چرا بايد خاطره حادثهاي را كه چند قرن پيش اتفاق افتاده است، زنده كرد و مراسمي به ياد آن خاطره برگزار كرد؟
به سادگي ميتوان به هر نوجواني تفهيم كرد كه حوادث گذشته هر جامعه ميتواند در سرنوشت و آينده آن جامعه آثار عظيمي داشته باشد. تجديد آن خاطرهها در واقع نوعي بازنگري و بازسازي حادثه است، تا مردم از آن جريان استفاده كنند. اگر حادثه مفيدي بوده است و در جاي خود منشأ آثار و بركاتي به شمار ميرفته است، بازنگري و بازسازي آن نيز ميتواند مراتبي از آن بركات را داشته باشد.
علاوه بر اين، در همه جوامع انساني مرسوم است كه به نوعي، از حوادث گذشته خود ياد ميكنند؛ آنها را بزرگ شمرده و به آنها احترام ميگذارند. خواه مربوط به اشخاصي باشد كه در پيشرفت جامعه خود مؤثر بودهاند. نظير دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به كساني باشد كه از جنبه سياسي و اجتماعي، در رهايي ملت خود نقش مؤثري داشتهاند و قهرمان ملي بودهاند. همه عقلاي عالمبراي اينگونه شخصيتها آيينهاي بزرگداشتي را منظور ميكنند. اين كار بر اساس يكي از مقدسترين خواستههاي فطري است كه خدا در نهاد همه انسانها قرار داده است، و از آن به «حس حقشناسي» تعبير ميكنيم. لذا اين خواسته فطري همه انسانها است كه در برابر كساني كه به آنها خدمت كردهاند حق شناسي و شكرگزاري كنند. افزون بر اينكه ياد آن خاطرهها، در صورتي كه در سعادت جامعه تأثير داشته باشد، ميتواند عامل مؤثر ديگري را در زمان بيان خاطرهها بيافريند. در اين صورت، گويا خود آن حادثه تجديد ميشود.
از آنجا كه معتقديم حادثه عاشورا حادثه عظيمي در تاريخ اسلام بوده است، و نقش تعيينكنندهاي در سعادت مسلمانها و روشن شدن راه هدايت مردم داشته است. اين حادثه در نظر ما بسيار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازي اين حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب ميگردد تا بتوانيم از بركات آن در جامعه امروز نيز استفاده كنيم.
چرا براي بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتوگو اكتفا نميشود؟
زنده نگه داشتن ياد عاشورا فقط منحصر به اين نيست كه انسان سينهزني و گريه كند، شهر را سياهپوش كند، مردم تا نيمههاي شب به عزاداري بپردازند و حتي گاهي روزها كار و زندگي خود را تعطيل كنند؛ مخصوصاً باتوجه به اينكه اين امور ضررهاي اقتصادي به دنبال دارد. در حالي كه ممكن است اين خاطرهها به گونهاي تجديد شود كه ضررهاي اقتصادي و اجتماعي كمتري داشته باشد. اين سؤال را براساس اين فرض به اين صورت مطرح ميكنم كه روحيه بسياري از مردم با مسائل اقتصادي و مادي بيشتر سازگار است و مردم به اين مسائل بيشتر توجه دارند. در اين صورت آنان حوادث را بر اثر منافع يا ضررهاي مادي و اقتصادي ارزيابي ميكنند.
هنگامي كه مردم تا نيمهشب عزاداري ميكنند، روز بعد توان كار كردن ندارند. دو ماه جامعه بايد نوعي سستي و رخوت را بپذيرد، براي اينكه ياد اين حادثه زنده داشته شود. در حالي كه راههاي ديگري نيز براي بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، ميزگرد يا سمينارهايي ترتيب داده شود، و با تماشاي بحث و گفتوگو خاطره اين حادثه براي مردم تجديد شود. ديگر چرا بايد دو ماه عزاداري و گريه كردن و بر سر و سينه زدن صورت پذيرد؟ حتي اگر يك مجلس كافي نيست، ميتوان مجالس متعدد، كنفرانس و كنگره برپا كرد.
جواب اين سؤال تا حدودي از سؤال اول پيچيدهتر است. جواب اين است كه البته بحث درباره شخصيت سيدالشهدا(ع)، تشكيل ميزگردها، كنفرانسها، سخنرانيها، نوشتن مقالات و امثال اين قبيل كارهاي فرهنگي، علمي و تحقيقات، بسيار مفيد و لازم است، و البته در جامعه ما نيز انجام ميشود، اما آيا براي اينكه ما از حادثه عاشورا بهرهبرداري كامل كنيم، اين اقدامات كافي است؟ جواب دادن به اين سؤال متوقف بر اين است كه ما نظر روانشناسانه به انسان بيندازيم و ببينيم عواملي كه در رفتار آگاهانه ما مؤثر است فقط عامل شناختي و معرفت است يا عوامل ديگري هم در شكل دادن رفتارهاي اجتماعي ما مؤثر است.
هنگامي كه در رفتارهاي خود دقت كنيم درمييابيم كه در رفتارهاي ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسي ايفا ميكنند. يك دسته عوامل شناختي، كه موجب ميشود انسان مطلبي را بفهمد و بپذيرد. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثير زيادي دارد، اما يگانه عامل مؤثر نيست. عوامل ديگري هم هستند كه شايد تأثير آنها در رفتار ما بيشتر از شناخت باشد. اين عوامل را به طور كلي انگيزهها، و به تعبيرات ديگري احساسات و عواطف، تمايلات، گرايشها، ميلها، غرائز و عواطف مينامند. اينها سلسلهاي از عوامل دروني و رواني است كه در رفتار ما مؤثر است.
ما بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهدا(ع) چه نقش مهمي در سعادت انسانها داشته است، متوجه خواهيم شد اين شناخت خود به خود براي ما حركت آفرين نميشود؛ بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساسات ما برانگيخته شود تا اين كه ما هم بخواهيم كاري مشابه كار او انجام دهيم. پس تحقق چنين امري نيازمند دو دسته از عوامل است. جلسات بحث و گفتوگو و سخنرانيها ميتواند آن بخش اول را تأمين كند، يعني شناخت لازم را به ما بدهد.
و درباره بخش دوم ميگوييم:
اين صحنهها بايد به وجود بيايد كه غير از عوامل شناخت، عامل احساسي ـ عاطفي نيز در ما تقويت شود. اگر اين عواطف تحريك شود، آنگاه ميتواند اثر كند. نمونه چنين تأثيري را ميتوانيد در زندگي فردي و نيز زندگي اجتماعي خود بيابيد. به خصوص در اين سي ـ چهل سال اخير كه حركت حضرت امام(ره) عليه دستگاه طاغوت و كفر شروع شد. ملاحظه كرديد كه در ايام محرم و صفر نام سيدالشهدا(ع) و عزاداري سيدالشهدا(ع) مردم را به حركت وادار ميكرد. اين شور و هيجان جز در ايام عاشورا پيدا نميشود و جز با همين مراسم سنتي عزاداري يا نظاير آن حاصل نميشود.
نويسنده:آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
منبع:كتاب آذرخشي از آسمان كربلا
به سادگي ميتوان به هر نوجواني تفهيم كرد كه حوادث گذشته هر جامعه ميتواند در سرنوشت و آينده آن جامعه آثار عظيمي داشته باشد. تجديد آن خاطرهها در واقع نوعي بازنگري و بازسازي حادثه است، تا مردم از آن جريان استفاده كنند. اگر حادثه مفيدي بوده است و در جاي خود منشأ آثار و بركاتي به شمار ميرفته است، بازنگري و بازسازي آن نيز ميتواند مراتبي از آن بركات را داشته باشد.
علاوه بر اين، در همه جوامع انساني مرسوم است كه به نوعي، از حوادث گذشته خود ياد ميكنند؛ آنها را بزرگ شمرده و به آنها احترام ميگذارند. خواه مربوط به اشخاصي باشد كه در پيشرفت جامعه خود مؤثر بودهاند. نظير دانشمندان و مخترعان، و خواه مربوط به كساني باشد كه از جنبه سياسي و اجتماعي، در رهايي ملت خود نقش مؤثري داشتهاند و قهرمان ملي بودهاند. همه عقلاي عالمبراي اينگونه شخصيتها آيينهاي بزرگداشتي را منظور ميكنند. اين كار بر اساس يكي از مقدسترين خواستههاي فطري است كه خدا در نهاد همه انسانها قرار داده است، و از آن به «حس حقشناسي» تعبير ميكنيم. لذا اين خواسته فطري همه انسانها است كه در برابر كساني كه به آنها خدمت كردهاند حق شناسي و شكرگزاري كنند. افزون بر اينكه ياد آن خاطرهها، در صورتي كه در سعادت جامعه تأثير داشته باشد، ميتواند عامل مؤثر ديگري را در زمان بيان خاطرهها بيافريند. در اين صورت، گويا خود آن حادثه تجديد ميشود.
از آنجا كه معتقديم حادثه عاشورا حادثه عظيمي در تاريخ اسلام بوده است، و نقش تعيينكنندهاي در سعادت مسلمانها و روشن شدن راه هدايت مردم داشته است. اين حادثه در نظر ما بسيار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازي اين حادثه و به خاطر آوردن آن، موجب ميگردد تا بتوانيم از بركات آن در جامعه امروز نيز استفاده كنيم.
چرا براي بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتوگو اكتفا نميشود؟
زنده نگه داشتن ياد عاشورا فقط منحصر به اين نيست كه انسان سينهزني و گريه كند، شهر را سياهپوش كند، مردم تا نيمههاي شب به عزاداري بپردازند و حتي گاهي روزها كار و زندگي خود را تعطيل كنند؛ مخصوصاً باتوجه به اينكه اين امور ضررهاي اقتصادي به دنبال دارد. در حالي كه ممكن است اين خاطرهها به گونهاي تجديد شود كه ضررهاي اقتصادي و اجتماعي كمتري داشته باشد. اين سؤال را براساس اين فرض به اين صورت مطرح ميكنم كه روحيه بسياري از مردم با مسائل اقتصادي و مادي بيشتر سازگار است و مردم به اين مسائل بيشتر توجه دارند. در اين صورت آنان حوادث را بر اثر منافع يا ضررهاي مادي و اقتصادي ارزيابي ميكنند.
هنگامي كه مردم تا نيمهشب عزاداري ميكنند، روز بعد توان كار كردن ندارند. دو ماه جامعه بايد نوعي سستي و رخوت را بپذيرد، براي اينكه ياد اين حادثه زنده داشته شود. در حالي كه راههاي ديگري نيز براي بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، ميزگرد يا سمينارهايي ترتيب داده شود، و با تماشاي بحث و گفتوگو خاطره اين حادثه براي مردم تجديد شود. ديگر چرا بايد دو ماه عزاداري و گريه كردن و بر سر و سينه زدن صورت پذيرد؟ حتي اگر يك مجلس كافي نيست، ميتوان مجالس متعدد، كنفرانس و كنگره برپا كرد.
جواب اين سؤال تا حدودي از سؤال اول پيچيدهتر است. جواب اين است كه البته بحث درباره شخصيت سيدالشهدا(ع)، تشكيل ميزگردها، كنفرانسها، سخنرانيها، نوشتن مقالات و امثال اين قبيل كارهاي فرهنگي، علمي و تحقيقات، بسيار مفيد و لازم است، و البته در جامعه ما نيز انجام ميشود، اما آيا براي اينكه ما از حادثه عاشورا بهرهبرداري كامل كنيم، اين اقدامات كافي است؟ جواب دادن به اين سؤال متوقف بر اين است كه ما نظر روانشناسانه به انسان بيندازيم و ببينيم عواملي كه در رفتار آگاهانه ما مؤثر است فقط عامل شناختي و معرفت است يا عوامل ديگري هم در شكل دادن رفتارهاي اجتماعي ما مؤثر است.
هنگامي كه در رفتارهاي خود دقت كنيم درمييابيم كه در رفتارهاي ما دست كم دو دسته از عوامل نقش اساسي ايفا ميكنند. يك دسته عوامل شناختي، كه موجب ميشود انسان مطلبي را بفهمد و بپذيرد. قطعاً شناخت در رفتار ما تأثير زيادي دارد، اما يگانه عامل مؤثر نيست. عوامل ديگري هم هستند كه شايد تأثير آنها در رفتار ما بيشتر از شناخت باشد. اين عوامل را به طور كلي انگيزهها، و به تعبيرات ديگري احساسات و عواطف، تمايلات، گرايشها، ميلها، غرائز و عواطف مينامند. اينها سلسلهاي از عوامل دروني و رواني است كه در رفتار ما مؤثر است.
ما بعد از اينكه دانستيم حركت سيدالشهدا(ع) چه نقش مهمي در سعادت انسانها داشته است، متوجه خواهيم شد اين شناخت خود به خود براي ما حركت آفرين نميشود؛ بلكه بايد عواطف ما تحريك شود و احساسات ما برانگيخته شود تا اين كه ما هم بخواهيم كاري مشابه كار او انجام دهيم. پس تحقق چنين امري نيازمند دو دسته از عوامل است. جلسات بحث و گفتوگو و سخنرانيها ميتواند آن بخش اول را تأمين كند، يعني شناخت لازم را به ما بدهد.
و درباره بخش دوم ميگوييم:
اين صحنهها بايد به وجود بيايد كه غير از عوامل شناخت، عامل احساسي ـ عاطفي نيز در ما تقويت شود. اگر اين عواطف تحريك شود، آنگاه ميتواند اثر كند. نمونه چنين تأثيري را ميتوانيد در زندگي فردي و نيز زندگي اجتماعي خود بيابيد. به خصوص در اين سي ـ چهل سال اخير كه حركت حضرت امام(ره) عليه دستگاه طاغوت و كفر شروع شد. ملاحظه كرديد كه در ايام محرم و صفر نام سيدالشهدا(ع) و عزاداري سيدالشهدا(ع) مردم را به حركت وادار ميكرد. اين شور و هيجان جز در ايام عاشورا پيدا نميشود و جز با همين مراسم سنتي عزاداري يا نظاير آن حاصل نميشود.
نويسنده:آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
منبع:كتاب آذرخشي از آسمان كربلا