به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه‌ترین جلسه اخلاق به موضوع اثر محرم و صفر در بیداری اسلامی و انسانی پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

بقیه در ادامه مطلب...

*برای درک اوصاف و اسماء ذوالجلال و الإکرام، باید به نور متّصل شد

پروردگار عالم چون جسم نیست و قابل درک نیست، ادراکات اعاظم عقول، لحظه‌ای از حقیقت‌اللّهی را نمی‌توانند درک کنند و عظمت ذوالجلال و الإکرام بما هی عظمه برای انبیائش هم هرگز معلوم و مشهود نیست.

از آن جا که هر ایجاد کننده موجودی، طبعاً خود دارای وجود است، ذوالجلال و الإکرام هم که اصل و اساس ایجاد در موجودات است، وجود دارد، امّا قابل درک هیچ‌یک از ذوی العقول از باب ادراکات مدرکیه بشری در حدّ اعظم خلقت نیست. لذا چاره‌ای برای خالق نیست الّا به این که ادراک خود را در مدرکات مخلوقیه رقم بزند.

گاه این مدرکات مخلوقیه، ممثّل، مکمّل و معظّمش، انوار قدسیّه ذوالجلال و الإکرام است که در باب تمثیل بین درک حقیقت برای عقول بشر، نور تبیین شد و الّا نور، خود مخلوق است.

چون نور، ظلمت‌شکن است و تاریکی‌ها و شبهات ذهنی را از بین می‌برد، لذا تمثیل به نور زد «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». خودش هم بیان فرمود: تمثیل است؛ چون فرمود: «مَثَلُ نُورِهِ». با «مَثَلُ نُورِهِ» تعیین ادراک نوریه به حالات مخلوقیه برای انسان تبیین شد.

«مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة» و الّا ذوالجلال و الإکرام نور نیست، نور، خلقت است مِن ناحیه الله. الله کیست؟ «لا یدرک صفاته و اسمائه» و طبعاً «لا یدرکه بذاته». وقتی «لا یدرکه بصفاته و اسمائه» و طبعاً «لا یدرکه بذاته»، پس چیست؟ نمی‌دانیم. کیست؟ نمی‌دانیم. حالش چیست؟ نمی‌دانیم.

ذوی العقول که دارای عقل حقیقی و خرد ناب هستند، مجبور شدند به درک اوصاف و اسماء و حالات ذوالجلال و الإکرام، به نور متّصل شوند تا نور را درک کنند.

*حضرات معصومین(ع)، نور خلقتیّه خالق

ذوالجلال و الإکرام از نور، حقیقت الأشیاء را خلق کرد و حضرات معصومین(ع) نور خلقتیه خالق‌اند، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة». این‌ها به عنوان درک صفات و درک اسماء هستند. هر کس صفات خدا را می‌خواهد، باید به سمت نور برود. هر کس درک اسماء را می‌خواهد به سمت نور برود. ورود به ذات هم ممنوع است.

تازه این اسماء و صفات هم در حدّ نازله است، نه صفات بما هی صفات و اسماء بما هی اسماء. این‌طور نیست، همه نازله است و چون نازله است بشر می‌تواند درک کند.

علّت را هم بارها عرض کردم. ما مخلوقیم و محدود، فعل فاعلیم و مفعول، مفعول، محدود است، ولو نبی یا رسول باشی، حدّ داری. حدّ انبیاء و رسل این است که نسبت به حضرات معصومین(ع)، نور خدا، که همه اسماء و صفات خدا در آن‌ها تجلّی دارد، معرفتشان نسبی است. هر کدام قرب إلی الله دارند معرفتشان نسبت به حضرات معصومین(ع) بیشتر است.

*درجه رسالت به ادراک نور خداست

حرف بسیار بزرگی است: هر نبی که قربش نسبت به پروردگار عالم بیشتر بود، بدانید، نسبت معرفتی‌اش نسبت به حضرات معصومین(ع)  بیشتر است.

ابراهیم خلیل، جدّ اعلای نبی، موقعی به درجات عالیه رسیده ‌است که در آن درجات، او را به ابتلا امتحان کردند «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»‏، ابتلائات ابراهیم هرچه بیشتر بود، به واسطه قوّه ادارکیّه او نسبت به حضرات معصومین(ع) است.

هر کس قوّه ادراکی‌اش نسبت به حضرات معصومین(ع)، نور خدا، انوار قدسی که «کلّهم‏ نور واحد» هستند، بیشتر بود، ابتلاء او هم بیشتر می‌شود.

بین انبیاء، افضلشان بعد از نبی مکرّم(ص)، حضرت ابراهیم(ع) است. اعاظم انبیاء، حضرت عیسی بن مریم، حضرت موسی کلیم، حضرت نوح نبی، حضرت خضر و حضرت داوود نبی(ع) و امثال این بزرگواران، درجاتشان متفاوت است. گرچه ما نمی‌فهمیم و ورود به درجات آن‌ها هم برای من و شما ممنوع است - این هم نکته مهمّی است-. قیاس در این‌جا قیاس مع‌الفارق می‌شود. ما نمی‌توانیم. فقط فرمودند: ابراهیم خلیل(ع) برتر است، ما هم می‌گوییم برتر است ولی طبعاً هر کدام برای خودشان درجه‌ای دارند ما نمی‌فهمیم. درجه رسالت به ادراک نور خداست «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».

*پروردگار عالم، گمنام ازلی و ابدی

نور، مخلوق است امّا مخلوقی که درک اسماء و صفات فقط از آن طریق است و غیر از او اصلاً کسی نمی‌تواند درک اسماء و صفات کند.

لذا اگر حالات و مقامات معنوی اولیاء، عرفا و اعاظم ما، لحظه به لحظه بیشتر شد، علّتش اتصال به این نور است. هر چه اتّصال به این نور بیشتر بود ادراک آن‌ها بیشتر است و عظمت ذوالجلال و الاکرام در نظر آن‌ها از طریق مخلوق نه از طریق خالق؛ چون خالق صفاتش ممنوع است، بیشتر مشهود می‌شود.

آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی در کتاب رشحات بیان می‌فرمایند: «صفاته فی ذاته و ذاته فی صفاته» یعنی صفاتش هم ممنوع است؛ ممنوع‌الورودیم. هرچه که هست، نازله است؛ عظمت، کبریایی و ...، همه نازله است. به تعبیر عامیانه پروردگار عالم، گمنام ازلی و ابدی است. هیچ‌کس خدا را نمی‌شناسد و نخواهد شناخت.

*موحد کیست؟

پس این که ما این همه موحدین عالم بیان می‌کنیم، چیست؟ آن موحدین عالم موقعی موحدند که به نور نزدیک‌ترند. هر چه به نور نزدیک‌تر شدی، به توحید نزدیک‌تری والّا به خود خدا این‌طور نزدیک نیست.

اگر گفتند: آیت‌الله قاضی موحد است و نه تنها ایشان، بع دیگر بزرگان ما، خیلی‌ها عنوان موحد گفتند، موحد کسی است که به نور نزدیک است و الّا اصلاً پروردگار عالم گمنام ازلی و ابدی است.

اتّفاقاً این جواب بسیار دندان‌شکنی برای وهابیّت است. هیچ احدی ولو به لحظه‌ای نمی‌تواند پروردگار عالم را بشناسد. باز هم چون مخلوقیم محدودیم، لسان هم محدود است، نمی‌تواند بیشتر از این توضیح بدهد و چون مخلوقیم، سامع هم محدود است. به تعبیر آن عزیز، مسموع به و مسموع له، هر دو عاجزند. بشر در عجز کامل است. هر چه به نور نزدیک می‌شود، درک می‌کند که عجزش هم کامل است.

لذا اولیاء خدا هر چه به سمت نور جلوتر می‌روند، آن قوه ادراکیّه آن‌ها به آن‌ها حالی می‌کند که خیلی عاجزی، بیش از آن که تصوّر کنی عاجزی. با همان قوّه ادراکیّه درک می‌کنند که ادراک حقیقی هم ندارند. این هم از عجایب است.

اوّل انسان تصوّر می‌کند من قوّه درّاکه دارم، هرچه جلوتر می‌رود، می‌بیند از قوّه دراکه خبری نیست. مدرکات، عنوان مدرکات است ولی «حقیقه الشیء لا حقیقه له و منه و فیه»؛ ‌این یعنی تمام، هیچ چیز دیگری نیست، خلأ. ما  این را نمی‌فهمیم، این فرمایشات عرفا است، فرمایشات ادیب العرفا، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی، سلطان‌العارفین ملّا فتحعلی سلطان‌آبادی و مهم‌تر از همه فرمایشات شیخناالاعظم، شیخ مفید عزیز است. ما درک نمی‌کنیم.

این نکاتی که از ابتدا بیان شده مدام مرور کنیم. هر چه تکرار شود، باز هم نمی‌فهمیم. مدرکات چیست که تمام آن به سمت نور باید برود و تازه آنجا می‌فهمیم که مدرکاتی نیست. تصوّر ادراکیّه است، نه حقیقت الادراکیه - این هم نکتهٌ من النکات است - اصلاً حقیقتی ندارد. تازه آن تصوّر کجاست؟ هر چه هم بخواهی به سمت آن تصوّر بروی، به سمت نور باید بروی. حقیقت الادراکیه موجودیّت در عالم مخلوق ندارد، باید به سمت نور بروی.

*خود حضرات معصومین هم درک شدنی نیستند

نور، اعلان این است که شما صفات نازله وحدانیّت را درک می‌کنی، آن‌وقت تازه می‌گویند: موحد شدی. اوج موحدیّت و توحید این است که انسان از طریق نور درک کند که صفات نازله و اسماء نازله من ناحیه الله است.

خوب ما که می‌دانیم صفات و اسماء نازله من ناحیه الله است. اشتباه می‌کنید. الآن متوجّه نیستیم، ادّعا می‌کنیم، وقتی به سمت نور رفتیم، می‌فهمیم و متوجّه می‌شویم. این ادراک است، آن هم ظواهرش، نکته مهم این است. ما ظواهر را می¬فهمیم، حقایق که ابداً.

لذا درک حقیقت خود معصومین هم محال است. این که خودشان فرمودند: نسبت به ما هر چه می‌خواهید بگویید، بگویید جز این که ما خدا نیستیم، یک معنایش را شیخناالاعظم فرمودند: یعنی بدانید شما ادراکی نسبت به ما نخواهید داشت. بدانید نمی‌توانید راجع به ما هیچ بگویید؛ چون هر چه جلو بروید، می‌بینید هر چیزی را می‌توانید راجع به ما بگویید، جز این که ما خدا نیستیم. بعد تا چقدر ما می‌توانیم جلو برویم؟ ما که محدودیم.

پس خود حضرات معصومین هم درک شدنی نیستند، چه برسد به پروردگار عالم که به هیچ عنوان نمی‌توانیم صفاتش، اسمائش و  بالتبع ذاتش را درک کنیم. حضرات معصومین هم قابل درک نیستند - این جمله غوغاست - .

*خواص حقیقی

یک نمونه از این که خود حضرات معصومین هم درک شدنی نیستند، بیان کنم که به مناسبت اربعین هم هست. روایت بسیار عجیبی است که سند بسیار عالی هم دارد. اصحاب سند هر کدام ثقه‌های بسیار عالی هستند. شاید یکی از روایات بسیار عجیب و غریب است. از باب علم الرجالی و علم الدرایه، این حدیث غوغاست.

این روایت به زراره می‌رسد. زراره یکی از شاگردان مبرّز معرفتی حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق است. این که عرض کردیم شاگرد معرفتی، دلیل دارد. بعضی‌ها در مباحث فیزیک، شیمی، طب و ... حضرت شرکت می‌کردند، آن چهار هزار شاگردی که حضرت داشتند. زراره یکی از آن کسانی است که در آن مباحث شرکت می‌کرد و حضرت برای او و یک عدّه خاص که انتخاب کرده بود، در بحث معرفتی هم جدا به آن‌ها مباحثی را بیان می‌فرمود. پس معلوم است زراره مقام بالایی دارد؛ یعنی زراره در حقیقت از خواص حقیقی است، نه مثل امروز که بگویند خواص، امّا از هر کسی بی خواصترند. باز به همان مردم که عرض کردم مردم ما خواص حقیقی هستند، همان‌ها که 9 دی را خلق کردند. الان خواص بی خاصیّت، کجا خواص هستند؟! - بگذریم، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، العاقل یکفی به الاشاره، خود شما اهل معنا هستید -

پس زراره از آن خواص است و حضرت، سرّ اربعین را برایش تبیین می‌کنند.

*حتّی حضرات معصومین را هم باید از طریق اولیاء خدا متوجّه ‌شویم

این نکته بسیار مهمی است که بیان کردم هر چه جلوتر برویم، به نور نزدیک‌تر بشویم، متوجّه می‌شویم که نمی‌دانیم این است. شما در هوای صاف، در دشت، از دور فکر می‌کنی کوه نزدیک است، هر چه جلوتر می‌روی، می‌بینی نزدیک نیست. البته این هم باز تمثیل است که ما بفهمیم و الّا این‌طور هم نیست.

نور معصومین این‌طور نیست. جلالت و عظمت آن‌ها قابل قیاس نیست. ما حتّی حضرات معصومین را هم باید از طریق همان حضرت شیخنالاعظم و شیخ صدوق متوجّه شویم. از طریق اولیاء خدا متوجّه ‌شویم؛ یعنی نازله نازله آن حضرات این‌ها هستند و الّا ما خودمان مستقیم به سمت آن‌ها برویم، هیچ نمی‌فهمیم.

یک تمثیل بزنم، شما به سمت خورشید مستقیم نمی‌توانی نگاه کنی، چشمت کور می‌شود. عینک مخصوص می‌زنند، نمی‌توانند ببینند. حضرات معصومین(ع) نورند، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة» .

*آسمان خون گریه کرد

زراره می‌گوید: حضرت یک افشاگری کرد، از باب این که حضرات معصومین(ع) کیستند، فرمود: «یَا زُرَارَةُ إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَى الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّمِ» . تعجّب است، چطور می‌شود آسمان خون گریه ‌کند؟ «وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ‏ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ ع». معنای تحت‌الفظی روایت را بیان می‌کنم، بعد نکاتی را که اولیاء بیان کردند، محضر مبارکتان می‌گویم، هر کس مثل فقط گوش داد و نگرفت، عیبی ندارد، بالاخره ما حدّی داریم و نباید ناراحت شویم. حدّ ما اندازه‌ای است.

«بَکَتْ» یعنی گریه کرد، گریه نمودن. حال بکاء با حال تباکی فرق دارد. حال بکاء، حال سوز است. آن را حال حقیقت الشئ به سوز تبیین می‌کنند. هرکس می‌سوزد گریه می‌کند.

«إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَى الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّمِ». چرا آسمان خون گریه کرد؟ چون آسمان پاک است، هر چه انسان در طهارت باشد، بلافاصله نوع گریه‌اش به سمت پاره جگر؛ خون (مایه حیاتی در عالم، خون است) می‌رود.

*عقل، زمان‌پذیر نیست

«وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ»، امّا زمین سیاه شد، به سمت سیاهی و تیرگی رفت. «بِالسَّوَادِ»، سود یعنی همان تیرگی. چون زمین پاک نیست و به واسطه گناه مذنبین خراب شده است.

گرچه لطف پروردگار عالم این است که در روایت داریم اگر پروردگار عالم در هر زمانی اولیاء خدا، حجج الهی و اتقیاء، آن‌هایی را که در مقام درک حالات نازله معصومین(ع) بودند، در ازمنه قرار نمی‌داد، زمین متلاشی می‌شد؛ چون گناه بدجوری عمل می‌کند.

حالا بعضی‌ها مسخره می‌کنند، می‌گویند: تا فلانی بود، این‌طور بود. درک نمی‌کنند، حق هم دارند مسخره کنند؛ چون این‌ها متوجّه نمی‌شوند این معانی یعنی چه. مثل این نکاتی که من از اول بحث عرض کردم تا اینجا که می‌خواهد سبک شود، خیلی‌ها درک نمی‌کنند، بنده هم که این بحث‌ها را تحویل دادم، درک نمی‌کنم، حق هم داریم، گاهی احتمال دارد انکار هم بکنیم؛ چون برای ما سخت است، منکر می‌شویم.

اگر دویست سال پیش دانشمندی می‌گفت: پاره‌های آهن به هم وصل می‌شود و به آسمان می‌رود و افرادی هم درون آن می‌نشینند، می‌گفتند: خیلی مطالعه کرده، دیوانه شده، حرف غیر عقلایی می‌زند؛ یعنی اگر شخصی از طریق مطالب علمی، 100 سال بعد را می‌دید، کسانی که در آن موقع بودند، می‌گفتند: حرف عقلایی بزن.

یعنی ما گاهی عقل را محدود به زمان می‌دانیم. عقل، زمان‌پذیر نیست. ادراکات عقلیه زمان‌پذیر است. اکثراً ادارکات عقلیه‌مان است که کار می‌کند، اکثراً عقل ندارند؛ چون عقل بما هو عقل زمان ندارد - این هم نکته جدید و بکری است -. امّا هر چه هست ادراکات عقلیه است، ما تصوّر می‌کنیم عقل بما هو عقل است.

لذا اگر سیصد سال پیش یک دانشمند می‌گفت: پاره‌های آهن به هم می‌چسبد و به آسمان می‌رود که انسان‌ها هم درونش می‌نشینند، می‌گفتند: یک حرف عقلایی بزن، جاذبه زمین، پر کاه را می‌گیرد، آن‌وقت تو مدّعی هستی که پاره‌های آهن به آسمان می‌رود؟! امّا امروز قضیه حل شده است و ما هواپیما را می‌بینیم که آدم‌ها هم درونش می‌نشینند، می‌روند و می‌آیند.

این هم همین‌طور است. ما نمی‌دانیم اصلاً یعنی چه آسمان گریه می‌کند؟ یعنی چه خون گریه می‌کند؟

*همه محتاج نورند، حتّی انبیاء عظام

این چیست که همه محتاج نورند؟ - این هم نکته من النکات است که باید روی آن تأمّل کنید؛ چون هر کدام از این‌ها یک باب علم است - همه مخلوقات نیاز به نور دارند، نور حضرات معصومین(ع) «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».  ما هم برترین مخلوق هستیم. برترین مخلوق پروردگار عالم، انسان است، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ أَحْسَنِ تَقْویم‏»؛ یعنی دیگران هم قوام دارند، امّا ما در احسن تقویم هستیم. نه این که آن‌ها در تقویم نیستند، احسن، باب افضل التفضیل است و دیگر برتر از آن وجود ندارد. ما احسنیم و هر کس در مقام احسن است، طبعاً نیازش بیشتر است. نیاز ما به حضرات معصومین(ع) به عنوان برترین مخلوق خدا، بیشتر است؛ چون پروردگار عالم آن‌ها را نور قرار داده است و راه اتّصال به صفات نازله و اسماء نازله، همان نور خدا؛ معصومین(ع) است، ولی همه خلق نیازمند نور هستند.

شما این را خیلی شنیدید که به حضرت ثامن‌الحجج(ع) ضامن آهو می‌گوییم. تازه این کوچک است. می‌دانید گرگ‌ها درنده‌اند، در روایت داریم فردای قیامت گرگ، خدمت یوسف نبی(ع) می‌آید و می‌گوید: برادران شما به من تهمت زدند. گفتند: گرگ دریده است و قضایایی که اطلاع دارید - این را من و شما می‌شنویم، می‌گوییم: چه حرف‌هایی می‌زنند؟! چون ما نمی‌فهمیم، خیلی ضعیفیم، هنوز خیلی چیزها است تا بفهمیم، هر چه که داریم ادّعا است -

لذا مردم همه نیاز به نور دارند، ولو نوری که در قالب یوسف نبی(ع) است؛ چون این‌ها از خودشان چیزی ندارند، نور را از حضرات معصومین(ع) گرفتند. حضرت یوسف نبی(ع) هیچ از خودش ندارد. بالاتر از همه ابراهیم خلیل(ع) هم از خودش هیچ ندارد. همه این‌ها از نور حضرات معصومین(ع) است، منتها هر کدام نزدیک‌تر شدند و از این شعاع نوری گرفتند، درخشنده‌تر هستند.

لذا اینکه می‌گویند: قمر منیر بنی هاشم، اباالفضل العباس(ع) زیباترین بود، هیچ کس از امام زمان خودش زیباتر نیست. امّا چرا می‌گویند: قمر منیر بنی هاشم؟ چون به خورشید نزدیک‌تر است. ماه که از خودش چیزی ندارد، امّا شب چهارده، ماه می‌درخشد. به تعبیری علم عام، نه علم خاص که حقیقتش نور است، معلوم کرده است که ماه از خودش نور ندارد، انعکاس نور خورشید است؛ یعنی حالا که بیشتر نزدیک شد، در شب چهارده، قالب ماه درست طوری قرار گرفت که همه آن قسمتی که به سمت ما است، نور دارد.

انبیاء هم این‌طورند. ابراهیم خلیل‌الله(ع) هم این‌طور است، حضرت عیسی بن مریم(ع)، حضرت موسی کلیم(ع) و قس علی هذا، همه این انبیاء عظام هیچ‌کدام از خود هیچ ندارند الّا از نور اهل بیت.

این چهارده معصوم نورند و این چهارده نور، خلقتند، مابقی به واسطه قرب، انعکاس نورند، نه حقیقت النور - این هم نکته من النکات است - . «شیعتهم‏ مخلوقة من فاضل‏ طینتهم» همین است. نور فقط این‌ها هستند، مابقی دیگر نور نیستند. اصلاً نور در عالم نیست، همه انعکاس نورند. وقتی انبیاء عظام انعکاس نورند، همین است. زینب کبری(س) انعکاس نور است، منتها انعکاس نور شدید؛ چون معلوم است قربش بیش از همه است. لذا تالی تلو معصوم می‌شوند. پس انعکاس نورند نه خود نور.

*توحید بدون اهل بیت، شرک محض است

غوغاست، محشر است. آن‌وقت معلوم می‌شود روایاتی که بالصراحه بیان می‌کند کربلا برتر از کعبه است. لذا معلوم می‌شود دور کعبه می‌چرخیم؛ چون زادگاه مولی‌الموالی(ع) است والّا کعبه که سنگ است. لذا معلوم می‌شود اگر توحید می‌خواهید، راهش این است والّا توحید بدون این فریب شیطان است «وسواس الخنّاس».

عرض کردم مبدع جنگ نرم ابلیس است. کما اینکه ابانا آدم و امّنا حوّا را به آن میوه جاودان به ظاهر که گفت: اگر این را بخورید، همیشه در اینجایید، فریب داد. یکی از همان جنگ‌های نرم هم همین است که توحید بدون این‌ها توحید است و الّا شرک می‌شود. در حالی که بدون این‌ها بخواهی به سمت توحید بروی، شرک محض است.

چرا می‌گوییم: شرک محض، بگوییم: کفر محض؟ چرا لفظ شرک را می‌آوریم؟ برای این‌که آنجا دیگر تخیّلات خودت است و تخیّلات خودت، نفس می‌شود «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»  به سمت فجور می‌روی. یکی از مطالب فجور، نفس است. یعنی تصوّر می‌کنی توحید این است. اصلاً من و تو توحیدی را نمی‌‌توانیم داشته باشیم الّا به حضرات معصومین(ع). «بِکُمْ‏ فَتَحَ‏ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ» همین و تمام شد.

*شیعه ناب یعنی موحد ناب

لذا چرا زیارت جامعه را آخر گذاشتند که وجود مقدّس امام دهم، امام علیّ النقی، امام هادی(ع) آن را بیان فرمودند؟ برای این‌که عزیزان من! هرچه به آخرالزمان نزدیک‌تر می‌شویم ناب‌تر می‌شود - این هم نکته من النکات است-. لذا تا امام هشتم امکان دارد ما شیعیان نصف و نیمه هم داشته باشیم، امّا از امام هشتم به بعد، همه شیعیان اثنی عشری هستند. لذا تا قبل از آن حضرات نمی‌گویند. امام باقر و امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیهما)، این باقرین صادقین زیارت جامعه را نمی‌گویند.

می‌دانید یعنی چه؟ خوب است متوجّه نمی‌شویم، یک خورده، یک روزنه‌ای باز می‌کنند، دوباره می‌بندند؛ چون اگر این را بفهمیم، قالب تهی می‌کنیم. بدانیم اگر شیعه اثنی عشری شدیم، یعنی جزء برترین‌ها هستیم. نه از باب این‌که انسان تکبّر بورزد. شما در عالم ذر که بیان شد «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»‏ ، این «قالُوا بَلى» را یک طوری محکم گفتید، که انتخاب شدید و شما را از صلبی به صلبی آوردند که تا جایی بیایید که از آن‌جا به بعد دیگر شیعه اثنی عشری است. به خصوص در این زمان که دوران امامت آخرین امام است. آن امامی که جدّ مکرمش بیان می‌فرماید: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ‏ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»، ابی‌عبدالله(ع)، آن که ما دو ماه محرّم و صفر را برایش عزاداری می‌کنیم، بیان می‌فرمایند که اگر درکش می‌کردم تا زنده بودم خادمش می‌شدم. ببین چیست؟ دوران ظهور نیست، امّا دوران امامت آقا هست. اگر بفهمیم اصلاً می‌میریم. اصلاً خیلی موقع‌ها خدا نمی‌خواهد خیلی چیزها را متوجّه شویم.

لذا امام هادی(ع) زیارت جامعه را بیان می‌کند. چرا امیرالمؤمنین(ع) نگفت؟ انبیاء، دعای کمیل را خواندند، امّا امیرالمؤمنین(ع) دعای کمیل را می‌گوید که اهل جماعت نداشته باشند، شیعه داشته باشد. بعد جلوتر می‌رود، زیارت جامعه را امام هادی(ع) می‌گوید که آن کسانی که شیعه اثنی عشری نیستند - البته آن‌ها هم در نهایت اهل نجات می‌شوند - امّا آن شیعه ناب، یعنی آن موحد ناب، آن را داشته باشد. شیعه ناب را موحد ناب بگو، موحد بالنوریه.

آیا فهمیدیم امشب چه گفتیم؟ خدا گواه است آدم می‌خواهد سر به بیابان بگذارد. چیزی هم نگفتیم. برای همین است که پرده برنمی‌دارند. با یک مطلب کوچک انسان گیج می‌شود، سینه تنگ می‌شود و دلش می‌خواهد از این جسم کنده شود.

*گریه خورشید، کوه‌ها، دریاها و ملائکه برای حسین(ع)

«وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ» خورشید هم با کسوفش چهل روز گریه کرد. چون هر جنسی برای خودش مطلبی دارد. خیلی عجیب است، آن‌ها که ذوی الروح هستند، روحی که ما می‌بینیم، قالب حرکتی دارند، «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»، روح جانی به آن می‌گویند، به تعبیر دیگر جانداران، نوع گریه‌شان ظاهر می‌شود؛ یعنی بیرون می‌آید. یک عدّه، نوع گریه‌شان فاش نیست. تازه کسوف هم فاش است.

«وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ» این هم یک جور گریه است که ما نمی‌بینیم، از درون گریه می‌کند؛ «وَ انْتَثَرَتْ» یعنی این اجزاء جدا جدا می‌شود. از بس کوه‌ها در درون گریه می‌کنند، اجزاء جدا جدا می‌شود.

«وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ‏» اشک خودش آب است، چگونه دریاها گریه می‌کنند؟ «تَفَجَّرَتْ‏» این فشاری که می‌آید، خروشی که دارد، گریه اوست.

آیت‌الله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی بیان فرمودند: دو بار در دو سال پشت سر هم، امتحان کردم، بیشتر نتوانستم، یکی روز عاشورا و یکی روز اربعین. تا وسط فرات رفتم، دیدم وسط فرات که می‌شود، این آب‌ها دور هم جمع می‌شوند، یک باره مثل اینکه آتش‌فشان بلند می‌شود، بالا می‌آید، بعد قسم خورد، فرمود: به جان آقاجانم، مهدی(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) وقتی این می‌چرخید، صدای یا حسین از آب شنیدم. بعد فرمودند: آسیّد احمد کربلایی را در عالم رؤیا دیدم، گفت: مولوی حسن! می‌خواهی خودت را بکشی؟ نرو. «وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ‏».

«وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ» ملائکه در صبحگاهان چهل روز گریه کردند. دیدید شبنم در صبحگاهان چگونه است؟ ملّای نراقی بیان می‌کند: محرّم در بیابان بودم، دیدم یک چیزهایی مثل شبنم در صبحگاهان به صورتم خورد، گفتم: می‌خواهد باران ببارد. نگاه کردم دیدم هوا صاف است، نفهمیدم چه بود. شب در عالم رؤیا دیدم به من گفتند: گریه ملائکه به صورتت خورد. «‏ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَةَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ»

چرا؟ مگر ابی‌عبدالله(ع) کیست؟ یک فرد بود. بله، ظاهرش یک فرد بود، امّا همان نور است که عرض کردم.

*دو ماه عزاداری در محرّم و صفر

در این شب‌ها می‌خواهم نکاتی را بیان کنم که یک موقع افراط یا تفریط نکنیم، بگوییم: عزاداری چیست؟ حرف‌های امام راحل عظیم‌الشأنمان حکمت بود و از ناحیه بود، ایشان فرمودند: این محرّم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. نفرمودند: این عاشوراست، حتّی نفرمودند: این محرم است؛ یعنی این دو ماه محرّم و صفر. چرا این دو ماه را عزاداری کنیم؟ اوّل این مقدمه که این‌ها نورند، حالا از فردا شب هم احتمال دارد نکاتی را بیان کنیم. هرچه خودشان بخواهند.

بعضی از اولیاء برای این‌که این دو ماه را واقعاً بتوانند لباس مشکی بپوشند، نذر می‌کردند مشکی بپوشند. ما امّت عزاییم؟ خیلی می‌خواهیم عزاداری کنیم؟ خیر، یک چیز دیگر پشت این نهفته شده است. ظاهرش عزاست، امّا حقیقتش چیز دیگری است.

با استدلال می‌گویم به بعضی که می‌گویند: چرا باید دهگی‌های دیگر هم داشته باشیم؟ مواظب باشیم. چرا نباید باشد؟ چه اشکالی دارد؟ در این یک چیزی نهفته شده که ما نمی‌دانیم. ان‌شاءالله به فضل الهی نکاتش را بیان می‌کنیم.

*هرچه حیات است، در این عزاداری است

می‌دانید زیارت اربعین این‌قدر مهم است که آن را از علامات شیعه شمردند، بلکه از علامات مؤمن حقیقی است. باز هم خیلی جالب است، این را امامان اوّلی نمی‌گویند، می‌گذارند پدر آقاجانمان حضرت حجّت(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، وجود مقدّس امام حسن عسگری(ع) بیان می‌فرمایند که «عَلَامَاتُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ خَمْسٌ‏ صَلَاةُ الْإِحْدَى وَ الْخَمْسِینَ وَ زِیَارَةُ الْأَرْبَعِینَ».

خیلی جالب است، حضرت بعد از نماز، بلافاصله زیارت اربعین را بیان می‌فرمایند. چرا این زیارت اربعین، این پیاده‌روی و رفتن و خواندن زیارت از علامات مؤمن است؟

این‌قدر مهم است که در زمان صدام ملعون، در حرم حضرات معصومین(ع) نمی‌توانستی زیارت‌نامه را بلند بخوانی، اگر بلند می‌خواندی، می‌گفتند: آرام. اگر گوش نمی‌دادی یا می‌زدند یا می‌گرفتند می‌بردند که چرا بلند می‌خوانی. روضه که ممنوع بود. اگر کسی اربعین پیاده‌روی می‌کرد، از نی‌زارها پنهانی می‌رفت، می‌گرفتند اعدام می‌کردند. اگر می‌فهمیدند کسی از آن‌ها پذیرایی کرده، می‌گفتند: با کدام دست دادی؟ دستش را قطع می‌کردند. چند نفر را در عراق داریم که دستشان را قطع کردند که به دیگران هم بگویند که اگر شما یک موقع پذیرایی کنید، این کار را با شما می‌کنیم. چرا؟ - بنده در این شب‌ها می‌خواهم گام به گام این مطالب را بیان کنم. حتماً به کسانی که در شب‌های آینده می‌آیند، بگویید: بحث امشب را گوش بدهند. شما هم چند دور تکرار کنید؛ چون حواله‌ای که بود تمام شد –

یک دلیلش را دارید می‌بینید. علّت اینکه امام‌المسلمین، نایب امام زمان حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای(مدّ ظلّه العالی) یک اشاره‌ای کردند امسال تسهیلات بیشتر باشد که بیشتر بروند، یک شمّه‌اش شروع شد، این که یکی دو جا خیلی کوچک بیان کردند: «الموت لامریکا» یا «کلّا کلّا امریکا»؛ یعنی همان مرگ بر آمریکا، وزیر دفاع آمریکا سراسیمه، هراسان و وحشت‌زده، یکدفعه بدون هماهنگی قبلی به بغداد آمد.

خلّص کلام هرچه حیات است، در این عزاداری است. آن‌قدر که حیات در عزاداری یک یک حضرات معصومین(ع) است، در ولادت‌ها نیست. لذا بعضی‌ها فکر نکنند بگویند: که مثلاً ما اهل عزاییم. ما در شادی‌ها هم شادی می‌کنیم. «یَفْرَحُونَ‏ بِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ بِحُزْنِنَا»، «یَفْرَحُونَ‏ بِفَرَحِنَا» هم داریم، امّا این طرف قضیه یک چیز دیگر است. پر رنگ شدن این یک چیز دیگر است. این‌ها رموزات برای ما است. مقداری از آن‌ها، سرّ است که نباید تا به موقع خودش گفته شود.

بی‌دلیل نیست که دکتر ژوزف فرانسوی، محقّق غربی می‌گوید: چه کسی گفته شیعیان عزادارند؟ عزادار یک کنج می‌نشیند و زانوی غم بغل می‌گیرد. این‌ها به نام عزاداری در روز تاسوعا و عاشورا بیرون می‌ریزند، توجّه همه را جلب می‌کنند که کیست این حسین؟ این آقا کیست که صدها سال از کشته شدنش گذشته، یا به تعبیر شما شیعیان از شهادتش گذشته، حالا در بدترین وضع و فجیع‌ترین حالات کشته شده، امّا چیست که او رها نمی‌کنند؟! آن‌وقت دنبال آن می‌روند که ببینند او کیست.

بی‌دلیل نیست که ارض و سماء، جبال و ملائک، جن و انس، همه گریه می‌کنند. رمزی در گریه است، بلکه رموز است. یک رمز اعظم است و رموزی هم هست.

*هر چه بیشتر دلت سوخت، خود آقاجان، ابی‌عبدالله(ع) کنارت می‌آید

«السّلام علیک یا اباعبداللّه»

امسال یک مطلب دیگر هم هست، همه کربلا رفتند، امّا من و تو ماندیم، ما بیشتر داریم می‌سوزیم و شاید سوز ما بیشتر باشد؛ چون می‌بینیم بیش از یک میلیون و سیصد هزار نفر رفتند. دائم هم شایعه می‌کنند، دلیل هم دارد، می‌گویند: بعضی‌ها دارند برمی‌گردند. امّا این را بگویم عزیز دلم! مگر هر کسی رفت، دیگر برمی‌گردد؟!

نوشتند زمان بنی العباس گفته بودند: هر کس به زیارت ابی‌عبدالله(ع) بیاید، باید دستش را قطع کنند. پیرزنی دستش را داده بود، سال بعد هم آمد، آن کسی که مجری بود، گفت: پیرزن! تو پیری، نمی‌توانند همه برای تو کار کنند، خودت باید کارهایت را انجام بدهی، بدون دست می‌خواهی چه کنی؟ گفت: شما این دستم را هم قطع کن. تعجّب کرد، گفت: چرا اصرار می‌کنی؟ حالا یک بار زیارت رفتی دیدی، گفت: تو خبر نداری، من نمی‌خواهم پرچم حسین(ع) بر زمین بخوابد، دست من را قطع کن. نوشتند سال دیگر هم آمد. باز هم همان آدم مجری بود، تعجّب کرد مگر این پیرزن هنوز زنده است. گفت: تو که دیگر دست نداری، برای چه آمدی؟ گفت: می‌شود پیغام بدهی از خلیفه اجازه بگیری، یک پایم را هم قطع کنی، من می‌خواهم پرچم حسین زمین نماند! این پیرزن، اعجوبه‌ای در باب معرفت بوده. او برای امروز من و تو پیام داده. مگر کسی که برود، برمی‌گردد؟

من و تو فقط دلمان سوخته که چه شده امسال امضا نکردند ما برویم، امّا  بدانید «القلب حرم الله»، هر چه بیشتر دلت سوخت، حرم حسین کنارت می‌آید، خود آقاجان، ابی‌عبدالله(ع) کنارت می‌آید.

بیایید امشب خانه امام زمان، مهدیه را کربلا کنیم. اوّل یک سلام به خود آقاجانمان صاحب الزمان بدهیم، بگوییم: آقاجان! شما که این شب‌ها و روزها معلوم است، دائم کربلا هستید، امور زوّار و ... همه به دست خود آقاست، آقا یک جوری به فکر می‌اندازد. عمو جانت، حضرت ابالفضل(علیه الصّلوة و السّلام) دارد امور را رتق و فتق می‌کند؛ چون می‌دانید امور کربلا به دست ابالفضل العباس(ع) است. آقا! ما جامانده‌ها چه کنیم؟! قربانت بروم. آقا! امسال دلمان بدجوری سوخته. هیچ موقع ما تقاضا نمی‌کردیم، امّا امسال از شما تقاضا داریم، بی‌ادبیم ببخشید، امّا به عنوان بی‌ادبی نگیرید، آقاجان! امسال می‌شود یک قدم این‌جا بگذاری و این‌جا را کربلا کنی؟ آقا وضع ما خراب است. آقا! شاید بعضی‌ها آن وضع را ببینند در کربلا بمیرند، آقا! اگر به داد ما نرسی شاید بمیریم. این تلویزیون دارد نشان می‌دهد چه خبر است. جمعیّت چطوری می‌آید. بیشتر دل ما را می‌سوزاند. این سیل جمعیّت. کعبه کجا و کربلا کجا؟ تازه حج چون واجب است مردم می‌روند، اینجا را کسی به ظاهر واجب نکرده، یک چیز دیگر واجب کرده و آن اتّصال به نور است. محبّ اهل بیت می‌گوید باید بروم.

آقاجان! امسال یک عنایتی کن.

ادامه مطلب
سه شنبه 25 آذر 1393  - 5:45 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5825077
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی