به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

عجب محصول خودشناسی نادرستی است که از ضعف رابطة معرفتی انسان با خداوند ناشی می‌شود.درحالی‌که موحد راستین، دچار چنین خطایی نمی‌شود. او هر ویژگی یا فعل ارزشمندی را که در خود می‌یابد،ناشی از لطف و ارادة الهی می‌داند.

خبرگزاری فارس: رذائل اخلاقی از منظر نهج‌البلاغه

 

اشاره:

در قسمت اول به یکی از رذایل اخلاقی به‌نام «حسد» که از آن به‌عنوان «اشدّ امراض نفسانیّه» یاد می‌کنند؛ بحث نمودیم که مباحثی از قبیل: معنای حسد، ریشه‌های حسد، مفاسد و زیان‌های حسد و راه علاج و درمان حسد آورده شد؛ حال در این قسمت نیز به یکی دیگر از رذایل اخلاقی، مراتب آن، مذمت آن در نهج‌البلاغه و علاج و درمان آن می‌پردازیم.

عجب

یکی از صفات بسیار خطرناکی که متأسفانه بیش‌تر در انسان‌های به ظاهر وارسته و پیراسته، خود را نشان می‌دهد، «عجب» و خودپسندی است که از آن به‌عنوان «اعظم مهلکات»1 یاد می‌کنند.

تعریف عجب

«عجب» عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.2برخی گفته‌اند:«عجب» آن است که انسان خود را به خاطر کمالاتی که در خود سُراغ دارد، بزرگ بشمارد اعم از آن که واقعاً واجد آن کمالات باشد یا خیال کند که واجد کمال است.3پس عجب، محصول خودشناسی نادرستی است که از ضعف رابطة معرفتی انسان با خداوند ناشی می‌شود. درحالی‌که موحد راستین، دچار چنین خطایی نمی‌شود. او همه چیز را از خدا می‌داند و هر ویژگی یا فعل ارزشمندی را که در خود می‌یابد، ناشی از لطف و ارادة الهی می‌داند.4

مراتب عجب

حضرت امام خمینی (ره)در کتاب خود،5 برای عُجب مراتبی را ذکر می‌کنند.که به‌طور خلاصه اشاره می‌کنیم.مرتبه اولی که از همه بالاتر و قدرت هلاکش بیش‌تر است، حالی است که به‌واسطة شدت عجب در قلب انسان پیدا شود که با ایمان یا خصال دیگرش بر ولیّ نعمت خود منّت گذارد.مرتبه دیگر آن است که به واسطة شدّت عجبی که در قلب است، خود را در سلک مقربین و سابقین بشمارد.

درجة دیگر آن است که خود را از خدای تعالی به واسطة ایمان یا ملکات یا اعمال، طلب‌کار بداند و مستحق ثواب شمارد و بر خدا لازم بداند که او را در این عالم، عزیز و در آخرت، صاحب مقامات کند.و رتبة دیگر از عجب آن است که خود را از مردم دیگر ممتاز بداند و بهتر شمارد و اعتماد به خود و ایمان و اعمال خود کند و دیگر مخلوقات را ناچیز و ناقص شمارد و به همه مردم به نظر خواری نگاه کند!

مذمّت عجب در نهج‌البلاغه

حضرت امام علی (ع) از عُجب به‌عنوان «غربت و تنهایی» تعبیر می‌کنند:«وَلا وَحْدَةَ أوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ غربتی؛ وحشت‌بارتر از خودپسندی و عجب نیست.»6و در جای دیگر، چنین می‌فرمایند:«وَ أوْحَشَ الْوَحْشَةِ العُجْبُ؛  وحشتناک‌ترین وحشت، عجب و خودپسندی است.»7

عیب است، بزرگ برکشیدن خود را 

و اندر همه خـلق، گـزیدن خود را

از مـردمک دیده به بـاید آمـوخت 

دیدن همه کس را و ندیدن خود را 8«خواجه عبدالله انصاری»

«عجب» انسان را از رسیدن به کمال و سعادت واقعی محروم می‌کند و هم‌چنین باعث می‌شود که قوة تعقّل انسان به وجه أحسن عمل نکند. چنان‌که حضرت امام علی (ع) می‌فرمایند:«الإعْجَابُ یَمنَعُ الإزْدِیَادَ؛ خودپسندی، مانع دست‌یابی به افزایش است.»9«عُجْبُ المَرْءِ بِنَفْسِهِ أحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ؛ خودپسندی یکی از حسودان عقل است.»10

حجاب دیدن آن روی، شرک و خود‌بینی است

ز هستی تو رخش را نقاب در پیش است

وجود او به مثل هـمچو آب و تـو ماهـی

خبر از آب نداری و آب در پیش است

نظر به او نتوان کرد چون ز عکس رخش

به‌دور باش هزار آفتاب در پیش است11«فیض کاشانی»

«عجب» عبارت است از بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن و فراموش کردن نسبت نعمت با نعمت دهنده.2برخی گفته‌اند:«عجب» آن است که انسان خود را به خاطر کمالاتی که در خود سُراغ دارد، بزرگ بشمارد اعم از آن که واقعاً واجد آن کمالات باشد یا خیال کند که واجد کمال است.

«وَاعْلَمْ أنَّ الإعْجَابَ ضِدُّ الصَّوابِ وَ آفَةُ الألبَابِ؛ بدان که عجب و خودپسندی، مایة خطا و باعث تضعیف قوای فکری است.»12

نیک نامی‌ خواهی ای دل، با بَدان صحبت مدار

خودپسندی، جـان من، بـرهان نـادانی بـود13

در جای دیگر، حضرت می‌فرمایند: گناهی که انسان مرتکب شود و سپس توبه نماید، بهتر از عمل نیک و صالحی است که انسان را به عجب و خودپسندی وادارد.«سَیِّئَةٌ تَسُؤُکَ خَیرٌ عِندَاللهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعجِبُکَ.»14

و بالاخره این‌که، حضرت علی (ع) طی نامه‌ای به مالک اشتر، در مورد عجب و خودپسندی به وی چنین هشدار و گوش‌زد می‌فرمایند:«وَ إِیَّاکَ وَالاِْعْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَالثِّقَةَ بِمَا یُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَحُبَّ الاِْطْرَاءِ، فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطَانِ فِی نَفْسِهِ، لِـیَمْحَقَ مَا یَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْـمُحْسِنِینَ؛ مبادا هرگز دچار خودپسندی گردی! و به خوبی‌های خود اطمینان کنی و ستایش را دوست داشته باشی که این‌ها همه از بهترین فرصت‌های شیطان برای هجوم آوردن به توست تا کردار نیک نیکوکاران را نابود سازد.»15

علاج و درمان عجب

عجب مرضی است که جز نادانی محض علّت دیگری ندارد، بنابراین درمانش علم و معرفت است. آن‌چه انسان بدان عجب می‌ورزد بر دو قسم است:

الف. آن‌هایی که در کبر دخالت دارند و انسان به خاطر آن‌ها تکبر می‌ورزد. علاج این قسم در بحث تکبّر ذکر خواهد شد.

ب. آن‌هایی که در تکبّر دخالت ندارندکه خود به چند قسم تقسیم می‌شوند:

1. قدرت و سطوت

علاج این قسم به این است که بداند یک روز تب کافی است که قدرتش را تبدیل به ضعف کند و یک پشه او را عاجز می‌کند.

2. عجب به عقل و زیرکی

علاجش آن است که بیندیشد که با کوچکترین مرضی که بر مشاعرش عارض شود، چنان عقلش مختّل می‌شود، که وسیله خنده و بازیچة دیگران می‌گردد.

3. عجب به زیادی نفرات

علاج این قسم، این است که در ضعف خود و آن‌ها بیندیشد و بداند که همه آن‌ها بندگان ضعیف و عاجزی هستند که نفع و ضرر، موت و حیات، نشر و حشر خود را در اختیار ندارند.

4. عجب به مال، جمال و اصل و نسب16

چنان‌چه از این مطالب فهمیده می‌شود، درمان و علاج همه اقسام عُجب، اندیشه و تعقّل در مورد خود انسان است.چنان‌چه حضرت امام علی (ع) در این مورد، بیان زیبایی دارند:«مَا لإبْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَآخِرُهُ جِیفَةٌ وَ لایَرْزُقُ نَفسَهُ وَ لایَدْفَعُ حَتْفَهُ؛ فرزند آدم را با فخرفروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفه‌ای گندیده و در پایان مرداری بدبو است. نه می‌تواند روزی خویشتن را فراهم کند و نه مرگ را از خود دور نماید.»17

ای هست وجود تو ز یک قطره منی  معلوم نمی‌شود که تو چند منی

تا چند منی ز خود که کو همچو منی  نیکو نبود منی ز یک قطره منی18«شیخ بهایی»

پی‌نوشت‌:

1. قمی، شیخ عباس، معراج السعاده، ص58.

2. شبّر، سیدعبدالله، اخلاق، ص275.

3. سلطانی، غلام‌رضا، تکامل در پرتو اخلاق، ج1، ص50 .

4. فتح‌علی‌خانی، محمد، آموزه‌های بنیادین علم اخلاق، ج2، ص209.

5. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص63. (کمی ‌با دخل و تصرف)

6. نهج‌البلاغه، حکمت113، ش1، ص650.

7. همان، حکمت 38، ش1، ص632.

8. دشتی، محمد، معارف نهج‌‌البلاغه در شعر شاعران، ج2، ص928.

9. نهج‌البلاغه، حکمت 167، ص666.

10. همان، حکمت 212، ص674.

11. دشتی، محمد، معارف نهج‌البلاغه در شعر شاعران، ج2، ص1050.

12. نهج‌البلاغه، نامة31، ش57، ص526 .

13. دشتی، محمد، معارف نهج‌البلاغه در شعر شاعران، ج2، ص786.

14. نهج‌البلاغه، حکمت 46، ص634.

15. همان، نامة 53، ش145، ص588 .

16. شبّر، سیدعبدالله، اخلاق، ص281. (با کمی‌دخل و تصرف و تلخیص)

17. نهج‌البلاغه، حکمت 454، ص736 .

18. دشتی، محمد، معارف نهج‌البلاغه در شعر شاعران، ج2، ص1185.

محمد‌حسین فصیحی/کارشناسی ارشد/ فلسفه

منبع :‌ماهنامه آفاق مهر شماره 49

ادامه مطلب
شنبه 29 مهر 1391  - 12:12 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5825645
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی