در ماههای رمضان دوران اسارت، معمولاً چای شب را برای سحر نگه میداشتیم و سحری نان خشک و چای سرد میخوردیم. اگر هم چای نمیدادند، سحریمان میشد مقداری نان خشک و نمک.
در ماههای رمضان دوران اسارت، معمولاً چای شب را برای سحر نگه میداشتیم و سحری نان خشک و چای سرد میخوردیم.
اگر هم چای نمیدادند، سحریمان میشد مقداری نان خشک و نمک. در اینجا بود که یکی از برادران بند یک به نام اصغر موفق شد با استفاده از دو سر حلبی و مقداری سیم یک دستگاه المنت ابتدایی درست کند و از آن به بعد توانستیم برای سحری چای داغ درست کنیم.
البته چون چای را در یک سطل پلاستیکی گرم میکردیم چای بوی پلاستیک میداد؛ اما هر چه بود از چای سرد بهتر بود.
نزدیک افطار که میشد بچهها در سطلهای سفید کوچکی که داشتیم آب گرم میکردند و بین گروههای غذایی تقسیم میکردند تا بچهها با آب گرم روزه خود را افطار کنند.
در وقت سحر هم قهوه یا شیر خشکی را که کل بچههای اسارتگاه با پسانداز ماهیانه یک و نیم دیناری خود خریداری کرده بودند، با آب داغ درست میکردند و میخوردند.
برگرفته از کتاب «عطر گل محمدی»