احمدينژاد كه در سال 1385 موضوع افزايش جمعيت را مطرح كرده بود، بار ديگر
اين موضوع را به ميان كشيد. دو بچه كافي است طبق سياستهاي دولت سازندگي از
سال اواخر دهه 70 در كشور تبليغ شد. در آن زمان مباحث زيادي مخصوصاً مسايل
فقهي اين سياست حساسيت مردم را برانگيخت كه بيشتر ناظر به شيوههاي
جلوگيري از بارداري و سقط جنين بود ولي به هر حال با تلاش و البته
پوستكلفتي دولت سازندگي اين موضوع نيز مانند موضوعات ديگر به مردم و نظام
تحميل شد.
بنده مخالف كنترل منطقي جمعيت نبودهام ولي شيوههاي جلوگيري از بارداري كه رسماً توسط وزارت بهداشت از آن زمان براي اين كار اعمال ميشود، بعضاً هيچ تطبيقي با احكام شريعت ندارد از جمله شيوه "وازكتومي و داروهاي ضدبارداري " ولي به هر حال به مردم و مراجع تحميل شده است.
شعار دو بچه كافي است را آنقدر ليبرالها تكرار كردند تا تبديل به يك پيام مقدس براي جامعه شد. يك واحد درسي تحت عنوان تنظيم خانواده به درسهاي دانشگاهي اضافه كردند و حتي دنبال بودند به درسهاي دبيرستان و راهنمايي و حتي دبستان هم وارد كنند كه بچهدار شدن مايه بدبختي است!
منطق آنان اين بود كه امكانات كشور تكافوي انفجار جمعيت (رشد بيش از 2 درصد) را نميدهد. بچهها مدرسه ميخواهند، بهداشت ميخواهند و ....
بايد بررسي شود كه واقعاً با كنترل جمعيت يعني كاهش رشد جمعيت ايران از 2 درصد به نيم درصد آيا واقعاً منافع مردم كسب شد يا نه؟ به نظر حقير كنترل جمعيت و پرداختن به كيفيت بهجاي كميت امري معقول است ولي كنترل جمعيت تا اين حد و تبديل بچهداري به يك ضدارزش يك سياست سوء و استعماري است.
گيريم كه منابع كشور در اواخر دهه 70 و اوايل 80 تكافوي رشد جمعيت 2 درصد را نداشت؛ اكنون چه؟ اكنون ظرفيت مدارس كه اصليترين نياز كودكان محسوب ميشود، رو به خالي شدن گذاشته است. كاهش رشد شديد جمعيت باعث شده تا مدارس ابتدايي كمكم خالي و خاليتر شوند.
خانوادههاي بيفرزند و يا تكفرزند با مشكلات رواني و اجتماعي گوناگوني مواجه شوند؛ زيرا نياز انسان به ازدواج يك نياز فطري است و نياز زوج جوان به فرزند نيز نيازي فطري است و نياز فرزندان به همبازي و خواهر و برادر در خانواده نيز يك نياز فطري است كه مقابله با هركدام از نيازهاي فطري مخصوصاً در ابعاد ملي، ميتواند عواقب وخيم در ابعاد ملي به همراه داشته باشد.
اگر دليل معقولي براي كنترل جمعيت وجود داشته باشد طبيعتاً ميتوان و بايد جمعيت را كنترل كرد ولي اگر دليل معقولي وجود نداشت چه؟
حال اگر بخاطر بياوريم كه طبق نظر دانشمندان علوم سياسي و جغرافي، جمعيت يكي از شاخصهاي قدرت است چه؟ ادامه مطلب
بنده مخالف كنترل منطقي جمعيت نبودهام ولي شيوههاي جلوگيري از بارداري كه رسماً توسط وزارت بهداشت از آن زمان براي اين كار اعمال ميشود، بعضاً هيچ تطبيقي با احكام شريعت ندارد از جمله شيوه "وازكتومي و داروهاي ضدبارداري " ولي به هر حال به مردم و مراجع تحميل شده است.
شعار دو بچه كافي است را آنقدر ليبرالها تكرار كردند تا تبديل به يك پيام مقدس براي جامعه شد. يك واحد درسي تحت عنوان تنظيم خانواده به درسهاي دانشگاهي اضافه كردند و حتي دنبال بودند به درسهاي دبيرستان و راهنمايي و حتي دبستان هم وارد كنند كه بچهدار شدن مايه بدبختي است!
منطق آنان اين بود كه امكانات كشور تكافوي انفجار جمعيت (رشد بيش از 2 درصد) را نميدهد. بچهها مدرسه ميخواهند، بهداشت ميخواهند و ....
بايد بررسي شود كه واقعاً با كنترل جمعيت يعني كاهش رشد جمعيت ايران از 2 درصد به نيم درصد آيا واقعاً منافع مردم كسب شد يا نه؟ به نظر حقير كنترل جمعيت و پرداختن به كيفيت بهجاي كميت امري معقول است ولي كنترل جمعيت تا اين حد و تبديل بچهداري به يك ضدارزش يك سياست سوء و استعماري است.
گيريم كه منابع كشور در اواخر دهه 70 و اوايل 80 تكافوي رشد جمعيت 2 درصد را نداشت؛ اكنون چه؟ اكنون ظرفيت مدارس كه اصليترين نياز كودكان محسوب ميشود، رو به خالي شدن گذاشته است. كاهش رشد شديد جمعيت باعث شده تا مدارس ابتدايي كمكم خالي و خاليتر شوند.
خانوادههاي بيفرزند و يا تكفرزند با مشكلات رواني و اجتماعي گوناگوني مواجه شوند؛ زيرا نياز انسان به ازدواج يك نياز فطري است و نياز زوج جوان به فرزند نيز نيازي فطري است و نياز فرزندان به همبازي و خواهر و برادر در خانواده نيز يك نياز فطري است كه مقابله با هركدام از نيازهاي فطري مخصوصاً در ابعاد ملي، ميتواند عواقب وخيم در ابعاد ملي به همراه داشته باشد.
اگر دليل معقولي براي كنترل جمعيت وجود داشته باشد طبيعتاً ميتوان و بايد جمعيت را كنترل كرد ولي اگر دليل معقولي وجود نداشت چه؟
حال اگر بخاطر بياوريم كه طبق نظر دانشمندان علوم سياسي و جغرافي، جمعيت يكي از شاخصهاي قدرت است چه؟