به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 شواهد فراواني وجود دارد كه به روشنى و به نحوى ترديد‌ناپذير، از ارتباط ديرين، عميق، گسترده و فزاينده بهائيت و صهيونيسم، به‌ويژه رژيم اشغالگر فلسطين، حكايت دارد.
عجيب است كه بهائيان در سايت‌ها و رسانه‏هاى مربوط به خويش، در مقابل سؤال (يا اعتراض) نسبت به پيوند اين فرقه با اسرائيل، با جسارت "كبك‏وار "! ادعا مى‏كنند كه هيچ رابطه‏اى بين اين فرقه با صهيونيسم و اشغالگران فلسطين وجود ندارد و تمركز بيت‌العدل اعظم بهائيان در اسرائيل پديده‏اى كاملاً تصادفى است! و هيچ ارتباطى به علائق و منافع مشترك دو طرف ندارد!
اين شواهد فراوان و انكارناپذير، بيش‌وپيش از همه، حجت را بر افراد عادى بهائيت تمام مى‏كند كه حكم پياده‏نظام، سپر، خاكريز و گوشت دم توپ را براى سران فرقه دارند. آنان بايد بدانند كه رهبران آن‌ها چه وابستگى و پيوستگى عميقى با صهيونيست‌هاى غاصب و خون‌آشام دارند؟ و از تشكيلات خود بخواهند كه بابت اين همه وابستگى به جنايت‌كاران اشغالگر، به جاى بعضى مغالطه‏هاى خنده‏آور، توضيح قانع‌كننده بدهند.

بقيه در ادامه
با توجه به روابط وسيع و صميمانه و اعتماد مشتركى كه ميان صهيونيسم و بهائيت وجود دارد، طبيعى است كه جهان اسلام و آزادگان عالم، به حضور اعضاي اين تشكيلات در بين خود با ديده سوء ظن بنگرند و با آنان رفتاري طردآميز پيش داشته باشند. متقابلاً بديهى است كه وقتى بهائيت، كاكل خود را اين‏گونه محكم به زلف صهيونيسم گره مى‏زند، نمى‏تواند ادعا كند كه استقرار مركزيت اين تشكيلات در اسرائيل، صرفاً به دليل قرار داشتن قبور سران فرقه در فلسطين اشغالى است و به همين دليل اسرائيل قبله اهل بهاء شده است.
با وجود اين پيوند عميق، بديهى است كه بهائيان ناگزيرند در هزينه‏هايى كه اسرائيل و صهيونيسم جهانى (در برابر خروش انقلابى مظلومان و محرومان جهان) مى‏پردازند، سهيم و شريك باشند. لذا سال گذشته در نبرد شكوهمند حزب‏الله لبنان با ارتش صهيونيستى كه با پيروزى رزمندگان اسلام پايان يافت، بندر حيفا، كه مركز بهائيان در آن قرار دارد، آماج حملات موشكى دلاورمردان حزب‏الله قرار گرفت و مى‏توان حدس زد كه تلاش حكومت اسرائيل براى جلب مساعدت بهائيان به منظور جلوگيرى از فرارشان (همراه يهوديان) از اسرائيل، در اقدام اخير نخست‌وزير آن كشور (اولمرت) به دلدارى خاله‌مآبانه سران بهائيت، بى‏‌تأثير نبوده است.
تناسب گونه‌هاي تجمعات انساني در هر سطح و گستره‌اي، نيازي حياتي به منظور برقراري، استمرار و ارتقاي روابط ميان آن‌هاست. تنوع گرايشها و منافع موجب مي‌گردد ائتلاف‌هاي گوناگوني شكل گيرند كه روابط فرقه بهائيت با صهيونيست‌ها نيز در همين چارچوب قابل بررسي‌ است. استمرار اين روابط در دوره زماني بلندمدت نشانه تناسب و سنخيت آن‌ها با يكديگر مي‌باشد و اين واقعيت، نكته‌اي است كه براي شناسايي ماهيت هر يك از طرفين بسيار مفيد است. در اين مقاله رابطه بهائيت و اسرائيل به عنوان پيوندي ديرين و فزاينده بررسي شده است.
يكى از فصول بسيار مهم در كارنامه سياسى بهائيت، روابط صميمانه و همكارى تنگاتنگ سران اين فرقه با صهيونيست‌ها به طور عام، و رژيم اشغالگر فلسطين، به طور خاص، است.
سرزمينى كه بيش از نيم قرن صهيونيسم چنگال‌هاى خونين خويش را بر آن افكنده است، از ديرباز قبله بهائيان محسوب مى‏شود و افزون بر اين، سال‌هاست مركزيت جهانى بهائيت (بيت‏العدل اعظم) در آن كشور قرار دارد. ضمناً اين روابط صميمانه، مختص امروز و ديروز نيست و از بدو تأسيس رژيم صهيونيستى وجود داشته است. اگر با تتبع و عمق بيشترى به موضوع نگاه شود، مى‏توان ردّ پاى اين روابط را با آژانس يهود و سران صهيونيسم جهانى در ده‌ها سال پيش از تأسيس رژيم اشغالگر قدس يافت.

* بهائيت و صهيونيسم؛ پيوند ديرپا

به گواه تاريخ، روابط سران بهائيت با صهيونيسم، پيشينه‏اى بس درازتر از عمر "رژيم اسرائيل " دارد. توضيح مطلب چنين است:
مى‏دانيم كه اسرائيل يكباره در سال 1948 به وجود نيامد، بلكه مقدمات پيدايي آن از ده‌ها سال قبل توسط صهيونيست‌ها و با همكارى دولت‌هاى استعمارى (به‌ويژه انگليس) فراهم شده بود، چنان‌كه وقتى هرتزل (نظريه‌پرداز صهيونيسم) در واپسين سال‌هاى قرن نوزدهم كتاب مشهورش، "يك دولت يهودى "، را نوشت، گفت: من دولت يهودى را پى افكندم! و به‌ويژه انديشه تأسيس دولت يهود در فلسطين، و سوق يهوديان جهان به سمت آن، دست كم از همان قرن نوزدهم ذهن بسيارى از دانشوران صهيون را به خود مشغول كرده، و براى تحقق آن، به تكاپو واداشته بود كه نمونه‏اى از آن در اقدامات پنهان و آشكار خاندان جهود و سرمايه‏دار "روچيلد " (شاخه فرانسه و لندن) و افرادي نظر دولسپس و ديسرائيلى در حفر كانال سوئز و خريد سهام آن، مشاهده مى‏شود كه جاى تشريح آن در اينجا نيست.
با اين سوابق، آيا عجيب نيست كه ميرزاحسينعلي بهاء (مؤسس بهائيت، زنداني عكاي فلسطين، و متوفي 1309. ق) مژده تجمع و عزت‌يابي يهوديان در ارض موعود را مطرح مي‌سازد، به‌ طوري‌كه ده‌ها سال بعد طبق اعلام منابع بهائي، بشارت‌هاي او مبني بر تأسيس اسرائيل در مطبوعات غربي نيز منعكس، و با افتخار، بزرگنمايي مي‌شود: "روزنامه‌ها[ي ايتاليا] در اهميت امر مبارك مقالاتي نوشتند. حتي بشارات حضرت بهاءالله را به جهت بني‌اسرائيل و عزت و اجتماع آنان را در سرزمين موعود و اسرائيل يادآوري نموده بودند. "[1]
نيز جانشين وي، عباس افندى (متوفى آذر 1300. ش /نوامبر 1921) كه دست كم از آغاز قرن بيستم، به دليل ملاقات با عده‌اي از سران صهيونيسم (همچون بن‏زوى و موشه شارت) از طرح‌هاى نهان و آشكار صهيونيسم جهانى نسبت به فلسطين بى‏خبر نبود، در 1907 براى حبيب مؤيد (كه به‌گفته شهبازى، به يكى از خاندان‌هاى يهودى بهائى‌شده تعلق داشت) تشكيل اسرائيل را اين‏گونه پيشگويى كرده است: "اينجا فلسطين است، اراضى مقدسه است. عن‏قريب قوم يهود به اين اراضى بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودى و حشمت سليمانى خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است و شك و ترديد ندارد. قوم يهود عزيز مى‏شود... و تمامى اين اراضى باير، آباد و داير خواهد شد. تمام پراكندگان يهود جمع مى‏شوند و اين اراضى مركز صنايع و بدايع خواهد شد، آباد و پرجمعيت مى‏شود و ترديدى در آن نيست. "[2]
بن‏زوى (از فعالان صهيونيسم، و رئيس‌جمهور بعدى اسرائيل) خود به ملاقاتش (همراه همسر خويش) با عباس افندى در قصر بهجى (واقع در عكا) تصريح كرده[3] و تاريخ اين ديدار را سال‌هاى 1909ــ1910. م[4]، يعنى حدود چهل سال قبل از تأسيس‏ اسرائيل (1948. م) دانسته است، كه نشان‌دهنده عمق استراتژيك روابط ميان سران بهائيت و صهيونيست‌هاست. شواهد تاريخى همچنين از ارتباط عباس افندى با اعضاى خاندان روچيلد، گردانندگان و سرمايه‏گذاران اصلى در طرح استقرار يهوديان در فلسطين، حكايت مي‌كند. شاهد اين مطلب، سخن خود افندى به حبيب مؤيد مي‌باشد كه گفته است: "مستر روچيلد آلمانى نقاش ماهرى است. تمثال مبارك را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارك آورد و استدعا نمود چند كلمه در زير اين عكس محض تذكار مرقوم فرمايند تا به آلمانى ترجمه و نوشته شود.... "[5]
قرائن فوق، عده‌اي از پژوهشگران را بدين باور رسانده است كه بنويسند: "از سال 1868 ميلادى، كه ميرزا حسينعلى نورى (بهاء) و همراهانش به بندر عكا منتقل شدند، پيوند بهائيان با كانون‌هاى مقتدر يهودى غرب تداوم يافت و مركز بهائيگرى در سرزمين فلسطين[6] به ابزارى مهم براى عمليات بغرنج ايشان و شركايشان در دستگاه‏ استعمارى بريتانيا بدل شد. اين پيوند در دوران رياست عباس افندى (عبدالبهاء) بر فرقه بهائى، تداوم يافت. در اين زمان، بهائيان در تحقق راهبرد تأسيس دولت يهود در فلسطين، كه از دهه‏هاى 1870 و 1880 ميلادى آغاز شده بود، با جديت شركت كردند و اين تعلق در اسناد ايشان بازتاب يافت "[7] كه به بعضى از آن‌ها فوقاً اشاره شد.
پس از سقوط و تجزيه امپراتورى عثمانى، فلسطين تحت قيمومت استعمار بريتانيا قرار گرفت تا وينستون چرچيل (وزير مستعمرات انگليس كه خود را "يك صهيونيست ريشه‏دار " مى‏خواند) به عنوان كمك به ايجاد "كانون ملى يهود " در فلسطين، مقدمات تأسيس دولت اسرائيل را فراهم سازد. در دوران قيمومت نيز تشكيلات بهائيت در فلسطين از تسهيلات و امتيازهاى ويژه‏اى برخوردار بود. به نوشته شوقى افندى، در آن دوران، "شعبه‏اى به نام موقوفات بهائى در فلسطين داير گشت " و "هر چيزى كه به نام مقام متبركه بهائى از اطراف عالم به اراضى مقدسه مى‏رسيد، از پرداخت عوارض و حقوق گمركى معاف بود و همچنين موقوفات بهائى از پرداخت ماليات معاف بودند.... "[8]
پيداست كه استعمار "سوداگر و فزونخواه " بريتانيا اين امتيازات را رايگان در اختيار بهائيت قرار نمى‏داد. طبعاً سران بهائيت خدمات درخور توجهى براى انگلستان و صهيونيسم انجام داده كه مستحق اين همه عنايت و توجه ويژه گرديده بودند. براى درك بيشتر اين خدمات بايد كمى به عقب بازگشت:
هرتزل مى‏كوشيد كه موافقت سلطان عبدالحميد ثانى را براى ايجاد يك مستعمره‏نشين صهيونيستى در فلسطين جلب كند، ولى با مخالفت وى روبه‌رو ‏شد و حتى سلطان عثماني از پذيرش هيأت صهيونيست‌ها به رياست مزراحى قاصو، كه به همين منظور (همراه پيشنهادهاى جذاب و فريبنده) عازم باب عالى بود، سر باز زد. او "همچنين يهوديان را مجبور ساخت كه به جاى اجازه‏نامه‏هاى معمولى، اجازه‏نامه‏هاى سرخ‏رنگ حمل كنند تا از ورود قاچاقى آنان و سكونتشان در سرزمين فلسطين جلوگيرى شود. "[9] به دليل‏ همين مخالفت با صهيونيست‌ها بود كه به قول آقاى صلاح زواوى (سفير سابق فلسطين در تهران)، "سلطان عبدالحميد... تخت خود را به بهاى موضع خويش در قبال فلسطين از دست داد. "[10]
سال‌ها بعد در اواخر جنگ جهانى اول با شكست عثمانى، زمينه رخنه صهيونيسم به فلسطين فراهم شد و لذا در اواخر آن جنگ (نوامبر 1917) جيمز بالفور، وزيرخارجه لندن، مساعدت بريتانيا به طرح تشكيل كانون ملى يهود در فلسطين را به صهيونيست‌ها اعلام كرد (اعلاميه مشهور بالفور به روچيلد). در اين حال فرمانده كل قواى عثمانى، كه از نقشه‏هاى بريتانيا و صهيونيسم در مورد منطقه فلسطين اطلاع داشت، و عباس افندى و ياران و منسوبان نزديك وى را نيز در شامات، عراق و... دست‌اندركار كمك به ارتش بريتانيا مي‌دانست، به قتل وى و انهدام مراكز بهائى در حيفا و عكا مصمم گشت؛ چراكه از تأثير اين فرقه و رهبر آن در تحقق توطئه‏ها آگاه بود. شوقى‏افندى، رهبر بهائيان، در اين زمينه در كتاب "قرن بديع " به‌صراحت خاطرنشان ساخته است كه "جمال‌پاشا (فرمانده كل قواى عثمانى) تصميم گرفت عباس افندى را به جرم جاسوسى اعدام كند. "[11]
دولت انگلستان نيز متقابلاً به حمايت جدى از پيشواى بهائيان برخاست و لرد بالفور طي تلگرافى به ژنرال آللنبى، فرمانده ارتش بريتانيا (در جنگ با جمال‌پاشا در منطقه فلسطين)، دستور ‏داد كه در حفظ و صيانت عبدالبهاء و عائله و دوستانش بكوشد. [12] امپراتورى بريتانيا، در تكميل اين اقدامات، توسط همين ژنرال آللنبى به عباس افندى لقب "سر " (Sir) و نشان شواليه‏گرى (Knighthood) اعطا كرد. [13]
چندى بعد عباس افندى از دنيا رفت و در حيفا به خاك سپرده ‏شد. با انتشار خبر مرگ او سفارتخانه‏ها و كنسولگري‌هاى انگليس در خاورميانه اظهار تأسف و همدردى كرد و چرچيل (وزير مستعمرات انگليس) تلگرامى براى سر هربرت ساموئل (صهيونيست سرشناس و كميسر عالى انگليس در فلسطين) صادر ‏كرد و از او خواست مراتب همدردى و تسليت حكومت انگليس را به خانواده عباس افندى ابلاغ كند. [14] ساموئل نيز شخصاً در تشييع‌جنازه عبدالبهاء حاضر شد. او در اين مراسم مقدم بر همه‏ شركت‏كنندگان حركت مى‏كرد. سر رونالد استورز، مأمور سياسى انگليس، در اين باره گفته است: "ما در رأس مشايعين... سراشيبى كوه كرمل را با قدم آهسته بالا رفتيم و اين درجه اظهار تأسف... در خاطر من كاملاً ماند. "[15]
* تأسيس رژيم اشغالگر قدس
تشكيل رژيم اشغالگر قدس به سال 1948 در زمان حيات شوقى‏افندى اتفاق افتاد. قبل از آن در سال 1947، سازمان ملل كميته‏اى براى رسيدگى به مسأله فلسطين تشكيل داد. شوقى در 14 جولاى 1947، طى نامه‏اى به رئيس اين كميته، بر مطالب جالب توجهى از علائق مشترك بهائيت و صهيونيسم به فلسطين تأكيد ورزيد و ضمن مقايسه منافع بهائيت با مسلمانان و مسيحيان و يهودي‌ها در فلسطين نتيجه گرفت كه "تنها يهوديان هستند كه علاقه آن‌ها نسبت به فلسطين تا اندازه‏اى قابل قياس با علاقه بهائيان به اين كشور است؛ زيرا كه در اورشليم، بقاياى معبد مقدسشان قرار داشته و در تاريخ قديم، آن شهر مركز مؤسسات مذهبى و سياسى آنان بوده است.... "[16]
14 مى 1948 انگلستان به قيمومت فلسطين پايان داد و همان روز شوراى ملى يهود در تل‏آويو تشكيل شد و تأسيس دولت اسرائيل را اعلام كرد. پس از آن شوقى‏افندى در پيام نوروز سال 108 بديع (1330. ش) نظر مثبت خود و قاطبه بهائيان را در خصوص تأسيس اسرائيل اين چنين تصريح كرد: "... مصداق وعده الهى به ابناي خليل و وُرّاث كليم، ظاهر و باهر، و دولت اسرائيل در ارض اقدس، مستقر و به استقلال و اصالت آيين " بهائى "مقر، و به ثبت عقدنامه بهائى و معافيت كافه موقوفات " بهائى در عكا و جبل كرمل و لوازم ضروريه بناى مرقد باب "از رسوم " يعى عوارض و ماليات "دولت " و اقرار به رسميت ايام تعطيلى بهائيان "موفق و مؤيد " شده است. [17]
وى همچنين در تلگراف مربوط به تشكيل هيأت بين‏المللى بهائى (بيت‏العدل بعدى) مورخ 9 ژانويه 1951 (1329. ش) تأسيس اسرائيل را تحقق پيشگويي‌هاى حسينعلى بهاء و عباس افندى شمرد[18] و سپس بين ايجاد اين هيأت و تأسيس اسرائيل ارتباط مستقيم برقرار كرد. او سه علت را براى تأسيس اين هيأت بيان كرد كه در رأس آن‌ها، تأسيس اسرائيل بود: "پيدايش ملت مستقل اسرائيل و تأسيس حكومتى از طرف آن ملت.... "[19]
اين مطلب بسيار عجيب و مهم است؛ زيرا چه رابطه‏اى است ميان مؤسسه‏اى كه قرار است به عنوان بيت‏العدل، رهبرى بهائيان را بر عهده گيرد با تأسيس يك رژيم نامشروع و جعلى؟! شوقى سه وظيفه را براى آن هيأت بر‏شمرده است كه در رأس آن‌ها، ايجاد روابط با اولياى حكومت اسرائيل قرار دارد و وظيفه سوم نيز "ورود در مذاكره با اولياى امور كشورى در باب مسائل مربوط به احوال شخصيه " است. [20] او در جاى ديگر "استحكام روابط با امناى دولت جديدالتأسيس [= اسرائيل‏] در اين ارض " را جزء وظايف هيأت بين‏المللى بهائى دانسته و عنوان كرده است كه اين هيأت "مقدمه تشكيل اولين محكمه رسمى... و منتهى به تأسيس ديوان عدل الهى... خواهد گشت. "[21] بدين‏ترتيب، شوقى‏افندى به عنوان "مبتكر ارتباط صميمانه با اسرائيل "[22] پس از تأسيس اين رژيم، روابطى را با آن بنا ‏نهاد كه فصل مشترك آن، حمايت و اعتماد دوجانبه مى‏باشد؛ زيرا او تأسيس اسرائيل را "مصداق وعده الهى به ابناي خليل و ورّاث كليم، ظاهر و باهر " مى‏خواند. [23]
هيأت بين‏المللى بهائى (جنين بيت‏العدل) در نامه‏اى كه 1 ژوئيه 1952 براى محفل ملى بهائيان ايران ارسال كرد به رابطه صميمانه شوقى با دولت اشغالگر صهيونيستى اذعان كرده است: "روابط حكومت [اسرائيل‏] با حضرت ولى امرالله [= شوقى‏افندى‏] و هيأت بين‏المللى بهائى، دوستانه و صميمانه است و فى‏الحقيقه جاى بسى خوش‌وقتى است كه راجع به شناسايى امر [= بهائيت‏] در ارض اقدس [= فلسطين اشغالى‏] موفقيت‌هايى حاصل گرديده است. "[24]
بن‏گوريون (نخست‏وزير اسرائيل، و رئيس جناح تندرو و به‌اصطلاح "بازها "ى آن كشور) اين صميميت را ميان رژيم اسرائيل و قاطبه بهائيان، گسترده دانسته است. در نشريه رسمى محفل ملى بهائيان ايران آمده است: "با نهايت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط بهائيت با اولياى امور دولت اسرائيل را به اطلاع بهائيان مى‏رسانيم و در ملاقات با بن‏گوريون نخست‏وزير اسرائيل، احساسات صميمانه بهائيان را براى پيشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتداى تأسيس حكومت اسرائيل، بهائيان همواره روابط صميمانه با دولت اسرائيل داشته‏اند. "[25]
در همين چارچوب، اسرائيل امكانات ويژه‏اى در اختيار اين فرقه ضاله قرار داد كه شوقى در پيام آوريل 1954 (1333. ش) گوشه‏اى از آن را برشمرد. از جمله اينكه، دولت اسرائيل شعبه‏هاى محافل ملى بهائيان بعضى كشورها (نظير انگليس، ايران و كانادا) در فلسطين اشغالى را نيز به رسميت شناخت تا امكان فعاليت مستقل داشته باشند: "شعبات محافل روحانيه مليه جزائر بريتانيا و ايران و كانادا و استراليا بر طبق قوانين و مقرّرات جاريه در اسرائيل تأسيس و از طرف اولياى كشورى آن دولت رسماً به سمت جامعه‏هاى ديانتى شناخته شد و به آنان اجازه و اختيار داده شده است كه در هر نقطه از كشور اسرائيل، اموال غيرمنقول را بلامانع به نمايندگى از طرف محافل متبوعه خويش ثبت نمايند. "[26]

وى سپس مطالبى را بيان كرد كه نشان‌دهنده آن است كه شايد رژيم صهيونيستى براى هيچ گروه ديگرى اين قدر اهتمام نورزيده است و اين از ارزش و اهميت بهائيت براى آنان حكايت مي‌كند: "با رئيس‌جمهور اسرائيل و نخست‏وزير و پنج تن از وزراى كابينه و همچنين رئيس پارلمان آن كشور تماس و ارتباط حاصل گرديد و در نتيجه اداره مخصوصى به نام اداره بهائى در وزارت اديان تأسيس گرديد و وزير اديان بيانات رسمى در پارلمان ايراد [كرد] و جنبه بين‏المللى امر و اهميت مركز جهانى بهائى را تصريح نمود و در اثر اين جريانات، رئيس‌جمهور اسرائيل مصمم گرديد در اوايل عيد رضوان رسماً مقام مقدس اعلى را زيارت نمايد. "[27]
به‌تدريج نتايج ملاقات‌هاى سياسى، جنبه‏هاى ملموس و عينى خود را نشان داد. يكى از نزديكان شوقى پس از ذكر حمايت‌هاى حاكم انگليسى فلسطين از بهائيان، به عنايات صهيونيست‌ها اشاره كرده و گفته است: "الآن هم دولت اسرائيل همان روش را اتخاذ نموده و دستور رسمى داده شده است كه از كليه عوارض و ماليات‌ها معاف باشند. "[28]
البته دامنه حمايت‌ها فقط بدينجا محدود نمى‏شد، بلكه "موقوفات بهائى در ارض اقدس از رسومات دولتى معاف، و اين معافيت بعداً شامل بيت مبارك حضرت عبدالبهاء و مسافرخانه شرقى و غربى نيز گرديد.... عقدنامه بهائى به رسميت شناخته شد، وزارت اديان، قصر مزرعه را تسليم نمود و وزارت معارف اسرائيل، ايام متبركه بهائى را به رسميت شناخت. "[29]
گفتنى است كه حكومت اسرائيل قصر مزرعه را براى سازمان‌هاى ديگرى در نظر گرفته بود، اما با پيگيري‌هاى شوقى و مراجعه مستقيمش به رؤساى حكومت اسرائيل، اين قصر به كار اين فرقه اختصاص يافت. [30]
در تقويت بهائيت، البته سران رژيم صهيونيستى نيز مؤثر بودند و مثلاً پروفسور نرمان نيويچ، از شخصيت‌هاى سياسى و حقوقى دولت اسرائيل و دادستان اسبق حكومت فلسطينى، در زمان مسئوليتش، بهائيت را در شمار سه دين ابراهيمى (اسلام - مسيحيت و يهودى) به رسميت شناخت. [31]

*دادگاه‌هاى اسرائيل؛ مددكار شوقى افندى

گروه‌هاىِ بهائىِ مخالفِ عباس افندى (كه بعداً مخالفان شوقى نيز بدانان اضافه شدند) در فلسطين حضور داشتند و عباس و شوقى را مستحق رهبرى فرقه ــ پس از حسينعلى بهاء ــ نمى‏دانستند. اينان (ناقضين) مدت‌ها بر اماكن بهائى در فلسطين تسلط داشتند و اسباب رنج و دردسر براى شوقى بودند، ولى دولت اسرائيل به محض تأسيس، از جناح شوقى حمايت كرد و از مخالفان وى خلع يد نمود. شوقى در نامه 11 ژوئن 1952 (كمتر از دو ماه پس از ملاقات بهائيان امريكا با بن‏گوريون، نخست وزير اسرائيل، طي سفرش به ايالات متحده) به بهائيان بشارت‌هايى ‏داد، از جمله: "سقوط و اضمحلال مستمرّ بقيه ناقضين ميثاق، كه هنوز به كمال جسارت در مقابل قواى غالبه جامعه بهائى در عالم مخالفت مى‏ورزند. " سپس اشاره كرد كه بهائيان "خانه مخروبه‏اى " متعلق به مخالفان را، كه در جوار اماكن بهائى بوده است، منهدم ساخته و آن‌ها نيز در اعتراض به اين اقدام به محاكم اسرائيل شكايت كرده‏اند، ولى "دولت اسرائيل صلاحيّت محكمه كشورى را در رسيدگى به اين موضوع رد كرد. " اما مخالفان شوقى، بى‏خبر از توافقات پشت پرده، "بعداً تهديد نمودند كه از رأى دولت به محكمه عالى، استيناف خواهند داد و در نتيجه موجبات عصبانيت اولياى امور را فراهم ساختند. " در اين هنگام شوقى با اغتنام فرصت، خود مستقيماً وارد عمل شد و در نتيجه، "مأمورين مزبور بر اثر مراجعه " وى "به نخست‏وزير و وزير امورخارجه دولت اسرائيل، اجازه تخريب آن بناهاى ويران را صادر كردند. " به اذعان شوقى، اين اقدام مخالفان وى، كه به عصبانيت مقامات اسرائيل منجر شده بود، "سبب شد كه از مزايايى كه در طى مدت شصت سال در ايام متبركه بهائى از آن استفاده مى‏كردند به كلى محروم " گردند. [32]
چند روز پس از نامه شوقى، هيأت بين‏المللى بهائى در تاريخ 1 ژوئيه 1952 (10 تير 1331) طى نامه‏اى مفصل به محفل روحانى ملى بهائيان ايران از كشمكش‌هاى جناح شوقى با مخالفان و حمايت دولت اسرائيل از اين جناح گزارش جامعي داد كه در بخشى از آن آمده است: "سه نفر اعضاى هيأت بين‏المللى بهائى آقايان ريمى و جيگرى و آيواس با اعضاى عالي‌رتبه وزارت امورخارجه و نخست‏وزيرى و همچنين با دادستان كل كشور و معاون وزارت اديان ملاقات‌هايى به عمل آوردند و فوراً معلوم گرديد كه دولت كاملاً از اين حقيقت آگاه است كه جامعه بهائى در ظلّ قيادت حضرت ولى‏امرالله مجتمع و متحد بوده و هيكل مبارك [= شوقى‏] يگانه امين و حافظ حقيقى اماكن مقدسه بهائيه مى‏باشند. به اين جهت دادستان كل كشور، بر حسب دستوراتى كه از وزارت اديان دريافت نمود، به رئيس دادگاه حيفا اطلاع داد كه به موجب قانون مورخ 1924 نظر به اينكه اين قضيه جنبه مذهبى دارد، در محكمه كشور قابل طرح نيست. "[33]
وقتى رژيم اشغالگر فلسطين پايش را كنار كشيد و به شوقى چراغ سبز نشان ‏داد، او نيز از اقدامات خشونت‏بار در حق رقيبان دريغ نكرد: "در جنب روضه مباركه در سمت مشرق نيز دكان آهنگرى وجود داشت كه متعلق به يكى از ناقضين [طرفداران محمدعلى، برادر عباس افندى و مدعى جانشينى او، ] و محل كار او بود، بر طبق دستور هيكل مبارك، دكان مزبور نيز خراب گرديد و اصطبل قديمى آن از ميان برداشته شد. "[34] شوقى در تلگرافى به تاريخ 15 دسامبر 1951 بر حمايت دولت‏ اسرائيل از خود در نزاع بين او و مخالفان تصريح ‏كرد و به محافل ملى بهائيان ايران ‏گفت: "به ياران بشارت دهيد كه پس از مدتى بيش از پنجاه سال، كليدهاى قصر مزرعه توسط اولياى حكومت اسرائيل تسليم گرديد. "[35]
با حمايت كامل دولت اسرائيل، شوقى امتيازهاى گوناگونى گرفت و بر مخالفان خويش فائق آمد: "قصر مبارك حضرت بهاءالله... را از دست ناقض عهد...، ميرزا محمدعلى، خارج و آن را تبديل به موزه و مكانى مقدس فرمودند، جميع املاك و متعلّقات بهائى را از پرداخت ماليات بلدى و حكومتى معاف فرمودند. ازدواج بهائى را به عنوان نكاح قانونى شناساندند و حقيّت، عموميّت و جامعيّت امر بهائى را نخست به تصديق حكومت بريتانيا و سپس به نحوى محكم‌تر به تصويب دولت اسرائيل رسانيد[ند].... "[36]
بدين‏ترتيب، دولت اسرائيل از بين همه نحله‏هاى منشعب از بهائيت، فقط جناح شوقى را به "رسميّت تامّه " شناخت[37] و در كليه دعاوى و اختلافات بين بهائيان‏ نيز، "امر صريح بر حقانيّت اهل بهاء صادر و ناقضين پركين را محكوم " نمود. [38] از آن پس، تمام اماكنى كه در اختيار مخالفان عباس افندى ــ يا به قول بهائيان: ناقضين ــ قرار داشت، حتى خانه مسكوني‌شان، از آنان ستانده و به تشكيلات جناح شوقى تحويل داده شد. [39] ساير موارد اختلاف بين شاخه‏هاى مختلف فرقه نيز با "توصيه " مسئولان‏ اسرائيلى، يك‌يك به نفع جناح شوقى حل گشت و شوقى از اينكه به "توصيه صهيونيست‌ها " اشاره كند، ابايى نداشت. او در 27 نوامبر 1954 طى پيامى به بهائيان جهان نوشت: "بر حسب توصيه شهردار حيفا، وزير ماليه حكومت اسرائيل قراردادى امضا نمود كه به موجب آن از قطعه زمينى به مساحت 1300 مترمربع، متعلق به خواهر فريد خصم لدود مركز عهد و ميثاق الهى[40] خلع يد فورى به عمل آمد. اين اقدام تاريخى، مقدمه آن است كه به زودى سند مالكيت زمين مزبور از طرف حكومت اسرائيل به جامعه بهائى، كه حال، مشغول تأسيس و تحكيم مركز ادارى جهانى خويش در ارض اقدس مى‏باشد، انتقال يابد. "[41]
كم‏كم كار حمايت دولت اسرائيل از بهائيان چنان بالا گرفت كه به گفته يكى از بهائيان ساكن اسرائيل به نام حسين اقبال، "هر دستورى كه حضرت ولى امرالله [= شوقى افندى‏] بفرمايند و يا هر تقاضايى بنمايند، دولت اسرائيل فوراً برآورده مى‏نمايند و در نتيجه ما بهائيان ساكنين فلسطين، به نهايت روح و ريحان زندگى مى‏نماييم.... "[42]
ضمناً اين حمايت و اطمينان فوق‏العاده اسرائيل فقط به شوقى و سران فرقه ضاله محدود نمى‏شد، بلكه تمامى نفوس بهائى در جهان را فرا مى‏گرفت. عبدالله رفيعى، از بهائيان ايران كه در اسفند 1339 همراه جمعى از هم‏مسلكان خود براى ديدار از مركز بهائيت به اسرائيل رفته، در بخشى از گزارش سفرش نوشته است: "در گمرك تل‏آويو همين كه خود را بهائى معرفى نموديم، با كمال احترام، بدون تفتيش ما را فوراً مرخص نمودند، در صورتى كه سايرين را به دقت رسيدگى و تفتيش مى‏نمودند.... "[43]
اين مسأله مقطعى نيز نبود و در مدتى طولانى استمرار داشت، تا جايى كه مردم عادى اسرائيل را نيز به اعتراض واداشته بود! به گزارش ساواك، يكى ديگر از بهائيان، به نام فريدون رامش‏فر، پس از ديدار از اسرائيل در جلسه هفتگى بهائيان (مورخ 4 بهمن 1349) گفت: "دولت اسرائيل آن قدر به بهائيان خوش‌بين است كه در فرودگاه خود، احبا [= بهائيان‏] را بازرسى نمى‏كنند و وقتى رئيس كاروان به پليس اظهار مى‏دارد: اين‌ها بهائى هستند، حتى يك چمدان را باز نمى‏كنند، ولى بقيه مسافرين را حتى كليمي‌ها را بازرسى مى‏كنند، به طورى كه يك كليمى اعتراض كرده بود: چرا ايراني‌ها را بازرسى نمى‏كنيد و ما را كه اينجا موطنمان هست، مورد بازرسى قرار مى‏دهيد. "[44]
به‌راستى، راز اين همه حمايت صهيونيست‌ها از بهائيت در چيست؟ آيا صهيونيست‌هاى "خودپرست و سوداگر "، به‌اصطلاح فى سبيل‏الله! و بدون چشمداشت، اين گونه براى اين فرقه سينه چاك مى‏دادند؟!
در مورد اهميت بهائيان براى رژيم صهيونيستى، وابسته سفارت آن دولت اشغالگر در اروگوئه سخنى دارد كه تلويحاً و با اشاره نشان مى‏دهد بهائيت نه فقط به دليل جذب توريست و...، بلكه به عللى بسيار مهم‏تر از اين امور براى صهيونيست‌ها ارزش دارد. در مجله اخبار امرى، ارگان بهائيان، در اين باره آمده است: "در مقاله‏اى كه روزنامه (آل پا) در شهر مونته ويدئو اروگوئه در دسامبر گذشته منتشر نمود، يك ستون كامل را به نطقى كه آقاى ابراها ساريوس، وابسته سفارت اسرائيل، در نمايشگاه بين‏المللى "فرهنگ " در مونته‏ويدئو ايراد كرده است، اختصاص داده است. عنوان اين سخنرانى، "اسرائيل، مجموعه‏اى از مذاهب و اجتماعات " مى‏باشد. ايشان ضمن اين سخنرانى گفته‏اند: در اسرائيل گروه كوچكى از بهائيان وجود دارند كه اكثر آن‌ها ايرانى هستند. اگرچه اين عده از 250 نفر تجاوز نمى‏كند، مع‏ذلك در اسرائيل اهميت و مقام فوق‏العاده‏اى دارند. "[45]

* ملاقات با مسئولان رده اول اسرائيل‏

ولى روابط اسرائيليان و بهائيان به اين سطوح محدود نمى‏شد و آن‌ها در سطح مسئولان رده اول با هم تعامل صميمانه داشتند. در منابع بهائى به گوشه‏اى از اين روابط اشاره شده است:



1ــ روز شنبه 19 مه 1951 (29/2/1330) زمانى كه بن‏گوريون به امريكا رفت، چهار تن از بهائيان: خانم اميليا كالينز (نايب‌رئيس شوراى بين‏المللى بهائى) و سه تن از اعضاى محفل روحانى ملى بهائيان امريكا به نام‌هاى خانم ادناترو و آقايان لروى آيواس و هوراس هولى، به دستور شوقى افندى، در شيكاگو با وى ديدار كردند. به نوشته مجله اخبار امرى امريكا، "در اين ملاقات نمايندگان بهائى مراتب امتنان جامعه را نسبت به رويه محبت‏آميز رؤساى حكومت جديدالتأسيس اسرائيل و احترامى كه نسبت به امر بهائى مرعى مى‏دارند، بيان نمودند. " اين گزارش افزوده است: اين ملاقات به دستور شوقى افندى انجام شد تا "احساسات بهائيان امريكا را نسبت به اسرائيل به معظم‏له اظهار دارند. " بر اساس اين خبر، بن‏گوريون نيز نمايندگان بهائى را "با كمال محبّت و ملاطفت پذيرفتند " و "مسرت خويش را نسبت به افكار عاليه و نواياى ساميه ديانت بهائى و تعاليم مقدسه آن بيان داشتند. "
مجله اخبار امرى تصريح كرده است كه "صحبت‌ها و مذاكرات به تمامه در محيطى مملو از آزادى و صميميت دعاوى از هرگونه تشريفات [و به قول معروف: خودماني] صورت گرفت. " نمايندگان بهائى نيز ديدگاه خود را در مورد بن‏گوريون اين‏گونه اظهار كردند: "معظم‏له داراى افكار باز و نظر دورانديش‏اند و به خوبى لزوم برادرى دينى و تحمل و شكيبايى را احساس مى‏نمايند. " سپس نماينده مطبوعاتى بن‏گوريون به مناسبت اين ملاقات بيانيه‏اى مطبوعاتى صادر، و تصريح كرد كه نمايندگان بهائى در اين ملاقات "مكتوبى مشعر بر مراتب تقدير و امتنان خويش نسبت به توجهى كه حكومت اسرائيل در فهم قضايا و امور بهائى مبذول مى‏دارد، حاوى عواطف بهائيان از براى خير و تقدم اسرائيل تقديم داشتند. "[46]
2ــ در ژانويه 1954، رئيس و نايب‌رئيس و منشى كل هيأت بين‏المللى بهائى، براى عرض تبريك، تقاضاى "شرفيابى به حضور رئيس‌جمهور " را نمودند. رئيس‌جمهور اسرائيل نيز در 1 ماه فوريه اعضاى عامله هيأت را به حضور پذيرفت. در ضمن اين ملاقات، رئيس‌جمهور اظهار تمايل كرد تا ضمن ملاقات با شوقى از مركز بهائيت نيز ديدار كند كه شوقى "صميمانه " از او دعوت كرد. [47]

به اين ترتيب زمينه ديدار رئيس‌جمهور رژيم صهيونيستى از اماكن بهائى فراهم ‏آمد تا معلوم شود اين رابطه دوسويه بوده و بر بنياد علائق مشترك دو طرف بنا شده است. البته ملاقات مسئولان دو طرف تا قبل از ديدار رئيس رژيم صهيونيستى از تأسيسات بهائى در آن كشور در سطوح بالا ادامه داشت. به نوشته نشريه رسمى بهائيان ايران، سرانجام در تحقق اين وعده، روز دوشنبه 26 آوريل 1954 (6 ارديبهشت 1333) بن‏زوى، رئيس‌جمهور اسرائيل، و همسرش از مراكز و مراقد بهائيان در اسرائيل ديدار كردند. او نخستين رئيس دولتى بود كه اين عمل را انجام داد. شوقى افندى بلافاصله در 4 مه (14 ارديبهشت)، ضمن برشمردن موفقيت‌هاى اخير جامعه بهائيت، بشارت اين خبر را نيز به همه بهائيان عالم داد: "اين زيارت، اولين تشرف رسمى است كه از طرف يكى از رؤساى دول مستقله... به عمل آمده است "[48] و لروى آيواس، منشى كل شوراى بين‏المللى بهائى و مسئول ارتباط بهائيت با دولتمردان اسرائيل، نيز در گزارشى پرآب‌وتاب، اين خبر را بازتاب داد. به نوشته او، رئيس‌جمهور اسرائيل، "هنگام توديع، از مهمان‏نوازى و محبتى كه از طرف حضرت ولى امرالله [شوقى افندى‏] ابراز شده بود، اظهار تشكر و امتنان نموده، در ضمن تقدير از اقدامات و مجهودات بهائيان در كشور اسرائيل، ادعيه قلبيه خود را براى موفقيت جامعه بهائى در اسرائيل و سراسر جهان ابراز داشتند "![49]
ديدار يادشده، در مطبوعات اسرائيل (نظير روزنامه "جروزالم‌پست ") نيز انعكاس داده شد. [50] در گزارش آن روزنامه بخش‌هاى ديگرى از مذاكرات شوقى و رئيس رژيم‏ صهيونيستى (افزون بر مطالب مندرج در گزارش آيواس) درج شده كه ميزان صميميت و اعتماد متقابل آن دو به يكديگر را بهتر ترسيم ‏كرده است: "در اين ملاقات، رئيس‌جمهور و ولى امر بهائى راجع به تأثير ديانت در جامعه بشرى با يكديگر صحبت نمودند و حضرت شوقى ربانى اظهار فرمودند: اميد است مركز جهانى بهائى در اسرائيل بتواند در ترقى و تعالى مملكت و سعادت اهالى مستمراً متزايداً مؤثر واقع شود و نيز به اين نكته اشاره فرمودند كه از ابتداى تأسيس حكومت اسرائيل، بهائيان همواره روابط صميمانه با دولت و بلديه [= شهردارى‏] حيفا داشته‏اند. "[51]
ضمناً چون ديدار رئيس‏جمهور اسرائيل از مركز بهائيان و قبور سران آن با آغاز دومين سال "جهاد روحانى " بهائيان هم‌زمان شده بود، شوراى بين‏المللى بهائى در روز 27 آوريل (يك روز پس از ديدار رئيس‌جمهور رژيم صهيونيستى) اين تقارن را به فال نيك! گرفت و ‏گفت: "سال دوم جهاد روحانى با تشرف رئيس‌جمهور محترم دولت اسرائيل به مقام مقدس اعلى [= قبر علي‌محمد باب‏]... به مباركى و ميمنت آغاز گرديد. "[52]
اين ملاقات‌ها و بحث و تبادل‏نظرها آن قدر در سطوح بالا ادامه يافت كه هماهنگى و همدلى گسترده‏اى را در اهداف دو طرف موجب شد. به همين دليل هيأت بين‏المللى بهائى در حيفا تصريح كرده است كه "هر قدر اشخاص در دوائر دولتى [در اسرائيل‏] مقامشان بالاتر است، حس ادب و احترام و اطلاعات ايشان نسبت به امر [= بهائيت‏] بيشتر است به همين طريق، مقامات عاليه در انجام امور، نظر مساعدترى داشته و در موارد لازم از كمك مضايقه نمى‏كنند. "[53]
اين حسن روابط و ديد و بازديدهاى متقابل سرور فراوان بهائيان را باعث شده و آنان را چنان از مشاهده قدرت پوشالى رژيم صهيونيستى سرمست ساخته بود كه بى‏محابا به حمايت از آن رژيم در نشريات بهائيان دست زدند، كه به عنوان نمونه مى‏توان به مقاله باهر فرقانى در مجله آهنگ بديع (سال 1340، ش 5، ص 138) اشاره كرد.
ديدارهاى سران رژيم صهيونيستى و بهائى، كه تأثير بسزايي در تسهيل و گسترش فعاليت‌هاى فرقه داشت، به همين محدود نشد و ده سال بعد در روز 18 فروردين 1343 ژالمان شازار، رئيس‌جمهور بعدى اسرائيل، نيز در رأس هيأتى، از مركز بهائيان در حيفا ديدار كرد. مشروح اين ديدار و تعابيرى كه بهائيان براى گزارش آن انتخاب كرده‏اند، ميزان علائق دو طرف را به يكديگر نشان مى‏دهد. شرح اين ملاقات به نقل از نشريه رسمى بهائيان ايران خواندنى است: "حضرت ژالمان شازار، رئيس‌جمهور اسرائيل، به اتفاق خانمشان و شهردار حيفا و خانمش و جمعى ديگر از اولياى امور كشور اسرائيل، در تاريخ 7 آوريل 1964، از مركز عالم بهائى به طور رسمى ديدن كردند. حضرت رئيس‌جمهور و همراهان از طرف اعضاى بيت‏العدل "استقبال شده... و به اين مناسبت حضرت رئيس‌جمهور تحيّات و ادعيه خالصانه خود را براى عموم احبا [= بهائيان‏] در سراسر عالم ابلاغ نمودند و چندى بعد به يادبود اين ديدار يك آلبوم عكس... به مشاراليه هديه گرديد.... حضرت رئيس‌جمهور پس از دريافت اين هديه در ضمن نامه‏اى، تشكرات قلبى خود را اظهار و مجدداً پيام دوستى و حسن ‏نيّت خود را براى جامعه جهانى بهائى فرستاده‏اند. "[54]

در كنار اين ديدارهاى رسمى، بهائيان نيز به طور مرتب به ديدار صهيونيست‌ها شتافته و گزارش لحظه به لحظه از تحولات امور به آنان داده‌اند. فى‏المثل سال 1347 اندكى قبل از جنگ اعراب و اسرائيل و اشغال بخش وسيعى از سرزمين‌هاى اسلامى، در طي دومين دوره انتخاب كادر مركزى بهائيان جهان ــ كه به بيت‏العدل موسوم است و هر پنج سال يك بار در اسرائيل و با حضور نمايندگان بهائيان سراسر جهان برگزار مى‏شود ــ در روز سوم همايش، درست هنگام اعلام اسامى اعضاى جديد كادر مركزى بهائيان جهان، يكى از سران بهائيت به نام اولينگا و چند نفر ديگر از سران فرقه به ديدار رئيس‌جمهور اسرائيل رفتند، كه اين امر از اهميت اين انتخابات براى رهبران اسرائيل حكايت مى‏كند. [55]
راديو اسرائيل گزارش اين اجلاس بهائيان را به شكلى وسيع، هم در بخش عبرى و هم به ساير زبان‌ها (از ‏جمله عربى) پخش كرد و مطبوعات معروف اسرائيل، همچون "جروزالم‌پست "، نيز شرح مفصلى درباره اهداف اين نشست چاپ كردند. [56]
در اينجا بى‏مناسب نيست كه به جلوه‏هاى ديگرى از روابط اين فرقه و صهيونيسم، كه همدلى و همسويى دو طرف را در مقابل يكديگر نشان مى‏دهد، اشاره شود. از جمله اين تعاملات، حضور اعضاى هيأت نمايندگى اسرائيل در ساير كشورها در مجامع مختلف بهائى است كه در زير بعضى از موارد آن به نقل از نشريات بهائيت ذكر شده است:
1ــ هنگامى كه شوقى افندى، آخرين رهبر بهائيان، در لندن از دنيا رفت و قرار شد در همان شهر دفن شود، دولت اسرائيل به سفارت خود در انگلستان دستور داد در اين مراسم حضور فعالانه داشته باشد. لذا در غياب سفير كبير اسرائيل در لندن، كاردار سفارت به نام گيرشون اولر در مراسم تشييع شركت جست. [57]
به نوشته منابع بهائى در مراسم تشييع و تدفين، كاردار اسرائيل همچون يك صاحب‏عزا با قدم آهسته و گردنى خميده، پا به پاى سران بهائيت حضور داشت و از چهره‏اش غم و تأثر مى‏باريد. [58]
2ــ به گزارش نشريه رسمى بهائيان ايران، در ماه جولاى سال 1960 (تيرماه 1339) تعداد هفده هزار نفر، از ساختمان بهائيان در امريكا بازديد كردند. در اين گزارش به عنوان چهره‏هاى سرشناس بازديدكننده از موشه انتريونى، ساكن اسرائيل و نماينده دولت اسرائيل براى شركت در يك كميته ادارى نيز نام برده شده است تا شايد اسباب تجديد روحيه براى بهائيان سرخورده و مأيوس باشد. [59]
3ــ بهائيان امريكا براى غرس نوعى گل سرخ به نام ماريان آندرسون در محوطه ساختمان مركزى خود در آن كشور مراسمى برگزار كردند. در اين مراسم جمعى از شخصيت‌ها، از جمله ژنرال‌كنسول اسرائيل حضور داشت و سخني نيز ايراد كرد. "آقاى جاكوب بارمور، ژنرال‌كنسول اسرائيل، در ضمن بيانات خود آرزو كرد كه گل سرخ ماريان آندرسون به زودى در مقامات مقدسه بهائى در جبل كرمل نيز كه شهرت جهانى يافته‏اند، غرس شود. "[60]
ارديبهشت 1342 اجلاس تعيين كادر مركزى بهائيان جهان در حيفا برگزار شد. در اين مراسم كليه حاضران به مناسبت فوت رئيس‌جمهور اسرائيل، اسحاق بن‏زاوى، يك دقيقه سكوت كردند و پيام تسليت فرستادند كه در نشريه "جروزالم‌پست " اين تسليت درج شد. [61]

* بهائيت و جنگ‌هاى اعراب و اسرائيل


الف‌ــ جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائيل: در ژوئن 1967 (خرداد 1346) با حمله سريع و سنگين ارتش اسرائيل جنگ سوم ميان اعراب و اسرائيل درگرفت كه به شكست ارتش‌هاى عربى منجر شد و بخش وسيعى از اراضى اسلامى همچون صحراى سينا، ارتفاعات جولان، كرانه باخترى رود اردن و بيت‏المقدس به اشغال صهيونيست‌ها درآمد.
بهائيان در خلال اين جنگ برخلاف شعارشان مبنى بر "صلح جهانى " به جاى محكوم كردن صهيونيست‌ها به عنوان "آغازگر جنگ و متجاوز " در كنار ارتش اسرائيل قرار گرفتند و همه‏گونه حمايت را از صهيونيست‌ها به عمل آوردند و از آن جمله به گزارش ساواك در تاريخ 10/5/1346 مبلغى در حدود 120 ميليون تومان (كه آن موقع رقم بسيار هنگفتى بود) به وسيله بهائيان ايران جمع‏آورى گرديد كه به‌ظاهر براى بيت‏العدل در حيفا ارسال شد، "ولى منظور اصلى آن‌ها از ارسال اين مبلغ، كمك به ارتش اسرائيل " بود. ساواك در ادامه افزوده است: "مقدار قابل ملاحظه‏اى از اين پول به وسيله حبيب ثابت تعهد و پرداخت شده است. "[62]
ب‌ــ نبرد رمضان: در اكتبر سال 1973 كه مقارن با ماه مبارك رمضان بود، ارتش كشورهاى اسلامى در عملياتى برق‏آسا همچون صاعقه بر صهيونيست‌ها فرود آمدند، تا اراضى خود را پس بگيرند. نيروهاى مصرى در مدتى كوتاه از كانال سوئز عبور كردند و ديوار عظيم بارلورا، كه از سوى صهيونيست‌ها تسخيرناپذير خوانده مى‏شد، پشت سر گذاردند. در ساير جبهه‏ها نيز سوريه و اردن صهيونيست‌ها را گوشمالى دادند و براى نخستين‌بار افسانه شكست‏ناپذيرى ارتش اسرائيل را باطل ساختند. در اين اوضاع، نشريات بهائيان به تكاپو افتادند و عليه جنگ و ويرانى به مبارزه برخاستند. آنان كه در جنگ سال 1967 سكوت اختيار كرده بودند، اين بار قلم در دست گرفتند و در سر مقاله نشريه رسمى محفل ملى بهائيان ايران با عنوان "نزاع و جدال منفور درگاه كبرياست " چنين نوشتند: "بشر غافل خيلى زود اثرات شديد جنگ‌هاى گذشته را از نظر دور داشته و تحت عناوين مختلفه به بهانه‏جويى پرداخته و مى‏كوشد تا براى اطفاى آتش اغراض خويش دوباره هوا را مسموم سازد و ابناي نوع خود را به ديار نيستى و هلاكت رهسپار نمايد. " و در ادامه مقاله مفصل در مذمت جنگ سخن كنند. [63]
بهائيان چنان از شكست صهيونيست‌ها سرخورده و ناراحت شده بودند كه حتى مجله ورقا، نشريه ويژه نونهالان بهائى، را نيز از مويه‏هاى خويش بى‏نصيب نگذاشتند و در شماره 52 آبان‌ماه (اولين شماره پس از جنگ) در مقاله‏اى مفصل، كه ظاهراً يك دختربچه بهائى به نام سويدا معانى (از بهائيان ايرانى‏تبار ساكن اسرائيل) فرستاده بود، شديداً براى خانواده‏هاى صهيونيست كه فرزندانشان را به ميدان‌هاى جنگ فرستاده‏ بودند، نوحه‏سرايى ‏كردند و با استفاده از عبارات عاطفى ‏كوشيدند احساسات اطفال بهائى را به نفع صهيونيست‌ها تحريك كنند و اين كودكان را از همان ابتدا با محبت صهيونيست‌ها و كينه مسلمانان پرورش دهد. در بخشى از اين مقاله آمده است: "در اين چند روزه جنگ، وضع مردم خيلى رقت‏بار بود، مادرها و بچه‏هايشان نگران و پريشان، منتظر وصول اخبار جنگ بودند.... وقتى خبر قتل كشته‏شدگان و شماره آن‌ها منتشر مى‏گرديد، اشك‌ها سرازير مى‏شد و همگى داغدار بودند... و غروب‌ها كه مادران دست فرزندانشان را گرفته تنهايى به گردش مى‏رفتند، حالت محزونى از چهره همگى نمودار بود. "[64]

*ممنوعيت فعاليت بهائيان در مصر توسط جمال عبدالناصر

دقيقاً به علت همين همسويى‏ها و همدلى‏ها ميان صهيونيست‌ها و بهائيان، و تلاش بهائيان براي كسب اطلاعات در كشورهاى اسلامى، بود كه اعراب و مسلمانان، سخت به اين فرقه حساس شدند و از جمله:
الف‌ــ در سال 1960 در خلال مجمع عمومى مؤتمر اسلامى بيت‏المقدس، يكى از شركت‏كنندگان ايرانى از فعاليت‌هاي اطلاعاتى بهائيان براى اسرائيل سخن به ميان آورد كه كشورهاى عربى مسأله را جدى نگرفتند.
ب‌ــ پس از شكست‌هاى سنگين اعراب از اسرائيل و روشن شدن حضور و فعاليت بهائيان در كشورهاى اسلامى براى كسب اطلاعات به نفع رژيم صهيونيستى بود كه اتحاديه عرب در برابر اين فرقه موضع‌گيرى كرد و موضوع بهائيت در دستور كار "دفتر تحريم اعراب عليه اسرائيل " قرار گرفت. اين دفتر مأموريت داشت كه تمام شركت‌ها و مجتمع‌هاى صنعتى و اقتصادى خارجى را، كه با اسرائيل منافع مشترك دارند، شناسايى كند و نام آن‌ها را براى تحريم در اختيار كشورهاى عربى قرار دهد.
خبرگزارى رويتر در 10 ژانويه 1975 از دمشق، به نقل از محمد محجوب، مسئول‌دفتر تحريم اعراب عليه اسرائيل، اعلام كرد كه در كنفرانس ماه آينده، مبارزه با گروه بهائى از سوى اين دفتر به طور جدى بررسى خواهد شد. او در ادامه اين فرقه را يك جنبش طرفدار اسرائيل و صهيونيسم خواند. [65] همين مضمون را خبرگزارى خاورميانه، همان‏ روز به نقل از محمد محجوب مخابره كرد.
كنفرانس ياد‌شده روز 23 فوريه در قاهره برگزار، و تصميمات آن، روز 25 فوريه منتشر شد. اين اجلاس درخصوص بهائيت تصميم مهم ذيل را اتخاذ كرد:
"و قرر المكتب ايضاً فرض حظر على نشاط البهائيين فى الدول العربيه و اغلال محافلهم بعد ان ثبت ان الصهيونيه تستر ورائهم. "
(يعنى: همچنين دفتر [تحريم اعراب عليه اسرائيل‏] مقرر داشت كه بايد دولت‌هاى عربى از تحركات بهائي‌ها و تشكيل محافل آن‌ها شديداً جلوگيرى كنند، زيرا [براى اعضإ؛ ب‏ب‏ث‏6 مسلم شد كه‏] صهيونيسم پشت آنان پنهان شده است). [66]
ج‌ــ مجمع الفقه الاسلامى وابسته به سازمان كنفرانس اسلامى بالاترين مرجع دينى در جهان اسلام است كه فقهاى 57 كشور اسلامى از تمامى مذاهب و فرق حتى وهابيت در آن عضويت دارند. اين مجمع در جلسات 6 تا 11 فوريه 1988/ 18 تا 23 بهمن 1366 خود طى مصوبه‏اى، "ادعاى رسالت بهاءاللّه و نزول وحى بر وى " و ديگر معتقدات بهائيان را مصداق "انكار ضروريات دين " شمرد. [67] در 26 ژانويه 1987 مطابق 29 جمادى‏الاول 1407 نيز قطعنامه‏اى به امضاى فقهاى شيعه و سنى عضو مجمع منتشر شد كه در آن بهائيان به اجماع مسلمانان، كافر و خارج از دين اسلام شمرده شده‌اند و از دولت‌ها و ملت‌هاى اسلامى درخواست شده است اقدامي مقتضي در برابر آنان انجام دهند. [68]

*حمايت رسانه‏هاى اسرائيل از بهائيت

رسانه‏هاى رژيم صهيونيستى در كنار مسئولان سياسى، قضايى و اقتصادى خود از اين تشكيلات به طور وسيع حمايت كرده‌اند. اين حمايت مقطعى نبود، بلكه در گذر زمان ادامه داشته است و دارد.

اين امر مؤيد آن است كه حمايت اسرائيل از بهائيت جلوه‏هاى ديگر نيز دارد؛ از جمله رسانه‏هاى اسرائيل با كمترين بهانه‏اى به تعريف و تمجيد از بهائيت برمي‌آيند و اخبار مربوط به آن را پوشش مى‏دهند. در ذيل بعضى از اين موارد، از منابع بهائى نقل شده است.
1ــ در نشريه اخبار امرى، از قول محفل روحانى ملى بهائيان امريكا، گزارشى آمده است مبنى بر اينكه در روز 29 دسامبر سال 1952 بخش انگليسى‏زبان راديو اسرائيل برنامه‏اى در مورد بهائيت پخش كرد و در خلال آن دوبار با روحيه ماكسول (همسر شوقى) درباره تاريخچه باب و بهاء و دفن اجساد آنان در فلسطين اشغالى توضيحاتى داد. سپس با لروى آيواس، از سران بهائيت، نيز در مورد اماكن بهائى در اسرائيل گفت‏وگو كرد. در ابتداي برنامه مجرى آن در اظهاراتى جانب‌دارانه گفت: "اكنون كشور اسرائيل نه تنها مركز ديانت كليمى و مسيحى است، بلكه ديانت چهارمى كه ديانت بهائى است نيز مركزش در اين سرزمين است. "[69]
2ــ لطف‏الله حكيم بهائى يهودى‏تبار، كه پيشتر در محفل ملى بهائيان ايران مشغول بود، بعدها به اسرائيل رفت و در تشكيلات مركزى بهائيان در بيت‏العدل فعاليت نمود. او به طور مرتب، اخبار بهائيت و مطالب منتشر شده در نشريات اسرائيل در مورد بهائيت را به منظور تقويت روحيه بهائيان براى ترجمه و انتشار در مجلات بهائى به ايران مى‏فرستاد. از جمله در مهرماه 1332، پس از كودتاى انگليسى ــ امريكايى 28 مرداد و سرنگونى دولت دكتر مصدق، در نشريه رسمى بهائيان ايران آمده است: "جناب دكتر لطف‏الله از ارض اقدس [= اسرائيل‏] چنين مرقوم داشته‏اند: اين ايام در اسرائيل جرايد، چه به زبان عبرى و چه عربى و چه انگليسى، مقالات مفصل راجع به ديانت بهائى و مقام اعلى درج مى‏نمايند. ساختمان مقام اعلى [= قبر منسوب به علي‌محمد باب شيرازى‏] هيجان غريبى بين مردم انداخته، به طورى كه همه‌روزه صدها نفوس از سياحان و از اهالى اسرائيل براى زيارت آن مقام مقدس مى‏آيند. اى كاش ممكن بود از همه جرايد براى شما ارسال مى‏نمودم. امروز در روزنامه يوميه [جروزالم پست] Jerusalem Post شرح مفصلى با عكس مقام اعلى درج شده، عجالتاً اين روزنامه را براى محفل مقدس روحانى ملى و محلى مى‏فرستم كه اگر صلاح بدانند، ترجمه نموده، انتشار دهند. "[70]
سپس در مجله رسمى محفل ملى بهائيان ايران، متن كامل مقاله بسيار جانب‌دارانه اين نشريه صهيونيستى، كه در شماره 16 اكتبر 1953 (24 مهر 1332) چاپ شده[71] درج گرديد.
3ــ نشريه هفتگى "جروزالم‌پست " نيز در شماره 26 آوريل 1963 خود، انتخاب اولين دوره اعضاى كادر مركزى بهائيان جهان، موسوم به بيت‏العدل، و اسامى منتخبان و خبر حركت آن‌ها براى شركت در كنفرانس لندن را درج ‏كرده است. اين نشريه همچنين سكوت يك‌دقيقه‏اى بهائيان به مناسبت مرگ رئيس‌جمهور اسرائيل (اسحاق بن زاوى) و نيز پيام تسليت آنان را منتشر كرده است. [72]
4ــ روزنامه انگليسى‏زبان "جروزالم‌پست " در دو صفحه كامل كتاب حسن باليوزى (موقر) به نام "عبدالبهاء " را شرح و تفسير كرده است. جالب است كه مقدمه اين مطلب را يك بهائى به نام بهيه آدمس نوشته است. جالب‏تر اينكه مقاله ديگرى نيز "كه توسط يك روزنامه‏نگار معروف اسرائيلى " در مورد بهائيت تهيه شده بود همراه "عكس‌هاى جالبى " در همين شماره درج گرديد. از همه جالب‏تر آنكه "بعضى از روزنامه‏هايى كه به زبان هبرو [= عبرى‏] نيز منتشر مى‏شود، خلاصه‏اى از آن را درج كردند. "[73]

بهائيان نيز به بهانه مناسبت‏هاى مختلف، مراسم گوناگونى برگزار مى‏كردند كه همين امر مستمسك لازم را براى تبليغ بهائيت در اختيار نشريات اسرائيل قرار مى‏داد. به نوشته يكى از بهائيان ايرانى به نام فريده سبحانى، كه براى حضور در اين برنامه به اسرائيل سفر كرده بود، "جرايد مختلف اسرائيل هر يك به نحوى با عكس و تفصيلات درباره اين روز تاريخى و همچنين درباره امر جهانى بهائى به قلم‌فرسايى پرداختند. از جمله روزنامه "جروزالم‌پست "[74] مقاله مشروحى... انتشار داد و روزنامه "استاندارد " مقاله مشروح خود را با عنوان "پيام اميدبخش... " شروع كرد. در اين گزارش اضافه شده كه به اين مناسبت سازمان توريستى اسرائيل نيز چندين‌بار جشن‌هاى باشكوهى در زيباترين هتل‌هاى حيفا برپا كرد و از جمله "در ميهمانى ديگرى، مشهورترين هنرمندان اسرائيل، سرودها و ترانه‏هاى بسيار زيبايى به افتخار دوستان بهائى خواندند. "[75]
همه اين امور از هماهنگى گسترده نشريات صهيونيستي براى تبليغ بهائيت حكايت مى‏كند و صد البته اين امر فقط به اسرائيل محدود نمى‏شود و به مافياى رسانه‏هاى صهيونيستى در سطح جهان تعميم مى‏يابد كه شرح آن در اين مجال نمى‏گنجد.
همچنين بخشى ديگر از حمايت‌هاى اسرائيل از اين مسلك را مى‏توان در توزيع خدمات به نشريات بهائى منتشر شده در ايران دانست. فى‏المثل اين نشريات از طريق اسرائيل براى بهائيان در سراسر جهان ارسال مى‏شد. در اين زمينه نامه‏اى از فردي بهائى به نام آقاى عزت‏الله زهرايى، ساكن فرانسه (شهر سن‏كلو)، در آهنگ بديع از مجلات بهائيان ايران درج گرديده كه در قسمتى از آن نوشته شده است: "شماره‏هاى مجله زيباى شما، مرتباً از طريق ارض اقدس [= اسرائيل‏] به اين جانب مى‏رسد. "[76]

*توريسم بهائى؛ مددكار اقتصاد ورشكسته اسرائيل

تشكيلات مركزى بهائيان در اسرائيل مى‏كوشيد با جلوه دادن بيش از پيش به اماكن متعلق به خود، علاوه بر بهائيان، افراد غيربهائى را نيز به مراكز خويش بكشاند تا از اين راه، زمينه جلب آنها به بهائيت را فراهم آورد. رسانه‏هاى صهيونيستى در فلسطين اشغالى و ساير نقاط جهان نيز با نمايش اين بناها سعى مي‌كردند جاذبه توريستى براى اسرائيل فراهم سازند. از جمله در نشريه رسمى محفل ملى بهائيان ايران آمده كه يك كمپانى معروف فيلم‌سازى در امريكا فيلمى به نام "اسرائيل از دريا " ساخته كه در آن مناظر مربوط به قبر باب و مركز بهائيت را به نمايش گذارده است. اين گزارش ‏افزوده كه اين فيلم چندى قبل در تلويزيون امريكا در ايران ــ كه پيش از انقلاب در كانال 8 فعال بود ــ نيز به نمايش درآمده است. [77]
همچنين دفتر نمايندگى توريسم اسرائيل در امريكا (نيويورك) متن مفصل و تبليغى در مورد بهائيت و اماكن آن در فلسطين اشغالى به زبان انگليسى منتشر كرد. اين مطلب، بيش و پيش از آنكه يك بروشور تبليغى براى معرفى جاذبه‏هاى توريستى اسرائيل، و از جمله جاذبه‏هاى گردشگرى بهائى باشد، به متن تبليغى بهائى شبيه است. در قسمتى از آن آمده است: "ديانت بهائى، كه مروج صلح و اخوت بين افراد جامعه بشرى است، در سال 1844 با ظهور باب در ايران آغاز گرديد و باب خود را مبشر [آمدن‏] نفسى اعز و اشرف از خود [= حسينعلى بهاء] معرفى نمود.... "[78]

حضور گسترده بهائيان سراسر جهان در اسرائيل نيز منبع درآمد خوبى براى رژيم صهيونيستى محسوب مى‏شد. تشكيلات بهائيت نيز سعى مي‌كرد بهائيان را براى سفر به اسرائيل و ديدار از اماكن متعلق به خود تشويق كند و اين امر به اشكال مختلف انجام مي‌شد. به عنوان مثال با ايجاد بهانه‏هايى، همچون يكصدمين سال ورود بهاء به عكا، بهائيان را به اسرائيل فرامى‏خواند. همچنين پس از تشكيل يك كنفرانس بين‏المللى بهائى در نقطه‏اى از جهان، شركت‏كنندگان در آن كنفرانس را به "ارض اقدس " مى‏بردند و بعضى مواقع نيز، در قالب كاروان‌هاى نُه نفره از هر كشور، وابستگان خويش را به اسرائيل مى‏بردند و بالاخره آنان، كه براى تبليغ بهائيت در خارج از وطن خود، عزم مهاجرت مى‏كردند، در آغاز سفر براى تشويق، در سفري چند روزه به اسرائيل مى‏رفتند و چون معمولاً افرادى كه در بالا برشمرديم از گروه‌هاى مرفه و داراى تمكن مالى بودند، سفر آن‌ها به اسرائيل براى دولت اين كشور نيز از نظر اقتصادى و توريستى سودمند بود. در اين زمينه روزنامه "جروزالم‌پست " ــ كه عملاً به ارگان تبليغى بهائيت تبديل شده بود ــ در شماره 28 اوت 1968 خبر داده است كه دستجات مختلف بهائيان از كنفرانس پالرموى ايتاليا به اسرائيل آمده‏اند و متذكر شده است كه "اين عده بزرگ‏ترين اجتماع زائرين بهائى را كه تاكنون به اراضى مقدسه مسافرت نموده‏اند تشكيل مى‏دهند. "[79]
هرچه زمان مي‌گذشت، تبليغات بهائيان براى سفر به اسرائيل مؤثرتر واقع مي‌گشت و سفر بهائيان به اراضى اشغالى رو به فزونى مي‌گذاشت. تا آنجا كه شوقى افندى در تلگراف مورخ 7 اكتبر 1953 به كنفرانس دهلى گفته است: "تعداد نفوسى كه از دور و نزديك براى زيارت مقام اعلى مى‏آيند، روزبه‏روز در تزايد است و چندين روز، عده آنان از هزار نفر تجاوز مى‏نمود. "[80] اما اشتهاى صهيونيست‌ها سيرى‏ناپذير بود و بايد اماكن بهائى فعاليت بيشتري در جذب توريست انجام مي‌دادند و همين‏طور هم ‏شد. تا آنجا كه شش سال بعد، يعنى در سال 1338، به گفته سران بهائيت: "در ظرف اين يك سال، عدد زائرين و سياحان " بازديدكننده از اماكن بهائى "به بيش از يكصدهزار بالغ گرديده است. " بدين‏ترتيب، بهائيت در عرصه جذب توريست و كمك به اقتصاد شكننده اسرائيل نيز فعاليت بسزا و در خور توجهى داشته است.

*بهائيت و اسرائيل، پس از پيروزى انقلاب اسلامى‏

در سي سال اخير نيز بهائيان و رژيم صهيونيستى روابط خود را ادامه داده و به آن عمق و گستردگى بيشترى بخشيده‏اند. در زير به نمونه‏هايى از اين تعاملات اشاره شده است:
1ــ به گزارش خبرگزاري‌ها، رئيس مجلس رژيم صهيونيستى روز 14 تير 1377 از مركز بهائيت در شهر حيفا بازديد كرد و ضمن حمايت از فعاليت‌هاى اين فرقه، خواستار آزادى عمل بيشتر پيروان آن در ايران شد. [81]
2ــ در روز سه‏شنبه اول خرداد 1380 مصادف با 28 صفر سالروز رحلت پيامبر اكرم(ص) و امام حسن مجتبى(ع)، رژيم صهيونيستى به مناسبت تجمع بهائيان براى افتتاح ساختمان مركزى اين فرقه در حيفا مراسم جشن و پايكوبى مفصلى به راه انداخت.
به گزارش خبرگزاري‌ها ساخت اين مجموعه 250 ميليون دلارى با حمايت مستقيم اسحاق رابين، نخست‏وزير وقت رژيم صهيونيستى، از سال 1372 آغاز شد. نكته شايان توجه، دعوت گسترده از خبرنگاران راديو ــ تلويزيون‌هاى جهان براى پوشش خبرى اين مراسم بود. برگزاركنندگان مراسم از خبرنگاران خواستار نشر مطالب مختلفى به نفع رژيم صهيونيستى و بهائيت بودند كه از آن جمله اين مطلب بود كه "دولت اسرائيل با نهايت افتخار مى‏تواند ميزبان همه بهائيان جهان ــ به‌ويژه بهائيان ساكن در كشورهاى اسلامى ــ باشد. "[82]
اين دعوت مبين آن است كه رژيم صهيونيستى با توجه به فرار صهيونيست‌ها از فلسطين اشغالى و نياز مبرم به افزايش جمعيت وفادار به خود، چون بهائيان را نيز در شمار نيروهاى خودى و همچون صهيونيست‌ها فرض مى‏كند، از آنان براى مهاجرت به اسرائيل دعوت به عمل مى‏آورد.
3ــ در شهريور سال 1382 آريل شارون، نخست‏وزير رژيم صهيونيستى و قصاب صبرا و شتيلا، از هند ديدار كرد. او در اين سفر، از مركز بهائيان در دهلى، كه به نام نيلوفر آبى شهرت دارد، براى ساعاتى بازديد نمود. [83] بازديد از اين مركز، اهميت‏ بهائيت براى رژيم صهيونيستى را نشان مى‏دهد.
4ــ در يكى از اين حمايت‌هاي جديد، ايهود اولمرت، نخست‏وزير اسرائيل، براى توجيه عقب‏نشينى دولتش از تهديد جمهورى اسلامى به حمله نظامى، ارادت خود را به جامعه بهائى اعلام، و روغن ريخته را نذر امامزاده كرد. وى روز يكشنبه 17 دى 1385 در سخنرانى خود، كه تعدادى از سران اين فرقه ضاله نيز در آن حضور داشتند، ضمن ردّ اخبار منتشره‌شده در مورد حمله ارتش رژيم صهيونيستى به تأسيسات ايران، به سران بيت‏العدل بهائيان اطمينان داد كه به احترام مقدسات بهائي‌ها در ايران از حمله به اين كشور منصرف شده است!
به گزارش يك روزنامه اسرائيلى، بهائيان يادشده به دعوت وزارت‌خارجه اسرائيل در اين جلسه حضور يافتند و در ميان آن‌ها چهره‏هاى سرشناس بهائى و ازجمله يك ايرانى وابسته به آن فرقه نيز به چشم مى‏خوردند. [84] بايد به آقاى اولمرت يادآور شد: به دشت آهوى ناگرفته، مبخش!
5ــ بهائيان نيز متقابلاً با همه توان در خدمت صهيونيسم و زائده آن يعنى اسرائيل‌اند و علاوه بر جمع‏آورى كمك مالى و ارسال آن به اين رژيم، با ورود غيرقانونى و قاچاق كالاهاى اسرائيلى به داخل ايران سعى مي‌كنند اقتصاد رو به موت آن رژيم را شكوفا كنند. براي مثال، به گزارش جرايد، بيش از 440 هزار عدد لنز عينك ساخت رژيم اشغالگر قدس در كارخانه "شايان عدسى " واقع در شهرك صنعتى جعفرآباد كاشان كشف شد. شايان ذكر است كه اين كارخانه به منصور ــ م، بهائى ساكن كاشان، تعلق دارد. او، كه قاچاقچى لنز عينك مي‌باشد، آن‌ها را از اسرائيل وارد كرده است. وى لنزهاى ساخت كارخانجات اسرائيل را در جعبه‏هاى معمولى و با مارك يك شركت لنزسازى خارجى قاچاق كرده است. گفتنى است فرزند ارشد رئيس تشكيلات بهائيت در ايران معروف به نيكى نيز يكى از دلالان عينك در ايران به شمار مى‏رود. [85]
* پي‌نوشت‌ها
[1]ــ آهنگ بديع، نشريه جوانان بهائي ايران، سال 1347، ش7 و 8، ص209
[2]ــ خاطرات حبيب، ص20؛ نيز رك: آهنگ بديع، سال 1330، ش3، ص53
[3]ــ اخبار امري (نشريه رسمي محفل ملي بهائيان ايران)، تير 1333، ش3، صص9ــ8
[4]ــ همان، بهمن ــ اسفند 1340، ش12ــ11، صص621ــ620؛ راجع به دوستي و روابط موشه شارت (اولين وزير خاره رژيم صهيونيستي) با عبدالبهاء نيز، روحيه ماكسول (همسر شوقي) در كتاب مشهورش: "گوهر يكتا "، اشاره گذرايي دارد.
[5]ــ خاطرات حبيب، همان، ص239
[6]ــ همان، ص54؛ فلسطين در آن زمان جزء ايالت سوريه و بخشي از امپراتوري عثماني بود و هنوز به نام فلسطين خوانده نمي‌شد.
[7]ــ رك: "جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران "، تاريخ معاصر ايران، سال 7، ش27، پاييز 1382
[8]ــ اخبار امري، فروردين 1329، ش12، ص540؛ آهنگ بديع، سال 1330، ش3، ص53
[9]ــ اطلاعات سياسي ــ ديپلماتيك، سال 1، ش12، 28 خرداد 65، ص6
[10]ــ همان‌جا.
[11]ــ شوقي افندي، قرن بديع، تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري، ج3، ص291
[12]ــ همان، ص297
[13]ــ قرن بديع، ج2، ص214
[14]ــ همان، ج3، ص321
[15]ــ اخبار امري، سال 1324، ش7 و 8 (آبان و آذر)، ص7
[16]ــ اخبار امري، آبان 1326، ص130؛ بهائي‌نيوز، سپتامبر 1947؛ همچنين رك: سيد محمدباقر نجفي، بهائيان، چاپ اول، طهوري، 1357، صص691ــ698
[17]ــ شوقي افندي، توقيعات مباركه، تهران، مؤسسه ملي مطبوعات امري، بديع 125، ص290
[18]ــ آهنگ بديع، سال 1333، ش3، ص7
[19]ــ همان، سال 1333، ش3، ص7
[20]ــ همان‌جا.
[21]ــ همان، سال 1323، ش3، ص8
[22]ــ اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، تهران، مؤسسه تحقيقاتي رائين، ص69
[23]ــ شوقي افندي، توقيعات مباركه، همان، ص290
[24]ــ اخبار امري، شهريور 1331، ش5، ص16
[25]ــ جواد منصوري، تريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، ج1، ص332 به نقل از: اخبار امري، سال 1330، ش5، صص 8 و 14
[26]ــ اخبار امري، مرداد ــ شهريور 1333، ش5ــ4، صص5ــ2
[27]ــ همان، مرداد ــ شهريور 1333، ش5ــ4، صص5ــ2
[28]ــ همان، فروردين 1329، ش12، ص540
[29]ــ سالنامه جوانان بهائي ايران، ج3 (109ــ108 بديع)، ص130
[30]ــ آهنگ بديع، سال 1339، ش10ــ8 (ويژه‌نامه شوقي افندي)، ص219
[31]ــ اسماعيل رائين، همان، صص171ــ170، به نقل از قرن بديع، قسمت چهارم، ص162
[32]ــ اخبار امري، خرداد ــ تير 1331؛ براي شرح ماجرا رك: نامه مفصل هيأت ين‌المللي بهائي، مورخ 1 ژوئيه 1952 (10 تير 1331) به محفل روحاني ملي بهائيان ايران (اخبار امري، سال 1331، ش5 (شهريور ماه).
[33]ــ اخبار امري، سال 1331، ش5 (شهريور ماه)
[34]ــ همان‌جا.
[35]ــ همان، سال 1329، ش9ــ8 (آذر ــ دي).
[36]ــ آهنگ بديع، سال 1339، ش10ــ8 (ويژه‌نامه شوقي)، ص219
[37]ــ اخبار امري، آذر 1338، ش9، ص259
[38]ــ همان، مرداد 1331، ش4، ص4
[39]ــ آهنگ بديع، سال 1339، ش4، ص96
[40]ــ خواهر عباس افندي كه دشمن وي بود.
[41]ــ اخبار امري، سال 1333، ش9ــ8 (آذر ــ دي)، ص5
[42]ــ همان، فروردين 1329، ش12، ص6
[43]ــ آهنگ بديع، سال 1340، ش10، ص252
[44]ــ جواد منصوري، همان، ج1، سند شماره 2/90 و ص330
[45]ــ اخبار امري، مرداد ــ شهريور 1340، ش6ــ5، ص303
[46]ــ متن كامل خبر در اخبار امري امريكا، ش245 و ترجمه آن توسط ذكرالله خادم در اخبار امري ايران درج شده است.
[47]ــ اخبار امري، سال 1333، ش3 (تيرماه) صص9ــ8
[48]ــ همان، ش2ــ1 (ارديبهشت ــ خرداد)، صفحات اوليه.
[49]ــ همان، ش3 (تيرماه)، صص9ــ8
[50]ــ همان، ش1 و 2 (ارديبهشت ــ خرداد)، ص15
[51]ــ همان‌جا.
[52]ــ همان، ارديبهشت ــ خرداد 1333، ش1 و 2، ص16
[53]ــ همان، سال 1331، ش5 (شهريور).
[54]ــ همان، آبان 1343، ش8، صص406ــ405
[55]ــ همان، خرداد 1347، ش3، ص137؛ و آهنگ بديع، سال 1347، ش1 و 2، ص8
[56]ــ آهنگ بديع، سال 1347، ش1 و 2، ص13
[57]ــ همان، سال 1339، ش 10ــ8، ص263
[58]ــ همان، ص268
[59]ــ اخبار امري، سال 1340، ش3 و 4، ص178
[60]ــ آهنگ بديع، سال 1344، ش2، ص60
[61]ــ اخبار امري، 1342، ش8 و 9، (آبان ــ آذر)، ص505
[62]ــ جواد منصوري، همان، ج1، ص332 و سند 2/96
[63]ــ اخبار امري، سال 1352، ش13، سخن ماه (نزاع و جدال منفور درگاه كبرياست)، صص380ــ377
[64]ــ اورقا (نشريه نونهالان بهائي ايران)، سال 1352، ش8 (آبان)، صص22ــ20
[65]ــ محمدرضا نصوري، "پيوند و همكاري متقابل بهائيت و صهيونيسم "، صلنامه انتظار موعود، ش18، ص247؛ به نقل از بولتن خبري سازمان راديو ــ تلويزيون ملي ايران، دفتر مركزي، خبر 232، 21 دي 1353.
[66]ــ همان‌جا.
[67]ــ مجمع فقه اسلامي، مصوبه‌ها و توصيه‌ها: از دومين تا پايان نهمين نشست، ترجمه محمد مقدس، قم، 1418. ق، صص85ــ84

[6]ــ مع مؤتمرات مجمع الفقه الاسلامي (المؤتمرات الفقهيه)، محمد علي تسخيري، دار احياء التراث العربي، بيروت، ج1، صص 327ــ326
[69]ــسيدمحمدباقر نجفي، بهائيان، تهران، طهوري، 1357، صص736ــ735؛ به نقل از اخبار امري، سال 1332، ش 1 و 2 (ارديبهشت ــ خرداد).
[70]ــ اخبار امري، ش7ــ6 (مهر ــ آبان 1332)، صص17ــ13
[71]ــ براي ديدن متن كامل اين مقاله، رك: سيدمحمدباقر نجفي، همان، صص735ــ732
[72]ــ اخبار امري، آبان ــ آذر 1342، ش 8 و 9، ص505
[73]ــ همان، فروردين 1351، ش1، ص19
[74]ــ در متن اصلي: پست اورشليم.
[75]ــ آهنگ بديع، سال 1347، ش 7 و 8، صص235ــ233
[76]ــ همان، سال 1348، ش 3 و 4، ص103
[77]ــ اخبار امري، ش4، تير 1344، ص244
[78]ــ سيدمحمدباقر نجفي، همان، صص739ــ737؛ به نقل از: اخبار امري، سال 1333، ش 3 (تيرماه)
[79]ــ اخبار امري، آبان ــ آذر 1347، ش9ــ8، ص592
[80]ــ پيام شوقي مندرج در آهنگ بديع، سال 1332، ش13ــ12، ص241
[81]ــ روزنامه جمهوري اسلامي، 15 تير 1377
[82]ــ پايگاه اطلاع‌رساني موعود: www. Mouood. com
[83]ــ مهرداد صفا، "افعي در هند "، روزنامه جام‌جم، 17/2/1383، ص8
[84]ــ روزنامه جمهوري اسلامي، سال 28، ش7962، چهارشنبه 20 دي 85، ص2
[85]ــ كيهان، 8 و 29 شهريور 1385
* پويا شكيبا
فصلنامه تخصصي تاريخ معاصر ايران، سال سيزدهم، شماره چهل و نهم
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 بهمن 1388  - 1:32 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6037093
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی