به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 برای فهم یک اثر باید ساختار آن را در نظر گرفت؛ ساختاری که مؤلف آن را بنا گذاشته است. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته می‏شود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود.

 
خبرگزاری فارس: تأثیرمؤلّف در فهم اثر با تأکید بر فهم قرآن

 

 

چکیده

فهم اثر، دریافت پیام نهفته در آن است. دربارة عناصر نقش‌آفرین در فهم اثر دیدگاه‌های مختلفی طرح شده که می‌توان آنها را براساس عنصری که بر نقش آن تأکید شده، مؤلف‌محور، متن‌محور، و مفسرمحور نام نهاد. با صرف‌نظر از آثار نامتعارف که معنایشان کاملاً به مخاطب واگذار شده، در سایر آثار ـ از جمله قرآن‌ـ مؤلف نقشی اساسی در ساختار، محتوا و غایت اثر و در نتیجه در فهم آن دارد.

قرآن به شیوة محاورة عقلایی سخن گفته و مخاطبان آن نیز عموم افراد بشرند. خداوند قرآن را برای هدایت بشر نازل کرده و گزینش واژگان و عبارات آن نیز از سوی خداوند در فضای ویژه خود شکل گرفته است؛ از این‌رو فهم و تفسیر قرآن بدون نظرداشت قواعد محاورة عقلایی، جهان‌بینی پدید‌آورندة آن و فضایی که در آن شکل گرفته، از مصادیق تفسیر به رأی است که به حکم عقل و شرع نارواست.

کلیدواژه‌ها: فهم اثر، مؤلف‌محوری، متن‌محوری، مفسرمحوری، سطوح فهم اثر.

 

بقیه در ادامه

 

 

 مقدمه

در تاریخ اندیشة آدمی پرسش‏های بسیاری طرح شده است؛ از ماهیت اشیا و چیستی وجود گرفته تا معنای زندگی و رستگاری آدمی. یکی از مباحث مطرح در عرصة فلسفة معاصر بررسی و کاوش در فهم آدمی است. فهم چگونه ‏روی می‏دهد؟ نسبت بین فهم آدمی و واقعیت خارجی چیست؟ چه عواملی درفهم آدمی نقش دارند؟ پدیدآورنده، اثر پدیدار شده، فرهنگ زمانة پدیدآورنده، ذهنیات مخاطب و... هریک چه جایگاهی در فهم مخاطب از اثر دارند؟این مباحث اگر به طور کلی و عام طرح شوند، مباحثی فلسفی‏اند که تمام گسترة اندیشه بلکه زندگی آدمی را دربرمی‏گیرند.

نیز اگر این پرسش‏ها در محدودة متون دینی و وحیانی طرح شود، به نظریة تفسیری مرتبط است که البته نتایج و دستاوردهای بسیاری در این حوزه به دنبال خواهد داشت.در محیط اندیشة مغرب‌زمین، متون فلسفیِ به یادگار مانده از تمدن یونان باستان از سویی و متون مذهبی یهودی‌ ـ مسیحی از سویی دیگر اندیشوران را بر آن داشت که در چگونگی فهم و تفسیر متن، فهم درست و فهم نادرست، سطوح معنایی متن و دیگر مباحث مرتبط به متن و فهم و تفسیر پژوهش کنند. این تأملات نتایج پربار بسیاری به همراه داشت.

برای نمونه، توماس آکویناس، در مقام یک متکلم بلندپایه مسیحی، برای آنکه در فهم متون دینی، به ویژه متونی که از اوصاف خداوند سخن می‌گویند، گرفتار تعطیل و تشبیه نشود، نظریة تمثیل را مطرح نمود.این نظریه نشان می‌دهد که چگونه معنای متن از سیاق متعارف به سیاق دینی منتقل می‌شود. کاوش در رویداد فهم و قوانین حاکم بر فهم و تفسیر متون دینی و فلسفی تا پیدایش دانش هرمنوتیک و استقلال آن از دیگر حوزه‌های اندیشه فلسفی ـ زبانی ادامه یافت.در فرهنگ اسلامی هرچند به طور مستقیم و متمرکز به این مباحث پرداخته نشده است، می‏توان نکات کلیدی و آموزه‏های راهگشای بسیاری را استخراج و استنباط کرد که راه طرح و پاسخ‏گویی بدین پرسش‏ها را در محیط اندیشة اسلامی هموار می‌کند.

عالمان مسلمان، بیشتر در مباحث الفاظِ اصول فقه، به طرح و پیگیری مسائل مرتبط با این حوزه همت گماشته‌اند.پرسش اصلی از میان پرسش‌هایی که در ابتدای مقاله طرح شد، این است که پدید آورندة متن (اثر) چه نقشی در فهم و تفسیر از آن دارد؟ پیش از پرداختن به پاسخ مسئله شایسته است که فهم، تفسیر و متن (اثر) تعریف شود.هنگامی که خواننده با متن روبه‌رو می‌شود، بر اساس سطح دانش، تجربه و دیگر سایق‌های شخصی و اجتماعی و روش فهم متن، اثر را در ذهن خویش هضم می‌کند. محصول این هضم، «فهم» خواننده از متن است. خواننده آنچه را از متن فهمیده شرح می‌دهد. شرح و توصیف آنچه فهم شده، «تفسیر» نام می‌گیرد.

حال اگر خواننده این فهم و تفسیر را به مؤلف نسبت ندهد و مراد و نیت مؤلف را در نظر نگیرد، چنین فهمی را برداشت خواننده از متن می‌توان نامید.«متن»، هر اثر و پدیده‌ای است که بتواند حامل پیامی باشد؛ بنابراین، متن گذشته از آثار مکتوب، نقوش هندسی، علامت‌ها، نقاشی و مجسمه را دربرمی‌گیرد.چنان‌که پیش‌تر گذشت، پرسش اصلی در این مقاله آن است که پدیدآورنده اثر چه تأثیری در فهم ـ و به تبع آن در تفسیر متن (اثر) دارد؟آثاربسیاری،فلسفةزبان

 و هرمنوتیک به این پرسش پرداخته‌اند.

برای نمونه می‌توان از آثاری چون درآمدی بر هرمنوتیک، و مقالة ساحت‌های معناپژوهشی، (فصلنامة حوزه و دانشگاه، ش39) اثر احمد واعظی، هرمنوتیک مدرن، اثر نیچه ودیگران به ترجمة بابک احمدی و دیگران، ساختار و تأویل متن اثر بابک احمدی، الخطاب الدینی، و مفهوم النص اثر نصرحامد ابوزید، تحقیق در فهم بشر اثر جان لاک به ترجمة رضازاده، تفسیر قرآن و زبان عرفانی اثر پل نویا به ترجمة سعادت، مقالة تعیین معنای متن از نگاه هرمنوتیک و علم اصول اثر سیدحمیدرضا حسنی (پژوهش‌های حوزه، ش27) و مقالة هرمنوتیک و نسبت آن با اندیشه اسلامی اثر محمدباقر سعیدی روشن (قبسات، ش23) نام برد.

نوشتار حاضر با دو ویژگی و تمایز فراهم آمده است: اول آنکه در آن از طرح مباحث پیچیدة فلسفی و اندیشه‌ورزی‌های صرف فاصله گرفته شده و مباحثی کاربردی‌تر مطرح شده است. دوم آنکه بر مثال‌های قرآنی تأکید شده تا نمونه‌هایی عینی از تأثیر مباحث پیش‌گفته در تفسیر قرآن کریم بیان شود.

 

سطوح تأثیر مؤلف در فهم متن

دربارة تأثیر مؤلف در فهم متن و سطوح این تأثیر دیدگاه‌های مختلفی طرح شده است که آنها را براساس نقشی که برای هریک از عناصر دخیل در فهم قائل‌اند می‌توان مؤلف‌محور، متن‌محور و مفسرمحور نامید. یکی از معروف‌ترین دیدگاه‌های دانشوران غربی در این موضوع، دیدگاه گادامر است.‌هانس گئورگ گادامر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، فهم را امتزاج افق ذهن خواننده با اثر می‌داند.

وی معتقد است فهم یک اثر، گفت‌وگو با آن است و هدف از این گفت‌وگو باید شنیدن پیام اثر و به سخن درآمدن آن باشد؛ گادامر به دخالت دوسویة ذهن مفسر و خود اثر در ساماندهی محصولی به نام فهم و تفسیر معتقد است.1غالب اندیشه‌وران هرنوتیک این دیدگاه را پذیرفته‌اند. دیدگاه‌های دیگری نیز در این باره مطرح است. برخی دانشمندان غربی فهم و تفسیر را تنها وابسته به متن دانسته‌‌اند. ساختارگرایان را می‌توان از این دسته شمرد.

برخی دیگر فهم و تفسیر را فقط وابسته به مفسر دانسته‌ ونقش مؤلف را نادیده انگاشته‌اند. ساختار شکنان از این جمله‌اند.شاید بتوان برحسب نوع (اثر) متن پاسخ‌‌های گوناگونی دربارة نقش مؤلف در فهم آن طرح کرد؛ با این توضیح که هرگاه متنِ (اثر) پدیدار شده ـ بر فرض ـ به گونه‌ای باشد که مؤلف هیچ معنایی برای آن در نظر نگرفته و پروندة اثر را برای هر نوع درک و تفسیری باز گذاشته باشد.

در چنین فرضی مؤلف در فهم اثر، هیچ جایگاهی ندارد. اشکال هندسی و نقوش حجم‏گرا که خالقان آثار آنها را صرفاً برای تحیرزایی آفریده‌اند و می‏توان آنها را به ‏گونه‏های مختلف تفسیر کرد، مثال خوبی برای این دست آثارند.از این گونه آثار که بگذریم، نوبت به آثاری می‏رسد که آفرینندة آنها کلیت و جهت اثر را مشخص کرده، ولی فهم و تفسیر ابعاد جزئی‏تر اثر را به بیننده سپرده است. برخی از سبک‏های نقاشی این گونه‏اند.

در ادبیات نیز می‏توان ‏نمونه‏هایی از شعر و نثر را یافت که دائره‏ای از معانی و مفاهیم در چنبرة آن قرار گرفته و خواننده به تناسب حال خویش‏ و شرایط زمانی و مکانی ممکن است معنایی از آن اثر دریابد که به ذهن مؤلف اثر هم نمی‏رسیده یا اصولاً سطح دانش‏ یا معرفت مؤلف پذیرای چنان معنایی نباشد.اشعاری که به عنوان فال از دیوان‏های شعر برگزیده می‏شود، چنین‏حالتی دارد. این اشعار مانند اشکال هندسی پذیرای همه گونه برداشتی نیست، ولی دامنه‏ای از فهم‏ها و برداشت‌ها را می‏پذیرد که خواننده بر اساس وضعیت خویش برداشت خاص خویش را در درون این دامنه می‏جوید و برمی‌گزیند.

پرواضح است که در این دست آثار بیننده یا خواننده نمی‏تواند معنای دریافتی خویش را به پدیدآورنده اثر نسبت دهد، بلکه آن معنای دریافتی، برداشت خاص وی از اثر است. بر این اساس در این گونه آثار فهم اثر بر بیننده استوار است و مؤلف تنها چارچوبی کلی را قرار داده، و تعیین و تمییز معنا را به بیینده سپرده است یا اگر پدیدآورنده چنین نیتی نداشته، ولی متن تاب چنین برداشت‌هایی را دارد و خوانندگان نیز چنین برداشت‌هایی دارند.

گذشته از اینکه پدیدآورنده، اثر را حامل معنایی قرار داده یا نه، پرسش دیگری نیز مطرح می‏شود. با فرض آنکه‏ پدیدآورنده معنا یا دایرة معنایی را در مورد متن اراده کرده باشد، آیا خواننده باید در چارچوب ارادة پدیدآورنده اثر را بفهمد و تفسیر کند؟ یا آنکه او از این قید رهاست و می‏تواند معنایی را از متن بفهمد که پدیدآورنده آن را اراده نکرده‏ است؟! اگر ارادة پدیدآورنده را در فهم اثر موثر ندانیم، اثر را جدا از پدیدآورنده‌‏اش فهمیده‌ایم و بی‏تردید نمی‏توانیم‏ چنین فهمی از اثر را به پدیدآورنده نسبت دهیم.ولی آیا چنین فهم و برداشتی از متن رواست؟ به نظر می‏رسد روایی و صحت چنین فهمی کاملاً به همین‏ مسئله انتساب بستگی دارد.

اگر خواننده تنها و تنها بر اساس متن چنین فهمی را ارائه دهد یا آن را آشکارا از پدیدآورنده نفی کند، دلیلی بر ناروایی فهم و برداشت وی وجود ندارد. شما بیت شعری از حافظ را می‏شنوید و از آن بر اساس تجربه‏ها ودانسته‏های خویش برداشتی به دست آورده‌اید؛ هرچند حافظ آن مفهوم را اراده نکرده، و البته شما نیز فهم خویش را به حافظ نسبت نمی‏دهید، بلکه بدان بیت شعر نسبت می‏دهید. البته چنان‌که در تعریف «فهم» گذشت، این معنی باید با روش صحیح فهم متن ـ هرچند به صورت ناخودآگاه ـ به دست آمده باشد .

حال در مورد قرآن کریم چه می‏توان گفت؟ آیا فهم و تفسیر قرآن یکسره به خواننده سپرده شده است؟پاسخ دادن به این پرسش کاملاً وابسته به دیدگاه ما دربارة قرآن کریم و پدیدآورندة آن است. در دیدگاهی مؤمنانه که‏ قرآن را وحی نازل شده از سوی خداوند بر پیامبر و برآمده از اراده، حکمت و علم حق تعالی می‏داند، نمی‏توان تأثیر پدیدآورنده را در فهم قرآن نفی کرد یا ناچیز شمرد. حتی اگر پدیدآورندة قرآن را پیامبر اسلام بدانیم، باز آیات قرآن‏حامل معانی و مفاهیمی است که مؤلف آنها را اراده کرده و در لابه‏لای اثرش قرار داده است.

البته نمی‏توان قرآن را جدا و بریده از پدیدآورنده‏اش فهمید و تفسیر کرد؛ زیرا چنین تفسیری روشن‏ترین مصداق تفسیر به رأی است و این‏ گونه تفسیر به حکم عقل و شرع نارواست.ولی در دیدگاهی غیرمؤمنانه، قرآن تنها به عنوان یک اثر خاص و دارای جنبه‏های مذهبی و تاریخی بررسی می‏شود. در این دیدگاه قرآن سخن خداوند فرض نشده است؛ بر این اساس، پژوهنده تنها با متن قرآن روبه‌روست، و تنها بر اساس متن، فهم و برداشت خویش را ارائه می‏دهد.

در این فرض هرچند توقع از یک پژوهنده غیرمسلمان این نیست که تمام نصوص و محکمات قرآن را بی‌قید و شرط بپذیرد و به تمام متشابهات آن ایمان آورد، توقع یک مسلمان از غیرمسلمان این است که طبق روش درست فهم، متن را بفهمد. قرآن در تحدی خود همگان را مخاطب خود قرار داده و از همة مخاطبان، اعم از مؤمن و غیرمؤمن، خواسته که در تمام آیات قرآن به گونه‌ای روش‌مند، منصفانه و به دور از تعصب‌های قومی و قبیله‌ای و امثال اینها تدبر کنند.

در این صورت هیچ‌گونه اختلاف و تناقضی در قرآن نخواهند یافت و به این حقیقت پی‌خواهند برد که قرآن از سوی خدای متعال است و ساخته و پرداختة پیامبر نیست.بنابراین اگر پذیرفتیم که قرآن کریم برای القای مقاصد خود طبق اصول محاورة عقلایی سخن گفته است، باید برای فهم کلام خداوند براساس قواعد محاورة عقلایی ـ که تمام عقلای عالم در اصول آن اشتراک دارند ـ عمل کنیم.

از سوی دیگر خداوند متعال قرآن را با بیانی رسا به منظور هدایت بشر و نیل او به سعادت دنیا و آخرت فرو فرستاده است، و هر گونه فهم و برداشتی که با این هدف متعالی منافات داشته باشد، تحریف معنوی این کتاب آسمانی است.در این جهت فرقی میان نگاه مؤمنانه و غیرمؤمنانه به این کتاب آسمانی وجود ندارد. انسان مؤمن از کلام الهی به روش ضابطه‌مند همان را می‌فهمد که غیر‌مؤمن می‌فهمد، جز اینکه مؤمن به اقتضای ایمان خود به آنچه دانسته عمل می‌کند و اگر با آیه یا جمله‌ای مواجه شود که ظاهر آن برایش قابل هضم نباشد به آن ایمان می‌آورد، هرچند در عمل به آن توقف می‌کند. آنچه موجب نسبت تناقض و اختلاف و مانند آن به قرآن می‌شود برخاسته از نگاه غیرمؤمنانه به قرآن نیست، بلکه حاصل عدم تدبر روش‌مند و ضابطه‌مند در آیات قرآن و داوری‌های تعصب‌آلود و از پیش تعیین شده در این باره است.

حتی اختلافاتی که میان برخی مفسران در تفسیر برخی آیات قرآن روی می‌دهد، ناشی از رعایت کردن یا رعایت نکردن اصول و ضوابط فهم قرآن، در نظر نگرفتن سیاق و بافت کلام و سایر قواعدی است که در فهم یک متن متعارف باید به‌ آن توجه شود.بنابراین نمی‌توان ادعا کرد که تفاوت فهم مؤمنانه و غیرمؤمنانه از قرآن و نسبت دادن یا نسبت ندادن اختلاف و تناقض به آن، تنها بر سر پیش‌فرض ایمان و باور به همه محتوای قرآن است؛ بلکه تفاوت اساسی در روش فهم ضابطه‌مند یا فهم بی‌ضابطه براساس برداشت‌های شخصی است یا دست‌کم غفلت از این ضوابط و قواعد است. در ادامه به بررسی برخی از وجوه تأثیر مؤلف در فهم متن می‌پردازیم.

 

نقش مؤلف در فهم از طریق آفرینش ساختار اثر

هر اثر، چه مکتوب و چه منقوش، ساختار و محتوایی دارد. فضا، بافت، شکل، گونه و قرائن محفوف به اثر، ساختار اثر را تشکیل می‌دهند. ساختار همچون صورت فلسفی اثر است و محتوا در حکم ‏مادة فلسفی آن. این هر دو هرچند به هم وابسته‌اند، هریک راه مستقل خویش را در پی می‏گیرد. ممکن است مطالب سنگین‏بار را در ساختاری سهل وآسان ارائه داد یا آنکه محتوایی بلند و عرفانی را در ساختاری داستانی-تمثیلی بیان کرد. ساختار اثر، گونه، شکل وفضای اثر است.

بی‏تردید ساختار هر اثری را پدیدآورندة آن پی می‌ریزد. نگارگر است که ـ فارغ از موضوع و پیام ‏تصویر ـ تصمیم می‏گیرد در چه سبک و سیاقی نقاشی کند، و شاعر است که شعرش را در قالب غزل، قصیده، رباعی یا شعر نو می‏سراید و مؤلف است که برمی‏گزیند طنز بنویسد یا جدّ، تشبیه به کار ببرد یا تمثیل، مبالغه کند یا بر وجه انکار سخن گوید. برای فهم یک اثر باید ساختار آن را در نظر گرفت؛ ساختاری که مؤلف آن را بنا گذاشته است. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته می‏شود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود.

همان گونه که فهم و تفسیر اثری بر خلاف معانی موضوع‏له واژگان و مفردات آن نارواست، فهم و تفسیر اثر خارج از ساختار آن نیز ناروا خواهد بود. چنین فهم و تفسیری را نمی‏توان به پدیدآورندة اثر نسبت داد؛ زیرا وی اثر خویش را در فضا و ساختار خاصی که مراد و منظور وی را تأمین می‏کرد، پدید آورده است و فهم اثر خارج از آن ‏فضا تأمین‏کنندة مقصود وی نیست. البته چنین فهم و تفسیری را به خود اثر نیز نمی‏توان منتسب کرد؛ زیرا ساختار و فضا و مقام هر اثری از آن جدا نخواهد شد و برون بردن اثر از فضا و ساختاری که در آن پدید آمده، گونه‏ای تغییر و تحریف معنوی اثر است.

خداوند در آیات 76 تا 78 سورة انعام داستانی دربارة ابراهیم(ع) بیان می‏کند، آن حضرت در مواجهه با ستاره‌‏پرستان سخنی همانند آنان می‏گوید و ستاره‏ای را پروردگار خویش می‏نامد. چون ماه را می‏بیند، آن را بر ستارگان ترجیح می‏دهد که بزرگ‏تر و پرنورتر است و چون آفتاب طلوع می‏کند، آن را خدای شایستة پرستش می‏شمرد که از ماه و ستارگان بزرگ‏تر و پرنورتر است و چون شبی دیگر می‏آید و خورشید افول می‏کند، ندای «انّی لا اُحِبّ الآفِلینَ» سرمی‏دهد و همگان را به پرستش خدای یکتا فرامی‏خواند. واضح است که این گونه سخن گفتن ابراهیم را باید در چارچوب ویژه‏ای در نظر گرفت.

وی در حال استدلال و بحث با پرستندگان ماه و خورشید است؛ چند گامی‏ با آنان همراه می‏شود و پس از آن، سستی آیین آنان را آشکار می‏کند. شیخ طوسی در تفسیر این آیات می‏نویسد: «انّ ‏ابراهیم قال ذلک علی وجه المحاجَة لقومه بالنظر؛2 ابراهیم این سخن را بر صورت استدلال با مردمانش گفته ‏است.علامه طباطبایی نیز در تفسیر این آیات می‏نگارد:«هذا ربّی»، جارٍ مجری التسلیم و المجاراة بِعَدِّ نفسِه کاحدهم وتسلیم ما سَلَّموه ثمّ بیان ما یَظْهَر به فسادُ رأیِهِم و بُطلان قولِهم و هذا الطریق من الاحتجاج اَجلَب لانصاف الْخَصم واَمنَع لثوران عصبیتِه و حمیّتِه.3

عبارتِ «این پروردگار من است»، به شکل پذیرش و همراهی با آنان است که گویی‏خود را یکی از آنان دانسته و آنچه را آنان پذیرفته‏اند پذیرفته، سپس آنچه را بطلان سخنشان و تباهی نظرشان را آشکار می‏کند، بیان کرده است؛ و این روشِ استدلال انصاف مخالف را بیشتر جلب می‏کند و از تعصب‏ورزی وی بیشتر جلوگیری‏می‏‌نماید.سیاق این آیات و آیات پسین، مقام ابراهیم(ع) به عنوان قهرمان توحید و یکتاپرستی، و دلیل عقلی بر دوری پیامبران ‏الهی از شرک و کفر، همگی بر این دلالت دارند که آن حضرت در مقام محاجه و استدلال این گونه سخن گفته است.

ولی از برخی مفسران اهل سنّت نقل شده که این فضا و ساختار را در نظر نگرفته‏ و سخن آن حضرت را بر اساس ‏ظاهر بدوی آن تفسیر کرده‏اند؛ چنان‌که از جُبّائی نقل شده که مراحل ستاره، ماه و آفتاب‏پرستی پیش از بلوغ آن ‏حضرت اتفاق افتاده و از بلخی نقل شده که این مراحل در زمانة تفکر و تحیّر ابراهیم روی داده است. بلکه چنین تفسیری به ابن‏عباس نیز نسبت داده شده است.4از دیگر نمونه‏های این مبحث، اختلافی است که بین شیخ مفید و شیخ صدوق در فهم و تفسیر آیات و روایات مربوط به صراط و عقبات و میزان و دیگر مراحل عالم برزخ و آخرت روی داده است.

شیخ مفید، متکلم، فقیه و محدث عقل‏گرا و نمایندة مکتب کلامی بغداد است و از آن سو مرحوم شیخ صدوق محدّث و فقیه ‏ارجمند که نمایندة مکتب حدیث‏گرای قم و ری است. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات الشیعة بر اساس ظواهر آیات و احادیث باورهای شیعه را در باب توحید، صفات خداوند، وحی و آخرت بیان می‌کند. شیخ مفید به تصحیح‏ کتاب صدوق پرداخته و تصحیح الاعتقادت را نوشته است.

در جای ‏جای تصحیح الاعتقادات می‏توان انتقادهای‏ جدی شیخ مفید به شیخ صدوق را یافت. صدوق صراط را پلی بر دوزخ می‏داند که مؤمنان از آن گذر کنند و کافران نتوانند بگذرند. شیخ مفید صراط را تجلْی اخروی همان راه و مسیری می‏داند که مؤمن و کافر در زندگی این دنیا پیش گرفته‏اند.5شیخ مفید در مورد میزان نیز می‌‏نویسد:الموازین هی التعدیل بین الاعمال و الجزاء علیها... فلیس الامر فی معنی ذلک علی ما ذهب الیه اهل الحشو من انّ فی ‏القیامة موازین کموازین الدنیا لکل میزان کفتان توضع الاعمال فیها.6 ترازوها همانا برابری بین کردارها و جزاء آنهاست... پس مراد از موازین آن نیست که حشویه (اهل حدیث ظاهرگرا) گویند که در قیامت ترازوهایی مانندترازوهای دنیاست، دارای دوکفه که کردارها را در آن قرار می‏دهند.

همچنین دربارة گردنه‏های روز قیامت می‏نویسد:العقبات عبارة عن الاعمال الواجبات و المسألة عنها... و لیس کما ظنّه الحشویة من انّ فی الآخرة جبالاً و عقبات یحتاج الانسان الی قطعها ماشیاً او راکباً.7 مقصود از گردنه‏ها کردارهای واجب و بازخواست‌شدن نسبت به آنهاست... و آن گونه نیست که حشویه پنداشته‏اند که در آخرت کوه‏هایی و گردنه‏هایی است که آدمی باید پیاده یا سواره از آنها بگذرد.

اختلاف این دو بزرگوار از آنجا ریشه می‌گیرد که شیخ صدوق برای نصوص مربوط به میزان و گردنه‌های آخرت و صراط معنایی متناسب با آنچه در این دنیا مشهود و ملموس است،‌در نظر گرفته؛ ولی شیخ مفید این تعبیرها را مجازی شمرده و در واقع فضا و ساختار این متون را تشبیه معقول به محسوس می‌داند.8به اصل بحث بازگردیم، توجه به فضا، بافت، شکل، گونه و قرائن محفوف به اثر برای فهم اثر لازم است، و مجموعه ‏این همه را می‏توان نشان‏دهندة ساختار اثر دانست. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته می‏شود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود و همان گونه که فهم و تفسیر اثری بر خلاف معانی موضوع‏له واژگان و مفردات آن نارواست، فهم و تفسیر اثر خارج از ساختار آن نیز ناروا خواهد بود.

پی نوشت:

1. ر.ک: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، ص265.

2. شیخ‌طوسی،‌ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 185.

3. محمدحسین طباطبایی،‌ المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص177.

4. ر.ک. ابن جوزی، زاد المسیر، ج3، ص51؛ التبیان، ج4، ص185.

5. ر.ک. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادت، ص108-111.

6. همان، ص114.

7. همان، ص113.

8. البته روشن است که مجازی و تشبیهی دانستن تعابیر یک سخن به معنای تکذیب و ابطال محتوای آن سخن نیست. فرق است بین کسى مى‏گوید برزخ و آخرت و بهشت و دوزخی وجود ندارد و آیات قرآنى در این باب‏ صرفاً براى دلخوشى و ایجاد انگیزه براى مؤمنان بیان شده است، و بین کسى که این آیات را سخن خدا و وحى ربّانى ‏مى‏داند، ولى معنایى وراى حس و جسم براى آن در نظر دارد. اولى آیات قرآنى را تکذیب می‌کند و حاصل آنها را فریب‏ مردمان مى‏داند و دومى آن آیات را حق و صحیح ولى به زبان تمثیل و تشبیه مى‏شمرد.

محمد سلطانی،دانش ‏آموخته سطح چهار حوزه علمیة قم، دانشجوى دکتراى علوم قرآن و حدیث.

منبع: دوفصلنامه  قران شناخت شماره  5

ادامه دارد..............

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1391  - 10:28 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5824765
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی