چند روزيست دل از من كنده است، ساز جدايي ميزند، هوايي شده است.
ميگويد: عشق پيشه كرده و به كه چه عشقي است معشوقش
ملامتش ميكنم از افتادن در چاه عاشقي،
نكوهش ميكنم دل را كه گام در راهي كه مجنونش خواهد كرد، نگذارد.
برايش از سرنوشت فرهاد و بيژن ميگويم
زار ميزنم و با عجز ميگويم؛ خطا مكن كه برگزيدن عشق در اين كره خاكي و دنيا فاني، جز تباهي نيست.
قبول نميكند و نميپذيرد و من ميخواهم تا عشقش را به من نشان بدهد و از اين عشق بگويد.
نيشخندي ميزند و نگاهم را به حافظي كه كنار قرآن گذشتهام، ميچرخاند.
با ضرباهنگي نرم، آرامبخش و نرم ميخواند:
«درد عشقي كشيدهام كه مپرس
زهر هجري چشيدهام كه مپرس
گشتهام در جهان و آخر كار
دلبري برگزيدهام كه مپرس»
دلم شيطنت ميكند، اين روزها
سر به سرم ميگذارد و انگار كه نميخواهد، پاسخ روشن بدهد.
در گوشه گوشه ذهنم جستجو ميكنم تا ليلي دلم را بيابم و بدانم، اين عشق كيست كه دلم را افسون كرده؟
نه، يافتن او سخت است.
دلم را تهديد ميكنم كه اگر نگويد، احساسش را از دريچه عقل سركوب خواهد كرد.
دل گفت: براي عاشقي ياري همچون عقل و انديشه تو دارم و در حقيقت همه ما كه وجود تو را شكل ميدهيم، همه همچون حافظ، عشقي برگزيدهايم و به مقامي رسيدهايم كه مپرس.
بيهيچ اميدي كه اين عشق مقامآور و برترين و بهترين راه عاشقي را بيابم، از گفتوگو و جدل بيزار ميشوم .
...
بعدازظهر سنگيني حاكم است. هر كه را ميبيني ميگويد، دلم گرفته، آخ كه بعدازظهر جمعههاي هر هفته سنگينترين ساعات تمام عمر هست.
يكي ميگويد: اين دلگيري ما همه نشأت گرفته از دل گرفته امام زمان (عج) براي به تعويق افتادن زمان ظهورش است.
تا نام ميبرد، دلم آرام ميگيرد.
ميپرسم كه را گفتي؟ ميگويد: امام زمان (عج)
دلم آرامتر ميشود.
و نامها و كينهها و لقبهاي امامم را تكرار ميكنم.
با خود ميگويم؛ صاحبالزمان (عج)
دلم آرامتر ميشود
صاحبالامر (عج)
سنگيني غروب جمعه را كمتر احساس ميكنم
مهدي موعود (عج)
غمها از من دور شدهاند
حجتابن الحسن (ع)
ناخواسته، گرمي لطيفي وجودم را انباشته ميكند
و بعد با گفتن منجي و موعود و ابوالقاسم محمد (ع) چشمانم تر ميشوند
عجب نمي است، اين قطرههاي زلال كه يك به يك ميچكند
خودم را در آينه مينگرم و اشكهايم را ميبينم،
شعر سهراب را زمزمه كردم
«بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است»
در تنهايي خودم، صدايي از دلم شنيدم كه ميگويد؛
عشقي كه من را، عقل تو را و تمام وجودت را اسير خود كرده، همان مهدي موعودي است كه برترين بندگان خدا از آدم نبي (ع) تا تمامي امامان تو، عاشق او بودهاند.
او چكيده صفات برتر تمامي انبياست و همه خوبيهاي جهان آفرينش در او جمع شدهاند.
او صبورتر از ايوب است، زيباتر از يوسف، عمرش از نوح بلندتر و از ابراهيم بتشكنتر است.
ثابتقدمتر از موسي، مصلحتر از عيسي است و بنيانگذار دولتي است كه وسعتش از حكومت داوود و سليمان افزوده است و تابعان و پيروانش، صادقتر از حتي ياران و اصحاب جدش خاتمالانبيا هستند.
به خودم ميبالم، دلي دارم كه عشقش، برترين عشقهاست.
از اين پس، بيش از هر لحظه به دنبال ديدار معشوق دلم خواهم بود. ميخانه و منزلگاه قرار من با او دعاهاي فرج و ندبهاي خواهد بود كه با جمعهاي فراوان در بهترين ساعات خدا براي ظهورش خواهم خواند.
در شبهاي قدر، دعاي اولم، ظهور و فرجش خواهد بود و هر بهارم را با آرزوي در كنار او بودن، تحويل خواهم كرد و «حول حالنا» را براي خدا با تعريف حال خوش يعني حضور در جمع ياران مهدي موعود (عج) قرائت خواهم كرد.
اكنون كه صبح جمعهاي ديگر است، درخواست اول و بهترين آنها را به خدا گفتم.
و آن حضور برترين انسانهاي روي زمين در ميان منتظرانش است كه در اين حالت، هر آنچه ميبيني، صلح است و آزادي و دوست داشتن و عشق واقعي ... ادامه مطلب
ميگويد: عشق پيشه كرده و به كه چه عشقي است معشوقش
ملامتش ميكنم از افتادن در چاه عاشقي،
نكوهش ميكنم دل را كه گام در راهي كه مجنونش خواهد كرد، نگذارد.
برايش از سرنوشت فرهاد و بيژن ميگويم
زار ميزنم و با عجز ميگويم؛ خطا مكن كه برگزيدن عشق در اين كره خاكي و دنيا فاني، جز تباهي نيست.
قبول نميكند و نميپذيرد و من ميخواهم تا عشقش را به من نشان بدهد و از اين عشق بگويد.
نيشخندي ميزند و نگاهم را به حافظي كه كنار قرآن گذشتهام، ميچرخاند.
با ضرباهنگي نرم، آرامبخش و نرم ميخواند:
«درد عشقي كشيدهام كه مپرس
زهر هجري چشيدهام كه مپرس
گشتهام در جهان و آخر كار
دلبري برگزيدهام كه مپرس»
دلم شيطنت ميكند، اين روزها
سر به سرم ميگذارد و انگار كه نميخواهد، پاسخ روشن بدهد.
در گوشه گوشه ذهنم جستجو ميكنم تا ليلي دلم را بيابم و بدانم، اين عشق كيست كه دلم را افسون كرده؟
نه، يافتن او سخت است.
دلم را تهديد ميكنم كه اگر نگويد، احساسش را از دريچه عقل سركوب خواهد كرد.
دل گفت: براي عاشقي ياري همچون عقل و انديشه تو دارم و در حقيقت همه ما كه وجود تو را شكل ميدهيم، همه همچون حافظ، عشقي برگزيدهايم و به مقامي رسيدهايم كه مپرس.
بيهيچ اميدي كه اين عشق مقامآور و برترين و بهترين راه عاشقي را بيابم، از گفتوگو و جدل بيزار ميشوم .
...
بعدازظهر سنگيني حاكم است. هر كه را ميبيني ميگويد، دلم گرفته، آخ كه بعدازظهر جمعههاي هر هفته سنگينترين ساعات تمام عمر هست.
يكي ميگويد: اين دلگيري ما همه نشأت گرفته از دل گرفته امام زمان (عج) براي به تعويق افتادن زمان ظهورش است.
تا نام ميبرد، دلم آرام ميگيرد.
ميپرسم كه را گفتي؟ ميگويد: امام زمان (عج)
دلم آرامتر ميشود.
و نامها و كينهها و لقبهاي امامم را تكرار ميكنم.
با خود ميگويم؛ صاحبالزمان (عج)
دلم آرامتر ميشود
صاحبالامر (عج)
سنگيني غروب جمعه را كمتر احساس ميكنم
مهدي موعود (عج)
غمها از من دور شدهاند
حجتابن الحسن (ع)
ناخواسته، گرمي لطيفي وجودم را انباشته ميكند
و بعد با گفتن منجي و موعود و ابوالقاسم محمد (ع) چشمانم تر ميشوند
عجب نمي است، اين قطرههاي زلال كه يك به يك ميچكند
خودم را در آينه مينگرم و اشكهايم را ميبينم،
شعر سهراب را زمزمه كردم
«بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است»
در تنهايي خودم، صدايي از دلم شنيدم كه ميگويد؛
عشقي كه من را، عقل تو را و تمام وجودت را اسير خود كرده، همان مهدي موعودي است كه برترين بندگان خدا از آدم نبي (ع) تا تمامي امامان تو، عاشق او بودهاند.
او چكيده صفات برتر تمامي انبياست و همه خوبيهاي جهان آفرينش در او جمع شدهاند.
او صبورتر از ايوب است، زيباتر از يوسف، عمرش از نوح بلندتر و از ابراهيم بتشكنتر است.
ثابتقدمتر از موسي، مصلحتر از عيسي است و بنيانگذار دولتي است كه وسعتش از حكومت داوود و سليمان افزوده است و تابعان و پيروانش، صادقتر از حتي ياران و اصحاب جدش خاتمالانبيا هستند.
به خودم ميبالم، دلي دارم كه عشقش، برترين عشقهاست.
از اين پس، بيش از هر لحظه به دنبال ديدار معشوق دلم خواهم بود. ميخانه و منزلگاه قرار من با او دعاهاي فرج و ندبهاي خواهد بود كه با جمعهاي فراوان در بهترين ساعات خدا براي ظهورش خواهم خواند.
در شبهاي قدر، دعاي اولم، ظهور و فرجش خواهد بود و هر بهارم را با آرزوي در كنار او بودن، تحويل خواهم كرد و «حول حالنا» را براي خدا با تعريف حال خوش يعني حضور در جمع ياران مهدي موعود (عج) قرائت خواهم كرد.
اكنون كه صبح جمعهاي ديگر است، درخواست اول و بهترين آنها را به خدا گفتم.
و آن حضور برترين انسانهاي روي زمين در ميان منتظرانش است كه در اين حالت، هر آنچه ميبيني، صلح است و آزادي و دوست داشتن و عشق واقعي ...