نويسنده وبلاگ "نوشتههاي يك نسل سومي انقلاب "، مطلبي را با عنوان "جنگ
نرم، جهادي كه شهادت ندارد " در وبلاگ شخصي خود منتشر كرده است.
بر اساس اين گزارش در اين مطلب آمده است:
هر جنگي، سلاح خودش را دارد، سرباز و افسر و فرمانده خودش را هم... در هر جنگي براي به دست آوردن "چيزي " ميجنگند و براي نابودي "چيزي " ديگر، هر جنگي مجروح دارد و هر جنگي كشته... ما به مجروحين خدايي مي گوييم "جانباز " و به مجروح خرمايي مي گوييم "ناقص! "، به كشته خدايي مي گوييم "شهيد " و به كشته خرمايي مي گوييم "به هلاكت رسيده "... هر جنگي هدفي دارد و مقصدي... جنگ براي آنها كه براي خدا مي جنگند مي شود "جهاد در راه خدا " و براي غير آنها مي شود "كشت و كشتار " و رسيدن به متاع دنيا...
آن روزها روز "جهاد سخت " بود؛ جهادي كه سلاحش توپ و تانك بود، سربازش هر انسان باايمان، تيرش به جسم ميخورد و هدفش بيرون كردن خصم متجاوز از سرزمين مادري و ايماني و در آن سوي معركه، دشمني مي جنگيد براي قدرت و مي خواست قتل ملتي را مي خواست، تصرف سرزميني را و مي خواست كشتن انسان هايي را. آن جنگ دو رو داشت يا "پيروزي " يا "شهادت " و مهم اين بود كه در هر صورت به "سعادت " مي رسيدي...
اما اين جنگ، "جهاد نرم " است، سلاحش اينترنت است و ماهواره، كتاب است و مقاله و روزنامه، سربازش هر كسي نيست مگر آنكه توانش را داشته باشد، "بصيرت " تير سربازان خدايي است و "غبار فتنه " تير سربازان شيطان، ميدان جنگ را مي شود خاكريز ناميد و ميشود "فتنه " خواند، "جنود الهي " با سلاح بصيرت، قلب و ذهن ها را روشن ميسازند تا مگر كسي اسير دشمن نشود.
اينجا اسارت و شهادت افتخار نيست اينجا اسير يعني آنكه فكر و قلبش از سيطره ولايت الله بيرون رفته، براي دشمن مينويسد براي دشمن كار ميكند هرچند ساده لوحانه و شيخ گونه بر زبان نام امام (ره) را فرياد زند.
اينجا شهادتش يعني روحي كه در ديگر باز نميگردد: "ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم "...روحي كه مهر ضلالت خورده و خدا او را رها ميكند "فماذا بعد الحق الا الضلال؟ " و آنگاه كه خدا در فتنهها كسي را رها كند، چشمانش جايي را نميبيند: "ظلمات بعضها فوق بعض "... اين جنگ "شهيد " ندارد اين جنگ "كشته " دارد و آنكه جانش را از دست ميدهد "به هلاكت رسيده " است... آنكه تيرهاي دشمن قلب و روح و فكر و ذهنش را شكار كند فضيلتي ندارد؛ حداكثر ميتوان دل به حالش سوزاند و با داروي بصيرت و دعا و استغاثه او را ترميم كرد... اسير و كشته اين جنگ از دايره ايمان بيرون ميرود؛ يا به كنج خوارج ميخزد يا سر از ميانه منافقين در ميآورد و يا با كفار هم پياله ميگردد يا...
اين جنگ "شهيد " ندارد البته ميشود در اين جنگ جسمها آماج تيرها گردد، آبروها در راه خدا فدا شود، خستگيها رمق از جان و انديشه بگيرد و حتي جان كسي از جسمش رها شود اما مشروط بر آنكه دشمن در جبهه نرم بر سرباز و افسر و فرمانده، پيروز نشده باشد...
كتك خوردن در حوزه "سخت " جنگ نرم و فدا شدن آبرو در اين راه و جان دادن در ميانه فتنهاي كه به خيابان كشيده شده؛ "جانبازي " و "شهادت " از نوع سخت آن است هر چند كه زمينهاش را فتنه اي نرم و غبار آلود برپا كرده باشد. ادامه مطلب
بر اساس اين گزارش در اين مطلب آمده است:
هر جنگي، سلاح خودش را دارد، سرباز و افسر و فرمانده خودش را هم... در هر جنگي براي به دست آوردن "چيزي " ميجنگند و براي نابودي "چيزي " ديگر، هر جنگي مجروح دارد و هر جنگي كشته... ما به مجروحين خدايي مي گوييم "جانباز " و به مجروح خرمايي مي گوييم "ناقص! "، به كشته خدايي مي گوييم "شهيد " و به كشته خرمايي مي گوييم "به هلاكت رسيده "... هر جنگي هدفي دارد و مقصدي... جنگ براي آنها كه براي خدا مي جنگند مي شود "جهاد در راه خدا " و براي غير آنها مي شود "كشت و كشتار " و رسيدن به متاع دنيا...
آن روزها روز "جهاد سخت " بود؛ جهادي كه سلاحش توپ و تانك بود، سربازش هر انسان باايمان، تيرش به جسم ميخورد و هدفش بيرون كردن خصم متجاوز از سرزمين مادري و ايماني و در آن سوي معركه، دشمني مي جنگيد براي قدرت و مي خواست قتل ملتي را مي خواست، تصرف سرزميني را و مي خواست كشتن انسان هايي را. آن جنگ دو رو داشت يا "پيروزي " يا "شهادت " و مهم اين بود كه در هر صورت به "سعادت " مي رسيدي...
اما اين جنگ، "جهاد نرم " است، سلاحش اينترنت است و ماهواره، كتاب است و مقاله و روزنامه، سربازش هر كسي نيست مگر آنكه توانش را داشته باشد، "بصيرت " تير سربازان خدايي است و "غبار فتنه " تير سربازان شيطان، ميدان جنگ را مي شود خاكريز ناميد و ميشود "فتنه " خواند، "جنود الهي " با سلاح بصيرت، قلب و ذهن ها را روشن ميسازند تا مگر كسي اسير دشمن نشود.
اينجا اسارت و شهادت افتخار نيست اينجا اسير يعني آنكه فكر و قلبش از سيطره ولايت الله بيرون رفته، براي دشمن مينويسد براي دشمن كار ميكند هرچند ساده لوحانه و شيخ گونه بر زبان نام امام (ره) را فرياد زند.
اينجا شهادتش يعني روحي كه در ديگر باز نميگردد: "ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم "...روحي كه مهر ضلالت خورده و خدا او را رها ميكند "فماذا بعد الحق الا الضلال؟ " و آنگاه كه خدا در فتنهها كسي را رها كند، چشمانش جايي را نميبيند: "ظلمات بعضها فوق بعض "... اين جنگ "شهيد " ندارد اين جنگ "كشته " دارد و آنكه جانش را از دست ميدهد "به هلاكت رسيده " است... آنكه تيرهاي دشمن قلب و روح و فكر و ذهنش را شكار كند فضيلتي ندارد؛ حداكثر ميتوان دل به حالش سوزاند و با داروي بصيرت و دعا و استغاثه او را ترميم كرد... اسير و كشته اين جنگ از دايره ايمان بيرون ميرود؛ يا به كنج خوارج ميخزد يا سر از ميانه منافقين در ميآورد و يا با كفار هم پياله ميگردد يا...
اين جنگ "شهيد " ندارد البته ميشود در اين جنگ جسمها آماج تيرها گردد، آبروها در راه خدا فدا شود، خستگيها رمق از جان و انديشه بگيرد و حتي جان كسي از جسمش رها شود اما مشروط بر آنكه دشمن در جبهه نرم بر سرباز و افسر و فرمانده، پيروز نشده باشد...
كتك خوردن در حوزه "سخت " جنگ نرم و فدا شدن آبرو در اين راه و جان دادن در ميانه فتنهاي كه به خيابان كشيده شده؛ "جانبازي " و "شهادت " از نوع سخت آن است هر چند كه زمينهاش را فتنه اي نرم و غبار آلود برپا كرده باشد.