در اواخر سال نهم هجري دستور الهي براي دعوت مردم نجران به اسلام نازل شد؛ ولي اين دعوت با ساير برنامههاي بعثت پيامبر(ص) متفاوت بود. اين دعوتنامه براي مردمي معتقد به دين آسماني و داراي سوابق عميق با كتب انبيا بود و مخاطب پيامبر اكرم(ص) عالمان بزرگي بودند كه يك حكومت مسيحي را اداره ميكردند.
بعد از دريافت دعوتنامه، رؤساي نجران پس از مذاكره و گفتوگو فراوان تصميم گرفتند كه همراه كارواني جهت تحقيق در مورد پيامبر(ص) و تطبيق اوصاف آن حضرت با آنچه در كتب آسماني آمده بود، به مدينه سفر كنند. اين مسئله را رسماً به نمايندگان پيامبر(ص) خبر دادند و يك روز قبل از مباهله (23 ذي الحجه) نجرانيان جهت مناظره، با حضرت ملاقات نمودند.
قسمت دوم
پذيرش مباهله از سوي پيامبر(ص)
با نازل شدن آيه مباهله، پيامبر(ص) اعلام آمادگي خود را با تلاوت اين آيه شريفه اعلام فرمود: «پس هر كس با تو دربارة او، پس از آنكه تو را علم آمده محاجّه و ستيزه كند (عيسي را خدا بداند) بگو: بياييد ما پسرانمان را و شما پسرانتان را و ما زنانمان را و شما زنانتان را و ما خودمان را و شما خودتان را (كساني را كه مانند جانِ ما و شما هستند) فراخوانيم، آنگاه به يكديگر نفرين كنيم، پس لعنت خدا را به دروغگويان قرار دهيم».
در اين مرحله كه پيامبر(ص) نجرانيان را در مناظره علمي محكوم كرده بود، ميتوانست آنان را بر سر آنچه در نامه خود نوشته بود مخير نمايد كه يا مسلمان شوند و يا آماده جنگ باشند و يا جزيه بپردازند و لزومي نداشت مباهله را بپذيرند؛ ولي به امر پروردگار براي اتمام حجتي كه در سايه مباهله انجام ميگرفت فرمود: «خداوند به من دستور داد خواسته شما را عملي نمايم و اگر شما بر سخن خود پايدار هستيد و اصرار مينماييد، مباهله كنم. همچنين خداوند عزوجل به من خبر داده كه بعد از مباهله، عذاب بر كسي كه باطل باشد، نازل ميشود و بدين وسيله حق از باطل روشن ميگردد».
اسقف اعظم و سيّد و عاقب كه گمان نميكردند حضرت در مقابل چنين پيشنهادي سريعاً اعلام آمادگي كند، از پذيرش فوري مباهله متحير ماندند كه در پاسخ حضرت چه بگويند؛ بنابراين براي لحظاتي از حضرت اجازه گرفتند تا با يكديگر مشورت كنند و تصميم گرفتند مباهله را به روز بعد موكول كنند. حضرت فرمود: «خدا به من دستور داده با شما مباهله كنم». آنان گفتند: اين نشانهاي بين ما و تو باشد، ما فردا با تو مباهله ميكنيم. حضرت فرمود: «إنشاءالله». سپس در حالي كه حركت كرده بود، براي اينكه بار ديگر ثبات خود را در مباهله نشان دهد فرمود: «با من مباهله كنيد اگر راستگو باشم، لعنت بر شما نازل ميشود و اگر كاذب باشم، بر من نازل ميشود. لا اله الاّ الله، وقتي فردا نوبت هلاكت برسد ما ترسي نداريم كه خداوند كدام را هلاك كند؛ نصرانيت را يا اسلام را».
پس از اينكه حضرت به آنها مهلت داد، آنها برخاستند و نزد عاقب كه صاحب رأي و انديشه ايشان بود رفتند و گفتند به نظر شما چه بايد كرد؟
عاقب گفت: اي گروه نصاري به خدا قسم شما به خوبي ميدانيد كه محمد(ص) پيامبر مرسل است و درباره عيسي نيز سخن به درستي گفته و از طرفي دانستهايد كه هيچ قوم و ملّتي با پيامبران خدا مباهله نكردهاند، جز اينكه يكسره نابود گشته و بزرگ و كوچكي از ايشان باقي نمانده است.
سيّد و عاقب كه از همه بيشتر به حقيقت واقف بودند و از مباهله وحشت داشتند به همراهان خود گفتند: «اگر با قوم خود به مباهله بيايد، با او مباهله ميكنيم؛ زيرا اين دليل است كه او پيامبر نيست، اما اگر فقط با اهل بيتش به مباهله بيايد با او مباهله نميكنيم؛ زيرا او اهل بيتش را در معرض خطر قرار نميدهد، مگر آنكه از راستگو بودن خود مطمئن باشد».
حركت اهلبيت(ع) به سوي جايگاه مباهله
با نداي اذان صبح، مسجد پيامبر(ص) مملو از جمعيت گرديد و نماز صبح به جماعت خوانده شد. پس از آن پيامبر(ص) به اقتضاي آيه (أبْناءَنا وَ أبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ...)، بايد پيامبر پسران و زنان و نفس خود را براي مباهله همراه خود كند. پيامبر(ص) در حالي كه دست عليبن ابيطالب(ع) را در دست داشت و حسين و حسن(ع) از جلو و فاطمه(ص) پشت سر ايشان حركت ميكردند، به سوي جايگاه مباهله به راه افتادند. پيامبر(ص) در حال حركت به دختر و داماد و نوههاي خود فرمود: «هنگامي كه من دعا كردم شما آمين بگوييد». زماني كه پيامبر(ص) به جايگاه مباهله (كه قبلاً آماده شده بود) رسيد، نجرانيان هنوز نيامده بودند. به همين دليل پيامبر(ص) به دنبال سيّد و عاقب فرستاد و آنان را به محل مباهله فرا خواند.
مسيحيان با نزديكتر شدن به محل مباهله، پيامبر(ص) را ديدند كه همراه چهارنفر در زير سايبان بين دو درخت بودند، اسقف اعظم درباره همراهان حضرت سؤال كرد كه آنان چه كساني هستند. در پاسخ به او گفته شد: «اين پسر عموي پيامبر(ص)، عليبن ابيطالب(ع) است كه دامادش و پدر و دو پسرش و محبوبترين خلق نزد او است. آن دو كودك، فرزندان دخترش از علي(ع) هستند كه آنان نيز محبوبترين خلق نزد پيامبر(ص) ميباشند و آن بانو دخترش فاطمه(ص) عزيزترين مردم و نزديكترين آنها به قلبش است».
اسقف اعظم نگاهي از روي يأس و نااميدي به سيّد و عاقب انداخت و براي اينكه آنان را از مباهله برحذر دارد گفت: «به او نگاه كنيد كه با تنها فرزند و خانوادهاش براي مباهله آمده است و به حق بودن خود اطمينان دارد، به خدا قسم اگر از تمام شدن حجت خدا بر عليه خود ميترسيد، آنان را با خود نميآورد». «اينها صورتهايي است كه اگر خدا را قسم دهند كه كوهها را از جا بكند، آنها را از جا خواهد كند».
نجرانيان با وحشت و اضطراب نزد پيامبر(ص) رفتند و پرسيدند: «اي ابا القاسم، به وسيله چه كساني با ما مباهله ميكني؟». حضرت پاسخ داد: «به وسيله بهترين مردم روي زمين و عزيزترين آنها نزد خداوند "عزوجل"». سپس پيامبر(ص) به علي و فاطمه و حسن و حسين(ع) اشاره كرد و فرمود: «به وسيله اينان».
پاسخ پيامبر(ص) به سيّد و عاقب باعث شد تا آنان يقين كنند كه با امرالهي روبهرو هستند، بنابراين رنگ از چهرهشان پريد و غرورشان شكست و متزلزل شدند. اسقف اعظم رو به عاقب و سيّد كرد و گفت: نگاه كنيد و ببينيد كه او با نزديكترين و گراميترين فرزندان خود آمده است تا به وسيله آنان مباهله كند و با كمال اطمينان كه بر حق است آمده و به خدا سوگند كه اگر بر برهان خود ميترسيد، اينان را به همراه خود نميآورد. پس مباهله نكنيد كه هلاك ميشويد و به روي زمين هيچ نصراني نخواهد ماند.
«منذر» هم در تأييد سخن اسقف گفت: «آيا ميدانيد كه هيچ قومي با پيامبري مباهله نكردند، مگر آنكه هلاكت آنها در يك چشم به هم زدن بود؟ آيا آفتاب را نميبينيد كه رنگش تغيير يافته؟ و افق را نميبينيد كه در ابرهاي متراكم فرو ميرود؟ به ستارگان نگاه كنيد كه ميخواهند بر زمين طلوع كنند و درختان به سوي زمين مايل شدهاند، پرندگان پيش چشم شما با صورت به زمين افتادهاند و بالهايشان را بر زمين گسترانيدهاند. اين حوادث همگي نشانههاي عذاب الهياند».
سيّد و عاقب به منظرهاي كه پيش رويشان بود نگاهي انداختند و مناظري ديدند كه قدمهايشان لرزيد. آنان متوجه شدند كه هنوز مباهله انجام نشده، آثار غضب الهي ظاهر گشته و عذاب در حال نازل شدن است. منذر ادامه داد: اگر شما تسليم او شويد در دنيا و آخرت سالم ميمانيد، اما اگر غير از اين باشد هلاك خواهيد شد.
اعلام انصراف از مباهله از سوي نجرانيان
سخنان منذر تأثير خود را نمود، سيّد و عاقب با ديدن آن منظره به دلسوزي او پي بردند و از سوي ديگر به خوبي ميدانستند كه اگر در اثر اين مباهله اتفاق ناگواري براي اهل نجران رخ دهد و عذابي بر آنان نازل شود، آنان نيز تصميم گيرندگان را نخواهند بخشيد كه چرا بدون توجه به صلاح مردم فكر مناسب نكردند.
با در نظر گرفتن همه اين جوانب بود كه تصميم قاطع بر ترك مباهله گرفتند و براي گفتوگوي صلح آماده شدند. نصاراي نجران به نزد رسول خدا(ص) بازگشتند و گفتند: اي ابا القاسم ما حاضر به مباهله نيستيم و تصميم گرفتيم كه همچنان به دين خود باقي باشيم و تو هم به دين خود باش و با هر شرطي كه ميخواهي با ما صلح كن.
صلحنامه و پرداخت جزيه
بعد از اينكه نجرانيان انصراف از مباهله را اعلام كردند و پيشنهاد صلحنامه و پرداخت جزيه را مطرح كردند، پيامبر(ص) پيشنهاد صلح آنان را پذيرفت و قرار شد صد تن از نجرانيان به عنوان نمايندة آنان براي نوشتن صلحنامه نزد پيامبر(ص) بيايند. مضمون صلحنامهاي كه بر سر آنان بين نجرانيان و پيامبر(ص) توافق شده بود، بدين شرح ميباشد:
بسمالله الرحمن الرحيم
اين صلحنامهاي است از محمد پيامبر خدا براي اهل نجران و توابع و اطراف آن (هر زرد و سفيد و سياه و هر چه مازاد بر هزينه زندگي آنان است) مبني بر اينكه از ايشان چيزي از طلا و نقره و ميوه گرفته نشود به جز دو هزار حلّه اواقي كه قيمت هر حلّه چهل درهم باشد و كم و زياد آن طبق همين قاعده محاسبه شود. هزار حلّه آن را در ماه رجب بپردازند و هزار حلّه ديگر را در ماه صفر پرداخت كنند و چهل دينار براي فرستادگان من بپردازند و بر عهده ايشان است كه اگر در ناحيه يمن توطئهاي بر ضد اسلام صورت گيرد، سي زره و سي اسب و سي شتر به صورت عاريه به مسلمانان بدهند. پيامبر ضامن خواهد بود كه بعد از دفع شر آنها را بازگرداند و هرچه تلف شده و از بين رفته باشد قيمت آن را بپردازد. پس از اين صلحنامه آنها در پناه خداوند و رسول خدا هستند و اين صلح مشروط به اين است كه پس از اين ربا نخورند و اگر خوردند در امان خدا و رسول نيستند».
با نوشتن صلحنامه، پيامبر(ص) جواني به نام «عمروبن حزم انصاري» را به نمايندگي از طرف خود براي نجرانيان تعيين نمود، تا همراه آنان به نجران برود و در آنجا مقيم شود و امور نجرانيان را حل و فصل نمايد.
پس از امضاي صلحنامه، پيامبر(ص) براي اينكه به نصاري نجران بفهماند اگر تصميم به مباهله ميگرفتند، دست به اقدام خطرناكي ميزدند و با الطافي كه پروردگار به ايشان نمود، مباهله را انجام ندادند به آنان فرمود: «به خدا قسم اگر با شما مباهله ميكردم بر روي زمين نصراني باقي نميماند، مگر آنكه خدا او را هلاك ميكرد. اگر با من مباهله ميكرديد، نسل هر نصراني در دنيا قطع ميشد. قسم به آنكه جانم در دست اوست، اگر مباهله ميكرديد عذاب بر شما فرود ميآمد و به خوك و ميمون مسخ ميشديد و بيابان به شما يكپارچه آتش ميشد و خداوند نجران و شما اهل نجران و حتي پرندگان بر روي درختان آنجا را نابود ميكرد و يكسال نميگذشت مگر آنكه همه نصاري هلاك ميشدند». مسيحيان نجران صلحنامه پيامبر(ص) را كه به دست اميرمؤمنان نوشته شده بود، تحويل گرفتند و همراه عمروبن حزم، نماينده حضرت، به سمت شهر و ديار خود حركت كردند.
پس از مدت كوتاهي از بازگشت نجرانيان به ديار خود، سيّد و عاقب نزد پيامبر(ص) بازگشتند و مسلمان شدند. عاقب براي آن حضرت حلّه و عصا و كاسه و يك جفت كفش هديه آورد. پيامبر(ص) آنان را در خانة ابوايوب انصاري جا داد و آنان در مدينه ماندگار شدند و به نجران باز نگشتند.
پيامهاي مباهله
مباهله از حجتهاي زنده خداست كه هيچگاه كهنه نخواهد شد و بحث درباره آن هميشه تازگي خود را حفظ خواهد كرد و هر بار بُعد جديدي از آن كشف خواهد شد.
از هر سو كه به اين واقعه بنگريم، پيامدهاي خاص خود را داراست از جمله:
1. اثبات حقانيت رسول خدا؛ اگر پيامبر(ص) بر حقانيت خود اطمينان كامل نداشت، به هيچ وجه چنين اقدامي نميكرد.
2. وعده عذاب دليل حقانيت؛ پيامبر(ص) به آنها خبر داد چنانچه با من مباهله كنيد، عذاب الهي بر شما نازل نخواهد شد و اگر به حقانيت خود ايمان كامل نداشت، چنين ادعايي نميكرد و زماني كه پيامبر(ص) اعلام آمادگي خود را در جايگاه مباهله اعلام كرد، نشانههاي عذاب نمايان گشت.
3. اثبات پيغمبر موعود بودن پيامبر؛ حضرت محمد(ص) همان پيامبر موعود در كتب نصرانيان بود و اگر نجرانيان بر پيغمبر موعود بودن او يقين نداشتند، از مباهله انصراف نميدادند.
4. اثبات فرزندي حسنين(ع): اين قصه دليل بر اين است كه حسنين(ع) فرزندان حقيقي حضرت محمد(ص) بودهاند؛ زيرا آنها مصداق «ابنائنا» بودند و پيامبر(ص) غير از اين دو، پسر ديگري را داخل مباهله نكردند.
5. ثبوت فضيلت آل كساء(ع)؛ واقعه مباهله اين مطلب را به اثبات رسانيد كه حضرت علي(ع) و فاطمه(س) و حسنين(ع) بعد از رسول خدا(ص) نزد خدا، اشرف مخلوقات و نزد رسول خدا(ص) عزيزترين مردم بودند.
6. قبول جزيه پذيرفتن ذلّت؛ قبول جزيه، هم حقانيت رسول خدا(ص) را به اثبات رسانيد و هم اهلبيت(ع) او را به جهانيان معرفي كرد و هم يك شكست روحي جبرانناپذيري را بر نصرانيان متوجه ساخت كه در تاريخ ثبت و به رسوايي آنها منتهي شد.
7. استمداد از غيب بعد از به كارگيري تواناييهاي عادي.
8 . اگر شما محكم بايستيد، دشمن به دليل باطل بودن عقبنشيني ميكند.
9. قوام و اساس دين به خاطر همين چند نفر بزرگوار است، در غير اين صورت پيامبر(ص) ميتوانست شخصاً نفرين كند.
10. خداوند و پيامبر گرامياش با اين عمل به همه ما ميفهماند كه اين افراد، ياران و نزديكان رسول خدا(ص) در دعوت به حق و هدف او هستند و همراه او آماده استقبال از خطر بوده، ادامه دهنده حركت او هستند.