(یا أیّهَا النّاسُ اتّقُوا رَبّکُمُ الّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثّ مِنْهُما رِجالاً کَثیرًا وَ نِساءً...) ؛ «ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید؛ همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید و همسر او را نیز از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت».به طوری که از کتاب لغت استفاده میشود، نفس شیء، عین آن است؛ مانند: «جائنی فلان نفسه و عینه»؛ اگر چه مصداق استعمال این دو کلمه مختلف است،
اما هر دو در یک معنا به کار برده میشوند. مراد از نفس انسان، چیزی است که انسان به واسطه آن، انسان است و مجموع جسم و روح انسان را شامل میگردد. از ظاهر عبارت چنین استفاده میشود که مقصود از: «نَفْسٍ واحِدَةٍ» آدم و از «زَوْجَها» همسر اوست و اینان پدر و مادر نسل انسان کنونی میباشند و ما از آنان هستیم.
طبق آنچه از ظاهر قرآن مجید استفاده میشود، انسانهای کنونی همه از نسل آن پدر و مادر هستند و به آنان منتهی میشوند؛ چنانکه قرآن کریم در اینباره میفرماید: (یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنّکُمُ الشّیْطانُ کَما أخْرَجَ أبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنّةِ) ؛ «ای فرزندان آدم! شیطان شما را فریب ندهد، همانگونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد».
دلیلی ندارد که خدای تبارک و تعالی با وجودی که خلقت انسان را مستقیماً و بدون واسطه به خود نسبت میدهد و خود را به آیه مبارکه (فَتَبارَکَ اللّهُ أحْسَنُ الْخالِقینَ)؛ «پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است» میستاید، زوج او را ناقص خلق نماید. |
بنابراین، آیه در مقام این است که بفهماند شما در اصل و حقیقت انسانیت، یکی هستید و فرقی بین زن و مرد و کوچک و بزرگ و توانا و ناتوان شما نیست و نباید به یکدیگر اجحاف نمایید و افراد زیادی که در زمین پراکنده و منتشرند، اصل و حقیقت آنان یکی است و از جهت ماهیت فرقی ندارند.پس آیاتی که میفرماید: (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَه) ؛ «او شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» و (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجً) ؛ «همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید»، گویای آنند که اصل و حقیقت انسانها یکی است و باید خدا را در نظر داشته باشند و از او پروا کنند و برای سعادت و پیشرفت یکدیگر کوشش نمایند و مزاحم و سدّ راه یکدیگر نباشند.
مخصوصاً با توجه به واژه تقوا در آیه اول، دانسته میشود که باری تعالی با این کلمه هشدار داده است که نباید به یکدیگر تعدّی و تجاوز روا دارید؛ زیرا همگی فرزند یک پدر و مادر، یعنی آدم و همسرش که از جنس خود اوست میباشید و تماماً به آن دو نفر منتهی میشوید.پس، از این آیات نتیجه میگیریم که تفاوتی بین آن زن و شوهر نبوده؛ بلکه فهمیده میشود که زوج او از جنس خود اوست و این همان معنایی است که در ضمن حدیثی به آن اشاره شده است: «حوّا، از بقیه گِل آدم آفریده شده»؛ زیرا اگر تفاوت کلی باشد، اگر چه جنس آنان هم یکی فرض شود، دو نوع متفاوت و متغایر خواهند بود، مانند انسان و انواع حیوانات دیگر که جنس آنان یکی است.
چگونه ممکن است آدمی که خدای تبارک و تعالی درباره وی فرموده است: (خَلَقْتُ بِیَدَیّ)؛ «با قدرت خود، او را آفریدیم» و خطاب به ملائکه میفرماید:(فَإِذا سَوّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ)؛ «هنگامی که کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود(یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید»، آرامش روحی او را با مواصلت موجودی که ذاتاً با او متفاوت و از نوع دیگر است، تأمین نماید؟(خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجًا لِتَسْکُنُو)؛ «همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید».
در صورتی که اگر چنین باشد، باید به وحشت و ناراحتی او بیشتر افزوده گردد تا به سکونت و آرامش او. وانگهی دلیلی ندارد که خدای تبارک و تعالی با وجودی که خلقت انسان را مستقیماً و بدون واسطه به خود نسبت میدهد و خود را به آیه مبارکه (فَتَبارَکَ اللّهُ أحْسَنُ الْخالِقینَ)؛ «پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است» میستاید، زوج او را ناقص خلق نماید؛ زیرا چنانکه ظهور کمالات بدون علت غیر ممکن است، فرض نواقص هم بدون علت ممکن نیست.
و بالأخره اگر حضرت آدم(ع) را انسان کامل فرض کنیم، ممکن نیست بتوانیم بین حوّا و حضرت آدم(ع) فاصله ذاتی و ماهوی تصور نماییم، مگر آنکه دلیلی بر آن داشته باشیم.بین اهل منطق، مشهور است که «نتیجه، تابعِ اخس مقدمتین است»، بنابراین، اگر به فرضِ محال، تصور شود که بین انسانهای اولیه؛ یعنی حضرت آدم و حوّا تفاوتی بوده است و یا یکی از آنان ذاتاً از جهت انسانیت، ناقص و ناتمام بوده، باید تا قیامت، انسان کاملی به وجود نیاید.
اگر بگوییم این نقیصه شامل انسانهای ذکور (مردها) نمیشود و فقط مربوط به انسانهای اُناث یعنی زنهاست، باید انسان کاملی به نام «زن» در دنیا پیدا نشود؛ در صورتی که قرآن مجید در قضیه مباهله، شرط اساسی مباهله را اجتماع سه رکن عالم انسانیت قرار داده و یکی از ارکان آن را «نسائکم» تعیین فرموده است.
در احقاق حقوق زنها همین بس که خدای تعالی سوره نساء را درباره آنان فرستاده و با کلمه اول «اتّقوا»، مردها را مخاطب قرار داده و آنان را متوجه حقوق انسانی پایمال شده زنها میسازد. |
این قرآن است که میفرماید:(وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمینَ * فَأزَلّهُمَا الشّیْطانُ عَنْها فَأخْرَجَهُما مِمّا کانا فیهِ)؛ «گفتیم ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه میل دارید بخورید، ولی نزدیک این درخت نروید که از ظالمین خواهید شد؛ پس شیطان آن دو نفر را لغزانید و از بهشتی که در آن بودند، خارج گردانید».
«و ای آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و از هر چه که خواستید، بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. سپس شیطان وسوسه نمود آن دو نفر را تا آنچه بر آنها از اسرارشان پوشیده بود، ظاهر گردید و شیطان به آنان گفت: پروردگار، شما دو نفر را از این درخت نهی نفرمود، جز اینکه اگر تناول کنید، یا دو ملک خواهید شد و یا جاودانه در بهشت خواهید ماند و برای آن دو نفر سوگند یاد نمود که من منظوری جز نصیحت شما ندارم.
پس آن دو را فریب داد و چون از آن درخت چشیدند، عورتهایشان نمایان گردید، تلاش کردند که از برگ درختان، خود را بپوشانند و پروردگار ندا داد که آیا من شما را از این شجره منع نکرده بودم و نگفتم که شیطان دشمن شما دو نفر است؟ هر دو گفتند: پروردگارا! ما بر نفس خود ستم نمودیم، اگر ما را نبخشی و رحم نفرمایی، ما از زیانکاران خواهیم بود».
در این آیات، تمام ضمایر ذکر شده، «تثنیه» است و اگر چه از خطاب اول، تقدم برای حضرت آدم(ع) احساس میگردد، ولی چنانکه مشاهده شد، هیچ کم لطفی و بدبینی نسبت به زوج یا زوجه به نظر نمیرسد؛ بلکه تثنیه بودن این ضمایر، فرّ و شکوه خاصی به معنای عبارت بخشیده که اگر مفرد بود، چنین عظمتی در ذهن نسبت به آن دو نفر ترسیم نمیشد، ولی متأسفانه کتابهایی که راجع به «زن» نوشته شده، استعداد زن را به کلی سرکوب نموده و اکثر نویسندگان، کمالات انسانی او را نادیده گرفتهاند.
مگر مادر موسی(ع) زن نبود که مورد توجه خدا و وحی الهی قرار گرفت که (وَ أوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أنْ أرْضِعیهِ)؛ «ما به مادر موسی الهام کردیم که شیر ده».آیا آبرو و مقامی بالاتر از این برای انسان ممکن است؟ مگر آیه (وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أقْلامَهُمْ أیّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یَخْتَصِمُونَ)؛ «و تو در آن هنگام که قلمهای خود را (برای قرعه کشی) به آب میافکندند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهدهدار شود، (نیز) به هنگامی که (دانشمندان بنیاسرائیل، برای کسب افتخار سرپرستی او) با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی (و همه اینها، از راه وحی به تو گفته شد)» و (کُلّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقً)؛ «هر زمان زکریا وارد محراب او میشد، غذای مخصوصی در آنجا میدید»، راجع به حضرت مریم(س) نبوده است؟ آیا عزّتی بیش از این برای یک دختر، متصور است؟
حق مطلب را کسانی میدانند که مظلومیتها را احساس میکنند و از مظلوم حمایت مینمایند و اقرار دارند که زن همیشه مظلوم بوده است. در احقاق حقوق زنها همین بس که خدای تعالی سوره نساء را درباره آنان فرستاده و با کلمه اول «اتّقوا»، مردها را مخاطب قرار داده و آنان را متوجه حقوق انسانی پایمال شده زنها میسازد؛ گاهی با لحن شدید مانند آیه (إِثْمًا مُبینً)، (تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ) و (وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نارًا خالِدًا فیها وَ لَهُ عَذابٌ مُهینٌ)؛ «و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد میکند که جاودانه در آن خواهد ماند و برای او مجازات خوارکنندهای است».
گاهی هم با ملاطفت مانند: (وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ) و (وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنّ نِحْلَةً) مردها را به وظایف اَدای حقوق زنها متذکر میسازد؛ زیرا (وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ) به این معنا نیست که مردها مطیع امر زنها شوند و برای راحتطلبی، اختیارات خود را به آنان بسپارند؛ بلکه به این معناست که آنان را با رشد عقلی و انسانی که حقوق اصلی هر انسان است، آشنا سازند؛ نظیر معنای (تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفً) که تذکر به معارف الهی و صفات پسندیده انسانی است تا نفس به رشد لایق خویش برسد و قادر بر تحمل زحمت اوامر و نواهی شرعی شود و عاشقانه استقبال نماید؛ زیرا نفس انسان غیر متناهی است و با جبر و محدودیت، سازگار نیست.
بنابراین باید روحِ آگاه و لطیفه ربّانی زن فعال گردد و از ذات و فطرت خویش برخوردار شود و نشاط خود را در انجام اوامر الهی به دست آورد. در غیر این صورت شوهران از عهده (وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ) بر نیامده و صداق معنوی آنان را نپرداخته و صداقت خود را نسبت به آنان اظهار ننمودهاند تا چه رسد به «نحله»؛ زیرا آنچه هر کسی را به حقوق حقّهاش میرساند، شناخت معارف الهی از اصول و فروع دین است که: (یا أیّهَا الّذینَ آمَنُوا قُوا أنْفُسَکُمْ وَ أهْلیکُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ) ؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست، نگهدارید» و (وَ کانَ یَأْمُرُ أهْلَهُ بِالصّلاةِ وَ الزّکاةِ)؛ «او همواره خانوادهاش را به نماز و زکات فرمان میداد».
آیاتی که میفرماید: (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَه) ؛ «او شما را از یک نفس آفرید و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» و (خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أنْفُسِکُمْ أزْواجً) ؛ «همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید»، گویای آنند که اصل و حقیقت انسانها یکی است و باید خدا را در نظر داشته باشند و از او پروا کنند و برای سعادت و پیشرفت یکدیگر کوشش نمایند و مزاحم و سدّ راه یکدیگر نباشند. |
حتی آیه (الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أنْفَقُوا مِنْ أمْوالِهِمْ)؛ «مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتریهایی که خداوند (از نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان (در مورد زنان) میکنند»، هشدار و تذکّر به احساس مسئولیت مردهاست که باید در وظیفه سرپرستی تعقّل نمایند و شایستگی مادی و معنوی خود را برای تشکیل خانواده و تربیت زن و فرزند، آماده سازند.
اگر بنا به فرمایش حضرت علی(ع)، حکّام موظفند که مردم را به رشد عقلی و معارف الهی رهبری کنند، چگونه سرپرست منزل، چنین مسئولیتی ندارد؟ البته اگر گفته شود عقب نگه داشتن زنها به سود خانواده نیست، منطقی است و ناآگاهی و کوتهنظری زن نسبت به معارف الهی و مقام انسانی او، به معنای کوتهنظری و عقب ماندگی اهل خانه و حتی اهل اُستان و کشور است.
به طور کلی میتوان گفت، عقبماندگی زنها به دلیل بیسوادی آنان است. مقصود از «سواد»، فنون امروزه که مشکل دیگری برای آنان به وجود آورده نیست؛ بلکه علم و دانش انسانشناسی و فضایل اخلاقی و تهییج و تحرک عقلی است که انسانساز باشد و فرهنگ استعمار زده آنان را عوض نماید و با وظیفه شخصی و اجتماعی آنان را آشنا کند؛ زیرا علم، وجود است و کسی که به سعه وجود دست یابد، حتماً اوصاف و اخلاق نامطلوبش عوض خواهد شد و اگر چه وجود بزرگان و دانشمندان و محققان ـ مدّ ظلّهم العالی ـ نور بخش جامعه مسلمانان جهانند، ولی معیار ارزش فضیلت زنها باید از خود آنان باشد. باید عالم، فاضل، مجتهد و محقق از خود آنان تربیت شود تا محرک نفسشان واقع گردد و بانوان عالمه و مهذّبه و با تقوا از جماعت نسوان به وجود آیند و به تربیت دیگران بپردازند.
علویه همایونی
منبع:ماهنامه نامه جامعه
ادامه دارد.......