیا که دل آسمانیم سخت دلتنگ آمدن توست، بیا که آسمانیان غریب ماندهاند.
بیا که بیتو زمین تنگ است و آسمان دلتنگ...
ای کشتی نجات اگر نیایی آسمان دلمان گرفته میماند و داغ عصرهای آدینه هر هفته بر دلهایمان سنگینی میکند.
ای مهربانترین منجی موعود، اگر تو نیایی حیات بوی ماندن ندارد و زنده بودن بوی زندگی نمیدهد.
ای سبزترین بهار هستی، بازکردن گره مشکلاتمان فقط به دست توانای توست.
بیا تا کوچه پس کوچههای شهرمان را عدالت پر کند، بیا تا هر چه زودتر جهان ما آکنده به شمیم خوش حضورت گردد.
قاصدک خبر از چه داری؟ مولایم را ندیدی؟ نسیم، بوی معطرش را گرفته، گلِ من غنچهی باغ نرگس است، گاهی مرا به میهمانی میخواند، با وجود او جمعههایم رویائیست، شور و حالم وصف نشدنی است.
ای تنها پناه لحظههای تنهایی و بیپناهیم بیا، بیا که بی تو از روزنه شکیبائی، تمام عمر به راهت نگاه کردم، چه وقت میآیی؟ کجاست کشتی چشمت که لنگر اندازد شبی به ساحل این چشمهای دریاییام، لحظه لحظه این روزهای یلدایی، دلم گواهی آن میدهد که میآیی!
و اما اکنون، ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است و ما برآنیم که این ذکر جهانی شود.
«جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) صلوات»