حضرت زينب(س) در محيط خانه نمونه والاي يك دختر و زن خانهدار و همسر است.
در اداره خانواده و تربيت فرزندان از مسائل تربيتي غافل نيست. عشق، خلوص و
پارسايي از در و ديوار خانه بيآرايش و آلايش او ميبارد. او در جامعه مظهر
يك فرد مسئول در مقابل سرنوشت مردم است. طنين فرياد او همواره بر ضد
منحرفان بلند است و اوج اين پژواك را در كاخ يزيد شاهد هستيم.
بررسي ابعاد گوناگون زندگي سرتاسر افتخار و حماسي زينب كبرا(س) مُهر باطلي است بر ناآگاهاني كه زن مسلمان را بسته در چادر و اسير در كنج خانه ميدانند. حضور آن بزرگبانوي اسلام در بزرگترين حادثه خونين تاريخ، جايي براي ترديد و طرح شبهه نگذاشته است.
بقيه در ادامه در آفاقي تيره و تار و در دورهاي ظلماني و در محيط خون و هراس (كه هر نوع عاطفه و دغدغههاي انساني در سپاهيان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نميباريد)، تازيانه حق از آستين شجاع زني بيرون آمد و بر پيكره سفاكترين رژيم اصابت كرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامي را به دوش كشيد و بدون هيچ ترس و تزلزل و هراسي بر دشمن تاخت و «پيروزي» پنداري را بر كام آنان به زهري كشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسيري ناتوان در بند بود اما فريادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر انديشه اسلامي و انقلاب برادرش حسين بنعلي(ع) از دامن او در هر كجا كه گام نهاد پراكنده شد. زينب كبرا(س) آن چنان در تاريخ قد برافراشت كه حتي كساني كه عقيدهاي به دين اسلام ندارند، در برابر آزادگي و ايستادگي بيمانند او سر فرود ميآورند. اين همه شگفتيها و تحيرها از آثار زني آگاه و مسئول است كه در دامن اسلام ناب محمدي(ص) و با انديشه و فرهنگ اسلامي پرورش يافته است.
زن امروز كه مشتاقانه به دنبال الگويي است تا در عين حضور در عرصههاي مختلف اجتماعي و سياسي، پاكدامني او آلوده نشود، ميتواند و بايد از حضرت زينب(س) پيروي كند. آشنايي با زندگي آن بانوي بزرگوار و ملاكهاي ارزشي ايشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و انديشه اسلامي ميكشاند و او را بر چشمانداز بلندي مينشاند و قلههاي سربلند اخلاق و انسانيت را در او قرار ميدهد. چنان كه امنيت دروني او را به بركت پارسايي و زهد و نجابت تأمين ميكند. نيز حريم عفاف و پاكدامني او را با سلاح غيرت و شجاعت حفظ ميكند، و سرانجام در سايه تعاليم آن بزرگبانو، خويشتن را در آب زلال عاطفه پيدا ميكند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، اميد و شور زندگي به او بازميگردد. نيازمنديها و تسكين دردها و رنجهاي زن امروز در آموزههاي زندگي پربار زينب كبرا(س) نهفته است، زيرا به طور كامل، بيانگر شخصيت زن مسلمان است. او تفسير حرمت و آيه احترام و بزرگداشت است.
در برههاي كوتاه از تاريخ اسلام درخشيد و كارهاي سترگ را به يادگار گذاشت كه پس از گذشت قرنها هنوز به ديده اعجاز و شگفتي به آنها نگريسته ميشود. رهبري نهضت خونين برادر در سرزمين بيگانه، جنگ تبليغي با تحريفگران پيامهاي عاشورا، دلجويي از كودكان و زنان داغديده، حفظ تعادل و ثبات روحي، فرياد ويرانگر عليه بيرحمترين دژخيم زمان، تحمل سختي اسارت عزيزان و خود، گرسنگي و خستگي طاقتفرسا و ... همه از افتخارات بيمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه اين رادمرديها مايه سربلندي و مباهات زني است كه از سينه عصمت شير نوشيده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش يافته است.
در اين نوشتار سعي شده چهره سياسي ـ اجتماعي حضرت در حد امكان شناسانده شود تا آزادگان در پي انتخاب اسوهاي كامل، به بيراهه نروند و دل و جان به كسي بسپارند كه عظمتش بلندتر از تاريخ و فراتر از عصاره قلم و بيان است.
پرورشي بيمانند
زينب كبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونهاي تربيت شد كه در برابر حوادث سهمگين روزگار نه تنها خم به ابرو نياورد بلكه چون كوهي استوار و محكم، ناگواريها و سختيها را در آسياب ارادهاش به خاك مبدل ساخت. درخشش صلابت بينظير حضرت زينب(س) در صفحات تاريخ، عقول همه انديشوران را شگفتزده ميسازد.
خودسازي در پرتو تجاربي سخت
زينب كبرا(س) از كودكي در ميدان زهد و پارسايي با انواع رنجها و دردها خو گرفت تا جايي كه مصيبت را نعمت و بلا را رحمتي از پروردگار ميدانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنيا با زهد و پارسايي بيمه كرد كه اگر كوهها متلاشي و زمينها از هم ميشكافت، در اراده محكم او خللي وارد نميشد.
زينب كبرا(س) در شش سالگي شاهد شكستن درخت پر ثمر انسانيت و رهبر جامعه اسلامي و آخرين پيامبر خدا بود. در حالي كه خود گريان و پريشان بود، از حال والدين و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن كم، غم سنگيني جاي گرفت. او با اين مصيبت بزرگ و تحمل آن درد جانكاه، قدم بر اولين پله تسليم و رضا نهاد كه آخرين منزل سالكان الي اللّه است. آنچنان در اين مكتب كوشا و هوشيار بود كه به آخرين درجات
گويي مانايي نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع)
و ناميرايي قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يكي از روشنترين ابعاد
و زواياي قابل تحليل و بررسي قيام حسيني را ميتوان از پيام زينبي برگرفت.
حضرت زينب(س) تاريخگوي نهضت سيدالشهدا است.
تسليم و رضاي بر حق رسيد تا توانست وظيفه سنگين خود را در انجام رسالت پيام خون و شهادت شهيدان عاشورا به فرجام رسانده، نداي آنان را به جهانيان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندي از اين اندوه جانكاه نگذشته بود كه شاهد طرح انحرافي سقيفه بنيساعده شد. او انحراف انقلاب جهاني اسلام را از مسيرش به چشم ديد و كوششهاي بيامان مادرش را براي جلوگيري از انحراف مشاهده كرد. در مسجد جدش رسول اكرم(ص) همراه مادرش و جمعي از زنان بنيهاشم شركت كرد و شنيد كه مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنيد كه در پايان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فرياد زد: «هان! اين شتر و اين بار! ببريد و بخوريد!!»
پس از گذشت چند روز از اين رخداد، دختر علي بنابيطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پي آن وداع مادر با علي بنابيطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مكتب پدر، آن بزرگمرد راستين اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز كه مولاي متقيان علي(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زينب كبرا همراه برادرانش از تمامي شئون ممالك اسلامي زير فرمان پدر و مسائل حاكم بر جوّ و محيط سياسي آن روز به خوبي آگاهي داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوي را به خوبي ميشناخت و از اهداف و نظريات و تفكرات آنان به خوبي آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامي
آنگاه كه امام نخستين شيعيان پس از درگيري با فتنه ناكثين، مصلحت را در آن ديد كه به كوفه مهاجرت كند، حضرت زينب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهيِ كوفه شد. شخصيت والاي زينب كبرا(س) در پشت پرده براي كوفيان پنهان نماند، بلكه به مرور زمان متوجه مقام علمي و سياسي او شدند و از امام درخواست كردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهرهمند شوند. مولاي شيعيان با اين پيشنهاد موافقت كرد. از آن پس خانه زينب(س) نه تنها پناهگاه بيچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلكه مكتب تعليم و تربيت نيز به حساب ميآمد. فعاليتهاي اجتماعي و مذهبي ايشان به مقتضاي زمان در كوفه بيانگر مسئوليت سنگين زن مسلمان در جامعه اسلامي است.
زينب كبرا در كوفه ميديد كه سنگ اوّل انحراف در دين بنا گذاشته ميشود. ميديد چگونه حاكم شام و «عمروعاص» قرآن را وسيله دستيابي بر آرزوهاي خود قرار دادهاند. نيز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهاني چون ابوموسي اشعري، پنهاني براي معاويه كار ميكنند، و پيگيرانه عليه حضرت علي(ع) اقدام مينمايند. عالمهاي كه استاد نديده بود، به خوبي از گمراهان گمراه كننده جامعه آگاه بود و حربه ريا و تظاهر آنان را در زير پوشش اسلام ميديد و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمايي علاقهمندان و دلهاي مؤمن كوشا بود.
مادر مصيبت!
اين چنين زندگي زينب كبرا(ص) در كوفه ادامه داشت تا آنكه شمشير زهرآلود ابنملجم فرق مولاي متقيان علي بنابيطالب(ع) را شكافت. شهادت پدر و جدايي از او براي دخترش بسيار سخت و گران بود، چرا كه پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سايه مهر پدر آرامشبخش روح و جان داغدار او بود اما حال بايد داغ دوري از پدر را بر ديگر دردهاي خود بيفزايد و شاهد بيوفاييهاي مردم و توطئههاي حساب شده دشمناني چون معاويه عليه برادرش حسن بنعلي(ع) باشد. پس از آنكه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبي(ع) با معاويه شد، به همراه برادران و خانوادهاش به مدينه بازگشت. بانوي خردمند بنيهاشم به خوبي آگاه بود مردم چگونه امام معصومي چون امام مجتبي(ع) را فداي آمال و آرزوهاي شيطاني خود كردند. او در رنجهاي برادر سهيم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتي اهانت به جنازه آن عزيز و از اين همه درد چه داغ عظيمي بر سينه سوختهاش نهاده شد.
پيامرسان كربلا
روشنترين و باشكوهترين دوران زندگاني حضرت زينب(س) را ميتوان دوراني دانست كه در كنار سرور شهيدان، عشق و شهادت را همراهي ميكرد. اگر چه تاريخ زندگي ايشان را از تولد تا آغاز حركت امام حسين(ع) به سوي كربلا ميتوان به صورت پراكنده در تاريخ يافت، اما نقاط مبهم و ناگفتهاي باقي است، گرچه سالهاي آخر زندگي آن بزرگبانو، يعني از زماني كه حركت خود را با امام حسين(ع) آغاز كرد، روشن و با عظمت در تاريخ ماندگار شده است. گويي مانايي نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع) و ناميرايي قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يكي از روشنترين ابعاد و زواياي قابل تحليل و بررسي قيام حسيني را ميتوان از پيام زينبي برگرفت.
زينب(س) سمبل زني شجاع، مدبر و لايق رهبري گروهي مصيبتزده
در اوضاع و شرايطي بسيار سخت و بحراني بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم.
حضرت زينب(س) تاريخگوي نهضت سيدالشهدا است.
عقيله بنيهاشم با تاريخ كربلا در حركت است و تمام حوادث و رخدادها با زينب كبرا ارتباط دارد. بر اين اساس ميتوان گفت تاريخ كربلا همان گونه كه بخش عظيمي از تاريخ زندگي امام حسين(ع) را در بر دارد، بخش باشكوهي از تاريخ زندگاني اين اسوه صبر را نيز تشكيل ميدهد. از اينرو نميتوان زندگي حضرت زينب(س) را بدون واقعه سترگ كربلا و جداي از آن بررسي كرد؛ گرچه فقط به گوشههايي از واقعه سال 61ه••• .ق كه در ارتباط با فعاليتهاي سياسي و اجتماعي حضرت زينب است اشاره ميشود.
الگوي شكيبايي
تاريخ، زني صبورتر از حضرت زينب نديده است. در واقعه كربلا پسرانش در برابر ديدگان او سر بريده شدند اما شيون نكرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پيشوايش امام حسين(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسيدند و باز بردباري پيشه كرد. زينب(س) سمبل زني شجاع، مدبر و لايق رهبري گروهي مصيبتزده در اوضاع و شرايطي بسيار سخت و بحراني بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم. گرچه او نيز به ظاهر اسير و بسته به زنجير بود و مصيبتها و ناملايمات، بدن او را فرسوده كرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبري ميكرد و چنان صبري سترگ و عظيم داشت كه براي هيچ كدام از افراد بشر رسيدن به اين حد صبر ممكن نيست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتي بانگ رحيل و كوچ در يازدهم محرم سال 61 از وادي كربلا سر داده شد و براي آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد كسانشان گذر دادند، امام زينالعابدين(ع)
نگاهي حزين بر پيكر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. اين نگاه از ديد ريزبين حضرت زينب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه ميبيني تو را غمين نكند. به خدا سوگند كه اين حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمويت نيز اتفاق افتاده بود. حال آنكه خداوند عهدي از گروهي از امت ستانده كه فراعنه خاك آنها را نميشناسند، ولي نزد اهل آسمان آشنايند؛ كه اين اعضاي پاره پاره و تكه تكه و اين اجساد به خون تپيده را جمع و دفن كنند. در اين بيابان پرچمي براي مزار پدرت (سرور شهيدان) نصب ميكنند كه هيچ گاه نشان قبرش ناپديد نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران كفر و گمراهان بر نابودي مزار او بكوشند اما هيچ اثر نكند جز اينكه اثر او ظاهرتر و كار او نمايانتر شود.»
خطبه توفنده
كاروان اسراي اهل بيت پس از تحمل رنجهاي بسيار در حالي وارد كوفه شدند كه شهر براي پيروزي يزيد آذين بسته شده بود. كاروانيان و به ويژه حضرت زينب وقتي كوفه را با آن منظره ديدند، دردشان افزون شد، چرا كه كوفه شهري آشنا نزد آنان بود. روزگاري سفير كربلا به عنوان بانوي مجلله به همراه پدر و خانواده خود در كمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان كوفه ريزهخوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود كوهي از غم، حضرت زينب پرده سكوت و اشك را در هم ندريد زيرا سياستمداري با درايت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و ميخواست با همه ناراحتي و دشواري اوضاع، اداي رسالت كند و پيام خون شهيدان را به گوش مردم برساند، و ماهيت رژيم خيانتكار يزيد را آشكار سازد.
علاوه بر آن با بيان فجايع دلخراشي كه كارگزاران يزيد بر خاندان نبي اكرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قيام عليه آنان فرا خواند.
حضرت زينب به مردم اشاره كرد ساكت باشند. نفسها در سينه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زينب(س) به نيكويي به حمد و ثناي پروردگار پرداخت. چون به نام مبارك پيامبر اكرم(ص) رسيد، بر او به نيكويي درود فرستاد و اين شروع شكوهمند خطبه ايشان بود كه با صداي گيرا و سخن راستين خود توجه همگان را به خويش جلب كرد، سپس با شجاعت و شهامت تازيانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به ياد مردم كوفه آورد كه عهد خود را شكستند چرا كه آنان مردماني با صفات زشتِ خدعه و تزوير، بيايماني و چاپلوسي هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا كردن كوفيان اشاره به زيانهايي كردند كه آنها از
عبيداللّه:
حمد خداي را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت.
زينب(س):
حمد خداي را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگيها پاك گردانيد،
پسر زياد رسوا نميشود مگر فاسق و دروغ نميگويد مگر فاجر و آن چيزي است كه
ما از آن به دوريم.
ابنزياد:
كار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟
زينب(س):
از خداوند در باره برادرم جز نيكويي و احسان نديدم.
او و يارانش افرادي بودند كه خداوند براي آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود
به سوي جايگاه تعيينشده خود رفتند اي زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند.
كشتن سبط پيامبر(ص) نصيبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بيم دادند و فرمودند:
«آوخ! كه بد توشهاي براي خويش گرد آورديد و چه بد باري را براي روز رستاخيزتان بر دوش خويش نهاديد. حسرت و سرنگوني بر شما باد! تلاشتان به نوميدي گراييد و دستهاتان بريده شد. سوداگريتان به زيان انجاميد و به خشم خدا گرفتار آمديد و مُهر خواري و بيچارگي بر پيشانيتان زده شد.»
در ادامه سفير كربلا تمام مسئوليت حوادثي را كه رخ داده بود، بر دوش آنها افكند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نيفكنند و از سهلانگاريشان در دنيا و آخرت ترساندشان؛ زيرا در دنيا ننگي بود كه هيچ گاه از دامانشان زدوده نميشد و در آخرت، غضب الهي بود.
حضرت زينب(س) چنين صريح با مردم كوفه در بازار سخن گفتند كه اشك از ديدگان آنان جاري شد چرا كه بانوي فرزانه بنيهاشم سخني جز حق نگفتند، كوفيان با حق ناآشنا نبودند، ولي از ياري كردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجراني كه فاطمه صديقه(س) با صداي پرطنين و صاعقهوار خويش خطابشان كرد؛ همين گونه بود آهنگ صداي امام علي بنابيطالب(ع) در آخرين سخنرانيهايش براي مردم كوفه.
اين يكي از مهمترين درسهايي است كه مبلّغان قيام حسيني بايد از حضرت زينب(س) بياموزند كه به طمع دنيا يا ترس از حاكمان، با باطل سازش نكنند. خطابه ايشان در بر دارنده عوامل رواني و برخوردار از عاطفهاي جوشنده و توفنده بود تا آگاهيبخشي معنوي و ابراز دوستي صادقانه با رهبران راستين و دعوت صريح آنها و دادن مسئوليت مستقيم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز بايد به پيروي از سفير كربلا آنگاه كه ميخواهد مقاصد سياسي اجتماعي خود را ميان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پيشه خود سازد و چون زينب كبرا شجاعانه به همه جنبههاي مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به يك يا چند جنبه از خط مشي خود بسنده نكند و از ساير جنبهها غافل نشود. در تمام اين خطبه غرّا روي سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقيم با ابنزياد و يزيد طاغي روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پيرامون مسئوليت مردم در برابر اعمالشان است. اين گونه سخن گفتن، بيانگر جامعهشناسي و مردمشناسي بزرگبانوي كربلاست. زن امروز بايد جامعهشناسي را از بانوي سياستمدار صحراي كربلا بياموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبي سخن بگويد و آنها را مخاطب قرار دهد.
رسواكننده سركشان
عبيداللّه بنزياد پس از آنكه خبر سخنراني افشاكننده سفير كربلا را در بازار كوفه دريافت كرد سخت هراسناك شد، چرا كه گمان ميكرد با كشتن حسين بنعلي(ع) و يارانش، به آمال ديرينهاش رسيده است حتي تصور ميكرد فرزندان اسير ايشان به صورت كبوتران پر و بال شكستهاي در دستش خواهند بود كه براي حفظ جانشان آماده هر نوع معاملهاي با او خواهند بود. اما نطق ملكوتي عقيله بنيهاشم و افشاي حقايق كربلا او را از خواب خيالبافانه بيدار كرد. او براي خنثي كردن تأثير خطبه حضرت(س) با عجله دست به كار شد. از آنجا كه اهل جدل بود، تصميم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هيبت مجلس شاهانه و سخنان نيشدار و تهديدآميز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاك كند و خود را قهرمان و
پيروز، و ايشان را مغلوب و شكستخورده جلوه دهد. با اين پيشبيني، مجلسي باشكوه براي ايجاد رعب و وحشت در دل بزرگقهرمان كربلا ترتيب داد.
ابنزياد تصور ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) با ترس وارد مجلس ميشود و عذر تقصير ميخواهد، به جرم خطبهاي كه در بازار كوفه ايراد كرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانويي شد كه كمترين اعتنايي به شكوه ظاهري آن نكرد و بر خلاف انتظار به جايي كه از پيش برايش آماده شده بود نرفت و به همراه ديگر اسرا به گوشهاي رفت. چگونگي ورود سفير كربلا به قدري براي ابنزياد غير منتظره و ناراحتكننده بود كه خود را به نفهمي زده و از نزديكان خويش پرسيد:
«زني كه با اين همه تكبر و غرور بر ما وارد شد كيست؟»
آري حتي گام برداشتن زينب كبرا(س) و طريقه لباس پوشيدن ايشان و انتخاب جايگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوي فرزانه بنيهاشم در دربار عبيداللّه بنزياد براي تمام زنان عالم درسي است كه چگونه از جلوههاي زنانه خود در راه اهداف الهي و معنوي استفاده كنند.
ناگهان عبيداللّه برآشفت و آتش كينه و انتقام از وجود او زبانه كشيد و با لحني اهانتآميز گفت: «حمد خداي را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت.» گرچه سخن گفتن براي زينب، عارفه اهل بيت با فردي چون ابنزياد ناخوشايند بود اما به ناچار ياوهگوييهاي او را بيپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و كفرآميز او را در گلو خفه كرد و فرمود:
«حمد خداي را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگيها پاك گردانيد، پسر زياد رسوا نميشود مگر فاسق و دروغ نميگويد مگر فاجر و آن چيزي است كه ما از آن به دوريم.»
ابنزياد پرسيد: «كار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟»
سفير كربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نيكويي و احسان نديدم. او و يارانش افرادي بودند كه خداوند براي آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود به سوي جايگاه تعيينشده خود رفتند اما به زودي پروردگار بين تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع ميكند و در آنجا تو را به محاكمه ميكشند. اي فرزند زياد! در آن روز براي تو جايگاهي است كه بايد براي دادن جواب آماده باشي، چگونه ميتواني اين گناه عظيم را پاسخ دهي. اي زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند.»
ياري جستن از پروردگار
بدين گونه زينب كبرا(س) دختر رشيد علي(ع) بدون اينكه هراسي به دل راه دهد با سخنان كوبنده و شكنندهاش ابنزياد را در برابر ديدگان مردمي كه به قصد قدرتنمايي خود در آن مجلس جمع كرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
ابنزياد تصور ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) با ترس وارد مجلس ميشود
و عذر تقصير ميخواهد، به جرم خطبهاي كه در بازار كوفه ايراد كرده بود،
اما مجلس شاهد ورود بانويي شد كه كمترين اعتنايي به شكوه ظاهري آن نكرد.
حضرت در برخورد خود با ابنزياد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هيچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوي و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چيز سبب شد زينب كبرا در عين روبهرو شدن با آن همه مصايب در پاسخ ابنزياد كه سؤال كرد «كار خدا را با اهل بيت خود چگونه يافتي؟» فرمود: «مشكلات، مصيبتها و سختيهايي كه در راه خدا ديدم، همه برايم زيبا بود.»؟ آيا به راستي كشته شدن عزيزاني چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... براي يك زن زيباست؟! آيا آتشسوزي خيمهها، غارت آنها، سرگرداني كودكان و پريشاني زنان و اسيري آنان و گردانيدن اهل بيت در كوي و برزن زيباست؟ چگونه ممكن است اين همه سختي و مصيبت زيبا باشد؟ فقط يكي از اين مصايب و سختيها ميتواند انسان پر مدعاي مدرن قرن بيست و يكم را از پا در آورد تا به زمين و زمان ناسزا گويد و همه عرشيان و فرشيان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست كند كه چرا دچار چنين مصيبتي شده است! چه چيز سبب شد زينب كبرا(س) همه مصايب و سختيها را زيبا ببيند؟! زيبا ديدن چگونه قابل توجيه است؟
خداشناس حقيقي بنيهاشم خود را بنده حق ميديد و سربلندي خود را در گرو انجام وظيفه الهي خود ميدانست. در مسير عمل به وظيفه، شهادت انسان كاملي چون حسين بنعلي(ع) و ياران فداكارش و اسارت اهل بيتش و همه ناگواريها، گوارا و شيرين و زيباست. اين جهانبيني مؤمن است كه هر آنچه از سوي خدا به او ميرسد، همه را خير و زيبا ميبيند زيرا كه خداوند براي بندگانش جز خير نميخواهد و اين نگرشي توحيدي و زيبا به تمام پديدههاي جهان هستي است و به قول خواجه حافظ شيرازي:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن
وفا كنيم و ملالت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافري است رنجيدن
همه شكوه و عظمت و سربلندي بزرگبانوي خردمند بنيهاشم در برابر قدرت ابنزياد، از توان ايمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. اين همه اطمينان و بيهراسي را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد. آدمي بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بنبست نميرسد و شكست نميپذيرد. چنان كه امام حسين(ع) به بنبست نرسيد و ذلت بيعت با يزيد را نپذيرفت و با تسخير دلهاي مؤمنان پيروز شد و عاشورا بزرگترين جاذبه دلهاي باايمان شد. حضرت زينب(س) ادامهدهنده راه حسين بنعلي(ع) و شاگرد مكتب ايشان بود و با سخنان خود به شوكت و عظمت نهضت خونين كربلا افزود.
عبيداللّه گمان ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِكْوه ميبرد اما ديد هر بار نهيب او كوبندهتر و حملاتش شديدتر شد و چنان بناي خروشيدن را گرفت كه هول و هراس بر دل او و تمامي كارگزارانش افكند و در همه حال سعي داشت بُعد سياسي و حماسي اسارتش را بر هر چيز چيره گرداند تا روح حماسي حركتش هر چيزي را تحت تأثير قرار دهد و به عنوان چشمه جوشاني در بستر تاريخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به كام خشكيده مردگان تاريخ بريزد و آرايش و زينت هر قيام و جنبشي باشد.
جنبشي بر ضد يزيديان
عبيداللّه در زير ضربات و حملات كوبنده كلام آتشين عقيله بنيهاشم چنان درمانده شد كه اقامت آنان را حتي براي يك روز در كوفه، خطري بزرگ براي حكومت خود دانست، بنابراين نامهاي به يزيد نوشت و چگونگي ماجراي شهادت امام حسين(ع) و يارانش و نيز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست كه در مورد اسرا تصميم بگيرد. يزيد در پاسخ فرمان داد كاروان اسرا با سرهاي شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادماني، خود را پذيراي ورود خارجيان و كافران (بنا به تبليغ رسانههاي حكومتي بنياميه) كرد! كاروان اسراي اهل بيت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذين بسته شده دمشق ـ به مناسبت پيروزي يزيد ـ به زنداني برده شد. پس از چندي يزيد به شكرانه پيروزي بر حسين بنعلي(ع) مجلسي باشكوه آراست و از بزرگان شام و ديگر مناطق دعوت كرد و زينتبخش محفل خود را سرهاي بريده شهداي كربلا قرار داد! در چنين حالي پذيراي اسراي خاندان نبي گرامي اسلام شد. به محض ورود حضرت زينب(س) به مجلس و ديدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداي حزين دادِ سخن داد:
«اي حسين! اي حبيب خدا، اي فرزند مكه و منا، اي پسر فاطمه زهرا، اي دخترزاده مصطفي ...» ناله سفير كربلا چنان دلها را دگرگون كرد كه مجلس طرب و شادي را مبدل به مجلس غم و سوگواري نمود!
يزيد شروع به سخن كرد و با سخنان كفرآلود و خوفانگيز خود مقدسات اسلام را بيشرمانه انكار كرد و كشتن حسين(ع) و
اين همه اطمينان و بيهراسي را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمي بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بنبست نميرسد و شكست نميپذيرد.
يارانش را به انتقام كشتههاي كفار قريش در جنگ بدر قلمداد كرد. در آن جوّ رعبآور، يزيد به ياوهسراييهاي خود ادامه داد و قصد آن را داشت كه به كلي پرونده خاندان پيامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پايان يافته اعلام كند و ارزشهاي دوران جاهلي را گستاخانه زنده نمايد!
در آن فضاي مرگبار و بهتانگيز حاكم بر مجلس، شيرزني اسير در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد يزيد مقصود خود را عملي سازد و ارزشهاي دوران جاهلي را بار ديگر زنده سازد. او بيان كرد:
«ستايش پروردگار جهانيان و درود بر جدم سرور پيامبران، قول خدا راست در آمد كه فرمود: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤوا السُّوءَ أَن كَذَّبوُا بِآياتِ اللّهِ وَ كانوُا بِها يَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغين طاغوت، سرش را به سنگ كوفت و با بيان قدرت پايانناپذير الهي، قدرت مادي يزيد را كوچك شمرد و فرمود:
«يزيد! راستي تو بر اين باوري اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كردهاي و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو ميگرداني و بر ما چيره شدهاي، ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بيمقدار هستيم؟ خيال ميكني چون پيروز شدي، نظر كرده خدايي و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاي و با غرور به اطراف خود مينگري و شادمان مشت بر سينه ميكوبي و خرسندي كه چرخ دنيا بر مراد تو ميگردد و كارها مطابق خواست تو نظام ميگيرد و حكومتي كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختي آهستهتر! چنين از روي ناداني سرود پيروزي مخوان. آيا فراموش كردهاي كه خداوند ميفرمايد: «و لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا أنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجومهايي پي در پي است و هيچ ملاحظهاي در آن با طاغوت ديده نميشود. هر چه هست زبوني سلطنت و ريشخند كردن شكوه ظاهري آن و يادآوري عظمت خداي بلندمرتبه است و اينكه ملاك نزديكي به خدا، رسيدن به حطام دنيا و چيزي از متاع فرسوده آن نيست.
آنگاه بزرگبانوي اسلام، يكي از گناهان بزرگ يزيد را به خاطرش آورد و آن گناه عظيم، گرداندن دختركان نبي گرامي اسلام(ص) در كوچه و خيابانها بود و به او سركوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستي و پيامبر پدران تو را پس از فتح مكه، زماني كه بر آنان چيرگي آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آيا اين عدالت است كه دختران پيامبر از دهها كوي و برزن عبور داده شوند، در حالي كه هيچ حامي و پشتيبان نداشتند؟!
مفسر آگاه قرآن
به اين ترتيب حضرت زينب(س) پس از آنكه پرده قدرتِ گذرايي را كه جلو چشم يزيد را گرفته بود و بدان مينازيد از مقابل چشمش كنار زد، او را سخت كوفت و در برابر ديدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا كرد؛ همچنين نشان داد يزيد با اسلامي كه به نامش بر تخت حكومت تكيه زده، هيچ همگوني ندارد، چرا كه هنوز كينه پيروزي اسلام بر كفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در كلام آتشين دختر حيدر كرار در دربار يزدي شاهد هستيم آن است كه: سفير كربلا براي اينكه به يزيد پاسخ عقلاني كوبنده دهد، با تمسك به آيات شريف قرآن جوابي مناسب داد. انتخاب آيات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط كامل ايشان بر قرآن كريم است.
رويكردها و آموزههاي مبارزه زينبي
قيام امام حسين(ع) آغاز مبارزه و شكلگيري آن است اما ادامه مبارزه و هدايت آن در مسير واقعياش حاصل اسارت حضرت زينب(س) است. بديهي است ادامه مبارزه با حفظ ماهيت آن، كاري بس دشوار بود از اينرو سفير كربلا سعي داشت مبارزهاش را بر اصولي تغييرناپذير (كه از مباني قرآن و سنت نبوي مايه ميگرفت) پايهريزي كند. مهمترين اصولي كه از كلام آتشين زاده حيدر كرار در كاخ يزيد برداشت ميشود، عبارت است از:
1ـ شكست دشمن: زينب كبرا(س) بر اساس منطق قرآن ددمنشيهاي يزيد را در باب به شهادت رساندن امام حسين(ع) و اسارت اهل بيتش را پيروزي يزيد ندانست بلكه آن را مهلتي دانست تا يزيد بر گناهانش بيفزايد.
2ـ افشاي ماهيت دشمن: عقيله بنيهاشم پيشينه خانوادگي يزيد را در جمع سران و بزرگان محفلش آشكار ساخت و يادآور شد خاندان يزيد يا آلسفيان هيچ گاه با اسلام و پيامبر رابطه خوبي نداشتهاند، در ادامه ثابت كرد جنگ يزيد با برادرش، جنگ قومي و يا ملي و يا حتي رقابت براي رسيدن به قدرت نبود بلكه جنگ كفر و ايمان و جنگ غرور جاهليت با تمامي ارزشهاي اسلامي است.
3ـ مرگ در راه مبارزه، نابودي نيست: بزرگبانوي خردمند بنيهاشم ضمن زبون كردن يزيد، با بيان شجره ناپاك خانوادگياش، به ارزيابي قيام خونين كربلا پرداخت و روح شهادتطلبي را خاستگاه حركت و قيام اسلامي قرار داد و آن را به عنوان رمز پيروزي و بقا و ثبات حكومت اسلامي در طول تاريخ قلمداد كرد.
4ـ قدرت دشمن را پوشالي دانستن: زينب(س) در ادامه نطق آتشين خود، يكي
يزيد! راستي تو بر اين باوري اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كردهاي
و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو ميگرداني و بر ما چيره شدهاي،
ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بيمقدار هستيم؟ خيال ميكني چون پيروز شدي،
نظر كرده خدايي و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاي
و با غرور به اطراف خود مينگري و شادمان مشت بر سينه ميكوبي
و خرسندي كه چرخ دنيا بر مراد تو ميگردد و كارها مطابق خواست تو نظام ميگيرد
و حكومتي كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختي آهستهتر!
چنين از روي ناداني سرود پيروزي مخوان.
ديگر از اصول مبارزه را ترسيم كرد و آن توخالي و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حيات هر ستمگري است و هر ستمكاري، زماني كه احساس قدرتمندي ميكند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستايش كنند. يزيد نيز خود را در اوج پيروزي ميديد و مست باده قدرت بود اما زينب كبرا(س) با مطرح كردن پوشالي بودن قدرت او تمامي شيريني پيروزي را در كامش مبدل به تلخي زهر كرد.
5ـ ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حيدر كرار(ع) در حالي كه ريسمان بر گردن داشت و در كاخ مجلل و باشكوه يزيد، حكمران شام قرار گرفته بود، بدون هيچ ترس و اضطرابي دادِ سخن داد، چون با ايمان قلبي كه داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش كوچك و بيارزش بود كه خداوند در ديده و جانش بزرگ و عظيم. بنابراين بدون هيچ ترس و واهمهاي نطق آتشين خود را در برابر تمامي انسانهاي به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جاري كرد.
6ـ جاودانگي آثار مبارزه: با اطمينان كامل به آينده درخشان قيام برادرش و آگاهي به آثار جاويدان و فراگير آن در تاريخ، خطاب به يزيد فرمود:
«اي يزيد! هر چه ميتواني در راه دشمني ما مكر و حيله و نقشه طرح كن و كوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نميتواني نام ما را از خاطرهها و صفحه تاريخ محو نمايي!...»
زينب كبرا(س) براساس اعتقاد عميق خود به قرآن به خوبي ميدانست تمامي نقشهها و توطئههاي يزيد بر باد است و آنچه در آينده تاريخ ميدرخشد، آثار قيام خونين برادرش است.
7ـ هدفداري: در پايان خطبه آتشين، زينب كبرا فرمود:
«اكنون حمد ميكنم خداي را كه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال ميخواهيم كه ثواب و رحمت خويش را بر شهيدان ما تكميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشيني ما را از آنها نيكو مقرر فرمايد، زيرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را كافي است و او نيكو وكيلي است.»
حضرت هدف از آفرينش بشر را به معرفت حق رسيدن و در جوار رحمت او آرميدن ميداند و معتقد است وقتي بندهاي به خدا پيوست و در هيچ وضعي خود را از او جدا نديد، آنگاه تلخي و شيريني، مرگ و حيات همه و همه در نظرش يكسان است.
پاسداري از حريم خاندان نبوت
در اين سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالتهاي متفاوتي كه بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. يكي از رسالتهايي كه علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حريم عصمت خاندان رسول اكرم(ص) بود. در مجلس آراسته يزيد سيماي رنجور و غمين اما زيباي دختر امام حسين(ع) ـ فاطمه ـ توجه مردي از اطرافيان يزيد را به خود جلب كرد. مرد خواسته خود را به يزيد بازگو ساخت. حضرت زينب(س) با شنيدن اين سخن چنان برآشفت و پاسخ دندانشكني به خليفه داد كه آن مرد و يزيد از خواسته نا به حق خود پشيمان شدند. با اين
اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س)
در متن زندگي قرار ميگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت،
رشادت، شهامت و ستيز در مقابل كفر و بيداد
آراسته ميگرديدند، و زنِ دنياي امروز به جاي خزيدن در لاك تجمل و زيور و خودآرايي،
پا به ميدان مبارزه مينهاد عاملي براي ثبات و رشد جامعه به حساب ميآمد.
رفتار بانوي خردمند بنيهاشم نه تنها به زن مسلمان بلكه به هر انسان آزادهاي آموخت چگونه از حيثيت انساني خود در برابر حتي قويترين قدرتمندان روزگار دفاع كند تا كوچكترين آلودگي دامن عفاف او را لكهدار نسازد؛ نيز نشان داد كه حجاب زن، حرم حفظ پاكي و عصمت اوست.
رسوايي طاغوت
خطبه كوبنده سفير كربلا چنان اوضاع مجلس آراسته يزيد و او را آشفته كرد كه يزيد دچار سردرگمي شد و ترسيد با افشاگريهاي دختر علي بنابيطالب(ع) پايههاي حكومتش دچار تزلزل شود. ترس زماني بيشتر شد كه حضرت زينب(س) در مسجد شام هنگامي كه امام سجاد(ع) مشغول ايراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فريادهاي رسا آن امام را ياري كرد. يزيد كه بيم داشت مبادا قشر عمومي جامعه كه از حقايق كارهاي او و خاندانش بياطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قيام بردارند، براي اينكه خود را از چنين خطر بزرگي وا رهاند، راهي جز دلجويي و عذرخواهي از اسيران نديد تا بدين وسيله جوّ شام را آرام كند و پرده بر اعمال نادرست خود بكشد.
از روي تملق و چاپلوسي به عذرخواهي و پوزش متوسل شد تا شايد بدين وسيله راه نجاتي يابد و خود را از وضع خطرناكي كه در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراين پس از آنكه گناه قتل امام حسين(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بيت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمايل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نميخواهند به مدينه بازگردند.
از آنجا كه بانوي شجاع اسلام قصد داشت بيشتر با مردم سخن بگويد و آنها را در جريان فاجعه دردناك صحراي كربلا قرار دهد و از اين ره نهضت خونين برادر را به بهترين شيوه معرفي كند، فرمود: «پيش از هر چيز بايد براي كشتگان خود سوگواري كنيم»
يزيد به خوبي از منظور سفير كربلا آگاه بود، ولي در وضعي قرار داشت كه نميتوانست پاسخ منفي دهد. از اينرو دستور داد سه روز براي كشتگان كربلا عزاداري كنند. زينب كبرا(س) به رغم خستگي زياد مصمم بود در هر فرصتي جنايتهاي يزيد را بدون ملاحظه شماره كند و بر رسوايي او بيفزايد.
روانه كردن كاروان به مدينه
پس از برپايي مراسم سوگواري شهداي كربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ يزيد ميان مردم كاسته شد كه مصلحت نديد كاروان اسراي كربلا در شام بماند، بنابراين اسباب سفرشان را فراهم كرد و آنان را راهي مدينه كرد.
مردم مدينه بر خلاف مردم شام و كوفه، در كسوت عزا به استقبال كاروان اهل بيت(ع) آمدند. با ديدن آنها صداي گريه و شيون فضاي شهر را پر كرد. سفير كربلا در آغاز ورود به مدينه و با ديدن مرقد جدش رسول اكرم(ص) بار ديگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اي مدينه پيامبر! چه شد آن روزي كه ما به صورت دستهجمعي با شادي و خوشحالي خارج ميشديم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهايم و با غم و اندوه وارد ميشويم ...»
هدف از عزاداري
پس از ورود به مدينه، حضرت زينب آرام ننشست و براي مردم (كه به قصد ديدارشان ميآمدند) در لواي عزاداري، تبليغات
زن معاصر براي رهايي از اسارت فرهنگ غرب، راهي ندارد
جز آنكه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگي خود برگزيند.
گستردهاي عليه دستگاه ستمگري يزيد را آغاز كرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزاري مراسم سوگواري براي امام حسين دنبال ميكرد:
1ـ ماهيت اهريمني يزيد را افشا ميكرد؛
2ـ مردم را به خاطر عدم ياري امامشان سرزنش مينمود!
سرانجام اهداف سفير كربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومي چنان بالا گرفت كه عموما به طور علني و آشكار يزيد و كارگزارانش را لعنت ميكردند. جوانان كه آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دليل عدم ياري امام سرزنش ميكردند و تنها راه جبران را انتقامجويي ميدانستند.
تبعيد
فرماندار مدينه (عمرو بنسعيد) شهر را در آستانه شورش ديد و عامل اصلي جنبش را دختر علي بنابيطالب(ع) دانست، از اينرو هيئتي نزد او فرستاد تا از تحريك مردم دست بكشد. اما حضرت زينب(س) كجا و سكوت و بياعتنايي كجا؟! با خاموشي و سكوت وداع كرده بود و يك دنيا فرياد شده بود؛ فريادي به بلندي تاريخ در همه اعصار؛ نه فريادي كه از گلوي يك زن زنداني در خانه بيرون آيد. عمرو بنسعيد زماني كه ديد هشدارهايش در مورد سكوت كارگر نيست، به يزيد نامهاي نوشت و از او كسب تكليف كرد. يزيد فرمان داد كه زينب از مدينه خارج شود.
حضرت زينب عزم خود را بر خروج از مدينه جزم كرده و با آن ديار وداع گفت. براي اداي رسالت و معرفي نهضت خونين برادر از شهري به شهري ميرفت. هر جا كه پا ميگذاشت، آتش انقلاب و شورش را عليه دستگاه بنياميه شعلهور ميكرد، بدين سبب هيچ كجا براي او جاي ماندن نبود، چرا كه به دستور خليفه بايد شهرها را يكي پس از ديگري ترك ميكرد. تا اينكه سرانجام در ديار غربت جان به جان آفرين تسليم كرد.
راز اسارت اهل بيت(ع)
اينجاست كه رازي نهفته آشكار ميشود كه چرا سيدالشهدا بانوي بانوان و زنان و كودكان را همراه خويش به صحراي كربلا برد، با آنكه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل كوفه را خوب ميشناخت.
اسارت بانوان، فاجعه كربلا و جنايات بنياميه و فداكاري امام حسين(ع) را از پس پرده بيرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهاي بر جنايات كربلا ميكشيدند و نميگذاشتند كسي از آن آگاه شود، يا كساني را كه اطلاع داشتند، زبانشان را به وسيله پول يا زور ميبستند و جنايات هولناك خود و فداكاري و شجاعت عظيم اهل بيت را از صفحات تاريخ پاك ميكردند اما حضرت زينب(س) بايد در كربلا باشد، فداكاري برادر و جنايتكاري بنياميه را ببيند، سپس اسير شود تا اين حقيقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرماني
غالبا ما حضرت زينب(س) را به لفظ «قهرمان» ميخوانيم اما به علت قهرماني او كمتر ميانديشيم. جهات برجسته و تحسينبرانگيز دختر علي بنابيطالب، فكر انسان را به واقعيتي معطوف ميدارد كه شايد رمز عظمت و سربلندي حضرت زينب در همان نهفته باشد و آن اينكه: روح زينب(س) در برابر هيچ حادثهاي نشكست. علت مقاومت و ايستادگي زينب را در كجا بايد جستجو كرد؟! او از قرب حضور و مكاشفت
اسما و صفات پروردگار بيواسطه برخوردار است، در نتيجه اراده او را هيچ كس و هيچ چيز نميتواند بشكند. اين لياقت را به بهاي زهد و پارسايي و رياضت به دست آورده است. اين گونه نيست كه بدون هيچ تلاشي اين دَهِش و موهبت الهي در اختيارش قرار گيرد. سفير كربلا از آن جهت قهرمان است كه راحتطلبي را براي خود ننگ و عار ميدانست. او با زندگي در بلا و سختيها خو گرفته بود و پايداري و استقامت را در حوادث و بحرانهاي زندگي بهترين زينت و آرايش انسان ميدانست. وقتي آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پيامد خطرناك آن، مشتاقانه به خيل بلاجويان پيوست و در كوران مصايب و سختيها، صبر و شكيبايي و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
آموزه زندگي
قهرماني حضرت زينب(س) در اوراق دفتر تاريخ محبوس مانده، و چنان كه شايسته است به صحنههاي زندگي ما كمتر پا نهاده است. اغلب بر سبيل دلسوزي و اظهار وفاداري، مجلسي ميآرايند و بر مصايب او تأسف ميخورند. برخي افراد متمول براي حفظ منافع و سرمايههاي باد آورده خود، ماسك اسلام به صورت ميكشند و ادّعاي دوستي اهل بيت(ع) ميكند.
اگر با ديد واقعبينانه به مسائل بنگريم، در مييابيم شيوه زندگي پيشوايان دين ما با سلوك بسياري از مدّعيان همگوني ندارد. بايد بدانيم تا زماني كه جامه زهد و پارسايي را به عنوان زينتبخش خود برنگزينيم، نه تنها به معرفت واقعي اهل بيت(ع) نميرسيم بلكه دنيادوستي ما را از محضر آنان دور ميسازد.
حضرت زينب(س) به تنهايي يك دانشگاه است. درسهايي كه اين بزرگآموزگار به نوع بشر ميدهد، در واژههاي علمي امروز نميگنجد. دختر علي بنابيطالب(ع) در هر ميداني قهرمان است. در ميدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سياست و در تمامي ابعاد زندگياش
اسطورهاي بينظير است. اوست كه به صبر و استقامت معنا ميبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو ميدهد؛ بر قامت غيرت و مردانگي لباس عزت ميپوشد؛ بلا و مصيبت را خجل و شرمنده ميسازد و در بند اسارت؛ اميد به زندگي و شور و مبارزه و توان ستيز را شرمسار خود ميكند.
آري زينب كبرا(س) اين همه عظمت دارد، چه شده است كه هنوز آن طور كه بايد و شايسته است شناخته نشده است؟! قهرماني كه با آن همه صراحت و قاطعيت خود را معرفي كرد، چه شده است كه با همه تلاشهايي كه براي شناختن او شده، باز ميان ما غريب است؟ چرا چهره دلآراي او هنوز در پرده پندارهاي ما زنداني است؟ چرا هنوز با هدف قيام امام حسين(ع) و ماهيت اسارت خواهرش، فاصله داريم؟! اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگي قرار ميگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستيز در مقابل كفر و بيداد آراسته ميگرديدند، و زنِ دنياي امروز به جاي خزيدن در لاك تجمل و زيور و خودآرايي، پا به ميدان مبارزه مينهاد و عرصه را بر خودكامگانِ سودجو تنگ ميكرد و به جاي آنكه بازيچه دست قدرتهاي شيطاني شود و موجبات فساد و تباهي خود و جامعه را فراهم آورد، عاملي براي ثبات و رشد جامعه به حساب ميآمد.
زن معاصر براي رهايي از اسارت فرهنگ غرب، راهي ندارد جز آنكه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگي خود برگزيند. بانويي كه در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با كلامش بر او زخم ميزند كه به مرگ خود راضي ميشود. بانويي كه راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانويي كه اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههاي مختلف سياسي و اجتماعي و بر هم زننده معادلات سياسي چيره بر جامعه است.
به اميد آنكه با پيروي از آن حضرت و انتخاب شيوه زندگي ايشان در راه رستگاري گام نهيم.
نويسنده:ريحانه فرامرزي كفاش،
منبع: ماهنامه پيام زن -شماره 173
ادامه مطلب
بررسي ابعاد گوناگون زندگي سرتاسر افتخار و حماسي زينب كبرا(س) مُهر باطلي است بر ناآگاهاني كه زن مسلمان را بسته در چادر و اسير در كنج خانه ميدانند. حضور آن بزرگبانوي اسلام در بزرگترين حادثه خونين تاريخ، جايي براي ترديد و طرح شبهه نگذاشته است.
بقيه در ادامه در آفاقي تيره و تار و در دورهاي ظلماني و در محيط خون و هراس (كه هر نوع عاطفه و دغدغههاي انساني در سپاهيان ظلم مرده بود و جز قساوت و شقاوت از وجودشان نميباريد)، تازيانه حق از آستين شجاع زني بيرون آمد و بر پيكره سفاكترين رژيم اصابت كرد. او پرچم ادامه نهضت اسلامي را به دوش كشيد و بدون هيچ ترس و تزلزل و هراسي بر دشمن تاخت و «پيروزي» پنداري را بر كام آنان به زهري كشنده مبدل ساخت. ظاهرا اگر چه اسيري ناتوان در بند بود اما فريادش بر سر ستمگران فرود آمد و بذر انديشه اسلامي و انقلاب برادرش حسين بنعلي(ع) از دامن او در هر كجا كه گام نهاد پراكنده شد. زينب كبرا(س) آن چنان در تاريخ قد برافراشت كه حتي كساني كه عقيدهاي به دين اسلام ندارند، در برابر آزادگي و ايستادگي بيمانند او سر فرود ميآورند. اين همه شگفتيها و تحيرها از آثار زني آگاه و مسئول است كه در دامن اسلام ناب محمدي(ص) و با انديشه و فرهنگ اسلامي پرورش يافته است.
زن امروز كه مشتاقانه به دنبال الگويي است تا در عين حضور در عرصههاي مختلف اجتماعي و سياسي، پاكدامني او آلوده نشود، ميتواند و بايد از حضرت زينب(س) پيروي كند. آشنايي با زندگي آن بانوي بزرگوار و ملاكهاي ارزشي ايشان، زن امروز را به گستره پهناور معرفت و انديشه اسلامي ميكشاند و او را بر چشمانداز بلندي مينشاند و قلههاي سربلند اخلاق و انسانيت را در او قرار ميدهد. چنان كه امنيت دروني او را به بركت پارسايي و زهد و نجابت تأمين ميكند. نيز حريم عفاف و پاكدامني او را با سلاح غيرت و شجاعت حفظ ميكند، و سرانجام در سايه تعاليم آن بزرگبانو، خويشتن را در آب زلال عاطفه پيدا ميكند و در پرتو فروغ عشق به آن بزرگوار، اميد و شور زندگي به او بازميگردد. نيازمنديها و تسكين دردها و رنجهاي زن امروز در آموزههاي زندگي پربار زينب كبرا(س) نهفته است، زيرا به طور كامل، بيانگر شخصيت زن مسلمان است. او تفسير حرمت و آيه احترام و بزرگداشت است.
در برههاي كوتاه از تاريخ اسلام درخشيد و كارهاي سترگ را به يادگار گذاشت كه پس از گذشت قرنها هنوز به ديده اعجاز و شگفتي به آنها نگريسته ميشود. رهبري نهضت خونين برادر در سرزمين بيگانه، جنگ تبليغي با تحريفگران پيامهاي عاشورا، دلجويي از كودكان و زنان داغديده، حفظ تعادل و ثبات روحي، فرياد ويرانگر عليه بيرحمترين دژخيم زمان، تحمل سختي اسارت عزيزان و خود، گرسنگي و خستگي طاقتفرسا و ... همه از افتخارات بيمانند دختر فاطمه زهرا(س) است. همه اين رادمرديها مايه سربلندي و مباهات زني است كه از سينه عصمت شير نوشيده و در مهد اسلام و دامن امامت پرورش يافته است.
در اين نوشتار سعي شده چهره سياسي ـ اجتماعي حضرت در حد امكان شناسانده شود تا آزادگان در پي انتخاب اسوهاي كامل، به بيراهه نروند و دل و جان به كسي بسپارند كه عظمتش بلندتر از تاريخ و فراتر از عصاره قلم و بيان است.
پرورشي بيمانند
زينب كبرا(س) در دامان عصمت و شجاعت و شهامت به گونهاي تربيت شد كه در برابر حوادث سهمگين روزگار نه تنها خم به ابرو نياورد بلكه چون كوهي استوار و محكم، ناگواريها و سختيها را در آسياب ارادهاش به خاك مبدل ساخت. درخشش صلابت بينظير حضرت زينب(س) در صفحات تاريخ، عقول همه انديشوران را شگفتزده ميسازد.
خودسازي در پرتو تجاربي سخت
زينب كبرا(س) از كودكي در ميدان زهد و پارسايي با انواع رنجها و دردها خو گرفت تا جايي كه مصيبت را نعمت و بلا را رحمتي از پروردگار ميدانست و آن گونه خود را در برابر حوادث دنيا با زهد و پارسايي بيمه كرد كه اگر كوهها متلاشي و زمينها از هم ميشكافت، در اراده محكم او خللي وارد نميشد.
زينب كبرا(س) در شش سالگي شاهد شكستن درخت پر ثمر انسانيت و رهبر جامعه اسلامي و آخرين پيامبر خدا بود. در حالي كه خود گريان و پريشان بود، از حال والدين و برادران غافل نبود و در اعماق جانش در آن سن كم، غم سنگيني جاي گرفت. او با اين مصيبت بزرگ و تحمل آن درد جانكاه، قدم بر اولين پله تسليم و رضا نهاد كه آخرين منزل سالكان الي اللّه است. آنچنان در اين مكتب كوشا و هوشيار بود كه به آخرين درجات
گويي مانايي نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع)
و ناميرايي قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يكي از روشنترين ابعاد
و زواياي قابل تحليل و بررسي قيام حسيني را ميتوان از پيام زينبي برگرفت.
حضرت زينب(س) تاريخگوي نهضت سيدالشهدا است.
تسليم و رضاي بر حق رسيد تا توانست وظيفه سنگين خود را در انجام رسالت پيام خون و شهادت شهيدان عاشورا به فرجام رسانده، نداي آنان را به جهانيان در همه اعصار و قرون برساند.
هنوز چندي از اين اندوه جانكاه نگذشته بود كه شاهد طرح انحرافي سقيفه بنيساعده شد. او انحراف انقلاب جهاني اسلام را از مسيرش به چشم ديد و كوششهاي بيامان مادرش را براي جلوگيري از انحراف مشاهده كرد. در مسجد جدش رسول اكرم(ص) همراه مادرش و جمعي از زنان بنيهاشم شركت كرد و شنيد كه مادرش چگونه شجاعانه و با فصاحت و بلاغت، لب به سخن گشود و پس از آن همه گفتگو و محاجه شنيد كه در پايان سخن، مادرش با سوز دل و اندوه تمام فرياد زد: «هان! اين شتر و اين بار! ببريد و بخوريد!!»
پس از گذشت چند روز از اين رخداد، دختر علي بنابيطالب(ع) شاهد ورود به زور به خانه امامت و عصمت و در پي آن وداع مادر با علي بنابيطالب(ع) بود. از آن پس 25 سال با برادران و خواهرانش در مكتب پدر، آن بزرگمرد راستين اسلام، ادب و دانش اندوخت. آن روز كه مولاي متقيان علي(ع) به اصرار و خواهش مردم زمام خلافت را به دست گرفت، زينب كبرا همراه برادرانش از تمامي شئون ممالك اسلامي زير فرمان پدر و مسائل حاكم بر جوّ و محيط سياسي آن روز به خوبي آگاهي داشت. احزاب فعال و مخرب ضد علوي را به خوبي ميشناخت و از اهداف و نظريات و تفكرات آنان به خوبي آگاه بود.
آموزش و پرورش اسلامي
آنگاه كه امام نخستين شيعيان پس از درگيري با فتنه ناكثين، مصلحت را در آن ديد كه به كوفه مهاجرت كند، حضرت زينب همراه پدر، برادران، شوهر و فرزندان خود راهيِ كوفه شد. شخصيت والاي زينب كبرا(س) در پشت پرده براي كوفيان پنهان نماند، بلكه به مرور زمان متوجه مقام علمي و سياسي او شدند و از امام درخواست كردند جهت ارشاد بانوان از وجود آن حضرت بهرهمند شوند. مولاي شيعيان با اين پيشنهاد موافقت كرد. از آن پس خانه زينب(س) نه تنها پناهگاه بيچارگان و افراد مستضعف جامعه بود، بلكه مكتب تعليم و تربيت نيز به حساب ميآمد. فعاليتهاي اجتماعي و مذهبي ايشان به مقتضاي زمان در كوفه بيانگر مسئوليت سنگين زن مسلمان در جامعه اسلامي است.
زينب كبرا در كوفه ميديد كه سنگ اوّل انحراف در دين بنا گذاشته ميشود. ميديد چگونه حاكم شام و «عمروعاص» قرآن را وسيله دستيابي بر آرزوهاي خود قرار دادهاند. نيز شاهد بود فرصتطلبان و خودخواهاني چون ابوموسي اشعري، پنهاني براي معاويه كار ميكنند، و پيگيرانه عليه حضرت علي(ع) اقدام مينمايند. عالمهاي كه استاد نديده بود، به خوبي از گمراهان گمراه كننده جامعه آگاه بود و حربه ريا و تظاهر آنان را در زير پوشش اسلام ميديد و چون پدر و برادرانش در نشان دادن راه و ارشاد و راهنمايي علاقهمندان و دلهاي مؤمن كوشا بود.
مادر مصيبت!
اين چنين زندگي زينب كبرا(ص) در كوفه ادامه داشت تا آنكه شمشير زهرآلود ابنملجم فرق مولاي متقيان علي بنابيطالب(ع) را شكافت. شهادت پدر و جدايي از او براي دخترش بسيار سخت و گران بود، چرا كه پس از وفات جدش و شهادت مادرش، دل به پدر بسته بود و سايه مهر پدر آرامشبخش روح و جان داغدار او بود اما حال بايد داغ دوري از پدر را بر ديگر دردهاي خود بيفزايد و شاهد بيوفاييهاي مردم و توطئههاي حساب شده دشمناني چون معاويه عليه برادرش حسن بنعلي(ع) باشد. پس از آنكه شاهد قرارداد مظلومانه صلح امام حسن مجتبي(ع) با معاويه شد، به همراه برادران و خانوادهاش به مدينه بازگشت. بانوي خردمند بنيهاشم به خوبي آگاه بود مردم چگونه امام معصومي چون امام مجتبي(ع) را فداي آمال و آرزوهاي شيطاني خود كردند. او در رنجهاي برادر سهيم بود و شاهد خون جگر خوردن برادر و شهادت مظلومانه او، حتي اهانت به جنازه آن عزيز و از اين همه درد چه داغ عظيمي بر سينه سوختهاش نهاده شد.
پيامرسان كربلا
روشنترين و باشكوهترين دوران زندگاني حضرت زينب(س) را ميتوان دوراني دانست كه در كنار سرور شهيدان، عشق و شهادت را همراهي ميكرد. اگر چه تاريخ زندگي ايشان را از تولد تا آغاز حركت امام حسين(ع) به سوي كربلا ميتوان به صورت پراكنده در تاريخ يافت، اما نقاط مبهم و ناگفتهاي باقي است، گرچه سالهاي آخر زندگي آن بزرگبانو، يعني از زماني كه حركت خود را با امام حسين(ع) آغاز كرد، روشن و با عظمت در تاريخ ماندگار شده است. گويي مانايي نام حضرت زينب(س) در تاريخ، به قيام امام حسين(ع) و ناميرايي قيام امام به پيام حضرت زينب است، زيرا يكي از روشنترين ابعاد و زواياي قابل تحليل و بررسي قيام حسيني را ميتوان از پيام زينبي برگرفت.
زينب(س) سمبل زني شجاع، مدبر و لايق رهبري گروهي مصيبتزده
در اوضاع و شرايطي بسيار سخت و بحراني بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم.
حضرت زينب(س) تاريخگوي نهضت سيدالشهدا است.
عقيله بنيهاشم با تاريخ كربلا در حركت است و تمام حوادث و رخدادها با زينب كبرا ارتباط دارد. بر اين اساس ميتوان گفت تاريخ كربلا همان گونه كه بخش عظيمي از تاريخ زندگي امام حسين(ع) را در بر دارد، بخش باشكوهي از تاريخ زندگاني اين اسوه صبر را نيز تشكيل ميدهد. از اينرو نميتوان زندگي حضرت زينب(س) را بدون واقعه سترگ كربلا و جداي از آن بررسي كرد؛ گرچه فقط به گوشههايي از واقعه سال 61ه••• .ق كه در ارتباط با فعاليتهاي سياسي و اجتماعي حضرت زينب است اشاره ميشود.
الگوي شكيبايي
تاريخ، زني صبورتر از حضرت زينب نديده است. در واقعه كربلا پسرانش در برابر ديدگان او سر بريده شدند اما شيون نكرد. پس از آن ناظر بود در چند ساعت پيشوايش امام حسين(ع) و برادران و پسران برادرانش به شهادت رسيدند و باز بردباري پيشه كرد. زينب(س) سمبل زني شجاع، مدبر و لايق رهبري گروهي مصيبتزده در اوضاع و شرايطي بسيار سخت و بحراني بود. مديريت بحران را بايد در رفتار او بجوييم. گرچه او نيز به ظاهر اسير و بسته به زنجير بود و مصيبتها و ناملايمات، بدن او را فرسوده كرده بود اما در همان حالت چنان اسرا را رهبري ميكرد و چنان صبري سترگ و عظيم داشت كه براي هيچ كدام از افراد بشر رسيدن به اين حد صبر ممكن نيست مگر به فضل خداوند بلندمرتبه.
وقتي بانگ رحيل و كوچ در يازدهم محرم سال 61 از وادي كربلا سر داده شد و براي آزردن دل اسرا آنان را بر اجساد كسانشان گذر دادند، امام زينالعابدين(ع)
نگاهي حزين بر پيكر قطعه قطعه پدر بزرگوارشان انداخت. اين نگاه از ديد ريزبين حضرت زينب پنهان نماند و خطاب به امام زمان خود فرمود:
«آنچه ميبيني تو را غمين نكند. به خدا سوگند كه اين حادثه از زمان رسول خدا تا جد و پدر و عمويت نيز اتفاق افتاده بود. حال آنكه خداوند عهدي از گروهي از امت ستانده كه فراعنه خاك آنها را نميشناسند، ولي نزد اهل آسمان آشنايند؛ كه اين اعضاي پاره پاره و تكه تكه و اين اجساد به خون تپيده را جمع و دفن كنند. در اين بيابان پرچمي براي مزار پدرت (سرور شهيدان) نصب ميكنند كه هيچ گاه نشان قبرش ناپديد نشده و در اثر گذشت زمان مَنِش او گم نشود. سران كفر و گمراهان بر نابودي مزار او بكوشند اما هيچ اثر نكند جز اينكه اثر او ظاهرتر و كار او نمايانتر شود.»
خطبه توفنده
كاروان اسراي اهل بيت پس از تحمل رنجهاي بسيار در حالي وارد كوفه شدند كه شهر براي پيروزي يزيد آذين بسته شده بود. كاروانيان و به ويژه حضرت زينب وقتي كوفه را با آن منظره ديدند، دردشان افزون شد، چرا كه كوفه شهري آشنا نزد آنان بود. روزگاري سفير كربلا به عنوان بانوي مجلله به همراه پدر و خانواده خود در كمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان كوفه ريزهخوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود كوهي از غم، حضرت زينب پرده سكوت و اشك را در هم ندريد زيرا سياستمداري با درايت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و ميخواست با همه ناراحتي و دشواري اوضاع، اداي رسالت كند و پيام خون شهيدان را به گوش مردم برساند، و ماهيت رژيم خيانتكار يزيد را آشكار سازد.
علاوه بر آن با بيان فجايع دلخراشي كه كارگزاران يزيد بر خاندان نبي اكرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قيام عليه آنان فرا خواند.
حضرت زينب به مردم اشاره كرد ساكت باشند. نفسها در سينه حبس شد و زنگها از صدا افتاد. سپس زينب(س) به نيكويي به حمد و ثناي پروردگار پرداخت. چون به نام مبارك پيامبر اكرم(ص) رسيد، بر او به نيكويي درود فرستاد و اين شروع شكوهمند خطبه ايشان بود كه با صداي گيرا و سخن راستين خود توجه همگان را به خويش جلب كرد، سپس با شجاعت و شهامت تازيانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به ياد مردم كوفه آورد كه عهد خود را شكستند چرا كه آنان مردماني با صفات زشتِ خدعه و تزوير، بيايماني و چاپلوسي هستند.
حضرت در ادامه پس از رسوا كردن كوفيان اشاره به زيانهايي كردند كه آنها از
عبيداللّه:
حمد خداي را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت.
زينب(س):
حمد خداي را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگيها پاك گردانيد،
پسر زياد رسوا نميشود مگر فاسق و دروغ نميگويد مگر فاجر و آن چيزي است كه
ما از آن به دوريم.
ابنزياد:
كار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟
زينب(س):
از خداوند در باره برادرم جز نيكويي و احسان نديدم.
او و يارانش افرادي بودند كه خداوند براي آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود
به سوي جايگاه تعيينشده خود رفتند اي زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند.
كشتن سبط پيامبر(ص) نصيبشان شده است و آنان را از عذاب خدا بيم دادند و فرمودند:
«آوخ! كه بد توشهاي براي خويش گرد آورديد و چه بد باري را براي روز رستاخيزتان بر دوش خويش نهاديد. حسرت و سرنگوني بر شما باد! تلاشتان به نوميدي گراييد و دستهاتان بريده شد. سوداگريتان به زيان انجاميد و به خشم خدا گرفتار آمديد و مُهر خواري و بيچارگي بر پيشانيتان زده شد.»
در ادامه سفير كربلا تمام مسئوليت حوادثي را كه رخ داده بود، بر دوش آنها افكند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نيفكنند و از سهلانگاريشان در دنيا و آخرت ترساندشان؛ زيرا در دنيا ننگي بود كه هيچ گاه از دامانشان زدوده نميشد و در آخرت، غضب الهي بود.
حضرت زينب(س) چنين صريح با مردم كوفه در بازار سخن گفتند كه اشك از ديدگان آنان جاري شد چرا كه بانوي فرزانه بنيهاشم سخني جز حق نگفتند، كوفيان با حق ناآشنا نبودند، ولي از ياري كردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجراني كه فاطمه صديقه(س) با صداي پرطنين و صاعقهوار خويش خطابشان كرد؛ همين گونه بود آهنگ صداي امام علي بنابيطالب(ع) در آخرين سخنرانيهايش براي مردم كوفه.
اين يكي از مهمترين درسهايي است كه مبلّغان قيام حسيني بايد از حضرت زينب(س) بياموزند كه به طمع دنيا يا ترس از حاكمان، با باطل سازش نكنند. خطابه ايشان در بر دارنده عوامل رواني و برخوردار از عاطفهاي جوشنده و توفنده بود تا آگاهيبخشي معنوي و ابراز دوستي صادقانه با رهبران راستين و دعوت صريح آنها و دادن مسئوليت مستقيم به شنونده و مخاطب باشند.
زن امروز بايد به پيروي از سفير كربلا آنگاه كه ميخواهد مقاصد سياسي اجتماعي خود را ميان گروهها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پيشه خود سازد و چون زينب كبرا شجاعانه به همه جنبههاي مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به يك يا چند جنبه از خط مشي خود بسنده نكند و از ساير جنبهها غافل نشود. در تمام اين خطبه غرّا روي سخن آن بزرگبانو با مردم است و خود را مستقيم با ابنزياد و يزيد طاغي روبهرو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پيرامون مسئوليت مردم در برابر اعمالشان است. اين گونه سخن گفتن، بيانگر جامعهشناسي و مردمشناسي بزرگبانوي كربلاست. زن امروز بايد جامعهشناسي را از بانوي سياستمدار صحراي كربلا بياموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبي سخن بگويد و آنها را مخاطب قرار دهد.
رسواكننده سركشان
عبيداللّه بنزياد پس از آنكه خبر سخنراني افشاكننده سفير كربلا را در بازار كوفه دريافت كرد سخت هراسناك شد، چرا كه گمان ميكرد با كشتن حسين بنعلي(ع) و يارانش، به آمال ديرينهاش رسيده است حتي تصور ميكرد فرزندان اسير ايشان به صورت كبوتران پر و بال شكستهاي در دستش خواهند بود كه براي حفظ جانشان آماده هر نوع معاملهاي با او خواهند بود. اما نطق ملكوتي عقيله بنيهاشم و افشاي حقايق كربلا او را از خواب خيالبافانه بيدار كرد. او براي خنثي كردن تأثير خطبه حضرت(س) با عجله دست به كار شد. از آنجا كه اهل جدل بود، تصميم گرفت اسرا را به حضور بطلبد و با نشان دادن هيبت مجلس شاهانه و سخنان نيشدار و تهديدآميز خود، اثر خطابه را در اذهان مردم پاك كند و خود را قهرمان و
پيروز، و ايشان را مغلوب و شكستخورده جلوه دهد. با اين پيشبيني، مجلسي باشكوه براي ايجاد رعب و وحشت در دل بزرگقهرمان كربلا ترتيب داد.
ابنزياد تصور ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) با ترس وارد مجلس ميشود و عذر تقصير ميخواهد، به جرم خطبهاي كه در بازار كوفه ايراد كرده بود، اما مجلس شاهد ورود بانويي شد كه كمترين اعتنايي به شكوه ظاهري آن نكرد و بر خلاف انتظار به جايي كه از پيش برايش آماده شده بود نرفت و به همراه ديگر اسرا به گوشهاي رفت. چگونگي ورود سفير كربلا به قدري براي ابنزياد غير منتظره و ناراحتكننده بود كه خود را به نفهمي زده و از نزديكان خويش پرسيد:
«زني كه با اين همه تكبر و غرور بر ما وارد شد كيست؟»
آري حتي گام برداشتن زينب كبرا(س) و طريقه لباس پوشيدن ايشان و انتخاب جايگاه نشستن و برتر از همه غرور زنانه بانوي فرزانه بنيهاشم در دربار عبيداللّه بنزياد براي تمام زنان عالم درسي است كه چگونه از جلوههاي زنانه خود در راه اهداف الهي و معنوي استفاده كنند.
ناگهان عبيداللّه برآشفت و آتش كينه و انتقام از وجود او زبانه كشيد و با لحني اهانتآميز گفت: «حمد خداي را كه شما را رسوا كرد و مردانتان را كشت و دروغتان را آشكار ساخت.» گرچه سخن گفتن براي زينب، عارفه اهل بيت با فردي چون ابنزياد ناخوشايند بود اما به ناچار ياوهگوييهاي او را بيپاسخ نگذاشت و نغمه شوم و كفرآميز او را در گلو خفه كرد و فرمود:
«حمد خداي را كه ما را به پيامبرش كرامت بخشيد و از آلودگيها پاك گردانيد، پسر زياد رسوا نميشود مگر فاسق و دروغ نميگويد مگر فاجر و آن چيزي است كه ما از آن به دوريم.»
ابنزياد پرسيد: «كار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟»
سفير كربلا با شهامت و شجاعت پاسخ داد: «از خداوند در باره برادرم جز نيكويي و احسان نديدم. او و يارانش افرادي بودند كه خداوند براي آنها شهادت را مقرر فرمود و آنها با اختيار خود به سوي جايگاه تعيينشده خود رفتند اما به زودي پروردگار بين تو و آنان در دادگاه عدل خود جمع ميكند و در آنجا تو را به محاكمه ميكشند. اي فرزند زياد! در آن روز براي تو جايگاهي است كه بايد براي دادن جواب آماده باشي، چگونه ميتواني اين گناه عظيم را پاسخ دهي. اي زاده مرجانه، مادرت به عزايت بنشيند.»
ياري جستن از پروردگار
بدين گونه زينب كبرا(س) دختر رشيد علي(ع) بدون اينكه هراسي به دل راه دهد با سخنان كوبنده و شكنندهاش ابنزياد را در برابر ديدگان مردمي كه به قصد قدرتنمايي خود در آن مجلس جمع كرده بود، مفتضح و رسوا ساخت.
ابنزياد تصور ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) با ترس وارد مجلس ميشود
و عذر تقصير ميخواهد، به جرم خطبهاي كه در بازار كوفه ايراد كرده بود،
اما مجلس شاهد ورود بانويي شد كه كمترين اعتنايي به شكوه ظاهري آن نكرد.
حضرت در برخورد خود با ابنزياد نشان داد مؤمن ـ هر چند در اسارت باشد ـ هيچ گاه در برابر دشمن ـ هر چند قوي و قدرتمند ـ سر ذلت فرو نخواهد آورد.
چه چيز سبب شد زينب كبرا در عين روبهرو شدن با آن همه مصايب در پاسخ ابنزياد كه سؤال كرد «كار خدا را با اهل بيت خود چگونه يافتي؟» فرمود: «مشكلات، مصيبتها و سختيهايي كه در راه خدا ديدم، همه برايم زيبا بود.»؟ آيا به راستي كشته شدن عزيزاني چون برادر، فرزند، برادرزاده و ... براي يك زن زيباست؟! آيا آتشسوزي خيمهها، غارت آنها، سرگرداني كودكان و پريشاني زنان و اسيري آنان و گردانيدن اهل بيت در كوي و برزن زيباست؟ چگونه ممكن است اين همه سختي و مصيبت زيبا باشد؟ فقط يكي از اين مصايب و سختيها ميتواند انسان پر مدعاي مدرن قرن بيست و يكم را از پا در آورد تا به زمين و زمان ناسزا گويد و همه عرشيان و فرشيان را مقصر بداند و همه عالم را بازخواست كند كه چرا دچار چنين مصيبتي شده است! چه چيز سبب شد زينب كبرا(س) همه مصايب و سختيها را زيبا ببيند؟! زيبا ديدن چگونه قابل توجيه است؟
خداشناس حقيقي بنيهاشم خود را بنده حق ميديد و سربلندي خود را در گرو انجام وظيفه الهي خود ميدانست. در مسير عمل به وظيفه، شهادت انسان كاملي چون حسين بنعلي(ع) و ياران فداكارش و اسارت اهل بيتش و همه ناگواريها، گوارا و شيرين و زيباست. اين جهانبيني مؤمن است كه هر آنچه از سوي خدا به او ميرسد، همه را خير و زيبا ميبيند زيرا كه خداوند براي بندگانش جز خير نميخواهد و اين نگرشي توحيدي و زيبا به تمام پديدههاي جهان هستي است و به قول خواجه حافظ شيرازي:
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودهام به بد ديدن
وفا كنيم و ملالت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافري است رنجيدن
همه شكوه و عظمت و سربلندي بزرگبانوي خردمند بنيهاشم در برابر قدرت ابنزياد، از توان ايمان به خدا و آرامش سرچشمه گرفت. اين همه اطمينان و بيهراسي را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد. آدمي بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بنبست نميرسد و شكست نميپذيرد. چنان كه امام حسين(ع) به بنبست نرسيد و ذلت بيعت با يزيد را نپذيرفت و با تسخير دلهاي مؤمنان پيروز شد و عاشورا بزرگترين جاذبه دلهاي باايمان شد. حضرت زينب(س) ادامهدهنده راه حسين بنعلي(ع) و شاگرد مكتب ايشان بود و با سخنان خود به شوكت و عظمت نهضت خونين كربلا افزود.
عبيداللّه گمان ميكرد دختر علي بنابيطالب(ع) در جواب او خواهد ماند و به خدا شِكْوه ميبرد اما ديد هر بار نهيب او كوبندهتر و حملاتش شديدتر شد و چنان بناي خروشيدن را گرفت كه هول و هراس بر دل او و تمامي كارگزارانش افكند و در همه حال سعي داشت بُعد سياسي و حماسي اسارتش را بر هر چيز چيره گرداند تا روح حماسي حركتش هر چيزي را تحت تأثير قرار دهد و به عنوان چشمه جوشاني در بستر تاريخ بخروشد و زلال شجاعت و مبارزه و شور و حماسه را به كام خشكيده مردگان تاريخ بريزد و آرايش و زينت هر قيام و جنبشي باشد.
جنبشي بر ضد يزيديان
عبيداللّه در زير ضربات و حملات كوبنده كلام آتشين عقيله بنيهاشم چنان درمانده شد كه اقامت آنان را حتي براي يك روز در كوفه، خطري بزرگ براي حكومت خود دانست، بنابراين نامهاي به يزيد نوشت و چگونگي ماجراي شهادت امام حسين(ع) و يارانش و نيز اسارت زنان را گزارش داد و از او خواست كه در مورد اسرا تصميم بگيرد. يزيد در پاسخ فرمان داد كاروان اسرا با سرهاي شهدا به شام روانه شوند.
روز اوّل ماه صفر سال 61 دمشق غرق در شادماني، خود را پذيراي ورود خارجيان و كافران (بنا به تبليغ رسانههاي حكومتي بنياميه) كرد! كاروان اسراي اهل بيت عصمت و طهارت پس از گرداندن در شهرِ آذين بسته شده دمشق ـ به مناسبت پيروزي يزيد ـ به زنداني برده شد. پس از چندي يزيد به شكرانه پيروزي بر حسين بنعلي(ع) مجلسي باشكوه آراست و از بزرگان شام و ديگر مناطق دعوت كرد و زينتبخش محفل خود را سرهاي بريده شهداي كربلا قرار داد! در چنين حالي پذيراي اسراي خاندان نبي گرامي اسلام شد. به محض ورود حضرت زينب(س) به مجلس و ديدن سر برادر بزرگوارشان(ع) با صداي حزين دادِ سخن داد:
«اي حسين! اي حبيب خدا، اي فرزند مكه و منا، اي پسر فاطمه زهرا، اي دخترزاده مصطفي ...» ناله سفير كربلا چنان دلها را دگرگون كرد كه مجلس طرب و شادي را مبدل به مجلس غم و سوگواري نمود!
يزيد شروع به سخن كرد و با سخنان كفرآلود و خوفانگيز خود مقدسات اسلام را بيشرمانه انكار كرد و كشتن حسين(ع) و
اين همه اطمينان و بيهراسي را حضرت زينب از زنده نگاه داشتن ياد خدا در قلبش به دست آورد.
آدمي بايد بداند با ياد و ذكر خدا هيچ گاه به بنبست نميرسد و شكست نميپذيرد.
يارانش را به انتقام كشتههاي كفار قريش در جنگ بدر قلمداد كرد. در آن جوّ رعبآور، يزيد به ياوهسراييهاي خود ادامه داد و قصد آن را داشت كه به كلي پرونده خاندان پيامبر(ص) و اسلام ناب و خالص را پايان يافته اعلام كند و ارزشهاي دوران جاهلي را گستاخانه زنده نمايد!
در آن فضاي مرگبار و بهتانگيز حاكم بر مجلس، شيرزني اسير در بند از گوشه مجلس دادِ سخن داد و اجازه نداد يزيد مقصود خود را عملي سازد و ارزشهاي دوران جاهلي را بار ديگر زنده سازد. او بيان كرد:
«ستايش پروردگار جهانيان و درود بر جدم سرور پيامبران، قول خدا راست در آمد كه فرمود: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤوا السُّوءَ أَن كَذَّبوُا بِآياتِ اللّهِ وَ كانوُا بِها يَسْتَهْزِئونَ ...».
سپس با تمسخر سلطنت و قدرت دروغين طاغوت، سرش را به سنگ كوفت و با بيان قدرت پايانناپذير الهي، قدرت مادي يزيد را كوچك شمرد و فرمود:
«يزيد! راستي تو بر اين باوري اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كردهاي و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو ميگرداني و بر ما چيره شدهاي، ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بيمقدار هستيم؟ خيال ميكني چون پيروز شدي، نظر كرده خدايي و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاي و با غرور به اطراف خود مينگري و شادمان مشت بر سينه ميكوبي و خرسندي كه چرخ دنيا بر مراد تو ميگردد و كارها مطابق خواست تو نظام ميگيرد و حكومتي كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختي آهستهتر! چنين از روي ناداني سرود پيروزي مخوان. آيا فراموش كردهاي كه خداوند ميفرمايد: «و لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَروا أنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لاِءَنفُسِهِمْ، إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادوا إِثْما ...»
آغاز خطبه، هجومهايي پي در پي است و هيچ ملاحظهاي در آن با طاغوت ديده نميشود. هر چه هست زبوني سلطنت و ريشخند كردن شكوه ظاهري آن و يادآوري عظمت خداي بلندمرتبه است و اينكه ملاك نزديكي به خدا، رسيدن به حطام دنيا و چيزي از متاع فرسوده آن نيست.
آنگاه بزرگبانوي اسلام، يكي از گناهان بزرگ يزيد را به خاطرش آورد و آن گناه عظيم، گرداندن دختركان نبي گرامي اسلام(ص) در كوچه و خيابانها بود و به او سركوفت زد: تو فرزند «طلقاء» ـ آزادشدگان ـ هستي و پيامبر پدران تو را پس از فتح مكه، زماني كه بر آنان چيرگي آورده بود، مورد بخشش قرار داد، آيا اين عدالت است كه دختران پيامبر از دهها كوي و برزن عبور داده شوند، در حالي كه هيچ حامي و پشتيبان نداشتند؟!
مفسر آگاه قرآن
به اين ترتيب حضرت زينب(س) پس از آنكه پرده قدرتِ گذرايي را كه جلو چشم يزيد را گرفته بود و بدان مينازيد از مقابل چشمش كنار زد، او را سخت كوفت و در برابر ديدگان فرماندهان و عُمّالش رسوا كرد؛ همچنين نشان داد يزيد با اسلامي كه به نامش بر تخت حكومت تكيه زده، هيچ همگوني ندارد، چرا كه هنوز كينه پيروزي اسلام بر كفر در روز بدر را در دل دارد.
در ادامه با آنچه در كلام آتشين دختر حيدر كرار در دربار يزدي شاهد هستيم آن است كه: سفير كربلا براي اينكه به يزيد پاسخ عقلاني كوبنده دهد، با تمسك به آيات شريف قرآن جوابي مناسب داد. انتخاب آيات، نشانگر حضور ذهن و آرامش خاطر و تسلط كامل ايشان بر قرآن كريم است.
رويكردها و آموزههاي مبارزه زينبي
قيام امام حسين(ع) آغاز مبارزه و شكلگيري آن است اما ادامه مبارزه و هدايت آن در مسير واقعياش حاصل اسارت حضرت زينب(س) است. بديهي است ادامه مبارزه با حفظ ماهيت آن، كاري بس دشوار بود از اينرو سفير كربلا سعي داشت مبارزهاش را بر اصولي تغييرناپذير (كه از مباني قرآن و سنت نبوي مايه ميگرفت) پايهريزي كند. مهمترين اصولي كه از كلام آتشين زاده حيدر كرار در كاخ يزيد برداشت ميشود، عبارت است از:
1ـ شكست دشمن: زينب كبرا(س) بر اساس منطق قرآن ددمنشيهاي يزيد را در باب به شهادت رساندن امام حسين(ع) و اسارت اهل بيتش را پيروزي يزيد ندانست بلكه آن را مهلتي دانست تا يزيد بر گناهانش بيفزايد.
2ـ افشاي ماهيت دشمن: عقيله بنيهاشم پيشينه خانوادگي يزيد را در جمع سران و بزرگان محفلش آشكار ساخت و يادآور شد خاندان يزيد يا آلسفيان هيچ گاه با اسلام و پيامبر رابطه خوبي نداشتهاند، در ادامه ثابت كرد جنگ يزيد با برادرش، جنگ قومي و يا ملي و يا حتي رقابت براي رسيدن به قدرت نبود بلكه جنگ كفر و ايمان و جنگ غرور جاهليت با تمامي ارزشهاي اسلامي است.
3ـ مرگ در راه مبارزه، نابودي نيست: بزرگبانوي خردمند بنيهاشم ضمن زبون كردن يزيد، با بيان شجره ناپاك خانوادگياش، به ارزيابي قيام خونين كربلا پرداخت و روح شهادتطلبي را خاستگاه حركت و قيام اسلامي قرار داد و آن را به عنوان رمز پيروزي و بقا و ثبات حكومت اسلامي در طول تاريخ قلمداد كرد.
4ـ قدرت دشمن را پوشالي دانستن: زينب(س) در ادامه نطق آتشين خود، يكي
يزيد! راستي تو بر اين باوري اكنون كه عرصه آسمان و زمين را بر ما تنگ كردهاي
و ما را به عنوان اسير اين سو و آن سو ميگرداني و بر ما چيره شدهاي،
ما نزد خدا هم اين گونه خوار و بيمقدار هستيم؟ خيال ميكني چون پيروز شدي،
نظر كرده خدايي و ما كه مغلوب، خوار درگاه او؟ به همين خاطر باد در دماغ انداختهاي
و با غرور به اطراف خود مينگري و شادمان مشت بر سينه ميكوبي
و خرسندي كه چرخ دنيا بر مراد تو ميگردد و كارها مطابق خواست تو نظام ميگيرد
و حكومتي كه سزاوار ما بوده، بر تو هموار گشته است؟ اما لختي آهستهتر!
چنين از روي ناداني سرود پيروزي مخوان.
ديگر از اصول مبارزه را ترسيم كرد و آن توخالي و پوچ دانستن قدرت بود. زور و قدرت، آب حيات هر ستمگري است و هر ستمكاري، زماني كه احساس قدرتمندي ميكند، شادمان است و دوست دارد همه او را ستايش كنند. يزيد نيز خود را در اوج پيروزي ميديد و مست باده قدرت بود اما زينب كبرا(س) با مطرح كردن پوشالي بودن قدرت او تمامي شيريني پيروزي را در كامش مبدل به تلخي زهر كرد.
5ـ ترس و اضطراب به خود راه ندادن: دختر حيدر كرار(ع) در حالي كه ريسمان بر گردن داشت و در كاخ مجلل و باشكوه يزيد، حكمران شام قرار گرفته بود، بدون هيچ ترس و اضطرابي دادِ سخن داد، چون با ايمان قلبي كه داشت، دشمن به همان اندازه در نظرش كوچك و بيارزش بود كه خداوند در ديده و جانش بزرگ و عظيم. بنابراين بدون هيچ ترس و واهمهاي نطق آتشين خود را در برابر تمامي انسانهاي به ظاهر بزرگ و قدرتمند شام بر زبان جاري كرد.
6ـ جاودانگي آثار مبارزه: با اطمينان كامل به آينده درخشان قيام برادرش و آگاهي به آثار جاويدان و فراگير آن در تاريخ، خطاب به يزيد فرمود:
«اي يزيد! هر چه ميتواني در راه دشمني ما مكر و حيله و نقشه طرح كن و كوشش به خرج بده! به خدا سوگند! نميتواني نام ما را از خاطرهها و صفحه تاريخ محو نمايي!...»
زينب كبرا(س) براساس اعتقاد عميق خود به قرآن به خوبي ميدانست تمامي نقشهها و توطئههاي يزيد بر باد است و آنچه در آينده تاريخ ميدرخشد، آثار قيام خونين برادرش است.
7ـ هدفداري: در پايان خطبه آتشين، زينب كبرا فرمود:
«اكنون حمد ميكنم خداي را كه آغاز كار ما را به سعادت و مغفرت قرار داد و پايان آن را به شهادت و رحمت ختم نمود. از خداوند متعال ميخواهيم كه ثواب و رحمت خويش را بر شهيدان ما تكميل فرمايد و اجر و مزد آنان را افزون سازد و جانشيني ما را از آنها نيكو مقرر فرمايد، زيرا او خداوند بخشنده و مهربان است و او پناهگاه ما است و ما را كافي است و او نيكو وكيلي است.»
حضرت هدف از آفرينش بشر را به معرفت حق رسيدن و در جوار رحمت او آرميدن ميداند و معتقد است وقتي بندهاي به خدا پيوست و در هيچ وضعي خود را از او جدا نديد، آنگاه تلخي و شيريني، مرگ و حيات همه و همه در نظرش يكسان است.
پاسداري از حريم خاندان نبوت
در اين سفر، دختر فاطمه زهرا(س) به رسالتهاي متفاوتي كه بر عهده داشت، توجه داشت و آنها را به انجام رساند. يكي از رسالتهايي كه علاوه بر دفاع از خون شهدا، بر عهده داشت، دفاع از حريم عصمت خاندان رسول اكرم(ص) بود. در مجلس آراسته يزيد سيماي رنجور و غمين اما زيباي دختر امام حسين(ع) ـ فاطمه ـ توجه مردي از اطرافيان يزيد را به خود جلب كرد. مرد خواسته خود را به يزيد بازگو ساخت. حضرت زينب(س) با شنيدن اين سخن چنان برآشفت و پاسخ دندانشكني به خليفه داد كه آن مرد و يزيد از خواسته نا به حق خود پشيمان شدند. با اين
اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س)
در متن زندگي قرار ميگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت،
رشادت، شهامت و ستيز در مقابل كفر و بيداد
آراسته ميگرديدند، و زنِ دنياي امروز به جاي خزيدن در لاك تجمل و زيور و خودآرايي،
پا به ميدان مبارزه مينهاد عاملي براي ثبات و رشد جامعه به حساب ميآمد.
رفتار بانوي خردمند بنيهاشم نه تنها به زن مسلمان بلكه به هر انسان آزادهاي آموخت چگونه از حيثيت انساني خود در برابر حتي قويترين قدرتمندان روزگار دفاع كند تا كوچكترين آلودگي دامن عفاف او را لكهدار نسازد؛ نيز نشان داد كه حجاب زن، حرم حفظ پاكي و عصمت اوست.
رسوايي طاغوت
خطبه كوبنده سفير كربلا چنان اوضاع مجلس آراسته يزيد و او را آشفته كرد كه يزيد دچار سردرگمي شد و ترسيد با افشاگريهاي دختر علي بنابيطالب(ع) پايههاي حكومتش دچار تزلزل شود. ترس زماني بيشتر شد كه حضرت زينب(س) در مسجد شام هنگامي كه امام سجاد(ع) مشغول ايراد خطبه افشاگرانه خود بود، با فريادهاي رسا آن امام را ياري كرد. يزيد كه بيم داشت مبادا قشر عمومي جامعه كه از حقايق كارهاي او و خاندانش بياطلاع بودند، متوجه شوند و سر به شورش و قيام بردارند، براي اينكه خود را از چنين خطر بزرگي وا رهاند، راهي جز دلجويي و عذرخواهي از اسيران نديد تا بدين وسيله جوّ شام را آرام كند و پرده بر اعمال نادرست خود بكشد.
از روي تملق و چاپلوسي به عذرخواهي و پوزش متوسل شد تا شايد بدين وسيله راه نجاتي يابد و خود را از وضع خطرناكي كه در آن قرار گرفته بود رها سازد. بنابراين پس از آنكه گناه قتل امام حسين(ع) را به گردن پسر مرجانه انداخت، اهل بيت را مورد نوازش قرار داد و از آنها خواست اگر تمايل دارند در شام نزد او بمانند و اگر نميخواهند به مدينه بازگردند.
از آنجا كه بانوي شجاع اسلام قصد داشت بيشتر با مردم سخن بگويد و آنها را در جريان فاجعه دردناك صحراي كربلا قرار دهد و از اين ره نهضت خونين برادر را به بهترين شيوه معرفي كند، فرمود: «پيش از هر چيز بايد براي كشتگان خود سوگواري كنيم»
يزيد به خوبي از منظور سفير كربلا آگاه بود، ولي در وضعي قرار داشت كه نميتوانست پاسخ منفي دهد. از اينرو دستور داد سه روز براي كشتگان كربلا عزاداري كنند. زينب كبرا(س) به رغم خستگي زياد مصمم بود در هر فرصتي جنايتهاي يزيد را بدون ملاحظه شماره كند و بر رسوايي او بيفزايد.
روانه كردن كاروان به مدينه
پس از برپايي مراسم سوگواري شهداي كربلا در شام، چنان از اعتبار و نفوذ يزيد ميان مردم كاسته شد كه مصلحت نديد كاروان اسراي كربلا در شام بماند، بنابراين اسباب سفرشان را فراهم كرد و آنان را راهي مدينه كرد.
مردم مدينه بر خلاف مردم شام و كوفه، در كسوت عزا به استقبال كاروان اهل بيت(ع) آمدند. با ديدن آنها صداي گريه و شيون فضاي شهر را پر كرد. سفير كربلا در آغاز ورود به مدينه و با ديدن مرقد جدش رسول اكرم(ص) بار ديگر دادِ سخن داد و فرمود:
«اي مدينه پيامبر! چه شد آن روزي كه ما به صورت دستهجمعي با شادي و خوشحالي خارج ميشديم اما امروز در اثر حوادث روزگار، مردان و فرزندان و جوانان خود را از دست دادهايم و با غم و اندوه وارد ميشويم ...»
هدف از عزاداري
پس از ورود به مدينه، حضرت زينب آرام ننشست و براي مردم (كه به قصد ديدارشان ميآمدند) در لواي عزاداري، تبليغات
زن معاصر براي رهايي از اسارت فرهنگ غرب، راهي ندارد
جز آنكه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگي خود برگزيند.
گستردهاي عليه دستگاه ستمگري يزيد را آغاز كرد. حضرت دو هدف عمده را از برگزاري مراسم سوگواري براي امام حسين دنبال ميكرد:
1ـ ماهيت اهريمني يزيد را افشا ميكرد؛
2ـ مردم را به خاطر عدم ياري امامشان سرزنش مينمود!
سرانجام اهداف سفير كربلا به بار نشست و نفرت و انزجار عمومي چنان بالا گرفت كه عموما به طور علني و آشكار يزيد و كارگزارانش را لعنت ميكردند. جوانان كه آتش انتقام، درونشان شعلهور شده بود، همگان و خود را به دليل عدم ياري امام سرزنش ميكردند و تنها راه جبران را انتقامجويي ميدانستند.
تبعيد
فرماندار مدينه (عمرو بنسعيد) شهر را در آستانه شورش ديد و عامل اصلي جنبش را دختر علي بنابيطالب(ع) دانست، از اينرو هيئتي نزد او فرستاد تا از تحريك مردم دست بكشد. اما حضرت زينب(س) كجا و سكوت و بياعتنايي كجا؟! با خاموشي و سكوت وداع كرده بود و يك دنيا فرياد شده بود؛ فريادي به بلندي تاريخ در همه اعصار؛ نه فريادي كه از گلوي يك زن زنداني در خانه بيرون آيد. عمرو بنسعيد زماني كه ديد هشدارهايش در مورد سكوت كارگر نيست، به يزيد نامهاي نوشت و از او كسب تكليف كرد. يزيد فرمان داد كه زينب از مدينه خارج شود.
حضرت زينب عزم خود را بر خروج از مدينه جزم كرده و با آن ديار وداع گفت. براي اداي رسالت و معرفي نهضت خونين برادر از شهري به شهري ميرفت. هر جا كه پا ميگذاشت، آتش انقلاب و شورش را عليه دستگاه بنياميه شعلهور ميكرد، بدين سبب هيچ كجا براي او جاي ماندن نبود، چرا كه به دستور خليفه بايد شهرها را يكي پس از ديگري ترك ميكرد. تا اينكه سرانجام در ديار غربت جان به جان آفرين تسليم كرد.
راز اسارت اهل بيت(ع)
اينجاست كه رازي نهفته آشكار ميشود كه چرا سيدالشهدا بانوي بانوان و زنان و كودكان را همراه خويش به صحراي كربلا برد، با آنكه خود به سرانجام سفر آگاه بود و اهل كوفه را خوب ميشناخت.
اسارت بانوان، فاجعه كربلا و جنايات بنياميه و فداكاري امام حسين(ع) را از پس پرده بيرون آورد. اگر اسارت آنها نبود، دشمنان آل محمد(ص) پردهاي بر جنايات كربلا ميكشيدند و نميگذاشتند كسي از آن آگاه شود، يا كساني را كه اطلاع داشتند، زبانشان را به وسيله پول يا زور ميبستند و جنايات هولناك خود و فداكاري و شجاعت عظيم اهل بيت را از صفحات تاريخ پاك ميكردند اما حضرت زينب(س) بايد در كربلا باشد، فداكاري برادر و جنايتكاري بنياميه را ببيند، سپس اسير شود تا اين حقيقت بزرگ محو نشود.
رمز قهرماني
غالبا ما حضرت زينب(س) را به لفظ «قهرمان» ميخوانيم اما به علت قهرماني او كمتر ميانديشيم. جهات برجسته و تحسينبرانگيز دختر علي بنابيطالب، فكر انسان را به واقعيتي معطوف ميدارد كه شايد رمز عظمت و سربلندي حضرت زينب در همان نهفته باشد و آن اينكه: روح زينب(س) در برابر هيچ حادثهاي نشكست. علت مقاومت و ايستادگي زينب را در كجا بايد جستجو كرد؟! او از قرب حضور و مكاشفت
اسما و صفات پروردگار بيواسطه برخوردار است، در نتيجه اراده او را هيچ كس و هيچ چيز نميتواند بشكند. اين لياقت را به بهاي زهد و پارسايي و رياضت به دست آورده است. اين گونه نيست كه بدون هيچ تلاشي اين دَهِش و موهبت الهي در اختيارش قرار گيرد. سفير كربلا از آن جهت قهرمان است كه راحتطلبي را براي خود ننگ و عار ميدانست. او با زندگي در بلا و سختيها خو گرفته بود و پايداري و استقامت را در حوادث و بحرانهاي زندگي بهترين زينت و آرايش انسان ميدانست. وقتي آگاه شد برادر آهنگ سفر دارد، با وجود آگاه بودن از پيامد خطرناك آن، مشتاقانه به خيل بلاجويان پيوست و در كوران مصايب و سختيها، صبر و شكيبايي و صلابت خود را به ظهور گذاشت.
آموزه زندگي
قهرماني حضرت زينب(س) در اوراق دفتر تاريخ محبوس مانده، و چنان كه شايسته است به صحنههاي زندگي ما كمتر پا نهاده است. اغلب بر سبيل دلسوزي و اظهار وفاداري، مجلسي ميآرايند و بر مصايب او تأسف ميخورند. برخي افراد متمول براي حفظ منافع و سرمايههاي باد آورده خود، ماسك اسلام به صورت ميكشند و ادّعاي دوستي اهل بيت(ع) ميكند.
اگر با ديد واقعبينانه به مسائل بنگريم، در مييابيم شيوه زندگي پيشوايان دين ما با سلوك بسياري از مدّعيان همگوني ندارد. بايد بدانيم تا زماني كه جامه زهد و پارسايي را به عنوان زينتبخش خود برنگزينيم، نه تنها به معرفت واقعي اهل بيت(ع) نميرسيم بلكه دنيادوستي ما را از محضر آنان دور ميسازد.
حضرت زينب(س) به تنهايي يك دانشگاه است. درسهايي كه اين بزرگآموزگار به نوع بشر ميدهد، در واژههاي علمي امروز نميگنجد. دختر علي بنابيطالب(ع) در هر ميداني قهرمان است. در ميدان زهد، عبادت، عشق و معرفت، سياست و در تمامي ابعاد زندگياش
اسطورهاي بينظير است. اوست كه به صبر و استقامت معنا ميبخشد؛ به شهامت و شجاعت آبرو ميدهد؛ بر قامت غيرت و مردانگي لباس عزت ميپوشد؛ بلا و مصيبت را خجل و شرمنده ميسازد و در بند اسارت؛ اميد به زندگي و شور و مبارزه و توان ستيز را شرمسار خود ميكند.
آري زينب كبرا(س) اين همه عظمت دارد، چه شده است كه هنوز آن طور كه بايد و شايسته است شناخته نشده است؟! قهرماني كه با آن همه صراحت و قاطعيت خود را معرفي كرد، چه شده است كه با همه تلاشهايي كه براي شناختن او شده، باز ميان ما غريب است؟ چرا چهره دلآراي او هنوز در پرده پندارهاي ما زنداني است؟ چرا هنوز با هدف قيام امام حسين(ع) و ماهيت اسارت خواهرش، فاصله داريم؟! اگر مرام و شيوه دختر فاطمه زهرا(س) در متن زندگي قرار ميگرفت، همه انسانها به صفات شجاعت، رشادت، شهامت و ستيز در مقابل كفر و بيداد آراسته ميگرديدند، و زنِ دنياي امروز به جاي خزيدن در لاك تجمل و زيور و خودآرايي، پا به ميدان مبارزه مينهاد و عرصه را بر خودكامگانِ سودجو تنگ ميكرد و به جاي آنكه بازيچه دست قدرتهاي شيطاني شود و موجبات فساد و تباهي خود و جامعه را فراهم آورد، عاملي براي ثبات و رشد جامعه به حساب ميآمد.
زن معاصر براي رهايي از اسارت فرهنگ غرب، راهي ندارد جز آنكه زينب(س) را به عنوان الگو و سرمشق زندگي خود برگزيند. بانويي كه در خانه دشمنِ قدرتمند و مغرور، چنان با كلامش بر او زخم ميزند كه به مرگ خود راضي ميشود. بانويي كه راه دفن ظلم و ستم را به بشر آموخت؛ بانويي كه اسارتش، درخشش حضور فعال زن در صحنههاي مختلف سياسي و اجتماعي و بر هم زننده معادلات سياسي چيره بر جامعه است.
به اميد آنكه با پيروي از آن حضرت و انتخاب شيوه زندگي ايشان در راه رستگاري گام نهيم.
نويسنده:ريحانه فرامرزي كفاش،
منبع: ماهنامه پيام زن -شماره 173