پس از یک ساعت تلاش چندین مین و تله انفجاری را خنثی کردیم و فرمانده از این که توانسته بودیم بدون درگیری ارتفاع مزبور را تصرف کنیم، خیلی خوشحال بود.
رژیم بعثی عراق جنگ نابرابری را علیه ما شروع کرد که علاوه بر تجهیزات پیشرفته نظامی، وسیع بودن و اقلیم متفاوت عملیاتی از ویژگی های آن است. آنچه می خوانید بیان یکی از آنهاست.
***
به سرعت نزد انباردار یگان رفتم و وسایلم را تحویل گرفتم. امکانات خودرویی یگان به اندازه کافی بود و هر دستهای یک خودروی آیفا در اختیار داشت. سرانجام ساعت حرکت فرا رسید. با بقیه بچهها سوار خودروها شدیم و پس از عبور از زیر قرآن، به مقصد «سیا حومه» حرکت کردیم.
طبق دستور فرماندهی، تامین جاده تا ساعت یازده شب برقرار بود. نیم ساعت بعد به آخرین پایگاه خودی رسیدیم. عملیات میبایست از این محل آغاز میشد. تعدادی از بچهها برای شناسایی منطقه رفته بودند.
بقیه بچهها هم با یکدیگر وداع میکردند و برای اجرای عملیات آماده میشدند. گروهی از بچهها نیز وصیتنامه مینوشتند و عدهای هم سرگرم دعا و نیایش بودند. من هم در گوشه خلوتی به آینده خودم میاندیشیدم. زیرا چند روز پیش با خانوادهام درباره ازدواج خودم صحبت کرده بودم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که در مرخصی بعدی مراسم عقد کنان را بر پا کنیم.
پس از هماهنگی از سنگر بیرون آمدیم و همراه بچههای دیگر، به سرعت، در ستونهای منظم به صف ایستادیم. دقایقی بعد با دستور فرمانده، به سوی اولین هدف به حرکت در آمدیم.
میبایست از مسیر ناهموار و سنگلاخی میگذشتیم. شیب تند و پرتگاههای مخوف مسیر، پیش روی ما را با مشکل مواجه میکرد. خستگی کمکم بر بچهها مستولی میشد. افراد گروهان سوم نیز با فاصله کمی در سمت راست ما حرکت میکردند. هر یک از یگانها مسئولیت جداگانهای داشتند. سرانجام پس از 8 ساعت راهپیمایی، در ساعت 7.5 صبح به ارتفاع بریت یک رسیدیم و بدون هیچ گونه درگیری، آن را به تصرف خود در آوردیم، اما افراد گروهان سوم در همان ساعات اولیه صبح، هنگام عبور از رودخانه، با نیروهای بعثی درگیر شده و نتوانستند خود را به موقع به هدف مورد نظر برسانند. هوا کاملا روشن شده بود. با دوربین جناح سمت راست را زیر نظر گرفتیم. تعدادی از عناصر ضد انقلاب با استفاده از چندین دستگاه موتور سیکلت با آر.پی.جی به سمت گروهان سوم میرفتند. طولی نکشید که درگیری شدیدی بین آنها آغاز شد. با دسته دوم گروهان سوم تماس گرفتم و از دوستم ابراهیم رزمی درباره وضعیت بچهها سؤال کردم. ابراهیم هم در جواب گفت: «نیروهای بعثی سرسختانه مقاومت میکنند به این علت ما هم مجبور شدیم که روی ارتفاعات روستای آلون مستقر شویم تا به هنگام شب با استفاده از تاریکی هوا، یک بار دیگر به مواضع دشمن حمله کنیم .مرتبا با گردان در تماس بودیم و اوضاع منطقه را به فرمانده گردان گزارش میدادیم.»
پس از این که مواضع خود را روی ارتفاع بریت مستحکم نمودیم به بازرسی منطقه پرداختیم. هنگام گشت متوجه ارتفاع کوچکی شدم که میبایست آن را نیز تصرف میکردیم. ارتفاع وضعیت خاصی داشت و ما تنها قسمت گرده ماهی آن را تصرف کرده بودیم.
به سرعت موضوع را به اطلاع فرمانده گروهان رساندم. فرمانده نیز نقشه عملیاتی را روی زمین پهن کرد و با دقت آن را بررسی کرد. پس از بررسی متوجه شدیم که هنوز ارتفاع بریت دو را فتح نکردهایم، در صورتی که به گردان گزارش داده بودیم که هدفهای محوله کاملا تصرف شدهاند.
فرمانده پس از اندکی تامل گفت: «ابراهیمی آبروی یگان در خطر است. شما باید همراه دسته ستوان برومند، خودتان را برای تصرف این ارتفاع آماده کنید.» بلافاصله بچهها را در جریان امر قرار دادم و به آنها گفتم که باید هر طور شده قبل از تاریک شدن هوا، ارتفاع مذکور را فتح کنیم.
بچهها به سرعت آماده حرکت شدند و دقایقی بعد به همراه دسته ستوان برومند به سمت ارتفاع بریت دو به راه افتادیم. هنوز فاصله زیادی را طی نکرده بودیم که یکی از بچههای دسته، ستون را نگه داشت و خودش را به من رساند و گفت: «سر گروهبان، منطقه کاملا مین گذاری شده است»، ارتفاع به شکلی بود که میبایست از قسمت باریک یال آن که مینگذاری شده بود عبور میکردیم بقیه قسمتها هم بصورت پرتگاه بود و امکان عبوراز آن قسمتها وجود نداشت. لذا با چند نفر از بچهها جلو رفتیم و شروع به پاکسازی مسیر کردیم. پس از یک ساعت تلاش چندین مین و تله انفجاری را خنثی نمودیم و بدون هیچ گونه درگیری ارتفاع بریت دو را نیز به تصرف خود در آوردیم.
هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی هنوز از تیم تدارکات خبری نبود. گروهان مجددا عملیات خود را آغاز کرده بود، نیروهای بعثی نیز به تدریج از مواضع خود عقبنشینی میکردند.
همه بچهها خسته و گرسنه بودند. مسیر حرکت ما به شکلی بود که اگر شبانه از آن میگذشتیم تلفات زیادی را متحمل میشدیم. پس از اطمینان از موفقیت حاصله، با فرماندهان گروهان تماس گرفتیم و او را در جریان تصرف ارتفاع قرار دادیم.
فرمانده از این که توانسته بودیم بدون درگیری ارتفاع مزبور را تصرف کنیم خیلی خوشحال بود. روز بعد پس از پخش مارش نظامی از رادیو، گوینده خبر، پیروزی دلاور مردان نیروی زمینی ارتش را در عملیات والفجر 4 و پاکسازی محور بانه به مریوان، ارتفاعات بریت یک، بریت دو و آزادی روستاهای آلون، پروژه، گرویس و ... را اعلام کرد. بچهها از خوشحالی سر از پا نمیشناختند و این پیروزی ارزشمند را به یکدیگر تبریک گفتند.
راوی: ستوان سوم مهندس محمد ابراهیمی