آیتالله محمدعلی اراکی بعد از 15 سال در حرم حضرت ابوالفضل(ع)، امام خمینی را در حال خروج از حرم میبیند، همدیگر را در آغوش میگیرند و آقای اراکی شروع به گریه میکند.
فارس، بیست و پنجم جمادیالثانی سال 1415 هجری قمری یکی دیگر از مراجع بزرگ شیعه به دیار حق شتافت، آیتالله العظمی محمدعلی اراکی که در اواخر عمرش به نام شیخ الفقهاء والمجتهدین معروف شد، قلبش پس از یک قرن تلاش(تولد 1273 وفات 1373 شمسی) برای هدایت مردم از تکاپو ایستاد، در مراسم تشییع پیکر این عالم ربانی حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب حضور یافتند.
بقیه در ادامه مطلب...
آیتالله اراکی پس از سالها تحصیل در حوزه علمیه اراک، به دنبال هجرت آیتالله العظمی حائری یزدی به قم، وارد حوزه علمیه قم شد و در درس ایشان شرکت کرد، در این سالها با امام خمینی(ره) آشنا شد و همواره از فعالیتهای امام علیه رژیم پهلوی پشتیبانی میکرد.
*واکنش دو مرجع بعد از 15 سال دیدار
بعد از تبعید امام به عراق، بعد از 15 سال آیتالله اراکی در حرم حضرت ابوالفضل(ع) امام(ره) را در حال خروج از حرم میبیند، همدیگر را در آغوش میگیرند و آقای اراکی شروع به گریه کرده و میگوید: با آل علی هر که در افتاد ور افتاد، بعد دوباره شروع به گریه کرد، حجتالاسلام شهابالدین اشراقی داماد امام(ره) میگوید: امام به من گفتند: بغض گلویم را گرفته بود و نتوانستم پیش آقای اراکی بایستم...
آیتالله اراکی درباره آشناییش با امام(ره) مطرح میکند: حضرت آقای خمینی یک مدتی را در اراک بودهاند و در حوزه آنجا تحصیل میکردند و حتی منبر میرفتهاند، من در آن مدت با ایشان آشنا شدیم و یکی از هم صحبتهای بنده بودند. گاهی اتفاق میافتاد از منزل تا میدان کهنه قم نزدیک شاهزاده حمزه این راه را به همراه هم طی میکردیم و ضمن صحبتها و مباحثهها برمیگشتیم و این مسأله بسیار اتفاق افتاد، با هم خیلی مأنوس بودیم.
*شگرد علمای قم برای سپردن زعامت حوزه به آیتالله حائری
این عالم بزرگ همچنین درباره روند شکلگیری حوزه علمیه قم این چنین بیان میکند: مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى علیه الرحمه ساکن کربلا بود و به هیچ وجه در ذهن و خاطر او نمىگذشت وارد ایران بشود تا اینکه مطلب مهمى پیش آمد و زیارت حضرت رضا(ع) را نذر کرد و به دنبال وسیلهاى بود تا به نذر خود عمل کند، حاج آقا اسماعیل فرزند حاج آقا محسن اراکى باعث شد و ایشان را تا اراک آورد و چون بسیار مایل بود که حاج شیخ در اراک بماند مسافرت مشهد را به تأخیر مى انداخت.
بالاخره در این مدت تأخیر، در اطراف و اکناف همدان، کاشان، یزد و شهرهاى دیگر مطلع شدند و براى دیدار آقا به اراک آمدند و ایشان مجبور به اقامت در اراک شدند و در مدرسه مرحوم آقا ضیاء مشغول تدریس و در مسجدى جنب همان مدرسه اقامه جماعت کردند و پس از نماز طلاب دور ایشان حلقه زده و تقاضاى صحبت علمى کردند وقتى شروع به درس کردند جمعیت زیادى در درسشان حاضر مى شدند تا اینکه یک روز فرمودند: من حوزه اراک را کمتر از حوزه نجف نمىبینم .
حاج آقا اسماعیل که از اقامت حاج شیخ در اراک مطمئن شد به ایشان عرض کرد: آقا تشریف بیاورید که مشهد برویم، پس به مشهد مشرف شدند و پس از بازگشت در اراک ماندگار شدند تا اینکه در شب عید نوروزى که مصادف با نیمه شعبان بود جمعیتى از قم از جمله سیدحسن برقعى، سیدمحمد صدر العلماء، سیدمحمود روحانى به سوى اراک حرکت کردند و شب عید از آقاى حاج شیخ براى زیارت نیمه شعبان به شهر قم دعوت کردند و ایشان را به قم آوردند و از آقاى شیخ محمد سلطان الواعظین خواستند که در میان جمعیت فراوانى که از شهرهاى مختلف آمده بودند سخنرانى کند و بگوید: ایها الناس این آقا را میرزاى شیرازى گواهى به اجتهاد و عدالتش را داده است قدرتش را بدانید و نگهدارى کنید و نگذارید به اراک بر گردد.
مردم به ویژه تجار و بازاریان ایشان را در قم نگهداشتند و هر چه از اراک نامه و عریضه و تلگراف رسید، مرحوم حاج شیخ مىفرمود: عود قبل از عید فطر ممتنع و محال است و بالاخره در قم ماندند و درس را شروع کردند، آقایان قم هم که که دنبال فرصت بودند به ایشان عرض کردند: آقا، اراک براى شما مناسب نیست قم زیارتگاه است چهار سوق ایران است و موقعیت شما ایجاب مىکند که در این شهر مذهبى که حرم اهلبیت است بمانید، ایشان هم پذیرفتند و حوزه اراک را به قم منتقل کردند.
آن موقع مدرسه فیضیه حجرههایش بسته بود، تنها یکى دو حجره در آخر مدرسه استفاده مىشد که در یکى شیخ حسن نامى زندگى میکرد و بقیه حجرهها به وسیله کسبه اطراف به صورت انبارى در آمده بود تا اینکه خداوند لطف کرد و از این وضعیت بیرون آمد و علما و محصلین از اطراف و شهرها به قم رو آوردند و حوزه علمیه در قم تشکیل شد.