برای فهم یک اثر باید ساختار آن را در نظر گرفت؛ ساختاری که مؤلف آن را بنا گذاشته است. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته میشود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود.
چکیده فهم اثر، دریافت پیام نهفته در آن است. دربارة عناصر نقشآفرین در فهم اثر دیدگاههای مختلفی طرح شده که میتوان آنها را براساس عنصری که بر نقش آن تأکید شده، مؤلفمحور، متنمحور، و مفسرمحور نام نهاد. با صرفنظر از آثار نامتعارف که معنایشان کاملاً به مخاطب واگذار شده، در سایر آثار ـ از جمله قرآنـ مؤلف نقشی اساسی در ساختار، محتوا و غایت اثر و در نتیجه در فهم آن دارد. قرآن به شیوة محاورة عقلایی سخن گفته و مخاطبان آن نیز عموم افراد بشرند. خداوند قرآن را برای هدایت بشر نازل کرده و گزینش واژگان و عبارات آن نیز از سوی خداوند در فضای ویژه خود شکل گرفته است؛ از اینرو فهم و تفسیر قرآن بدون نظرداشت قواعد محاورة عقلایی، جهانبینی پدیدآورندة آن و فضایی که در آن شکل گرفته، از مصادیق تفسیر به رأی است که به حکم عقل و شرع نارواست. کلیدواژهها: فهم اثر، مؤلفمحوری، متنمحوری، مفسرمحوری، سطوح فهم اثر. بقیه در ادامه
مقدمه
در تاریخ اندیشة آدمی پرسشهای بسیاری طرح شده است؛ از ماهیت اشیا و چیستی وجود گرفته تا معنای زندگی و رستگاری آدمی. یکی از مباحث مطرح در عرصة فلسفة معاصر بررسی و کاوش در فهم آدمی است. فهم چگونه روی میدهد؟ نسبت بین فهم آدمی و واقعیت خارجی چیست؟ چه عواملی درفهم آدمی نقش دارند؟ پدیدآورنده، اثر پدیدار شده، فرهنگ زمانة پدیدآورنده، ذهنیات مخاطب و... هریک چه جایگاهی در فهم مخاطب از اثر دارند؟این مباحث اگر به طور کلی و عام طرح شوند، مباحثی فلسفیاند که تمام گسترة اندیشه بلکه زندگی آدمی را دربرمیگیرند.
نیز اگر این پرسشها در محدودة متون دینی و وحیانی طرح شود، به نظریة تفسیری مرتبط است که البته نتایج و دستاوردهای بسیاری در این حوزه به دنبال خواهد داشت.در محیط اندیشة مغربزمین، متون فلسفیِ به یادگار مانده از تمدن یونان باستان از سویی و متون مذهبی یهودی ـ مسیحی از سویی دیگر اندیشوران را بر آن داشت که در چگونگی فهم و تفسیر متن، فهم درست و فهم نادرست، سطوح معنایی متن و دیگر مباحث مرتبط به متن و فهم و تفسیر پژوهش کنند. این تأملات نتایج پربار بسیاری به همراه داشت.
برای نمونه، توماس آکویناس، در مقام یک متکلم بلندپایه مسیحی، برای آنکه در فهم متون دینی، به ویژه متونی که از اوصاف خداوند سخن میگویند، گرفتار تعطیل و تشبیه نشود، نظریة تمثیل را مطرح نمود.این نظریه نشان میدهد که چگونه معنای متن از سیاق متعارف به سیاق دینی منتقل میشود. کاوش در رویداد فهم و قوانین حاکم بر فهم و تفسیر متون دینی و فلسفی تا پیدایش دانش هرمنوتیک و استقلال آن از دیگر حوزههای اندیشه فلسفی ـ زبانی ادامه یافت.در فرهنگ اسلامی هرچند به طور مستقیم و متمرکز به این مباحث پرداخته نشده است، میتوان نکات کلیدی و آموزههای راهگشای بسیاری را استخراج و استنباط کرد که راه طرح و پاسخگویی بدین پرسشها را در محیط اندیشة اسلامی هموار میکند.
عالمان مسلمان، بیشتر در مباحث الفاظِ اصول فقه، به طرح و پیگیری مسائل مرتبط با این حوزه همت گماشتهاند.پرسش اصلی از میان پرسشهایی که در ابتدای مقاله طرح شد، این است که پدید آورندة متن (اثر) چه نقشی در فهم و تفسیر از آن دارد؟ پیش از پرداختن به پاسخ مسئله شایسته است که فهم، تفسیر و متن (اثر) تعریف شود.هنگامی که خواننده با متن روبهرو میشود، بر اساس سطح دانش، تجربه و دیگر سایقهای شخصی و اجتماعی و روش فهم متن، اثر را در ذهن خویش هضم میکند. محصول این هضم، «فهم» خواننده از متن است. خواننده آنچه را از متن فهمیده شرح میدهد. شرح و توصیف آنچه فهم شده، «تفسیر» نام میگیرد.
حال اگر خواننده این فهم و تفسیر را به مؤلف نسبت ندهد و مراد و نیت مؤلف را در نظر نگیرد، چنین فهمی را برداشت خواننده از متن میتوان نامید.«متن»، هر اثر و پدیدهای است که بتواند حامل پیامی باشد؛ بنابراین، متن گذشته از آثار مکتوب، نقوش هندسی، علامتها، نقاشی و مجسمه را دربرمیگیرد.چنانکه پیشتر گذشت، پرسش اصلی در این مقاله آن است که پدیدآورنده اثر چه تأثیری در فهم ـ و به تبع آن در تفسیر متن (اثر) دارد؟آثاربسیاری،فلسفةزبان
و هرمنوتیک به این پرسش پرداختهاند.
برای نمونه میتوان از آثاری چون درآمدی بر هرمنوتیک، و مقالة ساحتهای معناپژوهشی، (فصلنامة حوزه و دانشگاه، ش39) اثر احمد واعظی، هرمنوتیک مدرن، اثر نیچه ودیگران به ترجمة بابک احمدی و دیگران، ساختار و تأویل متن اثر بابک احمدی، الخطاب الدینی، و مفهوم النص اثر نصرحامد ابوزید، تحقیق در فهم بشر اثر جان لاک به ترجمة رضازاده، تفسیر قرآن و زبان عرفانی اثر پل نویا به ترجمة سعادت، مقالة تعیین معنای متن از نگاه هرمنوتیک و علم اصول اثر سیدحمیدرضا حسنی (پژوهشهای حوزه، ش27) و مقالة هرمنوتیک و نسبت آن با اندیشه اسلامی اثر محمدباقر سعیدی روشن (قبسات، ش23) نام برد.
نوشتار حاضر با دو ویژگی و تمایز فراهم آمده است: اول آنکه در آن از طرح مباحث پیچیدة فلسفی و اندیشهورزیهای صرف فاصله گرفته شده و مباحثی کاربردیتر مطرح شده است. دوم آنکه بر مثالهای قرآنی تأکید شده تا نمونههایی عینی از تأثیر مباحث پیشگفته در تفسیر قرآن کریم بیان شود.
سطوح تأثیر مؤلف در فهم متن
دربارة تأثیر مؤلف در فهم متن و سطوح این تأثیر دیدگاههای مختلفی طرح شده است که آنها را براساس نقشی که برای هریک از عناصر دخیل در فهم قائلاند میتوان مؤلفمحور، متنمحور و مفسرمحور نامید. یکی از معروفترین دیدگاههای دانشوران غربی در این موضوع، دیدگاه گادامر است.هانس گئورگ گادامر، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، فهم را امتزاج افق ذهن خواننده با اثر میداند.
وی معتقد است فهم یک اثر، گفتوگو با آن است و هدف از این گفتوگو باید شنیدن پیام اثر و به سخن درآمدن آن باشد؛ گادامر به دخالت دوسویة ذهن مفسر و خود اثر در ساماندهی محصولی به نام فهم و تفسیر معتقد است.1غالب اندیشهوران هرنوتیک این دیدگاه را پذیرفتهاند. دیدگاههای دیگری نیز در این باره مطرح است. برخی دانشمندان غربی فهم و تفسیر را تنها وابسته به متن دانستهاند. ساختارگرایان را میتوان از این دسته شمرد.
برخی دیگر فهم و تفسیر را فقط وابسته به مفسر دانسته ونقش مؤلف را نادیده انگاشتهاند. ساختار شکنان از این جملهاند.شاید بتوان برحسب نوع (اثر) متن پاسخهای گوناگونی دربارة نقش مؤلف در فهم آن طرح کرد؛ با این توضیح که هرگاه متنِ (اثر) پدیدار شده ـ بر فرض ـ به گونهای باشد که مؤلف هیچ معنایی برای آن در نظر نگرفته و پروندة اثر را برای هر نوع درک و تفسیری باز گذاشته باشد.
در چنین فرضی مؤلف در فهم اثر، هیچ جایگاهی ندارد. اشکال هندسی و نقوش حجمگرا که خالقان آثار آنها را صرفاً برای تحیرزایی آفریدهاند و میتوان آنها را به گونههای مختلف تفسیر کرد، مثال خوبی برای این دست آثارند.از این گونه آثار که بگذریم، نوبت به آثاری میرسد که آفرینندة آنها کلیت و جهت اثر را مشخص کرده، ولی فهم و تفسیر ابعاد جزئیتر اثر را به بیننده سپرده است. برخی از سبکهای نقاشی این گونهاند.
در ادبیات نیز میتوان نمونههایی از شعر و نثر را یافت که دائرهای از معانی و مفاهیم در چنبرة آن قرار گرفته و خواننده به تناسب حال خویش و شرایط زمانی و مکانی ممکن است معنایی از آن اثر دریابد که به ذهن مؤلف اثر هم نمیرسیده یا اصولاً سطح دانش یا معرفت مؤلف پذیرای چنان معنایی نباشد.اشعاری که به عنوان فال از دیوانهای شعر برگزیده میشود، چنینحالتی دارد. این اشعار مانند اشکال هندسی پذیرای همه گونه برداشتی نیست، ولی دامنهای از فهمها و برداشتها را میپذیرد که خواننده بر اساس وضعیت خویش برداشت خاص خویش را در درون این دامنه میجوید و برمیگزیند.
پرواضح است که در این دست آثار بیننده یا خواننده نمیتواند معنای دریافتی خویش را به پدیدآورنده اثر نسبت دهد، بلکه آن معنای دریافتی، برداشت خاص وی از اثر است. بر این اساس در این گونه آثار فهم اثر بر بیننده استوار است و مؤلف تنها چارچوبی کلی را قرار داده، و تعیین و تمییز معنا را به بیینده سپرده است یا اگر پدیدآورنده چنین نیتی نداشته، ولی متن تاب چنین برداشتهایی را دارد و خوانندگان نیز چنین برداشتهایی دارند.
گذشته از اینکه پدیدآورنده، اثر را حامل معنایی قرار داده یا نه، پرسش دیگری نیز مطرح میشود. با فرض آنکه پدیدآورنده معنا یا دایرة معنایی را در مورد متن اراده کرده باشد، آیا خواننده باید در چارچوب ارادة پدیدآورنده اثر را بفهمد و تفسیر کند؟ یا آنکه او از این قید رهاست و میتواند معنایی را از متن بفهمد که پدیدآورنده آن را اراده نکرده است؟! اگر ارادة پدیدآورنده را در فهم اثر موثر ندانیم، اثر را جدا از پدیدآورندهاش فهمیدهایم و بیتردید نمیتوانیم چنین فهمی از اثر را به پدیدآورنده نسبت دهیم.ولی آیا چنین فهم و برداشتی از متن رواست؟ به نظر میرسد روایی و صحت چنین فهمی کاملاً به همین مسئله انتساب بستگی دارد.
اگر خواننده تنها و تنها بر اساس متن چنین فهمی را ارائه دهد یا آن را آشکارا از پدیدآورنده نفی کند، دلیلی بر ناروایی فهم و برداشت وی وجود ندارد. شما بیت شعری از حافظ را میشنوید و از آن بر اساس تجربهها ودانستههای خویش برداشتی به دست آوردهاید؛ هرچند حافظ آن مفهوم را اراده نکرده، و البته شما نیز فهم خویش را به حافظ نسبت نمیدهید، بلکه بدان بیت شعر نسبت میدهید. البته چنانکه در تعریف «فهم» گذشت، این معنی باید با روش صحیح فهم متن ـ هرچند به صورت ناخودآگاه ـ به دست آمده باشد .
حال در مورد قرآن کریم چه میتوان گفت؟ آیا فهم و تفسیر قرآن یکسره به خواننده سپرده شده است؟پاسخ دادن به این پرسش کاملاً وابسته به دیدگاه ما دربارة قرآن کریم و پدیدآورندة آن است. در دیدگاهی مؤمنانه که قرآن را وحی نازل شده از سوی خداوند بر پیامبر و برآمده از اراده، حکمت و علم حق تعالی میداند، نمیتوان تأثیر پدیدآورنده را در فهم قرآن نفی کرد یا ناچیز شمرد. حتی اگر پدیدآورندة قرآن را پیامبر اسلام بدانیم، باز آیات قرآنحامل معانی و مفاهیمی است که مؤلف آنها را اراده کرده و در لابهلای اثرش قرار داده است.
البته نمیتوان قرآن را جدا و بریده از پدیدآورندهاش فهمید و تفسیر کرد؛ زیرا چنین تفسیری روشنترین مصداق تفسیر به رأی است و این گونه تفسیر به حکم عقل و شرع نارواست.ولی در دیدگاهی غیرمؤمنانه، قرآن تنها به عنوان یک اثر خاص و دارای جنبههای مذهبی و تاریخی بررسی میشود. در این دیدگاه قرآن سخن خداوند فرض نشده است؛ بر این اساس، پژوهنده تنها با متن قرآن روبهروست، و تنها بر اساس متن، فهم و برداشت خویش را ارائه میدهد.
در این فرض هرچند توقع از یک پژوهنده غیرمسلمان این نیست که تمام نصوص و محکمات قرآن را بیقید و شرط بپذیرد و به تمام متشابهات آن ایمان آورد، توقع یک مسلمان از غیرمسلمان این است که طبق روش درست فهم، متن را بفهمد. قرآن در تحدی خود همگان را مخاطب خود قرار داده و از همة مخاطبان، اعم از مؤمن و غیرمؤمن، خواسته که در تمام آیات قرآن به گونهای روشمند، منصفانه و به دور از تعصبهای قومی و قبیلهای و امثال اینها تدبر کنند.
در این صورت هیچگونه اختلاف و تناقضی در قرآن نخواهند یافت و به این حقیقت پیخواهند برد که قرآن از سوی خدای متعال است و ساخته و پرداختة پیامبر نیست.بنابراین اگر پذیرفتیم که قرآن کریم برای القای مقاصد خود طبق اصول محاورة عقلایی سخن گفته است، باید برای فهم کلام خداوند براساس قواعد محاورة عقلایی ـ که تمام عقلای عالم در اصول آن اشتراک دارند ـ عمل کنیم.
از سوی دیگر خداوند متعال قرآن را با بیانی رسا به منظور هدایت بشر و نیل او به سعادت دنیا و آخرت فرو فرستاده است، و هر گونه فهم و برداشتی که با این هدف متعالی منافات داشته باشد، تحریف معنوی این کتاب آسمانی است.در این جهت فرقی میان نگاه مؤمنانه و غیرمؤمنانه به این کتاب آسمانی وجود ندارد. انسان مؤمن از کلام الهی به روش ضابطهمند همان را میفهمد که غیرمؤمن میفهمد، جز اینکه مؤمن به اقتضای ایمان خود به آنچه دانسته عمل میکند و اگر با آیه یا جملهای مواجه شود که ظاهر آن برایش قابل هضم نباشد به آن ایمان میآورد، هرچند در عمل به آن توقف میکند. آنچه موجب نسبت تناقض و اختلاف و مانند آن به قرآن میشود برخاسته از نگاه غیرمؤمنانه به قرآن نیست، بلکه حاصل عدم تدبر روشمند و ضابطهمند در آیات قرآن و داوریهای تعصبآلود و از پیش تعیین شده در این باره است.
حتی اختلافاتی که میان برخی مفسران در تفسیر برخی آیات قرآن روی میدهد، ناشی از رعایت کردن یا رعایت نکردن اصول و ضوابط فهم قرآن، در نظر نگرفتن سیاق و بافت کلام و سایر قواعدی است که در فهم یک متن متعارف باید به آن توجه شود.بنابراین نمیتوان ادعا کرد که تفاوت فهم مؤمنانه و غیرمؤمنانه از قرآن و نسبت دادن یا نسبت ندادن اختلاف و تناقض به آن، تنها بر سر پیشفرض ایمان و باور به همه محتوای قرآن است؛ بلکه تفاوت اساسی در روش فهم ضابطهمند یا فهم بیضابطه براساس برداشتهای شخصی است یا دستکم غفلت از این ضوابط و قواعد است. در ادامه به بررسی برخی از وجوه تأثیر مؤلف در فهم متن میپردازیم.
نقش مؤلف در فهم از طریق آفرینش ساختار اثر
هر اثر، چه مکتوب و چه منقوش، ساختار و محتوایی دارد. فضا، بافت، شکل، گونه و قرائن محفوف به اثر، ساختار اثر را تشکیل میدهند. ساختار همچون صورت فلسفی اثر است و محتوا در حکم مادة فلسفی آن. این هر دو هرچند به هم وابستهاند، هریک راه مستقل خویش را در پی میگیرد. ممکن است مطالب سنگینبار را در ساختاری سهل وآسان ارائه داد یا آنکه محتوایی بلند و عرفانی را در ساختاری داستانی-تمثیلی بیان کرد. ساختار اثر، گونه، شکل وفضای اثر است.
بیتردید ساختار هر اثری را پدیدآورندة آن پی میریزد. نگارگر است که ـ فارغ از موضوع و پیام تصویر ـ تصمیم میگیرد در چه سبک و سیاقی نقاشی کند، و شاعر است که شعرش را در قالب غزل، قصیده، رباعی یا شعر نو میسراید و مؤلف است که برمیگزیند طنز بنویسد یا جدّ، تشبیه به کار ببرد یا تمثیل، مبالغه کند یا بر وجه انکار سخن گوید. برای فهم یک اثر باید ساختار آن را در نظر گرفت؛ ساختاری که مؤلف آن را بنا گذاشته است. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته میشود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود.
همان گونه که فهم و تفسیر اثری بر خلاف معانی موضوعله واژگان و مفردات آن نارواست، فهم و تفسیر اثر خارج از ساختار آن نیز ناروا خواهد بود. چنین فهم و تفسیری را نمیتوان به پدیدآورندة اثر نسبت داد؛ زیرا وی اثر خویش را در فضا و ساختار خاصی که مراد و منظور وی را تأمین میکرد، پدید آورده است و فهم اثر خارج از آن فضا تأمینکنندة مقصود وی نیست. البته چنین فهم و تفسیری را به خود اثر نیز نمیتوان منتسب کرد؛ زیرا ساختار و فضا و مقام هر اثری از آن جدا نخواهد شد و برون بردن اثر از فضا و ساختاری که در آن پدید آمده، گونهای تغییر و تحریف معنوی اثر است.
خداوند در آیات 76 تا 78 سورة انعام داستانی دربارة ابراهیم(ع) بیان میکند، آن حضرت در مواجهه با ستارهپرستان سخنی همانند آنان میگوید و ستارهای را پروردگار خویش مینامد. چون ماه را میبیند، آن را بر ستارگان ترجیح میدهد که بزرگتر و پرنورتر است و چون آفتاب طلوع میکند، آن را خدای شایستة پرستش میشمرد که از ماه و ستارگان بزرگتر و پرنورتر است و چون شبی دیگر میآید و خورشید افول میکند، ندای «انّی لا اُحِبّ الآفِلینَ» سرمیدهد و همگان را به پرستش خدای یکتا فرامیخواند. واضح است که این گونه سخن گفتن ابراهیم را باید در چارچوب ویژهای در نظر گرفت.
وی در حال استدلال و بحث با پرستندگان ماه و خورشید است؛ چند گامی با آنان همراه میشود و پس از آن، سستی آیین آنان را آشکار میکند. شیخ طوسی در تفسیر این آیات مینویسد: «انّ ابراهیم قال ذلک علی وجه المحاجَة لقومه بالنظر؛2 ابراهیم این سخن را بر صورت استدلال با مردمانش گفته است.علامه طباطبایی نیز در تفسیر این آیات مینگارد:«هذا ربّی»، جارٍ مجری التسلیم و المجاراة بِعَدِّ نفسِه کاحدهم وتسلیم ما سَلَّموه ثمّ بیان ما یَظْهَر به فسادُ رأیِهِم و بُطلان قولِهم و هذا الطریق من الاحتجاج اَجلَب لانصاف الْخَصم واَمنَع لثوران عصبیتِه و حمیّتِه.3
عبارتِ «این پروردگار من است»، به شکل پذیرش و همراهی با آنان است که گوییخود را یکی از آنان دانسته و آنچه را آنان پذیرفتهاند پذیرفته، سپس آنچه را بطلان سخنشان و تباهی نظرشان را آشکار میکند، بیان کرده است؛ و این روشِ استدلال انصاف مخالف را بیشتر جلب میکند و از تعصبورزی وی بیشتر جلوگیریمینماید.سیاق این آیات و آیات پسین، مقام ابراهیم(ع) به عنوان قهرمان توحید و یکتاپرستی، و دلیل عقلی بر دوری پیامبران الهی از شرک و کفر، همگی بر این دلالت دارند که آن حضرت در مقام محاجه و استدلال این گونه سخن گفته است.
ولی از برخی مفسران اهل سنّت نقل شده که این فضا و ساختار را در نظر نگرفته و سخن آن حضرت را بر اساس ظاهر بدوی آن تفسیر کردهاند؛ چنانکه از جُبّائی نقل شده که مراحل ستاره، ماه و آفتابپرستی پیش از بلوغ آن حضرت اتفاق افتاده و از بلخی نقل شده که این مراحل در زمانة تفکر و تحیّر ابراهیم روی داده است. بلکه چنین تفسیری به ابنعباس نیز نسبت داده شده است.4از دیگر نمونههای این مبحث، اختلافی است که بین شیخ مفید و شیخ صدوق در فهم و تفسیر آیات و روایات مربوط به صراط و عقبات و میزان و دیگر مراحل عالم برزخ و آخرت روی داده است.
شیخ مفید، متکلم، فقیه و محدث عقلگرا و نمایندة مکتب کلامی بغداد است و از آن سو مرحوم شیخ صدوق محدّث و فقیه ارجمند که نمایندة مکتب حدیثگرای قم و ری است. شیخ صدوق در کتاب اعتقادات الشیعة بر اساس ظواهر آیات و احادیث باورهای شیعه را در باب توحید، صفات خداوند، وحی و آخرت بیان میکند. شیخ مفید به تصحیح کتاب صدوق پرداخته و تصحیح الاعتقادت را نوشته است.
در جای جای تصحیح الاعتقادات میتوان انتقادهای جدی شیخ مفید به شیخ صدوق را یافت. صدوق صراط را پلی بر دوزخ میداند که مؤمنان از آن گذر کنند و کافران نتوانند بگذرند. شیخ مفید صراط را تجلْی اخروی همان راه و مسیری میداند که مؤمن و کافر در زندگی این دنیا پیش گرفتهاند.5شیخ مفید در مورد میزان نیز مینویسد:الموازین هی التعدیل بین الاعمال و الجزاء علیها... فلیس الامر فی معنی ذلک علی ما ذهب الیه اهل الحشو من انّ فی القیامة موازین کموازین الدنیا لکل میزان کفتان توضع الاعمال فیها.6 ترازوها همانا برابری بین کردارها و جزاء آنهاست... پس مراد از موازین آن نیست که حشویه (اهل حدیث ظاهرگرا) گویند که در قیامت ترازوهایی مانندترازوهای دنیاست، دارای دوکفه که کردارها را در آن قرار میدهند.
همچنین دربارة گردنههای روز قیامت مینویسد:العقبات عبارة عن الاعمال الواجبات و المسألة عنها... و لیس کما ظنّه الحشویة من انّ فی الآخرة جبالاً و عقبات یحتاج الانسان الی قطعها ماشیاً او راکباً.7 مقصود از گردنهها کردارهای واجب و بازخواستشدن نسبت به آنهاست... و آن گونه نیست که حشویه پنداشتهاند که در آخرت کوههایی و گردنههایی است که آدمی باید پیاده یا سواره از آنها بگذرد.
اختلاف این دو بزرگوار از آنجا ریشه میگیرد که شیخ صدوق برای نصوص مربوط به میزان و گردنههای آخرت و صراط معنایی متناسب با آنچه در این دنیا مشهود و ملموس است،در نظر گرفته؛ ولی شیخ مفید این تعبیرها را مجازی شمرده و در واقع فضا و ساختار این متون را تشبیه معقول به محسوس میداند.8به اصل بحث بازگردیم، توجه به فضا، بافت، شکل، گونه و قرائن محفوف به اثر برای فهم اثر لازم است، و مجموعه این همه را میتوان نشاندهندة ساختار اثر دانست. آنچه در مقام طنز، تهدید، حماسه، ترغیب، مبالغه، ایجاز و... گفته میشود، در همان مقام و ساختار باید فهم و تفسیر شود و همان گونه که فهم و تفسیر اثری بر خلاف معانی موضوعله واژگان و مفردات آن نارواست، فهم و تفسیر اثر خارج از ساختار آن نیز ناروا خواهد بود.
پی نوشت:
1. ر.ک: احمد واعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، ص265.
2. شیخطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 185.
3. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص177.
4. ر.ک. ابن جوزی، زاد المسیر، ج3، ص51؛ التبیان، ج4، ص185.
5. ر.ک. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادت، ص108-111.
6. همان، ص114.
7. همان، ص113.
8. البته روشن است که مجازی و تشبیهی دانستن تعابیر یک سخن به معنای تکذیب و ابطال محتوای آن سخن نیست. فرق است بین کسى مىگوید برزخ و آخرت و بهشت و دوزخی وجود ندارد و آیات قرآنى در این باب صرفاً براى دلخوشى و ایجاد انگیزه براى مؤمنان بیان شده است، و بین کسى که این آیات را سخن خدا و وحى ربّانى مىداند، ولى معنایى وراى حس و جسم براى آن در نظر دارد. اولى آیات قرآنى را تکذیب میکند و حاصل آنها را فریب مردمان مىداند و دومى آن آیات را حق و صحیح ولى به زبان تمثیل و تشبیه مىشمرد.
محمد سلطانی،دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیة قم، دانشجوى دکتراى علوم قرآن و حدیث.
منبع: دوفصلنامه قران شناخت شماره 5
ادامه دارد..............