یک شب در قضایای سوسنگرد بودیم که خدابیامرز آقای حسن باقری با یک جوان آمد، گفت «این پسر خاله من است».

یک شب در قضایای سوسنگرد بودیم که خدابیامرز آقای حسن باقری با یک جوان آمد، گفت «این پسر خاله من است». یعنی برادر را به عنوان پسرخاله معرفی کرد. آقای محمدباقری هم بسیار جوان و صورتش مو درنیاورده بود.
بچههای این سن و سال آنجا زیاد میآمدند. من هم گفتم «بسیار خوب، شما پسرخاله من هم بشوید، پسر خالهتان هم پیش خودتان در اطلاعات عملیات باشد». دیدم بچههای تند و تیزی هستند.
راوی: شهید حاج داوود کریمی