میرزا حسینعلی بهاءالله كه فرقه ضالّه بهایی خود را پیرو او میدانند، در
سال 1233 هجری ( دوسال قبل از تولد علی محمّد باب) در تهران متولد شد،او
در تحت كفالت پدرش میرزا عباس معروف به میرزا بزرگ نوری مازندرانی بزرگ
شد، و نظر به این كه میرزا بزرگ در دستگاه حاكم تهران سمت منشی گری داشت،
او از لحاظ مادّی در رفاه كامل به سر می برد، روی این اساس، حسینعلی بهاء
در خانواده ثروتمندی بزرگ شده است و طبیعی است، حتماً در همان اوان كودكی
برای تحصیل به مدرسه گذارده می شود.
بهائیان می كوشند وی را درس نخوانده و به اصطلاح «اُمّی» معرفی كنند ولی خود بهائیان در كتابهای خود به تحصیل او اقرار كرده اند او ادبیات و علوم مقدّماتی را در تهران تحصیل كرد و بنا به نوشته آیتی در كتاب كشف الحیل به نقل از میرزا ابوالفضل گلپایگانی (یكی از رجال بهائیّه ) حسینعلی مدّتها نزد میرزا نظر علی حكیم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سلیمانیّه كردستان بوده تحصیلات خود را نزد شیخ عبدالرحمن عارف ادامه می داده است.
وی به عرفان منفی و بافندگی های متصوّفه، علاقه داشت، در همان ابتدای تحصیلاتش با صوفیان و نویسندگان و فضلای آنها ( كه با پدرش رفاقت و دوستی داشتند) معاشرت داشت، از این رو، وقتی كه بزرگ شد در سلك درویشان و متصوفه درآمد چنان كه از عكس او كه نشان دهنده گیسوهای بلند و موهای پریشان او است پیدا است، همان گونه كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سیّاح به این مطلب اشاره كرده است.
وقتی كه آوازه بابیت سید علی محمد باب منتشر شد بنابه گفته آیتی در الكواكب الدّریه در سن بیست و هفت سالگی(حدود سال 1260 هجری) به باب ایمان آورد و در سلك اصحاب او درآمد و شروع به تبلیغ و ترویج مرام بابیّت كرد، چنان كه در فصل بعد خاطر نشان میشود، دست استعمار از ناحیه مزدوران روسیّه تزار،همواره او را كمك و راهنمایی می كردند،یكی از قراین دخالت مأموران روسی در زندگی او این است كه بلواها و فتنه ها یی كه به وجود آمده مانند آشوب خراسان، بلوای بابل، فتنه قلعه طبرس، انقلاب محمد علی حجّت در زنجان،آشوب یزد و نَیریز1 و واقعه بَدَشت، از زمان ایمان آوردن او به بعد بوده است!!
افتضاح اجتماع بَدَشت
نخستین واقعه ای كه حسینعلی بهاء در آن واقعه بروز كرد، واقعه رسوای بَدَشت است، بدشت محلی است نزدیك شاهرود، عده ای از پیروان میرزا علی محمد باب( در آن وقتی كه باب در زندان ماكو و چهریق به سر می برد) در آنجا به عنوان جشن برای نسخ شدن اسلام و استقلال شرع بیان، اجتماع كرده بودند، در این اجتماع از جوانان، هرزگی و بی عفتی هایی بروز كرد كه قلم از نگارش آن شرم دارد، كار به جایی رسید كه بعضی از ساده لوحان كه به راستی علی محمد باب را امام زمان می دانستند، با دیدن این مناظر رسوایی، بریدند و دیگر برنگشتند.
گردانندگان رسوایی بدشت كه در رأس قرار داشتند، سه نفر بودند: 1- میرزا حسینعلی بهاء2-محمد علی قدوس بار فروشی(اهل بابل)2 3- قرّة العین3
اشراق خاوری در كتاب قاموس توقیع منیع مبارك در صفحه 94(501 صفحه ای) ماجرای بدشت را نقل می كند كه به طور خلاصه چنین است:«در نزدیكی شاهرود امروز بدشت معلوم و مشهور است...باری جمال مبارك (حسینعلی ) جمعی از اصحاب را كه بالغ بر 81 نفر بودند مهمان كرده بودند،و آن انجمن برای دو منظور تشكیل شده بود، یكی این كه برای استخلاص حضرت اعلی( علی محمدباب) از حبس ماكو مشورت كنند و دیگر آن كه بنا بود، استقلال شرع بیان(سید علی محمد) و نسخ شرع سابق( اسلام) ابلاغ شود...سرانجام استقلال شرع بیان و نسخ شریعت ابلاغ شد 4تمام جمعیت در دوره توقّفشان 5در بدشت، مهمان بهاء الله ... بوده اند، هر یك از اصحاب بدشت به اسم تازه ای موسوم شدند، از جمله خود هیكل مبارك(حسینعلی) به اسم بهاء الله... باری در ایّام اجتماع یاران در بدشت هر روز یكی از تقالید قدیمه القاء می شد، یاران نمی دانستند كه این تعبیرات از طرف كیست؟ ... معدودی هم در آن ایام به مقام حضرت بهاءالله عارف بودند و می دانستند كه او مصدر جمیع این تعبیرات است...
ناگهان حضرت طاهره( قرّة العین) بدون حجاب با آرایش و زینت به مجلس ورود فرمودند، حاضرین كه چنین دیدند، دچار وحشت شدید گشتند، همه حیران ایستاده بودند، زیرا آنچه رامنتظر نبودند می دیدند ... زیرا معتقد بودند كه حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه علیها السلام است و آن بزگوار را رمز عفّت و عصمت و طهارت می شمردند.عبدالخالق اصفهانی دستمال را در مقابل صورت گرفت و از مقابل حضرت طاهره فرار كرد، و فریاد زنان دور شد و چند نفردیگر هم از این امتحان بیرون آمدند واز امر تبّری كرده و به عقیده سابق خود برگشتند...از اجتماع یاران در بدشت مقصود اصلی كه اعلان استقلال امر مبارك بود حاصل گردید.»عبدالبهاء در صفحه 254 مكاتیب جلد دوم می نویسد:
«و جناب طاهره انّی اَنَا الله ( من همان خدا هستم) را در بدشت تا عنان آسمان به اعلی النّدا بلند نمود و همچنین بعضی احبّاء در بدشت»
كار افتضاح به جایی رسید كه فاضل مازندرانی در كتاب ظهور الحق(بخش سوم)صفحه 110می نویسد:«ملا حسین بشرویه ای ( ازنخستین پیروان باب) كه حلقه اخلاص حضرت قدوس( محمد علی بابلی) در گوش داشت، در بدشت حاضر نبود، همین كه اوقات مذكوره به سمعش رسید،گفت:«اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر كیفر می نمودم.»سرانجام پس از پایان واقعه بدشت، حسینعلی بهاء با طاهره(قره العین) و خادمه وی به «نور» مازندران عزیمت كردند.
بروز حسینعلی بهاء و ادّعاهای او
چنان كه در شرح حال میرزا یحیی صبح ازل نگاشتیم، در شوّال1268 هجری ناصر الدین شاه از طرف عده ای از بابیان مورد سوء قصد واقع شد، ناصر الدین شاه كه جان به سلامت بیرون برده بود، بابی ها را تعقیب كرد، و سرانجام حسینعلی به بغداد و از آنجا به اسلامبول و از آنجا به شهر ادرنه تبعید شد، تا این تاریخ حسینعلی بهاء پیرو مسلك بابی گری بود و برادرش میرزا یحیی صبح ازل را جانشین علی محمد باب می دانست، ولی در سالهای اول كه در ادرنه بود، كم كم بنای مخالفت را با برادرش( میرزایحیی) گذاشت، تا در سال چهارم اقامت در «ادرنه » برای نخستین بار ادعای خود را آشكار كرده وگفت: من همان شخص موعود علی محمد باب ( مَن یُظهِرُهُ الله) هستم و میرزا یحیی باید از من پیروی كند، و احكام و حدود بیان ( كتاب میرزا علی محمد) بستگی به تصدیق و امضای من دارد و من مسلك باب را نسخ نمودم، سرانجام كشمكش بین دو برادر و پیروانشان زیاد شد، كه ناچار دولت عثمانی در سال 1285 حسینعلی بهاء را به «عكّا» تبعید كرد.6
از سال 1285 هجری كه حسینعلی بهاء به زندان عكّا تبعید شد تا تاریخ 1309 كه در سن 76 سالگی طومار عمرش در «عكّا» برچیده شد، یعنی حدود 24 سال بساط ادّعای الوهیّت و ربوبیّت را بدون هر گونه رقیب و مزاحم پهن كرد، و مشغول نوازش بندگان ذلیل و گرفتن وجوه از آنان به عناوین مختلف گردید، رفته رفته میرزای آسمان جل، صاحب مزارع و قصرهای باشكوه گردید، و نزد بعضی معلّم اخلاق، و نزد بعضی دیگر رجعت حسینی و در پیش عده ای عیسی از آسمان فرود آمده، و در نزد مریدان خاص، خدای مهیمن و قهّار بود 7و برای اینكه این بساط كه به قیمت خون صدها نفر تمام شده بعد از خود نیز پهن باشد و فرزندان و نور چشمانش نیز از كنار این سفره رنگین سوء استفاده كنند، مقام نیابت خودرا( پس از عباس) به پسر بزرگش محمد علی كه برادر ناتنی عباس افندی بود سپرد.
و در وصیت نامه ای كه نزد پسرش عباس گذارده بود و پس از مرگش به دستور عباس آن را در حضور جمعی از بهائیان خواندند، چنین نوشت:«قد قدر الله مقام الغصن الاكبر بعد مقامه،انه هو الامر الحكیم قد اصطفینا الاكبر بعد الاعظم امراً من لدن علیم خبیر؛خداوند مقام غصن اكبر(محمدعلی) را پس از مقام او ( عباس) قرار داده، او است فرمان دهنده حكیم،ما برگزیدیم اكبر ( محمدعلی) را پس از اعظم (عباس) این كاری است از ناحیه دانا و آگاه».سرانجام در سال 1309 پس از مدت 22 روز بر اثر ابتلا به بیماری «زحیره»8 از دنیا رفت.9
داستان مقام «مَن یُظهِرُهُ اللّهی »
گفتیم نخستین ادعای حسینعلی بهاء در چهارمین سال اقامتش در شهر ادرنه( سنه 1284 هـ. ق) كه باعث اختلاف بین او و برادرش میرزا یحیی و پیروانشان شد،مقام «مَن یُظهِرُهُ اللّهی»بود، اینك به طور فشرده به داستان «مَن یُظهِرُهُ الله» دقت كنید:میرزا علی محمد باب در اوایل امر، ادعای بابیت و ذكریت و وساطت می كرد و می گفت من از جانب امام زمان حضرت مهدی (عج)مأموریّت داشته و با او ارتباط معنوی دارم، و غیراز این هیچ ادّعای دیگری نمی كرد،و در همین عقیده و ادّعا بود كه كتاب احسن القصص و كتاب تفسیر كوثر و تفسیر والعصر را تألیف كرد.
ولی وقتی كه بعد از چند سال ادعای قائمیت و... كرد و گفت من همان امام زمان، حضرت مهدی هستم و بعد هم ادعای نبوّت كرد( چنانكه در فصل چهارم خاطر نشان می گردد) دید كه این ادّعاها با ادعای قبلیش ( بابیت و ماموریت از طرف امام زمان) سازگار نیست، درصدد آن برآمد كه گفتار و ادعاها و نوشته های سابق را توجیه و تأویل كند از این رو عنوان قائم و مهد ی را كه در سرلوحه نوشته ها و بافته هایش قرار داده بود تبدیل به یك كلمه جامع و كلی ولی مبهم « مَن یُظهِرُهُ الله» ( كسی كه او را خدا ظاهر كند) كرد.10 اما بعدا از او دیگران از این لفظ مبهم سوء استفاده كرده و عده ای ادّعا كردند ما همان كسی هستیم كه علی محمد با ب به ظهور آن ها بشارت داده است.
حسینعلی بهاء كه خیلی زیرك و مرموز بود، از این عنوان استفاده كرد و گفت: من همان «مَن یُظهِرُهُ الله» هستم یعنی همانم كه علی محمد باب از ظهور او خبر داده است، كتاب بیان منوط به امضای من است و من مرام علی محمد را نسخ كردم. بابی ها و ازلی ها به میرزا حسینعلی اعتراض كردند كه طبق گفته باب11 « مَن یُظهِرُهُ الله» باید بعد از عدد مستغاث ( كه به حساب ابجد 2001 است) بیاید، حسینعلی جواب های ناقصی داد ( چنان كه در فصل آخر به ذكر یكی از جواب های او می پردازیم ) بعضی آن را پذیرفته و به نام فرقه بهایی معروف شدند.
با این كه طبق وصیت باب( چنان كه قبلاً ذكر شد) جانشین باب، میرزا یحیی بود، در این صورت آیا با زنده بودن میرزا یحیی، چگونه میرزا حسینعلی خود را « مَن یُظهِرُهُ الله» خواند ؟! و گفت:« میرزا یحیی باید از من پیروی كند؟!».
آری در جواب این اعتراض پسر حسینعلی، عباس افندی توجیه مضحكی درست كرده، در مقاله سیاح می نویسد: جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت، و این نقشه حسینعلی، و تصویب باب بدین منظور بود كه چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد، تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند12 - نیز می گوید: منظور باب از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم ، همان حسینعلی است.13
زنها و فرزندان حسینعلی بهاء
حسینعلی بهاء چهار زن دائمی داشت به نام های: 1- گوهر خانم كاشی 2- بانو نوابه (بی بی) 3- بی بی جان 4- جمالیه
( كه كلفت میرزا حسینعلی بوده و سرانجام در سن شانزده سالگی همسر حسینعلی كه در این وقت هفتاد سال داشت شده است).و پنج پسر و سه دختر داشت، پسرانش به نامهای 1- عباس افندی 2- مهدی3- محمد علی4- ضیاءالله5- بدیع الله، و دخترانش به نام های سلطان ( كه بعدها به بهائیه خانم ( وبهیه ) و ورقه علیا ملقب گشت) خانمی و فروغیه بودند.
مادر عباس افندی و مهدی و بهیّه « بی بی » بود، مادر محمد علی و بدیع الله و ضیاء الله و خانمی« بی بی جان» بود، مادر فروغیه « گوهر » بود ، ولی از جمالیه، فرزند نداشت.حسین علی به سه فرزند خود: عباس ، مهدی و محمد علی لقب «غُصن» داده بود، اولی را غُصن اعظم و دومی را غُصن اطهر و سومی را غُصن اكبر ملقب ساخت، اما به ضیاء الله و بدیع الله، لقب نداد.14
قبر حسینعلی قبله بهائیان
وقتی حسینعلی در سال 1309 هجری قمری از دنیا رفت، جسدش را در دو كیلومتری شمال عكّا( بهجه) به خاك سپردند، طبق دستور حسینعلی بهاء، اغنام الله ( گوسفندان خدا، یعنی مردم بهایی) موظّفند وقت عبادت و پرستش تنها رو به قبر او در عكا متوجه شوند( و آنجا را قبله خود قرار دهند ) و توجّهشان هنگام عبادت به حسینعلی بهاء باشد.
محمد علی قائینی یك از مبلّغین بهائی ( وفات یافته سال 1342 هجری قمری) در كتاب دروس الدّیانه كه برای شاگردان مدرسه بهائیت نوشته در درس نوزدهم می گوید:« قبله ما اهل بهاء روضه مباركه در مدینه (شهر) عكّا (از شهرهای اسرائیل فعلی ) است كه در وقت نماز خواندن باید رو به آن بایستیم و قلباً متوجه به جمال قدم جَلَّ جلاله ( میرزا بهاء) و ملكوت ابهی باشیم!»حسینعلی در كتاب اقدس صفحه 3 سطر18 نیز خود را قبله طاعت و عبادت و مدار طواف ارواح و فرشتگان و مصدر امر همه موجودات سماوی و ارضی دانسته است، آنجا كه گوید:« و اذا اردتم الصّلوه و لَّوا وُجُوهَكم شطری الاَقدس المقام الّذی جعله الله مطاف الملاءِ الاعلی و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن فی الارضین والسّماوات».در كتاب هشت بهشت15 صفحه 32 مذكور است:
« قبله در اوقات پنجگانه نماز، نقطه مطلع آفتاب حقیقت است كه شیراز باشد و اگر درعین ظهر بخواهد به (آیه ) « شَهِدَ الله» اكتفا كند، قبله جرم شمس است، و در ظهور « مَن یُظهِرُهُ الله» قبله نفس آن حضرت می شود و با آن دور می زند چنان كه سایه با آفتاب دور می زند».16
از این مطلب استفاده می شود كه قبله بابیان و بهائیان فرق دارد، با توجه به این كه با بیان حسینعلی بهاء را به عنوان « مَن یُظهِرُهُ الله » قبول ندارند.
فرقه های دیگر نشأت گرفته از بابی گری
واكنون فرقه ها ی ذیل از بدو پیدایش میرزا علی محمد باب تاكنون به وجود آمده اند كه هر یك از برای خود ادعای خاصی دارند و دیگری را تخطئه می نمایند كه عبارتند از : بابی، ازلی، بیانی، مرآتی ، بهائی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران چارلز میس ریمی و جمشیدی ( پیروان جمشید معانی، ملقّب به سماء الله )17
پی نوشت ها:
1. ماجرای آشوب یزد و سپس نیریزرا كه یكی از گروندگان باب به نام سید یحیی دارابی به وجود آورده بود و بالاخره در نیریز در تبریز كشته شد، دركتاب جمال ابهی، صفحه 97 مطالعه كنید و همچنین ماجرای محمد علی حجت در زنجان را در صفحه 95 آن كتاب مطالعه كنید.
2. در آن عصر نام بابل، بار فروش بود.
3. شرح حال قرة العین در صفحات آینده ذكر خواهد شد، داستان بدشت دركتاب كواكب الدریه كه به تصحیح عباس افندی رسیده آمده است.
4. به اصطلاح بهائیان قیامت كبری پدید آمد، زیرا آنها روز نسخ دین سابق و اعلام دین جدید را روز قیامت كبری می خوانند.
5. كه 22 روز بوده است.
6. محاكمه و بررسی باب و بهاء ج2 ص 12 7. در فصل چهارم ادعاهای حسینعلی بهاء با ذكر مدرك تشریح خواهد شد.
8. زحیر: تنگ نفسی و نالش یا درد دل و پیچش شكم .
9. تلخیص از كتاب جمال ابهی صفحه 145 و 152 موضوع جانشینی عباس افندی به جای پدر در كتابهای رحیق مختوم ص78 و 114 قاموس توقیع منیع مبارك ص293،اشراقات و غیر آن مذكور است.
10. به عبارت دیگر گفت: منظور من از قائم من یظهره الله است یعنی كسی كه بعداً خدا او را ظاهر می كند.
11. چنان كه میرزا علی محمد در كتاب بیان باب سادس عشر از واحد ثانی این مطلب را گفته است ( در این باره به كتاب محاكمه و بررسی باب و بهاء ، ج3،ص109 مراجعه كنید).
12. تلخیص از كتاب محاكمه و بررسی ، ج2 ، ص21 تا 25 و كتاب جمال ابهی ،ص 138
13. جمال ابهی ، ص12 ، لازمه این سخن این می شود كه حسینعلی قبل از باب مقام قائمیت را داشته و بعد از باب ظهور كرده است.
14. تلخیص از امشی به حشرات ، ص61-65 جمال ابهی ،ص146
15. مولف كتاب هشت بهشت كه در فلسفه احكام و شرح حال عده ای از فضلای بابیه نوشته شده و در330 صفحه به اضافه 18 صفحه مقدمه چاپ شده معلوم نیست به قول استاد علامه محمد قزوینی این كتاب از تالیفات ادوارد براون مستشرق انگلیسی است یا غیر او ولی بنا به دلایلی كه در دست است این را شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان كرمانی نوشته اند ( هشت بهشت صفحه الف)
16. تلخیص از محاكمه و بررسی باب و بهاء ج 2، ص105
17. شرح این ماجرا در كتاب « پرنس دالگوركی » از مرتضی – احمد- آ،ص80 تا 85 آمده است و قبلا گفتیم كه آنها به بیش از بیست فرقه رسیده اند.
ادامه مطلب
بهائیان می كوشند وی را درس نخوانده و به اصطلاح «اُمّی» معرفی كنند ولی خود بهائیان در كتابهای خود به تحصیل او اقرار كرده اند او ادبیات و علوم مقدّماتی را در تهران تحصیل كرد و بنا به نوشته آیتی در كتاب كشف الحیل به نقل از میرزا ابوالفضل گلپایگانی (یكی از رجال بهائیّه ) حسینعلی مدّتها نزد میرزا نظر علی حكیم درس خوانده است و مدت دو سال كه در سلیمانیّه كردستان بوده تحصیلات خود را نزد شیخ عبدالرحمن عارف ادامه می داده است.
وی به عرفان منفی و بافندگی های متصوّفه، علاقه داشت، در همان ابتدای تحصیلاتش با صوفیان و نویسندگان و فضلای آنها ( كه با پدرش رفاقت و دوستی داشتند) معاشرت داشت، از این رو، وقتی كه بزرگ شد در سلك درویشان و متصوفه درآمد چنان كه از عكس او كه نشان دهنده گیسوهای بلند و موهای پریشان او است پیدا است، همان گونه كه پسرش عبدالبهاء در مقاله سیّاح به این مطلب اشاره كرده است.
وقتی كه آوازه بابیت سید علی محمد باب منتشر شد بنابه گفته آیتی در الكواكب الدّریه در سن بیست و هفت سالگی(حدود سال 1260 هجری) به باب ایمان آورد و در سلك اصحاب او درآمد و شروع به تبلیغ و ترویج مرام بابیّت كرد، چنان كه در فصل بعد خاطر نشان میشود، دست استعمار از ناحیه مزدوران روسیّه تزار،همواره او را كمك و راهنمایی می كردند،یكی از قراین دخالت مأموران روسی در زندگی او این است كه بلواها و فتنه ها یی كه به وجود آمده مانند آشوب خراسان، بلوای بابل، فتنه قلعه طبرس، انقلاب محمد علی حجّت در زنجان،آشوب یزد و نَیریز1 و واقعه بَدَشت، از زمان ایمان آوردن او به بعد بوده است!!
افتضاح اجتماع بَدَشت
نخستین واقعه ای كه حسینعلی بهاء در آن واقعه بروز كرد، واقعه رسوای بَدَشت است، بدشت محلی است نزدیك شاهرود، عده ای از پیروان میرزا علی محمد باب( در آن وقتی كه باب در زندان ماكو و چهریق به سر می برد) در آنجا به عنوان جشن برای نسخ شدن اسلام و استقلال شرع بیان، اجتماع كرده بودند، در این اجتماع از جوانان، هرزگی و بی عفتی هایی بروز كرد كه قلم از نگارش آن شرم دارد، كار به جایی رسید كه بعضی از ساده لوحان كه به راستی علی محمد باب را امام زمان می دانستند، با دیدن این مناظر رسوایی، بریدند و دیگر برنگشتند.
گردانندگان رسوایی بدشت كه در رأس قرار داشتند، سه نفر بودند: 1- میرزا حسینعلی بهاء2-محمد علی قدوس بار فروشی(اهل بابل)2 3- قرّة العین3
اشراق خاوری در كتاب قاموس توقیع منیع مبارك در صفحه 94(501 صفحه ای) ماجرای بدشت را نقل می كند كه به طور خلاصه چنین است:«در نزدیكی شاهرود امروز بدشت معلوم و مشهور است...باری جمال مبارك (حسینعلی ) جمعی از اصحاب را كه بالغ بر 81 نفر بودند مهمان كرده بودند،و آن انجمن برای دو منظور تشكیل شده بود، یكی این كه برای استخلاص حضرت اعلی( علی محمدباب) از حبس ماكو مشورت كنند و دیگر آن كه بنا بود، استقلال شرع بیان(سید علی محمد) و نسخ شرع سابق( اسلام) ابلاغ شود...سرانجام استقلال شرع بیان و نسخ شریعت ابلاغ شد 4تمام جمعیت در دوره توقّفشان 5در بدشت، مهمان بهاء الله ... بوده اند، هر یك از اصحاب بدشت به اسم تازه ای موسوم شدند، از جمله خود هیكل مبارك(حسینعلی) به اسم بهاء الله... باری در ایّام اجتماع یاران در بدشت هر روز یكی از تقالید قدیمه القاء می شد، یاران نمی دانستند كه این تعبیرات از طرف كیست؟ ... معدودی هم در آن ایام به مقام حضرت بهاءالله عارف بودند و می دانستند كه او مصدر جمیع این تعبیرات است...
ناگهان حضرت طاهره( قرّة العین) بدون حجاب با آرایش و زینت به مجلس ورود فرمودند، حاضرین كه چنین دیدند، دچار وحشت شدید گشتند، همه حیران ایستاده بودند، زیرا آنچه رامنتظر نبودند می دیدند ... زیرا معتقد بودند كه حضرت طاهره مظهر حضرت فاطمه علیها السلام است و آن بزگوار را رمز عفّت و عصمت و طهارت می شمردند.عبدالخالق اصفهانی دستمال را در مقابل صورت گرفت و از مقابل حضرت طاهره فرار كرد، و فریاد زنان دور شد و چند نفردیگر هم از این امتحان بیرون آمدند واز امر تبّری كرده و به عقیده سابق خود برگشتند...از اجتماع یاران در بدشت مقصود اصلی كه اعلان استقلال امر مبارك بود حاصل گردید.»عبدالبهاء در صفحه 254 مكاتیب جلد دوم می نویسد:
«و جناب طاهره انّی اَنَا الله ( من همان خدا هستم) را در بدشت تا عنان آسمان به اعلی النّدا بلند نمود و همچنین بعضی احبّاء در بدشت»
كار افتضاح به جایی رسید كه فاضل مازندرانی در كتاب ظهور الحق(بخش سوم)صفحه 110می نویسد:«ملا حسین بشرویه ای ( ازنخستین پیروان باب) كه حلقه اخلاص حضرت قدوس( محمد علی بابلی) در گوش داشت، در بدشت حاضر نبود، همین كه اوقات مذكوره به سمعش رسید،گفت:«اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر كیفر می نمودم.»سرانجام پس از پایان واقعه بدشت، حسینعلی بهاء با طاهره(قره العین) و خادمه وی به «نور» مازندران عزیمت كردند.
بروز حسینعلی بهاء و ادّعاهای او
چنان كه در شرح حال میرزا یحیی صبح ازل نگاشتیم، در شوّال1268 هجری ناصر الدین شاه از طرف عده ای از بابیان مورد سوء قصد واقع شد، ناصر الدین شاه كه جان به سلامت بیرون برده بود، بابی ها را تعقیب كرد، و سرانجام حسینعلی به بغداد و از آنجا به اسلامبول و از آنجا به شهر ادرنه تبعید شد، تا این تاریخ حسینعلی بهاء پیرو مسلك بابی گری بود و برادرش میرزا یحیی صبح ازل را جانشین علی محمد باب می دانست، ولی در سالهای اول كه در ادرنه بود، كم كم بنای مخالفت را با برادرش( میرزایحیی) گذاشت، تا در سال چهارم اقامت در «ادرنه » برای نخستین بار ادعای خود را آشكار كرده وگفت: من همان شخص موعود علی محمد باب ( مَن یُظهِرُهُ الله) هستم و میرزا یحیی باید از من پیروی كند، و احكام و حدود بیان ( كتاب میرزا علی محمد) بستگی به تصدیق و امضای من دارد و من مسلك باب را نسخ نمودم، سرانجام كشمكش بین دو برادر و پیروانشان زیاد شد، كه ناچار دولت عثمانی در سال 1285 حسینعلی بهاء را به «عكّا» تبعید كرد.6
از سال 1285 هجری كه حسینعلی بهاء به زندان عكّا تبعید شد تا تاریخ 1309 كه در سن 76 سالگی طومار عمرش در «عكّا» برچیده شد، یعنی حدود 24 سال بساط ادّعای الوهیّت و ربوبیّت را بدون هر گونه رقیب و مزاحم پهن كرد، و مشغول نوازش بندگان ذلیل و گرفتن وجوه از آنان به عناوین مختلف گردید، رفته رفته میرزای آسمان جل، صاحب مزارع و قصرهای باشكوه گردید، و نزد بعضی معلّم اخلاق، و نزد بعضی دیگر رجعت حسینی و در پیش عده ای عیسی از آسمان فرود آمده، و در نزد مریدان خاص، خدای مهیمن و قهّار بود 7و برای اینكه این بساط كه به قیمت خون صدها نفر تمام شده بعد از خود نیز پهن باشد و فرزندان و نور چشمانش نیز از كنار این سفره رنگین سوء استفاده كنند، مقام نیابت خودرا( پس از عباس) به پسر بزرگش محمد علی كه برادر ناتنی عباس افندی بود سپرد.
و در وصیت نامه ای كه نزد پسرش عباس گذارده بود و پس از مرگش به دستور عباس آن را در حضور جمعی از بهائیان خواندند، چنین نوشت:«قد قدر الله مقام الغصن الاكبر بعد مقامه،انه هو الامر الحكیم قد اصطفینا الاكبر بعد الاعظم امراً من لدن علیم خبیر؛خداوند مقام غصن اكبر(محمدعلی) را پس از مقام او ( عباس) قرار داده، او است فرمان دهنده حكیم،ما برگزیدیم اكبر ( محمدعلی) را پس از اعظم (عباس) این كاری است از ناحیه دانا و آگاه».سرانجام در سال 1309 پس از مدت 22 روز بر اثر ابتلا به بیماری «زحیره»8 از دنیا رفت.9
داستان مقام «مَن یُظهِرُهُ اللّهی »
گفتیم نخستین ادعای حسینعلی بهاء در چهارمین سال اقامتش در شهر ادرنه( سنه 1284 هـ. ق) كه باعث اختلاف بین او و برادرش میرزا یحیی و پیروانشان شد،مقام «مَن یُظهِرُهُ اللّهی»بود، اینك به طور فشرده به داستان «مَن یُظهِرُهُ الله» دقت كنید:میرزا علی محمد باب در اوایل امر، ادعای بابیت و ذكریت و وساطت می كرد و می گفت من از جانب امام زمان حضرت مهدی (عج)مأموریّت داشته و با او ارتباط معنوی دارم، و غیراز این هیچ ادّعای دیگری نمی كرد،و در همین عقیده و ادّعا بود كه كتاب احسن القصص و كتاب تفسیر كوثر و تفسیر والعصر را تألیف كرد.
ولی وقتی كه بعد از چند سال ادعای قائمیت و... كرد و گفت من همان امام زمان، حضرت مهدی هستم و بعد هم ادعای نبوّت كرد( چنانكه در فصل چهارم خاطر نشان می گردد) دید كه این ادّعاها با ادعای قبلیش ( بابیت و ماموریت از طرف امام زمان) سازگار نیست، درصدد آن برآمد كه گفتار و ادعاها و نوشته های سابق را توجیه و تأویل كند از این رو عنوان قائم و مهد ی را كه در سرلوحه نوشته ها و بافته هایش قرار داده بود تبدیل به یك كلمه جامع و كلی ولی مبهم « مَن یُظهِرُهُ الله» ( كسی كه او را خدا ظاهر كند) كرد.10 اما بعدا از او دیگران از این لفظ مبهم سوء استفاده كرده و عده ای ادّعا كردند ما همان كسی هستیم كه علی محمد با ب به ظهور آن ها بشارت داده است.
حسینعلی بهاء كه خیلی زیرك و مرموز بود، از این عنوان استفاده كرد و گفت: من همان «مَن یُظهِرُهُ الله» هستم یعنی همانم كه علی محمد باب از ظهور او خبر داده است، كتاب بیان منوط به امضای من است و من مرام علی محمد را نسخ كردم. بابی ها و ازلی ها به میرزا حسینعلی اعتراض كردند كه طبق گفته باب11 « مَن یُظهِرُهُ الله» باید بعد از عدد مستغاث ( كه به حساب ابجد 2001 است) بیاید، حسینعلی جواب های ناقصی داد ( چنان كه در فصل آخر به ذكر یكی از جواب های او می پردازیم ) بعضی آن را پذیرفته و به نام فرقه بهایی معروف شدند.
با این كه طبق وصیت باب( چنان كه قبلاً ذكر شد) جانشین باب، میرزا یحیی بود، در این صورت آیا با زنده بودن میرزا یحیی، چگونه میرزا حسینعلی خود را « مَن یُظهِرُهُ الله» خواند ؟! و گفت:« میرزا یحیی باید از من پیروی كند؟!».
آری در جواب این اعتراض پسر حسینعلی، عباس افندی توجیه مضحكی درست كرده، در مقاله سیاح می نویسد: جانشینی میرزا یحیی جنبه ظاهری داشت، و این نقشه حسینعلی، و تصویب باب بدین منظور بود كه چند صباحی یحیی به این اسم و رسم اشتهار یابد، تا حسینعلی از گزند دشمنان مصون بماند12 - نیز می گوید: منظور باب از بابیت، مأموریت از ناحیه حسینعلی بهاء بوده است و منظور او از قائم ، همان حسینعلی است.13
زنها و فرزندان حسینعلی بهاء
حسینعلی بهاء چهار زن دائمی داشت به نام های: 1- گوهر خانم كاشی 2- بانو نوابه (بی بی) 3- بی بی جان 4- جمالیه
( كه كلفت میرزا حسینعلی بوده و سرانجام در سن شانزده سالگی همسر حسینعلی كه در این وقت هفتاد سال داشت شده است).و پنج پسر و سه دختر داشت، پسرانش به نامهای 1- عباس افندی 2- مهدی3- محمد علی4- ضیاءالله5- بدیع الله، و دخترانش به نام های سلطان ( كه بعدها به بهائیه خانم ( وبهیه ) و ورقه علیا ملقب گشت) خانمی و فروغیه بودند.
مادر عباس افندی و مهدی و بهیّه « بی بی » بود، مادر محمد علی و بدیع الله و ضیاء الله و خانمی« بی بی جان» بود، مادر فروغیه « گوهر » بود ، ولی از جمالیه، فرزند نداشت.حسین علی به سه فرزند خود: عباس ، مهدی و محمد علی لقب «غُصن» داده بود، اولی را غُصن اعظم و دومی را غُصن اطهر و سومی را غُصن اكبر ملقب ساخت، اما به ضیاء الله و بدیع الله، لقب نداد.14
قبر حسینعلی قبله بهائیان
وقتی حسینعلی در سال 1309 هجری قمری از دنیا رفت، جسدش را در دو كیلومتری شمال عكّا( بهجه) به خاك سپردند، طبق دستور حسینعلی بهاء، اغنام الله ( گوسفندان خدا، یعنی مردم بهایی) موظّفند وقت عبادت و پرستش تنها رو به قبر او در عكا متوجه شوند( و آنجا را قبله خود قرار دهند ) و توجّهشان هنگام عبادت به حسینعلی بهاء باشد.
محمد علی قائینی یك از مبلّغین بهائی ( وفات یافته سال 1342 هجری قمری) در كتاب دروس الدّیانه كه برای شاگردان مدرسه بهائیت نوشته در درس نوزدهم می گوید:« قبله ما اهل بهاء روضه مباركه در مدینه (شهر) عكّا (از شهرهای اسرائیل فعلی ) است كه در وقت نماز خواندن باید رو به آن بایستیم و قلباً متوجه به جمال قدم جَلَّ جلاله ( میرزا بهاء) و ملكوت ابهی باشیم!»حسینعلی در كتاب اقدس صفحه 3 سطر18 نیز خود را قبله طاعت و عبادت و مدار طواف ارواح و فرشتگان و مصدر امر همه موجودات سماوی و ارضی دانسته است، آنجا كه گوید:« و اذا اردتم الصّلوه و لَّوا وُجُوهَكم شطری الاَقدس المقام الّذی جعله الله مطاف الملاءِ الاعلی و مقبل اهل مدائن البقاء و مصدر الامر لمن فی الارضین والسّماوات».در كتاب هشت بهشت15 صفحه 32 مذكور است:
« قبله در اوقات پنجگانه نماز، نقطه مطلع آفتاب حقیقت است كه شیراز باشد و اگر درعین ظهر بخواهد به (آیه ) « شَهِدَ الله» اكتفا كند، قبله جرم شمس است، و در ظهور « مَن یُظهِرُهُ الله» قبله نفس آن حضرت می شود و با آن دور می زند چنان كه سایه با آفتاب دور می زند».16
از این مطلب استفاده می شود كه قبله بابیان و بهائیان فرق دارد، با توجه به این كه با بیان حسینعلی بهاء را به عنوان « مَن یُظهِرُهُ الله » قبول ندارند.
فرقه های دیگر نشأت گرفته از بابی گری
واكنون فرقه ها ی ذیل از بدو پیدایش میرزا علی محمد باب تاكنون به وجود آمده اند كه هر یك از برای خود ادعای خاصی دارند و دیگری را تخطئه می نمایند كه عبارتند از : بابی، ازلی، بیانی، مرآتی ، بهائی، ثابتین، ناقضین، سهرابی، طرفداران چارلز میس ریمی و جمشیدی ( پیروان جمشید معانی، ملقّب به سماء الله )17
پی نوشت ها:
1. ماجرای آشوب یزد و سپس نیریزرا كه یكی از گروندگان باب به نام سید یحیی دارابی به وجود آورده بود و بالاخره در نیریز در تبریز كشته شد، دركتاب جمال ابهی، صفحه 97 مطالعه كنید و همچنین ماجرای محمد علی حجت در زنجان را در صفحه 95 آن كتاب مطالعه كنید.
2. در آن عصر نام بابل، بار فروش بود.
3. شرح حال قرة العین در صفحات آینده ذكر خواهد شد، داستان بدشت دركتاب كواكب الدریه كه به تصحیح عباس افندی رسیده آمده است.
4. به اصطلاح بهائیان قیامت كبری پدید آمد، زیرا آنها روز نسخ دین سابق و اعلام دین جدید را روز قیامت كبری می خوانند.
5. كه 22 روز بوده است.
6. محاكمه و بررسی باب و بهاء ج2 ص 12 7. در فصل چهارم ادعاهای حسینعلی بهاء با ذكر مدرك تشریح خواهد شد.
8. زحیر: تنگ نفسی و نالش یا درد دل و پیچش شكم .
9. تلخیص از كتاب جمال ابهی صفحه 145 و 152 موضوع جانشینی عباس افندی به جای پدر در كتابهای رحیق مختوم ص78 و 114 قاموس توقیع منیع مبارك ص293،اشراقات و غیر آن مذكور است.
10. به عبارت دیگر گفت: منظور من از قائم من یظهره الله است یعنی كسی كه بعداً خدا او را ظاهر می كند.
11. چنان كه میرزا علی محمد در كتاب بیان باب سادس عشر از واحد ثانی این مطلب را گفته است ( در این باره به كتاب محاكمه و بررسی باب و بهاء ، ج3،ص109 مراجعه كنید).
12. تلخیص از كتاب محاكمه و بررسی ، ج2 ، ص21 تا 25 و كتاب جمال ابهی ،ص 138
13. جمال ابهی ، ص12 ، لازمه این سخن این می شود كه حسینعلی قبل از باب مقام قائمیت را داشته و بعد از باب ظهور كرده است.
14. تلخیص از امشی به حشرات ، ص61-65 جمال ابهی ،ص146
15. مولف كتاب هشت بهشت كه در فلسفه احكام و شرح حال عده ای از فضلای بابیه نوشته شده و در330 صفحه به اضافه 18 صفحه مقدمه چاپ شده معلوم نیست به قول استاد علامه محمد قزوینی این كتاب از تالیفات ادوارد براون مستشرق انگلیسی است یا غیر او ولی بنا به دلایلی كه در دست است این را شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان كرمانی نوشته اند ( هشت بهشت صفحه الف)
16. تلخیص از محاكمه و بررسی باب و بهاء ج 2، ص105
17. شرح این ماجرا در كتاب « پرنس دالگوركی » از مرتضی – احمد- آ،ص80 تا 85 آمده است و قبلا گفتیم كه آنها به بیش از بیست فرقه رسیده اند.