اشاره:
چندي پيش دريابان علي شمخاني وزير سابق دفاع كه به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر در برنامه تلويزيوني ديروز امروز فردا حضور يافته بود در خصوص بني صدر گفت: " بنيصدر خائن نبود. اين تفاوت نگاه وي در اداره جنگ بود و انديشهي عمل وي غلط بود اما خيانت نبود.بنيصدر ميخواست با پيروزي در جنگ در ميدان جنگ تهران نيز پيروز شود و به هيچ بهايي حاضر نبود جنگ را ببازد و حتي نميخواست پيروزي در جنگ را با هيچ كس شريك شود. او مطمئن بود كه پيروز جنگ خواهد بود و اميدوار بود با پيروزي در جنوب در تهران هم پيروز شود كه البته اين نيت صادق و سالم نبود و روشهاي وي براي جنگ نيز غلط بود كه منجر به آن نتايج شد،اما خيانت هرگز و من هيچوقت اينگونه فكر نكرده و نميكنم. "
بقيه در ادامه
البته ايشان در مقدمه كتاب حماسه هويزه اضافه نموده است كه:
"من شخصا بعضي از آنچه را كه به عنوان ماجراي هويزه نقل ميشود، قبول ندارم؛ يعني هرگز هدف بني صدر شكست عمليات هويزه نبود ...او كسي بود كه با بدست آوردن يك پيروزي، مي توانست همه مخالفين خود را حذف نمايد و مسلم است كه هرگز حاضر نبود آگاهانه شكست در يك عمليات را بپذيرد. اين نهايت سادهانديشي است اگر اعلام شود عمليات هويزه، عملياتي بود كه بنيصدر در آن خيانت كرده است. بنيصدر تمام تدبير خود را به كار گرفت كه عمليات هويزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگي كه بنيصدر در آنجا بود حضور داشتم. "( حماسه هويزه، مقدمه به قلم علي شمخاني، چاپ 1366،صفحه12)
اين اتفاق نشان داد كه عليرغم گذشت 30بيش از سال از پيروزي انقلاب اسلامي، در بين دوستداران نظام اطلاع و تحليل يكساني در مورد وقايع و تحولات اين برهه از تاريخ معاصر ايران وجود ندارد و اين دشواري كار متوليان تاريخ را در تبيين درست رويدادهاي انقلاب اسلامي براي نسل سومي كه تنها به واسطه شنيدهها و نوشتهها با انقلاب ارتباط برقرار كردهاند، دو چندان ميكند.
لذا در اين مقاله برآنيم تا برابر اسناد و مدارك، سيري گذرا از اقدامات ابوالحسن بنيصدر را از ظهور تا سقوط بررسي نموده و برخي از خيانت هاي او را قبل ،حين و بعد از جنگ بررسي كنيم:
*بني صدر از ظهور تا سقوط
ابوالحسن بنيصدر متولد دوم فروردين 1312 در باغچه از توابع همدان دوران تحصيل خود را در همدان و تهران گذراند و دوران طفوليت را تا اخذ ديپلم متوسطه در اين شهر سپري نمود. او در خانوادهاي روحاني بزرگ شده بود و پدرش از جمله روحانيون معروف همدان بود؛ اما به گفته خودش جو موجود در خانوادهاش فضاي ضد آخوندي تمام عياري داشت. (درس تجربه، ص 43)
اين نگاه منفي و بيم داشتن از اجبار پدر براي يادگيري دروس حوزوي باعث شد كه وي در عرصه فراگيري علوم جديد از خود تقلايي نشان دهد. در كنار اين، از مسائل سياسي هم غافل نبود و كم و بيش در جريان وقايع و رويدادهاي روز قرار ميگرفت. بنيصدر علاقمند به تحصيل در رشته حقوق دانشگاه تهران بود، اما به دليل نمره صفر او در زبان خارجه، نتوانست در كنكور شركت كند و ناگزير به تحصيل در دانشكده معقول و منقول شد. در دوران دانشجويي ابتدا به حزب "زحمتكشان " مظفر بقايي تمايل يافت، اما در جريان كودتاي آمريكايي 28 مرداد، جذب جبهه ملي شد. (درس تجربه،ص 57)
ابوالحسن بنيصدر پس از گرفتن ليسانس، كار خود را در مؤسسه تحقيقات علوم اجتماعي احسان نراقي آغاز كرد و در همين ايام با دختر همسايه دوران نوجوانياش در همدان ازدواج نمود.
در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت 2 بار بازداشت شد و مدت كوتاهي را در زندان گذراند. ابوالحسن بنيصدر پس از سركوب قيام 15 خرداد 1342 و منحل شدن جبهه ملي دوم، به فرانسه رفت و در آنجا فعاليتهاي خود را تحت عنوان جبهه ملي سوم پي گرفت، اما طولي نكشيد كه اختلافات شديدي با كنفدراسيون دانشجويان خارج كشور پيدا شد و بر اثر بروز اين درگيريها، ابتدا جبهه ملي سوم و در پي آن كنفدراسيون متلاشي شد. او كه در سالهاي اوليه دهه پنجاه از فعاليتهاي سياسي دور افتاده بود و بعضاً به اتفاق دكتر نقيزاده در انگليس گاهنامه "خبرنامه جبهه ملي " را منتشر ميساخت، به مرور به اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا نزديك شد و دور تازهاي در حيات سياسي بنيصدر آغاز شد.
زماني كه حركت انقلابي مردم ايران شدت گرفت، روابط بنيصدر نيز با انقلابيون و پيروان امام نزديكتر شد، به ويژه اينكه وقتي در جريان زنداني شدن آيات طالقاني و منتظري و شهادت آيتالله سعيدي، برخي از مبارزين از جمله محمد منتظري، محمد غرضي، محمدعلي هادي كه آن هنگام در فرانسه حضور داشتند و در كليساي "سن مري " اعتصاب غذا كرده بودند، در كنار آنان نقش فعالي پيدا كرد و به همراه سلامتيان، سودابه سديفي و احمد غضنفرپور، جنبههاي مثبت اين حركت اعتراضي را براي فرانسويان و فعالان حقوق بشر تشريح كرد.
آن موقع صادق قطبزاده به خاطر روابط گسترده در عرصه رسانه، در پاريس معروفيتي پيدا كرده بود و با مبارزين انقلاب و چهرههاي ملي و مذهبي ارتباط خوبي داشت، اما هم بنيصدر و هم قطب زاده تاب همكاري و تحمل يكديگر را نداشتند و آن يكي، ديگري را به صفت كيش شخصيتي متهم ميكرد و اين ماجرا تا زمان انقلاب اسلامي و حوادث پس از استقرار نظام هم ادامه پيدا كرد.
اين اختلافات همچنان باقي بود تا اينكه خبر رسيد امام قصد سفر به فرانسه را دارد. اين مسئله باعث اختلاف نظر ميان نيروهاي انقلابي مقيم پاريس شد. بنيصدر با آمدن امام به پاريس به دلايل زير مخالف بود:
اول اينكه ميگفت، ايشان يك مرجع تقليد هستند و اگر بيايند در يك كشور غربي، در بين مذهبيون ايراني و منطقه جنبه خوبي پيدا نخواهند كرد.
دوم اينكه او نميخواست امام شاهد اختلافات موجود ميان روشنفكران و نيروهاي ملي و مذهبي باشد و اصرار داشت كه امام براي اقامت، سوريه را انتخاب كند (هجرت امام از نجف به پاريس به روايت غضنفرپور، خبرگزاري فارس، 22/11/85)
سرانجام امام تصميم گرفتند به پاريس سفر كنند و در زمان اقامت ايشان در فرانسه، ارتباط برخي از انقلابيون و روشنفكران از جمله بنيصدر با امام بيشتر شد.
همزمان با بازگشت امام به ايران در 12 بهمن، وي از جمله كساني بود كه در اين سفر با ايشان همراه بود. در آن زمان وي چهرهاي ناشناخته براي مردم بود، اما بعد از گذشت سه روز از ورودش به ايران، سلسله سخنرانيهايي در دانشگاه صنعتي شريف داشت كه ده روز به طول انجاميد. از اين پس بسياري او را در لباس يك روشنفكر ديني كه سعي دارد با استفاده از مفاهيم و مضامين قرآني و اسلامي پيوندي با دنياي متمدن غرب برقرار كند، ميشناختند.
مناظره بنيصدر با بابك زهرايي از رهبران گروهي مائوئيستي موسوم به كارگران انقلابي نيز چهره موفقي از او به نمايش گذاشت وكمكم زمينه عضويت او در شوراي انقلاب مطرح شد و با قطعي شدن اين موضوع، از اين پس در بيشتر روزنامهها، عكس و خبر او درج ميشد.
وي در اين دوران براي بسياري به عنوان كسي كه ظاهراً براي مشكلات، راه حلي ايدئولوژيك و مبتني بر اسلام انديشيده، مطرح بود؛ خصوصا اينكه در آن زمان وي مقالات و كتابهاي زيادي را در اين زمينه تأليف كرده بود، مانند اقتصاد توحيد، كيش شخصيت، صد مقاله پيرامون جمهوري اسلامي و… .
وي در اين مقطع يكي از منتقدان تند و تيز كابينه دولت موقت هم بود و در ساختار اقتصادي از جمله مدافعان سرسخت ملي شدن بانكها و اقتصاد بدون بهره بود. از طرفي ديگر تجربه حضور در وزارت اقتصاد و دارايي و امور خارجه را هم داشت. همه اين عوامل باعث شد كه او به عنوان يكي از چهرههاي مطرح براي انتخابات اولين دوره رياست جمهوري شناخته شود؛ به ويژه آنكه وي قبل از مطرح شدن اين فكر، روزنامه "انقلاب اسلامي " را ـ با اين هدف كه صرفاً در خدمت انقلاب باشد ـ تأسيس و راهاندازي كرد كه عملاً اين نشريه به سخنگوي تبليغاتي وي در انتخابات و دوران رياست جمهوريش تبديل شد.
در تاريخ 4/10/58 كيهان در گمانهزنيهاي خود در مورد كانديداهاي احتمالي از بنيصدر، قطبزاده، بازرگان و غلامحسين صديق (از نيروهاي جبهه ملي) به عنوان داوطلبان شركت در انتخابات رياست جمهوري نام برد.
ابوالحسن بنيصدر وزير اقتصاد و دارايي نيز در همين ايام به صورت تلويحي اعلام كرد كه ظرف چند روز آينده، رسماً دست به فعاليت انتخاباتي خواهد زد.
سر انجام با داغ شدن بازار شعارهاي انتخاباتي ، بنيصدر مهمترين برنامههاي خود را وحدت ملي، بازسازي اقتصاد، امنيت و معنويت برشمرد.
در 25/10/58 احتمال كنارهگيري جلال الدين فارسي به خاطر شبهه قانون اساسي و ايراني الاصل نبودن او مطرح شد. اين مسئله حزب جمهوري را با وضعيت دشواري مواجه ساخت. از طرفي ميديدند كه رقيب اصلي انتخاباتي آنان يعني بنيصدر از حمايت گسترده اي برخوردار است و از سوي ديگر فكر نميكردند بتوانند جايگزين مناسبي را براي فارسي انتخاب كنند.
بالاخره در 5/11/58 اولين دوره انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و مردم براي انتخاب رئيس قوه مجريه پاي صندوقهاي رأي رفتند و بني صدر با 11 ميليون رأي به رياست جمهوري رسيد.
با انتخاب بنيصدر، فضاي تأسفباري بر اردوي نيروهاي خط امام آن دوره حاكم شد. نگرانيها وقتي دوچندان شد كه ديدند بنيصدر با راهاندازي نهادي موسوم به "دفتر هماهنگيهاي رئيسجمهوري "، قصد تسخير مجلس را نيز دارد. بنابراين رقابتها از نو آغاز شد و كدورتي كه بين جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري در آستانه انتخابات رياست جمهوري به وجود آمده بود، به سرعت برطرف شد و نيروهاي سياسي مجدداً صفآرايي كردند.
در آستانه برگزاري نخستين دوره انتخابات مجلس، گروههاي سياسي با شور و هيجان وارد عرصه شدند و از همان ابتدا مشخص بود كه رقابت اصلي ميان حزب جمهوري اسلامي و دفتر همكاريهاي مردم با رئيسجمهور خواهد بود.
بنيصدر بعد از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري به منظور تجديد اين موفقيت، اقدامات چندي را براي جلب توجه مردم و كسب آراي آنان براي انتخابات و راهيابي نامزدهاي مورد حمايت خود به مجلس آغاز كرد كه تأسيس دفتر همكاريهاي مردم با رئيسجمهوري از جمله اين اقدامات بود.
به هر حال، انتخابات برگزار و حزب جمهوري اسلامي در تهران و ديگر شهرستانها موفق به كسب اكثريت آرا شده بود. اين مساله نارضايتي رئيسجمهور و سازمان مجاهدين خلق و مليگراها را در پي داشت. همگان ميدانستند كه چالش اصلي ميان مجلس و رئيسجمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بنيصدر با رندي سعي در جلب نظر امام و بيت ايشان براي بهرهبرداريهاي سياسي داشت و به همين خاطر مرحوم حاج احمد خميني را به عنوان نخستوزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد. بنيصدر در اقدام بعدي، مصطفي ميرسليم، سرپرست شهرباني كل كشور و از اعضاي حزب جمهوري اسلامي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد كه به رغم حدس و گمانهاي اوليه مبني بر موافقت اكثريت نمايندگان مجلس با ميرسليم، او هم موفق به كسب آراي لازم نشد.علياكبر ولايتي ديگر نامزد پيشنهادي بنيصدر براي تصدي نخستوزيري بود كه او نيز موفق به جلب نظر مجلس نشد.
در نهايت تصميمگرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شوراي انقلاب و رئيسجمهور براي تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلي رجايي به توافق رسيد. از همان ابتدا بنيصدر با انتخاب وي به عنوان نامزد پيشنهادي براي نخستوزير موافق نبود و حتي به رجايي لقب "خشك سر " داد.
جالب اينجاست كه به رغم عدم عضويت محمدعلي رجايي در حزب جمهوري اسلامي، وي با آراي نسبتاً بالايي در مجلس موفق به كسب رأي اعتماد شد.
در اين مقطع بني صدر تلاش كرد تا ضمن در دست زمام امور و بي اثر كردن حرف نخست وزير، دلائل ناكارآمدي سياسي و اقتصادي را متوجه كابينه محمد علي رجايي كند و از سوي ديگر در جبهههاي جنگ از نيروهاي بسيجي و سپاهي كه جزو منتقدان فرماندهي او در جنگ بودند سلب اختيار كند.
به حر حال چرخ اجرايي اداره كشور به كندي در حال چرخش بود و نمايندگان مجلس براي اينكه روند امور براي پيشبرد اهداف كابينه دولت تسهيل شود، تصويب لايحه دوفوريتي تعيين سرپرست براي سه وزارتخانه امور اقتصادي و دارايي، امور خارجه و بازرگاني را در دستور كار قرار دادند. اما بنيصدريون در مجلس به تكاپو افتادند تا بر سر تصويب چنين لايحهاي مانعتراشي كنند و به همين عده اي صحن علني مجلس را ترك كردند كه البته اين تلاش ناكام ماند.
سرانجام اقدام نمايندگان مجلس در تصويب لايحه خشم بنيصدر را بر انگيخت. به طوريكه در غائله 14 اسفند ماه 1359 شديدترين حملات را نثار مجلس و شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي كرد. اجتماع مردم در اين روز در دانشگاه تهران ـ همزمان با سالگرد تولد دكتر مصدق ـ به صحنه درگيري نيروهاي موافق و مخالف وي مبدل شد.
بنيصدر در دفتر رياست جمهوري خود طيف وسيعي از تحصيل كردگاني را گردهم آورد كه اغلب وابسته به گروههاي مخالف انقلاب بودند. اين دفتر تحت نظارت دكتر رضا تقوي- از ديپلمات هاي وزارت امور خارجه حكومت پهلوي- افرادي را كه به جبهه ملي، سازمان مجاهدين خلق، حزب رنجبران و ديگر گروهها و سازمانهاي مخالف انقلاب وابسته بودند، گردهم آورد. علاوه بر اين دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور به كانوني براي تحريك غيرمستقيم مردم عليه ارگانها و نهادهاي برخاسته از انقلاب تبديل شده بود. اين عملكرد كه جامعه ايران را در اولين سالهاي پس از پيروزي انقلاب با موجي از بحران و تنش و درگيري مواجه كرده بود، همراه با عدم شايستگي و صلاحيت بنيصدر در مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ويژه در شرايط جنگي و همچنين حمايت صريح و علني وي از سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و نقش وي در ميدان دادن به اين سازمان در عرصه اجتماعي و سياسي كشور، سبب شد تا امام خميني روز 20 خرداد 1360 طي حكمي وي را از سمت فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بركنار و براي حل اختلاف بين مسئولان نظام، دستور تشكيل كميتهاي را صادر كردند. در اين كميته، آيتالله مهدوي كني، شيخ شهابالدين اشراقي از طرف بنيصدر و شيخ محمد يزدي از طرف حزب جمهوري اسلامي عضو بودند و مهدوي كني در اين هيأت به عنوان نماينده امام انتخاب شد. (صحيفه امام، ج 14، ص 248) بعد از بحث و بررسي فراوان بنا بر نظر هيأت، موارد تخلف رئيسجمهوري از وظايف قانونيش اعلام شد. (خاطرات آيتالله محمد يزدي، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 506)
در نهايت با توجه به قانونشكني و عدم التزام بنيصدر به مصوبات كميته حل اختلاف، طرح بررسي عدم كفايت سياسي رئيسجمهور در دستور كار مجلس قرار گرفت. بنيصدر براي فرار از دستگيري از روز 25 خرداد به مخفيگاه رفت و در ايام اختفا، براي امام نامهاي نوشته و ايشان را به رعايت قانون دعوت كرد.
انتشار اطلاعيهي تهديد آميز سازمان مجاهدين خلق در 26 خرداد نشان ميداد كه اين سازمان به منظور مقابله با تصميم مجلس و امام درصدد اقدامي متقابل و خشونتآميز است. در همين راستا در روز 30 خرداد تظاهراتي با حضور هواداران بني صدر برگزار شد كه به خشونت كشيده شد و عدهاي از جمله عذرا حسيني همسر بنيصدر دستگير شدند.سازمان مجاهدين بعدازظهر همان روز با بالا بردن عكسهاي رجوي و تغيير شعار و توسل به قهر، فضاي متشنجي را در كشور به وجود آورد.
روز 31 خرداد 1360، لايحه عدم كفايت سياسي بنيصدر براي ادامه منصب رياست جمهوري به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيد. اين لايحه 10 روز پس از صدور حكم حضرت امام مبني بر بركناري بنيصدر از مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و 5 هفته قبل از فرار او و مسعود رجوي رئيس سازمان مجاهدين خلق از كشور صورت گرفت. بنيصدر روز چهارشنبه هفتم مرداد 1360 با يك فروند هواپيماي بوئينگ 707 به خلباني سرهنگ معزي، خلبان ويژه شاه و با چهره مبدل به فرانسه گريخت .
تصويب لايحه عدم كفايت سياسي بنيصدر توانست به حيات سياسي، پرتشنج و ماجراجويانه اولين رئيس جمهور ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه تنها 17 ماه به طول انجاميد خاتمه دهد.
با اين حال بنيصدر در فرانسه ـ محل اقامت فعلي خود ـ دست از فعاليت عليه جمهوري اسلامي بر نداشت. او كه خود را رئيسجمهور قانوني ميخواند و رأي مجلس را درباره عدم كفايت سياسي كودتا ميدانست از جمله كساني بود كه در تشكيلات شوراي مقاومت به همراه مسعود رجوي و ديگر مخالفان نظام جمهوري جزو اعضاي موثر و موسس بود؛ همان تشكلي كه در تاريخ 27/4/60 تحت عنوان "ميثاق " اعلام موجوديت كرد، اما از همان ابتدا مشخص بود كه اين جمع ناهمگون ياراي تحمل يكديگر را ندارد. چون اساساً با توجه به خصوصيت فردي عناصر عضو، هر يك نظر خود را در خصوص مسائل جاري صائب ميدانست و بر رأي خود پاي ميفشرد. سرانجام اين مسئله و عوامل ديگر كنارهگيري بنيصدر و جدايي او از رجوي در پي داشت.
*خيانت هاي بني صدر به ملت ايران
1- بنيصدرتحت پوشش سازمان سيا (اسم رمز: اس. دي. لور 1)
بنيصدريكي از افرادي است كه به علت عملكرد موذيانه و ضدانقلابي خود، از همان آغاز، مورد توجه سازمان سيا قرار داشت. يكي از اسناد لانه جاسوسي، از اختلاف دو ضد انقلاب ـ نفوذ كرده در صفهاي انقلابيون ـ يعني اميرانتظام و بنيصدر حكايت دارد:
"ميانهي انتظام با بنيصدر بد است. اميرانتظام گفت، بنيصدر مزاحمي است كهدائم حرف ميزند و شكايت ميكند، اما از مسؤوليت گريزان است. "
در جاي ديگر، جاسوسان سفارت آمريكا شخصيت بنيصدر را چنين ميدانند:
"او مردي است كه ميخواهد هدايت (رهبري) كند؛ ولي در واقع فقط حرفميزند. او خشك و طفرهرو است و نفوذ مهمي در رژيم جديد دارد. به نظرميرسد كه وي مجموعهاي از اضداد است. "
به عنوان نمونه معصومه ابتكار از دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي در اين زمينه در كتاب "تسخير " مي نويسد: "يكي از اين اسناد در مورد فردي بود كه سازمان سيا از او با عنوان1 LURE. SD نام مي برد. در دي ماه 1358، در گاو صندوق اتاق رئيس پايگاه سيا در تهران، هفت سند درباره اين فرد پيدا كرديم. نخستين سند به تاريخ 27 جولاي 1979 به گزارش هاي فردي به نام SD ROTTER كه بعدها معلوم شد قشقايي است، مربوط مي شد. وي مقامات سيا را به تماس با شخص ديگري با عنوان SD LURE ترغيب مي كرد. در اين سند شماره تلفن او ذكر شده بود. با كنترل اين شماره تلفن متوجه شديم متعلق به منزل جناب بني صدر است! سند ديگر از او به عنوان يك منبع اطلاعاتي و بالقوه نام مي برد. يكي از مأموران سيا با اسم رمز گاي رادرفورد در پاريس تحت پوشش يك تاجر به او نزديك شده بود. SD LURE موافقت كرد كه دوباره در تهران با او ملاقات كند. "
در اسناد لانهي جاسوسي بنيصدر با اسم رمز SD LURE خطاب شدهاست.سازمان سيا براي نزديك شدن به بنيصدر، از پوشش مسايل اقتصادي استفاده كرد و مأموري با اسم رمز راتر فورد ـ با اسم حقيقي ورنون كاسين ـ را كه در مسايل اقتصاديتبحر داشت به عنوان يك تاجر مهم آمريكايي به وي معرفي نمود و بنيصدر درملاقاتهاي اوليه، خواستار تداوم اين ديدارها ميشود. اين اقدامات يك ماه قبل ازپيروزي انقلاب اسلامي و در پاريس صورت ميگيرد.
بنابر اعترافات يكي از گروگانها به نام تام آهرن ـ رئيس قرارگاه سيا در تهران ـ يكي ازجاسوسان سيا كه خود را نمايندهي يك كمپاني تجاري معرفي كرده بود، در حوالي 29مرداد 1358، به تهران آمد و بين 3 تا 5 بار با بنيصدر ملاقات ميكند. در آخرين جلسه، بنيصدر با پيشنهاد دريافت حقوق ماهيانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادي شركتتجاري تحت پوشش سيا موافقت ميكند.
آهرن در پاسخ به اين سؤال دانشجويان كه آيا بنيصدر ميدانست طرف مقابل وي يك مأمور سيا است ميگويد:
"قرار نبوده كه به بنيصدر در اين مرحله گفته شود، كه طرف مقابل سيا ميباشد،لذا به وي گفته نشده بود؛ اما يك مسأله بود كه ميتواند به وي اين برداشت راداده باشد كه عبارت است از: نحوهي پيشنهاد ماهيانه (دريافت) هزار دلار كهبدون انجام ترتيبات معمولي تجاري مورد پيشنهاد و توافق قرار گرفت وميتوانست بيانگر آن باشد كه مسأله به اين سادگيها نيست. "
اما اسناد نيز دربردارندهي نكتههاي جالبي است. بنيصدر در اولين ملاقات خود با اين جاسوس چنين ميگويد:
"دربارهي توانايي و قدرت خميني مبالغه شده، خميني قادر نيست كشور را بهتنهايي اداره كند و بايد به ديگران تكيه كند. "
مأمور سيا برداشت خود را دربارهي اين گفتهي بنيصدر چنين عنوان كرده است:
"اين نظر تا حدي مطابق آن چيزي است كه در پاريس گفت: "من به خمينياحتياج دارم، اما خميني هم به من احتياج دارد. " لحن اين نظريه به نحوي بود كهانسان استنباط ميكند كه ل ـ 1 (بنيصدر) فكر ميكند نسبت به آنچه از خمينيميتوان انتظار داشت، محدوديتهايي وجود دارد. "
در سند ديگري كه به بررسي نقاط مثبت و منفي شخصيت بنيصدر ـ از ديدجاسوس سيا ـ پرداخته ميشود، چنين آمده است:
"نكات مثبت: 1ـ چون او يك توطئهگر (طراح) كهنه كار است، اگر احساس كندكه رژيم از اهداف انقلابي خود دور ميشود، يا اينكه به نفع خودش خواهد بود،ممكن است در آينده براي توطئه عليه رژيم مانعي سر راه خود نبيند. 2ـ گرچه اواحتمالاً در حال حاضر هيچ مشكل مالي ندارد، اما بايد در نظر داشته باشد كهممكن است با يك تذكر كوتاه به خارج تبعيد شود و در آن زمان ميتواند ازكمك مالي ما استفاده نمايد. 3ـ اگرچه او به خميني احترام ميگذارد، اما او رامصون از خطا نميداند... 6ـ او جاهطلبي سياسي دارد. نكات منفي:... 2ـ افشاشدن روابط مخفيانهاش با ما احتمالاً به زندگي حرفهاي سياسي فرد مزبورخاتمه خواهد داد. يقين است كه او اين نكته را از نظر دور نخواهد داشت.... ماهمچنان به استخدام ل ـ ا علاقهمند هستيم... "
*2- اقدام مشكوك بني صدر در انهدام بقاياي تجهيزات حمله نظامي امريكا به طبس
پس از شكست امريكا در صحراي طبس بني صدر به طور مشكوكي دستور انهدام بقاياي تجهيزات نظامي امريكا را صادر مي كند كه اين امر به شهادت يكي از مسئولين سپاه به نام شهيد منتظر قائم كه در محل واقعه حاضر شده بود مي گردد.پس از اين واقعه كميته اي مأمور بررسي اين اقدام بني صدر مي گردد.بني صدر اين بي تدبيري را اين چنين توجيه مي كند:
"موقعي كه مسئله طبس پيش آمد [4 ارديبهشت 1359] در خوزستان بودم. رئيس ستاد ارتش سرلشگر شادمهر به من تلفن كرد و گفت كه هواپيماها و هليكوپترهاي آمريكايي آمدند به طبس. من [در مسير مراجعت از خوزستان به تهران] به خلبان گفتم كه برود بالاي آن منطقه. آنها گفتند، ممكن است آمريكاييها هنوز آنجا باشند و هواپيماي ما را بزنند. گفتم: بايد خطر را پذيرفت. يعني چه آمريكايي ها آمدند به آنجا؟ مگر ارتش خواب بود؟ به هر حال، خلبان به سوي آن منطقه پرواز كرد و كمي هم ارتفاع را كم كرد. آن چه در آن وضعيت ديدم، چند هليكوپتر و دو هواپيما روي زمين مانده بود... بعد كه آمدم به تهران، رفتم در تلويزيون و قضيه را توضيح دادم. همان شب، سرلشگر شادمهر به من تلفن زد و گفت: "اگر آمريكاييها شبانه بيايند و اين هليكوپترها و هواپيماها را [كه در فرودگاه طبس جا گذاشتند] ببرند، ديگر هيچ آبرويي براي ارتش باقي نميمونه. اينجا كه آمدند، نديديم. حالا، اگر بيايند و ببرند خواهند گفت، پس توي كشور هيچ كس به هيچ كس نيست ... بعد از اين توضيحات، او گفت: "پس اجازه بدهيد كه ما هواپيما بفرستيم و از بالا ملخهاي هواپيما و هليكوپترهاي آمريكايي را بزنيم تا آنها نتوانند ببرند. " خب، من كه نظامي نبودم، قاعدتاً ميبايد سخن مسئول نظامي را ميپذيرفتم و آن پيشنهاد را پذيرفتم و گفتم، همين كار را بكنيد. وقتي هواپيمايي را فرستاده بودند به طبس تا از آن بالا، ملخهاي هلي كوپتر را بزنند، تعدادي از پاسدارها آنجا بودند و به يكي از آنها تير خورده بود... (درس تجربه، ص293و292)
اين اظهارات در حالي است كه اولاً تجهيزات به جاي مانده به نحوي منهدم شدند كه به هيچ وجه امكان بهره برداري از اسناد به جاي مانده در آنها به دليل وقوع انفجار امكان پذير نگرديد و در واقع اين اقدام نظامي بسيار فراتر از هدف قرار دادن ملخهاي بالگرد هاي امريكايي بود.آيت ا... هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه در خصوص اين واقعه مي گويد:
" پس از شكست عمليات چند بالگرد زمين گير شد و اسنادي بجا ماند. با زمين گير شدن اين بالگردها، بني صدر كه آن موقع رييس جمهوري و فرمانده كل قوا بود، دستور بمباران منطقه را صادر كرد. من مأمور شدم بررسي كنم كه علت بمباران چه بوده است؟
امريكايي هاكه رفته بودند، چه ضرورتي براي بمباران منطقه وجود داشت؟ ...اتفاقي مهمي رخ داد و البته توجيه شد. شهيد منتظر قائم كه از يزد براي بررسي موضوع به منطقه اعزام شد در جريان اين بمباران شهيد و بسياري از اسناد بجا مانده از ميان رفت. براي پاسخ به اين سئوال مهم تحقيقات زيادي صورت گرفت، اما به نتيجهاي منجر نشد. "(جمعه 8 /2/1385)
*3-كار شكني در تعامل با قواي سه گانه:
در بعد اختلافات داخلي نوع تعامل ايشان با دو قوه ديگر يعني قوه مقننه و قضائيه و حتي در ارتباط با زير مجموعه قوه مجريه يعني نخستوزير و وزرا بسيار خصمانه است. روابط رئيسجمهور بعد از شكست تلاشهاي گستردهاش براي تشكيل يك مجلس هماهنگ با خود، همواره با نمايندگان مجلس تيره بود، تا آنجا كه حتي مصوبات مجلس را براي اجرا، امضاء و ابلاغ نميكرد و قوه مقننه را مجبور ساخت با تصويب طرحي، مهلت پنج روزهاي را براي رئيسجمهور تعيين كند. در مورد قوه قضائيه حملات به شهيد بهشتي و ديگر مسئولان قضايي آن دوران ما را بينياز از پرداختن به آن ميكند.
اما در مورد زيرمجموعه قوه مجريه بايد گفت با وجودي كه شهيد رجايي هم به لحاظ تحصيلات، هم به لحاظ سابقه سياسي و مبارزاتي و در نهايت به دليل تواضع و وارستگي در جايگاه بالاتري از آقاي بنيصدر قرار داشت، اما علي رغم تأييد اوليه و معرفي وي به مجلس به عنوان نخستوزير پيشنهادي رئيسجمهور همواره آماج حملات بسيار تند و تحقيرآميز آقاي بنيصدر قرار داشت. صبر و بردباري آقاي رجايي در اين مقطع كه براي حفظ وحدت پاسخي به برخوردهاي غيراصولي رئيسجمهور نميداد زبان زد عام و خاص است. در مورد وزرا نيز كافي است به اين واقعيت توجه كنيم كه حتي مدتها بعد از حمله گسترده و همجانبه دشمن به خاك ايران و اشغال بخش هاي عظيمي از ايران بنيصدر چهار وزارتخانه كليدي همچون وزارت امور خارجه را بيوزير نگه داشته بود و وزراي پيشنهادي نخستوزير را به مجلس معرفي نميكرد.
او حتي در جريان انتخاب شهيد رجايي به نخستوزيري با ارسال نامهاي خطاب به وي و در جهت القاي اين مسأله كه اين انتخاب به او تحميل شده است در صدر نامه عبارت "با توجه به جريان گزينش شما " را آورده بود. (چگونگي انتخاب اولين رئيس جمهور، كيومرث صابري، نامه مورخه 29/5/59) و چند روز بعد هم براي اينكه از اعمال دولت اعلام برائت كند، در ديدار عمومي با مردم عنوان كرد: اگر ديدم كه اين دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من بايد به مردم بگويم كه اين دولت دولت من نيست. بنابراين من ابزار كار ندارم كه شما از من چيزي بخواهيد. (انقلاب اسلامي، 3/6/59)
براي درك بهتر اين موضوع مرور خاطرات دكتر احمد توكلي پيرامون اختلاف شهيد رجايي و بنيصدر خالي از لطف نمي باشد:
"پس از پذيرفته شدن آقاي رجايي، به عنوان نخست وزير، دعوا بر سر تعيين وزرا آغاز شد. آقاي رجايي قبل از اين كه نخست وزير شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت ميدان بهارستان مستقر بود. ايشان براي تعيين دولت خود عدهاي را به آن دفتر دعوت كرد. اسماعيل داوودي شمسي، بهزاد نبوي و من، از جملهي آن افراد بوديم. بهزاد نبوي براي برنامه ي تعيين دولت بهآقاي رجايي كمك ميكرد. آن تيم بيشترشان براي وزارت كابينه ي رجايي معرفي شدند، مهندس موسوي براي وزارت خارجه؛ بهزاد نبوي، وزير مشاور در امور اجرايي؛ محسن نوربخش، وزير اقتصاد و دارايي يا رييس بانك مركزي و بنده براي وزارت كار كه بني صدر با تعدادي از وزراي پيشنهادي موافقت نكرد (با 7 نفر از 21 نفر مخالفت كرد). قرار شد بين آقاي رجايي و بنيصدر حكميت شود. آيتالله انواري از جامعهي روحانيت مبارز، آيتالله يزدي از جامعهي مدرسين كه آن ايام نائب رييس مجلس هم بود، در آن حكميت بودند. در مجلس عدهاي از اعضاء، همان نائبان رييس جلسه بودند، مثل من، يار محمدي، شاهچراغي، الويري و متكي. در نتيجه نقش ما از چند جهت افزايش مييافت. انواري و يزدي از روحانيون متشخص بودند؛ بنيصدر هم، با اينكه با روحانيت خوب نبود؛ در ظاهر نشان ميداد كه حكميت آنها را قبول دارد.
در روز موعود قرار شد كه ما چهار نفر و اين دو نفر و آقاي رجايي، در مجموع هفت نفر، به دفتر بني صدر برويم. بنيصدر در ساختمان سفيدي مستقر بود كه قبل از انقلاب دفتر كار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني شد. بنيصدر در سرسرا روي كاناپه با شلوار كردي نشسته بود. وقتي وارد شديم حاضر نشد از جايش بلند شود. هركسي روي يك مبلي نشست و براي من جا نشد، من هم رفتم پيش بنيصدر و عمدا به حالت كاملا يله نشستم و معذرت خواستم كه ببخشيد كمرم درد ميكند. اين كار را كردم تا به تكبرش پاسخي گرفته باشم. آقاي مهندس موسوي شروع كرد به سخن گفتن. بسيار متين و مؤدب استدلال كرد، سوابقش را گفت و دربارهي برنامه ي آيندهاش حرف زد. نقطه نظارت خارجياش را نيز شرح داد. در اين ميان بنيصدر به او فشار آورده بود كه "شما فلان موقع، عليه من در سر مقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي مقالهاي نوشتهاي، آقاي موسوي هم خيلي خونسرد جواب ميداد كه آن مقاله به اين دليل نوشته شد؛ انتقاد بود، اهانتي هم نكرديم، استدلال كرديم و غيره ". ولي بنيصدر در هر بار حرف خودش را تكرار ميكرد. آقاي رجايي خسته شد و گفت: "اين طوري نميشود. من هم بلند شدم و گفتم: " آقاي بنيصدر، اين راه حكميت نيست، اگر دليلي داريد مطرح كنيد، نه اين كه مدام ادعايتان را تكرار كنيد "، اما بحث همين طور دور ميزد. آقاي رجايي هم گفت: "اگر حكميت اين گونه باشد، من در آن شركت نميكنم ". بلند شد برود كه آقاي انواري رجايي را سر جايش نشاند و بحث ادامه پيدا كرد و دربارهي بهزاد نبوي و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامهي اين جلسه كه موقع ناهار شده بود، دربارهي بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضيح دادم. از مبحث قانونگذاري خيلي دفاع كردم و خواستم كه موضع خودم را روشن كنم. قصه تصرف باغ كاووس را كه طرفدار بنيصدر بود، شرح دادم و گفتم: "به استناد شعار قانونگرايي شما ... دوستان را قانع كردم كه از آن باغ بيرون بيايند و قانون حاكم شود ". بنيصدر با تعجب زيادي گفت: "خيلي جالب است ". آقاي انواري گفت: "مثل اين كه اين فرد در خط شماست ". بنيصدر گفت: "آره، خيلي عجيب است، من اصلا فكر نميكردم ايشان اين گونه باشد ". بنيصدر سپس ادامه داد: "خوب تعريف كن ببينم چه خبر؟ من از بهشهر داستانهاي زيادي شنيدهام ".
آن موقع بهشهر خيلي معروف بود، زيرا اجراي دقيق حكم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاري شدن حد زنا، بهشهر را معروف كرده بود؛ جاي بسيار امني شده بود، هم چنين با مواد مخدر و رباخواري و غارت جنگلها، مبارزه شده بود.لحظاتي بعد بنيصدر گفت: "بحث بهشهر نيست. تو اولين كسي بود كه در مجلس عليه من نطق كردي. نوع نگاه بنيصدر به من همانند نگاه او به موسوي بود ". به بنيصدر جواب دادم: "بله، شما كه ايران نبوديد، فرانسه بوديد؛ ما انقلاب كرديم، زندان رفتيم تا حكومت عوض شود و شاه نداشته باشيم، رييس جمهوري داشته باشيم كه اگر اشتباهي مرتكب شد، در انتقاد از وي آزاد باشيم و اگر صحيح كار كرد از او حمايت كنيم؛ شما هم هي نگوييد يازده ميليون رأي، يازده ميليون رأي، مردم به شما احترام كردند. ولي اگر امام حكم شما را تنفيذ نميكرد، ما از شما تبعيت نميكرديم. من اگر نماينده باشم و خطايي از شما ببينم، انتقاد ميكنم، حالا گاهي به شوخي گاهي به صورت جدي ".
جلسه با خوشي تمام شد. هر چهار نفر حرفهايمان را زديم. بنيصدر بايد تصميم ميگرفت و به حكمين اعلام ميكرد و آنها هم دفاع ميكردند. رأي حكمين به وزير شدن هر چهار نفر بود. بنيصدر گفت: من براي اعلام نظر احتياج به تحقيق دارم.
چند روز گذشت. به دفتر بنيصدر زنگ زدم و گفتم: "به رجايي بگوييد بيايد پاي تلفن، كار مهمي دارم ". سپس با آقاي رجايي صحبت كردم و ايشان در پايان مكالمه به من گفت: آقاي بنيصدر با شما كار دارد. به دفتر آقاي بنيصدر رفتم. مدتي گذشت تا اين كه افضلي، از اعضاي هماهنگي دفتر بني صدر، پيش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آيا شما در بهشهر چهار باب خانه داريد؟ گفتم: سؤال دو و سه چيه؟ گفت: ما از كارگرهاي چيتسازي بهشهر تحقيق كرديم، بيشترشان با شما مخالفند. گفتم: "چگونه تحقيق كرديد؟ " گفت: "سر چهارراه امام سه نفر از كارگرها ايستاده بودند ما از آنها پرسيديم ". گفتم: "سؤال سوم؟ " گفت: "نظرتان دربارهي حزب آقاي بهشتي چيست؟ "
او تمام حرفهاي مرا يادداشت كرد و پس از پايان بحث با او خداحافظي كردم. الويري ماجرا را پرسيد و من برايش شرح دادم. او گفت: "تمام است، وزير نيستي "، گفتم: "قرار نيست من وزير بشوم، اما اينها بايد بفهمند كه بچههاي انقلاب به خاطر خوش آمدن يا خوش نيامدن او پست نميگيرند، بنيصدر زير بار حكميت نرفت و من و موسوي را نپذيرفت. ولي آن دو نفر ديگر پذيرفته شدند.
اين حادثه، روحيهي متكبرانهي بنيصدر را نشان ميدهد كه به رغم ادعاي آزاديخواهي و احترام به مردم و آراي مخالفان، چگونه با مخالفان خود رفتار ميكرد. از ملاكهاي انتخاب بنيصدر يكي هم اين بود كه ميگفت: "اين فرد عليه من حرف زده يا نزده است، نسبت به رقيب سياسي من نظرش مثبت است يا منفي ". (خاطرات سياسي احمد توكلي ، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
*4- عدم درك تهديد و تشكيل جلسات شوراي عالي دفاع قبل از تهاجم دشمن
بايد اذعان داشت كه در خصوص كسب آمادگي نظامي به منظور دفع تجاوز احتمالي دشمن كارنامه بسيار نامطلوبي از آقاي بنيصدر در تاريخ به ثبت رسيده است. دقيقاً به همين دليل نيز او تاكنون به اين سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته است كه علي رغم اعتراف به اطلاع از بيقرار بودن صدام براي حمله به ايران، چرا اقدام مهمي براي كسب آمادگي هاي لازم به عمل نياورده است و اينكه چرا به عنوان فرمانده كل قوا حتي يك بار هم جلسه شوراي عالي دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسي تهديدات و پيدا كردن راهكارهاي لازم براي مقابله با آن تشكيل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن مي گويد:
"به ما گزارش داده بودند كه عراق دارد تدارك حمله به ايران را ميبيند. البته بعدها مداركي هم به دست قشون افتاد و معلوم شد كه اين خبر، صحيح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعي كه آقاي رجايي ميخواست نخستوزير بشود، خطر تجاوز عراق ديگر شده بود مسئله روز. در آن ايام، روشن شده بود كه تجاوز خواهد شد و با اينكه ياسر عرفات را فرستاده بودم پيش آقاي صدام حسين تا دست به اين كار نزند، اما او در رؤياي پيروزي برقآسا و بيقرار حمله بود. به هر حال، ياسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت كه صدام را مثل طاوس ديده و او ميگويد كه كار ايران را چهار روزه تمام ميكنم. بله، وضعيت اين جوري بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلي رشيد در خصوص خيانت هاي بني صدر در جنگ در برنامه تلويزيوني "محرمانه " اينگونه روايت مي كند:
" ما در اسفند 58 صاحب رئيس جمهور مي شويم (بني صدر) يعني 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به اميد اينكه اوضاع نا بسامان داخلي را در ابعاد دفاعي- امنيتي سر و سامان دهند، فرماندهي كل قوا را به بني صدر مي دهند (تنفيذ مي كنند).اين فرماندي كل قوا بايد در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعي را ساماندهي مي كرد. در متن قانون اساسي داريم كه ايشان بايد شورايعالي دفاع را تشكيل دهد وليكن هفته سوم جنگ اين شورا را تشكيل مي دهد در حالي كه ما بايد اين شورا را از قبل تشكيل مي داديم.
بني صدر كه ادعاي فهم و درك سياسي بالايي هم داشت يك ماه مانده به جنگ بازديدي از منطقه غرب در كرمانشاه انجام داد و مصاحبه كرد كه جنگ اتفاق نمي افتد مگر اينكه موازنه قوا بر هم بخورد يعني اين قدر شعور سياسي نداشت كه با بروز انقلاب اسلامي موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب عليه اسرائيل و به سود كشورهاي منطقه عليه استكبار جهاني آمريكا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 ديگر شوراي انقلاب نداشتيم و بايد نهادي مثل شورايعالي دفاع تشكيل مي شد كه ما به آن سطح استراتژيك كشور مي گوييم.درون اين نهاد است كه تحركات و تهديدات دشمن رصد و كنترل مي گردد. از اين طرف فرمانده كل قواي ما شورايعالي دفاع را تشكيل نمي دهد. حتي يك رزمايش معمولي انجام نمي دهد . وقتي حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را مي بينيم در واقع دشمن به ما مي گويد كه آرايش مي گيرد و بايد خودمان را آماده مي كرديم.
اگر يك رزمايش ساده انجام مي داد در ترديد دشمن تأثير مي گذاشت. اگر بني صدر مي گفت 50 يا صد هزار بسيجي به كمك بچه هاي ارتش در 2 شهر كرمانشاه و اهواز بروند و يك رزمايش انجام دهند تأثيرگذار بود اما اين كارها را نكرد، مصاحبه كرد كه جنگي رخ نمي دهد و مردم را آماده نكرديم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله مي كند. "
بهزاد نبوي پس از عزل بني صدر در تحليلي در روزنامه جمهوري اسلامي در خصوص خيانت او به عنوان فرمانده كل قوا مي گويد:
"بنيصدر زماني كه فرمانده كل قوا شد، يك استراتژي خاصي را در جهت حاكميت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پياده كرد. چنانكه اطلاع داريم، اطلاعيهاي منتشر ساخت كه تمام امراي بازنشسته ارتش بايد به سركار خود باز گردند كه اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعي داشت زمينه را براي بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنيصدر، با استفاده از فرماندهي كل قوا آنچنان جو تبليغاتي در ارتش بوجود آورده بود كه اكثر خلبانان ارتش مسئله را به شكل ديگري برداشت كرده بودند. چنانكه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند كه اين جريان از اصل، انحرافي بود. بنيصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله تحليلي از كودتاي نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومي را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه گفت كودتاي نوژه توطئه آمريكا بود تا متخصصين را از ارتش كنار بگذارند. در حالي كه ما ميدانيم كودتا واقعي بود ودر اين رابطه هم عدهاي دستگير شدند. "( جمهوري اسلامي13/5/1360)
احمد توكلي نيز در كتاب خاطرات خود در اين خصوص مي گويد:
" روزي من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما را درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد. " ( خاطرات سياسي احمد توكلي، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
با اين وصف بني صدر در اظهاراتي تعجب برانگيز تحليل خود را در خصوص روزهاي آغازين جنگ اينگونه برمي شمرد:
"وقتي حمله عراق آغاز شد، من در كرمانشاه بودم. از سرتيپ فلاحي رئيس ستاد ارتش پرسيدم: چند روز ميتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت كنيم، گفت: چهار روز گفتم: شما اين چهار روز را خوب بجنگيد مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجديد سازمان شد و دمكراتيزه كردن ساختار ارتش نقش تعيين كننده داشت. استعدادها و ابتكارات شگفت انسان بر فقر سازماني و تجهيزاتي غلبه كرد و ايران نجات پيدا كرد. " (درس تجربه، ص310)
جالب اينجاست بني صدر كه كه از بديهيترين مسائل نظامي ارتش و ادوات نظامي بياطلاع است به نحوي ميخواهد خود را به عنوان منجي و نجاتبخش كشور در تهاجم عراق در تاريخ به ثبت رساند و آيا اين تناقضگوئي ها حاصل ناديده گرفتن فداكاريهاي مردم در جريان دفاع مقدس نيست؟
*5- سرپوش بنيصدر بر اقدامات تروريستي سازمان مجاهدين خلق:
در ماههاي پاياني سال 59 حضور پررنگ نيروهاي سازمان مجاهدين خلق در جلسات سخنراني آقاي بنيصدر نشان از سرمايهگذاري جدي اين سازمان روي نقاط ضعف ايشان و فراهم آوردن زمينههاي رودرو قرار دادن وي با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند اين همكاري سازمان يافته تا حدودي آشكارتر شد و به ميزان گسترش يافتن تأثيرگذاري سازمان بر بنيصدر فاصله وي با امام بيشتر ميشد. نكته قابل تأمل اينكه تا قبل از اين ائتلاف، سازمان مجاهدين خلق از طريق يك گروه دست ساخته و هدايت شده به حذف فيزيكي شخصيتهاي فكري نائل ميآمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروريستي را محكوم ميساخت. جالب اينكه با رسميت يافتن پيوند آقاي بنيصدر و اين سازمان، مسئوليت اقدامات تروريستي رسماً به عهده گرفته ميشد و آقاي بنيصدرهم هرگز از آن تبري نميجست آنگونه كه پس از گذشت ساليان متمادي هنوز هم در آثار خود مدعي ميشود كه دكتر بهشتي به دست امام به شهادت رسيده است: "من بسيار شك دارم كه غير از دستگاه خميني، كس ديگري دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
اين ادعاي آقاي بنيصدر بعد از دودهه و اندي در حالي مطرح ميشود كه در همان زمان اولاً: گروه تروريستي مجاهدين خلق رسماً مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمايندگان مجلس و شخصيتهاي تراز اول سياسي كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذي سازمان در اين زمينه كاملاً مشخص گرديد. ثانياً: چنين حادثهاي بنا داشت كليه مسئولان طيف در خط امام در كشور را به شهادت برساند و منحصر به دكتر بهشتي نبود؛ لذا صرفنظر از شخصيت وارسته امام كه از چنين اتهاماتي مبراست با كمترين منطق سياسي چنين ادعايي تطبيق پيدا نمي كند كه رهبري نظام درآن شرايط حاد دشمني هاي داخلي وخارجي همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً: اين تنها حركت تروريستي سازمان در ان ايام نبود كه با چنين ادعايي بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقاي بنيصدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخستوزيري كه منجر به شهادت رجايي و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروريستي ديگر كه مسئوليت آنها نيز رسماً از سوي سازمان مجاهدين خلق پذيرفته ميشد توجيهات اين چنيني ابداع نكرده است.
او در توجيه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي توسط منافقين مي گويد:
"در خانه مرحوم لقايي كه او هم شهيد شد يعني تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، من در آنجا بودم... در آنجا كه بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدين ميخواهند با شما صحبت كنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. يكي عضدانلو برادر خانم مريم عضدانلو و ديگري به نام عباس داوري كه از اعضاي قديمي سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالي مطرح كردم و گفتم: "پاسخ اينها را بياوريد تا من فكر كنم. " اولين سئوالي كه از آنها كردم، اين بود كه آيا اين انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، كار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. كار ما نيست. "… آنها برگشتند و جوابهاي مساعد آوردند. بدين ترتيب، من پذيرفتم كه بروم به مخفيگاهي كه آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقاي تهراني هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقاي مسعود رجوي آمد پيش من و معلوم شد كه در آن خانه، همسرش هم زندگي ميكند. در آنجا بود كه صحبت رفتن از ايران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان مي كند كه به سازمان مجاهدين خلق نيازمند بوده است و خود او تمايل به ارتباط با اين سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنويسيد، ما امضا ميكنيم. فقط محلي و سازماني داشته باشيم تا فعاليت بكنيم. ما از تغيير و تحول، بيشتر از اين نميخواهيم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمديد ولي اگر نميآمديد، من سراغ شما ميآمدم "(ص369)
بني صدر در خصوص كمك سازمان مجاهدين خلق براي ترتيب دادن فرار مفتضحانه او از كشور مي گويد:
"آنان خروج از ايران را با كساني كه در نيروهاي هوايي داشتند، ترتيب دادند. كارت شناسايي يكي از همافران را به من دادند. سلماني و غيره آمد و مرا مشابه آن قيافهاي در آوردند كه در عكس آن كارت [شناسايي] بود. چون شب به آن محل ميرفتيم و پرواز ميكرديم، دقت را كم ميكرد و متوجه نشدند. بدين ترتيب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شديم. در آنجا سوار يك هواپيماي سوخت رساني شديم. سرهنگ معزي خلبان هواپيما و خدمههاي هواپيما هم آمدند " (ص371)
6- تشديد مجموعه اقدامات خائنانه بني صدر و بني صدريون پس از اعلاميه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو كه نشان دهنده نزديكي مخاطره آميز منافقين و بني صدر بود و قصد تنش زايي بني صدر را آشكار مي كرد، با واكنش بسيار شديد امام روبه رو گرديد. در ابتدا امام خميني(ره) آيت الله موسوي اردبيلي دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي قضايي سريع و قاطع به اين واقعه كردند كه در پي آن گزارشي توسط يك هيأت قضايي تهيه و تقديم دادستان كل كشور شد كه در آن به بيش از دوازده مورد ارتكابي كه داراي عناوين مجرمانه بودند تصريح شده و در بخش نتيجه چنين آمده بود "دلايل كافي به مجرميت بني صدر، دفتر بني صدر، دفتر هماهنگي و در پي آن گروهك هاي محارب كه اسامي آنها قبلاً ذكر گرديد، گردآوري شده است. "
آيت الله بهشتي و شهيد رجايي نخست وزير وقت عمل بني صدر را نكوهش كردند و امام خميني(ره) نيز در پاسخ به تلگراف آيت الله گلپايگاني كه حاكي از "نگراني ايشان از قضاياي شوم دانشگاه " بود، اعلام كردند كه "بايد گروهها و دسته هاي منحرف سياسي و غيرسياسي بدانند كه من با حساسيت كامل با آنان برخورد اسلامي مي كنم و به شرارت هاي ضداسلامي خاتمه مي دهم. " پس از آن امام خميني(ره) با فراخواندن آقايان آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، مهندس بازرگان، بني صدر و شهيد رجايي به جماران و برخورد ارشادي و حمايتي، رؤساي سه قوه را از انجام مصاحبه تا پايان جنگ تحميلي منع كردند و اعلاميه اي در صبح روز يي اسفند يي از سوي امام خميني(ره) صادر شد كه نتيجه برخي تصميمات و توافقات براي كاهش اختلافات را بيان مي كرد.
*4- عدم درك تهديد و تشكيل جلسات شوراي عالي دفاع قبل از تهاجم دشمن
بايد اذعان داشت كه در خصوص كسب آمادگي نظامي به منظور دفع تجاوز احتمالي دشمن كارنامه بسيار نامطلوبي از آقاي بنيصدر در تاريخ به ثبت رسيده است. دقيقاً به همين دليل نيز او تاكنون به اين سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته است كه علي رغم اعتراف به اطلاع از بيقرار بودن صدام براي حمله به ايران، چرا اقدام مهمي براي كسب آمادگي هاي لازم به عمل نياورده است و اينكه چرا به عنوان فرمانده كل قوا حتي يك بار هم جلسه شوراي عالي دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسي تهديدات و پيدا كردن راهكارهاي لازم براي مقابله با آن تشكيل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن مي گويد:
"به ما گزارش داده بودند كه عراق دارد تدارك حمله به ايران را ميبيند. البته بعدها مداركي هم به دست قشون افتاد و معلوم شد كه اين خبر، صحيح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعي كه آقاي رجايي ميخواست نخستوزير بشود، خطر تجاوز عراق ديگر شده بود مسئله روز. در آن ايام، روشن شده بود كه تجاوز خواهد شد و با اينكه ياسر عرفات را فرستاده بودم پيش آقاي صدام حسين تا دست به اين كار نزند، اما او در رؤياي پيروزي برقآسا و بيقرار حمله بود. به هر حال، ياسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت كه صدام را مثل طاوس ديده و او ميگويد كه كار ايران را چهار روزه تمام ميكنم. بله، وضعيت اين جوري بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلي رشيد در خصوص خيانت هاي بني صدر در جنگ در برنامه تلويزيوني "محرمانه " اينگونه روايت مي كند:
" ما در اسفند 58 صاحب رئيس جمهور مي شويم (بني صدر) يعني 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به اميد اينكه اوضاع نا بسامان داخلي را در ابعاد دفاعي- امنيتي سر و سامان دهند، فرماندهي كل قوا را به بني صدر مي دهند (تنفيذ مي كنند).اين فرماندي كل قوا بايد در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعي را ساماندهي مي كرد. در متن قانون اساسي داريم كه ايشان بايد شورايعالي دفاع را تشكيل دهد وليكن هفته سوم جنگ اين شورا را تشكيل مي دهد در حالي كه ما بايد اين شورا را از قبل تشكيل مي داديم.
بني صدر كه ادعاي فهم و درك سياسي بالايي هم داشت يك ماه مانده به جنگ بازديدي از منطقه غرب در كرمانشاه انجام داد و مصاحبه كرد كه جنگ اتفاق نمي افتد مگر اينكه موازنه قوا بر هم بخورد يعني اين قدر شعور سياسي نداشت كه با بروز انقلاب اسلامي موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب عليه اسرائيل و به سود كشورهاي منطقه عليه استكبار جهاني آمريكا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 ديگر شوراي انقلاب نداشتيم و بايد نهادي مثل شورايعالي دفاع تشكيل مي شد كه ما به آن سطح استراتژيك كشور مي گوييم.درون اين نهاد است كه تحركات و تهديدات دشمن رصد و كنترل مي گردد. از اين طرف فرمانده كل قواي ما شورايعالي دفاع را تشكيل نمي دهد. حتي يك رزمايش معمولي انجام نمي دهد . وقتي حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را مي بينيم در واقع دشمن به ما مي گويد كه آرايش مي گيرد و بايد خودمان را آماده مي كرديم.
اگر يك رزمايش ساده انجام مي داد در ترديد دشمن تأثير مي گذاشت. اگر بني صدر مي گفت 50 يا صد هزار بسيجي به كمك بچه هاي ارتش در 2 شهر كرمانشاه و اهواز بروند و يك رزمايش انجام دهند تأثيرگذار بود اما اين كارها را نكرد، مصاحبه كرد كه جنگي رخ نمي دهد و مردم را آماده نكرديم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله مي كند. "
بهزاد نبوي پس از عزل بني صدر در تحليلي در روزنامه جمهوري اسلامي در خصوص خيانت او به عنوان فرمانده كل قوا مي گويد:
"بنيصدر زماني كه فرمانده كل قوا شد، يك استراتژي خاصي را در جهت حاكميت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پياده كرد. چنانكه اطلاع داريم، اطلاعيهاي منتشر ساخت كه تمام امراي بازنشسته ارتش بايد به سركار خود باز گردند كه اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعي داشت زمينه را براي بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنيصدر، با استفاده از فرماندهي كل قوا آنچنان جو تبليغاتي در ارتش بوجود آورده بود كه اكثر خلبانان ارتش مسئله را به شكل ديگري برداشت كرده بودند. چنانكه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند كه اين جريان از اصل، انحرافي بود. بنيصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله تحليلي از كودتاي نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومي را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه گفت كودتاي نوژه توطئه آمريكا بود تا متخصصين را از ارتش كنار بگذارند. در حالي كه ما ميدانيم كودتا واقعي بود ودر اين رابطه هم عدهاي دستگير شدند. "( جمهوري اسلامي13/5/1360)
احمد توكلي نيز در كتاب خاطرات خود در اين خصوص مي گويد:
" روزي من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما را درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد. " ( خاطرات سياسي احمد توكلي، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
با اين وصف بني صدر در اظهاراتي تعجب برانگيز تحليل خود را در خصوص روزهاي آغازين جنگ اينگونه برمي شمرد:
"وقتي حمله عراق آغاز شد، من در كرمانشاه بودم. از سرتيپ فلاحي رئيس ستاد ارتش پرسيدم: چند روز ميتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت كنيم، گفت: چهار روز گفتم: شما اين چهار روز را خوب بجنگيد مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجديد سازمان شد و دمكراتيزه كردن ساختار ارتش نقش تعيين كننده داشت. استعدادها و ابتكارات شگفت انسان بر فقر سازماني و تجهيزاتي غلبه كرد و ايران نجات پيدا كرد. " (درس تجربه، ص310)
جالب اينجاست بني صدر كه كه از بديهيترين مسائل نظامي ارتش و ادوات نظامي بياطلاع است به نحوي ميخواهد خود را به عنوان منجي و نجاتبخش كشور در تهاجم عراق در تاريخ به ثبت رساند و آيا اين تناقضگوئي ها حاصل ناديده گرفتن فداكاريهاي مردم در جريان دفاع مقدس نيست؟
*5- سرپوش بنيصدر بر اقدامات تروريستي سازمان مجاهدين خلق:
در ماههاي پاياني سال 59 حضور پررنگ نيروهاي سازمان مجاهدين خلق در جلسات سخنراني آقاي بنيصدر نشان از سرمايهگذاري جدي اين سازمان روي نقاط ضعف ايشان و فراهم آوردن زمينههاي رودرو قرار دادن وي با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند اين همكاري سازمان يافته تا حدودي آشكارتر شد و به ميزان گسترش يافتن تأثيرگذاري سازمان بر بنيصدر فاصله وي با امام بيشتر ميشد. نكته قابل تأمل اينكه تا قبل از اين ائتلاف، سازمان مجاهدين خلق از طريق يك گروه دست ساخته و هدايت شده به حذف فيزيكي شخصيتهاي فكري نائل ميآمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروريستي را محكوم ميساخت. جالب اينكه با رسميت يافتن پيوند آقاي بنيصدر و اين سازمان، مسئوليت اقدامات تروريستي رسماً به عهده گرفته ميشد و آقاي بنيصدرهم هرگز از آن تبري نميجست آنگونه كه پس از گذشت ساليان متمادي هنوز هم در آثار خود مدعي ميشود كه دكتر بهشتي به دست امام به شهادت رسيده است: "من بسيار شك دارم كه غير از دستگاه خميني، كس ديگري دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
اين ادعاي آقاي بنيصدر بعد از دودهه و اندي در حالي مطرح ميشود كه در همان زمان اولاً: گروه تروريستي مجاهدين خلق رسماً مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمايندگان مجلس و شخصيتهاي تراز اول سياسي كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذي سازمان در اين زمينه كاملاً مشخص گرديد. ثانياً: چنين حادثهاي بنا داشت كليه مسئولان طيف در خط امام در كشور را به شهادت برساند و منحصر به دكتر بهشتي نبود؛ لذا صرفنظر از شخصيت وارسته امام كه از چنين اتهاماتي مبراست با كمترين منطق سياسي چنين ادعايي تطبيق پيدا نمي كند كه رهبري نظام درآن شرايط حاد دشمني هاي داخلي وخارجي همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً: اين تنها حركت تروريستي سازمان در ان ايام نبود كه با چنين ادعايي بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقاي بنيصدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخستوزيري كه منجر به شهادت رجايي و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروريستي ديگر كه مسئوليت آنها نيز رسماً از سوي سازمان مجاهدين خلق پذيرفته ميشد توجيهات اين چنيني ابداع نكرده است.
او در توجيه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي توسط منافقين مي گويد:
"در خانه مرحوم لقايي كه او هم شهيد شد يعني تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، من در آنجا بودم... در آنجا كه بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدين ميخواهند با شما صحبت كنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. يكي عضدانلو برادر خانم مريم عضدانلو و ديگري به نام عباس داوري كه از اعضاي قديمي سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالي مطرح كردم و گفتم: "پاسخ اينها را بياوريد تا من فكر كنم. " اولين سئوالي كه از آنها كردم، اين بود كه آيا اين انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، كار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. كار ما نيست. "… آنها برگشتند و جوابهاي مساعد آوردند. بدين ترتيب، من پذيرفتم كه بروم به مخفيگاهي كه آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقاي تهراني هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقاي مسعود رجوي آمد پيش من و معلوم شد كه در آن خانه، همسرش هم زندگي ميكند. در آنجا بود كه صحبت رفتن از ايران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان مي كند كه به سازمان مجاهدين خلق نيازمند بوده است و خود او تمايل به ارتباط با اين سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنويسيد، ما امضا ميكنيم. فقط محلي و سازماني داشته باشيم تا فعاليت بكنيم. ما از تغيير و تحول، بيشتر از اين نميخواهيم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمديد ولي اگر نميآمديد، من سراغ شما ميآمدم "(ص369)
بني صدر در خصوص كمك سازمان مجاهدين خلق براي ترتيب دادن فرار مفتضحانه او از كشور مي گويد:
"آنان خروج از ايران را با كساني كه در نيروهاي هوايي داشتند، ترتيب دادند. كارت شناسايي يكي از همافران را به من دادند. سلماني و غيره آمد و مرا مشابه آن قيافهاي در آوردند كه در عكس آن كارت [شناسايي] بود. چون شب به آن محل ميرفتيم و پرواز ميكرديم، دقت را كم ميكرد و متوجه نشدند. بدين ترتيب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شديم. در آنجا سوار يك هواپيماي سوخت رساني شديم. سرهنگ معزي خلبان هواپيما و خدمههاي هواپيما هم آمدند " (ص371)
6- تشديد مجموعه اقدامات خائنانه بني صدر و بني صدريون پس از اعلاميه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو كه نشان دهنده نزديكي مخاطره آميز منافقين و بني صدر بود و قصد تنش زايي بني صدر را آشكار مي كرد، با واكنش بسيار شديد امام روبه رو گرديد. در ابتدا امام خميني(ره) آيت الله موسوي اردبيلي دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي قضايي سريع و قاطع به اين واقعه كردند كه در پي آن گزارشي توسط يك هيأت قضايي تهيه و تقديم دادستان كل كشور شد كه در آن به بيش از دوازده مورد ارتكابي كه داراي عناوين مجرمانه بودند تصريح شده و در بخش نتيجه چنين آمده بود "دلايل كافي به مجرميت بني صدر، دفتر بني صدر، دفتر هماهنگي و در پي آن گروهك هاي محارب كه اسامي آنها قبلاً ذكر گرديد، گردآوري شده است. "
آيت الله بهشتي و شهيد رجايي نخست وزير وقت عمل بني صدر را نكوهش كردند و امام خميني(ره) نيز در پاسخ به تلگراف آيت الله گلپايگاني كه حاكي از "نگراني ايشان از قضاياي شوم دانشگاه " بود، اعلام كردند كه "بايد گروهها و دسته هاي منحرف سياسي و غيرسياسي بدانند كه من با حساسيت كامل با آنان برخورد اسلامي مي كنم و به شرارت هاي ضداسلامي خاتمه مي دهم. " پس از آن امام خميني(ره) با فراخواندن آقايان آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، مهندس بازرگان، بني صدر و شهيد رجايي به جماران و برخورد ارشادي و حمايتي، رؤساي سه قوه را از انجام مصاحبه تا پايان جنگ تحميلي منع كردند و اعلاميه اي در صبح روز يي اسفند يي از سوي امام خميني(ره) صادر شد كه نتيجه برخي تصميمات و توافقات براي كاهش اختلافات را بيان مي كرد.
نگاهي به مهمترين رويدادهاي سياسي در فاصله سه ماهه بين اعلاميه امام خميني(ره) در يي اسفند يي تا عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا، ضمن آشكار كردن نزديكي بسيار زياد راهبردهاي سياسي بني صدر و منافقين، نشان دهنده قصد بني صدر و منافقين براي پيشبرد اهداف سياسي تبليغاتي خاص به منظور پياده سازي استراتژي مشروعيت قهقرايي (تضعيف، بي اعتبار ساختن و از بين بردن مقبوليت اجتماعي مخالفان) براي ارعاب، تطميع، جذب يا انزواي اعضاي خط امام است. مهمترين رويدادهاي سه ماهه مورد اشاره به اين شرح است:
*نامه مسعود رجوي به بني صدر و پيشنهاد برگزاري راهپيمايي از سوي رئيس جمهور در روز يي فروردين يييي؛
*امتناع بني صدر از امضاي لايحه سرپرستي وزارت امور خارجه توسط نخست وزير عليرغم شرايط جنگي و نياز كشور به ديپلماسي فعال و همچنين رد سه نامزد پيشنهادي نخست وزير براي تصدي پست وزارت خارجه؛
*راهپيمايي منافقين در حمايت از بني صدر در روز ي ارديبهشت يييي پس از صدور اعلاميه امام خميني(ره) و ايجاد درگيري و آشوب در اين راهپيمايي؛
*حمايت بني صدر از يكي از اعضاي سازمان منافقين كه اقدام به خودزني نموده بود و متهم نمودن نهادهاي انقلابي به شكنجه وي؛
* نامه بني صدر به مجلس در تاريخ ي ارديبهشت يييي و متهم نمودن شهيد رجايي به تخلف؛
*نامه منافقين به بني صدر و تقاضاي تضمين از او براي خلع سلاح؛
*اقدام دفتر بني صدر براي خروج اسناد وابستگي كاظم رجوي به ساواك از وزارت خارجه و دستگيري فضلي نژاد عامل خارج كننده اسناد؛
* موافقت ضمني بني صدر با پيشنهاد منافقين در مورد برگزاري رفراندوم به منظور حذف خط امام؛
* نامه تشكر آميز منافقين به بني صدر در مورد پذيرش رفراندوم و دعوت به اعتصاب در حمايت از رئيس جمهور؛
* مصاحبه ها و سخنراني هاي تحريك آميز بني صدر عليرغم ممنوع ساختن اين امر از سوي امام خميني(ره) ؛
* دستگيري منوچهر مسعودي مشاور حقوقي دفتر بني صدر به جرم رابطه با ضدانقلاب و عوامل رژيم شاه، توقيف روزنامه هاي انقلاب اسلامي، آرمان ملت و جبهه ملي به حكم دادستان انقلاب اسلامي در يي خرداد يي؛
روزنامه وي و راهپيمايي طرفداران او در همدان؛
صدور بيانيه منافقين در مورد حمايت يكپارچه از بني صدر در روز يي و يي خرداد يي.
*7- تشكيك در دومين انتخابات رياست جمهوري و عدم تسليم در برابر عزل قانوني مجلس:
بني صدر درحاليكه با رأي مردم به شهيد رجايي دست خود را براي رسيدن دوباره به قدرت كوتاه مي ديد با طرح موضوع تقلب در انتخابات سعي نمود تا حضور ميليوني مردم در انتخابات و شكست خود را به نحوي به ستاد انتخابات وزارت كشور نسبت دهد و از طرفي فرار خود را از كشور به منظور سازماندهي ضد انقلاب توجيه نمايد.او در اين خصوص اين گونه مي گويد:
"وقتي انتخابات رياستجمهوري برگزار شد، در وزارت كشور كه مسئوليت اجراي انتخابات را به عهده داشت، چند تن دوستان ما كه آنجا بودند و رژيم هم نميدانست، به ما خبر دادند، در سراسر كشور فقط دو ميليون و هفتصد هزار نفر در انتخابات شركت كردند... حال، راست يا دروغ، اين موضوعي است كه آقاي منتظري بايد بگويد چون اين طور گفته شد: "اينان رفتند پيش آقاي منتظري و به او گفتند، آقا! جريان رايگيري و تعداد شركتكنندگان در انتخابات اين طور شده، تكليف چيست؟ " او گفت: "براي حفظ حيثيت اسلام، بگوييد بالاي چهارده ميليون نفر راي دادند. "… اين موضوع را هم تاكيد كنم، كساني كه اين مطلب را [راجع به آقاي منتظري] به من گفتند، آدم هاي موثقي هستند.بعد از آمدن اين گزارش، گفتم، بسيار خوب و حالا مردم مرا همچنان رئيسجمهور ميشناسند، يعني به من راي اعتماد دادند و تأييد كردند راي قبليشان را و تكذيب كردند كودتا را. حال، ما وظيفه داريم برويم در صحنه اصلي و روابط پنهاني آنها را كه به اتكاء به آن روابط، دسته به كودتا زدند تا جنگ را ادامه بدهند، فاش كنيم. به اين دليل بود كه با خروج از ايران، موافقت كردم. در حالي كه، در آغاز هيچ قصدي براي خروج از ايران نداشتم. (درس تجربه، ص347)
او در خصوص نقش و تأثير نتايج انتخابات در فرار او از كشور مي گويد:
" مسعود رجوي آمد به محلي كه من مخفي بودم. او در آنجا گفت، ميخواهيم قبل از برگزاري انتخابات رئيسجمهوري- كه 40 روز بعد انجام ميشد- خارج شويم. من گفتم، نه. اول بايد ببينيم، مردم ايران در اين انتخابات رياستجمهوري، چگونه عمل ميكنند. اگر مردم رفتند پاي صندوقها و راي دادند، معنايش اين است كه اين كودتا را تاييد كردند... آقاي رجوي گفت: "اكثر هم لايعقلون. قرآن ميگه، اكثر مردم عقل ندارند. شما ميگيد، اگر مردم رفتند پاي صندوقها، خب، ميرن. آخوندها بهشون ميگن برويد پاي صندوقها، اينها هم ميروند پاي صندوقها. " گفتم: "اولاً، شما قرآن را نخواندهايد. " (درس تجربه، ص345)
*8- تشكيل شوراي ملي مقاومت در جهت براندازي انقلاب:
پس از استقرار رجوي و بني صدر در پاريس، سلسله مصاحبههاي طرفين، جهت معرفي شورا، شروع شد. اگر به رسانههاي آن زمان مراجعه شود، در عكسهاي چاپ شده، اكثرا مسعود رجوي پشت سر بنيصدر نشسته است. علت اين بود كه نام بنيصدر به عنوان رييس جمهور بر كنار شده، در همه جا ميدرخشيد، ولي كسي سازمان مجاهدين خلق را نميشناخت؛ بدين علت، سازمان، از نام و اعتبار بنيصدر در اين تاريخ حسابي استفاده سياسي كرد. حضور بنيصدر در شورا آن قدر براي مجاهدين خلق مهم بود كه براي سفت كردن پاي ايشان در شورا، مسعود رجوي دختر او، يعني فيروزه بنيصدر را به عقد خود در آورد. اين ازدواج زماني انجام شد كه تازه چند ماه از قتل اشرف ربيعي، همسر پيشين رجوي ميگذشت. در تاريخ هفتم مهر ماه 1360، برنامه "دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي ايران " توسط شوراي ملي مقاومت اعلام شد. اين برنامه را بنيصدر به عنوان رييس جمهور و رجوي به عنوان مسؤول شوراي ملي مقاومت امضا كردند. در 20 اسفند ماه 62، ابوالحسن بنيصدر كه حضور سازمان مجاهدين خلق در عراق را به ضرر جايگاه و اعتبار خود مي ديد ، طي نامهاي به مسعود رجوي اعلام جدايي كرد. بنيصدر در اين نام نوشته بود. "البته همانطور كه نوشتهايد دو نظر وجود دارد: يكي نظر سرنگوني رژيم به بهاي جلب همكاري و استفاده از خارج را جايز ميشمارد و يك نظر جايز نميشمارد. اين جانب جانبدار نظر دوم هستم. هر چه ميخواهيد بنويسيد، اما چه كسي گول ميخورد كه مسأله اصلي كه شما را به نوشتن اين نامه برانگيخته، مسأله همكاري با عراق براي سرنگوني رژيم است. از اين راه رژيم [آيت الله] خميني سرنگون نميشود، با كمال تأسف تثبيت ميشود ". (مجاهدين خلق در آيينه تاريخ، صص 164-139)
*9- تدارك ديدار طارق عزيز با مسعود رجوي در محل اقامت بنيصدر در فرانسه:
اين ملاقات ننگين كه در خانه بنيصدر و با حضور همزمان وي در منزل صورت ميگيرد به لحاظ سياسي فراتر از موافقت رئيس جمهور يك تشكيلات خود ساخته با ملاقات نخستوزير خود يعني مسعود رجوي معني پيدا ميكند. براساس قراردادي كه بين آقاي بنيصدر و مسعود رجوي منعقد شده بود كليه اقدامات اين تشكيلات ائتلافي ميبايست به امضاي رئيسجمهور تشكيلات ميرسيد. بنابراين در اين قضيه بنيصدر در واقع يك گام فراتر از صرف موافقت با ملاقات رجوي و طارق عزيز برداشته بود. اين سكوت بني صدر و حضور او در محل اين ديدار، بيانگر اين حقيقت است كه او نه تنها با گفتگوي مستقيم بلكه با همكاري گسترده گروه تروريستي مجاهدين خلق با دشمن بعثي و نيز باز شدن پاي مسعود رجوي به بغداد مخالفت چنداني نداشته است. اظهارات بنيصدر در خصوص ملاقات طارق عزيز با مسعود رجوي ، شناخت چهره خائنانه وي را جامعيت ميبخشد:
" اينكه چه جوري بيايد اينجا و راجع به ملاقات، در كجا باشد بالاخره گفتم: "اگر من بخواهم موافقت كنم، فقط به يك ترتيب ميشود موافقت كرد و آن ترتيب هم اين است كه يك فاتح، يك شكست خورده را ميپذيرد. اينها متجاوزند و در تجاوزشان هم شكست خوردهاند وگرنه به سراغ ما به اينجا نميآمدند... ملاقات شما (رجوي) با او، حداكثر نيم ساعت بيشتر طول نكشد. گفت: "بسيار خوب " (درس تجربه، ص380)
جالب آن است كه بني صدر با اشاره به اين موضوع كه "يك فاتح يك شكست خورده را مي پذيرد " در واقع به طور تلويحي اقرار مي كند كه طارق عزيز به سبب حضور فرمانده اسبق كل قواي ايران به اين ديدار آمده است و ديدار او با مسعود رجوي بهانه اي بيش نيست و چه بسا بين او و طارق عزيز نيز گفتگوهايي صورت گرفته باشد.
*10- وارد نمودن اتهامات بي اساس به مسئولين نظام و زير سئوال بردن مشروعيت نظام پس از جنگ
از ديگر اقدامات او عليه جمهوري اسلامي، حضور در دادگاه فرانسه براي رسيدگي به اتهام فردي به نام رضا مشهدي در رابطه با ترور سيروس الهي بود. وي در اين دادگاه به عنوان شاهد، اتهاماتي را عليه سران جمهوري اسلامي وارد كرد. اما روند برگزاري جلسه چندان به مذاق او خوش نيامد و رأي دادگاه مطابق با برداشت و تفسير او نبود. به همين خاطر وي مسئولين قضايي فرانسه را متهم به سهلانگاري كرد.
او فعاليتهاي مطبوعاتي خود را پس از فرار از كشور از سرگرفت و تاكنون نيز انقلاب اسلامي در هجرت را منتشر ميكند. هر از گاهي هم به فراخور متقضيات روز و مناسب با حال و هواي سياسي كشور، اعلاميهها و بيانيههاي هشدارگونهاي را منتشر ميكند و همّ و غم وي در اين نوع فعاليتها، زير سؤال بردن مشروعيت نظام است. او از اين رهگذر اتهامات گوناگوني را عليه متوليان جمهوري اسلامي عنوان كرده و همواره درصدد القاي اين مطلب است كه تنها انقلاب در سايه تدابير او ميتوانست به سرمنزل مقصود برسد. اين امر نشان ميدهد كه اين نگاه كاملاً خودمحورانه بنيصدر در طول دوران رياست جمهوري و مسئوليت وي در نظام جمهوري اسلامي همچنان وجود داشته و هنوز هم در او جريان دارد.
*جمع بندي:
با در نظر داشتن موارد فوق شكي نيست كه بني صدر خيانت هاي بزرگي را در حق ملت ايران و انقلاب اسلامي روا داشته است كه موارد بسياري از آن هنوز در سينه تاريخ مدفون مانده است.از طرفي شكي نيست كه بني صدر در طول جنگ حداكثر به دنبال كسب پيروزي و يا حداقل به دنبال دستيابي به آتش بس موقت بوده است لذا برخي مسئولين در اظهار نظر هاي خود نبايد فراموش كنند كه تلاش بني صدر به منظور كسب پيروزي در جنگ، دستيابي به ابزاري سياسي به منظور كسب قدرت بيشتر ،محبوبيت سياسي ،فشار به امام و مجلس و در نهايت سركوب نيروهاي پيرو خط امام بوده است و بنابراين طرح موضوع خيانتكار نبودن بني صدر در جنگ و انقلاب به دليل نياز به كسب پيروزي از اين منظر قابل دفاع نيست .به ويژه آنكه همانطور كه حضرت امام پيرامون قضاوت در خصوص اشخاص فرموده اند: "ميزان حال فعلي افراد است "و لذا موضعگيري رسانه اي در خصوص يك فرد نبايد به نحوي چهره امروز او را آن طور تطهير نمايد كه استنباط شود كه مسئولين نظام پس از گذشت سي سال به اين نتيجه رسيده اند كه بني صدر در جنگ خيانت نكرده است.در همين خصوص دكتر محسن رضايي مي گويد:
" بني صدر اگر يك پيروزي به دست مي آورد چنان بر كشور مسلط مي شد كه شايد هيچ كس نمي توانست او را از جايش تكان دهد لذا بني صدر خيلي تلاش كرد كه بتواند حتي تپه اي كوچك را آزاد كند تا بواسطه آن تبليغاتي انجام دهد اما نتوانست.او بعضاً در خط مقدم جبهه نيز وارد مي شد و بسيار به دنبال پيروزي بود. بنابراين مشكل اصلي، بيشتر در ساختار فرماندهي و مديريت و تاكتيكها و روشهاي جنگ در دورة بني صدر بود. كه تاكتيكهاي و توانائي هاي نظامي به كار گرفته شده، قابليت و ظرفيت براي تغيير موازنة قوا به نفع ايران را نداشت. بنابراين بحث، بيشتر به ساختارهاي و تفكرات نظامي كلاسيك حاكم بر جنگ در دوران بني صدر باز مي گردد. "
هر چند ما در حال حاضر شاهد مصاديق فراواني از خيانت هاي بني صدر در حافظه تاريخي خود هستيم اما بايد دانست كه در فضاي حاكم بر سال 60 ،اين تلقي مردم و مسئولين به اندازه امروز داراي مصداق نبوده است.با اين اوصاف صراحت نمايندگان مجلس در خصوص بي كفايتي بني صدر و بيان "انتقادهاي اصولي و اساسي " وارد بر بنيصدردر اين سال جالب به نظر مي رسد.آن گونه كه در اطلاعيه مشترك جمعي از نمايندگان مجلس مصاديق خيانت او به ملت ايران اينگونه عنوان مي شود:
1.مقابله وي با نظام و رهبري امام.
2.عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبديل شدن به مركز وحدت اكثر مخالفين نظام جمهوري اسلامي.
3.غرور و خودمداري و كيش شخصيت.
4.مخالفت با نهادهاي انقلابي. (سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام،ص 577)
از طرفي در نامه حضرت امام به آقاي منتظري -در خصوص عدم صلاحيت وي براي تصدي رهبري- عدم رضايت ايشان با رياست جمهوري بني صدر نمايان است:
" و الله قسم ، من با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم. و الله قسم ، من رأي به رياست جمهوري بنيصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم. (صحيفه امام جلد 21 - صفحه 330)
در پايان اين نوشتار نيز نصيحت هاي امام به بني صدر جهت آگاهي بيشتر خوانندگان با فضاي حاكم بر آن دوران تقديم مي شود:
"من الآن هم نصيحت ميكنم آقاي بنيصدر را به اينكه مبادا در دام اين گرگهايي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند بيفتيد ، و اين آبرويي كه از دست داديد بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني. من علاقه دارم كه همه اشخاصي كه در اين مملكت زندگي ميكنند يك زندگي انساني - الهي باشد. مبادا يك وقت در دام اشخاصي بيفتي كه اين ملت آنها را سر تا پا شناخته است ؛ و آنها از تو پشتيباني كنند و تو هم در دام آنها بيفتي ؛ كه هم دنيا به باد رفته است تا آخر ، و هم آخرت.
اگر نصيحتهاي من را گوش كرده بودي ، اين مسائل پيش نميآمد. لكن نگذاشتند ؛ آنهايي كه به تو اظهار علاقه ميكردند آنها به اسلام علاقه نداشتند ؛ و تو را كشاندند به جايي كه تباه كردند ، بيش از اين خودت را تباه نكن ؛ به دام اين اشخاصي كه مثل اژدها دهان باز كردهاند تا همه حيثيت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نيفت. چنانچه توبه كني و برگردي و علاقه خودت را از اين گروههاي مفسد ، فاسد ، جنايتكار ، سلب كني ، و در يك كناري بنشيني مشغول تصنيف و تاليف بشوي ، صلاح تو است. اگر شما آن نصيحتي را كه آن روز من با حال بيماري در بيمارستان به شما كردم گوش كرده بوديد ، امروز اين طور نبود و من نميخواستم باشد ؛ آن روز من (در) يكي از حرفها ، كه اساس همه گرفتاريهاي بشر است ، تنبه دادم كه "حب الدنيا رأس كل خطيئه " تمام خطاهايي كه از ماها صادر ميشود روي اين حب نفس و جاه و مال و منال است ؛ اگر اين كلمه را گوش كرده بوديد و هواهاي نفساني را زير پا گذاشته بوديد ، اين طور نميشد كه همه گروهها ، همه دوستان شما ، از شما منفصل بشوند ، الا اين گروههايي كه ميخواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهاي درجه اول شما پشت به شما كردند. گروههايي كه با شما بودند و براي شما شعار ميدادند پشت به شما كردند. و اين دليل اين بود كه شما قدرت سياسي نداريد ، بزرگتر دليل اين است كه انسان يازده ميليون 11 رأي را تباه كند! اين گذشت و ناگوار گذشت ، من نميخواستم اين طور بشود. لكن باز براي هر كس ، هر كار بكند ، جاي توبه و در توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه كن و يك قدم طرف خدا برو و پشت به هواي نفساني بكن ، خداوند ميپذيرد تو را. آبروي تو را اعاده ميدهد. حيثيت تو را اعاده ميدهد. (صحيفه امام جلد 14 - صفحه 493)
نويسنده: پيمان پور جباري
ادامه مطلب
چندي پيش دريابان علي شمخاني وزير سابق دفاع كه به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر در برنامه تلويزيوني ديروز امروز فردا حضور يافته بود در خصوص بني صدر گفت: " بنيصدر خائن نبود. اين تفاوت نگاه وي در اداره جنگ بود و انديشهي عمل وي غلط بود اما خيانت نبود.بنيصدر ميخواست با پيروزي در جنگ در ميدان جنگ تهران نيز پيروز شود و به هيچ بهايي حاضر نبود جنگ را ببازد و حتي نميخواست پيروزي در جنگ را با هيچ كس شريك شود. او مطمئن بود كه پيروز جنگ خواهد بود و اميدوار بود با پيروزي در جنوب در تهران هم پيروز شود كه البته اين نيت صادق و سالم نبود و روشهاي وي براي جنگ نيز غلط بود كه منجر به آن نتايج شد،اما خيانت هرگز و من هيچوقت اينگونه فكر نكرده و نميكنم. "
بقيه در ادامه
البته ايشان در مقدمه كتاب حماسه هويزه اضافه نموده است كه:
"من شخصا بعضي از آنچه را كه به عنوان ماجراي هويزه نقل ميشود، قبول ندارم؛ يعني هرگز هدف بني صدر شكست عمليات هويزه نبود ...او كسي بود كه با بدست آوردن يك پيروزي، مي توانست همه مخالفين خود را حذف نمايد و مسلم است كه هرگز حاضر نبود آگاهانه شكست در يك عمليات را بپذيرد. اين نهايت سادهانديشي است اگر اعلام شود عمليات هويزه، عملياتي بود كه بنيصدر در آن خيانت كرده است. بنيصدر تمام تدبير خود را به كار گرفت كه عمليات هويزه موفق شود. من خودم در اتاق جنگي كه بنيصدر در آنجا بود حضور داشتم. "( حماسه هويزه، مقدمه به قلم علي شمخاني، چاپ 1366،صفحه12)
اين اتفاق نشان داد كه عليرغم گذشت 30بيش از سال از پيروزي انقلاب اسلامي، در بين دوستداران نظام اطلاع و تحليل يكساني در مورد وقايع و تحولات اين برهه از تاريخ معاصر ايران وجود ندارد و اين دشواري كار متوليان تاريخ را در تبيين درست رويدادهاي انقلاب اسلامي براي نسل سومي كه تنها به واسطه شنيدهها و نوشتهها با انقلاب ارتباط برقرار كردهاند، دو چندان ميكند.
لذا در اين مقاله برآنيم تا برابر اسناد و مدارك، سيري گذرا از اقدامات ابوالحسن بنيصدر را از ظهور تا سقوط بررسي نموده و برخي از خيانت هاي او را قبل ،حين و بعد از جنگ بررسي كنيم:
*بني صدر از ظهور تا سقوط
ابوالحسن بنيصدر متولد دوم فروردين 1312 در باغچه از توابع همدان دوران تحصيل خود را در همدان و تهران گذراند و دوران طفوليت را تا اخذ ديپلم متوسطه در اين شهر سپري نمود. او در خانوادهاي روحاني بزرگ شده بود و پدرش از جمله روحانيون معروف همدان بود؛ اما به گفته خودش جو موجود در خانوادهاش فضاي ضد آخوندي تمام عياري داشت. (درس تجربه، ص 43)
اين نگاه منفي و بيم داشتن از اجبار پدر براي يادگيري دروس حوزوي باعث شد كه وي در عرصه فراگيري علوم جديد از خود تقلايي نشان دهد. در كنار اين، از مسائل سياسي هم غافل نبود و كم و بيش در جريان وقايع و رويدادهاي روز قرار ميگرفت. بنيصدر علاقمند به تحصيل در رشته حقوق دانشگاه تهران بود، اما به دليل نمره صفر او در زبان خارجه، نتوانست در كنكور شركت كند و ناگزير به تحصيل در دانشكده معقول و منقول شد. در دوران دانشجويي ابتدا به حزب "زحمتكشان " مظفر بقايي تمايل يافت، اما در جريان كودتاي آمريكايي 28 مرداد، جذب جبهه ملي شد. (درس تجربه،ص 57)
ابوالحسن بنيصدر پس از گرفتن ليسانس، كار خود را در مؤسسه تحقيقات علوم اجتماعي احسان نراقي آغاز كرد و در همين ايام با دختر همسايه دوران نوجوانياش در همدان ازدواج نمود.
در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت 2 بار بازداشت شد و مدت كوتاهي را در زندان گذراند. ابوالحسن بنيصدر پس از سركوب قيام 15 خرداد 1342 و منحل شدن جبهه ملي دوم، به فرانسه رفت و در آنجا فعاليتهاي خود را تحت عنوان جبهه ملي سوم پي گرفت، اما طولي نكشيد كه اختلافات شديدي با كنفدراسيون دانشجويان خارج كشور پيدا شد و بر اثر بروز اين درگيريها، ابتدا جبهه ملي سوم و در پي آن كنفدراسيون متلاشي شد. او كه در سالهاي اوليه دهه پنجاه از فعاليتهاي سياسي دور افتاده بود و بعضاً به اتفاق دكتر نقيزاده در انگليس گاهنامه "خبرنامه جبهه ملي " را منتشر ميساخت، به مرور به اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا نزديك شد و دور تازهاي در حيات سياسي بنيصدر آغاز شد.
زماني كه حركت انقلابي مردم ايران شدت گرفت، روابط بنيصدر نيز با انقلابيون و پيروان امام نزديكتر شد، به ويژه اينكه وقتي در جريان زنداني شدن آيات طالقاني و منتظري و شهادت آيتالله سعيدي، برخي از مبارزين از جمله محمد منتظري، محمد غرضي، محمدعلي هادي كه آن هنگام در فرانسه حضور داشتند و در كليساي "سن مري " اعتصاب غذا كرده بودند، در كنار آنان نقش فعالي پيدا كرد و به همراه سلامتيان، سودابه سديفي و احمد غضنفرپور، جنبههاي مثبت اين حركت اعتراضي را براي فرانسويان و فعالان حقوق بشر تشريح كرد.
آن موقع صادق قطبزاده به خاطر روابط گسترده در عرصه رسانه، در پاريس معروفيتي پيدا كرده بود و با مبارزين انقلاب و چهرههاي ملي و مذهبي ارتباط خوبي داشت، اما هم بنيصدر و هم قطب زاده تاب همكاري و تحمل يكديگر را نداشتند و آن يكي، ديگري را به صفت كيش شخصيتي متهم ميكرد و اين ماجرا تا زمان انقلاب اسلامي و حوادث پس از استقرار نظام هم ادامه پيدا كرد.
اين اختلافات همچنان باقي بود تا اينكه خبر رسيد امام قصد سفر به فرانسه را دارد. اين مسئله باعث اختلاف نظر ميان نيروهاي انقلابي مقيم پاريس شد. بنيصدر با آمدن امام به پاريس به دلايل زير مخالف بود:
اول اينكه ميگفت، ايشان يك مرجع تقليد هستند و اگر بيايند در يك كشور غربي، در بين مذهبيون ايراني و منطقه جنبه خوبي پيدا نخواهند كرد.
دوم اينكه او نميخواست امام شاهد اختلافات موجود ميان روشنفكران و نيروهاي ملي و مذهبي باشد و اصرار داشت كه امام براي اقامت، سوريه را انتخاب كند (هجرت امام از نجف به پاريس به روايت غضنفرپور، خبرگزاري فارس، 22/11/85)
سرانجام امام تصميم گرفتند به پاريس سفر كنند و در زمان اقامت ايشان در فرانسه، ارتباط برخي از انقلابيون و روشنفكران از جمله بنيصدر با امام بيشتر شد.
همزمان با بازگشت امام به ايران در 12 بهمن، وي از جمله كساني بود كه در اين سفر با ايشان همراه بود. در آن زمان وي چهرهاي ناشناخته براي مردم بود، اما بعد از گذشت سه روز از ورودش به ايران، سلسله سخنرانيهايي در دانشگاه صنعتي شريف داشت كه ده روز به طول انجاميد. از اين پس بسياري او را در لباس يك روشنفكر ديني كه سعي دارد با استفاده از مفاهيم و مضامين قرآني و اسلامي پيوندي با دنياي متمدن غرب برقرار كند، ميشناختند.
مناظره بنيصدر با بابك زهرايي از رهبران گروهي مائوئيستي موسوم به كارگران انقلابي نيز چهره موفقي از او به نمايش گذاشت وكمكم زمينه عضويت او در شوراي انقلاب مطرح شد و با قطعي شدن اين موضوع، از اين پس در بيشتر روزنامهها، عكس و خبر او درج ميشد.
وي در اين دوران براي بسياري به عنوان كسي كه ظاهراً براي مشكلات، راه حلي ايدئولوژيك و مبتني بر اسلام انديشيده، مطرح بود؛ خصوصا اينكه در آن زمان وي مقالات و كتابهاي زيادي را در اين زمينه تأليف كرده بود، مانند اقتصاد توحيد، كيش شخصيت، صد مقاله پيرامون جمهوري اسلامي و… .
وي در اين مقطع يكي از منتقدان تند و تيز كابينه دولت موقت هم بود و در ساختار اقتصادي از جمله مدافعان سرسخت ملي شدن بانكها و اقتصاد بدون بهره بود. از طرفي ديگر تجربه حضور در وزارت اقتصاد و دارايي و امور خارجه را هم داشت. همه اين عوامل باعث شد كه او به عنوان يكي از چهرههاي مطرح براي انتخابات اولين دوره رياست جمهوري شناخته شود؛ به ويژه آنكه وي قبل از مطرح شدن اين فكر، روزنامه "انقلاب اسلامي " را ـ با اين هدف كه صرفاً در خدمت انقلاب باشد ـ تأسيس و راهاندازي كرد كه عملاً اين نشريه به سخنگوي تبليغاتي وي در انتخابات و دوران رياست جمهوريش تبديل شد.
در تاريخ 4/10/58 كيهان در گمانهزنيهاي خود در مورد كانديداهاي احتمالي از بنيصدر، قطبزاده، بازرگان و غلامحسين صديق (از نيروهاي جبهه ملي) به عنوان داوطلبان شركت در انتخابات رياست جمهوري نام برد.
ابوالحسن بنيصدر وزير اقتصاد و دارايي نيز در همين ايام به صورت تلويحي اعلام كرد كه ظرف چند روز آينده، رسماً دست به فعاليت انتخاباتي خواهد زد.
سر انجام با داغ شدن بازار شعارهاي انتخاباتي ، بنيصدر مهمترين برنامههاي خود را وحدت ملي، بازسازي اقتصاد، امنيت و معنويت برشمرد.
در 25/10/58 احتمال كنارهگيري جلال الدين فارسي به خاطر شبهه قانون اساسي و ايراني الاصل نبودن او مطرح شد. اين مسئله حزب جمهوري را با وضعيت دشواري مواجه ساخت. از طرفي ميديدند كه رقيب اصلي انتخاباتي آنان يعني بنيصدر از حمايت گسترده اي برخوردار است و از سوي ديگر فكر نميكردند بتوانند جايگزين مناسبي را براي فارسي انتخاب كنند.
بالاخره در 5/11/58 اولين دوره انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و مردم براي انتخاب رئيس قوه مجريه پاي صندوقهاي رأي رفتند و بني صدر با 11 ميليون رأي به رياست جمهوري رسيد.
با انتخاب بنيصدر، فضاي تأسفباري بر اردوي نيروهاي خط امام آن دوره حاكم شد. نگرانيها وقتي دوچندان شد كه ديدند بنيصدر با راهاندازي نهادي موسوم به "دفتر هماهنگيهاي رئيسجمهوري "، قصد تسخير مجلس را نيز دارد. بنابراين رقابتها از نو آغاز شد و كدورتي كه بين جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري در آستانه انتخابات رياست جمهوري به وجود آمده بود، به سرعت برطرف شد و نيروهاي سياسي مجدداً صفآرايي كردند.
در آستانه برگزاري نخستين دوره انتخابات مجلس، گروههاي سياسي با شور و هيجان وارد عرصه شدند و از همان ابتدا مشخص بود كه رقابت اصلي ميان حزب جمهوري اسلامي و دفتر همكاريهاي مردم با رئيسجمهور خواهد بود.
بنيصدر بعد از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري به منظور تجديد اين موفقيت، اقدامات چندي را براي جلب توجه مردم و كسب آراي آنان براي انتخابات و راهيابي نامزدهاي مورد حمايت خود به مجلس آغاز كرد كه تأسيس دفتر همكاريهاي مردم با رئيسجمهوري از جمله اين اقدامات بود.
به هر حال، انتخابات برگزار و حزب جمهوري اسلامي در تهران و ديگر شهرستانها موفق به كسب اكثريت آرا شده بود. اين مساله نارضايتي رئيسجمهور و سازمان مجاهدين خلق و مليگراها را در پي داشت. همگان ميدانستند كه چالش اصلي ميان مجلس و رئيسجمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بنيصدر با رندي سعي در جلب نظر امام و بيت ايشان براي بهرهبرداريهاي سياسي داشت و به همين خاطر مرحوم حاج احمد خميني را به عنوان نخستوزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد. بنيصدر در اقدام بعدي، مصطفي ميرسليم، سرپرست شهرباني كل كشور و از اعضاي حزب جمهوري اسلامي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد كه به رغم حدس و گمانهاي اوليه مبني بر موافقت اكثريت نمايندگان مجلس با ميرسليم، او هم موفق به كسب آراي لازم نشد.علياكبر ولايتي ديگر نامزد پيشنهادي بنيصدر براي تصدي نخستوزيري بود كه او نيز موفق به جلب نظر مجلس نشد.
در نهايت تصميمگرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شوراي انقلاب و رئيسجمهور براي تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلي رجايي به توافق رسيد. از همان ابتدا بنيصدر با انتخاب وي به عنوان نامزد پيشنهادي براي نخستوزير موافق نبود و حتي به رجايي لقب "خشك سر " داد.
جالب اينجاست كه به رغم عدم عضويت محمدعلي رجايي در حزب جمهوري اسلامي، وي با آراي نسبتاً بالايي در مجلس موفق به كسب رأي اعتماد شد.
در اين مقطع بني صدر تلاش كرد تا ضمن در دست زمام امور و بي اثر كردن حرف نخست وزير، دلائل ناكارآمدي سياسي و اقتصادي را متوجه كابينه محمد علي رجايي كند و از سوي ديگر در جبهههاي جنگ از نيروهاي بسيجي و سپاهي كه جزو منتقدان فرماندهي او در جنگ بودند سلب اختيار كند.
به حر حال چرخ اجرايي اداره كشور به كندي در حال چرخش بود و نمايندگان مجلس براي اينكه روند امور براي پيشبرد اهداف كابينه دولت تسهيل شود، تصويب لايحه دوفوريتي تعيين سرپرست براي سه وزارتخانه امور اقتصادي و دارايي، امور خارجه و بازرگاني را در دستور كار قرار دادند. اما بنيصدريون در مجلس به تكاپو افتادند تا بر سر تصويب چنين لايحهاي مانعتراشي كنند و به همين عده اي صحن علني مجلس را ترك كردند كه البته اين تلاش ناكام ماند.
سرانجام اقدام نمايندگان مجلس در تصويب لايحه خشم بنيصدر را بر انگيخت. به طوريكه در غائله 14 اسفند ماه 1359 شديدترين حملات را نثار مجلس و شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي كرد. اجتماع مردم در اين روز در دانشگاه تهران ـ همزمان با سالگرد تولد دكتر مصدق ـ به صحنه درگيري نيروهاي موافق و مخالف وي مبدل شد.
بنيصدر در دفتر رياست جمهوري خود طيف وسيعي از تحصيل كردگاني را گردهم آورد كه اغلب وابسته به گروههاي مخالف انقلاب بودند. اين دفتر تحت نظارت دكتر رضا تقوي- از ديپلمات هاي وزارت امور خارجه حكومت پهلوي- افرادي را كه به جبهه ملي، سازمان مجاهدين خلق، حزب رنجبران و ديگر گروهها و سازمانهاي مخالف انقلاب وابسته بودند، گردهم آورد. علاوه بر اين دفتر هماهنگي مردم با رئيس جمهور به كانوني براي تحريك غيرمستقيم مردم عليه ارگانها و نهادهاي برخاسته از انقلاب تبديل شده بود. اين عملكرد كه جامعه ايران را در اولين سالهاي پس از پيروزي انقلاب با موجي از بحران و تنش و درگيري مواجه كرده بود، همراه با عدم شايستگي و صلاحيت بنيصدر در مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح به ويژه در شرايط جنگي و همچنين حمايت صريح و علني وي از سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و نقش وي در ميدان دادن به اين سازمان در عرصه اجتماعي و سياسي كشور، سبب شد تا امام خميني روز 20 خرداد 1360 طي حكمي وي را از سمت فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران بركنار و براي حل اختلاف بين مسئولان نظام، دستور تشكيل كميتهاي را صادر كردند. در اين كميته، آيتالله مهدوي كني، شيخ شهابالدين اشراقي از طرف بنيصدر و شيخ محمد يزدي از طرف حزب جمهوري اسلامي عضو بودند و مهدوي كني در اين هيأت به عنوان نماينده امام انتخاب شد. (صحيفه امام، ج 14، ص 248) بعد از بحث و بررسي فراوان بنا بر نظر هيأت، موارد تخلف رئيسجمهوري از وظايف قانونيش اعلام شد. (خاطرات آيتالله محمد يزدي، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 506)
در نهايت با توجه به قانونشكني و عدم التزام بنيصدر به مصوبات كميته حل اختلاف، طرح بررسي عدم كفايت سياسي رئيسجمهور در دستور كار مجلس قرار گرفت. بنيصدر براي فرار از دستگيري از روز 25 خرداد به مخفيگاه رفت و در ايام اختفا، براي امام نامهاي نوشته و ايشان را به رعايت قانون دعوت كرد.
انتشار اطلاعيهي تهديد آميز سازمان مجاهدين خلق در 26 خرداد نشان ميداد كه اين سازمان به منظور مقابله با تصميم مجلس و امام درصدد اقدامي متقابل و خشونتآميز است. در همين راستا در روز 30 خرداد تظاهراتي با حضور هواداران بني صدر برگزار شد كه به خشونت كشيده شد و عدهاي از جمله عذرا حسيني همسر بنيصدر دستگير شدند.سازمان مجاهدين بعدازظهر همان روز با بالا بردن عكسهاي رجوي و تغيير شعار و توسل به قهر، فضاي متشنجي را در كشور به وجود آورد.
روز 31 خرداد 1360، لايحه عدم كفايت سياسي بنيصدر براي ادامه منصب رياست جمهوري به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيد. اين لايحه 10 روز پس از صدور حكم حضرت امام مبني بر بركناري بنيصدر از مقام فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران و 5 هفته قبل از فرار او و مسعود رجوي رئيس سازمان مجاهدين خلق از كشور صورت گرفت. بنيصدر روز چهارشنبه هفتم مرداد 1360 با يك فروند هواپيماي بوئينگ 707 به خلباني سرهنگ معزي، خلبان ويژه شاه و با چهره مبدل به فرانسه گريخت .
تصويب لايحه عدم كفايت سياسي بنيصدر توانست به حيات سياسي، پرتشنج و ماجراجويانه اولين رئيس جمهور ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه تنها 17 ماه به طول انجاميد خاتمه دهد.
با اين حال بنيصدر در فرانسه ـ محل اقامت فعلي خود ـ دست از فعاليت عليه جمهوري اسلامي بر نداشت. او كه خود را رئيسجمهور قانوني ميخواند و رأي مجلس را درباره عدم كفايت سياسي كودتا ميدانست از جمله كساني بود كه در تشكيلات شوراي مقاومت به همراه مسعود رجوي و ديگر مخالفان نظام جمهوري جزو اعضاي موثر و موسس بود؛ همان تشكلي كه در تاريخ 27/4/60 تحت عنوان "ميثاق " اعلام موجوديت كرد، اما از همان ابتدا مشخص بود كه اين جمع ناهمگون ياراي تحمل يكديگر را ندارد. چون اساساً با توجه به خصوصيت فردي عناصر عضو، هر يك نظر خود را در خصوص مسائل جاري صائب ميدانست و بر رأي خود پاي ميفشرد. سرانجام اين مسئله و عوامل ديگر كنارهگيري بنيصدر و جدايي او از رجوي در پي داشت.
*خيانت هاي بني صدر به ملت ايران
1- بنيصدرتحت پوشش سازمان سيا (اسم رمز: اس. دي. لور 1)
بنيصدريكي از افرادي است كه به علت عملكرد موذيانه و ضدانقلابي خود، از همان آغاز، مورد توجه سازمان سيا قرار داشت. يكي از اسناد لانه جاسوسي، از اختلاف دو ضد انقلاب ـ نفوذ كرده در صفهاي انقلابيون ـ يعني اميرانتظام و بنيصدر حكايت دارد:
"ميانهي انتظام با بنيصدر بد است. اميرانتظام گفت، بنيصدر مزاحمي است كهدائم حرف ميزند و شكايت ميكند، اما از مسؤوليت گريزان است. "
در جاي ديگر، جاسوسان سفارت آمريكا شخصيت بنيصدر را چنين ميدانند:
"او مردي است كه ميخواهد هدايت (رهبري) كند؛ ولي در واقع فقط حرفميزند. او خشك و طفرهرو است و نفوذ مهمي در رژيم جديد دارد. به نظرميرسد كه وي مجموعهاي از اضداد است. "
به عنوان نمونه معصومه ابتكار از دانشجويان تسخيركننده لانه جاسوسي در اين زمينه در كتاب "تسخير " مي نويسد: "يكي از اين اسناد در مورد فردي بود كه سازمان سيا از او با عنوان1 LURE. SD نام مي برد. در دي ماه 1358، در گاو صندوق اتاق رئيس پايگاه سيا در تهران، هفت سند درباره اين فرد پيدا كرديم. نخستين سند به تاريخ 27 جولاي 1979 به گزارش هاي فردي به نام SD ROTTER كه بعدها معلوم شد قشقايي است، مربوط مي شد. وي مقامات سيا را به تماس با شخص ديگري با عنوان SD LURE ترغيب مي كرد. در اين سند شماره تلفن او ذكر شده بود. با كنترل اين شماره تلفن متوجه شديم متعلق به منزل جناب بني صدر است! سند ديگر از او به عنوان يك منبع اطلاعاتي و بالقوه نام مي برد. يكي از مأموران سيا با اسم رمز گاي رادرفورد در پاريس تحت پوشش يك تاجر به او نزديك شده بود. SD LURE موافقت كرد كه دوباره در تهران با او ملاقات كند. "
در اسناد لانهي جاسوسي بنيصدر با اسم رمز SD LURE خطاب شدهاست.سازمان سيا براي نزديك شدن به بنيصدر، از پوشش مسايل اقتصادي استفاده كرد و مأموري با اسم رمز راتر فورد ـ با اسم حقيقي ورنون كاسين ـ را كه در مسايل اقتصاديتبحر داشت به عنوان يك تاجر مهم آمريكايي به وي معرفي نمود و بنيصدر درملاقاتهاي اوليه، خواستار تداوم اين ديدارها ميشود. اين اقدامات يك ماه قبل ازپيروزي انقلاب اسلامي و در پاريس صورت ميگيرد.
بنابر اعترافات يكي از گروگانها به نام تام آهرن ـ رئيس قرارگاه سيا در تهران ـ يكي ازجاسوسان سيا كه خود را نمايندهي يك كمپاني تجاري معرفي كرده بود، در حوالي 29مرداد 1358، به تهران آمد و بين 3 تا 5 بار با بنيصدر ملاقات ميكند. در آخرين جلسه، بنيصدر با پيشنهاد دريافت حقوق ماهيانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادي شركتتجاري تحت پوشش سيا موافقت ميكند.
آهرن در پاسخ به اين سؤال دانشجويان كه آيا بنيصدر ميدانست طرف مقابل وي يك مأمور سيا است ميگويد:
"قرار نبوده كه به بنيصدر در اين مرحله گفته شود، كه طرف مقابل سيا ميباشد،لذا به وي گفته نشده بود؛ اما يك مسأله بود كه ميتواند به وي اين برداشت راداده باشد كه عبارت است از: نحوهي پيشنهاد ماهيانه (دريافت) هزار دلار كهبدون انجام ترتيبات معمولي تجاري مورد پيشنهاد و توافق قرار گرفت وميتوانست بيانگر آن باشد كه مسأله به اين سادگيها نيست. "
اما اسناد نيز دربردارندهي نكتههاي جالبي است. بنيصدر در اولين ملاقات خود با اين جاسوس چنين ميگويد:
"دربارهي توانايي و قدرت خميني مبالغه شده، خميني قادر نيست كشور را بهتنهايي اداره كند و بايد به ديگران تكيه كند. "
مأمور سيا برداشت خود را دربارهي اين گفتهي بنيصدر چنين عنوان كرده است:
"اين نظر تا حدي مطابق آن چيزي است كه در پاريس گفت: "من به خمينياحتياج دارم، اما خميني هم به من احتياج دارد. " لحن اين نظريه به نحوي بود كهانسان استنباط ميكند كه ل ـ 1 (بنيصدر) فكر ميكند نسبت به آنچه از خمينيميتوان انتظار داشت، محدوديتهايي وجود دارد. "
در سند ديگري كه به بررسي نقاط مثبت و منفي شخصيت بنيصدر ـ از ديدجاسوس سيا ـ پرداخته ميشود، چنين آمده است:
"نكات مثبت: 1ـ چون او يك توطئهگر (طراح) كهنه كار است، اگر احساس كندكه رژيم از اهداف انقلابي خود دور ميشود، يا اينكه به نفع خودش خواهد بود،ممكن است در آينده براي توطئه عليه رژيم مانعي سر راه خود نبيند. 2ـ گرچه اواحتمالاً در حال حاضر هيچ مشكل مالي ندارد، اما بايد در نظر داشته باشد كهممكن است با يك تذكر كوتاه به خارج تبعيد شود و در آن زمان ميتواند ازكمك مالي ما استفاده نمايد. 3ـ اگرچه او به خميني احترام ميگذارد، اما او رامصون از خطا نميداند... 6ـ او جاهطلبي سياسي دارد. نكات منفي:... 2ـ افشاشدن روابط مخفيانهاش با ما احتمالاً به زندگي حرفهاي سياسي فرد مزبورخاتمه خواهد داد. يقين است كه او اين نكته را از نظر دور نخواهد داشت.... ماهمچنان به استخدام ل ـ ا علاقهمند هستيم... "
*2- اقدام مشكوك بني صدر در انهدام بقاياي تجهيزات حمله نظامي امريكا به طبس
پس از شكست امريكا در صحراي طبس بني صدر به طور مشكوكي دستور انهدام بقاياي تجهيزات نظامي امريكا را صادر مي كند كه اين امر به شهادت يكي از مسئولين سپاه به نام شهيد منتظر قائم كه در محل واقعه حاضر شده بود مي گردد.پس از اين واقعه كميته اي مأمور بررسي اين اقدام بني صدر مي گردد.بني صدر اين بي تدبيري را اين چنين توجيه مي كند:
"موقعي كه مسئله طبس پيش آمد [4 ارديبهشت 1359] در خوزستان بودم. رئيس ستاد ارتش سرلشگر شادمهر به من تلفن كرد و گفت كه هواپيماها و هليكوپترهاي آمريكايي آمدند به طبس. من [در مسير مراجعت از خوزستان به تهران] به خلبان گفتم كه برود بالاي آن منطقه. آنها گفتند، ممكن است آمريكاييها هنوز آنجا باشند و هواپيماي ما را بزنند. گفتم: بايد خطر را پذيرفت. يعني چه آمريكايي ها آمدند به آنجا؟ مگر ارتش خواب بود؟ به هر حال، خلبان به سوي آن منطقه پرواز كرد و كمي هم ارتفاع را كم كرد. آن چه در آن وضعيت ديدم، چند هليكوپتر و دو هواپيما روي زمين مانده بود... بعد كه آمدم به تهران، رفتم در تلويزيون و قضيه را توضيح دادم. همان شب، سرلشگر شادمهر به من تلفن زد و گفت: "اگر آمريكاييها شبانه بيايند و اين هليكوپترها و هواپيماها را [كه در فرودگاه طبس جا گذاشتند] ببرند، ديگر هيچ آبرويي براي ارتش باقي نميمونه. اينجا كه آمدند، نديديم. حالا، اگر بيايند و ببرند خواهند گفت، پس توي كشور هيچ كس به هيچ كس نيست ... بعد از اين توضيحات، او گفت: "پس اجازه بدهيد كه ما هواپيما بفرستيم و از بالا ملخهاي هواپيما و هليكوپترهاي آمريكايي را بزنيم تا آنها نتوانند ببرند. " خب، من كه نظامي نبودم، قاعدتاً ميبايد سخن مسئول نظامي را ميپذيرفتم و آن پيشنهاد را پذيرفتم و گفتم، همين كار را بكنيد. وقتي هواپيمايي را فرستاده بودند به طبس تا از آن بالا، ملخهاي هلي كوپتر را بزنند، تعدادي از پاسدارها آنجا بودند و به يكي از آنها تير خورده بود... (درس تجربه، ص293و292)
اين اظهارات در حالي است كه اولاً تجهيزات به جاي مانده به نحوي منهدم شدند كه به هيچ وجه امكان بهره برداري از اسناد به جاي مانده در آنها به دليل وقوع انفجار امكان پذير نگرديد و در واقع اين اقدام نظامي بسيار فراتر از هدف قرار دادن ملخهاي بالگرد هاي امريكايي بود.آيت ا... هاشمي رفسنجاني در خطبه هاي نماز جمعه در خصوص اين واقعه مي گويد:
" پس از شكست عمليات چند بالگرد زمين گير شد و اسنادي بجا ماند. با زمين گير شدن اين بالگردها، بني صدر كه آن موقع رييس جمهوري و فرمانده كل قوا بود، دستور بمباران منطقه را صادر كرد. من مأمور شدم بررسي كنم كه علت بمباران چه بوده است؟
امريكايي هاكه رفته بودند، چه ضرورتي براي بمباران منطقه وجود داشت؟ ...اتفاقي مهمي رخ داد و البته توجيه شد. شهيد منتظر قائم كه از يزد براي بررسي موضوع به منطقه اعزام شد در جريان اين بمباران شهيد و بسياري از اسناد بجا مانده از ميان رفت. براي پاسخ به اين سئوال مهم تحقيقات زيادي صورت گرفت، اما به نتيجهاي منجر نشد. "(جمعه 8 /2/1385)
*3-كار شكني در تعامل با قواي سه گانه:
در بعد اختلافات داخلي نوع تعامل ايشان با دو قوه ديگر يعني قوه مقننه و قضائيه و حتي در ارتباط با زير مجموعه قوه مجريه يعني نخستوزير و وزرا بسيار خصمانه است. روابط رئيسجمهور بعد از شكست تلاشهاي گستردهاش براي تشكيل يك مجلس هماهنگ با خود، همواره با نمايندگان مجلس تيره بود، تا آنجا كه حتي مصوبات مجلس را براي اجرا، امضاء و ابلاغ نميكرد و قوه مقننه را مجبور ساخت با تصويب طرحي، مهلت پنج روزهاي را براي رئيسجمهور تعيين كند. در مورد قوه قضائيه حملات به شهيد بهشتي و ديگر مسئولان قضايي آن دوران ما را بينياز از پرداختن به آن ميكند.
اما در مورد زيرمجموعه قوه مجريه بايد گفت با وجودي كه شهيد رجايي هم به لحاظ تحصيلات، هم به لحاظ سابقه سياسي و مبارزاتي و در نهايت به دليل تواضع و وارستگي در جايگاه بالاتري از آقاي بنيصدر قرار داشت، اما علي رغم تأييد اوليه و معرفي وي به مجلس به عنوان نخستوزير پيشنهادي رئيسجمهور همواره آماج حملات بسيار تند و تحقيرآميز آقاي بنيصدر قرار داشت. صبر و بردباري آقاي رجايي در اين مقطع كه براي حفظ وحدت پاسخي به برخوردهاي غيراصولي رئيسجمهور نميداد زبان زد عام و خاص است. در مورد وزرا نيز كافي است به اين واقعيت توجه كنيم كه حتي مدتها بعد از حمله گسترده و همجانبه دشمن به خاك ايران و اشغال بخش هاي عظيمي از ايران بنيصدر چهار وزارتخانه كليدي همچون وزارت امور خارجه را بيوزير نگه داشته بود و وزراي پيشنهادي نخستوزير را به مجلس معرفي نميكرد.
او حتي در جريان انتخاب شهيد رجايي به نخستوزيري با ارسال نامهاي خطاب به وي و در جهت القاي اين مسأله كه اين انتخاب به او تحميل شده است در صدر نامه عبارت "با توجه به جريان گزينش شما " را آورده بود. (چگونگي انتخاب اولين رئيس جمهور، كيومرث صابري، نامه مورخه 29/5/59) و چند روز بعد هم براي اينكه از اعمال دولت اعلام برائت كند، در ديدار عمومي با مردم عنوان كرد: اگر ديدم كه اين دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من بايد به مردم بگويم كه اين دولت دولت من نيست. بنابراين من ابزار كار ندارم كه شما از من چيزي بخواهيد. (انقلاب اسلامي، 3/6/59)
براي درك بهتر اين موضوع مرور خاطرات دكتر احمد توكلي پيرامون اختلاف شهيد رجايي و بنيصدر خالي از لطف نمي باشد:
"پس از پذيرفته شدن آقاي رجايي، به عنوان نخست وزير، دعوا بر سر تعيين وزرا آغاز شد. آقاي رجايي قبل از اين كه نخست وزير شود، در دفتر آموزش و پرورش، در پشت ميدان بهارستان مستقر بود. ايشان براي تعيين دولت خود عدهاي را به آن دفتر دعوت كرد. اسماعيل داوودي شمسي، بهزاد نبوي و من، از جملهي آن افراد بوديم. بهزاد نبوي براي برنامه ي تعيين دولت بهآقاي رجايي كمك ميكرد. آن تيم بيشترشان براي وزارت كابينه ي رجايي معرفي شدند، مهندس موسوي براي وزارت خارجه؛ بهزاد نبوي، وزير مشاور در امور اجرايي؛ محسن نوربخش، وزير اقتصاد و دارايي يا رييس بانك مركزي و بنده براي وزارت كار كه بني صدر با تعدادي از وزراي پيشنهادي موافقت نكرد (با 7 نفر از 21 نفر مخالفت كرد). قرار شد بين آقاي رجايي و بنيصدر حكميت شود. آيتالله انواري از جامعهي روحانيت مبارز، آيتالله يزدي از جامعهي مدرسين كه آن ايام نائب رييس مجلس هم بود، در آن حكميت بودند. در مجلس عدهاي از اعضاء، همان نائبان رييس جلسه بودند، مثل من، يار محمدي، شاهچراغي، الويري و متكي. در نتيجه نقش ما از چند جهت افزايش مييافت. انواري و يزدي از روحانيون متشخص بودند؛ بنيصدر هم، با اينكه با روحانيت خوب نبود؛ در ظاهر نشان ميداد كه حكميت آنها را قبول دارد.
در روز موعود قرار شد كه ما چهار نفر و اين دو نفر و آقاي رجايي، در مجموع هفت نفر، به دفتر بني صدر برويم. بنيصدر در ساختمان سفيدي مستقر بود كه قبل از انقلاب دفتر كار شاپور غلامرضا بود و بعدا دفتر آقاي هاشمي رفسنجاني شد. بنيصدر در سرسرا روي كاناپه با شلوار كردي نشسته بود. وقتي وارد شديم حاضر نشد از جايش بلند شود. هركسي روي يك مبلي نشست و براي من جا نشد، من هم رفتم پيش بنيصدر و عمدا به حالت كاملا يله نشستم و معذرت خواستم كه ببخشيد كمرم درد ميكند. اين كار را كردم تا به تكبرش پاسخي گرفته باشم. آقاي مهندس موسوي شروع كرد به سخن گفتن. بسيار متين و مؤدب استدلال كرد، سوابقش را گفت و دربارهي برنامه ي آيندهاش حرف زد. نقطه نظارت خارجياش را نيز شرح داد. در اين ميان بنيصدر به او فشار آورده بود كه "شما فلان موقع، عليه من در سر مقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي مقالهاي نوشتهاي، آقاي موسوي هم خيلي خونسرد جواب ميداد كه آن مقاله به اين دليل نوشته شد؛ انتقاد بود، اهانتي هم نكرديم، استدلال كرديم و غيره ". ولي بنيصدر در هر بار حرف خودش را تكرار ميكرد. آقاي رجايي خسته شد و گفت: "اين طوري نميشود. من هم بلند شدم و گفتم: " آقاي بنيصدر، اين راه حكميت نيست، اگر دليلي داريد مطرح كنيد، نه اين كه مدام ادعايتان را تكرار كنيد "، اما بحث همين طور دور ميزد. آقاي رجايي هم گفت: "اگر حكميت اين گونه باشد، من در آن شركت نميكنم ". بلند شد برود كه آقاي انواري رجايي را سر جايش نشاند و بحث ادامه پيدا كرد و دربارهي بهزاد نبوي و محسن نوربخش صحبت شد.
در ادامهي اين جلسه كه موقع ناهار شده بود، دربارهي بنده بحث شد. من سوابق خود را در بهشهر و مجلس توضيح دادم. از مبحث قانونگذاري خيلي دفاع كردم و خواستم كه موضع خودم را روشن كنم. قصه تصرف باغ كاووس را كه طرفدار بنيصدر بود، شرح دادم و گفتم: "به استناد شعار قانونگرايي شما ... دوستان را قانع كردم كه از آن باغ بيرون بيايند و قانون حاكم شود ". بنيصدر با تعجب زيادي گفت: "خيلي جالب است ". آقاي انواري گفت: "مثل اين كه اين فرد در خط شماست ". بنيصدر گفت: "آره، خيلي عجيب است، من اصلا فكر نميكردم ايشان اين گونه باشد ". بنيصدر سپس ادامه داد: "خوب تعريف كن ببينم چه خبر؟ من از بهشهر داستانهاي زيادي شنيدهام ".
آن موقع بهشهر خيلي معروف بود، زيرا اجراي دقيق حكم قصاص مثل، قطع دست دزد و جاري شدن حد زنا، بهشهر را معروف كرده بود؛ جاي بسيار امني شده بود، هم چنين با مواد مخدر و رباخواري و غارت جنگلها، مبارزه شده بود.لحظاتي بعد بنيصدر گفت: "بحث بهشهر نيست. تو اولين كسي بود كه در مجلس عليه من نطق كردي. نوع نگاه بنيصدر به من همانند نگاه او به موسوي بود ". به بنيصدر جواب دادم: "بله، شما كه ايران نبوديد، فرانسه بوديد؛ ما انقلاب كرديم، زندان رفتيم تا حكومت عوض شود و شاه نداشته باشيم، رييس جمهوري داشته باشيم كه اگر اشتباهي مرتكب شد، در انتقاد از وي آزاد باشيم و اگر صحيح كار كرد از او حمايت كنيم؛ شما هم هي نگوييد يازده ميليون رأي، يازده ميليون رأي، مردم به شما احترام كردند. ولي اگر امام حكم شما را تنفيذ نميكرد، ما از شما تبعيت نميكرديم. من اگر نماينده باشم و خطايي از شما ببينم، انتقاد ميكنم، حالا گاهي به شوخي گاهي به صورت جدي ".
جلسه با خوشي تمام شد. هر چهار نفر حرفهايمان را زديم. بنيصدر بايد تصميم ميگرفت و به حكمين اعلام ميكرد و آنها هم دفاع ميكردند. رأي حكمين به وزير شدن هر چهار نفر بود. بنيصدر گفت: من براي اعلام نظر احتياج به تحقيق دارم.
چند روز گذشت. به دفتر بنيصدر زنگ زدم و گفتم: "به رجايي بگوييد بيايد پاي تلفن، كار مهمي دارم ". سپس با آقاي رجايي صحبت كردم و ايشان در پايان مكالمه به من گفت: آقاي بنيصدر با شما كار دارد. به دفتر آقاي بنيصدر رفتم. مدتي گذشت تا اين كه افضلي، از اعضاي هماهنگي دفتر بني صدر، پيش من آمد و گفت: سه سؤال دارم. سؤال اول: آيا شما در بهشهر چهار باب خانه داريد؟ گفتم: سؤال دو و سه چيه؟ گفت: ما از كارگرهاي چيتسازي بهشهر تحقيق كرديم، بيشترشان با شما مخالفند. گفتم: "چگونه تحقيق كرديد؟ " گفت: "سر چهارراه امام سه نفر از كارگرها ايستاده بودند ما از آنها پرسيديم ". گفتم: "سؤال سوم؟ " گفت: "نظرتان دربارهي حزب آقاي بهشتي چيست؟ "
او تمام حرفهاي مرا يادداشت كرد و پس از پايان بحث با او خداحافظي كردم. الويري ماجرا را پرسيد و من برايش شرح دادم. او گفت: "تمام است، وزير نيستي "، گفتم: "قرار نيست من وزير بشوم، اما اينها بايد بفهمند كه بچههاي انقلاب به خاطر خوش آمدن يا خوش نيامدن او پست نميگيرند، بنيصدر زير بار حكميت نرفت و من و موسوي را نپذيرفت. ولي آن دو نفر ديگر پذيرفته شدند.
اين حادثه، روحيهي متكبرانهي بنيصدر را نشان ميدهد كه به رغم ادعاي آزاديخواهي و احترام به مردم و آراي مخالفان، چگونه با مخالفان خود رفتار ميكرد. از ملاكهاي انتخاب بنيصدر يكي هم اين بود كه ميگفت: "اين فرد عليه من حرف زده يا نزده است، نسبت به رقيب سياسي من نظرش مثبت است يا منفي ". (خاطرات سياسي احمد توكلي ، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
*4- عدم درك تهديد و تشكيل جلسات شوراي عالي دفاع قبل از تهاجم دشمن
بايد اذعان داشت كه در خصوص كسب آمادگي نظامي به منظور دفع تجاوز احتمالي دشمن كارنامه بسيار نامطلوبي از آقاي بنيصدر در تاريخ به ثبت رسيده است. دقيقاً به همين دليل نيز او تاكنون به اين سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته است كه علي رغم اعتراف به اطلاع از بيقرار بودن صدام براي حمله به ايران، چرا اقدام مهمي براي كسب آمادگي هاي لازم به عمل نياورده است و اينكه چرا به عنوان فرمانده كل قوا حتي يك بار هم جلسه شوراي عالي دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسي تهديدات و پيدا كردن راهكارهاي لازم براي مقابله با آن تشكيل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن مي گويد:
"به ما گزارش داده بودند كه عراق دارد تدارك حمله به ايران را ميبيند. البته بعدها مداركي هم به دست قشون افتاد و معلوم شد كه اين خبر، صحيح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعي كه آقاي رجايي ميخواست نخستوزير بشود، خطر تجاوز عراق ديگر شده بود مسئله روز. در آن ايام، روشن شده بود كه تجاوز خواهد شد و با اينكه ياسر عرفات را فرستاده بودم پيش آقاي صدام حسين تا دست به اين كار نزند، اما او در رؤياي پيروزي برقآسا و بيقرار حمله بود. به هر حال، ياسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت كه صدام را مثل طاوس ديده و او ميگويد كه كار ايران را چهار روزه تمام ميكنم. بله، وضعيت اين جوري بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلي رشيد در خصوص خيانت هاي بني صدر در جنگ در برنامه تلويزيوني "محرمانه " اينگونه روايت مي كند:
" ما در اسفند 58 صاحب رئيس جمهور مي شويم (بني صدر) يعني 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به اميد اينكه اوضاع نا بسامان داخلي را در ابعاد دفاعي- امنيتي سر و سامان دهند، فرماندهي كل قوا را به بني صدر مي دهند (تنفيذ مي كنند).اين فرماندي كل قوا بايد در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعي را ساماندهي مي كرد. در متن قانون اساسي داريم كه ايشان بايد شورايعالي دفاع را تشكيل دهد وليكن هفته سوم جنگ اين شورا را تشكيل مي دهد در حالي كه ما بايد اين شورا را از قبل تشكيل مي داديم.
بني صدر كه ادعاي فهم و درك سياسي بالايي هم داشت يك ماه مانده به جنگ بازديدي از منطقه غرب در كرمانشاه انجام داد و مصاحبه كرد كه جنگ اتفاق نمي افتد مگر اينكه موازنه قوا بر هم بخورد يعني اين قدر شعور سياسي نداشت كه با بروز انقلاب اسلامي موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب عليه اسرائيل و به سود كشورهاي منطقه عليه استكبار جهاني آمريكا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 ديگر شوراي انقلاب نداشتيم و بايد نهادي مثل شورايعالي دفاع تشكيل مي شد كه ما به آن سطح استراتژيك كشور مي گوييم.درون اين نهاد است كه تحركات و تهديدات دشمن رصد و كنترل مي گردد. از اين طرف فرمانده كل قواي ما شورايعالي دفاع را تشكيل نمي دهد. حتي يك رزمايش معمولي انجام نمي دهد . وقتي حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را مي بينيم در واقع دشمن به ما مي گويد كه آرايش مي گيرد و بايد خودمان را آماده مي كرديم.
اگر يك رزمايش ساده انجام مي داد در ترديد دشمن تأثير مي گذاشت. اگر بني صدر مي گفت 50 يا صد هزار بسيجي به كمك بچه هاي ارتش در 2 شهر كرمانشاه و اهواز بروند و يك رزمايش انجام دهند تأثيرگذار بود اما اين كارها را نكرد، مصاحبه كرد كه جنگي رخ نمي دهد و مردم را آماده نكرديم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله مي كند. "
بهزاد نبوي پس از عزل بني صدر در تحليلي در روزنامه جمهوري اسلامي در خصوص خيانت او به عنوان فرمانده كل قوا مي گويد:
"بنيصدر زماني كه فرمانده كل قوا شد، يك استراتژي خاصي را در جهت حاكميت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پياده كرد. چنانكه اطلاع داريم، اطلاعيهاي منتشر ساخت كه تمام امراي بازنشسته ارتش بايد به سركار خود باز گردند كه اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعي داشت زمينه را براي بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنيصدر، با استفاده از فرماندهي كل قوا آنچنان جو تبليغاتي در ارتش بوجود آورده بود كه اكثر خلبانان ارتش مسئله را به شكل ديگري برداشت كرده بودند. چنانكه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند كه اين جريان از اصل، انحرافي بود. بنيصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله تحليلي از كودتاي نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومي را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه گفت كودتاي نوژه توطئه آمريكا بود تا متخصصين را از ارتش كنار بگذارند. در حالي كه ما ميدانيم كودتا واقعي بود ودر اين رابطه هم عدهاي دستگير شدند. "( جمهوري اسلامي13/5/1360)
احمد توكلي نيز در كتاب خاطرات خود در اين خصوص مي گويد:
" روزي من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما را درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد. " ( خاطرات سياسي احمد توكلي، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
با اين وصف بني صدر در اظهاراتي تعجب برانگيز تحليل خود را در خصوص روزهاي آغازين جنگ اينگونه برمي شمرد:
"وقتي حمله عراق آغاز شد، من در كرمانشاه بودم. از سرتيپ فلاحي رئيس ستاد ارتش پرسيدم: چند روز ميتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت كنيم، گفت: چهار روز گفتم: شما اين چهار روز را خوب بجنگيد مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجديد سازمان شد و دمكراتيزه كردن ساختار ارتش نقش تعيين كننده داشت. استعدادها و ابتكارات شگفت انسان بر فقر سازماني و تجهيزاتي غلبه كرد و ايران نجات پيدا كرد. " (درس تجربه، ص310)
جالب اينجاست بني صدر كه كه از بديهيترين مسائل نظامي ارتش و ادوات نظامي بياطلاع است به نحوي ميخواهد خود را به عنوان منجي و نجاتبخش كشور در تهاجم عراق در تاريخ به ثبت رساند و آيا اين تناقضگوئي ها حاصل ناديده گرفتن فداكاريهاي مردم در جريان دفاع مقدس نيست؟
*5- سرپوش بنيصدر بر اقدامات تروريستي سازمان مجاهدين خلق:
در ماههاي پاياني سال 59 حضور پررنگ نيروهاي سازمان مجاهدين خلق در جلسات سخنراني آقاي بنيصدر نشان از سرمايهگذاري جدي اين سازمان روي نقاط ضعف ايشان و فراهم آوردن زمينههاي رودرو قرار دادن وي با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند اين همكاري سازمان يافته تا حدودي آشكارتر شد و به ميزان گسترش يافتن تأثيرگذاري سازمان بر بنيصدر فاصله وي با امام بيشتر ميشد. نكته قابل تأمل اينكه تا قبل از اين ائتلاف، سازمان مجاهدين خلق از طريق يك گروه دست ساخته و هدايت شده به حذف فيزيكي شخصيتهاي فكري نائل ميآمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروريستي را محكوم ميساخت. جالب اينكه با رسميت يافتن پيوند آقاي بنيصدر و اين سازمان، مسئوليت اقدامات تروريستي رسماً به عهده گرفته ميشد و آقاي بنيصدرهم هرگز از آن تبري نميجست آنگونه كه پس از گذشت ساليان متمادي هنوز هم در آثار خود مدعي ميشود كه دكتر بهشتي به دست امام به شهادت رسيده است: "من بسيار شك دارم كه غير از دستگاه خميني، كس ديگري دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
اين ادعاي آقاي بنيصدر بعد از دودهه و اندي در حالي مطرح ميشود كه در همان زمان اولاً: گروه تروريستي مجاهدين خلق رسماً مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمايندگان مجلس و شخصيتهاي تراز اول سياسي كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذي سازمان در اين زمينه كاملاً مشخص گرديد. ثانياً: چنين حادثهاي بنا داشت كليه مسئولان طيف در خط امام در كشور را به شهادت برساند و منحصر به دكتر بهشتي نبود؛ لذا صرفنظر از شخصيت وارسته امام كه از چنين اتهاماتي مبراست با كمترين منطق سياسي چنين ادعايي تطبيق پيدا نمي كند كه رهبري نظام درآن شرايط حاد دشمني هاي داخلي وخارجي همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً: اين تنها حركت تروريستي سازمان در ان ايام نبود كه با چنين ادعايي بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقاي بنيصدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخستوزيري كه منجر به شهادت رجايي و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروريستي ديگر كه مسئوليت آنها نيز رسماً از سوي سازمان مجاهدين خلق پذيرفته ميشد توجيهات اين چنيني ابداع نكرده است.
او در توجيه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي توسط منافقين مي گويد:
"در خانه مرحوم لقايي كه او هم شهيد شد يعني تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، من در آنجا بودم... در آنجا كه بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدين ميخواهند با شما صحبت كنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. يكي عضدانلو برادر خانم مريم عضدانلو و ديگري به نام عباس داوري كه از اعضاي قديمي سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالي مطرح كردم و گفتم: "پاسخ اينها را بياوريد تا من فكر كنم. " اولين سئوالي كه از آنها كردم، اين بود كه آيا اين انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، كار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. كار ما نيست. "… آنها برگشتند و جوابهاي مساعد آوردند. بدين ترتيب، من پذيرفتم كه بروم به مخفيگاهي كه آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقاي تهراني هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقاي مسعود رجوي آمد پيش من و معلوم شد كه در آن خانه، همسرش هم زندگي ميكند. در آنجا بود كه صحبت رفتن از ايران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان مي كند كه به سازمان مجاهدين خلق نيازمند بوده است و خود او تمايل به ارتباط با اين سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنويسيد، ما امضا ميكنيم. فقط محلي و سازماني داشته باشيم تا فعاليت بكنيم. ما از تغيير و تحول، بيشتر از اين نميخواهيم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمديد ولي اگر نميآمديد، من سراغ شما ميآمدم "(ص369)
بني صدر در خصوص كمك سازمان مجاهدين خلق براي ترتيب دادن فرار مفتضحانه او از كشور مي گويد:
"آنان خروج از ايران را با كساني كه در نيروهاي هوايي داشتند، ترتيب دادند. كارت شناسايي يكي از همافران را به من دادند. سلماني و غيره آمد و مرا مشابه آن قيافهاي در آوردند كه در عكس آن كارت [شناسايي] بود. چون شب به آن محل ميرفتيم و پرواز ميكرديم، دقت را كم ميكرد و متوجه نشدند. بدين ترتيب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شديم. در آنجا سوار يك هواپيماي سوخت رساني شديم. سرهنگ معزي خلبان هواپيما و خدمههاي هواپيما هم آمدند " (ص371)
6- تشديد مجموعه اقدامات خائنانه بني صدر و بني صدريون پس از اعلاميه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو كه نشان دهنده نزديكي مخاطره آميز منافقين و بني صدر بود و قصد تنش زايي بني صدر را آشكار مي كرد، با واكنش بسيار شديد امام روبه رو گرديد. در ابتدا امام خميني(ره) آيت الله موسوي اردبيلي دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي قضايي سريع و قاطع به اين واقعه كردند كه در پي آن گزارشي توسط يك هيأت قضايي تهيه و تقديم دادستان كل كشور شد كه در آن به بيش از دوازده مورد ارتكابي كه داراي عناوين مجرمانه بودند تصريح شده و در بخش نتيجه چنين آمده بود "دلايل كافي به مجرميت بني صدر، دفتر بني صدر، دفتر هماهنگي و در پي آن گروهك هاي محارب كه اسامي آنها قبلاً ذكر گرديد، گردآوري شده است. "
آيت الله بهشتي و شهيد رجايي نخست وزير وقت عمل بني صدر را نكوهش كردند و امام خميني(ره) نيز در پاسخ به تلگراف آيت الله گلپايگاني كه حاكي از "نگراني ايشان از قضاياي شوم دانشگاه " بود، اعلام كردند كه "بايد گروهها و دسته هاي منحرف سياسي و غيرسياسي بدانند كه من با حساسيت كامل با آنان برخورد اسلامي مي كنم و به شرارت هاي ضداسلامي خاتمه مي دهم. " پس از آن امام خميني(ره) با فراخواندن آقايان آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، مهندس بازرگان، بني صدر و شهيد رجايي به جماران و برخورد ارشادي و حمايتي، رؤساي سه قوه را از انجام مصاحبه تا پايان جنگ تحميلي منع كردند و اعلاميه اي در صبح روز يي اسفند يي از سوي امام خميني(ره) صادر شد كه نتيجه برخي تصميمات و توافقات براي كاهش اختلافات را بيان مي كرد.
*4- عدم درك تهديد و تشكيل جلسات شوراي عالي دفاع قبل از تهاجم دشمن
بايد اذعان داشت كه در خصوص كسب آمادگي نظامي به منظور دفع تجاوز احتمالي دشمن كارنامه بسيار نامطلوبي از آقاي بنيصدر در تاريخ به ثبت رسيده است. دقيقاً به همين دليل نيز او تاكنون به اين سؤال مهم هرگز پاسخ نگفته است كه علي رغم اعتراف به اطلاع از بيقرار بودن صدام براي حمله به ايران، چرا اقدام مهمي براي كسب آمادگي هاي لازم به عمل نياورده است و اينكه چرا به عنوان فرمانده كل قوا حتي يك بار هم جلسه شوراي عالي دفاع را قبل از آغاز حمله دشمن به منظور بررسي تهديدات و پيدا كردن راهكارهاي لازم براي مقابله با آن تشكيل نداده است؟ او در مجموعه خاطرات خود در خصوص اطلاع از تهاجم دشمن مي گويد:
"به ما گزارش داده بودند كه عراق دارد تدارك حمله به ايران را ميبيند. البته بعدها مداركي هم به دست قشون افتاد و معلوم شد كه اين خبر، صحيح بود. " (درس تجربه، ص238)
"موقعي كه آقاي رجايي ميخواست نخستوزير بشود، خطر تجاوز عراق ديگر شده بود مسئله روز. در آن ايام، روشن شده بود كه تجاوز خواهد شد و با اينكه ياسر عرفات را فرستاده بودم پيش آقاي صدام حسين تا دست به اين كار نزند، اما او در رؤياي پيروزي برقآسا و بيقرار حمله بود. به هر حال، ياسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت كه صدام را مثل طاوس ديده و او ميگويد كه كار ايران را چهار روزه تمام ميكنم. بله، وضعيت اين جوري بود. " (درس تجربه، ص265)
سردار غلامعلي رشيد در خصوص خيانت هاي بني صدر در جنگ در برنامه تلويزيوني "محرمانه " اينگونه روايت مي كند:
" ما در اسفند 58 صاحب رئيس جمهور مي شويم (بني صدر) يعني 7 ماه قبل از آغاز جنگ و امام به اميد اينكه اوضاع نا بسامان داخلي را در ابعاد دفاعي- امنيتي سر و سامان دهند، فرماندهي كل قوا را به بني صدر مي دهند (تنفيذ مي كنند).اين فرماندي كل قوا بايد در 7 ماه قبل از جنگ امورات دفاعي را ساماندهي مي كرد. در متن قانون اساسي داريم كه ايشان بايد شورايعالي دفاع را تشكيل دهد وليكن هفته سوم جنگ اين شورا را تشكيل مي دهد در حالي كه ما بايد اين شورا را از قبل تشكيل مي داديم.
بني صدر كه ادعاي فهم و درك سياسي بالايي هم داشت يك ماه مانده به جنگ بازديدي از منطقه غرب در كرمانشاه انجام داد و مصاحبه كرد كه جنگ اتفاق نمي افتد مگر اينكه موازنه قوا بر هم بخورد يعني اين قدر شعور سياسي نداشت كه با بروز انقلاب اسلامي موازنه قوا به سود اسلام، به سود اعراب عليه اسرائيل و به سود كشورهاي منطقه عليه استكبار جهاني آمريكا بر هم خورده بود.
حول و حوش خرداد 59 ديگر شوراي انقلاب نداشتيم و بايد نهادي مثل شورايعالي دفاع تشكيل مي شد كه ما به آن سطح استراتژيك كشور مي گوييم.درون اين نهاد است كه تحركات و تهديدات دشمن رصد و كنترل مي گردد. از اين طرف فرمانده كل قواي ما شورايعالي دفاع را تشكيل نمي دهد. حتي يك رزمايش معمولي انجام نمي دهد . وقتي حوادث 6 ماهه قبل از جنگ را مي بينيم در واقع دشمن به ما مي گويد كه آرايش مي گيرد و بايد خودمان را آماده مي كرديم.
اگر يك رزمايش ساده انجام مي داد در ترديد دشمن تأثير مي گذاشت. اگر بني صدر مي گفت 50 يا صد هزار بسيجي به كمك بچه هاي ارتش در 2 شهر كرمانشاه و اهواز بروند و يك رزمايش انجام دهند تأثيرگذار بود اما اين كارها را نكرد، مصاحبه كرد كه جنگي رخ نمي دهد و مردم را آماده نكرديم و دشمن دفعتاً بعد از اتفاقات 6 ماهه اول 59 حمله مي كند. "
بهزاد نبوي پس از عزل بني صدر در تحليلي در روزنامه جمهوري اسلامي در خصوص خيانت او به عنوان فرمانده كل قوا مي گويد:
"بنيصدر زماني كه فرمانده كل قوا شد، يك استراتژي خاصي را در جهت حاكميت دادن ضد انقلاب در ارتش و كنار گذاشتن عناصر مؤمن به انقلاب پياده كرد. چنانكه اطلاع داريم، اطلاعيهاي منتشر ساخت كه تمام امراي بازنشسته ارتش بايد به سركار خود باز گردند كه اجازه پخش مجدد آن داده نشد. در واقع او سعي داشت زمينه را براي بازگشت دستگير شدگان ارتش هموار سازد. بنيصدر، با استفاده از فرماندهي كل قوا آنچنان جو تبليغاتي در ارتش بوجود آورده بود كه اكثر خلبانان ارتش مسئله را به شكل ديگري برداشت كرده بودند. چنانكه مسئله عرب و عجم را در رأس قرار داده بودند كه اين جريان از اصل، انحرافي بود. بنيصدر پس از اين ماجرا، بلافاصله تحليلي از كودتاي نوژه را مطرح كرد تا اذهان عمومي را منحرف سازد و كشف كنندگان كودتا را زير سئوال قرار دهد و در اين رابطه گفت كودتاي نوژه توطئه آمريكا بود تا متخصصين را از ارتش كنار بگذارند. در حالي كه ما ميدانيم كودتا واقعي بود ودر اين رابطه هم عدهاي دستگير شدند. "( جمهوري اسلامي13/5/1360)
احمد توكلي نيز در كتاب خاطرات خود در اين خصوص مي گويد:
" روزي من و آيتالله خامنهاي و آقاي هاشمي رفسنجاني و آيتالله يزدي و آقاي پرورش و شهيد رجايي و مرحوم شيخ محمد منتظري، جلوي امام حلقه زديم، موضوع هم درباره همان مشكلات بنيصدر بود، آيتالله خامنهاي آن روز غزلي از حافظ خواند و گفت: بني صدر پدر ما را درآورده است و اكنون هم در ارتش يارگيري ميكند، اين امر ممكن است در آينده خطراتي پيش بياورد. " ( خاطرات سياسي احمد توكلي، فصل پنجم، پيروزي انقلاب اسلامي)
با اين وصف بني صدر در اظهاراتي تعجب برانگيز تحليل خود را در خصوص روزهاي آغازين جنگ اينگونه برمي شمرد:
"وقتي حمله عراق آغاز شد، من در كرمانشاه بودم. از سرتيپ فلاحي رئيس ستاد ارتش پرسيدم: چند روز ميتوانيم در برابر ارتش عراق مقاومت كنيم، گفت: چهار روز گفتم: شما اين چهار روز را خوب بجنگيد مسئول روز پنجم من هستم. خوب بلافاصله ارتش تجديد سازمان شد و دمكراتيزه كردن ساختار ارتش نقش تعيين كننده داشت. استعدادها و ابتكارات شگفت انسان بر فقر سازماني و تجهيزاتي غلبه كرد و ايران نجات پيدا كرد. " (درس تجربه، ص310)
جالب اينجاست بني صدر كه كه از بديهيترين مسائل نظامي ارتش و ادوات نظامي بياطلاع است به نحوي ميخواهد خود را به عنوان منجي و نجاتبخش كشور در تهاجم عراق در تاريخ به ثبت رساند و آيا اين تناقضگوئي ها حاصل ناديده گرفتن فداكاريهاي مردم در جريان دفاع مقدس نيست؟
*5- سرپوش بنيصدر بر اقدامات تروريستي سازمان مجاهدين خلق:
در ماههاي پاياني سال 59 حضور پررنگ نيروهاي سازمان مجاهدين خلق در جلسات سخنراني آقاي بنيصدر نشان از سرمايهگذاري جدي اين سازمان روي نقاط ضعف ايشان و فراهم آوردن زمينههاي رودرو قرار دادن وي با امام داشت.
در حادثه 14 اسفند اين همكاري سازمان يافته تا حدودي آشكارتر شد و به ميزان گسترش يافتن تأثيرگذاري سازمان بر بنيصدر فاصله وي با امام بيشتر ميشد. نكته قابل تأمل اينكه تا قبل از اين ائتلاف، سازمان مجاهدين خلق از طريق يك گروه دست ساخته و هدايت شده به حذف فيزيكي شخصيتهاي فكري نائل ميآمد و در ظاهر هرگونه اعمال تروريستي را محكوم ميساخت. جالب اينكه با رسميت يافتن پيوند آقاي بنيصدر و اين سازمان، مسئوليت اقدامات تروريستي رسماً به عهده گرفته ميشد و آقاي بنيصدرهم هرگز از آن تبري نميجست آنگونه كه پس از گذشت ساليان متمادي هنوز هم در آثار خود مدعي ميشود كه دكتر بهشتي به دست امام به شهادت رسيده است: "من بسيار شك دارم كه غير از دستگاه خميني، كس ديگري دفتر حزب جمهوري اسلامي را منفجر كرده باشد. " (درس تجربه، ص195)
اين ادعاي آقاي بنيصدر بعد از دودهه و اندي در حالي مطرح ميشود كه در همان زمان اولاً: گروه تروريستي مجاهدين خلق رسماً مسئوليت انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي را- كه منجر به شهادت 72 تن از وزرا، نمايندگان مجلس و شخصيتهاي تراز اول سياسي كشور شد- بر عهده گرفت و فرد نفوذي سازمان در اين زمينه كاملاً مشخص گرديد. ثانياً: چنين حادثهاي بنا داشت كليه مسئولان طيف در خط امام در كشور را به شهادت برساند و منحصر به دكتر بهشتي نبود؛ لذا صرفنظر از شخصيت وارسته امام كه از چنين اتهاماتي مبراست با كمترين منطق سياسي چنين ادعايي تطبيق پيدا نمي كند كه رهبري نظام درآن شرايط حاد دشمني هاي داخلي وخارجي همه بازوان خود را قطع كند. ثالثاً: اين تنها حركت تروريستي سازمان در ان ايام نبود كه با چنين ادعايي بتوان به رفع و رجوع آن پرداخت. چرا آقاي بنيصدر در مورد حادثه انفجاردفتر نخستوزيري كه منجر به شهادت رجايي و باهنر شد، به شهادت رساندن امامان جمعه در استانها و صدها اقدام تروريستي ديگر كه مسئوليت آنها نيز رسماً از سوي سازمان مجاهدين خلق پذيرفته ميشد توجيهات اين چنيني ابداع نكرده است.
او در توجيه انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي توسط منافقين مي گويد:
"در خانه مرحوم لقايي كه او هم شهيد شد يعني تا 24 ساعت بعد از انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، من در آنجا بودم... در آنجا كه بودم، نواب آمد و گفت: مجاهدين ميخواهند با شما صحبت كنند. دو نفر از آنها نزد من آمدند. يكي عضدانلو برادر خانم مريم عضدانلو و ديگري به نام عباس داوري كه از اعضاي قديمي سازمانشان بود. آنها آمدند و من چند سؤالي مطرح كردم و گفتم: "پاسخ اينها را بياوريد تا من فكر كنم. " اولين سئوالي كه از آنها كردم، اين بود كه آيا اين انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، كار شما بود؟ آنها گفتند: "نه. كار ما نيست. "… آنها برگشتند و جوابهاي مساعد آوردند. بدين ترتيب، من پذيرفتم كه بروم به مخفيگاهي كه آنها در نظر گرفته بودند و رفتم به آنجا. آقاي تهراني هم به عنوان محافظ، همراهم بود. در آنجا، آقاي مسعود رجوي آمد پيش من و معلوم شد كه در آن خانه، همسرش هم زندگي ميكند. در آنجا بود كه صحبت رفتن از ايران مطرح شد " (درس تجربه، ص368 و367)
او صراحتاً اذعان مي كند كه به سازمان مجاهدين خلق نيازمند بوده است و خود او تمايل به ارتباط با اين سازمان داشته است:
"آنها گفتند: "هر چه شما بنويسيد، ما امضا ميكنيم. فقط محلي و سازماني داشته باشيم تا فعاليت بكنيم. ما از تغيير و تحول، بيشتر از اين نميخواهيم. " من به آنها گفتم: "اگر چه شما به سراغ من آمديد ولي اگر نميآمديد، من سراغ شما ميآمدم "(ص369)
بني صدر در خصوص كمك سازمان مجاهدين خلق براي ترتيب دادن فرار مفتضحانه او از كشور مي گويد:
"آنان خروج از ايران را با كساني كه در نيروهاي هوايي داشتند، ترتيب دادند. كارت شناسايي يكي از همافران را به من دادند. سلماني و غيره آمد و مرا مشابه آن قيافهاي در آوردند كه در عكس آن كارت [شناسايي] بود. چون شب به آن محل ميرفتيم و پرواز ميكرديم، دقت را كم ميكرد و متوجه نشدند. بدين ترتيب، وارد فرودگاه مهرآباد تهران شديم. در آنجا سوار يك هواپيماي سوخت رساني شديم. سرهنگ معزي خلبان هواپيما و خدمههاي هواپيما هم آمدند " (ص371)
6- تشديد مجموعه اقدامات خائنانه بني صدر و بني صدريون پس از اعلاميه جماران
واقعه چهاردهم اسفند در دانشگاه تهران از آن رو كه نشان دهنده نزديكي مخاطره آميز منافقين و بني صدر بود و قصد تنش زايي بني صدر را آشكار مي كرد، با واكنش بسيار شديد امام روبه رو گرديد. در ابتدا امام خميني(ره) آيت الله موسوي اردبيلي دادستان كل كشور را مأمور رسيدگي قضايي سريع و قاطع به اين واقعه كردند كه در پي آن گزارشي توسط يك هيأت قضايي تهيه و تقديم دادستان كل كشور شد كه در آن به بيش از دوازده مورد ارتكابي كه داراي عناوين مجرمانه بودند تصريح شده و در بخش نتيجه چنين آمده بود "دلايل كافي به مجرميت بني صدر، دفتر بني صدر، دفتر هماهنگي و در پي آن گروهك هاي محارب كه اسامي آنها قبلاً ذكر گرديد، گردآوري شده است. "
آيت الله بهشتي و شهيد رجايي نخست وزير وقت عمل بني صدر را نكوهش كردند و امام خميني(ره) نيز در پاسخ به تلگراف آيت الله گلپايگاني كه حاكي از "نگراني ايشان از قضاياي شوم دانشگاه " بود، اعلام كردند كه "بايد گروهها و دسته هاي منحرف سياسي و غيرسياسي بدانند كه من با حساسيت كامل با آنان برخورد اسلامي مي كنم و به شرارت هاي ضداسلامي خاتمه مي دهم. " پس از آن امام خميني(ره) با فراخواندن آقايان آيت الله بهشتي، آيت الله خامنه اي، آيت الله موسوي اردبيلي، آيت الله هاشمي رفسنجاني، مهندس بازرگان، بني صدر و شهيد رجايي به جماران و برخورد ارشادي و حمايتي، رؤساي سه قوه را از انجام مصاحبه تا پايان جنگ تحميلي منع كردند و اعلاميه اي در صبح روز يي اسفند يي از سوي امام خميني(ره) صادر شد كه نتيجه برخي تصميمات و توافقات براي كاهش اختلافات را بيان مي كرد.
نگاهي به مهمترين رويدادهاي سياسي در فاصله سه ماهه بين اعلاميه امام خميني(ره) در يي اسفند يي تا عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا، ضمن آشكار كردن نزديكي بسيار زياد راهبردهاي سياسي بني صدر و منافقين، نشان دهنده قصد بني صدر و منافقين براي پيشبرد اهداف سياسي تبليغاتي خاص به منظور پياده سازي استراتژي مشروعيت قهقرايي (تضعيف، بي اعتبار ساختن و از بين بردن مقبوليت اجتماعي مخالفان) براي ارعاب، تطميع، جذب يا انزواي اعضاي خط امام است. مهمترين رويدادهاي سه ماهه مورد اشاره به اين شرح است:
*نامه مسعود رجوي به بني صدر و پيشنهاد برگزاري راهپيمايي از سوي رئيس جمهور در روز يي فروردين يييي؛
*امتناع بني صدر از امضاي لايحه سرپرستي وزارت امور خارجه توسط نخست وزير عليرغم شرايط جنگي و نياز كشور به ديپلماسي فعال و همچنين رد سه نامزد پيشنهادي نخست وزير براي تصدي پست وزارت خارجه؛
*راهپيمايي منافقين در حمايت از بني صدر در روز ي ارديبهشت يييي پس از صدور اعلاميه امام خميني(ره) و ايجاد درگيري و آشوب در اين راهپيمايي؛
*حمايت بني صدر از يكي از اعضاي سازمان منافقين كه اقدام به خودزني نموده بود و متهم نمودن نهادهاي انقلابي به شكنجه وي؛
* نامه بني صدر به مجلس در تاريخ ي ارديبهشت يييي و متهم نمودن شهيد رجايي به تخلف؛
*نامه منافقين به بني صدر و تقاضاي تضمين از او براي خلع سلاح؛
*اقدام دفتر بني صدر براي خروج اسناد وابستگي كاظم رجوي به ساواك از وزارت خارجه و دستگيري فضلي نژاد عامل خارج كننده اسناد؛
* موافقت ضمني بني صدر با پيشنهاد منافقين در مورد برگزاري رفراندوم به منظور حذف خط امام؛
* نامه تشكر آميز منافقين به بني صدر در مورد پذيرش رفراندوم و دعوت به اعتصاب در حمايت از رئيس جمهور؛
* مصاحبه ها و سخنراني هاي تحريك آميز بني صدر عليرغم ممنوع ساختن اين امر از سوي امام خميني(ره) ؛
* دستگيري منوچهر مسعودي مشاور حقوقي دفتر بني صدر به جرم رابطه با ضدانقلاب و عوامل رژيم شاه، توقيف روزنامه هاي انقلاب اسلامي، آرمان ملت و جبهه ملي به حكم دادستان انقلاب اسلامي در يي خرداد يي؛
روزنامه وي و راهپيمايي طرفداران او در همدان؛
صدور بيانيه منافقين در مورد حمايت يكپارچه از بني صدر در روز يي و يي خرداد يي.
*7- تشكيك در دومين انتخابات رياست جمهوري و عدم تسليم در برابر عزل قانوني مجلس:
بني صدر درحاليكه با رأي مردم به شهيد رجايي دست خود را براي رسيدن دوباره به قدرت كوتاه مي ديد با طرح موضوع تقلب در انتخابات سعي نمود تا حضور ميليوني مردم در انتخابات و شكست خود را به نحوي به ستاد انتخابات وزارت كشور نسبت دهد و از طرفي فرار خود را از كشور به منظور سازماندهي ضد انقلاب توجيه نمايد.او در اين خصوص اين گونه مي گويد:
"وقتي انتخابات رياستجمهوري برگزار شد، در وزارت كشور كه مسئوليت اجراي انتخابات را به عهده داشت، چند تن دوستان ما كه آنجا بودند و رژيم هم نميدانست، به ما خبر دادند، در سراسر كشور فقط دو ميليون و هفتصد هزار نفر در انتخابات شركت كردند... حال، راست يا دروغ، اين موضوعي است كه آقاي منتظري بايد بگويد چون اين طور گفته شد: "اينان رفتند پيش آقاي منتظري و به او گفتند، آقا! جريان رايگيري و تعداد شركتكنندگان در انتخابات اين طور شده، تكليف چيست؟ " او گفت: "براي حفظ حيثيت اسلام، بگوييد بالاي چهارده ميليون نفر راي دادند. "… اين موضوع را هم تاكيد كنم، كساني كه اين مطلب را [راجع به آقاي منتظري] به من گفتند، آدم هاي موثقي هستند.بعد از آمدن اين گزارش، گفتم، بسيار خوب و حالا مردم مرا همچنان رئيسجمهور ميشناسند، يعني به من راي اعتماد دادند و تأييد كردند راي قبليشان را و تكذيب كردند كودتا را. حال، ما وظيفه داريم برويم در صحنه اصلي و روابط پنهاني آنها را كه به اتكاء به آن روابط، دسته به كودتا زدند تا جنگ را ادامه بدهند، فاش كنيم. به اين دليل بود كه با خروج از ايران، موافقت كردم. در حالي كه، در آغاز هيچ قصدي براي خروج از ايران نداشتم. (درس تجربه، ص347)
او در خصوص نقش و تأثير نتايج انتخابات در فرار او از كشور مي گويد:
" مسعود رجوي آمد به محلي كه من مخفي بودم. او در آنجا گفت، ميخواهيم قبل از برگزاري انتخابات رئيسجمهوري- كه 40 روز بعد انجام ميشد- خارج شويم. من گفتم، نه. اول بايد ببينيم، مردم ايران در اين انتخابات رياستجمهوري، چگونه عمل ميكنند. اگر مردم رفتند پاي صندوقها و راي دادند، معنايش اين است كه اين كودتا را تاييد كردند... آقاي رجوي گفت: "اكثر هم لايعقلون. قرآن ميگه، اكثر مردم عقل ندارند. شما ميگيد، اگر مردم رفتند پاي صندوقها، خب، ميرن. آخوندها بهشون ميگن برويد پاي صندوقها، اينها هم ميروند پاي صندوقها. " گفتم: "اولاً، شما قرآن را نخواندهايد. " (درس تجربه، ص345)
*8- تشكيل شوراي ملي مقاومت در جهت براندازي انقلاب:
پس از استقرار رجوي و بني صدر در پاريس، سلسله مصاحبههاي طرفين، جهت معرفي شورا، شروع شد. اگر به رسانههاي آن زمان مراجعه شود، در عكسهاي چاپ شده، اكثرا مسعود رجوي پشت سر بنيصدر نشسته است. علت اين بود كه نام بنيصدر به عنوان رييس جمهور بر كنار شده، در همه جا ميدرخشيد، ولي كسي سازمان مجاهدين خلق را نميشناخت؛ بدين علت، سازمان، از نام و اعتبار بنيصدر در اين تاريخ حسابي استفاده سياسي كرد. حضور بنيصدر در شورا آن قدر براي مجاهدين خلق مهم بود كه براي سفت كردن پاي ايشان در شورا، مسعود رجوي دختر او، يعني فيروزه بنيصدر را به عقد خود در آورد. اين ازدواج زماني انجام شد كه تازه چند ماه از قتل اشرف ربيعي، همسر پيشين رجوي ميگذشت. در تاريخ هفتم مهر ماه 1360، برنامه "دولت موقت جمهوري دموكراتيك اسلامي ايران " توسط شوراي ملي مقاومت اعلام شد. اين برنامه را بنيصدر به عنوان رييس جمهور و رجوي به عنوان مسؤول شوراي ملي مقاومت امضا كردند. در 20 اسفند ماه 62، ابوالحسن بنيصدر كه حضور سازمان مجاهدين خلق در عراق را به ضرر جايگاه و اعتبار خود مي ديد ، طي نامهاي به مسعود رجوي اعلام جدايي كرد. بنيصدر در اين نام نوشته بود. "البته همانطور كه نوشتهايد دو نظر وجود دارد: يكي نظر سرنگوني رژيم به بهاي جلب همكاري و استفاده از خارج را جايز ميشمارد و يك نظر جايز نميشمارد. اين جانب جانبدار نظر دوم هستم. هر چه ميخواهيد بنويسيد، اما چه كسي گول ميخورد كه مسأله اصلي كه شما را به نوشتن اين نامه برانگيخته، مسأله همكاري با عراق براي سرنگوني رژيم است. از اين راه رژيم [آيت الله] خميني سرنگون نميشود، با كمال تأسف تثبيت ميشود ". (مجاهدين خلق در آيينه تاريخ، صص 164-139)
*9- تدارك ديدار طارق عزيز با مسعود رجوي در محل اقامت بنيصدر در فرانسه:
اين ملاقات ننگين كه در خانه بنيصدر و با حضور همزمان وي در منزل صورت ميگيرد به لحاظ سياسي فراتر از موافقت رئيس جمهور يك تشكيلات خود ساخته با ملاقات نخستوزير خود يعني مسعود رجوي معني پيدا ميكند. براساس قراردادي كه بين آقاي بنيصدر و مسعود رجوي منعقد شده بود كليه اقدامات اين تشكيلات ائتلافي ميبايست به امضاي رئيسجمهور تشكيلات ميرسيد. بنابراين در اين قضيه بنيصدر در واقع يك گام فراتر از صرف موافقت با ملاقات رجوي و طارق عزيز برداشته بود. اين سكوت بني صدر و حضور او در محل اين ديدار، بيانگر اين حقيقت است كه او نه تنها با گفتگوي مستقيم بلكه با همكاري گسترده گروه تروريستي مجاهدين خلق با دشمن بعثي و نيز باز شدن پاي مسعود رجوي به بغداد مخالفت چنداني نداشته است. اظهارات بنيصدر در خصوص ملاقات طارق عزيز با مسعود رجوي ، شناخت چهره خائنانه وي را جامعيت ميبخشد:
" اينكه چه جوري بيايد اينجا و راجع به ملاقات، در كجا باشد بالاخره گفتم: "اگر من بخواهم موافقت كنم، فقط به يك ترتيب ميشود موافقت كرد و آن ترتيب هم اين است كه يك فاتح، يك شكست خورده را ميپذيرد. اينها متجاوزند و در تجاوزشان هم شكست خوردهاند وگرنه به سراغ ما به اينجا نميآمدند... ملاقات شما (رجوي) با او، حداكثر نيم ساعت بيشتر طول نكشد. گفت: "بسيار خوب " (درس تجربه، ص380)
جالب آن است كه بني صدر با اشاره به اين موضوع كه "يك فاتح يك شكست خورده را مي پذيرد " در واقع به طور تلويحي اقرار مي كند كه طارق عزيز به سبب حضور فرمانده اسبق كل قواي ايران به اين ديدار آمده است و ديدار او با مسعود رجوي بهانه اي بيش نيست و چه بسا بين او و طارق عزيز نيز گفتگوهايي صورت گرفته باشد.
*10- وارد نمودن اتهامات بي اساس به مسئولين نظام و زير سئوال بردن مشروعيت نظام پس از جنگ
از ديگر اقدامات او عليه جمهوري اسلامي، حضور در دادگاه فرانسه براي رسيدگي به اتهام فردي به نام رضا مشهدي در رابطه با ترور سيروس الهي بود. وي در اين دادگاه به عنوان شاهد، اتهاماتي را عليه سران جمهوري اسلامي وارد كرد. اما روند برگزاري جلسه چندان به مذاق او خوش نيامد و رأي دادگاه مطابق با برداشت و تفسير او نبود. به همين خاطر وي مسئولين قضايي فرانسه را متهم به سهلانگاري كرد.
او فعاليتهاي مطبوعاتي خود را پس از فرار از كشور از سرگرفت و تاكنون نيز انقلاب اسلامي در هجرت را منتشر ميكند. هر از گاهي هم به فراخور متقضيات روز و مناسب با حال و هواي سياسي كشور، اعلاميهها و بيانيههاي هشدارگونهاي را منتشر ميكند و همّ و غم وي در اين نوع فعاليتها، زير سؤال بردن مشروعيت نظام است. او از اين رهگذر اتهامات گوناگوني را عليه متوليان جمهوري اسلامي عنوان كرده و همواره درصدد القاي اين مطلب است كه تنها انقلاب در سايه تدابير او ميتوانست به سرمنزل مقصود برسد. اين امر نشان ميدهد كه اين نگاه كاملاً خودمحورانه بنيصدر در طول دوران رياست جمهوري و مسئوليت وي در نظام جمهوري اسلامي همچنان وجود داشته و هنوز هم در او جريان دارد.
*جمع بندي:
با در نظر داشتن موارد فوق شكي نيست كه بني صدر خيانت هاي بزرگي را در حق ملت ايران و انقلاب اسلامي روا داشته است كه موارد بسياري از آن هنوز در سينه تاريخ مدفون مانده است.از طرفي شكي نيست كه بني صدر در طول جنگ حداكثر به دنبال كسب پيروزي و يا حداقل به دنبال دستيابي به آتش بس موقت بوده است لذا برخي مسئولين در اظهار نظر هاي خود نبايد فراموش كنند كه تلاش بني صدر به منظور كسب پيروزي در جنگ، دستيابي به ابزاري سياسي به منظور كسب قدرت بيشتر ،محبوبيت سياسي ،فشار به امام و مجلس و در نهايت سركوب نيروهاي پيرو خط امام بوده است و بنابراين طرح موضوع خيانتكار نبودن بني صدر در جنگ و انقلاب به دليل نياز به كسب پيروزي از اين منظر قابل دفاع نيست .به ويژه آنكه همانطور كه حضرت امام پيرامون قضاوت در خصوص اشخاص فرموده اند: "ميزان حال فعلي افراد است "و لذا موضعگيري رسانه اي در خصوص يك فرد نبايد به نحوي چهره امروز او را آن طور تطهير نمايد كه استنباط شود كه مسئولين نظام پس از گذشت سي سال به اين نتيجه رسيده اند كه بني صدر در جنگ خيانت نكرده است.در همين خصوص دكتر محسن رضايي مي گويد:
" بني صدر اگر يك پيروزي به دست مي آورد چنان بر كشور مسلط مي شد كه شايد هيچ كس نمي توانست او را از جايش تكان دهد لذا بني صدر خيلي تلاش كرد كه بتواند حتي تپه اي كوچك را آزاد كند تا بواسطه آن تبليغاتي انجام دهد اما نتوانست.او بعضاً در خط مقدم جبهه نيز وارد مي شد و بسيار به دنبال پيروزي بود. بنابراين مشكل اصلي، بيشتر در ساختار فرماندهي و مديريت و تاكتيكها و روشهاي جنگ در دورة بني صدر بود. كه تاكتيكهاي و توانائي هاي نظامي به كار گرفته شده، قابليت و ظرفيت براي تغيير موازنة قوا به نفع ايران را نداشت. بنابراين بحث، بيشتر به ساختارهاي و تفكرات نظامي كلاسيك حاكم بر جنگ در دوران بني صدر باز مي گردد. "
هر چند ما در حال حاضر شاهد مصاديق فراواني از خيانت هاي بني صدر در حافظه تاريخي خود هستيم اما بايد دانست كه در فضاي حاكم بر سال 60 ،اين تلقي مردم و مسئولين به اندازه امروز داراي مصداق نبوده است.با اين اوصاف صراحت نمايندگان مجلس در خصوص بي كفايتي بني صدر و بيان "انتقادهاي اصولي و اساسي " وارد بر بنيصدردر اين سال جالب به نظر مي رسد.آن گونه كه در اطلاعيه مشترك جمعي از نمايندگان مجلس مصاديق خيانت او به ملت ايران اينگونه عنوان مي شود:
1.مقابله وي با نظام و رهبري امام.
2.عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبديل شدن به مركز وحدت اكثر مخالفين نظام جمهوري اسلامي.
3.غرور و خودمداري و كيش شخصيت.
4.مخالفت با نهادهاي انقلابي. (سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام،ص 577)
از طرفي در نامه حضرت امام به آقاي منتظري -در خصوص عدم صلاحيت وي براي تصدي رهبري- عدم رضايت ايشان با رياست جمهوري بني صدر نمايان است:
" و الله قسم ، من با نخستوزيري بازرگان مخالف بودم ولي او را هم آدم خوبي ميدانستم. و الله قسم ، من رأي به رياست جمهوري بنيصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذيرفتم. (صحيفه امام جلد 21 - صفحه 330)
در پايان اين نوشتار نيز نصيحت هاي امام به بني صدر جهت آگاهي بيشتر خوانندگان با فضاي حاكم بر آن دوران تقديم مي شود:
"من الآن هم نصيحت ميكنم آقاي بنيصدر را به اينكه مبادا در دام اين گرگهايي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند بيفتيد ، و اين آبرويي كه از دست داديد بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني. من علاقه دارم كه همه اشخاصي كه در اين مملكت زندگي ميكنند يك زندگي انساني - الهي باشد. مبادا يك وقت در دام اشخاصي بيفتي كه اين ملت آنها را سر تا پا شناخته است ؛ و آنها از تو پشتيباني كنند و تو هم در دام آنها بيفتي ؛ كه هم دنيا به باد رفته است تا آخر ، و هم آخرت.
اگر نصيحتهاي من را گوش كرده بودي ، اين مسائل پيش نميآمد. لكن نگذاشتند ؛ آنهايي كه به تو اظهار علاقه ميكردند آنها به اسلام علاقه نداشتند ؛ و تو را كشاندند به جايي كه تباه كردند ، بيش از اين خودت را تباه نكن ؛ به دام اين اشخاصي كه مثل اژدها دهان باز كردهاند تا همه حيثيت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نيفت. چنانچه توبه كني و برگردي و علاقه خودت را از اين گروههاي مفسد ، فاسد ، جنايتكار ، سلب كني ، و در يك كناري بنشيني مشغول تصنيف و تاليف بشوي ، صلاح تو است. اگر شما آن نصيحتي را كه آن روز من با حال بيماري در بيمارستان به شما كردم گوش كرده بوديد ، امروز اين طور نبود و من نميخواستم باشد ؛ آن روز من (در) يكي از حرفها ، كه اساس همه گرفتاريهاي بشر است ، تنبه دادم كه "حب الدنيا رأس كل خطيئه " تمام خطاهايي كه از ماها صادر ميشود روي اين حب نفس و جاه و مال و منال است ؛ اگر اين كلمه را گوش كرده بوديد و هواهاي نفساني را زير پا گذاشته بوديد ، اين طور نميشد كه همه گروهها ، همه دوستان شما ، از شما منفصل بشوند ، الا اين گروههايي كه ميخواهند شما را آلت دست قرار بدهند و به مقاصد خودشان برسند. دوستهاي درجه اول شما پشت به شما كردند. گروههايي كه با شما بودند و براي شما شعار ميدادند پشت به شما كردند. و اين دليل اين بود كه شما قدرت سياسي نداريد ، بزرگتر دليل اين است كه انسان يازده ميليون 11 رأي را تباه كند! اين گذشت و ناگوار گذشت ، من نميخواستم اين طور بشود. لكن باز براي هر كس ، هر كار بكند ، جاي توبه و در توبه باز است. رحمت خدا واسع است. شما توبه كن و يك قدم طرف خدا برو و پشت به هواي نفساني بكن ، خداوند ميپذيرد تو را. آبروي تو را اعاده ميدهد. حيثيت تو را اعاده ميدهد. (صحيفه امام جلد 14 - صفحه 493)
نويسنده: پيمان پور جباري