سیدمسعود شجاعی طباطبایی از جمله هنرمندان انقلاب اسلامی است که از اوایل سنین جوانی در جبهه فرهنگی و در سنگرهای مختلف مشغول به فعالیت بوده است. آنچه پیش روی شماست نوشتهای از این هنرمند انقلابی است که به نقل از تریبون مستضعفین میخوانیم:
شهدا ما را خواندهاند، نوایشان طنین انداز جانمان است که در پی فراق به خاموشی نمینشیند، شاید عقل از فهمش در بماند، اما احساس تا عمق دل آن را میکاود تا قاعده عشق را دریابد.
خاطرات شهدا ندای مستمری است که در دلهای جان، بشارت بهشت را نوید میدهد، گرچه روزگار بر ما میگذرد، ایام میرود و سرنوشتمان در پس روزمرگی گرفتار شده است، اما آینه سرخ شهادت به وسعت کهکشان بر ما رخ مینمایاند، برق ستارهها وسعت آسمان را در مینوردد، اما من تشنه آخرین نگاهم…
انتظار بیقرار به سینهام فشار میآورد و من گدای بودن در روز وداع حسینم، آخر عهدی با امام امامان بستهایم، و ماندن جز عذاب نیست…
شهید امیر حاج امینی، بیسیم چی گردان انصار از لشگر۲۷ محمد رسول الله (ص)
قافله عشق رفت و من ماندم، ناله کنان مسیر عشق را میدوم و هروله سر میدهم، بارها در خون مینشینم و برمی خیزیم، اما جنونم رنگ قرار به خود نمیگیرد، من به عقوبت کدامین گناه گرفتار شدهام، من که تلاش داشتم تا به قامت سفر با خوبان قد بکشم اکنون چرا خمودهام، چرا مرکب عقل موجب غفلتم شد، چرا خواب مرا در ربود، چرا نشانهها را نشناختم، همچون غبار از «من» میگویم، وقتی هیچ از «من» نمانده است، از مرکب عقل بیزارم که در وقت مصاف، سوار دل را بر زمین میزند، آتش فراق میان جگرم زبانه میکشد، احساس میکنم نوای آن تا بیکران عالم اوج میگیرد،ای روزگار غریب، اف بر تو باد که تو را رسم قناعت نیست و هر صبح و شام، یار از یار و دلدار از معشوق جدا میکنی، و فراق میآفرینی و هجران میآوری، تنها میتوانم چشمانم را در انتظار وصل به امید فرا بخوانم، چه زیباست لحظه زیبای وصال عاشقان، اسلم بن عمرو از یاران امام در عاشورا- که پس از جهادی دلیرانه بر زمین افتاد- هنگامی که امام حسین علیه السلام او را در آغوش کشید و صورت بر صورت او نهاد. با دیدن این صحنه لبخندی زد و گفت: «چه کسی مثل من از این افتخار برخوردار است که پسر پیغمبر صورت بر صورتش بگذارد؟» این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
شهید امیر حاج امینی، بیسیم چی گردان انصار از لشگر۲۷ محمد رسول الله (ص)
پی نوشت:
۱- دو عکس بالا از شهید امیر حاج امینی، بیسیم چی گردان انصار از لشگر۲۷ محمد رسول الله (ص) است. احسان رجبی این عکسها را در تاریخ ۱۰ اسفند ماه ۱۳۶۵ و در کربلای شلمچه در جنوب کانال پرورش ماهی گرفت. متاسفانه کمتر از اسم عکاس در طی سالها نام برده شده است، هر چند با روحیهای که از عکاس بزرگوار احسان رجبی میشناسم، خود او نیز دوست دارد گمنام بماند، اما وظیفه خود دانستم تا قدردان همکار خوبم در جنگ باشم، عکس نزدیک ازچهره شهید خیلی شهرت گرفت، به طوریکه هر جا نامی از شهید و شهادت باشد، غالبا این عکس زیبا که تمام و کمال از مظلومیت خون شهدا و مفهوم عمیق شهادت سخن آشکار میگوید، را دیدهایم و دلمان عجیب برای غربت شهدا میگیرد. اما آن غربتی که ما فکر میکنیم، نه آن غربتی که آنان فکر میکنند. آنان به قربت الهی فکر میکردند و دیگر هیچ….
برادر شهید نقل میکند: روزی سر مزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزب اللهی کنار من آمد و گفت: «شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»، او گفت: «حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی مسلمان شدم اما شاید قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما رادیدم، وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف میزد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنج شنبه به اینجا میآیم.» -بهشت زهرا/قطعه۲۹