قصيده «صبح ولايت» از
تازهترين سرودههاي «طيب مشگيني» است كه شاعر آن را پس از ديدار خود با
مقام معظم رهبري در ماه مبارك رمضان سال 88 سرود.
«طيب مشگيني» علاوه بر سروردن دهها هزار بيت قصيده و غزل، تمام
غزلهاي حافظ شيرازي را به صورت منظوم به زبان تركي ترجمه كرده است.
وي در خردادماه سال گذشته با رئيس جمهور ديدار داشته و قرار شد مجموعه آثار اين شاعر به صورت كامل منتشر شود.
بقيه در ادامهقصيده صبح ولايت
-------------------
مرحبا ايران زمين كز آن بيايد زيوري
ساكنان ملك عالم ، در سراي دلبري
كشوري آباد بيني ، از فروغ روي دوست
حجره بزّاز ماند، چون جهان ديگري
آفتاب حسن بيني در مقام رهبري
عارف عالي مقام و ماه نيكو منظري
از شعاع روي ماهش در تجليگاه عشق
همچنان مبهوت ماند ،آفتاب خاوري
طاير انديشه را ، در وصف او معيار نيست
آفتابي بايد آن ، خود بر نشيند داوري
گوشه ملك بهشت است يا كه جنات برين
چون صبا هر دم بر آرد عطر و عود عنبري
صحن گيتي شد ملّمع از پر طاووس هند
يا زمين رونق گرفته از حشيش عرعري
با همه عدل و درايت ، خاصّه استغناي طبع
بر تو خود لايق برآمد ، آن قباي رهبري
ساكنان عرش اعلا ، آنچنان عزت نيافت
خاصّه آمد ، چون نصيبت راه و رسم افسري
عدل و انصاف و سخا و لطف تدبير شما
موجب توفيق گشت و هم نشان برتري
اين امام و امت اش ، روحند اندر يك بدن
زآن جهت در هر دو بيني ، يك نشان پيكري
پاية دريا دلي از نام تو ، جان يافته
زآن جهت بر سينه ها ، همواره مهر چاكري
هر كه او انكار دارد رأي عالتماب تو
شير مادر گو حرام است ، بر مذاق منكري
مهر تو چون ، آفتاب عالم آراي جهان
قهر تو ياد آور ، آن تيغ تيز حيدري
سّر اعجاز مسيحيت ، لطف گفتار و بيان
دائماً در حيرت ، از آن چشم ماه مشتري
گرز الطاف تو گويم در بساط سروري
زهره در رقص آيد و ناهيد خود خنياگري
تا جهان باقي است آن خيل ملائك هر دمي
خود ثنا گويد ترا ، از گنبد نيلوفري
از دم صبح ولايت ، جان معطر مي شود
هر كه را باشد نگين از نام تو انگشتري
در چنين نظمي كه بيت اش صد هزاران دفتر است
عنصري را طبع زايد رنج بيند بختري
من تخلّص بر نياوردم به شعر و شاعري
هر زمان مشهور دورانم به نيكو اختري
يك قصيده ديگر تقديم به مقام عظماي ولايت
----------------------------------------------
رستم انديشه ام ، بر درد درمان آمده
يوسف گم گشته است ، از ملك كنعان آمده
برگذشته از فراز هفت خوان شاعري
اندر اين علم و هنر ، افتان و خيزان آمده
با وجود آنهمه دامان استغناي طبع
از كف درياي رحمت ، خشك و عطشان آمده
وارث خاقاني است ، اي سّيد عالي نسب
پيش حضرت گوئيا حسّان دوران آمده
خضر سيراب ، از كف اسفنديار لطف طبع
بارها ، بر چشمه حكمت چو مهمان آمده
غنچه انديشه ها را ، آنچنان پرورده است
عيسي از اعجاز طبع ، هر لحظه حيران آمده
خلق را حيرت برآمد ، از فرامرز شكوه
از كلاميكه كنون چون ، دّر غلطّان آمده
قصدم آن كس بوده است ، طاق قباي رهبري
قامت فرخنده اش ، در حّد سامان آمده
وارث پيغمبر است ، در علم و حكمت بوعلي
گشته برجيس حيا ء ، چون عين سلمان آمده
عالم عالي نسب ، سّيد علي خامنه اي
خضر گوئي بر درش بر آب حيران آمده
در پي نوشيروان عدل و انصافش همي
مرحبا گويان ملائك ، خود به ايوان آمده
عارف حافظ بيان ، استاد شعر و شاعري
شاعران بر حضرتش ، چون سيل جوشان آمده
از سخن سنجي او خاقاني جان را خبر
درّ الفاظش به نظم ، چون دّر غلطان آمده
مريم فكر معاني را چنان پرورده است
از پي اش ، بس طاير انديشه جولان آمده
در پناه رأي و تدبير مقام رهبري
خاصّه نور معدلت هر روز تابان آمده
آفرين بر شعله اي از مهر عالم تابشان
اهل ايمان و وفارا ، قوت جان آمده
كيمياي عزّت اش ، خود حرز جان ديگر است
موجد مجّد و شرف ، برملك ايران آمده
كشور ايران زمين از لطف تدبيرش مدام
موجب رشك و حسد ، بر ملك رضوان آمده
در پي ادريس عدل و خود كيومرث دها
پير زن را گرگ پيري خود نگهبان آمده
هر كه را پيوند باشد ، بر مقام و محضرش
مهر تأييد دلش از سوي يزدان آمده
هر كه او از روي غفلت توسن شرمنده تاخت
شرمگين از كار خود اكنون پشيمان آمده
بر نتابد مهر رهبر بر نمكزار دلش
خشك لب گردد همي با خاك يكسان آمده
كشور آباد بيني ، از نشاط روي او
غنچه اي هرگز نيامد تا كه خندان آمده
اينهمه نظم و نشاط ، اندر سراي خوشدلي
انسجام ملك را ، هر لحظه بنيان آمده
استدام شرع را ، نور ولايت ضامن است
زآن جهت دين مبين خود سخت بنيان آمده
ديده فتح و ظفر در يوسف اوصاف او
در پي توفيق عزم ، آئينه گردان آمده
آفرين بر طوطي طبع فلك فرساي من
گوهر نظمم بنامش در سه ديوان آمده
من تخلّص بر نمي آرم كه نظمم ناقص است
طاير طبع و سخن در حّد غفران آمده
شعر من پاي ملخ پيش سليمان بردن است
داستان شعر من مور و سليمان آمده
رشته گر جائي رسد از لطف معذورم بدار
ذكر خير عارفان در نظم عنوان آمده
آيت ا.. فقيد مشكيني و سّيد علي
پرچم توحيد را هر دو نگهبان آمده
شيخ مشكيني ولّي را حمزه بودي بر نبي
ثلمه اش بار گران بر نوح دوران آمده
رشته جمشيد مهر و رأي عالمتابشان
در مقام يكدلي چون ماه رخشان آمده
تا جهان باقي است نام نامداران وطن
بر فراز دفتر اوراق و ديوان آمده
در سخن خاقاني ام ، خود پادشاه نظم و نثر
ليك اندر وصف تو طبع ام به نقصان آمده ادامه مطلب
وي در خردادماه سال گذشته با رئيس جمهور ديدار داشته و قرار شد مجموعه آثار اين شاعر به صورت كامل منتشر شود.
بقيه در ادامهقصيده صبح ولايت
-------------------
مرحبا ايران زمين كز آن بيايد زيوري
ساكنان ملك عالم ، در سراي دلبري
كشوري آباد بيني ، از فروغ روي دوست
حجره بزّاز ماند، چون جهان ديگري
آفتاب حسن بيني در مقام رهبري
عارف عالي مقام و ماه نيكو منظري
از شعاع روي ماهش در تجليگاه عشق
همچنان مبهوت ماند ،آفتاب خاوري
طاير انديشه را ، در وصف او معيار نيست
آفتابي بايد آن ، خود بر نشيند داوري
گوشه ملك بهشت است يا كه جنات برين
چون صبا هر دم بر آرد عطر و عود عنبري
صحن گيتي شد ملّمع از پر طاووس هند
يا زمين رونق گرفته از حشيش عرعري
با همه عدل و درايت ، خاصّه استغناي طبع
بر تو خود لايق برآمد ، آن قباي رهبري
ساكنان عرش اعلا ، آنچنان عزت نيافت
خاصّه آمد ، چون نصيبت راه و رسم افسري
عدل و انصاف و سخا و لطف تدبير شما
موجب توفيق گشت و هم نشان برتري
اين امام و امت اش ، روحند اندر يك بدن
زآن جهت در هر دو بيني ، يك نشان پيكري
پاية دريا دلي از نام تو ، جان يافته
زآن جهت بر سينه ها ، همواره مهر چاكري
هر كه او انكار دارد رأي عالتماب تو
شير مادر گو حرام است ، بر مذاق منكري
مهر تو چون ، آفتاب عالم آراي جهان
قهر تو ياد آور ، آن تيغ تيز حيدري
سّر اعجاز مسيحيت ، لطف گفتار و بيان
دائماً در حيرت ، از آن چشم ماه مشتري
گرز الطاف تو گويم در بساط سروري
زهره در رقص آيد و ناهيد خود خنياگري
تا جهان باقي است آن خيل ملائك هر دمي
خود ثنا گويد ترا ، از گنبد نيلوفري
از دم صبح ولايت ، جان معطر مي شود
هر كه را باشد نگين از نام تو انگشتري
در چنين نظمي كه بيت اش صد هزاران دفتر است
عنصري را طبع زايد رنج بيند بختري
من تخلّص بر نياوردم به شعر و شاعري
هر زمان مشهور دورانم به نيكو اختري
يك قصيده ديگر تقديم به مقام عظماي ولايت
----------------------------------------------
رستم انديشه ام ، بر درد درمان آمده
يوسف گم گشته است ، از ملك كنعان آمده
برگذشته از فراز هفت خوان شاعري
اندر اين علم و هنر ، افتان و خيزان آمده
با وجود آنهمه دامان استغناي طبع
از كف درياي رحمت ، خشك و عطشان آمده
وارث خاقاني است ، اي سّيد عالي نسب
پيش حضرت گوئيا حسّان دوران آمده
خضر سيراب ، از كف اسفنديار لطف طبع
بارها ، بر چشمه حكمت چو مهمان آمده
غنچه انديشه ها را ، آنچنان پرورده است
عيسي از اعجاز طبع ، هر لحظه حيران آمده
خلق را حيرت برآمد ، از فرامرز شكوه
از كلاميكه كنون چون ، دّر غلطّان آمده
قصدم آن كس بوده است ، طاق قباي رهبري
قامت فرخنده اش ، در حّد سامان آمده
وارث پيغمبر است ، در علم و حكمت بوعلي
گشته برجيس حيا ء ، چون عين سلمان آمده
عالم عالي نسب ، سّيد علي خامنه اي
خضر گوئي بر درش بر آب حيران آمده
در پي نوشيروان عدل و انصافش همي
مرحبا گويان ملائك ، خود به ايوان آمده
عارف حافظ بيان ، استاد شعر و شاعري
شاعران بر حضرتش ، چون سيل جوشان آمده
از سخن سنجي او خاقاني جان را خبر
درّ الفاظش به نظم ، چون دّر غلطان آمده
مريم فكر معاني را چنان پرورده است
از پي اش ، بس طاير انديشه جولان آمده
در پناه رأي و تدبير مقام رهبري
خاصّه نور معدلت هر روز تابان آمده
آفرين بر شعله اي از مهر عالم تابشان
اهل ايمان و وفارا ، قوت جان آمده
كيمياي عزّت اش ، خود حرز جان ديگر است
موجد مجّد و شرف ، برملك ايران آمده
كشور ايران زمين از لطف تدبيرش مدام
موجب رشك و حسد ، بر ملك رضوان آمده
در پي ادريس عدل و خود كيومرث دها
پير زن را گرگ پيري خود نگهبان آمده
هر كه را پيوند باشد ، بر مقام و محضرش
مهر تأييد دلش از سوي يزدان آمده
هر كه او از روي غفلت توسن شرمنده تاخت
شرمگين از كار خود اكنون پشيمان آمده
بر نتابد مهر رهبر بر نمكزار دلش
خشك لب گردد همي با خاك يكسان آمده
كشور آباد بيني ، از نشاط روي او
غنچه اي هرگز نيامد تا كه خندان آمده
اينهمه نظم و نشاط ، اندر سراي خوشدلي
انسجام ملك را ، هر لحظه بنيان آمده
استدام شرع را ، نور ولايت ضامن است
زآن جهت دين مبين خود سخت بنيان آمده
ديده فتح و ظفر در يوسف اوصاف او
در پي توفيق عزم ، آئينه گردان آمده
آفرين بر طوطي طبع فلك فرساي من
گوهر نظمم بنامش در سه ديوان آمده
من تخلّص بر نمي آرم كه نظمم ناقص است
طاير طبع و سخن در حّد غفران آمده
شعر من پاي ملخ پيش سليمان بردن است
داستان شعر من مور و سليمان آمده
رشته گر جائي رسد از لطف معذورم بدار
ذكر خير عارفان در نظم عنوان آمده
آيت ا.. فقيد مشكيني و سّيد علي
پرچم توحيد را هر دو نگهبان آمده
شيخ مشكيني ولّي را حمزه بودي بر نبي
ثلمه اش بار گران بر نوح دوران آمده
رشته جمشيد مهر و رأي عالمتابشان
در مقام يكدلي چون ماه رخشان آمده
تا جهان باقي است نام نامداران وطن
بر فراز دفتر اوراق و ديوان آمده
در سخن خاقاني ام ، خود پادشاه نظم و نثر
ليك اندر وصف تو طبع ام به نقصان آمده