آب و آيينه. آب و جارو. آب و گل. آب و آبرو. آب و نان. آب و رنگ. آب و هوا. و اين است قصه زندگي. انگار هر جا ميرويم و هر چه ميگوييم و هر چه ميكنيم و هر قدمي كه بر ميداريم آب، اين موجود شفاف و زلال هميشه يك پاي قضيه است.
آب يعني قدمتي كه زمين دارد. آب يعني زندگي از نقطه صفر. آب يعني بودن و بودن و ماندن. آب يعني سرسبزي و رشد كردن. تا بوده آب بوده و آباداني براي آدميزاد. از آب نوشتن خيلي ساده است مثل خود آب كه هم، خيلي ساده و هم خيلي روان است. ما قديمها بيشتر قدر آب را ميدانستيم. ما قديمها بيشتر و انسانيتر و دوستانهتر با آب زندگي ميكرديم. قديمها آب براي ما حكم آيينه را داشت. در آب آبروي خود را ميديديم. صورت خود را ميديديم. حالا آيينهها بيشتر شدهاند و آبها كمترند. قديمها اول صبحي ما بوديم و بسمالله و ياد خدا و بعد آبي كه با آن دست و رو ميشستيم. ما بوديم و آبي كه با آن تميزي را با يك لگن آب تميز و يك جاروي ساده مهمان دكان و حجره و كوچه و حياط خانه خود ميكرديم. قديمها حرفي از صرفهجويي آب نبود اما ما بيشتر قدر آب را ميدانستيم. قديمها خيلي از ما تنها با يك مشت آب تميز و پاكيزه وضو ميگرفتيم و مابقي آبها را ميگذاشتيم تا آدمهاي خسته و تشنه از آن سيراب شوند. قديمها صداي آب طبيعيتر بود و از دل چشمهها و بستر رودخانههاي همين اطراف ميآمد. حالا بيشتر صداي شرشر آبي است كه از لولههاي آب ميآيد. حالا بايد روزها را بشماريم و روزها بيايند و بروند تا بلكه جايي دور و مكاني خالي از همهمههاي شهري بيابيم و صداي آبي و شرشر ناب رودخانهاي را بشنويم. حالا زايندهرود خشك است. كارون ديگر خروش گذشته را ندارد. حالا دوره كميابي چشمههاي طبيعي است. من ماندهام اين همه كارخانههاي آب معدني از كجا سبز ميشود، وقتي اين همه چشمههاي آب خشكيدهاند. حالا كسي ـ كمتر كسي ـ وقت تابستان كلمنهاي آب و بلورهاي يخ را براي عابران تشنه كنار خيابان و پيادهروها ميگذارد. حالا كمتر كسي با يك آفتابه آب و يك جاروي ساده حياط خانه و درگاه خانه و توي كوچه و مقابل مغازهاش را آب و جارو ميكند. حالا ديگر وقت آبهاي گلآلود هم گذشته است. حالا بيشتر، زمان آبهاي آلوده است كه در آن ماهي هم نميتوان گرفت،كه در آن ماهي هم نيست. حالا ما يك جورهايي از آب ميترسيم. حالا خيلي از مادرها و حتي پدرها دلشان نميآيد كودكانشان را به دل آبهاي طبيعي بسپرند. حالا وقت جولان آبهاي تصفيهشده و كلر زده است. حالا حتي از آب و هوا هم كه ميگوييم دلمان و ذهنمان ميرود سمت سوناميهاي خانه خراب كن. راستي، چه شده است؟ درياها كه اينطور نبودند. رودخانهها كه اينقدر خشك نبودند. شايد به خاطر اين است كه آبها زيادي با ما مهربان بودهاند. زيادي در دسترس ما بودهاند. اينقدر زياد كه وقتي ميخواهيم كاري را خراب جلوه دهيم، ميگوييم: آبكي است. وقتي ميخواهيم: چيزي را زيادي اما تهي از بنيه و سرسري انجام دهيم، ميگوييم: به آن آب ببنديم و تمام. صولت فروتن
به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .