مجله "آيين اسلام " تنها مجله دينى ايران بود كه نخستين شماره آن در
فروردين ماه 1323 منتشر شد و تا پايان سال 1334 به انتشار خود ادامه داد.
"آيين اسلام "، ارگانِ هيچ حزب يا سازمان مذهبى خاصى نبود و اغلب
شخصيتهاى اسلامى معروف و مبارزِ آن دوران، مقالات خود را در اين مجله
منتشر مىكردند كه از آن جمله مىتوان از: آيتالله طالقانى، آيتالله حاج
شيخ مهدى سراج انصارى، سيد غلامرضا سعيدى و دكتر سيد جعفر شهيدى و ... نام
برد. "آيين اسلام " در طول 12 سال انتشار خود، همواره مدافعِ حق بود و در
اين راه، مدير آن مرحوم نصرتالله نوريانى ضررهاى مادى بىشمارى را تحمل
كرد و سرانجام بامنحل شدن "شركت سهامى مطبوعات اسلامى " و آتش زدن دفتر
مجله، توسطِ مزدوران رژيم، ادامه انتشار مجله از سال 1335 مقدور نشد.
مرحوم نصرتالله نورياني در قسمتى از خاطرات خود مىنويسد:
"... در سال 1326 جسد رضاخان را به ايران آوردند... "آيين اسلام " براى مخالفت با اين انتقال، قبلا اقداماتى كرد و جلساتى محرمانه تشكيل داد. در يكى از اين جلسات مجاهد راستين آقاى نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام ـ رحمة الله عليه ـ مقاله "صيحه آسمانِ نجف " را ارائه داده و تقاضاى درج آن را در روزنامههاى دينى وقت كردند اما تنها مجله "آيين اسلام " بود كه بدون بيم و هراس، با كمال شجاعت تمام، مقاله "صيحه آسمان نجف " را در شماره 51 سال سوم، 16 اسفند 1325 درج كرد و مورد بىمهرى بيشتر طاغوتيان قرار گرفت. ولى مدير يك روزنامه دينى ديگر، به واسطه عدم درج آن به خلعت(!) وكالت مجلس مفتخر گرديد. "
اين اعلاميه بنا به مصالح وقت با امضاى "شيخ محمد تهرانى " منتشر شد. در اين جا متن اعلاميه "صيحه آسمان نجف " را به نقل از مجله "آيين اسلام " مورخ اسفند 1325 نقل مىكنيم:
*صيحه آسمان نجف
تروريستهاىِ عصر اتم، كالبد ناموس اسلامى بلكه پيكره مجمتع بشرى را هدف نامردانه و بىشرمانه يك تير و صد نشان مىزنند!
خدايا، پروردگارا! بر جان اين يك مشت مسلمان مظلوم كه چون گله بىچوپان در دست و دندان گرگان خونخوار اسير و گرفتار شدهاند ببخشاى! من نمىدانم اين بىشرم مردم، از جانِ ما مسلمانان چه مىخواهند؟ چرا دست از ما نمىكشند؟ چرا ما را به حال زار خود نمىگذارند. مگر بايستى تا آخرين قطره، خون ما را بمكند؟ مگر بايستى تا آخرين پرتگاه، ما را برانند؟ مگر بايستى تا آخرين نفس، جميع انواع سموم را به اين جامعه در خواب، بخورانند؟
خدايا! سينههاى ما از سوزِ درد سوخت و آبروى ما و جميع پاكان عالم از تعديات طاقت فرساى اين بىادبان ريخت و رشتههاى وداد و اتحاد و نظام اجتماع ما از غلط كارىهاى اين سبك مغزان، گسيخت.
بارالها! اين ملت شيعه، اين قافله اسير، اين گله گرگ ديده و بالاخره اين مريض بسترى را جرعه شفا بخشيده و به مأمنى برسان و اعضا مسمومه او را كه از اثر زهر نزديك است از هم بپاشد، به هم بپيوند!
الها! اين جامعه خونسرد و خواب را بيدار و روح شجاعت و غيرت، علوّ همت، صبر و ثبات، دانش و بينش، و جوشش و كوششى كرامت فرما و شرّ اين جنايتكاران پست و خودسازها، و شعبده بازىهاى بيگانهپرست را از سر ما كم بگردان و گرنه با ديده خونبار، مرگ را در كمال بىصبرى از پيشگاه اقدست خواستاريم.
اى ابنا قرآن! و اى اولاد ايران! والله مُردن بسى اولىتر از اين زندگى است. وه كه چه آسوده مىچريد و چهسان در خواب غفلتيد؟ گويا خونهاى شما يك باره، سرد و منجمد شده و حاسّه رشد و انسانيت را به كلى از دست دادهايد. همانا زندگى سراسر عار و ننگ ما، يك نمونه كاملى از مرگ تدريجى است. مگر نه اين است كه هر ساعتى هزار مرتبه درخاك و خون غوطه ور، و زير پاى هر پست و نادرستى مذبوحانه دست و پا مىزنيم؟ مگر نه اين است كه هر روز به طرز تازهاى، جبهه ضد دين و ضد ناموس، ضد شرافت، ضد امانتِ، مال و جان زن و فرزند دين و ميهن و بالاخره هستى اين ملت نجيب را هدف باران تير نموده و به نيستى دائمى تهديد مىكند؟
اُف بر اين بىرشدى و سكوت خائنانه و زندگى ننگين ما كه صفحه تاريخ اسلام و ايران را ملوث نموديم! اُف بر ما كه اين لكه ناپاكى بر دامن قهرمانان و ابنا پاكسرشت اين آب و خاك شديم. اگر رشيد بوديم، انتخابات سراسر نامشروع و قلابى ديروز را "امضا سكوتى " نمىنموديم. اگر رشيد بوديم، مىدانستيم مجلس شوراى ملى يا خانه مغصوب ملت بيچاره، جاى نمايندگان تحميلى، دزدهاى سر گردنه، بيگانه پرستها، بىدين رقاص، بىناموس هرزه، نانجيب همه چى نادرست، نيست! بلكه جاى مردان پارسا و با شرف و با اطلاع از آيين جعفرى است زيرا قواى مجريه مملكتى تحت حكومتى، قواى تقنينيه و قواى قضائيه زير پرچم جعفر بن محمد بايستى سير كند و به نص صريح قانون اساسى، هر آن قانونى كه مطابقت با آيين پاك آن حضرت ندارد، عنوان قانونى نداشته و محترم نباشد.
فلذا، كسانى صلاحيت نمايندگى مجلس را دارند كه مذهب جعفرى را بدانند و از تصويب مخالف آن خوددارى نمايند بلكه اگر رشيد بوديم، سنگر دين و ميهن را اين طور خالى نمىگذارديم تا هوس آوردن جنازه سختترين معاند اسلام و پليدترين ننگ ايران، در مغز خشك و آشوب طلب افرادى جنايت شعار و خيره سر توليد شود. گرچه آنان دانسته و ما نيز مىدانيم كه خاكستر سوخته او بازيچه بادهاى "جزيره موريس " است و شايان او هم همين است، و ايرانيان به هيچ وجه تاب ديدن نعش ميكربى او را نداشته، سهل است كه جوّ هواى ايران، بلكه فضاى جميع ممالك اسلام، تحمل و گنجايش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد.
لكن، از نقطه نظر شيطنت و ترور كردن پيكره دين و ميهن، اين خيال خام از مخيله بعضى درندگان و تروريستهاى عصر اتم گذشته است . وگرنه غرض، گور به گور كردن رضاخان نيست بلكه مىخواهند يك پهلوى ديگرى براى اين ملت مادر مرده تراشيده و دوره ديكتاتورى را بار ديگر تجديد و بقاياى هستى دين و ميهن ما را به كلى نيست و نابود كنند. آرى مىخواهند از يك پهلوى مرده، صد پهلوى زنده بسازند. آرى مىخواهند با اين تدبير خائنانه، هزاران مزدور و خيانتگر را عليه مجتمع بشرى تحريص نموده و جان بخشند. آرى مىخواهند جبهه جنايت و ضد دين را صفآرايى نموده "پهلوى مرام "ها را عليه دين و ميهن تهييج و تشويق كنند.
آرى مىخواهند عوامل بدبختى و نكبت اين ملت را بهتر از اين روى كار آورده و بر گردن شما سوار كنند. آرى مىخواهند ماشينهاى دروغسازى جرايد و مجلات و مردان دريده و خائن اين كشور را به كار انداخته، خدمات و معجزاتى از پهلوى ساخته و نشر كنند. آرى مىخواهند تاريخ ايران را درهم و برهم نموده، نسل بعدى را به اشتباه اندازند.
آرى مىخواهند با دهانهاى پُرباد بگويند و بخوانند كه: رضاخان شخص خائن و طماعى نبوده، بلكه جنايات و تعديات بيست ساله او را خدمات برجسته وانمود كرده و به خورد اين ملت دهند. آرى، مىخواهند بدمستى مشتى ديكتاتور را بر شفقتهاى پدرانه حمل كنند! آرى مىخواهند تطاولات و جرايم "شاه فقيد! " را ماستمالى نموده، با افكار متعفنشان خرابىهاى او را پردهپوشى كنند.
آرى مىخواهند اندازه خون سردى و بىرشدى اين ملت را بار ديگر محك زده، درجه پيشرفت خودشان را در نقشههاى شومى كه در سر دارند، بفهمند. آرى مىخواهند بىحسى و ناتوانى اين ملت را بار ديگر بر اهل عالم ثابت نموده و ما را پيش هر موجودى رسوا و مفتضح كنند. آرى مىخواهند با كمال دريدگى به مقدسات ما پوزخند زده به رغم انف ما "امامزاده " بسازند.
آرى مىخواهند با اين جار و جنجالها، زمينهاى براى پيشرفت هزاران افكار پست خود چيده، يك تير و صد نشان بزنند. آرى مىخواهند يك دسته خائن و مزدور را در لباس روحانى به استقبال جنازه برده، و بدين وسيله روحانيت را موهون و ريشخند كنند و حال آنكه هر كس در اين قضيه كمترين مساعدتى به نمايد، خيانت و ناپاكىاش بر جامعه روشن مىشود، سهل است، ايمان او هم مورد بحث قرار مىگيرد.
عجبا! صحن و حرم مطهر حضرت ثامنالحجج (ارواحنا فداه) و در و ديوار مسجد "گوهرشاد " به نابود كننده هزاران زن و مرد بىگناه لعنت مىكند. هنوز ناله مجروحينى كه زنده زنده در چاههاى تيره مشهد مقدس ريخته شده، به گوش مىرسد، هنوز هم هزاران اطفال يتيم و دربدر آنان بالغ نشده و صدها بيوه زن، به مرگشان سياه پوشند. هنوز زمين اين كشور، از خون رجال برجسته و ناميش مانند: مرحوم حاج آقا نورالله، حاج آقا جمال اصفهانى، سيدحسن مدرس، آقازاده خراسانى، نصرت الدولهها، مستوفىها و سردار اسعدها، پولادىها و صدها هزاران مردان زبردست و كاردان ايران مىجوشد. هنوز تمام املاك صفحات شمال را كه اين پدر مهربان! به قلدرى گرفته است، به صاحبانش رد نشده و هزاران هزار دربهدر و بىنوا در فقر و پريشانى اسيرند.
صاحب همين جنازه بود كه عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد. صاحب همين جنازه بود كه با چكمه به حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ وارد و عالم ربانى، ابوذر زمان مرحوم حاج شيخ محمدتقى يزدى را به واسطه كلمهاى كه در موضوع حجاب و ناموس گفته بود، به باد فحش گرفته و دندههاى او را به زير چكمه در هم شكسته و به كنج زندانش انداخت.
صاحب همين جنازه بود كه عمامه و عبا از رجال روحانى، و چادر و معجر از زنان شما ربود و پرده ناموستان را در برابر نظر هر ناپاكى دريد.
صاحب همين جنازه بود كه براى ترقيات مملكتى و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما دستگاه كارناوال را به راه انداخته و شناى نگفتنى استخر منظريه و امجديه را تشكيل و تئاترها و ميكدهها و شيرهكشخانهها و فاحشهخانهها را بسط و توسعه داد.
صاحب همين جنازه بود كه از لحاظ معارف پرورى، حوزه علميه مشهد را بر هم زده و كثيرى از دانشمندان به نام و استوانههاى علوم دينى و اجتماعى و رزمندگان ثابت ممالك اسلامى را كه هر يك، به تنهايى جميع شئونات دنياى اسلام را حافظ و حارس بودند ـ از مشهد و غير مشهد ـ از قبيل: آيتالله آقا ميرزا علىاكبر اردبيلى، آيتالله آقا ميرزا صادق آقا تبريزى، آيتالله آقا سيد عبدالعظيم تبريزى، آيتالله حاج ميرزا عبدالعلى تبريزى، آيتالله حاج ميرزا ابوالحسن انگجى، آيتالله آقا سيد مرتضى خسروشاهى و... كه بعضى از اينان هنوز در قيد حياتند، يا در تاريكى زندانها زهر خورانيده و يا از وطنشان آواره و سالهاى درازى آنان را ويلان و سرگردان نمود.
صاحب همين جنازه بود كه هيكل علم و تقوى، مربى اكمل، طرفدار و پشتيبان حقيقى دين و ميهن، مرحوم آيتالله قمى را چندى در باغ "حاج سراج " محبوس و جرعههاى ناگوار خونابه جگر به او خورانيد.
صاحب همين جنازه بود كه اساس تربيت و فرهنگ اسلامى را در هم شكسته و به جاى آن دبستان و دبيرستانهاى مختلط و هزاران رشته هرزگى و فساد اخلاق به يادگار گذاشت.
صاحب همين جنازه بود كه كمر مُحاربه با دين مقدس اسلام از هر جهت بسته، خون جميع فداكاران اين دين مبين را پايمال و تار و پود آن را در آتش كينه و عداوت خود سوخته و برشته كرد.
صاحب همين جنازه بود كه كمر جنگ با حسينبنعلى ـ عليهماالسلام ـ را تا آنجا بست كه از تعزيهدارى در هفت دربند هم جلوگيرى نمود.
صاحب همين جنازه بود كه شب تاسوعاى حضرت حسين (ع) را كه صد ميليون شيعه عالم گريان و نالان است، به بهانه شب تولد خود جشن گرفته و جمعى بد گوهر و ناپاك را با نوازندگى و خوانندگى در شوارع عام گردانيده و مردم را به چراغانى مجبور و پيروان آل محمد(ص) بلكه قلب چهارصد ميليون مسلمان را جريحهدار نمود.
صاحب همين جنازه بود كه ثغور و حدود مملكت را از مردان كار و دلاوران نامدار، پرداخته و روح عياشى و هرزگى را به جميع اقسامش پرورانيده و زمينه را براى بيگانه مهيا ساخت.
صاحب همين جنازه بود كه به حكم "الناسُ على دين ملوكهم " هزاران هزار سفاك و بىپاك، بىدين و ناپاك، طماع و پست، ديوانه و مست، بار آورده و خار راه ترقيات دين و ميهن گردانيد.
صاحب همين جنازه بود كه با تمام شئون دينى و اجتماعى اين ملت جنگيده و در اثر مستى و غرورش، آبروى شش هزار ساله اين كشور را به خاك مذلت ريخت و... چه بگويم؟ مگر يكى دو تا، صدتا، هزارتاست؟ مثنوى هفتاد من كاغذ مىشود. بلى از حق نمىشود گذشت، پاى دزدان و غارتگران را تا اندازهاى بريد، ولى در عوض خودش به تنهايى دست همه آنان را از پشت بست! در حالتى كه احدى قدرت نفس كشيدن هم نداشت، فرمان جهان مطاع ملوكانه بود كه همه از هستى خود دست كشيده و جهان فانى را وداع كنند.
اينجاست كه دو دست خويش به گوش گذارده با صدايى رعدآسا به نمايندگى از قِبَل تمام درست كاران عالم، خاصه اهل اسلام، فرياد مىزنم: محيط ما تحمل و گنجايش جسد اين ناپاك را ندارد، اگر چه جسد قلابى باشد.
اوليا امور كارى نكنند كه سينهها از بغض هيئت حاكمه لبريز شده، باعث هيجان عمومى گردد. داغ ما را تازه مكنيد و نمك به زخم ما نپاشيد!...
اميدمنديم كه با تحريك اطرافيان خائن، دل ميليونها نفوس را، از ايرانى و غير ايرانى، آلوده و چركين ننموده و عواطف و احساسات آنان را تحريك نكنيد.
محمد تهرانى ـ نماينده هيئت علميه نجف اشرف ادامه مطلب
"... در سال 1326 جسد رضاخان را به ايران آوردند... "آيين اسلام " براى مخالفت با اين انتقال، قبلا اقداماتى كرد و جلساتى محرمانه تشكيل داد. در يكى از اين جلسات مجاهد راستين آقاى نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام ـ رحمة الله عليه ـ مقاله "صيحه آسمانِ نجف " را ارائه داده و تقاضاى درج آن را در روزنامههاى دينى وقت كردند اما تنها مجله "آيين اسلام " بود كه بدون بيم و هراس، با كمال شجاعت تمام، مقاله "صيحه آسمان نجف " را در شماره 51 سال سوم، 16 اسفند 1325 درج كرد و مورد بىمهرى بيشتر طاغوتيان قرار گرفت. ولى مدير يك روزنامه دينى ديگر، به واسطه عدم درج آن به خلعت(!) وكالت مجلس مفتخر گرديد. "
اين اعلاميه بنا به مصالح وقت با امضاى "شيخ محمد تهرانى " منتشر شد. در اين جا متن اعلاميه "صيحه آسمان نجف " را به نقل از مجله "آيين اسلام " مورخ اسفند 1325 نقل مىكنيم:
*صيحه آسمان نجف
تروريستهاىِ عصر اتم، كالبد ناموس اسلامى بلكه پيكره مجمتع بشرى را هدف نامردانه و بىشرمانه يك تير و صد نشان مىزنند!
خدايا، پروردگارا! بر جان اين يك مشت مسلمان مظلوم كه چون گله بىچوپان در دست و دندان گرگان خونخوار اسير و گرفتار شدهاند ببخشاى! من نمىدانم اين بىشرم مردم، از جانِ ما مسلمانان چه مىخواهند؟ چرا دست از ما نمىكشند؟ چرا ما را به حال زار خود نمىگذارند. مگر بايستى تا آخرين قطره، خون ما را بمكند؟ مگر بايستى تا آخرين پرتگاه، ما را برانند؟ مگر بايستى تا آخرين نفس، جميع انواع سموم را به اين جامعه در خواب، بخورانند؟
خدايا! سينههاى ما از سوزِ درد سوخت و آبروى ما و جميع پاكان عالم از تعديات طاقت فرساى اين بىادبان ريخت و رشتههاى وداد و اتحاد و نظام اجتماع ما از غلط كارىهاى اين سبك مغزان، گسيخت.
بارالها! اين ملت شيعه، اين قافله اسير، اين گله گرگ ديده و بالاخره اين مريض بسترى را جرعه شفا بخشيده و به مأمنى برسان و اعضا مسمومه او را كه از اثر زهر نزديك است از هم بپاشد، به هم بپيوند!
الها! اين جامعه خونسرد و خواب را بيدار و روح شجاعت و غيرت، علوّ همت، صبر و ثبات، دانش و بينش، و جوشش و كوششى كرامت فرما و شرّ اين جنايتكاران پست و خودسازها، و شعبده بازىهاى بيگانهپرست را از سر ما كم بگردان و گرنه با ديده خونبار، مرگ را در كمال بىصبرى از پيشگاه اقدست خواستاريم.
اى ابنا قرآن! و اى اولاد ايران! والله مُردن بسى اولىتر از اين زندگى است. وه كه چه آسوده مىچريد و چهسان در خواب غفلتيد؟ گويا خونهاى شما يك باره، سرد و منجمد شده و حاسّه رشد و انسانيت را به كلى از دست دادهايد. همانا زندگى سراسر عار و ننگ ما، يك نمونه كاملى از مرگ تدريجى است. مگر نه اين است كه هر ساعتى هزار مرتبه درخاك و خون غوطه ور، و زير پاى هر پست و نادرستى مذبوحانه دست و پا مىزنيم؟ مگر نه اين است كه هر روز به طرز تازهاى، جبهه ضد دين و ضد ناموس، ضد شرافت، ضد امانتِ، مال و جان زن و فرزند دين و ميهن و بالاخره هستى اين ملت نجيب را هدف باران تير نموده و به نيستى دائمى تهديد مىكند؟
اُف بر اين بىرشدى و سكوت خائنانه و زندگى ننگين ما كه صفحه تاريخ اسلام و ايران را ملوث نموديم! اُف بر ما كه اين لكه ناپاكى بر دامن قهرمانان و ابنا پاكسرشت اين آب و خاك شديم. اگر رشيد بوديم، انتخابات سراسر نامشروع و قلابى ديروز را "امضا سكوتى " نمىنموديم. اگر رشيد بوديم، مىدانستيم مجلس شوراى ملى يا خانه مغصوب ملت بيچاره، جاى نمايندگان تحميلى، دزدهاى سر گردنه، بيگانه پرستها، بىدين رقاص، بىناموس هرزه، نانجيب همه چى نادرست، نيست! بلكه جاى مردان پارسا و با شرف و با اطلاع از آيين جعفرى است زيرا قواى مجريه مملكتى تحت حكومتى، قواى تقنينيه و قواى قضائيه زير پرچم جعفر بن محمد بايستى سير كند و به نص صريح قانون اساسى، هر آن قانونى كه مطابقت با آيين پاك آن حضرت ندارد، عنوان قانونى نداشته و محترم نباشد.
فلذا، كسانى صلاحيت نمايندگى مجلس را دارند كه مذهب جعفرى را بدانند و از تصويب مخالف آن خوددارى نمايند بلكه اگر رشيد بوديم، سنگر دين و ميهن را اين طور خالى نمىگذارديم تا هوس آوردن جنازه سختترين معاند اسلام و پليدترين ننگ ايران، در مغز خشك و آشوب طلب افرادى جنايت شعار و خيره سر توليد شود. گرچه آنان دانسته و ما نيز مىدانيم كه خاكستر سوخته او بازيچه بادهاى "جزيره موريس " است و شايان او هم همين است، و ايرانيان به هيچ وجه تاب ديدن نعش ميكربى او را نداشته، سهل است كه جوّ هواى ايران، بلكه فضاى جميع ممالك اسلام، تحمل و گنجايش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد.
لكن، از نقطه نظر شيطنت و ترور كردن پيكره دين و ميهن، اين خيال خام از مخيله بعضى درندگان و تروريستهاى عصر اتم گذشته است . وگرنه غرض، گور به گور كردن رضاخان نيست بلكه مىخواهند يك پهلوى ديگرى براى اين ملت مادر مرده تراشيده و دوره ديكتاتورى را بار ديگر تجديد و بقاياى هستى دين و ميهن ما را به كلى نيست و نابود كنند. آرى مىخواهند از يك پهلوى مرده، صد پهلوى زنده بسازند. آرى مىخواهند با اين تدبير خائنانه، هزاران مزدور و خيانتگر را عليه مجتمع بشرى تحريص نموده و جان بخشند. آرى مىخواهند جبهه جنايت و ضد دين را صفآرايى نموده "پهلوى مرام "ها را عليه دين و ميهن تهييج و تشويق كنند.
آرى مىخواهند عوامل بدبختى و نكبت اين ملت را بهتر از اين روى كار آورده و بر گردن شما سوار كنند. آرى مىخواهند ماشينهاى دروغسازى جرايد و مجلات و مردان دريده و خائن اين كشور را به كار انداخته، خدمات و معجزاتى از پهلوى ساخته و نشر كنند. آرى مىخواهند تاريخ ايران را درهم و برهم نموده، نسل بعدى را به اشتباه اندازند.
آرى مىخواهند با دهانهاى پُرباد بگويند و بخوانند كه: رضاخان شخص خائن و طماعى نبوده، بلكه جنايات و تعديات بيست ساله او را خدمات برجسته وانمود كرده و به خورد اين ملت دهند. آرى، مىخواهند بدمستى مشتى ديكتاتور را بر شفقتهاى پدرانه حمل كنند! آرى مىخواهند تطاولات و جرايم "شاه فقيد! " را ماستمالى نموده، با افكار متعفنشان خرابىهاى او را پردهپوشى كنند.
آرى مىخواهند اندازه خون سردى و بىرشدى اين ملت را بار ديگر محك زده، درجه پيشرفت خودشان را در نقشههاى شومى كه در سر دارند، بفهمند. آرى مىخواهند بىحسى و ناتوانى اين ملت را بار ديگر بر اهل عالم ثابت نموده و ما را پيش هر موجودى رسوا و مفتضح كنند. آرى مىخواهند با كمال دريدگى به مقدسات ما پوزخند زده به رغم انف ما "امامزاده " بسازند.
آرى مىخواهند با اين جار و جنجالها، زمينهاى براى پيشرفت هزاران افكار پست خود چيده، يك تير و صد نشان بزنند. آرى مىخواهند يك دسته خائن و مزدور را در لباس روحانى به استقبال جنازه برده، و بدين وسيله روحانيت را موهون و ريشخند كنند و حال آنكه هر كس در اين قضيه كمترين مساعدتى به نمايد، خيانت و ناپاكىاش بر جامعه روشن مىشود، سهل است، ايمان او هم مورد بحث قرار مىگيرد.
عجبا! صحن و حرم مطهر حضرت ثامنالحجج (ارواحنا فداه) و در و ديوار مسجد "گوهرشاد " به نابود كننده هزاران زن و مرد بىگناه لعنت مىكند. هنوز ناله مجروحينى كه زنده زنده در چاههاى تيره مشهد مقدس ريخته شده، به گوش مىرسد، هنوز هم هزاران اطفال يتيم و دربدر آنان بالغ نشده و صدها بيوه زن، به مرگشان سياه پوشند. هنوز زمين اين كشور، از خون رجال برجسته و ناميش مانند: مرحوم حاج آقا نورالله، حاج آقا جمال اصفهانى، سيدحسن مدرس، آقازاده خراسانى، نصرت الدولهها، مستوفىها و سردار اسعدها، پولادىها و صدها هزاران مردان زبردست و كاردان ايران مىجوشد. هنوز تمام املاك صفحات شمال را كه اين پدر مهربان! به قلدرى گرفته است، به صاحبانش رد نشده و هزاران هزار دربهدر و بىنوا در فقر و پريشانى اسيرند.
صاحب همين جنازه بود كه عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد. صاحب همين جنازه بود كه با چكمه به حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ وارد و عالم ربانى، ابوذر زمان مرحوم حاج شيخ محمدتقى يزدى را به واسطه كلمهاى كه در موضوع حجاب و ناموس گفته بود، به باد فحش گرفته و دندههاى او را به زير چكمه در هم شكسته و به كنج زندانش انداخت.
صاحب همين جنازه بود كه عمامه و عبا از رجال روحانى، و چادر و معجر از زنان شما ربود و پرده ناموستان را در برابر نظر هر ناپاكى دريد.
صاحب همين جنازه بود كه براى ترقيات مملكتى و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما دستگاه كارناوال را به راه انداخته و شناى نگفتنى استخر منظريه و امجديه را تشكيل و تئاترها و ميكدهها و شيرهكشخانهها و فاحشهخانهها را بسط و توسعه داد.
صاحب همين جنازه بود كه از لحاظ معارف پرورى، حوزه علميه مشهد را بر هم زده و كثيرى از دانشمندان به نام و استوانههاى علوم دينى و اجتماعى و رزمندگان ثابت ممالك اسلامى را كه هر يك، به تنهايى جميع شئونات دنياى اسلام را حافظ و حارس بودند ـ از مشهد و غير مشهد ـ از قبيل: آيتالله آقا ميرزا علىاكبر اردبيلى، آيتالله آقا ميرزا صادق آقا تبريزى، آيتالله آقا سيد عبدالعظيم تبريزى، آيتالله حاج ميرزا عبدالعلى تبريزى، آيتالله حاج ميرزا ابوالحسن انگجى، آيتالله آقا سيد مرتضى خسروشاهى و... كه بعضى از اينان هنوز در قيد حياتند، يا در تاريكى زندانها زهر خورانيده و يا از وطنشان آواره و سالهاى درازى آنان را ويلان و سرگردان نمود.
صاحب همين جنازه بود كه هيكل علم و تقوى، مربى اكمل، طرفدار و پشتيبان حقيقى دين و ميهن، مرحوم آيتالله قمى را چندى در باغ "حاج سراج " محبوس و جرعههاى ناگوار خونابه جگر به او خورانيد.
صاحب همين جنازه بود كه اساس تربيت و فرهنگ اسلامى را در هم شكسته و به جاى آن دبستان و دبيرستانهاى مختلط و هزاران رشته هرزگى و فساد اخلاق به يادگار گذاشت.
صاحب همين جنازه بود كه كمر مُحاربه با دين مقدس اسلام از هر جهت بسته، خون جميع فداكاران اين دين مبين را پايمال و تار و پود آن را در آتش كينه و عداوت خود سوخته و برشته كرد.
صاحب همين جنازه بود كه كمر جنگ با حسينبنعلى ـ عليهماالسلام ـ را تا آنجا بست كه از تعزيهدارى در هفت دربند هم جلوگيرى نمود.
صاحب همين جنازه بود كه شب تاسوعاى حضرت حسين (ع) را كه صد ميليون شيعه عالم گريان و نالان است، به بهانه شب تولد خود جشن گرفته و جمعى بد گوهر و ناپاك را با نوازندگى و خوانندگى در شوارع عام گردانيده و مردم را به چراغانى مجبور و پيروان آل محمد(ص) بلكه قلب چهارصد ميليون مسلمان را جريحهدار نمود.
صاحب همين جنازه بود كه ثغور و حدود مملكت را از مردان كار و دلاوران نامدار، پرداخته و روح عياشى و هرزگى را به جميع اقسامش پرورانيده و زمينه را براى بيگانه مهيا ساخت.
صاحب همين جنازه بود كه به حكم "الناسُ على دين ملوكهم " هزاران هزار سفاك و بىپاك، بىدين و ناپاك، طماع و پست، ديوانه و مست، بار آورده و خار راه ترقيات دين و ميهن گردانيد.
صاحب همين جنازه بود كه با تمام شئون دينى و اجتماعى اين ملت جنگيده و در اثر مستى و غرورش، آبروى شش هزار ساله اين كشور را به خاك مذلت ريخت و... چه بگويم؟ مگر يكى دو تا، صدتا، هزارتاست؟ مثنوى هفتاد من كاغذ مىشود. بلى از حق نمىشود گذشت، پاى دزدان و غارتگران را تا اندازهاى بريد، ولى در عوض خودش به تنهايى دست همه آنان را از پشت بست! در حالتى كه احدى قدرت نفس كشيدن هم نداشت، فرمان جهان مطاع ملوكانه بود كه همه از هستى خود دست كشيده و جهان فانى را وداع كنند.
اينجاست كه دو دست خويش به گوش گذارده با صدايى رعدآسا به نمايندگى از قِبَل تمام درست كاران عالم، خاصه اهل اسلام، فرياد مىزنم: محيط ما تحمل و گنجايش جسد اين ناپاك را ندارد، اگر چه جسد قلابى باشد.
اوليا امور كارى نكنند كه سينهها از بغض هيئت حاكمه لبريز شده، باعث هيجان عمومى گردد. داغ ما را تازه مكنيد و نمك به زخم ما نپاشيد!...
اميدمنديم كه با تحريك اطرافيان خائن، دل ميليونها نفوس را، از ايرانى و غير ايرانى، آلوده و چركين ننموده و عواطف و احساسات آنان را تحريك نكنيد.
محمد تهرانى ـ نماينده هيئت علميه نجف اشرف