به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 به عقیده ملا صدرا امتداد نبوت از لحاظ حکم، در معصومان(ع) و مجتهدان علوم دینی خواهد بود و حکم نبوت محمدی از این طریق، در آینده جاری. اما نبوت از لحاظ ماهیت نیز ادامه خواهد داشت و آن از طریق اولیای کامل الهی است.

 
خبرگزاری فارس: نبوت و امامت در اندیشه ملاصدرا

 

 

چکیده

این مقاله، پس از بررسی رأی صدرالمتألهین پیرامون نبوت و کیفیت دریافت وحی، و بحث از نظریه امامت در حکمت متعالیه، به بیان استدلال‌های ملاصدرا بر وجوب وجود امام، رأی او را پیرامون اعتقاد به مهدویت می‌پردازد. با بیان دیدگاه صدرالمتألهین در باب وجود و غیبت امام دوازدهم، به مقایسه اجمالی آرای وی با نظریات فارابی، ابن سینا، شیخ اشراق و میرداماد و مواضع متکلمان امامیه همچون شیخ مفید، سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی پیرامون مهدویت می‌پردازد. نکته قابل تامل اینکه آرای صدرالمتألهین نه تنها جامع تمامی نظریات متفکران پیش از خود است، بلکه حاوی نکاتی بدیع و بی‌سابقه در این باب می‌باشد.

کلید واژه‌ها: مهدویت، نبوت، امامت، ولایت، وحی، غیبت، ملاصدرا

 

بقیه در ادامه

 

 

 مقدمه

اعتقاد به وجود و ظهور مهدی(عج) در آخرالزمان، ریشه در احادیث و روایات مأثور از نبی ‌اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) دارد. اما با نگاهی اجمالی به تاریخ علوم اسلامی معلوم می‌شود که بحث از این اعتقاد، تنها مورد توجه محدثان نبوده است، بلکه بیشتر متکلمان، عرفا و فیلسوفان هم در آثار خود این بحث را وارد کرده و به مقتضای نظام فکری مختار خود، به تحلیل و تبیین آن پرداخته‌اند.

آنچه از بررسی تحلیل‌ها و تبیین‌های مختلف متکلمان، عرفا و فیلسوفان از این اعتقاد، روشن می‌شود آن است که وجه مشترک این نظریات قول به ضرورت وجود و حضور یک امام در هر زمان است و بیانات و استدلال‌های آنها نیز در تبیین و دفاع از مهدویت، بیشتر به همین بخش مشترک باز می‌گردد. بنابراین، در بررسی آرای فیلسوفان اسلامی پیرامون اعتقاد به مهدویت، که موضوع همین مقاله می‌باشد، باید بیش از هر چیز به استدلال‌های آنها بر ضرورت وجود امام در هر زمان توجه کرد.

با کند و کاو در این بخش از آثار فیلسوفان اسلامی، این حقیقت معلوم خواهد شد که بحث از مهدویت همواره یکی از دغدغه‌های اصلی حکمای اسلامی از فارابی تا صدرالمتألهین بوده است، اما وضوح و ضرورت‌ این بحث در نظام‌های فلسفی فارابی و ابن سینا کمتر از حکمت اشراق، و در حکمت متعالیه حایز بیشترین حد است.1

در مقاله حاضر نخست گزارشی جامع از دیدگاه ملاصدرا پیرامون مهدویت ارائه می‌شود، سپس موضع وی در این باب با مواضع برخی از متکلمان و فیلسوفان سلف او مورد مقایسه قرار می‌گیرد. برای نیل به این دو مقصود، پیش از هر چیز، از آن رو که وی میان نبوت و امامت، تفاوت اساسی قایل نیست، نظریه او پیرامون نبوت، خصایص نبی و کیفیت دریافت وحی و الهام و به مقتضای بحث، مطالبی در باب ولایت و ختم نبوت ذکر می‌شود.

پس از تمهید این مقدمات، نظریه  ملاصدرا در باب امامت، فواید وجودی امام و نیز به دلیل ارتباط وثیق میان قول به ضرورت وجود یک امام در هر زمان و قول به مهدویت، استدلال‌های ده‌گانه او بر اثبات وجوب وجود امام، به تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد و با بیان عقیده وی پیرامون امام دوازدهم و غیبت آن امام، گزارش آرای او در باب مهدویت به انجام خواهد رسید. در پایان هم به عنوان نتیجه  بحث، با بررسی استدلال‌های ملاصدرا بر اثبات وجوب وجود امام و مقایسه آنها با استدلال‌های دیگر متفکران سلف او، جایگاه وی در تاریخ این مسئله روشن خواهد شد.

 

1. نظریه نبوت

ملاصدرا در مهم‌ترین کتاب خود، الحکمة المتعالیه فی اسفار العقلیة الاربعه که جامع تمام آرای فلسفی اوست، فصل مستقلی به نبوت اختصاص نداده است، ولی در آثار فلسفی دیگرش همچون الشواهد الربوبیه، المبدأ و المعاد، المظاهر الالهیه، مفاتیح الغیب و سرانجام شرح اصول الکافی، به نحو بسیار مفصلی از نبوت و ولایت سخن می‌گوید.

این نوشتار در صدد بیان تفصیلی آرای ملاصدرا پیرامون نبوت نیست؛ بلکه به دلیل آنکه در فلسفه  او نظریه نبوت به نحو تنگاتنگی با نظریه امامت مرتبط است، از میان انبوه مباحثی که وی پیرامون نبوت مطرح می‌کند، فقط به بیان مطالبی می‌پردازد که به ما در ترسیم نظریه امامت و مهدویت در فلسفه او مدد می‌رساند.

 

1-1. خصایص سه‌گانه نبی

خصیصه اول نبی، علم بی‌واسطه و عظیم اوست. به نظر صدرالمتألهین، نفوس مردم از حیث کسب علم دارای مراتب مختلفی است؛ برخی چنان نفس ضعیف، تیره و تاریکی دارند که حتی به واسطه تعلیم هم چیزی از معارف در نفس آنها جای نمی‌گیرد. در عوض، کسانی هستند که نفس و قوه حدسشان به چنان حدی از شدت می‌رسد که در زمانی کوتاه، علوم بسیاری را فرا می‌گیرند.

به همین ترتیب، در طرف کمال این طیف از مراتب مختلف قوه عقلیه، نفوس مقدس انبیا قرار دارد که در اندک زمانی بدون تعلیم بشری، تمام علوم و معارفی که حصول آن برای بشر ممکن است، واجد می‌شوند. وی در تبیین این خصیصه انبیا، متذکر می‌شود که نفس ناطقه آنها، به دلیل خلوص و صفای بی‌بدیلشان با عقل کلی یا روح اعظم که همان عقل فعال باشد، متصل می‌شود و معارف عظیم الهی، از طریق این اتصال به عقل فعال، به نفس نبی افاضه می‌گردد. به عقیده وی، این مقام را هم انبیا و هم اولیا می‌توانند کسب کنند.2

خصیصه دوم، آن است که نفس نبی در مرتبه قوه خیالش به چنان مرتبه‌ای از شدت و قوت رسیده است که می‌تواند در حالت بیداری عالم غیب، عالم صور جزئیه یا علم خیال را به چشم باطنی ببیند. در این مرتبه، قوه خیال نبی به حدی از فعلیت رسیده است که صورت ملک حامل وحی برای وی متمثل می‌شود و کلامی از این ملک از جانب خداوند می‌شنود. صدرالمتألهین، بر این باور است که این مرتبه خاص نبی است و ولی را با او در این مقام شراکتی نخواهد بود.3

خصیصه سوم آن است که نفس نبی چون از جهت قوای تحریکی و عملی نیز به کمال رسد، به تأثیر بر هیولای عالم ماده، بدین نحو که صورتی را از آن برگیرد و صورتی دیگر به جای آن آورد، قادر خواهد شد. بدین ترتیب، معجزات عملی انبیا، چون شفای مرضی و احیای اموات و دیگر خوارق عادات مأثور از آنها، معنی محصلی به خود می‌گیرد.4

صدرالمتألهین در تعلیل این رأی خود، اظهار می‌کند که نفوس فلکی در هیولای عالم و اعطای صور مختلف به آن، مؤثر است؛ پس هرگاه نفوس انسانی نیز به کمال رسد و قوای عملی و تحریکی خودش را به سرحد کمال برساند، شبیه به نفوس فلکی می‌گردد و می‌تواند همچون این نفوس، در عالم کائنات به دخل و تصرف بپردازد.

صدرالمتألهین در این خصیصه هم، چون خصایص سابق، قایل به تشکیک در شدت و ضعف است و بر آن است که اگرچه در یک طرف این طیف نفوس قدسی انبیا و اولیا واقعند، اما از جانب دیگر، نفوس ضعیف آدمیان دیگری نیز وجود دارد که دایره تأثیر ‌آنها از حدود بدن جسمانی خودشان فراتر نمی‌رود و اینان تنها قادر به تأثیر و مطیع ساختن قوای عملی بدن خود هستند.

مطلبی که ذکر آن در اینجا لازم به نظر می‌رسد، آن است که به نظر صدرالمتألهین، هر یک از این سه خصیصه خود معجزه و خرق عادت است؛ چرا که غیر انبیا از نیل به این مراتب عاجز می‌باشند و این خود نشانه‌ای از صدق آنها و رسالتشان از جانب خداست. اما کمال نبی در تعقل، به عقیده وی، ارزشمندترین این معجزات است و خواص علما و اهل نظر این خصلت پیامبر را والاترین قسم از اقسام معجزات و کرامات می‌دانند.5

چنان‌که ملاحظه می‌شود، ملاصدرا از میان خصایص سه‌گانه نبی فقط خصیصه دوم را مختص انبیا می‌داند و این خود نشانگر آن است که وی اختلافی اساسی میان امامت و نبوت قایل نیست. علاوه بر این، وی حصول مرتبه پایین‌تری از وحی را برای ائمه و اولیا که «الهام» نام دارد، ممکن می‌داند. او تفاوت میان ایحاء و الهام را اولاً، از حیث شدت وضوح معرفت حاصل از عقل فعال یا همان ملک حامل وحی (در ایحاء) و وضوح کمتر آن (در الهام)، و ثانیاً به لحاظ شناسایی علت معطی معرفت یا ملک وحی (در ایحاء) و عدم شناسایی (در الهام)، می‌داند.6

ملاصدرا از طرف دیگر، در شرح اصول الکافی، به تعداد دیگری از اوصاف نبی و امام اشاره می‌کند، اما از آن رو که این اوصاف بنا بر نظام فکری وی واجد اهمیت فراوانی در اثبات وجوب وجود امام در هر زمان و نیز ضرورت اعتقاد به امام حاضر است، ما این اوصاف را تحت عنوان «فواید وجودی امام» در بخش نظریه امامت ذکر خواهیم نمود.

 

2ـ1. وجوب بعثت انبیا

صدرالمتألهین، استدلال خود بر وجوب بعثت را در کتاب‌های الشواهد الربوبیه، المبدأ والمعاد، مفاتیح الغیب و سرانجام در شرح اصول الکافی ذکر می‌کند. این استدلال‌ها اگرچه دارای مضمونی کم یا بیش واحدند، اما نوع بیان و نحوه ترتیب مقدمات آنها با هم متفاوت هستند. ما در اینجا، از میان تقریرهای مختلف او، استدلالی را که در کتاب شرح اصول الکافی اقامه می‌کند، به دلیل نظم بیان و احتوای آن بر تمامی نکات موجود در استدلال‌های دیگر، گزارش خواهیم داد. ملاصدرا این استدلال را در شرح حدیث اول از باب «الاضطرار الی الحجه» در چند مقدمه مطرح می‌کند:

مقدمه اول: ما خالق و صانعی داریم که بر همه چیز قدرت دارد.

مقدمه دوم: این خالق، جسمانی، متعلق به ماده و در نتیجه محسوس نیست.

مقدمه سوم: این خالق به جهت علم و حکمت مطلقش بر جهات خیر و مصالح بندگان خود در زندگی این دنیا و آخرت، نیک آگاه است.

مقدمه چهارم: از آن‌ رو که خداوند جسمانی و متعلق به ماده نیست و نمی‌تواند به طور مستقیم در کثرات و امور مادی تأثیر کند، دارای وسایطی در ایجاد، تأثیر و تدبیر امور است.

مقدمه پنجم: مردم در تدبیر امور زندگی و آخرتشان نیازمند کسی هستند که امورشان را تدبیر کند و به ایشان راه وصول به سعادت و نجات حقیقی را بیاموزد.

ملاصدرا در بیان دلیل مقدمه پنجم ذکر می‌کند که مردم نمی‌توانند به تنهایی تمام حوایج خویش را برآورند، بلکه نیازمند کسان دیگری از نوع خودشان هستند که در برخی از امور یاری شان کنند.

بنابراین، نوع انسان اجتماعات و گروه‌هایی ایجاد می‌کند که در آن افراد با یکدیگر همکاری دارند و به رفع نیازهای یکدیگر می‌پردازند. از سوی دیگر، وقتی جوامع ایجاد می‌شوند، از آن رو که هر کس در پی منافع خویش است، احتمال خواهد داشت که نزاع‌هایی بین افراد درگیرد.بنابراین، به قوانین و شرایعی نیاز خواهد بود که رافع این تنازعات و تعارضات باشد. قوانین و شرایع نیز خود مقتضی وجود قانونگذار و شارع می‌باشند.

این شارع، لزوماً باید انسان باشد؛ چراکه مردم نمی‌توانند ملائکه را به جهت غیر جسمانی بودنشان، مشاهده کنند و فقط دسته قلیلی از انسان‌ها هستند که شدت و قوت نفسشان به جایی می‌رسد که می‌توانند ملائکه را به صورت‌های جسمانی، مشاهده کنند. به عقیده وی، این شارع همچنین باید واجد امور خارق‌العاده و معجزاتی نیز باشد که نشاندهنده صدق ادعای او باشد و اطاعت و انقیاد مردم در برابر او بیشتر شود.

صدرالمتألهین پس از بیان مقدمات یادشده، عنوان می‌کند: از این مقدمات، اثبات می‌شود که وجود شخص نبی برای بقا و سعادت نوع انسان خیر و مصلحت است. پس از آن رو که خداوند عالم و حکیم مطلق است، لازم است که از خیر بودن بعثت انبیا آگاه باشد.از سوی دیگر، چون علم خداوند، علمی فعلی است، به محض آنکه عنایت الهی متوجه امری خیر شود، آن چیز، محقق و موجود خواهد شد.

در آخر اینکه، چون نیاز انسان به نبی و واسطه‌ای از جانب خداوند، در هر زمانی وجود دارد، بنابراین، خداوند به جهت مصلحت داشتن وجود انبیا، در هر زمانی، نبی‌ای مبعوث می‌کند. وی در تحکیم این نتیجه، می‌افزاید: آن خداوندی که از اموری نه چندان ضروری، چون رویاندن ابروان بر بالای چشم و مقعر ساختن کف پا، برای انسان غفلت نکرده، پس به طریق اولی در انجام امری همچون وجود نبی برای بقا و سعادت نوع انسان، که به مراتب از امور دیگر ضروری‌تر و لازم‌تر است، اهمال نخواهد کرد.

ملاصدرا تصریح می‌کند که نتیجه  این استدلال، دارای سه جزء است: اول آنکه وجود نبی واجب است، دوم آنکه این نبی باید از نوع انسان باشد و سوم آنکه این نبی باید با معجزاتی از دیگر افراد، اختصاص یابد.7از بررسی این برهان و مقایسه آن با براهین دیگر فلاسفه اسلامی و نیز براهینی که ملاصدرا در کتاب‌های الشواهد الربوبیه، المبدأ و المعاد و نیز مفاتیح الغیب اقامه کرده است، این نکته معلوم می‌شود که براهین دیگر، فقط مشتمل بر مقدمه  پنجم هستند و در آنها بیشتر بر نیاز امت اسلامی در تدبیر و رتق و فتق امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اجتماع مسلمان توسط نبی تاکید شده است.

اما امتیاز این برهان، آن است که مشتمل بر چهار مقدمه دیگر می‌باشد و به همین سبب، اگرچه از نیاز امت اسلامی به وجود نبی غفلت نشده، اما بر عنصر و هسته اصلی هدایت الهی توسط انبیا تأکید بیشتری به عمل آمده است و این امر یعنی هدایت الهی در مقایسه با نیاز اجتماعی، سیاسی و اقتصادی امت اسلامی به نبی، از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین دلیل، در این برهان، راه بر دفاع از ضرورت وجود امام حاضر به عنوان امام غایب عصر که همچون زمامداران سیاسی، متصرف در امور امت نیست، هموارتر می‌شود.

 

3ـ1. ختم نبوت

صدرالمتألهین مسئله ختم نبوت و انقطاع وحی الهی را در دو کتاب الشواهد الربوبیه و مفاتیح الغیب مطرح ساخته است. به نظر وی، اگر مراد از وحی، صرف تعلیم مردم توسط خداوند باشد، هیچ‌گاه اینچنین وحی و به عبارت دیگر، چنین نبوت و رسالتی از زمین منقطع نخواهد بود، ولی اگر منظور از وحی، تمثل ملک وحی بر شخص نبی به صورت قابل رؤیت و شنیدن صدای این ملک باشد، باید گفت که چنین وحی و نبوتی با بعثت نبی اکرم(ص)، پایان پذیرفته است، و دیگر چنین نخواهد بود که ملک وحی بر کسی ظاهر شود و کلام الله را به گوش وی بخواند.

صدرالمتألهین، پس از بیان این موضع، اشاره می‌کند که البته، نبوت از لحاظ «حکم» و «ماهیت» هرگز منقطع نبوده و نخواهد بود. به عقیده  وی، امتداد نبوت از لحاظ حکم، در معصومان(ع) و مجتهدان علوم دینی خواهد بود و حکم نبوت محمدی از این طریق، در آینده جاری. اما نبوت از لحاظ ماهیت نیز ادامه خواهد داشت و آن از طریق اولیای کامل الهی است.

در اولیای الهی، نبوت به صورت غیبی و باطنی است، در حالی که نبوت برای شخص نبی به نحو ظاهری است. به عقیده  صدرالمتألهین، اولیا دو دسته هستند؛ برخی از آنها نبوت را به طور مستقیم از جانب حقتعالی اخذ می‌کنند و آن وقتی است که خداوند، نبوت را از نبی‌ای، به صورت ارث گرفته و سپس به شخص ولی اعطا می‌کند. اما برخی از اولیا مقام نبوت را از شخص نبی به ارث می‌گیرند.

به نظر وی، یکی از مصادیق این نوع ولایت، ولایت اهلبیت نبی اکرم(ص)، یعنی ائمه اطهار(ع) است، که از جانب پیامبر اکرم(ص)، مقام نبوت را به نحو غیبی و باطنی واجد هستند.8 بنابراین، بر طبق رأی صدرالمتألهین، در باب ختم نبوت اولاً، تفاوت بنیادینی بین نبوت و امامت موجود نیست و ثانیاً، دایره نبوت بسته نمی‌باشد و امامت در امتداد دایره نبوت قرار دارد.

 

4ـ1. ولایت

در مطالب پیشین، بیان کردیم که به عقیده  ملاصدرا، نبوت از لحاظ ماهیتش از طریق ولایت ادامه خواهد یافت و نیز اشاره کردیم که به نظر وی، ائمه(ع) هم از مصادیق ولی شناخته می‌شوند. حال می‌خواهیم نظر او را در باب ولایت، بیان کنیم. وی در کتاب مفاتیح الغیب در بحثی مستقل پیرامون ولایت، نخست به معنای لغوی ولایت می‌پردازد. به نظر وی، این کلمه از « ولی» مشتق شده و آن به معنای «قرب» است و به همین سبب، حبیب را به جهت نزدیکی به محبوب، «ولی» خوانند.

اما او در بیان معنای اصطلاحی «ولایت» اظهار می‌دارد که ولایت بر دو قسم «عام» و «خاص» منقسم می‌گردد؛ ولایت عام از ایمان به خدا و انجام اعمال صالح حاصل می‌آید و ولایت خاص، فنای شخص از جهت ذات، صفت و فعل در خداوند است. ولایت خاص هم بر دو قسم است: «ولایت خاص عطایی» و «ولایت خاص کسبی».

ولایت خاص عطایی آن است که شخص پیش از هرگونه کوشش و مجاهده‌ای با نیروی جذبه الهی به نزد حق جذب شود؛ به چنین شخصی که جذبه‌اش بر مجاهده‌اش پیشی گرفته باشد، «محبوب» گفته می‌شود. ولایت خاص کسبی آن است که شخص بعد از مجاهده و کوشش به واسطه  جذبه الهی به قرب حق نایل می‌آید.

این شخص را که مجاهده بر جذبه‌اش سبقت دارد، «محب» خوانند. صدرالمتألهین می‌افزاید که در این ولایت، اگرچه آن را کسبی خوانند، و در نتیجه  مجاهده و عبادات و ریاضات خود شخص است، اما این گرایش به مجاهده و به جای آوردن عبادات نیز، حاصل جذبه باطنی و درونی خداوند است که فرد را از درون دعوت به تقرب الی الله می‌کند و اگر این جذبه باطنی نباشد، فرد هرگز از خواسته‌های نفسانی خود دست نمی‌کشد.

ملاصدرا بر آن است که در مقام مقایسه ولایت خاص عطایی و کسبی، محبوبان (واجدان ولایت خاص عطایی) نسبت به محبان (صاحبان ولایت خاص کسبی)، از کمال بیشتری برخوردارند. وی بر این عقیده است که اصل ولایت، که موجب تمایز ولی از غیر ولی است، علم شهودی برهانی به خداوند، صفات، آیات، ملائکه، کتب و رسل او و روز آخرت است، و این علم هرگز قابل محو و زوال و فراموشی نخواهد بود. وی همچنین معتقد است که اگرچه ظهور کرامات و خوارق عادات به دست ولی جایز است، اما ظهور این امور از شرایط ولایت محسوب نمی‌شود تا با وجود آن در هر کسی، آن شخص ولی باشد و با عدمش، ولایت شخص انکار گردد؛ چه، به عقیده  او، گاهی خوارق عادات از غیر اولیا نیز صادر می‌شود.9

 

2. نظریه  امامت

در بحث نبوت، به رأی ملاصدرا پیرامون نبوت، وحی و معجزات اشاره گردید و مواضع فلسفی مختلف وی در این مباحث روشن شد. نیز اشاره شد که در حکمت صدرا، میان نبی، امام و ولی مشابهت‌های بسیاری است و به همین سبب بود که پیش از بیان رأی صدرالمتألهین پیرامون امامت، آرای او در باب نبوت گزارش گردید. در این مرحله، نخست به برخی از فواید وجودی امام بر طبق عقیده وی و پس از آن، به نظر او در باب وجوب امامت و مسائل پیرامون آن اشاره شود و در آخر، رأی او را در باب اعتقاد به مهدویت بررسی می‌گردد.

 

1ـ2. فواید وجودی امام

پیش تر در پایان بحث از اوصاف نبی، اظهار نمودیم که صدرالمتألهین تعداد دیگری از اوصاف نبی و امام را در شرح اصول الکافی بیان می‌کند، و تفصیل آن را به این بخش احاله کردیم. حال می‌گوییم که اگرچه ملاصدرا در ذکر این اوصاف، به اشتراک آنها در نبی و امام تصریح می‌کند، اما با توجه به هدفمان در این مقاله، بهتر آن دیدیم که این اوصاف را تحت «عنوان فواید وجودی امام» در این بخش مورد بررسی قرار دهیم.

مطلب دیگر آن است که این اوصاف اگرچه به نحوی گذرا و مبهم در نظام‌های فلسفی پیش از ملاصدرا مطرح شده‌اند، اما به جرئت می‌توانیم بگوییم که در فلسفه ملاصدرا، اولاً، این اوصاف به طور واضح‌تری بیان شده‌اند؛ثانیاً، ملاصدرا به طور دقیقی از این اوصاف برای اقامه براهین وجوب وجود امام و نیز ضرورت اعتقاد به امام حاضر استفاده کرده است.

همچنین با مداقه در این بخش از آرای صدرالمتألهین، به این حقیقت خواهیم رسید که توفیق وی در اثبات وجوب وجود امام و نشان دادن ضرورت اعتقاد به امام حاضر، حاصل نیامده است، مگر از طریق افق وسیعی که روایات مأثور از امامان معصوم(ع) در پیش روی او گسترده‌اند. ملاصدرا در شرح اصول الکافی، اوصافی همچون حجت بودن برای خلق، شهید بودن بر امت تابع، هادی بودن و ولی امر و خازن علم بودن را از اوصاف و خصایص ائمه برمی‌شمرد.10 اما چنانچه نیک بنگریم، در خواهیم یافت که این اوصاف را می‌توان به دو وصف یا فایده تشریعی و تکوینی فرو کاست.

وی برای بیان فایده تشریعی وجود امام، او را حجت خداوند بر خلق معرفی می‌کند. او در شرح حدیث اول از باب «ان الحجه لا تقوم لله علی خلقه الا بامام»، امام را حجت باطنی می‌خواند. متن این حدیث که داوود الرقی از امام موسی‌بن جعفر نقل می‌کند، چنین است: «حجت خدا بر خلقش برپا نگردد جز به وجود امام، تا شناخته شود.»11

ملاصدرا در شرح این حدیث بیان می‌کند که حجت بر دو قسم است: یکی حجت ظاهری و دیگری حجت باطنی. حجت باطنی به عقیده  او، همان نور قدسی و برهان عرشی است که بر قلب برخی از افراد خاص تجلی می‌کند و توسط آن، آن شخص کامل به احوال مبدأ‌ و معاد و طریق قرب الی‌‌الله و دوری از عذاب روز قیامت آگاه می‌گردد. اما حجت ظاهری همان انبیا و ائمه(ع) هستند. به عقیده  ملاصدرا، آدمیان جز عده بسیار شاذ و قلیلی از آنها به حجت باطنی نایل نمی‌گردند و محتاج حجت ظاهری‌اند که توسط اطاعت و فرمان برداری از انبیا و ائمه به شناخت حق‌تعالی، راه وصول به او و نجات از عذاب اخروی نایل می‌گردند.12

چنان که ملاحظه می‌شود، ملاصدرا در اینجا بر فایده تشریعی وجود امام تأکید می‌کند و بر اساس همین فایده وجودی است که استدلال‌های اول، دوم، پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم بر وجوب وجود امام (که پس از این بیان خواهند شد) و نیز استدلال وجوب بعثت انبیا را اقامه می‌کند.اما ملاصدرا، فایده تکوینی امام را در شرح خود بر حدیث چهارم از باب «ان الحجه لا تقوم لله علی خلقه الا بامام» بیان می‌کند. متن این حدیث که ابان بن تغلب از امام جعفر صادق(ع) نقل می‌کند، چنین است: «حجت خدا پیش از خلق بوده و با خلق می‌باشد و بعد از خلق هم باشد.»13

صدرالمتألهین در شرح این حدیث از قول عوام‌الناس که گمان می‌کنند انبیا و ائمه فقط برای هدایت خلق خدا، آفریده شده‌اند، انتقاد کرده و این قول را تمام نمی‌داند و بر آن است که غرض از آفرینش انبیا و اولیا چیزی است غیر از اصلاح خلق، و آن واسطه در ایجاد خلق بودن آن‌هاست. او در تبیین فلسفی چنین رأیی از نظریه خود پیرامون وجود رابطی کمک می‌گیرد و بیان می‌کند که وجود بر دو قسم است: یکی وجود فی نفسه لنفسه و دیگری وجود فی نفسه لغیره.

وجود فی نفسه لغیره یا همان وجود رابطی مثل وجود اعراض است که وجود فی نفسه آنها، همان وجود آنها برای موضوعاتشان است و به همین دلیل است که با از میان رفتن موضوعات، اعراض آنها نیز از میان می‌روند. اما وجود جواهر مفارق، وجود فی نفسه لنفسه است، ولی گاهی همچون نفوس ناطقه انسانی، واجد وجود نسبی هم می‌شوند، به گونه‌ای که نفوس ناطقه، از یک طرف، دارای وجود لنفسه هستند که همان وجود حقیقی آنهاست و از سوی دیگر، وجودی لغیره دارند که همان وجودشان برای ابدان جسمانی است.

بنابراین، به هنگام قطع تعلق نفس از بدن، اگرچه نفس بودن نفس، منتفی می‌گردد، اما وجود حقیقی‌اش همچنان باقی خواهد ماند. به عقیده  ملاصدرا، وجود انبیا و اولیا نیز چنین است؛ بدین صورت که حجت بودن آنها برای خلق، وجود نسبی آنهاست. بنابراین، اگر خلقی نباشد، اینان نیز حجت بر خلق نخواهند بود، اما لازم نمی‌آید که وجود حقیقی آنها به عنوان واسطه‌ای در ایجاد خلق، نیز زایل شود، بلکه وجود حقیقی آنها الی‌الابد باقی خواهد بود.

پس به عقیده  ملاصدرا، امامان پیش از خلق وجود دارند، از آن حیث که واسطه در ایجاد خلق‌اند؛ بعد خلق نیز وجود دارند، از این حیث که از غایاتی هستند که تمام جسمانیات به سوی آنها منتهی می‌شوند، و همراه با خلق موجود هستند از آن حیث که برای ایشان حجت هستند و به واسطه نور آنهاست که مردم به سوی حق هدایت می‌گردند.14

بدین ترتیب، ملاصدرا میان فایده تشریعی و فایده تکوینی امام فرق می‌نهد. بر همین مبنا، وجود قبل و بعد از خلق بودن امام، بیانگر فایده تکوینی امام است و وجود همراه با خلق بودن او، حاکی از فایده تشریعی اوست. صدرالمتألهین بر مبنای وجود قبل از خلق امام، استدلال چهارم بر وجوب وجود امام را اقامه می‌کند و بر اساس وجود پس از خلق امام، استدلال سوم بر وجوب وجود امام را طرح می‌نماید. در ادامه  این دو استدلال، به طور مفصل مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

مجید اسکندری/ کارشناس ارشد علوم سیاسی و پژوهشگر دانشگاه آزاد اسلامی واحد ایلام

منبع: دو فصلنامه معرفت سیاسی شماره4

ادامه دارد.............

ادامه مطلب
چهارشنبه 21 تیر 1391  - 2:26 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5828651
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی