به دليل شرايط اقليمي و ويژگيهاي تاريخي هنرهاي سنتي و صنايع دستي
همواره مورد توجه و استفاده مردم آذربايجان بوده و رفته رفته به بخشي
تفكيكناپذير از زندگي آنها تبديل شده به طوري كه ردپاي انواع گوناگون اين
هنرها در بخشهاي مختلف و روزمره آنقدر ديده ميشود كه نبودش قابل باور
نيست.
آوازه كاشيكاران و معرقسازان تبريز آنچنان است كه تبريز را و آذربايجان را با مسجد كبود و كاشي معرقهاي بينظير و فرشگونهاش ميشناسند و فرش و... هنر ارزشمند و كمنظيري كه با سر انگشتان ظريف و مشتاق هزاران بافنده كوچك و بزرگ از پود عشق بر تار اصالت گره ميخورند و سرخ لاكي ميشود و آبي آسمان و سرسبزي دشتهاي دامنه سهند و سياهي چشمان بافندگان خردسالش را يادآور ميشود.
آذربايجان خطه مردماني است كه دستهايشان بر تار و پود زندگي نقش ماندگار حك ميكند.
استان آذربايجان شرقي يكي از كانونهاي صنايع دستي ايران محسوب ميشود. در اين استان انواع فرش، قاليچه، جاجيم، ورني، خورجين، گليم، شال، گليمچه، ظروف سفالي و سراميك، اقسام سبدحصيري و تركهاي، پارچههاي پشمي و ابريشمي، سوزندوزي، نقرهسازي، قلاببافي، حوله و پتوبافي، فرشبافي، كفاشي و كفشدوزي و... موارد عمده صنايع دستي را تشكيل ميدهند.
صنايع دستي برجسته استان شامل قاليبافي، گليمبافي، هنرهاي چوبي (خاتم، معرق، منبت و سبد و حصير بافي)، دستبافهاي سنتي (پشمي، بريشمي، جاجيمبافي)، چاپهاي سنتي (قلمكاري و باتيك)، شيشهگري، سفالگري، فلزكاري (قلمزني، حكاكي و مليلهدوزي)، رو دوزيها (سوزندوزي، پتهدوزي، شكمهدوزي و گلابتوندوزي)، نمدمالي، كتاب آرايي (مينياتور، تذهيب و تشعير) است.
در اينجا به معرفي تعدادي از انواع هنرهاي دستي رايج در آذربايجان شرقي ميپردازيم.
* قاليبافي
به استناد منابع بسيار در قرن سوم هجري آذربايجان از بزرگترين مراكز بافتقالي و زيلو بود. در دوره سلجوقيان و ايلخانيان هنر قاليبافي در آذربايجان رواج كامل داشت و بر مبناي مينياتورهاي نسخ خطي "خمسه نظامي " اثر "قاسم علي " و برخي آثار ديگر كه بيشتر نقوش قالي و طرز بافت آن را نمايش ميدهند، آشكار ميشود كه قاليبافي در دوره تيموريان و سپس در دوره صفويه سير تكامل خود را طي كرد و نقوش جديدي چون سجادهاي، گل و بوته، ترنج و لچك، حيوانات، خصوصا نقش "گلشاه عباسي " متداول گرديد و تنوع رنگها و استفاده از ابريشم، ظرافت و زيبايي و كيفيت قاليها را تا حد قالي پرده نما، بالا برد. نمونههاي چنين فرشهايي در حال حاضر در بسياري از موزههاي دنيا در معرض نمايش قرار دارد.
تبريز از مراكز عمده قاليبافي ايران است و از زمان جانشينان هلاكو خان مغول و پس از آن مركز داد و ستد قالي بوده است. در دوره صفوي نيز قاليهاي بسيار نفيس در آذربايجان بافته ميشد. از اين رو به جرأت ميتوان گفت كه حفظ و احياي هنر قاليبافي در ايران مرهون هنرمندان قاليباف و بازرگانان آذربايجان است. امروز هم آذربايجان يكي از مراكز مهم توليد انواع قالي در ايران است و بافتن انواع قالي در بيشتر شهرها و روستاهاي آذربايجان رواج كامل دارد.
قاليبافي از صنايع دستي مهم استان محسوب ميشود. توليدات اين هنر از نظر صادرات اهميت بسيار دارد و يكي از اقلام صادراتي عمده ايران را تشكيل ميدهد. اين امر موجب اشتغال نيروي عظيم انساني نيز شده است. صنعت قاليبافي در سراسر استان به صورت كارگاهي در مناطق شهري و تكبافي تقريبا در اغلب روستاهاي آذربايجان رواج دارد و هر ساله تعداد قابل توجهي از انواع قالي و قاليچه در طرحها و نقشهاي متنوع و بافتهاي گوناگون به بازارهاي داخلي و خارجي عرضه ميشود.
*گليم بافي
بافت گليم در آذربايجانشرقي همانند ديگر نقاط ايران به صدها سال پيش برميگردد كه در گذشته بيشتر در روستاهاي اطراف به طريقه سنتي انجام ميگرفته به طوري كه پشم را با دست به نخ تبديل و بعد با گياهان رنگآميزي و به گليم تبديل ميكردند. البته اين طريقه رنگ كردن و رسيدن به نخ به دليل سختي كار و كم يابي بعضي رنگدانهها و يا جذب نشدن افراد جوان و دسترسي آسان و ارزان به رنگهاي شيميايي و نخهايي كه در بازار به صورت رنگ شده با مواد شيميايي وجود دارد جاي خود را به اين نوع نخ داده است.
همچنين در گذشته بافت گليم بيشتر مصرف خانگي داشته و به ندرت براي فروش توليد ميشد و ابعاد آن نيز بسته به دلخواه بافنده صورت ميگرفته ولي ابعاد گليمهاي اين استان از نظر بافت و نقوش متنوع بوده و هر منطقه بافت و نقوش مخصوص به خود را دارا بوده است. در حال حاضر بافت گليم در شهرستانهاي ميانه، هشترود، و بخش خراجوي مراغه جريان دارد.
*پارچهبافي
بافتن پارچه با دست، خصوصاً پارچههاي ابريشمي و زري از قديم در ايران و همچنين آذربايجانشرقي معمول و متداول بوده است. چنانكه در دوره صفويه كه به عصر طلايي و درخشان بافندگي شهرت دارد، پارچههايي از حرير ساده، ابريشم زربفت و مخمل ابريشميبافته شده، كه نمونههايي از آنها در موزه آستان قدس رضوي و موزه هنرهاي تزئيني اصفهان موجود است.
*نقرهسازي
صنعت نقرهسازي از ديرباز در تبريز رواج داشته است. تا 20 سال پيش حدود 25 كارگاه نقرهسازي با يكصد نفر هنرمند نقرهكار در تبريز فعاليت داشتند. اما امروزه اين هنر بينظير دستي در حال نابودي است و صاحبان اين هنر به مشاغل ديگري روي آوردهاند.
*نگارگري
نگارگري، نقاشي سنتي با پيشينهاي كهن است كه حالت روايي دارد و از ديدگاه عرفاني و فلسفي و بيان وقايع تاريخي بهره ميبرد. ترسيم جزئيات و حقيقت نهايي از ويژگيهاي هنر نگارگري است.
شيوه اجرا:
هنرمند ابتدا موضوع مورد نظر را روي بوم طراحي ميكند. سپس آن را با رنگ روحي قلمگيري ميكند و بعد با تكنيك رنگگذاري به شيوه تخت يا غير تخت طرح مورد نظر را رنگآميزي ميكند. سپس به ساخت و ساز (پرداز و قلمگير) ميپردازد. در رنگگذاري معمولاً از رنگهاي جسمينظير گواش، اكريليك و در ساخت و ساز از آبرنگ استفاده ميشود. بوم، بوم كاغذي و قلموها در شمارههاي مختلف گرد و نرم است. از فلزات طلا و نقره نيز استفاده ميشود.
*سفالگري و سراميكسازي
محصولات سراميك استان در چند كارگاه از جمله شهر "زنوز " و "تبريز " توليد ميشود. استادكاران سراميك "زنوز " از نوع خاك مرغوب(كائولين يا خاك چيني) استفاده ميكنند. علاوه بر كارگاههاي سراميكسازي "زنوز " در شبستر هم صنعت سفالگري داراي سابقهاي بس طولاني است و توليدات سفال آن در سراسر آذربايجان توزيع ميشود. اخيراً كارگاه آموزش سفالگري در مركز هنرهاي سنتي ميراث فرهنگي آذربايجان شرقي به آموزش علميو هنري اين صنعت پرداخته و هنرجويان بسياري را آموزش داده است.
*سوزندوزي
سوزندوزي در بخش ممقان حوالي 50 كيلومتري غرب تبريز از ديرباز رواج داشته است. در سالهاي اخير با توجه به درآمد اندكي كه از اين صنعت عايد هنرمند سوزندوز ميشد، به تدريج علاقه به اين هنر كاهش يافت، ولي با تلاش سازمان صنايع دستي، صنعت سوزندوزي دوباره رونق يافته است و به جاي ماده اوليه سوزن دوزي كه در گذشته ابريشم طبيعي بود، امروزه از ابريشم مصنوعي استفاده ميشود.
*سبدبافي
در شهر تبريز بافت سبد براي حمل نان و ميوه رواج دارد. براي بافتن سبد از تركههاي درخت قره آغاج، سنجد، به، آلبالو و بيد اسنفاده ميشود. در شهر مراغه و روستاهاي اطراف آن نيز سبدهاي بسيار ظريفي از چوب موسون ميبافند. در مرند و روستاهاي بناب و بهرام و كشكسراي از ساقه گندم براي ساخت سبد استفاده ميشود.
*تراش سنگهاي قيمتي و نيمهقيمتي
دانش و هنر تراش سنگهاي قيمتي و نيمهقيمتي در گذشته فقط در انحصار چند كشور بوده اما خوشبختانه در ساليان اخير هنرمندان ايراني به خوبي گام در عرصه اين هنر نهاده و آثار زيبا و ارزشمندي را خلق كردهاند.
رونق و ارتقاي اين هنر در كشورمان در بخشهاي مختلف اقتصادي كشور نيز تاثيرگذاري شگرفي داشت. اما فرآيند توليد اين هنرصنعت به اين ترتيب است كه ابتدا، راف (مواد خام) انتخاب و نوعي طرح بر روي آن توسط يك شخص كاملاً آشنا به فن تراش و با كمك رايانه داراي پردازشگر سه بعدي، بعد از عكسبرداري از راف مورد نظر، بهترين نوع و مدل و طرح تراش با كمترين ريزش انتخاب ميشود، سپس راف بر روي داپ كه به ميله فلزي يا چوبي يا پلاستيكي غيرقابل انعطاف با قطر و اندازههاي مختلف است توسط موم مخصوص كه 90 درصد آن گياهي است و يا چسب مخصوص متصل ميشود. سپس طرح مورد نظر بر روي آن راف اجرا ميشود.
تراش بر روي يك راف شامل سه قسمت است: پاويليون " pavilion "، كمره "cirdle "، تاج " crown "
كه هر قسمت در هنگام اجرا به دو قسمت تراش و پليش نيز تقسيم ميشود.
*چاپ كلاقهاي (باتيك)
چاپ باتيك يا كلاقهاي از جمله هنرهاي بومياستان آذربايجانشرقي است كه در شهر اسكو و تبريز جريان دارد. اين چاپ با استفاده از رنگهاي گياهي، بازيك، كرومي، اسيدي، خميو راكتيو روي پارچههاي ابريشم طبيعي، مصنوعي و نخي انجام ميشود.
انواع روسري، روميزي، شال، شال گردن و پارچه ابريشمياز جمله توليدات هنرمندان باتيك كار است. در حال حاضر توليدات باتيك به كشورهاي آلمان، آمريكا، آذربايجان، تركيه و تركمنستان صادر ميشود.
*سوزن دوزي ممقان
شهرستان ممقان در 42 كيلومتري جنوب غربي تبريز واقع شده و هنر سوزندوزي به صورت بوميساليان متمادي است كه در آن جريان دارد و عمدتاً توسط زنان و دختران منطقه انجام ميگيرد. عرق چين، روميزي، زيرليواني، كوسن، جليقه از جمله توليدات سوزندوزي اين منطقه است.
ويژگي خاص اين نوع سوزن دوزي استفاده از طرحهاي بسيار متنوع سنتي و هندسي و همچنين بكارگيري رنگهاي شاد و درخشان همچون زرد، سبز، آبي فيروزهاي، نارنجي، بنفش، صورتي و... است كه به واسطه جنس براق نخها (ابريشم مصنوعي)، درخشش دوچنداني به سوزن دوزي ميبخشد.
*گره چيني چوب
گره چيني چوب از جمله هنرهاي زيبا و قديميكشورمان است كه اجراي آن نيازمند وقت و مهارت زيادي است. نوعي از گره چيني، گره چيني شيشهدار است كه كاربرد عمده آن در اروسي و درب و پنجره خانههاي قديمياست و چوب و شيشههاي مخصوص رنگي اصليترين اجرا تشكيل دهنده اين نوع گره چيني است.
شيوه كار:
بعد از انتخاب يك طرح كلي كه عمدتاً طرحي هندسي است، اجزا و طرح تفكيك شده و شابلونهاي قطعات آماده شده و برش داده ميشوند سپس چوبهاي برش خورده روي كار به تدريج و به نوبت و طبق نظم خاصي سوار شده و شيشههاي مربوطه نيز برش داده شده و كل كار مونتاژ ميشود.
*منبت چوب
از آنجا كه عموماً بخش تزييني منبت به صورت پيرايشي و غيرالحاقي است، بنابراين داراي دوام زيادي نيز هست و در صورتي كه بر اثر عوامل آسيب زاي خارجي صدمه نبيند به اندازه عمر چوبي كه منبت بر روي آن اجرا شده دوام دارد.
آثار چوبي منبت كاري شده از ديرباز در متن زندگي مردم حضور داشته و امروز نيز به خوبي توانسته است جايگاه خود راحفظ. در ميان اين آثار، برخي آثار منحصر به فرد و داراي ارزشهاي والاي هنري و فني هستند كه آنها را به آثار موزهاي تبديل كرده است ولي توليدات انبوه اين رشته نيز به دليل اهميت اقتصادي قابل توجه است.
مهمترين عنصر در منبت، چوب است كه بر اساس شيوه كار، نوع چوب نيز مشخص ميشود اما مهمترين چوبهاي رايج در منبت كاري عبارتند از: آبنوس، شمشاد، نارنج، گلابي، عناب، فوفل، گردو، زالزالك، زبان گنجشك، راش، افرا، توسكا، و...
موسيقي
در آذربايجان، موسيقي جزئي از فرهنگ زنده مردم حساب ميشود. در اين ميان موسيقي مردميشناخته شده "عاشيق لر " (عاشقها) كه با سرشت بوميمردم آذربايجان آميخته است، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. پيشينه اين موسيقي كم وبيش روشن است و امروزه نيز در برگزاري مراسم و آئينهاي سنتي نقشي فراموش نشدني دارد.
در گذشته، تا زماني كه به دوره اشكانيان بازميگردد، گروههايي بودند كه تاريخ فراز و نشيبهاي اجتماعي را در قالب سرودهها و داستانها در بزمها و گردهماييها براي مردم بازميخواندند، اين افراد "گوسان لار "(خنياگران) ناميده ميشدند.
عاشقهاي با تجربه و تواناي آذربايجان نيز چنين ميكنند. آنان به هنگام خواندن ترانههاي بوميبا چيره دستي به نواختن ساز ميپردازند و شورانگيزترين گونههاي "هاوا "را برگزار ميكنند و به بيان منظوم حماسههاي پر شور و داستانهاي بوميميپردازند.
عاشقها هنرمنداني هستند كه از ميان مردم برخواستهاند و با هنر اصيل و نواي دلنشين ساز خود همراه با ترانههاي دلپذير و مناسب با شرايط مراسم، در مجالس عروسي و قهوهخانهها به ترنم در ميآيند.
عاشقهاي معاصر آذربايجان، مالك گنجينه عظيم هنر و ادبيات تاريخي نياكان خويشند. آنها سرودههاي استادانه و زيباي خود را با احساسي ناب، انساني و حفظ امانت هنر عاشقي در ميان مردم رواج ميدهند.
در آذربايجان كمتر دهكدهاي را ميتوان يافت كه جشنها و عروسيهايشان بدون عاشق برگزار شود. حتي در مناطقي كه عاشق نيست، فرسنگها راه پيموده ميشود تا عاشقي به جشن دعوت شود و مجلس را با سخنان حكمت آموز، ترانهها و منظومههاي دلنشين خود گرميو شور بخشد.
عاشق " ساز " مينوازد. ساز آلتي است شبيه تار؛مركب از نه سيم كه بر سينه مينهند و مينوازند. نام قديميساز "قوپوز " چيزي شبيه كمانچههاي كنوني بود. اغلب يك يا دو بالابانچي(نوازنده بالابان) و قاوالچي(دايرهزن) عاشق را همراهي ميكنند. گاهي نيز چند دسته عاشق با هم ظاهر ميشوند و هنرنمايي ميكنند.
عاشق هنرمند است و بايد در چندين هنر مهارت و استادي داشته باشد. او هم شاعر است، هم آهنگساز، هم خواننده، هم نوازنده، هم هنرپيشه و هم داستان گو. به عبارت ديگر عاشق در تمامياين عرصهها خلاق است و هنرمندي است كه اين همه را با انگشتان ماهر و صداي دل نوازش، اجرا ميكند.
در روزگاران گذشته، به اين هنرمندان علاوه بر اوزان و عاشيق، وارساق و يا نشاق هم ميگفتند و به هنرمندترين و شايستهترين آنها " دده " اطلاق ميشد. از اين ميان ميتوان به دده ياد ياد(قرن ده هجري قمري)، توراب دده(قرن دوازده هجري قمري)، دده قاسم(قرن سيزده هجري قمري)، و كرم دده و مشهورتر از همه دده قورقود اسطورهاي اشاره كرد.
اينها همه آذربايجان است و آذربايجان فقط اين نيست آنچه ذكر آن رفت قطرهاي بود از درياي هنر مردمان سختكوش ديار كوه و رود و دشت كه با عشق به فرهنگ و هنر اصيل زندگي را براي خود و ديگران زيباتر و لطيفتر و رنگينتر ميكنند. ادامه مطلب
آوازه كاشيكاران و معرقسازان تبريز آنچنان است كه تبريز را و آذربايجان را با مسجد كبود و كاشي معرقهاي بينظير و فرشگونهاش ميشناسند و فرش و... هنر ارزشمند و كمنظيري كه با سر انگشتان ظريف و مشتاق هزاران بافنده كوچك و بزرگ از پود عشق بر تار اصالت گره ميخورند و سرخ لاكي ميشود و آبي آسمان و سرسبزي دشتهاي دامنه سهند و سياهي چشمان بافندگان خردسالش را يادآور ميشود.
آذربايجان خطه مردماني است كه دستهايشان بر تار و پود زندگي نقش ماندگار حك ميكند.
استان آذربايجان شرقي يكي از كانونهاي صنايع دستي ايران محسوب ميشود. در اين استان انواع فرش، قاليچه، جاجيم، ورني، خورجين، گليم، شال، گليمچه، ظروف سفالي و سراميك، اقسام سبدحصيري و تركهاي، پارچههاي پشمي و ابريشمي، سوزندوزي، نقرهسازي، قلاببافي، حوله و پتوبافي، فرشبافي، كفاشي و كفشدوزي و... موارد عمده صنايع دستي را تشكيل ميدهند.
صنايع دستي برجسته استان شامل قاليبافي، گليمبافي، هنرهاي چوبي (خاتم، معرق، منبت و سبد و حصير بافي)، دستبافهاي سنتي (پشمي، بريشمي، جاجيمبافي)، چاپهاي سنتي (قلمكاري و باتيك)، شيشهگري، سفالگري، فلزكاري (قلمزني، حكاكي و مليلهدوزي)، رو دوزيها (سوزندوزي، پتهدوزي، شكمهدوزي و گلابتوندوزي)، نمدمالي، كتاب آرايي (مينياتور، تذهيب و تشعير) است.
در اينجا به معرفي تعدادي از انواع هنرهاي دستي رايج در آذربايجان شرقي ميپردازيم.
* قاليبافي
به استناد منابع بسيار در قرن سوم هجري آذربايجان از بزرگترين مراكز بافتقالي و زيلو بود. در دوره سلجوقيان و ايلخانيان هنر قاليبافي در آذربايجان رواج كامل داشت و بر مبناي مينياتورهاي نسخ خطي "خمسه نظامي " اثر "قاسم علي " و برخي آثار ديگر كه بيشتر نقوش قالي و طرز بافت آن را نمايش ميدهند، آشكار ميشود كه قاليبافي در دوره تيموريان و سپس در دوره صفويه سير تكامل خود را طي كرد و نقوش جديدي چون سجادهاي، گل و بوته، ترنج و لچك، حيوانات، خصوصا نقش "گلشاه عباسي " متداول گرديد و تنوع رنگها و استفاده از ابريشم، ظرافت و زيبايي و كيفيت قاليها را تا حد قالي پرده نما، بالا برد. نمونههاي چنين فرشهايي در حال حاضر در بسياري از موزههاي دنيا در معرض نمايش قرار دارد.
تبريز از مراكز عمده قاليبافي ايران است و از زمان جانشينان هلاكو خان مغول و پس از آن مركز داد و ستد قالي بوده است. در دوره صفوي نيز قاليهاي بسيار نفيس در آذربايجان بافته ميشد. از اين رو به جرأت ميتوان گفت كه حفظ و احياي هنر قاليبافي در ايران مرهون هنرمندان قاليباف و بازرگانان آذربايجان است. امروز هم آذربايجان يكي از مراكز مهم توليد انواع قالي در ايران است و بافتن انواع قالي در بيشتر شهرها و روستاهاي آذربايجان رواج كامل دارد.
قاليبافي از صنايع دستي مهم استان محسوب ميشود. توليدات اين هنر از نظر صادرات اهميت بسيار دارد و يكي از اقلام صادراتي عمده ايران را تشكيل ميدهد. اين امر موجب اشتغال نيروي عظيم انساني نيز شده است. صنعت قاليبافي در سراسر استان به صورت كارگاهي در مناطق شهري و تكبافي تقريبا در اغلب روستاهاي آذربايجان رواج دارد و هر ساله تعداد قابل توجهي از انواع قالي و قاليچه در طرحها و نقشهاي متنوع و بافتهاي گوناگون به بازارهاي داخلي و خارجي عرضه ميشود.
*گليم بافي
بافت گليم در آذربايجانشرقي همانند ديگر نقاط ايران به صدها سال پيش برميگردد كه در گذشته بيشتر در روستاهاي اطراف به طريقه سنتي انجام ميگرفته به طوري كه پشم را با دست به نخ تبديل و بعد با گياهان رنگآميزي و به گليم تبديل ميكردند. البته اين طريقه رنگ كردن و رسيدن به نخ به دليل سختي كار و كم يابي بعضي رنگدانهها و يا جذب نشدن افراد جوان و دسترسي آسان و ارزان به رنگهاي شيميايي و نخهايي كه در بازار به صورت رنگ شده با مواد شيميايي وجود دارد جاي خود را به اين نوع نخ داده است.
همچنين در گذشته بافت گليم بيشتر مصرف خانگي داشته و به ندرت براي فروش توليد ميشد و ابعاد آن نيز بسته به دلخواه بافنده صورت ميگرفته ولي ابعاد گليمهاي اين استان از نظر بافت و نقوش متنوع بوده و هر منطقه بافت و نقوش مخصوص به خود را دارا بوده است. در حال حاضر بافت گليم در شهرستانهاي ميانه، هشترود، و بخش خراجوي مراغه جريان دارد.
*پارچهبافي
بافتن پارچه با دست، خصوصاً پارچههاي ابريشمي و زري از قديم در ايران و همچنين آذربايجانشرقي معمول و متداول بوده است. چنانكه در دوره صفويه كه به عصر طلايي و درخشان بافندگي شهرت دارد، پارچههايي از حرير ساده، ابريشم زربفت و مخمل ابريشميبافته شده، كه نمونههايي از آنها در موزه آستان قدس رضوي و موزه هنرهاي تزئيني اصفهان موجود است.
*نقرهسازي
صنعت نقرهسازي از ديرباز در تبريز رواج داشته است. تا 20 سال پيش حدود 25 كارگاه نقرهسازي با يكصد نفر هنرمند نقرهكار در تبريز فعاليت داشتند. اما امروزه اين هنر بينظير دستي در حال نابودي است و صاحبان اين هنر به مشاغل ديگري روي آوردهاند.
*نگارگري
نگارگري، نقاشي سنتي با پيشينهاي كهن است كه حالت روايي دارد و از ديدگاه عرفاني و فلسفي و بيان وقايع تاريخي بهره ميبرد. ترسيم جزئيات و حقيقت نهايي از ويژگيهاي هنر نگارگري است.
شيوه اجرا:
هنرمند ابتدا موضوع مورد نظر را روي بوم طراحي ميكند. سپس آن را با رنگ روحي قلمگيري ميكند و بعد با تكنيك رنگگذاري به شيوه تخت يا غير تخت طرح مورد نظر را رنگآميزي ميكند. سپس به ساخت و ساز (پرداز و قلمگير) ميپردازد. در رنگگذاري معمولاً از رنگهاي جسمينظير گواش، اكريليك و در ساخت و ساز از آبرنگ استفاده ميشود. بوم، بوم كاغذي و قلموها در شمارههاي مختلف گرد و نرم است. از فلزات طلا و نقره نيز استفاده ميشود.
*سفالگري و سراميكسازي
محصولات سراميك استان در چند كارگاه از جمله شهر "زنوز " و "تبريز " توليد ميشود. استادكاران سراميك "زنوز " از نوع خاك مرغوب(كائولين يا خاك چيني) استفاده ميكنند. علاوه بر كارگاههاي سراميكسازي "زنوز " در شبستر هم صنعت سفالگري داراي سابقهاي بس طولاني است و توليدات سفال آن در سراسر آذربايجان توزيع ميشود. اخيراً كارگاه آموزش سفالگري در مركز هنرهاي سنتي ميراث فرهنگي آذربايجان شرقي به آموزش علميو هنري اين صنعت پرداخته و هنرجويان بسياري را آموزش داده است.
*سوزندوزي
سوزندوزي در بخش ممقان حوالي 50 كيلومتري غرب تبريز از ديرباز رواج داشته است. در سالهاي اخير با توجه به درآمد اندكي كه از اين صنعت عايد هنرمند سوزندوز ميشد، به تدريج علاقه به اين هنر كاهش يافت، ولي با تلاش سازمان صنايع دستي، صنعت سوزندوزي دوباره رونق يافته است و به جاي ماده اوليه سوزن دوزي كه در گذشته ابريشم طبيعي بود، امروزه از ابريشم مصنوعي استفاده ميشود.
*سبدبافي
در شهر تبريز بافت سبد براي حمل نان و ميوه رواج دارد. براي بافتن سبد از تركههاي درخت قره آغاج، سنجد، به، آلبالو و بيد اسنفاده ميشود. در شهر مراغه و روستاهاي اطراف آن نيز سبدهاي بسيار ظريفي از چوب موسون ميبافند. در مرند و روستاهاي بناب و بهرام و كشكسراي از ساقه گندم براي ساخت سبد استفاده ميشود.
*تراش سنگهاي قيمتي و نيمهقيمتي
دانش و هنر تراش سنگهاي قيمتي و نيمهقيمتي در گذشته فقط در انحصار چند كشور بوده اما خوشبختانه در ساليان اخير هنرمندان ايراني به خوبي گام در عرصه اين هنر نهاده و آثار زيبا و ارزشمندي را خلق كردهاند.
رونق و ارتقاي اين هنر در كشورمان در بخشهاي مختلف اقتصادي كشور نيز تاثيرگذاري شگرفي داشت. اما فرآيند توليد اين هنرصنعت به اين ترتيب است كه ابتدا، راف (مواد خام) انتخاب و نوعي طرح بر روي آن توسط يك شخص كاملاً آشنا به فن تراش و با كمك رايانه داراي پردازشگر سه بعدي، بعد از عكسبرداري از راف مورد نظر، بهترين نوع و مدل و طرح تراش با كمترين ريزش انتخاب ميشود، سپس راف بر روي داپ كه به ميله فلزي يا چوبي يا پلاستيكي غيرقابل انعطاف با قطر و اندازههاي مختلف است توسط موم مخصوص كه 90 درصد آن گياهي است و يا چسب مخصوص متصل ميشود. سپس طرح مورد نظر بر روي آن راف اجرا ميشود.
تراش بر روي يك راف شامل سه قسمت است: پاويليون " pavilion "، كمره "cirdle "، تاج " crown "
كه هر قسمت در هنگام اجرا به دو قسمت تراش و پليش نيز تقسيم ميشود.
*چاپ كلاقهاي (باتيك)
چاپ باتيك يا كلاقهاي از جمله هنرهاي بومياستان آذربايجانشرقي است كه در شهر اسكو و تبريز جريان دارد. اين چاپ با استفاده از رنگهاي گياهي، بازيك، كرومي، اسيدي، خميو راكتيو روي پارچههاي ابريشم طبيعي، مصنوعي و نخي انجام ميشود.
انواع روسري، روميزي، شال، شال گردن و پارچه ابريشمياز جمله توليدات هنرمندان باتيك كار است. در حال حاضر توليدات باتيك به كشورهاي آلمان، آمريكا، آذربايجان، تركيه و تركمنستان صادر ميشود.
*سوزن دوزي ممقان
شهرستان ممقان در 42 كيلومتري جنوب غربي تبريز واقع شده و هنر سوزندوزي به صورت بوميساليان متمادي است كه در آن جريان دارد و عمدتاً توسط زنان و دختران منطقه انجام ميگيرد. عرق چين، روميزي، زيرليواني، كوسن، جليقه از جمله توليدات سوزندوزي اين منطقه است.
ويژگي خاص اين نوع سوزن دوزي استفاده از طرحهاي بسيار متنوع سنتي و هندسي و همچنين بكارگيري رنگهاي شاد و درخشان همچون زرد، سبز، آبي فيروزهاي، نارنجي، بنفش، صورتي و... است كه به واسطه جنس براق نخها (ابريشم مصنوعي)، درخشش دوچنداني به سوزن دوزي ميبخشد.
*گره چيني چوب
گره چيني چوب از جمله هنرهاي زيبا و قديميكشورمان است كه اجراي آن نيازمند وقت و مهارت زيادي است. نوعي از گره چيني، گره چيني شيشهدار است كه كاربرد عمده آن در اروسي و درب و پنجره خانههاي قديمياست و چوب و شيشههاي مخصوص رنگي اصليترين اجرا تشكيل دهنده اين نوع گره چيني است.
شيوه كار:
بعد از انتخاب يك طرح كلي كه عمدتاً طرحي هندسي است، اجزا و طرح تفكيك شده و شابلونهاي قطعات آماده شده و برش داده ميشوند سپس چوبهاي برش خورده روي كار به تدريج و به نوبت و طبق نظم خاصي سوار شده و شيشههاي مربوطه نيز برش داده شده و كل كار مونتاژ ميشود.
*منبت چوب
از آنجا كه عموماً بخش تزييني منبت به صورت پيرايشي و غيرالحاقي است، بنابراين داراي دوام زيادي نيز هست و در صورتي كه بر اثر عوامل آسيب زاي خارجي صدمه نبيند به اندازه عمر چوبي كه منبت بر روي آن اجرا شده دوام دارد.
آثار چوبي منبت كاري شده از ديرباز در متن زندگي مردم حضور داشته و امروز نيز به خوبي توانسته است جايگاه خود راحفظ. در ميان اين آثار، برخي آثار منحصر به فرد و داراي ارزشهاي والاي هنري و فني هستند كه آنها را به آثار موزهاي تبديل كرده است ولي توليدات انبوه اين رشته نيز به دليل اهميت اقتصادي قابل توجه است.
مهمترين عنصر در منبت، چوب است كه بر اساس شيوه كار، نوع چوب نيز مشخص ميشود اما مهمترين چوبهاي رايج در منبت كاري عبارتند از: آبنوس، شمشاد، نارنج، گلابي، عناب، فوفل، گردو، زالزالك، زبان گنجشك، راش، افرا، توسكا، و...
موسيقي
در آذربايجان، موسيقي جزئي از فرهنگ زنده مردم حساب ميشود. در اين ميان موسيقي مردميشناخته شده "عاشيق لر " (عاشقها) كه با سرشت بوميمردم آذربايجان آميخته است، از جايگاه ويژهاي برخوردار است. پيشينه اين موسيقي كم وبيش روشن است و امروزه نيز در برگزاري مراسم و آئينهاي سنتي نقشي فراموش نشدني دارد.
در گذشته، تا زماني كه به دوره اشكانيان بازميگردد، گروههايي بودند كه تاريخ فراز و نشيبهاي اجتماعي را در قالب سرودهها و داستانها در بزمها و گردهماييها براي مردم بازميخواندند، اين افراد "گوسان لار "(خنياگران) ناميده ميشدند.
عاشقهاي با تجربه و تواناي آذربايجان نيز چنين ميكنند. آنان به هنگام خواندن ترانههاي بوميبا چيره دستي به نواختن ساز ميپردازند و شورانگيزترين گونههاي "هاوا "را برگزار ميكنند و به بيان منظوم حماسههاي پر شور و داستانهاي بوميميپردازند.
عاشقها هنرمنداني هستند كه از ميان مردم برخواستهاند و با هنر اصيل و نواي دلنشين ساز خود همراه با ترانههاي دلپذير و مناسب با شرايط مراسم، در مجالس عروسي و قهوهخانهها به ترنم در ميآيند.
عاشقهاي معاصر آذربايجان، مالك گنجينه عظيم هنر و ادبيات تاريخي نياكان خويشند. آنها سرودههاي استادانه و زيباي خود را با احساسي ناب، انساني و حفظ امانت هنر عاشقي در ميان مردم رواج ميدهند.
در آذربايجان كمتر دهكدهاي را ميتوان يافت كه جشنها و عروسيهايشان بدون عاشق برگزار شود. حتي در مناطقي كه عاشق نيست، فرسنگها راه پيموده ميشود تا عاشقي به جشن دعوت شود و مجلس را با سخنان حكمت آموز، ترانهها و منظومههاي دلنشين خود گرميو شور بخشد.
عاشق " ساز " مينوازد. ساز آلتي است شبيه تار؛مركب از نه سيم كه بر سينه مينهند و مينوازند. نام قديميساز "قوپوز " چيزي شبيه كمانچههاي كنوني بود. اغلب يك يا دو بالابانچي(نوازنده بالابان) و قاوالچي(دايرهزن) عاشق را همراهي ميكنند. گاهي نيز چند دسته عاشق با هم ظاهر ميشوند و هنرنمايي ميكنند.
عاشق هنرمند است و بايد در چندين هنر مهارت و استادي داشته باشد. او هم شاعر است، هم آهنگساز، هم خواننده، هم نوازنده، هم هنرپيشه و هم داستان گو. به عبارت ديگر عاشق در تمامياين عرصهها خلاق است و هنرمندي است كه اين همه را با انگشتان ماهر و صداي دل نوازش، اجرا ميكند.
در روزگاران گذشته، به اين هنرمندان علاوه بر اوزان و عاشيق، وارساق و يا نشاق هم ميگفتند و به هنرمندترين و شايستهترين آنها " دده " اطلاق ميشد. از اين ميان ميتوان به دده ياد ياد(قرن ده هجري قمري)، توراب دده(قرن دوازده هجري قمري)، دده قاسم(قرن سيزده هجري قمري)، و كرم دده و مشهورتر از همه دده قورقود اسطورهاي اشاره كرد.
اينها همه آذربايجان است و آذربايجان فقط اين نيست آنچه ذكر آن رفت قطرهاي بود از درياي هنر مردمان سختكوش ديار كوه و رود و دشت كه با عشق به فرهنگ و هنر اصيل زندگي را براي خود و ديگران زيباتر و لطيفتر و رنگينتر ميكنند.