تابستان كه ميشد اول تعطيليها بود تعطيلي مدارس و اضطراب امتحانات و البته تعطيلي آسايش همسايهها تا اطلاع ثانوي، بچههاي قد ونيم قد، فارغ از دغدغه كارنامههايي كه يا بر يمين بود يا بر يسار، توپهايشان را زير بغل ميزدند از ايوان بلند خانه به حياط ميپريدند و شلنگ تختهانداز، به سوي كوچههاي خاكي ميدويدند.
كوچه پر از بچههايي بود كه بر سري يارگيري با هم مجادله ميكردند و از داد و قال بيپايانشان، پنجره خانهها به نشانه اعتراض به هم كوبيده ميشد؛ اين سرخوشيها پاياني نداشت و هيچ چيز حتي امتحان تجديدي شهريور هم نميتوانست كامشان را تلخ كند مگر شكم پاره توپهاي پلاستيكي كه مرد عصباني همسايه با چاقو آن را دريده بود و البته هزينه شيشههاي شكسته براي بضاعت يك مشت بچه، گزاف بود. غروب كه ميشد صورتها آفتاب سوخته بود و يخ وارفته درون كاسه گلي اما خستگيشان تمام شده يا نشده روي پشت بامها مينشستند تا با خواهر و برادرانشان گل يا پوچ بازي كنند، آنان هنگام پيدا كردن گل چنان اخم كرده و متفكر به مشتهاي بسته نگاه ميكردند كه انگار قصد باز كردن گره ناگشودني را در سر دارند، تمام جديت دنيا را بر سر اين بازيها ميگذاشتند و براي هيچ چيز جز همين بازيها نيرو و آبرو صرف نميكردند و البته اين خاصيت خاص كودكي است كه با فاصله گرفتن سن از اين دوران از خاطرات هيچ كس نميرود حتي حاج سليم 80 ساله كه وقتي از او ميپرسم در كودكيتان چه بازيهايي ميكرديد؟ لبخندش عميقتر ميشود و آروارههاي بي دندانش را به خودنمايي وا ميدارد، انگار سالهاست كه منتظر اين پرسش از بچههاي امروزي است، ميگويد: «بازيهاي زيادي بلد بوديم اما مرهبازي سرگرمي محبوبمان بود.» به طرفم برميگردد: «ميداني مره بازي چيست؟ به دور يك توپ پلاستيكي نخ ميپيچيديم بعد يك چوب را بر ميداشتيم و با شير يا خط به دو گروه تقسيم ميشديم گروه اول توپ را با چوب ميزد و از گروه دوم هر كس ميتوانست توپ را با دست بگيرد برنده ميشد آن وقت جاهايمان عوض ميشد و اين كار از سر گرفته ميشد، بازيهاي ديگرمان هم الك دولك، حاضر غايب كه (بچههاي امروز هم بازي ميكنند) و هفت سنگ بود.» و دوباره با شوق ادامه داد: «بگذار برايت تعريف كنم كه چطور هفت سنگ بازي ميكرديم، فكر نميكنم سن شما به اين چيزها قد بدهد. يك طرف كوچه هفت سنگ صاف را ازبزرگ به كوچك ميچيديم، به طوري كه شكل هرم ميگرفت و با يك توپ و هفت سنگ بازيمان را شروع ميكرديم وسايل بازيمان همين بود؛ بازهم با شيريا خط به دو گروه سه، چهار نفره تبديل ميشديم. گروه اول بالا ميايستاد، گروه پايين هم پشت هفت سنگ قرار ميگرفت، اگر گروه بالا توپ را به سنگها ميزد و آنها را ميريخت به دو جهت مخالف فرار ميكرد و در عين حال سعي ميكرد خود را به سنگها برساند تا آنها را باز بچيند اما گروه پايين اين گروه رقيب را هدف قرار ميداد و نميگذاشت رقيبشان به سنگها برسد.» پس بيشتر بازيهايتان جمعي بود؟ «بله، تقريبا همه بازيهايمان جمعي بود. يك محله بود و پر از بچه، همه همسايهها برخلاف امروز هر كدام چند تا بچه داشتند، روزها توي كوچه جمع ميشديم به دو گروه تبديل ميشديم و با هم رقابت ميكرديم.» ميپرسم: بازيهايتان بيشتر ذهني بود يا فيزيكي؟ «بيشتر بازيهايمان فيزيكي بود. آن زمانها رقابت بر سر نيروي جسماني بود و بچههايي كه جثههاي قوي داشتند و ميتوانستند مشت بخوابانند و تير پرتاب كنند بين همسالانشان احترام بيشتري داشتند. البته نه اينكه فكر كنيد همه بچهها ميتوانستند بازي كنند؛ بچههاي فقرا ناچار بودند ازهمان سن كودكي كاركننند و خرج خانواده را بدهند و بچههايي هم كه به مكتب ميرفتند، فرصت كمي براي بازي داشتند چون درسها سنگين بود اما در اين ميان، دخترها كمتر از همه بازي ميكردند چون از سن كم براي ازدواج و خانهداري آمادهشان ميكردند.» با خود فكر ميكنم كودكان 10ساله كه از همان بچگي مرد خانه ميشدند و البته نانآور خانواده، نانآور چند سرعائله! كسي كه يكشبه بعد از فوت يا زمينگيري پدر، سرپرست خانواده ميشد، انگار بازي كردنش در كوچه ميان همسالان جلوه خوشايندي نداشت، حتي اگر10ساله بود. نكته: در گذشته بازيها به كودك، راه و رسم زندگي ميآموخت، اما امروز كودك تنها بازي ميكند و چون در فضاي مجازي، هميشه برنده است، اعتماد به نفس كاذبي به دست ميآورد كه او را در دنياي واقعي با مشكل روبهرو ميكند به گفته حاج سليم، جز پسربچههاي فقير، دختركاني هم بودند كه فرصتي براي بازي نداشتند، چون خواستگاران تازه از راه رسيدهشان اين حق را از آنان ميگرفتند؛ به اين ترتيب اين عروسان كوچك عروسكان پارچهايشان را كه با ذوق دوخته بودند و شبها بدون آنها به خواب نميرفتند، در مراسم جهازبرون خود گم ميكردند يا پيش از رفتن به خانه بخت براي خواهرانشان به يادگار ميگذاشتند تا پاسبان خاطرات كودكيشان شود و اما بچههاي معلول كه حاج سليم از قلم انداخت، كودكان دوپا فلج كه از خردسالي زمينگيرمي شدند يا كودكاني كه به دليل فقر بهداشتي و اقتصادي معلوليتهاي ديگري داشتند، هميشه آرزوي بازي كردن داشتند و اين سادهترين آرزوي يك انسان كه تا آخر عمر فقط يك رويا ميماند و يك خواهش از جسمي كه با سركشي بر همه آلام يك كودك شوريده بود اما شايد اين بچههاي كودكي نكرده نميدانستند كه سالها بعد جامعه رنگ ديگري به خود خواهد گرفت و به تبع آن، به كودكي و بازيهايش رنگ ديگري خواهد زد. بازيهايي به رنگ ديگر خيابان پر از گيم نت است و گيم نت پر از كودك، آنان محوشده در دنياي گرافيكي بازيها در تخيلات پيش رويشان حل ميشوند و به جاي توپهاي ارزان قيمت پلاستيكي، توپهاي جنگي را در زمين حريف پرتاب ميكنند و از انفجارش ذوق زده ميشوند، البته حريفهاي عصباني شان كه ميميرند چيزي نيستند جز يك مشت انيميشن زيبا كه البته هر چه قابل تحسين باشند، يك عيب بزرگ دارند اينكه انسان نيستند، همصحبتهاي خوبي نيستند و قوه ادراك ندارند تا اضطراب دوستان كوچكشان را براي امتحان فردا بفهمند. بازيهايي كه سرنوشت را به بازي ميگيرد دكتر نادر منيرپور، روانشناس دراين باره ميگويد: «بازيهاي ديروز در رشد شخصيت اجتماعي كودكان موثرتر بودند، چون كودكان تعاملات و مراودات اجتماعي را بر اثر اين بازيها فراميگرفتند و با بازيهاي گروهي ميتوانستند دوست و حمايتگر پيدا كنند، اين كودكان با پيروز شدن يا شكست خوردن در بازيها راه و رسم زندگي واقعي را ميآموختند، اما كودكان امروز تنها بازي ميكنند، در يك بازي، خودشان هستند و فضاي مجازي، اين كودكان در فضاي مجازي هميشه برندهاند و اين پيروز بودن به آنان اعتماد به نفس كاذب ميدهد كه اگر در زندگي واقعي در مواجهه با مشكلات شكست بخورند، نوعي سرخوردگي پيدا ميكنند، افزون بر اين آنها به دليل بيرويه بازي كردن به اين بازيها اعتياد پيدا ميكنند و وقتي آنها را از فضاي مجازي دور كنيم، دچار اضطراب ميشوند و در ارتباط برقرار كردن با همسالانشان به مشكل برميخورند، البته بعضي والدين نميتوانند كنترل مناسبي در قبال اين بازيها بر فرزندانشان داشته باشند چون والديني كه براي تشويق كودكشان براي او بازي كامپيوتري ميخرند و از طرف ديگر، او را بر اثر زياد بازي كردن تنبيه ميكنند، در واقع يك پيام متعارض به كودكانشان منتقل ميكنند، در اين حالت به فرزند احساس خشم و علاقه به والدين و از طرفي خشم نسبت به خود (كه نميتواند بازيهايش را كنترل كند) دست ميدهد و به دنبال اين تعارض يكسري از ويژگيهاي شخصيتي كودك آسيب ميبيند.» ميپرسم: پس با توجه به جنبههاي منفي بازيهاي امروزي بايد چه كرد ؟ آيا اين درست است كه كودك را به بازيهاي سنتي تشويق كنيم؟ دكتر منيرپور پاسخ ميدهد ما بايد بپذيريم كه كودك امروز بر اثر رشد اقتصادي و اجتماعي تغيير يافته، بنابراين لزومي ندارد ما تاكيد بر بازيهاي گذشته داشته باشيم بلكه بايد بازيهايي را طراحي كنيم كه به كودك امكان تعامل و رشد اجتماعي، كنترل خشم و هيجانهاي منفي را بدهد. فرشته اثنيعشري
به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .