بررسی معناشناختی نشان میدهد که واژة قرب در قرآن توسعة معنایی و در نتیجه توسعة مصداقی یافته و از معنای قرب مادی یا تقرب از طریق مال و فرزند و بت به خداوند، به معنای تقرب از طریق ایمان به خدا و کارهای پسندیده تحول یافته است.
تقابل معنایی قرب با برخی واژهها عنصر دیگر این الگوی معناشناختی، تقابل معنایی (Semantic opposition) است. تقابل های معنایی بسیاری در قرآن وجود دارد. از منظر جهان بینی قرآنی برخی از اموری که با یکدیگر تقابل معنایی دارند عبارتاند از: اسلام و کفر یا ایمان و کفر، عالم غیب و عالم شهود، هدایت و ضلالت، دنیا و آخرت. یکی از این تقابل های معنایی، میان مفهوم قرب و بعد برقرار است. نسبت قرب و بُعد از نِسَب اربعه، نسبت تضایف است. این نسبت میان دو امر وجودی برقرار است که هریک از آنها بدون وجود دیگری معنی نمیدهد، مانند نسبت فوق و تحت و مقدم و مؤخر.31 هریک از کلمات قُرب و بُعد، تنها با پیوند و رابطة دوطرفی می تواند معنا داشته باشد.مفهوم این دو کلمه به لحاظ معناشناختی بر پیوند طرفینی متکی است. به عبارت دیگر، تنها هنگامی می توان عنوان «مقرب» را برای انسانی در نظر گرفت که جانب بُعدی برای او مطرح باشد و بتواند از خداوند دور شود؛ همانگونه که به کسی دور از خدا گویند که بتواند به خدا نزدیک شود.نقطه مقابل قُرب، بُعد است. بُعد از خدا لازمه اش قُرب به غیرخدا (طاغوت) است و البته قرب دارای مراتب تشکیکی است و کسی که به معنای تام و اصطلاحی مقرَّب نیست و در اوج مراتب قرب قرار ندارد، می تواند درجه پایینتری از قُرب را داشته باشد و این دوری میتواند تا حدی ادامه یابد که از شمول این مفهوم خارج شود، در واقع قرب و بعد الهی دارای نصاب و شرایطی است که میتوان از توحید در الوهیت به عنوان حد نصاب آن یاد کرد.32 بنابراین هر دو حالت قُرب و بُعد می تواند در عبد و مؤمن باشد، هرچند این دو حالت نمی تواند صفت غیرمؤمن باشد؛ یعنی به محض اینکه شخص از حیطه ایمان خارج شد، مقام قرب، حتی پایین ترین مرتبة آن نیز در او وجود نخواهد داشت. در واقع باید بگوییم که قرب دارای حد نصاب است و حد نصاب آن اعتقاد به یگانگی خداوند در الوهیت (توحید در الوهیت) است. هرچند می توان مؤمنی را تصور کرد که بر اثر انجام دادن عملی ناشایست به طور موقت از خدا دور شود، اما این دوری موقت است و او را، همچون منافق و کافر، به طور کلی از خداوند دور و مشمول خلود در آتش نمی سازد. در نظام و هندسة معارف قرآن، صراط مستقیم یگانه راهی است که انسان را به مقام قرب الهی میرساند، این، همان راه بندگی خداست که مانند روحی در کالبد دیگر راهها (سُبُل) جریان دارد. هر سبیلی به اندازة بهرهای که از صراط مستقیم دارد، انسان را به مقام قرب الیالله میرساند و خداوند مؤمنانی را که در راه خداوند جهاد میکنند، به حسب استعداد و شایستگیهایشان پیوسته در راههای خود راهبری میکند تا آنجا که آنان را به مقام قرب خاص خود میرساند و در جوار رحمت خویش جای میدهد.33 بقیه در ادامه
رابطة دوسویه انسان با خدا
در موضوع قرب، نخستین و مهم ترین تقابل، ناشی از ارتباط مهم میان خدا و انسان است؛ جهان قرآنی، به لحاظ هستی شناختی، جهانی خدامحور است؛ یعنی خدا در مرکز هستی قرار دارد و همة موجودات، از جمله مهم ترین آنها یعنی انسان، آفریده و تحت سیطره و مشیت او هستند. از این منظر، هیچ چیز در جهان یارای هم ترازی با او نیست و یگانه موجود شایستة نام «موجود»، خداست. به همین دلیل همة موجودات در مراتب بسیار پایین تری از او قرار می گیرند.
با این حال، تصریح خود قرآن به یکی از موجودات، یعنی «انسان»، این حق را به ما می دهد که بتوانیم برای او در میان مخلوقات الهی جایگاهی ممتاز قائل شویم و میان خدا و انسان رابطه ای ویژه، فراتر از رابطة خدا با سایر موجودات، ترسیم کنیم؛زیرا در اندیشة قرآنی، سرشت انسان و وظایف و سرنوشت او، بعد از خدا، از اهمیت دوم برخوردار است. خدایی خدا و افعال و فرمانهای او، تا حد زیادی در ارتباط با انسان و نحوة واکنش او در برابر خداوند است.
این، مسئلهای است که با نجات و رستگاری نوع بشر سر و کار دارد و اگر نبود، بسیاری از افعال و دستورهای خداوندی تحقق نمی یافت.34بنابراین، در موضوع قرب، شناخت دو موجود مهم و اساسی، یعنی خدا و انسان، حائز اهمیت است و این دو قطب عمده مهم ترین تقابل تصوری در قرآن است و درواقع جهان بینی قرآن و به صورت کلی تر، دین، روی این دو محور و روابط پیرامون این دو قطب تنظیم شده است.
مهم ترین نام خدای متعال در قرآن، الله است و نکتة درخور توجه در موضوع قرب الیالله این است که تحلیل معناشناختی واقعی کلمة «الله»، تنها هنگامی کاملاً روشن می شود که بدانیم «خدای قرآن، همچون خدای فلسفة یونان، با کمال بی نیازی و جلال خود، تنها و منعزل از نوع بشر نیست، بلکه به صورت عمیق با بشر ارتباط دارد و در کارهای او دخالت می کند».35
راههای تحقق قرب
چنانکه پیشتر گفتیم، قرب الهی در قرآن از جایگاه معنایی ویژهای برخوردار است و این مفهوم در رابطة انسان با خدا شکل میگیرد و برای تحقق آن، راههای ویژهای در قرآن ترسیم شده است که اکنون به برخی از آنها میپردازیم.
1. توجه به رابطة وجودی خود با خدا
«در جهانبینی دینی، آفرینش انسان یکی از مسائل مهم است. پرسش همیشگی و پایان ناپذیر این است که «آدمی از کجا آمده است و منشأ هستی او چیست؟» در نگرش قرآنی و دینی، پاسخ این پرسش آن است که سرچشمة هستی انسان و بلکه همة موجودات خداوند است؛ اوست که هستی را به رایگان به انسان ها عطا کرده است. بنابراین از منظر جهان بینی قرآن، میان خدا و انسان رابطة مهم خالق و مخلوق و بخشندة هستی و دریافت کنندة آن برقرار است»36. آیاتی مانند «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ» (رحمن:1-3) و «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ» (علق:1-2).
بر وجود چنین رابطهای تأکید میکند و توجه به همین رابطة تکوینی میتواند زمینهساز توجه انسان به سایر صفات الهی ـ مانند علم ـ باشد و در نهایت مسیر قرب معنوی به خدا را هموار سازد: «وَأَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ و [اگر] سخن خود را پنهان دارید یا آشکارش نمایید در حقیقت وی به راز دلها آگاه است. آیا کسی که آفریده است نمیداند با اینکه او خود باریکبین آگاه است».(ملک: 13ـ14).
به گواهی قرآن مردمان جاهلی نیز خدا را آفریننده جهان و انسان می دانستند: «وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (لقمان: 25)، اما این بینش تأثیری در زندگی آنان نداشت؛ زیرا آنان کارگردان جهان را غیرخدا میدانستد و این سبب شده بود که بدون کمترین توجه به یگانه مدبّر استقلالی عالم، زندگی کنند و در عمل غیرخدا را بپرستند: «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ؛ و کسانی که به جای او سرپرستانی برای خود گرفتهاند [به این بهانه که] ما فقط آنان را برای نزدیکی هر چه بیشتر به خدا پرستش میکنیم، البته خدا میان آنان در بارة آنچه بر سر آن اختلاف دارند داوری خواهد کرد.
خداوند کسانی را که دروغگو و کفرپیشهاند، هدایت نخواهد کرد»(زمر:3). به همین سبب است که قرآن پیوسته به مخاطبان هشدار میدهد متوجه این حقیقت باشند که علاوه بر آفرینش جهان، تدبیر عالم نیز به دست اوست و سایر پدیدههای عالم از خود هیچ استقلالی ندارند: «أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ؛ آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تمام موجودات منحصراً به دست اوست.
خجسته است خدایی که پروردگار جهانیان است»(اعراف:54)، «بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعاً؛ بلکه تدبیر عالم یکسره به دست اوست»(رعد:32)، «یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّی ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ؛شب را به روز درمیآورد و روز را به شب درمیآورد و آفتاب و ماه را تسخیر کرده است [که] هر یک تا هنگامی معین رواناند این است، خدا پروردگار شما فرمانروایی از آن اوست و کسانی را که جز او میخوانید مالک پوست هستة خرمایی [هم] نیستند.»(فاطر: 13)37
در اینجا خداوند به مثابة رب، دارای سلطه و قدرت مطلق است و انسان، «بنده» و فروتن و خاضع و فرمانبردار. این رابطه مستلزم آن است که انسان به عنوان بندة خداوند از کبر و غرور و سرکشی و بینیازی بپرهیزد.38در هندسة معرفتی قرآن، انسان عین فقر و نیاز به خداست و خداست که یگانه بینیاز و غنی است و همین بینیازی از یکسو و فقر و وابستگی محض از سوی دیگر، زمینة قرب انسان را به خدا فراهم میآورد:یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء الیالله وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ ای مردم، شما همه به خدا نیازمندید ولی خدا بینیاز و ستوده [صفات] است»(فاطر:15).
از اینرو خداوند از تمام بندگان میخواهد با توجه به اینکه دیگران از خود هیچ ندارند و مالکیت و تدبیر مطلق جهان هستی و انسان به دست اوست، تنها در مقابل او کرنش و خضوع کنند و با این بندگی به خدا نزدیک شوند و به آنان هشدار میدهد که بندگی غیرخدا (خدایان دروغین)، موجب تقرب ایشان نمیگردد و برای ایشان حاصلی جز تهیدستی، گمراهی و دور شدن از رحمت الهی ندارد: «فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَذَلِکَ إِفْکُهُمْ وَمَا کَانُوا یَفْتَرُونَ؛ پس چرا کسانی که غیر از خدا به منزلة معبودانی برای تقرب [به خدا] اختیار کرده بودند آنان را یاری نکردند، بلکه از دستشان دادند و این بود دروغ آنان و آنچه برمیبافتند»(احقاف:28)
«قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَنفَعُنَا وَلاَ یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَی أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الأَرْضِ حَیْرَانَ...؛ «بگو آیا به جای خدا چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما میرساند و نه زیانی و آیا پس از اینکه خدا ما را هدایت کرده از عقیدة خود بازگردیم، مانند کسی که شیطانها او را در بیابان از راه به در بردهاند و حیران [بر جای مانده] است»(انعام:71).بنابراین نقطة مقابل توجه به خدا و بندگی و طاعت او که موجب قرب الهی میشود، طغیان و سرکشی در برابر فرمانهای الهی و بندگی شیطان است:
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلّاً کَثِیراً أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ؛ ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟و اینکه مرا بپرستید؛ این است راه راست، و [او] گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد، آیا نمیاندیشیدید؟ این است جهنمی که به شما وعده داده میشد»(یس:60ـ62).
2. توجه به آیات آفاقی
خداوند از طریق آیات تکوینی و تشریعی با انسان ارتباط برقرار می کند و انسان نیز به این ارتباط واکنش نشان می دهد. در اینجا خداوند با ارائة نشانه های خویش در عالم تکوین، به مثابة نمایندة خوبی، عظمت و قدرت خداوند و نیز تنزیل آیات و نشانه های تشریعی به واسطة پیامبران، به بندگان نزدیک می شود و از آنان می خواهد که به این نزدیکی واکنش نشان دهند.39
«قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ به راستی آیات [خود] را برای شما روشن گردانیدهایم باشد که بیندیشید»(حدید:17)، «تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ؛ این[هاست آیات خدا که به راستی آن را بر تو میخوانیم»(جاثیه:6)، «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ؛
راستی که در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا رواناند با آنچه به مردم سود میرساند و [همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هر گونه جنبندهای پراکنده کرده و [نیز در] گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است برای گروهی که میاندیشند واقعاً نشانههایی [گویا] وجود دارد»(بقره:164).بعد از فرستادن آیات، نوبت انسان است که به آن واکنش نشان دهد. این واکنش می تواند به صورت تأیید یا انکار باشد.
بعد از تأیید نخستین از سوی انسان، به میزان باور به این تأیید، او می تواند در حیطة قرب به پیش برود، یا اینکه صرفاً در همان مرحلة اولیة قرب و اسلام باقی بماند. در نقطة مقابل نیز به میزان انکار این آیات، انسان از خدا دور می شود. واکنش مثبت به آیات تکوینی، شکرگزاری انسان در برابر خداوند است و واکنش به آیات تشریعی، پذیرش وحی الهی و ارتباط با خداوند از پایین به جانب بالاست، که در عبادت و دعا متجلی می شود.
3. توجه به آیات انفسی
از آیات و نشانههای دیگری که توجه به آن، مقدمة قرب الهی است، آیات و نشانههای الهی در فطرت آدمی است. طبق برخی آیات قرآن تمام انسانها در پی مواجهه و مکالمهای بیواسطه با خدا به گونهای از معرفت فطری و حضوری دربارة او دست یافتهاند که اثر آن باقی است و هیچ عذری برای شرک به خدا و پرستش دیگران باقی نمانده است: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی...؛ هنگامی که خداوند تو از پشت آدمیزادگان فرزندانشان را برگرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد [و فرمود:] آیا من خداوندگار شما نیستم؟
گفتند: چرا؛ شهادت دادیم [و این گواهی را گرفتیم] تا مبادا روز قیامت بگویید که ما از این مطلب غافل بودیم؛ یا بگویید که پدران ما قبلاً شرک ورزیدند و ما نسلی از پس ایشان [ و دنبالهرو آنان] بودیم؛ پس آیا ما را به سزای کار آن تبهکاران هلاک میسازی؟»(اعراف:172). این نوع معرفت عذربرانداز و همگانی بر نوعی از علم حضوری و فطری انسان به خدا قابل تطبیق است.40 توجه به فطرت خداآگاه انسان ـ که از آیه فطرت (روم: 30) نیز برمیآید ـ و تقویت آن با التزام به دستورهای الهی میتواند نقش اساسی در تحقق قرب الهی در آدمی باشد.
4. توسل به اسمای حسنای الهی
عامل دیگری که میتواند انسان را به مقام قرب الهی برساند، توجه به اسمای حسنای الهی و توسل به آنهاست. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا؛ و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد؛ پس او را با آنها بخوانید»(اعراف:180).«[در قرآن] از یک سو خدای بی نهایت خوب، عادل، بخشنده و نیز خدای خشمناک و سخت گیر و منتقم مطرح است و از سوی دیگر انسان مؤمن و شاکر و خاشع و یا ناسپاس و طغیان کننده و مستکبر و سرکش مطرح است. در اینجا خداوند با اسمای حسنایش به استقبال انسان می آید و از او میخواهد که متناسب با این اسماء و صفات از خود واکنش نشان دهد و خود را به او نزدیک سازد».41
برخی از اسما و صفات خداوند در این ارتباط طرفینی عبارتاند از: رحمان، رحیم، غفور، سمیع، بصیر، قریب، مجیب، رازق، خالق و هادی.در اینجاست که خداوند پیش دستی کرده، خود را به بندگان نزدیک و این نزدیکی را نیز اعلام نموده است و از آنان خواسته که به این نزدیکی واکنش نشان دهند: «فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ؛ پس از او آمرزش بخواهید آنگاه به درگاه او توبه کنید که پروردگارم نزدیک [و] اجابتکننده است»(هود: 61)، «قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَی نَفْسِی وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ؛
بگو اگر گمراه شوم فقط به زیان خود گمراه شدهام و اگر هدایتیابم [این از برکت] چیزی است که پروردگارم به سویم وحی میکند که اوستشنوای نزدیک»(سبأ:50) و «وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ؛ و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند [بگو] من نزدیکم و دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند اجابت میکنم پس باید فرمان مرا بپذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند»(بقره:186).
5. کرنش در مقابل فرمانروای مطلق هستی
قرآن خدای متعال را یگانه مالکِ مدبرِ جهان هستی و تنها موجود شایستة پرستش میداند: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ پس ستایش از آن خداست پروردگار آسمانها و پروردگار زمین پروردگار جهانیان»(جاثیه:36)، «إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً؛ معبود شما تنها آن خدایی است که جز او معبودی نیست و دانش او همه چیز را در بر گرفته است»(طه:98). لازمة این جهانبینی آن است که چیزهای دیگر، هرگز به عنوان خدا و رب لحاظ نشوند؛ از اینرو تنها گزینة پیش روی انسان این است که او بنده و عبدِ خدا باشد و رفتار و کرداری همچون بنده داشته باشد.
از این حالت کرنش و بندگی در برابر خدای عالم که با اعتقاد به ربوبیت او همراه است، در قرآن با عنوان «عبادت» تعبیر شده است: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ؛ پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است پس او را بپرست و در پرستش او شکیبا باش آیا برای او همنامی میشناسی»(مریم:65)؛ عبادت در قرآن از معنای تحت اللفظی «خدمت کردن و بندگی» که در میان موالی و عبید در عصر نزول متداول بوده، به معنای «پرستش» تغییر یافته است و چنانکه اشاره شد، با اعتقاد به ربوبیتِ موجود پرستششونده همراه است.
نخستین وظیفة یک بنده، طبیعتاً خدمت کردن وفادارانه و بی چون و چرا به خداوندگار خویش است. اما، از آنجا که ربّ جهانیان نه تنها دارای قدرت برتر، بلکه دارای رحمت بی انتهاست و صرفاً خداوندگاری مسلط و قاهر نیست، این خدمت کردن و بندگی از روی میل و رضا انجام می-پذیرد. از این روست که به هر میزان که معرفت شخص دربارة خداوند بیشتر باشد، عملکردش در برابر خداوند بیشتر جنبة عاشقانه، و نه ادای تکلیف، به خود می گیرد.
به همین دلیل است که قرآن برای واژگان و عباراتی که به معنای فرمانبردای محض و تسلیم و خشوع و فروتنی است، نظیر طاعت (مائده:92)، قنوت (بقره:116؛ احزاب:31؛ آل عمران:43)، خشوع (حدید:16؛ بقره:45؛ آل عمران:199) و تضرع (انعام:42 و 43 و 63؛ اعراف:55؛ آل عمران:205) اهمیت فراوان قائل است.42اما مهمترین مفهومِ متعلق به این گروه، همان واژة «اسلام»، به معنای تسلیم بودن و «خود را به طور کامل به خواست خدا واگذار کردن» است.
در اینجا تسلیم بودن بدین معناست که شخص از همة چیزهایی که برایش عزیز و گرانبهاست، برای خدا دست میکشد: «بَلَی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ؛ آری، هر که خود را با تمام وجود به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد پس پاداش وی نزد پروردگار اوست.»(بقره:112)، «وَمَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً؛ و دین چه کسی بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و نیکوکار است و از آیین ابراهیم حقگرا پیروی نموده است و خدا ابراهیم را دوست گرفت»(نساء:125).
آنچه این بندگی را به مسئلة قرب پیوند می زند این است که اوج همین تسلیم بودن، مقام قرب است. انسان به واسطة این تسلیم محض بودن به مقام بندگی می رسد و اشتداد وجودی و کمال حقیقی می یابد و فقر محض خود به خدای متعال را با تمام وجود حس و شهود می کند.نکتة درخور توجه در اینجا آن است که «اسلام» نیز وقتی ثمربخش است و انسان را به مرز ایمان حقیقی میرساند که از معنای تحت اللفظی (تسلیم بودن) فراتر رود و به تسلیم بودن در برابر دین با تمام ساختارش، به ویژه تسلیم بودن در مقابل آنچه به عنوان دین از جانب رسول گرامی اسلام صادر میشود، ارتقا یابد: «فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً؛
ولی چنین نیست، به پروردگارت قسم که ایمان نمیآورند مگر آنکه تو را در مورد آنچه میان آنان مایة اختلاف است داور گردانند، سپس از حکمی که کردهای در دلهایشان احساس ناراحتی و دلتنگی نکنند و کاملاً سر تسلیم فرود آورند»(نساء:65). نکتة دیگر این است که لازمة چنین تسلیمی، «اطاعت»، «خشوع»، «فروتنی» و «تضرع» است.
چنین شخصی از همة خودپسندی ها و غرورها در مورد قدرت و نیروی انسانی خویش دست میکشد و در برابر خداوند کاملاً خاضع و مطیع میگردد و از سرِ میل و رغبت و به قصد قربت فرمانهای او را اطاعت میکند و البته انسان در این اطاعت و عبادت به مقتضای بندگی ذاتی و حقیقی خود نسبت به خداوند متعال عمل کرده است: «إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً؛ هر که در آسمانها و زمین است، جز بندهوار به سوی [خدای] نمیآید»(مریم:93).
مراتب قرب
قرب نیز مانند ایمان، تقوا، برّ و... در قرآن دارای مراتبی است و همانگونه که ایمان از شهادت به یگانگی خداوند تا کوچک ترین عمل صالح را شامل می شود، از شهادت به یگانگی خداوند تا اوج مراتب صعود الیالله مراتبی از قرب را با خود به همراه دارد: «انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَلَلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَأَکْبَرُ تَفْضِیلاً؛ ببین چگونه بعضی از آنان را بر بعضی دیگر برتری دادهایم و قطعاً درجات آخرت و برتری آن بزرگتر و بیشتر است»(اسراء:21)، «وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ؛ و برای هریک در [نتیجة] آنچه انجام دادهاند درجاتی است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت»(احقاف:19)
«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ؛ کسانی از شما را که ایمان آورده و کسانی را که دانش داده شدهاد [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه میکنید آگاه است»(مجادله:11).یقیناً کسانی که به خدا و رسول ایمان دارند و دستورهای خدا و رسول را اطاعت میکنند، دارای مراتبی از
قرباند. اما کسانی که قرآن در توصیف شان می فرماید، اهل سبقت در ایمان و عمل صالحاند، آنان مقربان واقعی هستند و در درجة اعلای قرب قرار دارند:«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(واقعه: 10-11). البته قطعاً این مقربان نیز همه در یک رتبه قرار ندارند. اشرف این مقربان رسول خدا(ص) و سپس اهلبیت(ع) و بعد یاران و دوستان خاص آن حضراتاند.
نخستین گام برای سیر به جانب قرب الهی، پذیرش اسلام است که با شهادت به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر اعظم تحقق مییابد. اما این تنها قرار گرفتن در سکوی میدانی است که انسان را به قرب الهی و رستگاری میرساند. قرآن اسلام ظاهری را برای حرکت در این مسیر ناکافی میداند: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ؛ [برخی از] بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاوردهاید، لیکن بگویید اسلام آوردیم و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است»(حجرات:14). در این مرحله، فقط احکام ظاهری اسلام ـ مانند پاکی ظاهر و حلیت ذبیحه ـ بر کسانی که شهادتین را بر زبان آورند، جاری میشود.
مرحلة بعدی باور قلبی و اعتماد درونی و به عبارت دیگر «ایمان» به خداست که مرتبهای از قرب الهی را در بر دارد. کسانی که به خداوند باور دارند و این باور در جان شان زنده و پویاست، می توانند مدعی شوند که در مسیر قرب الهی قدم برمیدارند، اما گام برداشتن در این مسیر نیز مراحل و مراتبی دارد. قرآن کریم حتی به مؤمنان می فرماید این باور قلبی را مستحکم سازند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایی که قبلاً نازل کرده ایمان بیاورید»(نساء:136).
قرآن این سیر تشکیکی و پلکانی قرب الی الله را با سبقت در ایمان و کار نیک و پسندیده به پیش می برد: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و برای آنان باغهایی آماده کرده که از زیر [درختان] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانهاند. این است همان کامیابی بزرگ»(توبه:100).
این باور (ایمان) با عمل صالح رابطة تنگاتنگی دارد و در واقع هریک از این دو مکمل و مؤید دیگری در این سیر صعودیاند: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ...؛ خداوند کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، در پرتو ایمانشان هدایت میکند»(یونس:9)، «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُواْ إِلَی رَبِّهِمْ أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ؛ بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و [با فروتنی] به سوی پروردگارشان آرام یافتهاند، آنان اهل بهشتاند و در آن جاودانه خواهند بود»(هود:23).
همچنان که در نقطة مقابل، ایمان نیاوردن به خدا و کفر به حضرت باری تعالی، انسان را در سیری نزولی از خدا دور میکند: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ ضَلاَلاً بَعِیداً؛ بیتردید کسانی که کفر ورزیدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند به گمراهی دور و درازی افتادهاند»(نساء:167) و «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَظَلَمُواْ لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً إِلاَّ طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً؛ کسانی که کفر ورزیدند و ستم کردند خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی هدایت کند، مگر راه جهنم که همیشه در آن جاودانند و این [کار] برای خدا آسان است»(نساء: 168ـ169).
گام بعدی در نزدیک شدن به خدای متعال، تحصیل ملکة تقواست: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ لاَ تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند همانان که ایمان آورده و تقوی پیشه کردهاند، در زندگی دنیا و در آخرت برای آنان بشارتی است وعدههای خدا را تبدیلی نیست این همان کامیابی بزرگ است»(یونس:62ـ64)، «وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَ؛ قطعاً سرای آخرت برای کسانی که تقوا پیشه کنند، بهتر است»(انعام:32)
«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ و کسانی که از خدا و فرستاده او را فرمان برند و از خدا بترسند و از او پروا کنند آنان همان پیروزمندان واقعی هستند»(نور:52)، «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَـاةَ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ؛ و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است و به زودی آن را برای کسانی که پروای الهی دارند و زکات میدهند و آنان که به آیات ما ایمان میآورند مقرر میدارم»(اعراف:156).
و در نهایت برّ و احسان است که شخص را به اوج تقرب به خدای متعال می رساند و عالی ترین درجة سیر انسانی را نصیب او می سازد: «کَلَّا إِنَّ کِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ وَمَا أَدْرَاکَ مَا عِلِّیُّونَ کِتَابٌ مَّرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ عَلَی الْأَرَائِکِ یَنظُرُونَ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ یُسْقَوْنَ مِن رَّحِیقٍ مَّخْتُومٍ خِتَامُهُ مِسْکٌ وَفِی ذَلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِیمٍ عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ؛ نه چنین است، در حقیقت کتاب نیکان در علیّون است و تو چه دانی که علیّون چیست؟ کتابی است نوشتهشده، مقربان آن را مشاهده خواهند کرد. به راستی نیکوکاران در نعیم [الهی] خواهند بود، بر تختها [نشسته] مینگرند. از چهرههایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمییابی.
از بادهای مهر شده نوشانیده شوند؛ [بادهای که] مهر آن مشک است و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند، و ترکیبش از [چشمه] تسنیم است؛ چشمهای که مقربان [خدا] از آن نوشند»(مطففین:18ـ22).با این بیان، از یک منظر برخی از مراتب قرب الیالله و سالکان آنرا میتوان اینگونه ترسیم کرد: اسلام ایمان ،تقوی، برّ، خداوند.
ازاین منظر، بالاترین مرتبه، قرب است، سپس بِرّ، تقوا، ایمان و در نهایت اسلام قرار دارد. در این سلسله، اسلام نخستین مرحله برای ورود به میدان قرب الهی است و کسی که تسلیم خداوند و فرمانهای او نیست، در این قلمرو وارد نشده است. بدین سان هر مقرِّبی درجهای از بِرّ و هر بارّی درجهای از تقوا و هر انسان متقی، درجهای از ایمان را با خود دارد و انسان مؤمن نیز یقیناً اولین مرحله از اسلام را پشت سر گذاشته است؛ اما لزوما هر مسلمانی، مؤمن و هر مؤمنی، واجد ملکة تقوا و هر انسان باتقوایی در زمرة ابرار نیست، هرچند می تواند مراتبی از قرب را با خود داشته باشد.
گفتنی است آنچه دربارة قرب الهی در اینجا مطرح شد، اصطلاحی عام است که از سطحیترین تا عالیترین مراتب قرب الهی را دربرمیگیرد، اما در قرآن گاهی «مقربان» بر پیشگامان در ایمان که در سختترین شرایط رسول گرامی اسلام را یاری کردند و با مقاومت بینظیر خود نهال اسلام را مستحکم نمودند، اطلاق میشود که در این صورت مقربان، واجد عالیترین مراتب قرب و قسیم اصحاب یمین و دروغگویان گمراه قرار میگیرند:
«فَأَمَّا إِن کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ فَسَلَامٌ لَکَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ وَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ وَتَصْلِیَةُ جَحِیمٍ؛و اما اگر [او] از مقرَّبان باشد، [در] آسایش و راحت و بهشت پر نعمت [خواهد بود]، و اما اگر از یاران راست باشد، از یاران راست بر تو سلام باد، و اما اگر از دروغزنان گمراه است، پس با آبی جوشان پذیرایی خواهد شد، و [فرجامش] افتادن در آتش جهنم است»(واقعه:88ـ94).
مراتب قرب غیرارزشی
نوعی دیگر از مرتبة قرب به خداوند وجود دارد که ارزش و منزلت برای انسان به حساب نمی آید. از این منظر، خدا به همه نزدیک است و به عبارت دیگر، همه به خداوند نزدیکاند، اما این نزدیکی به گونه ای نیست که برای آنان امتیازی به حساب آید. چنانکه قرآن می فرماید: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنکُمْ وَلَکِن لَّاتُبْصِرُونَ؛ پس چرا آنگاه که [جان شما] به گلو میرسد، و در آن هنگام خود نظاره گرید، و ما به آن [محتضر] از شما نزدیکتریم ولی نمیبینید»(واقعه:83ـ85).در اینجا خداوند همچنان که به مؤمن نزدیک است، به کافر هم نزدیک است و همه در برابر او برابرند.
مراتب بُعد
بُعد نیز، همچون قرب، مراتبی دارد و برخی در مقایسه با دیگران از خداوند دورترند. در یک چینش قرآنی، مراتب بُعد را میتوان اینگونه بیان کرد: ظلم، فسق، نفاق، کفر.با تحلیل معناشناختیِ کارکرد انسان های دور از خدا، نظیر فاسقان، ظالمان و کافران، بهتر میتوان به معنای مقابل آنها، یعنی ایمان، تقوا و قرب پی برد. یعنی در تقابل مفهومی میان فاسق و کافر با مؤمن و مقرب و مشاهدة افعال و صفات هریک، می توان افعال و افکار مقابل را به دیگری نسبت داد. مؤمن کسی است که کار فاسق را انجام نمی دهد و مقرب کسی است که کار کافر و فاسق و ظالم را انجام نمی دهد.البته تبیین جایگاه دقیق هریک از مراتب در قطب منفی نیز به ارائة آیات، تبیین معنای آنها و مقایسة آنها با یکدیگر نیاز دارد که مجال دیگری را میطلبد.
رابطة قرب با آرامش
از منظر قرآن میان قرب و آرامش و شادی از یکسو و میان بُعد و اضطراب و خوف و حزن رابطهای معنادار وجود دارد. از منظر قرآن، امکان ندارد انسان مقرب خداوند باشد و دارای آرامش و اطمینان و شادی نباشد: «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ همان کسانی که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد؛ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مییابد»(رعد:28)، «مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ کسانی که به خدا و روز بازپسین ایمان آورند و کار نیکو کنند، پس نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین خواهند شد»(مائده:69)
«فَمَنِ اتَّقَی وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ؛ پس کسانی که از خدا پروا کنند و به صلاح گرایند، نه بیمی بر آنان خواهد بود و نه اندوهگین می شوند»(اعراف:35)، «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ؛ آگاه باشید که بر اولیای الهی نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند، آنان که ایمان آورده و تقوی پیشه کردهاند»(یونس:62). و نیز امکان ندارد کسی مطرود خدا و از او دور باشد و به آرامش حقیقی برسد: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی؛ و هر کس از یاد من روی گرداند قطعاً برای وی زندگی تنگی خواهد بود و روز قیامت نابینا محشورش میکنیم»(طه:124).
نتیجهگیری
نگاه معناشناختی به متن وتحلیل معنایی واژگان متن، یکی از راه های دست یابی به دقایق معنا و پی بردن به مقصود اصلی گوینده است. این نوع نگاه، به طور خاص در قرآن ـ که به باور مسلمانان عین سخن خداوند و معجزة الهی است و از سطوح معنایی متعددی برخوردار است ـ به دلیل اهمیت پیام و نقش آن در تأمین سعادت جاودانة بشر اهمیتی مضاعف مییابد.بررسی معناشناختی مفردات قرآن به طور عام و به صورت موردی و نمونهای نشان میدهد که قرآن در مواجهه با واژگان عرب به شیوههای گوناگون عمل کرده است: برخی واژهها را در همان معنای عرفی و متداول به کار برده است، برخی را در معنایی وسیعتر یا محدودتر به کار گرفته، برخی را نیز در معنایی تازه و متفاوت از معنای رایج در عصر نزول به کار بسته است.
برای رسیدن به جایگاه دقیق معنایی هر واژه، علاوه بر لغت شناسی و بررسی دقیق مدلول استعمالی تکتک واژهها، به بررسی نظام معنایی حاکم بر قرآن و جایگاه هریک از واژهها در کل نظام معنایی و نیز ارتباط هر واژه با سایر واژگان مرتبط در متن قرآن نیازمندیم. با بررسی واژة قرب در قرآن با این نگاه میتوان به نتایج ذیل دست یافت:1. بررسی معناشناختی نشان میدهد که واژة قرب در قرآن توسعة معنایی و در نتیجه توسعة مصداقی یافته و از معنای قرب مادی یا تقرب از طریق مال و فرزند و بت به خداوند، به معنای تقرب از طریق ایمان به خدا و کارهای پسندیده تحول یافته است.
2. واژة قرب در قرآن در حوزة معنایی رابطة ویژة بنده با خداوند مسیری کاملاً خاص پیدا کرده است. این واژه از معنای متداولِ «نزدیکی مادی» انحراف یافته و به معنایی نزدیک شده است که شاید بتوان از آن به تعبیر کلامی ـ فلسفی «به کمال رساندن استعداهای شدن در انسان» و «شدت یافتن وجود انسان» و «نزدیک شدن به وجود لایتناهی حضرت حق» یا «اتصاف به صفات ربوبی» یا «درک و شهود عین الربط به خداوند بودن» و مانند آن یاد کرد.
3. در هندسة معارف قرآن، صراط مستقیم یگانه راهی است که انسان را به مقام قرب الهی میرساند. این راه همان راه بندگی خداست که مانند روحی در کالبد دیگر راهها (سُبُل) جریان دارد. هر سبیلی به اندازة بهرهای که حقیقتا از صراط مستقیم دارد، انسان را به مقام قرب الیالله میرساند.4. طبق آیات قرآن، انسان میتواند از طریق توجه به رابطة وجودی خود با خدا، توجه به آیات آفاقی و انفسی و توسل به اسمای حسنای الهی، کرنش و بندگی در مقابل فرمانروای مطلق هستی، به مراتبی از قرب نائل آید.
5. گام گذاردن در میدان قرب الهی با اسلام شروع میشود و بنده با سیر در مراتب ایمان، تقوا و برّ منزل به منزل مراحل قرب الهی را میپیماید.6. کسانی که در زمان رسول اکرم(ص) در اسلام و ایمان بر دیگران پیشی گرفتند و در سختترین شرایط با مجاهدات خود از نهال اسلام محافظت کردند، به مراتب بالایی از قرب الهی نایل شدند.7. بررسی آیات نشان میدهد که میان قرب و آرامش و شادی از یکسو و میان بُعد و احساس اضطراب و خوف و حزن رابطهای معنادار وجود دارد. از منظر قرآن، انسان مؤمن با ذکر و یاد پیوستة الهی، مقرب درگاه الهی میشود و به آرامش، اطمینان و نوعی شادی متعالی و پایدار دست مییابد.
پی نوشت:
31 . محمدرضا مظفر، المنطق، ص 48.
32 . محمدتقی مصباحیزدی، معارف قرآن، ج 1 ـ 3، ص 54.
33 . ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 1، ص30-35.
34 . ر.ک: ایزوتسو توشیهیکو، پیشین، ص 91، 92، 119
35 . همان، ص 119.
36 .همان، ص 151
37 . ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، پیشین، ص 52-53.
38 . ایزوتسو توشیهیکو، پیشین، ص 94.
39 . همان، ص 168.
40 . ر.ک: مصباح یزدی، پیشین، ص 39.
41 . ایزوتسو، پیشین، ص 298.
42 . همان، ص 225.
اسماعیل علیخانی /دانشپژوه دکتری ادیان وعرفان.
منبع: دو فصلنامه قران شناخت شماره 5