به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 حسين قدياني نويسنده وبلاگ "قطعه 26 "، مطلبي با عنوان "تقديم به خواهر كوچكم كه در راهپيمايي، جلوي دوربين سيما بغض كرده بود " را در وبلاگ شخصي خود منتشر كرده است.
بر اساس اين گزارش در اين مطلب آمده است:

بقيه در ادامه

پنج شنبه اتوبوسي كه ما را آورد راهپيمايي، دو طبقه نبود اما اندازه يك ملت گنجايش داشت كه همه از يك طبقه از يك خوشه بودند.
با يكديگر قوم و خويش بودند. از يك ديار بودند. با هم يار بودند. هم را مي شناختند. اهل يك قبيله بودند و رو به يك قبله نماز مي گزاردند. يك ملت حنجره بودند با يك فرياد واحد. اهل يك كوچه بودند؛ كوچه بني انقلاب. كوچه بني امام. كوچه بني آدم. كوچه بني هاشم. كوچه بني هاشم، اين روزها، نه در مدينه سعودي ها كه در مدينه ماست؛ در قلب "ام القرا "ست.
بگو چراغ ها را خاموش كنند؛ من اين بار مي خواهم زودتر "روضه " را شروع كنم. بلندگوي من "قلم " و منبرم "كاغذ " است. من تنها مداحي هستم كه مستمعين خود، اين گريه كننده هاي كلان و خرد را نمي بينم؛ بسم الله! من مادر بزرگم را به حج نفرستادم كه از مزدوران سعودي كتك بخورد.
اگر "مدينه " يعني "شهر "، پس چرا قبرستان بقيع، سوت و كور است و به جاي چراغ، اين همه داغ اين همه شلاق دارد؟
اگر مدينه يعني شهر، پس چرا شيوخ عرب، به فرزندان بني هاشم حق شهروندي نمي دهند؟
اگر مدينه يعني شهر، پس چرا اين سنگدلان براي مزار "ام البنين " سنگ نمي گذارند؟
اگر مدينه يعني شهر، پس چرا قبر مادرم زهرا گمنام است؟
اگر مدينه يعني شهر، پس چرا شيعه علي در شهر پيامبر، غريب است؟
اگر مدينه يعني شهر، پس چرا آخرين پيام پيامبر در اين ديار غريب افتاده است؟
اگر مدينه يعني شهر، يعني شهر پيامبر، مگر حضرت نگفت؛ فاطمه پاره تن من است؟
پس چرا هنوز از مدينه صداي ناله زهراي مرضيه به گوش مي رسد؟ نه! اين نقشه هاي جعلي، تنها به درد پاس كردن درس جغرافيا مي خورد؛ دردي از شيعه دوا نمي كند.
قسم به خليج هميشه فارس، كه مدينه، هميشه ايراني است، هميشه پارسي است و هميشه شهر سلمان فارسي است.
مدينه اگر "مدينه النبي " است، شك مكنيد كه نام يكي از شهرهاي ايران است. سعودي ها لياقت شان همان "رياض " است و مدينه شهر "آل طه " است نه شهر "آل سعود ".
مدينه شهر آل قنوت است نه شهر آل سقوط.
مدينه شهر سجده هاي طولاني است نه شهر سجاده هاي طلايي.
مدينه شهر عشق پيامبر است نه شهر عيش شيوخ.
مدينه شهر ولايت است نه شهر خلافت.
مدينه شهر جانشيني است نه شهر يك جانشيني.
مدينه شهر "محمد بن عبدالله " است نه شهر ملك عبدالله.
مدينه شهر تفت است نه شهر نفت.
مدينه شهر خاك غربت است نه شهر كاخ ثروت.
مدينه شهر ابوتراب است نه شهر اسكي روي سراب.
مدينه شهر مهريه آب است نه شهر جهيزيه شراب.
مدينه شهر بني سميه است نه شهر بني اميه.
مدينه شهر فريادهاي عمار ياسر است نه شهر اين زبان هاي جلوي آمريكا، قاصر.
مدينه شهر توسل به ائمه است نه شهر توكل به كفر.
مدينه شهر اباذر است نه شهر ابازر.
مدينه شهر پاكي و تزكيه است نه شهر زور و تزوير.
مدينه شهر كارزار است نه شهر بازار.
مدينه شهر "لا " به اشربه هاست نه شهر آري به كوكاكولا.
مدينه شهر بت شكن است نه شهر بت به دست.
مدينه شهر خداپرستي است نه شهر بت پرستي.
مدينه شهر بندگي و حيات است نه شهر "عزي " و "لات ".
مدينه شهر محكم ترين بيوت است نه شهر اوهن البيوت.
مدينه شهر طاووس است نه شهر عنكبوت.
مدينه شهر سوره هاي مدني است نه آسوده هاي چرت زدني.
مدينه شهر قرائن نبوي است نه شهر قوانين مدني.
مدينه شهر دادرسي است نه شهر بازرسي.
مدينه شهر اشك مسلمين است نه شهر كتك زدن به محبين.
مدينه شهر شرط هاي اساسي است نه شهر شرطه هاي سياسي.
مدينه شهر بلال حبشي است نه شهر ماموران وحشي.
مدينه شهر اذان است، نه شهر شنيدن از اين و آن.
مدينه شهر تكبير است نه شهر تكبر.
مدينه شهر تكوين است نه شهر تكفير.
مدينه شهر اقامه نماز است نه شهر قامت بستن به آواز.
مدينه شهر دل به دست آوردن است نه شهر دل شكستن.
مدينه شهر دل است نه شهر خون دل.
مدينه شهر "ني " نوازي است نه شهر "مي " گساري.
مدينه شهر ناله ني است نه شهر پياله مي.
مدينه شهر روشن كردن صف است نه شهر دف و سوت و كف.
مدينه شهر صاحب خطبه بي نقطه است نه شهر صامت خطباي بي نكته.
مدينه شهر ريگ هاي "نهج البلاغه " به دست است نه شهر ديگ هاي ملاقه پرست.
مدينه شهر سنت است نه شهر بدعت.
مدينه شهر خداي عالميان ست نه شهر كدخداي آدميان.
مدينه شهر عشاق است نه شهر شيوخ.
مدينه شهر غصه است نه شهر شوخي.
مدينه شهر "آه " است نه شهر مزاح.
مدينه شهر عشق بازي است نه شهر خون بازي.
مدينه شهر ادب و قانون است نه شهر عرب و قارون.
مدينه شهر عربي است نه شهر عبري.
مدينه شهر جنگ هاي علي است نه شهر گنج هاي ابن وليد.
مدينه شهر غزوه است نه شهر كمك به اسراييل در حمله به غزه.
مدينه شهر مدنيت سنتي است نه شهر بربريت مدرن.
ما در 9 دي ثابت كرديم "تهران "، كوفه نيست و در 22 بهمن نشان داديم "مدينه " نام شهري است در "ايران ".
پنج شنبه، نديديد جوانان بني هاشم را؟ "ابالفضل علمدار، خامنه اي نگهدار " كه بدون حضور علمدار مستجاب نمي شود.
خرافات اين است كه ما "لاطائلات " را ببينيم ولي "فرات " را نبينيم.
خرافات اين است كه ما رقص تير را ببينيم اما دست بريده را نبينيم.
خرافات اين است كه ما ابوموسي را ببينيم اما مالك را نبينيم.
خرافات اين است كه 18 تير را ببينيم اما 23 تير را نبينيم.
خرافات اين است كه رقاصه ها را ببينيم ولي عباس را نبينيم.
خرافات اين است كه ما "هوادار فرقه سبز " را ببينيم اما "علمدار خيمه سرخ " را نبينيم.
خرافات اين است كه ما "خود " را ببينيم ولي "خدا " را نبينيم.
خرافات اين است كه ما نشانه خانه فاطمه را در "ياهو " سرچ كنيم.
آري، مدينه فقط در "گوگل "، شهري از شهرهاي عربستان است.
مدينه اصلي در دل ماست. آشيانه ماست. نشان به آن نشاني كه به ما مي گويند "فاطميون ".
نشان به آن سربندهاي بسيجي هاي پهلو شكسته در جزيره شمالي مجنون كه رويش نوشته بود؛ "مي رويم تا انتقام سيلي زهرا بگيريم ". من امشب در "خاطرم شد زنده ياد فاطميون/ ياد شلمچه ياد فكه ياد مجنون ". فاطمه شايد قبرش مثل شهداي فكه، گمنام باشد اما قدرش، اسم رمز شب قدر ماست.
"ابالفضل " نام هيچ كدام از سران عرب نيست. هيچ ابوسيفاني نام دخترش را "فاطمه " نمي گذارد. اينها حتي از اسم "عباس " هم مي ترسند. در پرچم ما 22 بار "الله اكبر " آمده و در پرچم سعودي ها آمده: "لا اله الا نفت " يعني؛ نيست خدايي الا دلار. "خانه خدا " شايد در "مكه " باشد ولي "خداي خانه " در "فكه " است.
نه، من اجازه نمي دهم از فكه، نفت استخراج شود. فكه "خون خيز " است نه نفت خيز. از خاك فكه بايد استخوان افلاكي هاي شهيد را بيرون كشيد.
سردار باقرزاده! اجازه نده از فكه نفت استخراج كنند. اين خاك تفت، حرارت و گرمايش از نفت نيست، از جوشش خون شهيدان است. پيكر عموي دوستم "مسلم " هنوز در خاك فكه آرميده است و من از اين ترس دارم كه لوله‌هاي زمخت نفت، استخوان نازك اين شهيد را بشكند.
من از اين ترس دارم كه با "دلر " بيافتند به جان پلاك شهيد مفقودالاثر.
من از قصد، نوشته ام را به اينجا كشاندم تا در باد 22 بهمن نخوابيم. بهمن، فقط ماه دهه فجر نيست، ماه "والفجر مقدماتي "، ماه "والفجر هشت " هم هست و آري، فقط ماه دهه فجر نيست.
اگر نبود زجر شهدايي كه از عرض اروند رد شدند، دهه فجري هم با اين طول تفسير در كار نبود. من قصد دارم كه در "دل نوشت " هايم در اين روضه هاي سنگين، شما را عضو "راهيان نور " كنم. من دل شما را روانه "مكه " نمي كنم، روانه مي كنم به "فكه ".
اين مصيبت را، "كانال كميل رفته ها " مي دانند. سرمايه داراني كه هيچ ملك و املاكي به نام شان نيست آمار "بازار عربستان " را دارند و من آمار "كارزار خوزستان " را.
من فريادم را در اين دهه فجر از گلوي بريده شهداي والفجر به ارث برده ام. اين اتوبوسي كه امروز در خدمت انقلاب اسلامي است روزگاري حامل شهدا بود به مناطق نبرد. اين اتوبوس، روغن موتورش "جذب حداكثري " است؛ "كاسترول " نيست كه عكس "ديويد بكام " داشته باشد. "كاسترو " نيست كه به چپ روي گرايش داشته باشد.
"چه گوارا " آدم خوبي بود اما نه آنقدر كه ما با نوچه‌هايش در كانسك، "چاي گوارا " بنوشيم.
ما با چمران، اين "چريك في سبيل الله " شربت شهادت نوشيده ايم.
اتوبوس جمهوري اسلامي، آدم سوار مي كند نه "آدام اسميت " و در صراط مستقيم است. به تعداد نفوس خلايق براي رسيدن به خدا راه هست اما كدام نفس، كدام خلق؟! با نفوس دو پهلوي شما، همه راه‌ها به جهنم ختم مي‌شود الا راه كربلا. صراط مستقيم يعني ادامه دادن راه حسين. يعني به جا آوردن حج سرخ. يعني به جاي رفتن با هواپيما به مكه، گاهي هم با اتوبوس به فكه بياييم؛ با همان اتوبوسي كه شهدا را به منطقه جنگ و خط مقدم گلوله هاي رنگارنگ مي برد.
نه، روغن موتور اتوبوس نظام ما عكس "شوماخر " ندارد. راننده فرمول يك، فرمول رانندگي در خيابان هاي پر فتنه را بايد از راننده اتوبوس جهموري اسلامي ياد بگيرد.
اين "حاجي بخشي " بود كه توانست در سه راهي شهادت، در آن باران گلوله و بعد از شهادت پسرش و دامادش رانندگي كند. آدم اول بايد كنترل خودش را حفظ كند بعد كنترل رل را.
به هر كسي نمي توان اتوبوس انقلاب را سپرد. كساني كه اتوبوس اصلاحات را به ته دره فرستادند، دست فرمان شان خوب نبود و فكر كردند "جورج سوروس " را هم بايد در ايستگاه مخملي سوار كرد.
فرمان اتوبوس انقلاب را داده بوديم "شيخ "، الان خورده بوديم در و ديوار! البته صد رحمت به شيخ و پناه بر خدا از دست اين خواص بي بصيرت. اين صورت هاي بي سيرت. اين ريش هاي بي ريشه. اين تيشه هاي منفعل. اين اساتيد خون دل. اين عالي جنابان دو دل.
اين دايه هاي مهربان تر از مادر. اين خالوهاي حراف بنشسته در جلوي در. اين وراج هاي دربدر. اين يكي به ميخ ها و يكي به نعل هاي روي مخ. اين ابوموساهاي ساده لوح. پنج شنبه اتوبوسي كه ما را آورد راهپيمايي، راننده اش مي گفت: "چنانكه از منابع موثق شنيده ام قرار است پيام حضور عاشورايي ملت را تحريف كرده و ادعا كنند كه مردم از اين "اختلافات " خسته شده اند ".
من به راننده گفتم؛ مردم از بي بصيرتي خواص خسته شده اند. مردم از اين خسته شده اند كه چرا به پيام شان در 9 دي عمل نشد. مردم از اين خسته شده اند كه چرا شكم گنده هاي بي خاصيت، استوانه هاي بي قاعده، خواص دو پهلو و حضرات ساكت، حرف نمي زنند و وقتي هم حرف مي زنند، حرف مفت مي زنند و مي خواهند روي فتنه سران فتنه ماله "حكميت " بكشند. مردم از مردان حكميت خسته اند و دل تنها به امر ولايت بسته اند.
و باز به راننده گفتم؛ "اين حماسه محصول پيوند امت با ولايت بود. البته اين از كرامت نظام ماست كه ديگران هم عيبي ندارد؛ بيايند و در اين حماسه با شكوه شريك شوند اما به اين شرط كه رفيق قافله باشند، نه شريك فتنه. علمدار وحدت باشند، نه سردار حكميت. يكي اين وسط گفت: "حاجي انا شريك "! گفتم: "شريك اما به شرطها و شروطها و مجازات فتنه گران، من شروطها ".
آري، در قياس با خواص بي بصيرت، بايد گفت؛ صد رحمت به شيخ! شيخ، نفوذي جمهوري اسلامي در عمق استراتژيك آمريكاست و خودش خبر ندارد. شيخ دارد پول هاي بلوكه شده را به بهانه كمك به فرقه سبز، برمي گرداند به جيب نظام!! دلارهاي اهدايي خانم كلينتون به فرقه سبز، همان پول هاي بلوكه شده ما در آمريكا بود كه راهپيمايي پنج شنبه نشان داد در جيب نظام ما رفته است!! خوشم آمد از زيركي ات اي نظام جمهوري اسلامي.
رهبر ما باز هم به آمريكا يك دستي زد. دمت گرم خامنه اي. تو چون "امام " هر چه مي گويي، همان مي شود. امام گفت؛ "آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند " و همين شد و تو گفتي؛ "ملت در 22 بهمن، مستكبرين را مبهوت مي كند " و همين شد.
شما و امام گفتيد؛ "باج نمي دهيم ". ما هم به تاسي از شما به سران فتنه، به خواص بي بصيرت به همه دشمنان اين ملت، به هيچ كس باج نمي دهيم. مولاي ما! خسته مباد درايت شما در هدايت ما، در اين ساليان دور و دراز رهبري.
پير جمع بودن و روشنگري. گفت: "هنوز عهد و مرامي كه داشتم دارم/ و جان نيمه تمامي كه داشتم دارم/ به همرهان كه جفا مي كنند مي گويم/ اگر چه گفته ام اكنون بلند مي گويم/ كه تا به چشم حيات روزنه اي است/ تمام بود و نبودم فداي خامنه اي است ". مولاي ما! خسته مباد دست مجروحت. در وصف دستان بريده حضرت علمدار كه دستگير اين روزهاي توست، چه خوب گفته شاعر؛ " پنج امامي كه تو را ديده اند/ دست علم گير تو بوسيده اند ".
دم سران فتنه هم گرم. چشم اوباما كور و دنده اش نرم. آمده بود با خرج دلار در فضاي سايبر بيايد به جنگ ما؛ زرشك! پول هاي بلوكه شده رفت در جيب نظام. آقاي آمريكا! حيف كه عرضه نداريد حريف جمهوري اسلامي شويد و الا ما به نوچه هاي داخلي تان، انقلاب كردن را ياد مي‌داديم.
البته شما هم خسته نباشيد. انقلاب مخملي بر عكس نتيجه داد و ظرفيت اتوبوس ما را چند برابر كرد. آقايان سران فتنه! گام هاي شما هم خسته مباد.
ما خامنه اي را دوست داشتيم اما هرگز نمي پنداشتيم كه اينچنين در كوي ليلاي ولايت حيدري اش، مجنون باشيم. ما مجنونيم و جمهوري اسلامي ليلاي زيبا روي ماست. ما فرهاديم و ناز شيرين ولايت فقيه بي خريدار نمي ماند. در ره منزل ليلي كه خطرهاست در آن، به شرط فتنه فتنه گران و به شرط اين بصيرت هاي نم كشيده، ما خود خود خود مجنون شده ايم. ما همه چيز اين نظام را دوست داريم.
ما حتي اگر يك روز "آقاي دوربيني " را در تلوزيون جمهوري اسلامي نبينيم دل مان برايش تنگ مي شود. ما حالا از صدقه سر فتنه اخير، نان دشمن را البته با مايه(!) فطير كرده ايم و ديوانه وار، عاشق جمهوري اسلامي شده ايم.
حالا اگر دستگاه قضايي به خاطر برخي باصطلاح تند روي ها به من زنگ بزند و تذكر بدهد و حتي دكان وبلاگم "قطعه 26 " و روزنامه ام "وطن امروز " و "كيهان "را تخته كند، با "VOA " مصاحبه مي كنم و مي گويم: "اگر با من نبودش هيچ ميلي، چرا به جاي سران فتنه، ظرف مرا بشكست آملي ". البته من يك چيزي گفتم؛ پس فردا نان ما را آجر نكنيد! ديگر قرار نيست از عشق ما به نظام سوء استفاده شود!! از همين حالا گفته باشم؛ دكان مرا تخته كنيد، مي روم انگليس و با يكي از اين آقازاده ها مي كنم لفت و ليس!! سردبيرمان مي گويد؛ "هيس "! من در دلم مي گويم؛ حالا ما كه زير سبيلي رد كرديم اما آخرش هم آقازاده معروف را نگرفتند!

***

پنج شنبه اتوبوسي كه ما را آورد راهپيمايي آقاي راننده در رادياتورش، "ضد غفلت " ريخته بود و اتوبوس را در "ايستگاه صلواتي " نگه داشت و همه سانديس نظام جمهوري اسلامي را نوش جان كردند.
ديشب يكي از رسانه هاي غربي مي گفت: " مردم ايران گرسنه اند و براي يك تكه نان به خيابان مي آيند ".
البته كسي به ما نان نداد و دشمن از بس احمق است نمي داند كه روز 22 بهمن، نانوايي هاي جمهوري اسلامي پخت ندارند و تازه آيا شاطرها حق ندارند بيايند راهپيمايي؟ در محله ما يك ارمني هست كه فرزندش در جبهه به شهادت رسيده است؛ در "جبهه سومار ". ارمني ها به شهيد مي گويند؛ "ناهاراك ". "سامسون " كه حالا به مرز 78 سالگي رسيده است، هر سال با عكس پسرش كه خودش در "دوكوهه " از او انداخته، مي آيد راهپيمايي.
من به دين سامسون كاري ندارم، عاشق آزاده بودنش هستم. هميشه با افتخار مي گويد؛ خامنه اي زماني كه رئيس جمهور بود آمد منزل ما و در ديوار نانوايي ماشيني اش عكسي از اين ديدار آويزان كرده. او مي گويد؛ من مسلمان نيستم اما با شعار "جمهوري ايراني " مخالفم؛ اگر سايه اسلام بالاي سر ايران نباشد، ما ارمني ها در كدام خانه، به جز خانه "باب الحوايج، قمر بني هاشم " حوايج مان را بگيريم. آقاي اوباما! بفرما، اين هم از ايراني غير مسلمان. سامسون، هم كيش تو نيست، حواري عيسي است و عيسي هم مثل موسي مثل ابراهيم مثل نوح در آيين محمد است؛ در دين ماست و سامسون از هر كيشي كه باشد تو را پنج شنبه اي مات كرد.
آقاي اوباما! تو غلط كردي اسمت "حسين " باشد. ارمني ها اسم بچه شان را حسين و عباس و علي اصغر مي گذارند، نه يزيدي ها. تو اسمت حسين نيست.
"حسين " اسم مقدس من است. تو اسمت "باراك " است و با نتانياهو و شمر و حرمله هم اسمي. تو در گناه صهيونيست هاي بچه كش شريكي. تو و آن بوش كوچك غلط بزرگي كرديد كه دم از حقوق بشر مي زنيد. شما تيشه اي هستيد بر فرق بشر.
آمريكا غلط كرده ليبراليسم را جهاني كرده باشد. اگر ليبراليسم، جهاني شده، پس چرا رئيس جمهور آمريكا هر جا مي رود با تخم مرغ از وي استقبال مي كنند؟
آقاي آمريكا! اين شعار "مرگ بر آمريكا " ي ملت ماست كه جهاني شده. خانم هيلاري، تو ديگر چقدر ساده اي. شيخ ما ستون پنجم جمهوري اسلامي است در عمق فضاي سايبر و توانسته ماموريت خود را به خوبي انجام دهد و پول هاي بلوكه شده را برگرداند به جيب نظام.
آقاي آمريكا! شما چقدر ساده لوحيد كه از شيخ ساده دل ما فريب خورده ايد!! كروبي، يك، اوباما صفر! عاقبت، شيخ ما هم يك جا رنگ پيروزي را به چشم خود ديد!!
آقاي امپراطور رسانه‌ها! شما با گرسنه خواندن مردم ايران، اعتراف كرديد كه سانديس جمهوري اسلامي، سرشار از "ويتامين " است و علاوه بر رفع تشنگي، گرسنگي آدم را هم دفع مي كند؛ 150 تومان پول سانديس جمهوري اسلامي چقدر بركت دارد كه صدها هزار دلار آمريكا حريفش نمي شود.
13 از 24 بزرگ تر نيست اما 150 تومان جمهوري اسلامي از ميليون ها دلار آمريكا بزرگ تر است. گفت: "كم من فئته قليله، غلبت فئته كثيره، باذن الله ". اصلا يك چيز ديگر؛ قبول! جمهوري اسلامي روز پنج شنبه به ما گرسنه ها نان داد! به شما عارضم؛ جمهوري اسلامي به مردمش نان مي دهد و آمريكا به مردمش دق. مولاي ما به ما نان مي دهد و سران آمريكا به گرده مردم شان جنگ عراق و افغانستان را تحميل مي كنند.
حكايت جمهوري اسلامي، حكايت دارندگي و برازندگي است؛ پولش زيادي كرده و به ما نان و سانديس مي دهد. مي خواهم ببينم فضولش كيست تا با قلم خود در دهانش بكوبم. جمهوري اسلامي به ما نان حلال مي‌دهد تا رگ گردن ما در برابر آمريكا و اسراييل كلفت باشد؛ حرفي هست؟! اصلاً به جز نان حلال جمهوري اسلامي، هيچ نان حرامي از گلوي ما پايين نمي رود؛ به كسي ربطي دارد؟! ما نان خور جمهوري اسلامي هستيم و نمي خواهيم جيره خوار غرب باشيم؛ فضولش كيست؟!
ما بربري سنتي نظام‌مان را به اين بربريت مدرن نمي فروشيم؛ به كسي چه؟! جمهوري اسلامي به دست ما نان سنگك مي دهد و آمريكا به مردمش سكس و خشونت. حالا جالب است؛ سنگك را جمهوري اسلامي به دست ما مي‌دهد و سنگش دست پست رسانه هاي پست مدرن آمريكا را مي سوزاند!
و باز هم يك چيز ديگر كه اين يكي را تقديم مي كنم به دختركي كه در راهپيمايي، جلوي دوربين سيما بغض كرده بود و از دشمن برائت مي جست؛ اشك مرا هم درآوردي اي خواهر كوچكم. اين را تقديم مي كنم به تو؛ "جمهوري اسلامي به ما يك تكه نان و يك سانديس مي دهد ما چنين حماسه اي مي آفرينيم، آقاي دشمن! خشتكت پرچم است؛ راهپيمايي سال بعد قرار است جمهوري اسلامي به ما چلو كباب بدهد "!! اصلا نظامي كه بتواند در عرض چند ساعت، 50 ميليون نان براي سليقه هاي مختلف، اعم از "بربري "، "سنگك "، "تافتون "، "لواش "، "ماشيني "، "شيرمال " و "نان جو " فراهم كند، كارآمدي خودش را نشان داده است. حالا بخند دختركم. اصلا مي داني، اينها از اين سوخته اند كه جمهوري اسلامي تنها نظامي است كه در روز بسته بودن همه نانوايي هايش، مي تواند به 50 ميليون نفر نان بدهد. الا اي خواهر كوچكم! آمريكا دارد در تنور جمهوري اسلامي مي سوزد. بغض تو آتش انداخته بر جان خصم. آقايان مسئولين! راز ماندگاري جمهوري اسلامي در ميان اين همه فتنه را، بايد در فحواي همين بغض جست و جو كنيد. اين بغض دارد با شما با ما حرف مي زند.از دعاي مادران شهيد داده است اين همه ماندگاري ما و اين همه يادگاري ما. آقايان مسئولين! بوسه بايد زد بر دستان پدران شهيد داده كه تنور جمهوري اسلامي از دعاي نيمه شب ايشان گرم و بر قرار است. اي دعاي شهداي به خون آغشته، در حق اين انقلاب، همه تان مستجاب شده ايد. كور باد چشمي كه آسماني ها را در يوم الله 22 بهمن نديده باشد. كور باد ديده اي كه دستان بريده عباس را در دست علمدار انقلاب نديده باشد.

***

پنج شنبه اتوبوسي كه ما را آورد راهپيمايي، راننده اش شاهد است كه به ما نان ندادند اما هر جا سخن از نان جمهوري اسلامي باشد، البته كه ما گرسنگانيم. شكم ما در برابر دلارهاي آمريكا "سير " است و در مقابل نان ولايت، "اسير ". نه، 22 بهمن 88 كسي به ما نان نداد اما امام در 22 بهمن 57 به ما جان داد، آبرو داد، اسلام داد. ما جز خميني و خامنه اي، حيثيتي نداريم. ما شيعه "حسن بن علي " هستيم كه گفت: " لا يوم، كيومك يا ابا عبدالله ". 22 بهمن، يوم الله ماست؛ عاشوراي ماست؛ براي ما ايراني ها سخن گفتن جز با زبان ائمه دشوار است. 22 بهمن يوم الله ماست؛ "لا يوم، كيومك يا يوم الله ". 22 بهمن ناموس ماست؛ خدا بريد دستي را كه قرار بود در دامان شرف ما لكه ننگ بياندازد.
خدا بريد دوباره دست "ابولهب " را. ما با بغض با اشك با خون با خون دل از ولايت فقيه دفاع مي كنيم و دشمن را به اين راز الهي، راهي نيست. ما شيعه امامان مان هستيم و از 22 بهمن خود عاشورايي دگر ساخته ايم؛ روز پيروزي خون بر شمشير.
روز پيروزي نان بر دژخيمان.
روز پيروزي بربري سنتي بر بربريت مدرن.
روز پيروزي لواش بر كلاش. (خواهر كوچكم، فكر كنم خنديد!)
روز پيروزي تافتون بر تافته هاي جدا بافته.
روز پيروزي شيرمال بر زرق و برق و مال و منال.
روز پيروزي سنگك بر مگسك رسانه هاي غرب.
روز پيروزي نان ماشيني بر ماشين جنگ نرم.
روز پيروزي نان جمهوري اسلامي و روز آجر شدن نان آمريكا.
روز پيروزي سانديس بر BBC. روز شكسته شدن ركورد ما در 9 دي.
آفرين به اين ملت كه اين روزها زود به زود ركورد مي شكنند. "رضازاده " سال به سال، ركوردش را مي شكست و ما بعد از 9 دي، ظرف 50 روز يك ركورد جديد زديم.
بگذار حاميان "عبدالمالك ريگي " به ما هم بگويند "دوپينگي ". آري، ما با سانديس جمهوري اسلامي، "دوپينگ " مي كنيم و هر روز ركورد جديدي مي زنيم؛ حرفي هست؟!
هر پيامبري، هر پيامي معجزه اي دارد و معجزه انقلاب اسلامي، ايستادگي با سانديس است در برابر 200 كلاهك هسته اي. حالا من مي‌خواهم در پايان اين "دل نوشت " مثل "احمدي نژاد " يك خبر خوش به ملت بدهم؛ جمهوري اسلامي موفق به ساخت موشك قاره پيمايي شده است كه تا اتاق بيضي كاخ سفيد برد دارد و قادر است ته دل اوباما را خالي كند.
نام اين موشك، "كاوشگر چهار " نيست؛ "ني سانديس " است. 22 بهمن، كور كرديم چشم دشمن را با اين ني.بشنو از ني، ني، نواي نينواست؛ اين موشك اين ني البته توانايي حركت در عمق تاريخ را هم دارد و مي تواند با تعويض كارآيي خود، براي گلوي خشكيده و لب ترك برداشته علي اصغر 6 ماهه، "آب سيب " باشد.
گفت: " گهواره خالي، قنداق خوني/ لايي لايي اصغرم، برگشته رودم ". نه، اشتباه اين است كه بگوييم؛ "از سفر برگشته بودم ". نه رباب، كه ما نيز هرگز از سفر "محرم و صفر " باز نمي گرديم. ما هنوز مسافريم و تا مقصد، راه چنداني نمانده است. اين محرم و صفر است كه از ميان ما رفته اند؛ "حسين " هنوز هست. سر حسين هنوز روي نيزه دارد قرآن مي خواند. هنوز با ما خيلي كار دارد حسين. اسم اعظم خداست حسين. خون خداست حسين و چقدر اين نام زيباست؛ "حسين ". حسين خون خداست و حسن، خون دل خدا. هر "حسين " كه ما مي گوييم در دل خود "حسن " هم دارد. "حا " و "سين " و "نون " در "حسنين " مشترك اند.
اين درست كه حسن در مدينه است اما من معتقدم كه حسين در كربلا غريب تر است؛ نشان به آن نشاني كه امام حسن، خود گفته است: "لا يوم، كيومك يا اباعبدالله ". پس اگر چه محرم و صفر رفته است اما مهر حسين همچنان در دل ما باقي است. "صلي الله علي الباكين علي الحسين ": حسين. حسين. حسين. حسين. حسين...
ادامه مطلب
سه شنبه 27 بهمن 1388  - 7:49 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5826665
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی