آدرس پاتوقش را از یک بدلکار خبره می گیریم. می گوید ساعت 5 بعدازظهر هر روز سر و کله اش آنجا پیدا می شود و اطمینان می دهد که به آن محدوده که برسیم به هر کسی بگوییم «پاستیل» راهنمایی مان می کند. «رهی مدیر زارع» مربی 24 ساله ای است که به اسم مستعار پاستیل معروف است.
کوچکترین پارکورکار ایرانی که برای خودش در میان پارکورکارها اسم و رسمی دارد. خیابان ها و اتوبان ها را یکی یکی پس از دیگری پشت سر می گذاریم. دو ساعت گذشته است. مقابل در پارک 400 دستگاه کرج هستیم. یکی از باغبان های پارک را می بینیم و از او می پرسیم پاستیل را می شناسد. مرد بدون مکث می گوید انتهای پارک جمعیت زیادی در حال تمرین هستند. به احتمال زیاد پاستیل در میان آنهاست.
پاستیل هستم بفرمایید!
مسیرمان مشخص شد. یعنی درست انتهای پارک. هر چقدر نزدیکتر می شویم آدم های عجیب و غریبی را می بینیم که از در و دیوار بالا می روند. یک لحظه هم روی پاهایشان بند نیستند. کم کم جمعیت بیشتر می شود. 20 نفر، 40 نفر نه جمعیتشان به بیش از 50 نفر می رسد. میان این همه جوانی که از در و دیوار و ستون ها بالا می روند می مانیم. کمی گیج کننده است.
با دقت به افراد نگاه می کنیم تا شاید یکی را پیدا کنیم که پایش روی زمین باشد و بتوانیم از او سوال بپرسیم. ناگهان پسری که حدود 25 سال سن دارد چند بالانس می زند و خودش را مقابل ما پرتاب می کند.
سراغ آقای پاستیل را از او می گیریم. بهمان تذکر میدهد که در این محل غریبه ها و تازه واردها حق وارد شدن ندارند اما پسر جوان وقتی می فهمد از قبل هماهنگ کرده ایم پشتک زنان از مقابل چشمانمان محو می شود. چند ثانیه بعد پسر جوان دیگری پشتک زنان مقابلمان ظاهر می شود می گوید: «پاستیل هستم بفرمایید.»
تمرین سخت با بالانس و پشتک
رهی مدیر زارع یا همان آقای پاستیل، موافقت می کند که چند ساعت مهمان تمرین های او شاگردانش باشیم. او یکی از مربیان پارکور ایرانی است که لقب کوتاهترین پارکورکار ایرانی را به دوش می کشد.
خودش می گوید: «متولد 67 هستم و از 9 سالگی ورزش می کنم. 16 سالم بود که در محله اکباتان تهران به همراه پسرخاله ام با یک گروه بی نظیر پارکور آشنا شدم. از آنجا که عاشق هیجان بودم به خودم گفتم که حتما باید یک پارکور کار حرفه ای شوم. پیش مربی همان تیم، آموزش دیدم. 2 سال با او تمرین کردم. آن هم چه تمریناتی، مطمئنم هر کسی آن طور که من تمرین می کردم و بالانس و پشتک می زدم کار می کردم، دو روزه از پارکور زده می شد.»
در آن زمان، مربی او به مسکو رفت و مدیر زارع مجبور شد به تنهایی تمرین های خود را دنبال کند، با اینحال او موفق شد خیلی زود مدرک مربیگری اش را بگیرد تا جایی که امروز 10 نفر زیر نظر او مشغول به تمرین پارکور هستند.
پارکور کار کوتاه قد
هنوز حرفش تمام نشده که مردی حدودا 45 ساله با چند بالانس و پرش خودش را به آقای پاستیل می رساند و می پرسد: «استاد الان چی تمرین کنم؟» مربی جوان هم به او می گوید که حتما تمرین پرچم را چندین بار تکرار کند. دو دستش را روی میله ای که در کنار صندلی است می گیرد، می پرد و روی هوا می ایستد. دقیقا شبیه پرچم می شود. پایین می برد و ادامه می دهد: «از هر سن و سالی، شاگرد دارم. از پسر بچه 10 ساله بگیرد تا مرد 50 ساله، شاید برایتان جالب باشد بدانید که این ورزش جزو هیجان انگیزترین ورزش های دنیاست و به همین خاطر هر کسی که فکر کند نیاز به آدرنالین و هیجان دارد می تواند سراغ این ورزش را بگیرد.»
رهی مدیر زارع ادامه می دهد: «قدم 168 سانتی متر است و به همین خاطر همین من را به عنوان کوچکترین مربی پارکورکار ایرانی می شناسند. ناراحت نمی شوم از اینکه بعضی موقع ها که افراد می خواهند مرا به هم نشان دهند می گویند آن که از همه قد کوتاهتر است. چون به نظرم کوتاهی قدم باعث شده، حرکات تیزتری را انجام دهم. شاید اگر قدم بلند بود اینقدر راحت نمی توانستم حرکت بزنم.»
من پاستیل هستم
جمعیت پارکورکارها هر لحظه زیادتر می شود. شاید حدود 100 نفر در حال پشتک و بالانس زدن هستند. در این میان، مردی 36 ساله در حال پریدن از روی ستون هاست. مدیر زارع نزدیکش می شود و می گوید که باید سرعتش را بیشتر کند. از او می خواهد سرعتش به گونه ای باشد که به راحتی نشود حرکت او را دید. از تازه وارد می پرسم چرا به او می گویند «پاستیل» و مرد جوان توضیح می دهد: «او در میان همه پارکورکارهایی که در این پارک می بینید انعطاف بیشتری دارد. بدنش مانند پاستیل است. به هر طرف خم می شود. هر حرکت سختی را به نرمی انجام می دهد، به همین خاطر همه او را با نام پاستیل می شناسند.»
مربی جوان از راه می رسد و ادامه می دهد: «از آن روز که وارد دنیای پارکور شدم نمی توانم یکجا راحت بنشینم. همیشه در حال دویدن و حرکت زدن هستم. خانواده ام هم از دستم عاصی شده اند. از در و دیوار خانه بالا می روم. گاهی به جای اینکه از در خانه بیرون بروم از پنجره به روی دیوارها می پرم و از خانه خارج می شوم، باور کنید دست خودم نیست. مثلا وقتی که ماشینم را پارک می کنم به جای اینکه از میان ماشین های پارک شده مانند همه رهگذران رد شوم از رویشان می پرم. گاهی که افراد کوچه و خیابان با خنده بدرقه ام می کنند به خودم می گویم اینها در دلشان می گویند عجب آدم ناهنجاری است. به خاطر همین کارها به من می گویند پاستیل. چون بدنم خیلی نرم است. انگار استخوان در بدنم نیست.»
معافیت از سربازی
به گفته مربی پارکور «هر ورزشی مشکلات خاص خودش را دارد. من هم بارها به زمین خوردم، درد کشیدم تا به اینجا رسیدم. یکی از خاطرات تلخم برمی گردد به چند سال پیش، سر سریال «مرگ» بودیم. قرار بود چند پشتک بزنم تا کارگردان صحنه هایی اکشن تر فیلمبرداری کند. ناگهان تعادلم به هم خورد و به زمین خوردم، کمرم آسیب دید و حتی نمی توانستم راه بروم چه برسد به اینکه ورزش کنم، بعدها به همین خاطر از خدمت سربازی معاف شدم. ضمن اینکه دکتر به من توصه کرد از زدن حرکت های سنگین خودداری کنم.»
حرکت زدن مثل آب خوردن
ساعت 6 بعدازظهر است. یک گروه 20 نفره نیز نزدیک گروه آقای پاستیل می شوند. شروع می کنند به زدن حرکت های پارکور. مدیر زارع می خندد و می گوید: «اینجا به خاطر فضا و موقعیتش مکان خوبی برای تمرین پارکور است. به همین خاطر، گروه های زیادی از تهران و کرج و حومه تهران به اینجا می آیند تا تمرین کنند. گاهی اوقات بین گروه های مختلف پارکور رقابت صورت می گیرد و هر یک از گروه ها سعی می کند با زدن حرکت های عجیب، توجه بقیه را جلب کند و هر گروهی که کم می آورد از پارک خارج می شود. خیلی ها فکر می کنند این کل کل است اما به نظر من رقابت است چون باعث می شود گروه بازنده برود و بیشتر تمرین کند.»
گروهی که تازه وارد پارک شده اند شروع می کنند به زدن حرکت گینر. این حرکت یکی از سخت ترین حرکت های پارکور است که پارکور کار باید روی دیوار پشتک و بالانس بزند و بعد هم روی دو پا به زمین بیاید. چندین دقیقه از شروع حرکت زدن های آنها گذشته و هیچ کدام از آنها نتوانسته اند حرکت گینر را به درستی بزنند، بیشترین مشکلشان این است که با دو پا به روی زمین نمی آیند و به همین خاطر زمین می خورند.
پاستیل از روی صندلی بلند شده، نزدیک دیوار می رود و حرکت گینر را به راحتی اجرا می کند، او در نهایت با دو پا روی زمین فرود می آید و چند پشتک هم می زند. گروه تازه وارد برایش دست می زنند.
او به سمت صندلی برمی گردد و ادامه می دهد: «دیدید؟ حالا آنها باید پارک را ترک کنند ودفعه بعد زمانی بیایند که این حرکت را کاملا آموزش دیده باشند. من در طول سال هایی که پارکور کار کردم بارها شاهد این بودم که افراد بدون اینکه آموزش درستی ببینند شروع می کنند به زدن یک حرکت و این کار باعث شده سلامتی شان را هم از دست بدهند، یکی از این اتفاقات مرگ آور چندی پیش در باشگاهی که من در آن تمرین می کنم رخ داد. ورزشکاری قصد داشت حرکت یک فیلیپ را بدون تمرین بزند. در این حرکت باید کفش کتابی محکم به پا بسته شده باشد و به اصطلاح فیکس پا باشد، اگر حتی یک سایز کوچک یا بزرگتر باشد ممکن است سلامتی ورزشکار به خطر بیفتد، متاسفانه ورزشکاری که در باشگاه می خواست بک فیلیپ بزند هنگام پریدن به علت اینکه بند کفشش محکم نبود تعادلش را از دست داد و به زمین خورد. به همین خاطر پایش از چند جا شکست. باور کنید. صدای خرد شدن استخوان هایش هنوز هم در گوشم می پیچد.»
از تیزر تبلیغاتی تا سریال قلب یخی
جالب است بدانید پسر قهرمان 168 سانتیمتری، در تیزرهای تبلیغاتی زیادی ایفای نقش کرده است. همچنین در سریال قلب یخی هم چند حرکت باور نکردنی را به اجرا در آورده. اگر می خواهید کار این پسرک جوان را ببینید حتما قسمت 11 و 12 سریال قلب یخی را نگاه کنید: «به خاطر اینکه می توانم یکسری از حرکت ها را به خوبی بزنم به همکاری در خیلی از پروژه های فیلم و سریال و پروژه های تبلیغاتی دعوت می شوم گاهی هم می پذیرم، اما همیشه می گویم که این کار را برای هیجانش دوست دارم نه اینکه بخواهم بدلکار شوم.»
ساعت 7 شب است. رهی مدیرزارع به سمت گروهش می رود، ورزشکارها ساک هایشان را می بندند و به دوششان می اندازند اما هیچ کدام روی دو پا راه نمی روند و دائم در حال پرش و بالان سزدن هستند. رهی مدیر زارع ادامه می دهد: «فکر کنم ما پارکورکارها فقط زمانی که پشت فرمان ماشین هستیم نمی پریم. ما بدون هیجان می میریم.»
بچه ها یکی یکی از پارک خارج می شوند، قرار است فردا هم رأس همین ساعت به پارک بیایند. اینجا پر از هیجان بود. هیجانی که در هیچ کوچه و خیابان و باشگاهی دیده نمی شود. این بچه ها نمی توانند روزشان را بدون آدرنالین شب کنند.