اين مقاله تلاش دارد تا با مطالعه شواهد و مستندات، سايت Sarsart.org را (پروژه اينترنتي كه در واكنش به شيوع بيماري سارس در بهار سال 2003 شكل گرفت ) مورد ارزيابي قرار دهد. متدهاي كيفي تحقيق شامل مطالعه اسنادي، تحليل نشانه شناختي و مصاحبه، بكار گرفته شده اند تا نمود و فحواي اين برنامه مورد آزمون قرار گيرد. اين تحليل به شناسايي راه هاي مقابله هنرمندان و بلاگرها با بازنمايي هاي رسمي از بيماري سارس مي پردازد . سايت Sarsart بازنمايي هاي صورت گرفته را در سه سطح به چالش كشانده است :
بقيه در ادامه
1- بازنمايي هاي صورت گرفته از شهرونداني كه تحت تأثير بيماري سارس قرار گرفتند.
2- بازنمايي هايي كه از مشاغل پزشكي و متصديان بهداشت انجام شده است
3 - بازنمايي مخاطرات و هراسي كه با بحران همراه شد.
طي بررسي هايي كه در اين زمينه صورت گرفت، مي توان گفت پروژه هاي اينترنتي مانند Sarsart.org قادرند با ايجاد فرصت هاي بزرگتر بيان مخالفت هاي سياسي با اقتدار سازمان ها و نهادهاي رسمي، ظرفيت هاي مقاومت فرهنگي را افزايش دهند.
--------------------------------------------------------------------------------------
كليد واژه ها: وبلاگ، مقاومت فرهنگي و SARS
--------------------------------------------------------------------------------------
استفاده از رسانه براي بازنمايي تجربيات زندگي يا خود اظهاري، ساليان دراز است كه جزئي از فرهنگ عامه در جوامع دمكراتيك امروزي است. سابقاً براي بازگويي، سند سازي و تسهيم جنبه هاي معنا دار زندگي روزمره از عكس ها، يادداشت هاي شخصي در مطبوعات يا سر رسيدها، كلكسيون ها، فيلم هاي شخصي يا خانگي استفاده مي شد، اما در دهه ي اخير همراه با بسط و توسعه تكنولوژي هاي رسانه اي جديد كنش ها ي مرسوم "خود اظهاري " تشديد يافته است. دسترسي به اينترنت به وسيله بخش وسيعي از افراد فرصت جديدي خلق مي كند كه تنها محدود به ارتباطات از راه ايميل و پيام هاي فوري نيست، بلكه فرصتي براي بازنمايي خود از خلال سايت ها، وبلاگ ها و وب سايت هاي شخصي است. بيشتر گرايش هاي جديد در خود اظهاري هاي آن لاين به وسيله همكاري هاي گروهي يا فردي در محيطي بنام وبلاگ صورت مي گيرد. محيطي كه شبيه دفترچه يادداشت هاي آنلاين در حال پيشرفت است. گراهام و برتون (2004) درتحقيقات اخيرشان راجع به وبلاگ چند نوع متفاوت از وبلاگ را شناسايي كرده اند:
1- وبلاگ هايي كه اطلاعات موضوعي را فراهم مي آورند 2- وبلاگ هايي كه فرهيختگي و خرد را از ميان تجربيات شخصي عرضه مي كنند. 3- وبلاگ هايي درباره پوچي فردي 4- وبلاگ هايي كه مقالات و دست نوشته هاي تخيلي يا غير تخيلي افراد را نشان مي دهند. اگر چه اختلاف هايي در اين زمينه وجود دارد، طبق نظر گراهام و برتون يك پارچگي مضموني چيزي است كه؛ در هر وبلاگي، ما را از ديدگاه هاي عمقي نويسندگانش آگاه مي كند. بدون آنكه سايه خود نويسنده وجود داشته باشد، ميليون ها مشاهده روزانه، فكر، تجربه، خاطره و ياوه گويي همه در يك قالب زيبا در اينترنت خلاصه مي شوند.
وبلاگ ها بيش از هر چيز بر فرديت علايق و گرايش هاي بلاگرها مبتني هستند ، گذشته از بخشي محدودي از طبقه ممتاز جامعه، شيوه بازنمايي از خود، كمك مي كند تا صداي شهروندان عادي بگونه اي رساتر و متفاوت تر به گوش برسد.
آنچه پيرامون وبلاگ ها براي اهداف تحقيقاتي اين مقاله اهميت دارد رشد روز افزون استفاده مردم از اينترنت بر اساس منافع و علايق فردي است. بلاگرها در جريان ساخت شبكه هاي اجتماعي، خطوط ارتباطي جديدي را توسعه داده اند كه تاثيرگذاري زيادي دارد يا بهتر است بگويم ظرفيت تاثير گذاري زيادي بر سنن و عرف هاي گسترده اجتماعي دارد (هيورن، 2004؛ هيوت 2005)
عموميت يافتن وبلاگ ها سبب رشد فرصت و شانس نويسنده يا هنرمند شدن را از خلال خود اظهاري به افراد داده است؛ فرصتي براي هنرمندي از خلال نوشتن تجربيات فكري در زمينه علايق و زندگي روزمره.
اين مقاله به ارزيابي چگونگي شكل گيري سايت SARSART مي پردازد. سيري كه يك وبلاگ از موضوعات مختص به چيزهاي عجيب و غريب طي مي كند تا با دخالت در مسائل سياسي، پروژه سارس را تدارك ببيند.
پروژه SARSART از نتايج سياسي شدن وبلاگ ها بود و از اين ميان وبلاگي به مشاركت وبلاگرها و هنرمنداني اختصاص يافت كه جايگزيني براي بازنمايي هاي رسمي از سارس خلق كنند و به راستي مي توان اين حادثه را تصادم و برخورد اجتماعي ناميد.
بر اساس ادبيات جامعه شناسي فرهنگ و اينترنت، اين تحليل مي كوشد تا بر اساس خود اظهاري هاي آن لاين بلاگرها، اينترنت را به عنوان چهارچوبي براي بحث درباره مقاومت فرهنگي و پتانسيل هاي مخالفت سياسي مطرح سازد و بدين وسيله پلي ميان دغدغه هاي فردي و مسائل عمومي برقرار سازد.
سياست هاي مخالف و اينترنت:
مضمون بارز ادبيات جامعه شناختي درباره اينترنت، پتانسيل هاي سياسي اين تكنولوژي رسانه اي جديد است (كاستل 2000، 2001؛ جردن 1999، لوك 2003؛ پدروسكي و فري 2004) بر اساس گزارش هاي اوليه از تاريخ اينترنت، بسياري از عناصري كه ابتداً در توسعه اينترنت موثر بوده اند، عناصري مخالف وضع موجود بوده اند. آنگونه كه جردن (1999) در اين باره مي گويد: مهمترين تأثيرات در ساختار اينترنت، تلاش هاي عوام گرايانه اي بود كه درصدد بود با ساختن شبكه ها و كامپيوترها، قدرت آنها را در اختيار افراد قرار دهد .
كاستلز (2001، 2000) پيرامون نتايج ظهور عصر اطلاعات مطالب مفصلي نوشت، نتايجي كه از دل سرمايه گذاري هاي سازماني بر روي فرا ساختار اينترنت بدست مي آمد. همچنان كه دغدغه هاي تجاري در اينترنت افزايش مي يافت چرخه مطالعات به سمت تنش هاي بين فعالين، علايق تجاري و دولتهايي مي چرخيد كه نقش تأثيرگذاري در اينترنت داشتند.
تحقيقات نشان داده اند كه مسائل اجتماعي برخاسته از اينترنت امروز هر چه بيشتر به سمت نهادينه شدن پيش مي روند، مسائل سانسور (مك كينون 1995، شيد 1996)، محدوديت هاي انظباطي دولت ها بر محتوا و فعاليت هاي اينترنتي (جردن 1998) و يا مواردي كه به حقوق فعالين آن لاين مربوط مي شود مثال خوبي از مسائل اجتماعي در اينترنت است (گادوين 1998).
دانشمندان علوم اجتماعي در يك مقياس محدود، سازمان دهندگان و فعالين جوامع را مورد ملاحظه قرار داده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه ادبيات اين حوزه بسيار گسترش يافته؛ اكنون اينترنت به عنوان يك رسانه جايگزين (آتون 2002)يا ابداعي در استراتژي هاي سياسي جنبش هاي اجتماعي (جيمسون 1989) يا ابزاري در دست جستجوگراني كه به اينترنت براي تغييرات اجتماعي دل بسته اند (دريو 1995، دون كمپ 1997) مطرح است. در همين راستا كاربرد اينترنت به عنوان ابزاري در خدمت اهداف عمومي( علي رغم منافع فردي) محور ادبيات شكل گرفته در اين عرصه است (دوينينك 1989، جرويك 1997). به عنوان مثال دلوكا و پي پيل (2002) به ارزيابي استراتژي اي پرداختند كه اينترنت را به عنوان جزء بر سازنده يك عرصه عمومي جايگزين، در مقابل جهاني سازي به كار مي برد. اگر چه تحقيقات درزمينه سياست خرد استفاده از اينترنت بر ارتباطات آن لاين و فرهنگ مجازي تمركز داشت (بل وكندي 2000)، گرايش هاي اخير اين حوزه مسائلي را مطرح مي كند كه به وسيله اينترنت (به عنوان عضوي اززندگي روزمره مردم ) به وجود مي آيند. (ولمن، هاي ثورثون ويت 2002). مطالعات اخير تلاش دارد تا زمينه هاي ديگري را نيز مورد تحقيق قرار دهد. زمينه هاي مانند كاربرد اينترنت به مثابه ابزاري براي بازنمايي از خود و حوزه اينترنت و بهداشت، زمينه هاي فهم چنين مطالعاتي است (ژيلث 2003). براي مثال هاردي (2003) اينترنت را راهي پر جاذبه مي داند كه مردم علاقه مندند به وسيله آن، داستان هاي زندگي با بيماري (و مصايب آن) را با همديگر تسهيم كنند.
اينترنت، به مثابه ابزاري براي مقاومت فرهنگي، قدرت بحث درباره كساني را فراهم آورده كه يا سكوت كرده اند يا به حاشيه رفته اند؛ افرادي كه ديدگاهشان از راه ديگري قابل دست يابي نيست ، آثار نوشته شده درحوزه سياست و اينترنت مبين اين نكته است كه اينترنت در جوامع مدرن در سه سطح نهادي، سازماني و شخصي بر ساختار قدرت تأثير مي نهد.
سوال اصلي اين آثار پيرامون اين ماجراست كه، چگونه اينترنت - به مثابه ابزاري براي بازنمايي خود و مقاومت فرهنگي- سبب ايجاد پيوند بين سطوح فردي، اجتماعي و نهادي زندگي اجتماعي مي شود. بر اساس گزارش بوومن (1999) فقدان فضاي عمومي در جايي كه افراد مي توانند پلي بين دغدغه هاي شخصي و مسائل اجتماعي خود ايجاد كنند چالش عمده در برابر جوامع دموكراتيك امروزين است. ديدگاه هاي موجود پيرامون نقش اينترنت در ساخت چنين فضايي بسيار متنوع است . اگر چه ديدگاهي معتقد است هنگام وقوع جنبش هاي اجتماعي، اينترنت مي تواند براي شهرونداني كه خواهان تغييرات اجتماعي هستند ، سازنده يك بسيج توده اي باشد (داوينينگ 2001) اما اخيراً مطالعاتي كه در زمينه زندگي روزمره و كالايي شدن محتواي ارتباطات آن لاين صورت گرفته مي افزايد، اينترنت با تشديد فرايند فرديت يابي مانع خلق پيوند ميان افراد و سياست مي شود. بومن و تستر (2001) با بياني موجز اين بدبيني را چنين شرح مي دهند:
اينترنت چنان شاهراه آگاهي بخش نويد دهنده خوش خوان دموكراسي واقعي مي نمود... ظهور مسيحايي آگاهي بخشش اگر نبود، فاصله بين كشورهاي توسعه يافته و در حال توسعه و بين زورگويان و تن لش هاي هر جامعه، اي بسا عميق تر مي شد (P.138).
نتيجه پي آيند چنين مبحثي بيانگر نياز به تحقيقي تجربي است تا بتوان كنش فرهنگي آن لاين را در چارچوب مطالعات انواع مقاومت فرهنگي بهتر فهميد.
اين تحقيق در پي آن است تا عناصري را كه سبب شدند سايت Sarsart به شكلي از مقاومت فرهنگي تبديل شود را كشف كند. اين تحليل بدنبال آن است تا با مطالعه توليد كنندگان فرهنگي در اينترنت (كساني كه به خود اظهاري و فعاليت اينترنتي اين چنين مشغول بوده اند) معاني كه آنان طي بحران SARS به وجود آوردند را مورد ارزيابي قرار دهد و به طور مشخص نقش سايت SARSArt را در انباشت نظرهاي مخالف (با بازنمايي هاي رسانه اي) دنبال كند.
روش شناسي
ما در اين تحقيق اسلوب كيفي تحقيق را اختيار كرده ايم، همان رويكردي كه هاين (2000) در كتاب مردم نگاري مجازي بكار برد در اينجا توسعه داده شده است. هاين موضوعش را به گونه اي مطرح كرد كه در تحقيقات بعدي در زمينه جستجوي اينترنتي به دستگاه متدلوژي فربه تري نياز نباشد.
اگر چه فضاهاي اجتماعي آن لاين بسيار متمايزند،اما آنها از رهگذر تكنولوژي هاي رسانه اي خلق و تجربه مي شوند (كندال 1999، مان و استوارت 2002) به همين سبب ممكن است متدهاي كيفي به كار برده به ترميم هايي احتياج داشته باشند تا بتوانند واقعيت هاي دنياي مجازي را بهتر ملاحظه كنند و اين بدان معنا نيست كه اين روش ها قادر به راهنمايي و مساعدت ما در مصاحبه فضاي مجازي يا اجتماعي آن لاين نيستند.
پروژه تحقيقاتي رو به رشدي كه اين مقاله بر آن استواراست از بهار سال 2003، آغاز مي شود. درست زماني كه رسانه ها مرگ چندين نفر را در اثر ويروس تنفسي بدخيمي گزارش كردند. ويروسي كه بعدها عامل بيماري سارس ناميده شد پس از آن پروژه SARSArt شروع به جمع آوري باز نمودهاي مخالف با بازنماهاي رسانه از اين بيماري نمود.
تاريخ، شكل و محتواي پروژه SARSArt و دغدغه هاي كساني كه ديدگاهاي خودشان را براي سايت فرستادند تحليل شد. اين روند درباره سايت هاي لينك شده ادامه يافت و تمامي عكس ها و شواهد سايت مورد تحليل نشانه شناختي واقع شد كه در نهايت با استقبال دست اندركاران پروژه مواجه شد. اين مطالعه با انتخاب محتواي لينك هاي كه در سايت موجود بود شروع و تمامي شواهد، اطلاعات عيني هر همكار سايت و همه لينك هاي موجود در سايت هايشان مورد بررسي قرار گرفت. علاوه بر توضيحات سايت، همكاري هاي خاصي كه با سايت انجام شده ارزيابي شد تا معاني جايگزين يا مخالفي كه در آنها وجود دارد معين شوند.
تحقيقات اسنادي آن لاين با تهيه يك نماي كلي از مباحث، اجازه جعل يك تعريف كلي از مضامين سازمان دهي شده در تحقيق را فراهم آورد و به تدوين دستورالعملي براي فهم تاريخ و پيشرفت پروژه كمك كرد.
تحليل نشانه شناختي نيز در ادامه رويكرد بارت(1957) پيش رفت . هنگام ارزيابي ساختار معاني، بارت بين معنا و مفهوم تمايز قابل مي شود.او همچنين بين معناي ضمني و آشكار متن تفاوت قائل مي شود .
اين تحليل بر اساس مطالعات من از تصاوير و متوني است كه توسط نويسندگان و ويراستاران پروژه خلق شده است . عمده دشواري كار در اين لحظه تعريف معناي بطني است كه درپس واژه ها نهفته است .
عكس ها بر طبق چهار ضابطه متداخل تحليل شدند؛ جنبه هاي بصري، ساخت عكس، معاني بصري و عكس هاي خود سايت (رزا 2000).
گزارشي كه به وسيله ويراستار سازنده وب سايت تهيه شد جهت فهم معاني منظور شده موثر در پروژه، اطلاعات گويايي داشت.
برخلاف تمامي تحليل هاي نشانه شناختي كه تلاش دارند نظام ايدئولوژيكي يا اسطوره اي متن را در رسانه جستجو كنند در اين تحليل به دنبال آزمون معناهاي استفاده شده اي بوده ايم تا بتوان به وسيله آن معناهاي توليد شده كه در گفتمان نهادي بيماري سارس پذيرفته نيستند را كشف كنيم.
طبقه بندي هاي گسترده اي از معاني اپوزيسيوني شواهدبه وجود آمد و پس از آن قدرت معاني طبقه بندي شده در برابر بازنمايي رسمي بيماري (كه در رسانه ها طرح شده بود و دولت آن را قبول داشت) آزموده شد.
تماس هاي ابتدايي با افرادي كه پروژه SARS را شروع كرده بودند برقرار شد، از آنها خواسته شد كه تاريخي از پروژه را شرح دهند؛ چرا سايت ساخته شد و پيرامون مطالب سايت ( درباره شيوع بيماري) ديدگاهشان را بيان كنند. علاوه بر مصاحبه با موسسين ، زير مجموعه اي از نقش آفرينان( كه در بازنمايي معاني اپوزيسيوني نيز فعال بودند) انتخاب گرديده و با آنها گفتگو شد. براي هماهنگ كردن تحليل نشانه شناختي، از مجموعه اي از نقش آفرينان و ويراستاران خواسته شد ارزش هاي منحصر به فرد كارشان و نيز دلايل مشاركت در برنامه و تمامي جزئيات مهم كارشان را يادداشت كنند.تمامي مصاحبه ها در اين كار از طريق پست الكترونيكي يا پيام هاي فوري اجرا شده و اين اطمينان ايجاد شد كه يادداشت ها محرمانه و سري باقي خواهند ماند و نام ها فاش نخواهند شد.
تحليلي كه در پي مي آيد بر اساس تحليل نشانه شناختي يادداشت هاي سايت Sarsart.org ، داده هاي تحقيقات اسنادي، مصاحبه هاي ويراستاران و نقش آفرينان اين رويداد بوده است. همچنين متن اجتماعي كه به وسيله شواهد و عكس ها، خلق و منتشر شد مورد تحليل قرار گرفته است .
مقاومت فرهنگي و پروژ سارس
سايت Boing Boing يك صحنه اينترنتي است كه با كار گروهي چهار نفر اداره مي شود. هر آنچه در زندگي روزمره براي اين گردانندگان جالب باشد منتشر مي شود به طوري كه سايت با چنين شعاري شناخته مي شود: "راهنمايي براي هر چيز شگفت انگيز " اين سايت معمولاً مجموعه اي از اطلاعات را با تيترهاي گوناگون گردآوري مي كند، تيترهايي مثل "هدفون هايي كه مي توانند داده هاي صوتي را به صورت mp ضبط كنند "، "خوشبختي چرا و چگونه " و .... اكثر مطالبي كه در اين سايت قرار مي گيرند از منابعي مانند آگهي هاي شهري، وبلاگ ها و سايت هاي ديگر گرفته شده اند و مانند بسياري وبلاگ هاي ديگر، سايت بينگ بينگ، چكيده يا راهنمايي از وقايع روز، داستان ها و خبرهايي است كه به نظر سردبيران سايت جالب توجه بوده است.
همچنان كه در تاريخ اينترنت گفته شد مطالب وبلاگ ها به عنوان چشم انداز جايگزين در جريان رويدادها توصيف مي شوند كه جاي منابع عمده رسانه اي را خواهد گرفت. يكي از خدمات ابتدايي كه اينترنت به افراد مي دهد در اختيار گذاشتن فضايي براي ساختن وبلاگ است. وبلاگ يك «دكمه انشار براي مردم» است. عقيده ي عوامانه اي كه وبلاگ را جدي قلمداد نمي كند گمان مي كند وبلاگ ها پتانسيل جذب مسائل سياسي را ندارند، اما گهگاه در سايت Boing boing موضوعات سياسي نيز ظاهر مي شوند اگر چه كانون توجه قرار ندارد. تحليل هاي دقيق و يا گزارش ها كه با بقيه پست ها هماهنگ است نيز در اين وبلاگ ديده مي شود ولي فضاي كلي وبلاگ سرگرمي و تفنن است. همان گونه كه از نام وبلاگ بر مي آيد سردبيران وبلاگ، انسان هاي جالبي هستند.
در كنار تمام آنچه صراحتاً طبيعتي سياسي دارند وبلاگ نويسي بيشتر حول موضوعات زندگي روزمره، فرهنگي عمومي و اعتقادات شخصي است.
آنچه سايت Boing Boing را موضوع شايان بحث مي كند واكنش او به بيماري سارس است. در بهار سال 2003، چند هفته بعد از آنكه رسانه ها از مسري و مرگ بار بودن ويروس سارس خبر دادند، سر دبيران سايت Boing Boing از طرف خوانندگان خود عكس ها و گزارش هايي را در اين مورد دريافت كردند. يكي از اين سردبيران در اين باره چنين نوشت است:
همزمان با افزايش توجه رسانه ها به ويروس سارس، خوانندگان در افزودن به شماره مطالب مربوط به آن كمك زيادي كردند. زيني (Xeni) (يكي از نويسندگان سايت) با نوشتن مطلبي با عنوان "منتظر شما هستيم " از خوانندگان و فعالين دعوت كرد تا با طرح منابع و توضيح جوانب مختلف اجتماعي بيماري با وبلاگ همكاري كنند.
در واكنش به شماري از تدابير محلي و همكاري هاي كه مخالفان با سايت داشتند يكي از سر دبيران با تأسيس بخش خاصي در سايت، به آرشيو بازتاب نظرات و مطالب مردم، اقدام كرد. همين بخش در نهايت ، پروژه مهار سارس ناميده شد.
تفكري كه پشت طراحي اين پروژه خوابيده بود، تلاش داشت، آوردگاهي براي اظهار نظر درباره بازتابهاي فرهنگي اي بسازد كه از سويي در بازتاب هاي رسمي درباره سارس مورد نظر قرار نمي گرفت و از سوي ديگر نظرات سردبيران سايت را نيز پوشش مي داد. همچنان كه سايت چيني اينترنت و وبلاگ ها را منابعي ارزان، سريع و قدرت مند معرفي مي كند، آنها راهي موثر براي بازتاب اظهار نظرها و مباحث درباره وقايعي هستند كه در سراسر جهان اتفاق مي افتد. آنها تعيين مي كنند كه چه چيز جهاني است و چه چيز فردي . فوريت و قابليت دستيابي و نسخه پيچي هاي آن لاين، بسيار موثر و تعديل گر اند و مباحثي كه عموماً در گالري ها و موزه ها در جريان است را به ميان مردم عادي آورده و ابهام ماجرا را براي آنها قابل لمس مي گردانند.
اين پروژه صدها اظهار نظر و شرحي كه در رابطه با بيماري سارس توسط افراد برايشان از سر تا سر جهان فرستاده شده بود را پوشش داد و بالينك كردن سايت ها و پوشش دهي به اظهارات و شواهد افرادي كه يا مستقيم (در معرض بيماري قرار داشتند) يا غير مستقيم (تحت تأثير پوشش خبري و رسانه اي رسمي) در معرض SARS بودند جوانب مختلف امر را پوشش داد.
اگر چه مشاركت در پروژه مهار سارس توزيع يكساني در جهان نداشت اما در عوض بايد گفت دو منبع عمده دراين رابطه وجود دارد: الف) افرادي در آسيا و كانادا كه مستقيماً تحت تأثير سارس بودند ب ) بلاگرها و هنرمندان آمريكايي كه اگر چه مستقيماً در معرض ويروس سارس نبودند اما پوشش جريان رسانه اي به SARS آنها را بشدت در بر گرفته بود اما در ساخت و تدارك پروژه اطفاء سارس نقشي فعالانه بازي مي كردند.
تحقيقات در بازتاب هاي رسمي بيماري هاي واگير دار (دو، 1999؛ فري موث، گرين بردي، دوويت و ري يون1984، لانتس و بووث 1998 ولدن 2001) و مسائل بهداشتي (بروكس، 2000، كاتزينگو 2000 و ريلي 1999) نشان داده است، پوشش رسانه اي كه تركيب مبالغه آميزي از احساس ترس و هراس نسبت به مسائل سلامت را به اوج خود مي رساند سه مضمون تكرار شونده در خود دارد(سيل 2003).
مضامين رسانه اي كه ترس از سلامتي را خلق مي كنند سه گونه اند:
1. مضاميني كه موكداً بر عوامل تهديد كننده بهداشت در فضاي عمومي توجه دارند. (كرسون، كرسون و كرسون 2000 وات ني 1996 ويلينگز 1988)
2. بدنام سازي و برچسب زدن به كساني كه در معرض مسائل بهداشتي قرار دارند همانگونه كه نسبت به بيماران ايدزي در دهه هشتاد و نود اتفاق افتاد. (البرت 1986، گيلمن 1998، ليپتون 1999)
3- همگرايي و اتحاد باهژموني هاي كم نهادهاي رسمي به عنوان نخستين ابزار پيشگيري از گسترش بيماري و كنترل مسائل بهداشتي (اسيل 2003، واشر 2004، ولدن 2001)
در همين رابطه واش (2004) هنگام بحث درباره چگونگي بازنمايي سارس در مطبوعات انگليسي به وجود چنين مضاميني اشاره دارد و مي گويد سر مقاله هاي خبري اوليه درباري Sars ، اين بيماري را به عنوان "قاتل پنهان " يا "عاملي مرموز "، "مرگ " يا "ويروس سينه پهلويي كشنده " يا "ويروسي كه مانند جت در حركت است " ... يا "هر چيزي كه مي تواند بلايي جديد باشد " توصيف كرده و مردماني كه بيمار شده بودند را نيز افرادي با رفتار عادي غير مسوولانه تلقي كردند. علاوه بر مضاميني كه سارس را يك طاعون جديد قلمداد مي كرد نحوه پوشش دهي آن، مخاطبان را مطمئن مي ساخت كه تحقيقات بيولوژيكي و مطالعات پزشكي آن را مهار خواهد ساخت (واشر 2004). سومين مضمون غالب پوشش دهي رسانه ها، سرزنش كردن و مقصر دانستن دست اند كاران رسمي، شرايط زندگي و بهداشت كشوري است كه بيماري اول بار در آنجا رويت شده است كه در اين مورد كشور چين در مظان اتهام بوده است.
شواهد سايت Sarsart رويهاي از بيماري را نشان مي دهد كه توسط رسانه هاي رسمي گزارش نشد. بازتابهايي كه در خصوص اين موضوع، از سوي بلاگرها، انجام شد در جهتي مخالف با بازتاب هاي رسانه اي قرار داشت. به عنوان مثال اولين مطالب ارسالي، به شرح نقاطي بر روي نقشه مي پرداخت كه زنان آسيايي براي جلوگيري از سرايت بيماري، از ماسك هاي صورت استفاده مي كردند. درست بر عكس تمامي بازتاب هاي رسانه اي كه هول و هراس انبوهي از مردم را در مقابل گسترش بيماري نشان مي داد، اين شواهد زناني را به تصوير مي كشيد كه در كمال آرامش و سلامتي از خطر ابتلا به بيماري نجات يافته اند.
تصوير زني بدون ماسك يكي از بازتاب هاي مخالف با بازنمايي هاي رسانه اي در سايت Sarsart بود. در مقابل تصاوير رسمي بازتاب داده شده در رسانه ها، مضمون تكرار شونده سايت Sarsart در سه بخش، گونه اي از مقاومت فرهنگي را در مقابل هژموني رسانه ها به نمايش مي گذارد:
1- بازنمايي تأثير سارس در جنبه هاي مختلف زندگي روزمره2
2- بازنمايي مراقبت هاي حرفه اي و بهداشتي در مقابل Sars
3- بازنمايي رونوشتي مسخره آميز از سارس در فرهنگ عامه.
سارس و زندگي روزمره
اينترنت به عنوان يك ابزار انتقادي يا جايگزين، اين قدرت را به شهروندان اعطا مي كند تا در بيان سختي ها و ناملايمت هاي زندگي روزمره شان صدايي گويا و رسا داشته باشند و علي رغم نظم اجتماعي و ساختار نهادينه شده به بيان نااميدي ها و سرخوشي هايشان بپردازند (بروكس 2000، سيل 2003)
اكثر مطالبي كه براي سايت Sarsart فرستاده شد توسط افرادي تهيه شده بود كه مستقيماً با ويروس سارس دست و پنجه نرم مي كردند. براي مثال كن سو(كسي كه يادداشتي با عنوان "سازگاري " را براي سايت فرستاده بود): " داغي كه با ويروس سارس بر پيشاني شهروندان نجيب آسيايي تبار نشست سبب مشاركت آنها در سازمان دهي تجربياتشان در اينترنت شد.
من به تازگي سايت Sarsart را پيدا كرده ام ولي آرزو داشتم آن را زودتر مي يافتم. بازتاب Sars در رسانه ها به گونه اي بود كه گويا Sars مسئله اي مربوط به
آسيايي هاست كه در تمام كانادا و همچنين شهر تورنتو پراكنده شده اند و سبب اضطرابي اخلاقي شده اند. " يادداشت "سازگاري " ترسيم گر يك رباط بدون ماسك است كه در جمعي از رباط هاي ماسك دار بر خلاف جهت آنها در حركت است، بيانگر خشم و نااميدي كانادايي هاي آسيايي تباري است كه در تورنتو زندگي مي كنند و در اوج بحران سارس با احساسي داغي ننگبار، از سايرين جدا شده اند. علاوه بر تمامي شواهد و عكس هايي كه براي سايت Sarsart فرستاده شد، كه شرحي از زندگي روزمره در شهرهايي نظير هنگ كنگ و بيجينگ( مكان هايي كه صدها مورد ابتلا به سارس از آنجا گزارش شده بود) نيز انتشار يافت.
سايت Sarsart، عكس ها و فتوگالري هاي متفاوتي را براي مقايسه بازتاب هاي سارس لينك كرد تا زندگي مردم را در شهرهايشان علي رغم بحران سارس نشان دهد، عكس هايي كه نشان دهنده ي هر دو رويه جدي و طنز آلود زندگي روزمره با سارس بودند.
عكاسان و هنرمندان تلاش داشتند تا با تمركز بر روي جنبه هاي معتبر و واقعي بحران سارس و آشكار كردن واقعيت هاي آن غير واقعي بودن گزارش ها و اخبار آژانس هاي خبري را رسوا سازند. شواهد سايت Sarsart بيانگر نااميدي طعنه آميزي از واقعه بود. يكي از كساني كه از بيجينگ با سايت همكاري مي كرد، ون لينگ، در مقاله اي با عنوان "چنين گفت [روزنامه] تايبه تايم "مي نويسد: "اكثر مردم گمان مي كنند كه استفاده از ماسك چيز مسخره اي است چرا آنها نمي خواهند بفهمند آنچه اتفاق افتاده به راستي موحش است " (فريزر 2003 ص 18).
برخلاف كلي گوي هاي جريان رسانه اي و گزارش هايي كلي كه درباره گسترش جغرافيايي بيماري بود، سايت Sarsart به جمع آوري و بازتاب ديدگاه كساني پرداخت كه از نزديك با اين موضوع سر و كار داشتند؛ عقايدي كه ديدگاه قلبي و محلي آن افراد بود.
بازنمايي زندگي روزمره با سارس نشان دهنده تفاوت پذيري و چند وجهي بودن معاني بحران سارس براي افراد در شهرهاي متفاوتي مثل تورنتو و بيجنيگ بود.
سارس و مراقبت هاي حرفه اي بهداشتي
در جريان فراهم شدن اطلاعات پيرامون بحران بهداشت، رسانه هاي عمده موضوع را تا اظهار نظر اهالي فن به تأخير مي اندازند (كرافت 1988، تورو 1989) اين تاكيد بر اقتدار نهادي چنين مي رساند كه دانشمندان و متخصصين، سياستمداران و متصديان بهداشت، هميشه قهرمان هستند اما شايد گاهي آدم هاي چندان خوبي هم نباشد (ليپتون مكلين 1998 و سيل 2003) اما چنانچه از شواهد سايت Sars نيز به نظر مي رسد بايد در اين تصوير قهرمانانه ترديد كرد. بيشترين سهم مطالب ارسالي درباره مسائل حرفه اي مرتبط با بهداشت و مسولين ذي امر مربوط به كشورهايي است كه بيشترين گزارش هاي مربوط به سارس از آنجا گزارش شده است. ممكن است در تصاوير بازنمايي شده بارها عكس هاي از پزشكان و پرستاراني را ببينيم كه در نقشي قهرمانانه با پوششي از تجهيزات پزشكي، در حال امداد رساني به بيماران آلوده به سارس بوده اند در حالي كه شواهد جمع آوري شده در سايت چنين تصويري را تأييد نمي كند، اين شواهد بازتابنده دلسردي و عدم رغبت دست اندكاراني هستند كه اغلب به صورت قهرمانان بحران در رسانه هاي رسمي ترسيم مي شوند.
اين شواهد با فراهم آوردن زمينه هاي انتقادي، تصوير سازي قهرمانانه پزشكان و پرستاران بحران سارس را مورد ترديد قرار مي دهد. براي مثال، دريكي از همين شواهد، تصوير پزشكي را در بحران نشان مي دهد كه جلوي يك پرده گلدار تأتر ايستاده است. درست بر عكس مراقبت هاي بهداشتي و غير كلينيكي، معنايي كه اين شواهد به مخاطب انتقال مي دهد بازگو كننده دلالت هاي فردي و اجتماعي است كه مراقبت هاي پزشكي را ممكن مي سازد.
هر عكس مخاطب را به سوي زندگي اي رهنمون مي سازد كه در پس زمينه ي مراقبت هاي پزشكي نهفته است، چيزي كه در بازنمايي هاي رسانه اي ناديده گرفته مي شود.
مرگ تعداد زيادي از متصديان امور بهداشتي كه با بحران سارس مواجه بودند
بحث هايي را در مورد سلامت حرفه اي پزشكان و پرستاران زنده كرد، بحث هايي كه الزام و اجبار پرستاران و پزشكان در مواجه خود، خانواده و دوستانشان با بيماري و تهديدات آن را به چالش مي كشد. نشريه نيويورك تايمز در مقاله اي كه قسمتي از آن در پي مي آيد به گزارش بهداشت حرفه اي اين قشر طي بحران سارس در تورنتو مي پردازد.
"سارس سلامت تعداد كثيري از پزشكان و پرستاران و ساير دست اندركاران اين حوزه را تحت تأثير قرار داده است. تعدادي مرده اند، بسياري هفته ها تحت تدابير پزشكي و مراقبت هاي ويژه قرار گرفته اند و به كمك تجهيزات پزشكي تنفسي به زيست خود ادامه مي دهند و هنوز ممكن است در اثر بيماري از بين بروند. اين فاجعه كساني كه از سارس جان سالم بدر برده اند را با احساس گناه و ترس باقي گذاشت ترس از افتادن در دام ويروسي آلوده (آلتمن 2003 ص 1). "
بازنمايي هاي رسانه اي اين رويداد در عوض تصويري را منتشر ساخت كه نماينده ي قهرماناني آزمون پس داده بود. مضامين انتقادي شواهد موجود در سايت پيرامون بهداشت كاري پزشكان و كاركنان بيمارستان ها با نشان دادن آسيب پذيري اين قشر در برابر اين تصاوير رسانه اي به مقاومت برخواست. حساسيت موضوع بهداشت كاري پزشكان و بهداشت ياران آنان را به پرسش از نفش قهرمانان خويش در اطفاء و مديريت بحران كشانيد. همانگونه كه شواهد سايت از مواجه آن با زندگي روزمره نشان مي دهد جامعه پزشكي از زاويه اي ديگر براي فهم بحران سارس سود مي جويد، سهم روشنگر آنان در مورد مسئله بهداشت كاري در مقابل بازنمايي قهرمانانه پرورانه ي رسانه ها از جامعه پزشكي جلوه اي انتقادي را به وجود مي آورد، همكاري آنان با سايت Sarsart طي شيوع بيماري يك نظام معنايي جديدي را در حوزه بهداشت كاري و سلامت كار خلق كرد كه از تجربه زندگي روزمره جزء جزءشان نشأت مي گرفت.
سارس و فرهنگ عامه
سايمه (2000) نوشته است:
الگوهاي رفتاري مانند يك فكر مسري هستندكه همچون ويروسي تكثير مي شوند و از ذهني به ذهن ديگري راه مي يابند،اينترنت، زهدان تكثير چنين الگوهاي رفتاري است (p.231) . چيزي كه پرداختن به سارس را براي سردبيران سايت Sarsart ناگزير مي كرد همين موضوع بود، پرداختن به سارس يك الگوي رفتاري بود كه بايد به عنوان يك گارد محافظتي بر عليه بيماري بكار مي رفت.
هدف سايت تنها شناسايي يك بيماري مثل سارس نبود بلكه به نوعي ناشي از انگيزش رسانه اي ساخت اجتماعي بود.
"سارس يك بيماري مهلك است، همچنين يك الگوي رفتاري غير ژنتيكي، شايد يك ويروس رسانه اي باشد يا يك پديده فرهنگي كه با استعاره اي بدست مي آيد. به راستي بيماري ها از كجا مي آيند؟ من چگونه خود را در مقابل آنها محافظت كنم؟ من از كجا بدانم كه آنها اين جا هستند؟ اين نادانستگي ها سرپوشي براي تخيلات و ترسانيدن هاي ماست.سرپوش بر لحظات سياه و در عين حال طنز آلودي كه مي توانند در فضاي اشباع شده رسانه ها و فضاي مجازي حال حاضرمان اتفاق بيفتد. "
آنچه در فضاي اشباع شده رسانه اي و ارتباطات فضاي مجازي براي همكاران پروژه سارس معنا دار بود در هم بافتگي فهم ما از بحران و پوشش رسانه اي آن است (تريشلر).به عبارت ديگر سارس يك بحران پرداخته شده توسط رسانه ها بود.
بلاگرها و هنرمندان با كشف معناهاي نهفته در رابطه ي بحران با فرهنگ عامه و نسبتش با ساير تجربيات زندگي، به اين نوع پرداخت رسانه اي واكنش نشان دادند. شواهد سايت با تمركز بر بازآفريني تصوير سارس، بر روي زمينه هاي از فرهنگ عامه انگشت گذاشت كه با شيوه هاي مرسوم ثبت جوانب بيماري پيوندي نداشت و به نوعي ناديده گرفته مي شد؛ به عنوان مثال بازنمايي نامتعارف رفتار مردم در حالي كه با ماسك هاي صورت همديگر را در آغوش مي گرفتند و يا ماسك را بروي صورت حيواناتشان مي كشيدند و يا تصاوير استفاده ي دكوري فشن ها از ماسك، جلوه اي از همين بازآفريني است كه در شواهد فرهنگ عامه، بازگو كننده تمايلي در جهت خنثي سازي تكنيك هاي ترس و وهم آفريني جريان رسانه اي است، تكنيك هايي كه همه چيز را به درجه اي از جديت ترسناك تبديل مي كرد. همانطور كه يكي از مصاحبه شوندگان گفته است: " سارس در ابتدا يك شوخي بود شوخي كه از يك روزي خيلي بزرگ شد. جالب ترين مسئله در مورد وبلاگ ها اينكه آنها رسانه ها را مسخره مي كنند بنابراين تفنني كردن و دست انداختن سارس اجتناب ناپذير بود. "اين است كه تمام برنامه هايي كه به تقليد از Sarsart براي مقابله با سارس تهيه شدند يك نوع مقاومت فرهنگي بودند كه با هدف بي اعتبار كردن اطلاعات رسانه ها (در مورد سارس) تهيه شده بود. پروژه هاي مانند Sars Co Health Canister و ... دقيقاً اين هدف را دنبال مي كرد.در سطحي ديگر در سنت gallows humor تمامي مستندات و شواهد در حكم عواملي فراهم آورنده لذتي تخريبگرانه و سرخوشانه نقش بازي مي كنند، سنتي كه به عنوان ابزار مقاومت فرهنگي بر ترس از Sars فائق آمد.
همچنانكه پوشش دهي رسانه اي به موضوع سارس در رسانه ها كم رنگ مي شد، همكاري با Boing Boing نيز در اين رابطه رو به افول نهاد. جالب آنكه همان اندازه كه اين بلاگرها علاقمند بودند تا بازتابي جدي و جهاني از بحران سارس را به كمك آسيب ديدگان داشته باشند، خوانندگان از اشتغال بيش از حد Boing Boing بر سارس نيز خسته شدند و در سايت كه به بحث هاي Boing Boing اختصاصي يافته بود يادداشت مي گذاشتند كه بيانگر دلسردي آنها نسبت به موضوع سارس و مسائل مربوط به آن بود. آنها عقيده داشتند چنين كاري وجه انتقادي اش را ديگر از دست داده است.در واقع مقاومت فرهنگي شكل گرفته در برابر جريان رسانه اي تا وقتي به تداوم كار خود در مقام يك الگوي رفتاري منتقدانه اصرار داشت كه جريان رسانه اي بدان مي پرداخت و با محو شدن آن از تيتر يك اخبار نيازي به مقاومت در برابر چيزي احساس نمي شد.
نتايج:
طي سي سال گذشته دگرگوني هاي بزرگ در استفاده از تكنولوژي هاي رسانه اي به وقوع پيوسته است كه منتهي به خود گشودگي هر چه بيشتر كاربران گرديده است.
وب نويسي ها به سرعت هر چه تمام تر و با رشدي فزاينده در كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه هدفي دست يافتني شده است (با كاردي جيوا 2003).اين مقاله به ارزيابي تغييراتي پرداخت كه سبب مي شد تا سايتي مانند Sarsart به وجود آيد و از چارچوب مباحث روزمره خارج شود و در نهايت امر با تبديل شدن به قطب مقاومت فرهنگي، در برابر بازنمايي هاي رسانه اي به مخالفت بپردازد و روايت آنها را برنتابد و مخاطبان خود را تشويق كند تا با ارسال مستندات، بحران سارس را بازنمايند و ديدگاهي جايگزين رويكرد رسانه هاي عمده شود. در اين مقاله اشكالي از مقاومت فرهنگي در دو محور توضيح داده شد.در محور اول به اين پرداخته شد كه اينترنت به افراد و به ويژه دست اندركاران بهداشت وكساني كه در بطن ماجرا بودند اين امكان را داد تا علي رغم حضور رسانه هاي قدرتمند ديگر صدايي قابل شنيدني در حوزه عمومي داشته باشند و دوم اينكه چگونه فرهنگي عامه با ريشخند كردن و دست انداختن سلطه رسانه اي، روايت و خوانش آنها را از سارس مورد ترديد قرار دهد. هر دو نوع مقاومت فرهنگي از خلال بسط خود گشودگي فردي به پرورش ديدگاهي مخالف و جايگزين فهم رسمي از بيماري مي پرداخت.
اين مطالعه موردي جوانبي از كنش فرهنگي آن لاين را مطالعه قرار مي دهد كه
مي تواند پتانسيل هاي مخالفت سياسي را افزايش دهد، همچنانكه در بحث از مقاومت فرهنگي گفته شد سايت Sars افراد را قادر ساخت تا ضمن ارتباط با يكديگر به باز خواني و تفهيم معاني مشترك بپردازند. معاني كه از احساسي ضربه ي روحي و بازنمايي بد وقايع، منشاء مي گيرد.
دون كامب (1967) در مطالعات خود درباره سياست فرهنگي جايگزين، نشان داد سهم ديگر اين موضوع در ايجاد ادبيات مقاومت فرهنگي، شناسايي محدوديت هاي آشكار مخالفت در فضاي آن لاين براي بسيج سياسي و تغييرات اجتماعي است. در مورد پروژه سارس Sarsart نيز مصالح پروژه، در پيوستار مدت زمان بيماري و پوشش دهي رايانه اي اش واقع شد. واشر (2004) در مطالعه اش پيرامون بازنمايي سارس نوشت، مانند تمامي بازنمايي هاي رسانه اي درباره بحران هاي اپيوليك تا جايي ادامه خواهد يافت كه بحران براي جامعه خطري جدي قلمداد شود و از آن پس ديگر چيزي در ميان نخواهد بود.در پروژه سارس نيز تا مادامي كه بيماري براي رسانه ها حاوي ارزش هاي خبري بود جنبشي موقتي در برابر بازنماي رسمي صورت گرفت. جنبشي كه حاكي از مقاومتي فرهنگي بود و ماجرا به همين جا ختم شد. اين داستان توجهات را به اين اميد معطوف كرد كه هر عامليت و مقاومتي احتياج به دشمني خارجي دارد، تا با كمك عناصري مثل ظلم و ستمي پيشرونده و سياه نمايي، در وقايع اشكال گوناگون مقاومت فرهنگي را ممكن و مستدام سازد.
دومين بينش كه از ملاحظه محدوديتهاي مقاومت فرهنگي آن لاين بدست مي آيد مطابق بحث هاي جوردن (1999) اين است كه ساز و كار تكنيكال اينترنت براي كنش هاي فرهنگي و نيازشان به بسيج سياسي نقشي دوگانه دارد.به بيان ديگر هم مي تواند تسهيل كننده
مقاومت فرهنگي باشد و هم ميتوانند تضيقاتي به همراه داشته باشد. ازسويي سلطه سياسي و فرهنگي توانايي كنترل فرهنگ آن لاين را ندارند و اين فرهنگ گستره اي بسيار سهل الوصل دارد و از سوي ديگر به پشت سازمان رسانه اي سايت هاي اينترنتي توانايي دست يابي به مخاطبان وسيعي را ندارند و آنان را در پهنه عمومي به حاشيه مي راند. اين مسئله درباره پروژه هاي اينترنتي نيز صادق است وهمانگونه كه پروژه سايت سارس بازتابي كم نمود را در نشريه نيويورك تايمز و ساير
سازمان هاي رسانه اي داشت اگر چه به عنوان طرحي بي سابقه نسبت به ساير گزارش هاي جدي و منابع اطلاع رساني بيماري بازتاب يافت.
ماهيت و حاشيه هاي بسياري ازپروژه هاي اينترنتي پتانسيل هاي سياسي اجتماعي حربه نهايي كنش فرهنگي آن لاين را محدود مي كند. محدوديت منابع در محيط آن لاين اين سوال را پيش مي كشد كه آيا اينترنت بايد نقش احياگر فضاي عمومي در جوامع دمكراتيك امروزي را داشته باشد؟ اخيراً استفاده وسيع از تكنولوژي هاي رسانه اي جديد نشانه اي بر اين موضوع است.
در بهار سال 2004 شركت كانادايي پخش گسترده راديويي برنامه هايي بنام پيام ها را ساخت كه محور ش نقش اطلاع رساني تلفن هاي وايرلس و اينترنت در اسپانيا بود.اين برنامه كشش اين تكنولوژيها را در تظاهرات مردمي عليه بمب گذاري قطار بارسلون را مورد تحليل قرار داد.
در سطحي ديگر سازمان هاي فعال در رژيم هاي سركوبگر مانند سازمان انقلابي زنان افغان از تكنولوژي هاي مانند اينترنت استفاده مي كنند تا با گذر از محدوديت هاي ارتباطي شان نوعي آگاهي جهاني از عمل سياسيشان به وجود بياورند.
مثال ديگري از اين موضوع سايت ohmy news از كره جنوبي است كه اين منبع سهل الوصل روزنامه اي بود كه تمام نظرات مردم را منتشر مي ساخت.
هر كدام از اين مثال ها و دسترسي وسيع به تكنولوژي هاي رسانه اي، به گسترش عرصه عمومي كمك مي كند.آنچنانكه سبب حمايت از تغييرات در ساختار نهادهاي سياسي مي شود. به هر روي دراين زمان در جوامع دمكراتيك امروزين، تكنولوژي هاي رسانه اي مانند ابنترنت تنها شرط لازم و مكفي براي بروز و فعليت محيط نت هاي مخالف نيستند و آنها تنها مي كوشند نقش تسهيل گر جريان بسيج سياسي و همكاري بر عليه بي عدالتي را بازي كنند.
در اين مسير پروژه هاي مانند Sarsart سبب پرورش يافتن خرده مقاومت هاي فرهنگي مي شود كه سبب افزايش ظرفيت هاي تشكيلات سياسي مخالف هستند. همزمان با رشد دسترسي به رسانه ها، نياز به تحقيق بيشتر در نقش مشاركت مدني در تغيير شكل ماهيت بحث هاي عمومي در جوامع صنعتي دمكراتيك احساس مي شود.
*جيمز ژيلت؛ استاديار دپارتمان جامعه شناسي و دپارتمان سلامت دانشگاه مك ماستر، هميلتون، انتاريو، كانادا، مطالعه در پروژه SARS ART
- Gilet, Jaems(2007),Weblog as a Cultural Resistance: A Case Study about Sars Art Project, Published by Sage Publication
منبع:http://www.hccmr.com