به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

 شب قبل از عملیات، شب به یاد ماندنی برای هر کدام از رزمنده‌ها بود و فردایی رقم می‌خورد، فردایی که شاید دیدار با همسنگران می‌ماند به روز قیامت؛ در این جمع دوست‌داشتنی بعضی از همان بچه‌ها شهید می‌شدند، بعضی‌ها مجروح و بعضی‌ها هم چشم‌شان می‌ماند به زمین‌هایی که دوستانشان را در آنجا، جا مانده بودند.

شهید «پاسدار مهدی نظرفخاری» متولد 1338 اهل ساوه بود که در عملیات «کربلای 4» مسئولیت قائم مقامی فرمانده لجستیک لشکر 17 علی ابن ابیطالب را بر عهده داشت.

یکی از همرزمانش می‌گوید: پس از عملیات «کربلای 4» و عقب‌نشینی تاکتیکی از جزیره «بوارین»، به همراه شهید نظرفخاری مشغول جمع‌آوری تسلیحات باقی‌مانده از نیروهای خودی و دشمن بودیم. در کنار خاکریز اصلی که عملیات از آنجا آغاز شده بود، حاجی یکباره ایستاد و دست‌هایش را به صورت گذاشت و شروع کرد به گریه کردن... من نگاه می‌کردم و متعجب از اینکه چه اتفاقی افتاده و حاجی چه خاطره‌ای را به یاد آورده است؟! نگاهی به من کرد و گفت: «امکان دارد که جزیره دوباره آزاد شود؟!» گفتم: «حاجی! مگر چه اتفاقی افتاده؟ به هر حال تشخیص مسئولان بوده، باید عقب‌نشینی می‌کردیم و...».

حاجی گفت: «می‌دانی چه اتفاقی افتاده؟! شهدای بسیاری از ما در این جزیره باقی مانده‌اند، خدا می‌داند که آیا می‌توانیم پیکر پاکشان را تحویل خانواده‌های چشم انتظارشان بدهیم یا نه.» بعد هم نگاهش را به کانال‌ها انداخت و دوباره شروع کرد به گریه کردن؛ یک لحظه به خودم آمدم و دیدم «حاجی» چیزی حدود ده دقیقه است که دارد گریه می‌کند...

همرزم این فرمانده شهید می‌گوید: در عملیات «کربلای 5» دو روزی در شلمچه حضور داشتیم، سنگر مخابراتی را ایجاد کردیم و منتظر دستور بودیم که نزدیک اذان ظهر و موقع تحویل گرفتن غذا یک خمپاره 60 میلی‌متری جلوی سنگرمان فرود آمد، منفجر شد و حاج مهدی نظر فخاری همان لحظه به همراه پاسدار وظیفه به اسم حجت به شهادت رسیدند.

ادامه مطلب
شنبه 28 بهمن 1391  - 6:50 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5824866
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی