اشاره:
بعد از گذشت نوزده سال ازپذيرش قطعنامه و پايان جنگ هشت ساله تا امروز، به دليل ملاحظات سياسي محققان نتوانسته اند كار مطالعاتي شايسته اي پيرامون جنگ انجام دهند. برخلاف مباحث، ريشه ها، علتها و فرايند وقوع جنگ بحثهاي زيادي صورت گرفته است اما پايان جنگ همواره در هاله اي از ابهام بوده و خيلي از حقايق آن تاكنون تبيين و روشن نشده است. بنابراين محقق سعي دارد تا در حد توان خود به بحث
فرايند پايان جنگ و پذيرش قطعنامه بپردازد.
بقيه در ادامه
بررسي فرايند پايان جنگ
همان گونه كه آغاز يك جنگ يكباره اتفاق نميافتد پايان جنگ نيز همين گونه است لذا براي پايان جنگ نيز فرايندي وجود دارد. ايده پايان جنگ از فتح خرمشهر آغاز شد. از همان زمان در ميان دولتمردان ايراني دو نگاه و استراتژي براي پايان جنگ به وجود آمد. يك نگاه از زاويه ديپلماسي و سياسي به پايان جنگ مينگريست.
- استراتژي جنگ تا يك پيروزي بزرگ
اين ديدگاه معتقد بود كه ايران براي استيفاي حقوق خود در مذاكرات سياسي، بايد يك پيروزي بزرگ به دست آورد. لذا جبهه را عرصهاي براي يك عمليات نظامي جهت تصاحب يك منطقه سوق الجيشي جهت مذاكره ميديدند.
- استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه
استراتژي ديگري كه حضرت امام (ره) و رزمندگان قائل به آن بودند، استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه بود. تلقي امام و رزمندهها اين بود كه بايد ريشه كفر و نفاق و تجاوز را خشكاند، لذا بايستي متجاوز را تنبيه كرد. از آنجايي كه دنياي قدرت به هيچ وجه حاضر نيست حق ايران را به رسميت بشناسد جبهه اسلام بايد با زور و توان نظامي خود حقش را مطالبه كند. البته استراتژي امام چه قبل از پذيرش قطعنامه و چه بعد از آن كاملاً تهاجمي است اما بعد از پذيرش، استراتژي امام (ره) صرفاً نظامي نيست و تهاجم از نوع ديگري است. پيامي از موضع قدرت به آقاي گورباچف كه رئيسجمهور يك ابرقدرت بود، صادر شد و در آن پيشبيني فروپاشي كمونيسم و متعاقباً دعوت به اسلام مطرح شده بود. حكم اعدام سلمان رشدي، درست در زماني صادر شد كه همه فكر ميكردند ايران از سر ضعف قطعنامه را پذيرفته است. عموم مردم دنيا فكر ميكردند كه ايران بر اثر پذيرش قطعنامه ضعيف شده است لذا امام با اين حكم اين تفكر ضعف ايران را از بين برد.
با پيام 26 شهريور و 4 آذر سال 67 با پيام برائت همان سال به حجاج كاملاً مشخص ميكند كه استراتژي نبرد هميشگي حق و باطل كه امام دنبال آن بوده تغييري نكرده است منتهي بر سر مصداق خاصي مثل صدام و عراق مصلحت خاصي را تشخيص داده و تصميم گرفتهاند و اين به معناي عدول از استراتژي مبارزه حق و باطل ايشان نيست.
دو سال آغازين جنگ، عملياتهاي رزمندگان اسلام با پيشرفت و روند صعودي آزادسازي زمينها و دستيابي به غنائم و تجهيزات نظامي توانست موضع نظامي خود را تقويت كند.
اما پس از فتح خرمشهر به دليل ناكاميهاي عملياتهاي رمضان، والفجر مقدماتي و والفجر يك شتاب و سير صعودي قبلي را كند كرد. دشمن با شناسايي نقاط ضعف خود، يگانهاي زرهي و توپخانه خود را در عمق دفاعي خود منتقل كرد تا از دسترس نيروهاي رزمنده دور بماند. از سوي ديگر اطلاعاتي كه هواپيماهاي جاسوسي آواكس، سازمان سيا و اخبار و اطلاعاتي كه منافقين از درون دراختيار عراقيها ميگذاشتند يعني توان نظامي عراق، سيرصعودي و توان نظامي ايران، سير نزولي پيدا كرد.
طي اين سالها ايران از زرادتخانههاي ارتش شاهنشاهي كه براساس قرارداد سنتو توسط امريكا به ايران داده شده بود استفاده ميكرد. بعد از آن اين ذخاير رو به كاهش داشت. از طرفي نيز سيستم توليد سلاح و مهمات ما در داخل كشور از توانايي كافي برخوردار نبود لذا نوبت به خريد سلاح از دلالهاي بينالمللي آن هم با هزينههاي سنگين شد. تبعاً اين مسير نيز نميتوانست همه سلاحهاي موردنياز جبهه را تأمين كند. به علاوه ورود امريكا به جنگ در عرصه جنگ نفتكشها نيز موجب كاهش درآمدهاي نفتي ايران شد. درآمد نفتي ايران در پي تحريمهاي نفتي بشدت افت كرده بود. خيانت كشورهاي عرب منطقه در تأمين بيوقفه نفت موردنياز غرب عليرغم وجود تنش در منطقه قيمت نفت را كاهش ميداد. قيمت نفت توليدي ايران زماني از قيمت تمام شده نيز كمتر شده بود.
ديپلماسي خارجي صدام در بازي بين دو ابرقدرت شرق و غرب، به علاوه اشتراك منافع غرب در حمله به ايران موجب شد تا اتفاق هر دو قطب نظام بينالملل در همراهي صدام همراه باشند. زماني كه قضيه مك فارلين اتفاق افتاد و صدام احساس كرد كه غربيها حمايتهايشان را نسبت به صدام كاهش دادهاند بلافاصله با شرق وارد ارتباطگيري شد. ازآن سو امريكا براي جلوگيري از چرخش هرچه بيشتر صدام به سمت بلوك شرق، حمايتهايش را به شدت افزايش داد. پس از صدور قطعنامه 598 در بحبوحه عمليات كربلاي 5 توسط شوراي امنيت، براساس فصل هفتم منشور ملل متحد، شوراي امنيت براي تعيين متجاوز بايد وارد عمل ميشد. عراق از اين مسئله راضي نبود، لذا بلافاصله امريكاييها در حمايت از عراق وارد جنگ با ايران شدند. حمله موشكي به ايرباس مسافربري جمهوري اسلامي چراغ سبز امريكا براي اطمينان بخشيدن به صدام در جنگ بود.
عملياتهاي گسترده والفجر هشت و كربلاي پنج بشدت توان نظامي ايران را كاهش داد. از آن سو ايران نميتوانست ضعف نظامي خود را جبران كند. بنابراين عملياتهاي محدودي را در غرب تدارك ديد و فرصتي براي عراق به وجود آمد تا زمينهاي از دست رفته فاو و شلمچه را بازپس بگيرد.
نكته ديگري كه ميتوان در علل پايان جنگ مورد بررسي قرار داد مسئله تجهيز صدام به سلاحهاي شيميايي است. صدام از عمليات خيبر در سال 62 به صورت گسترده به تجهيزات سلاحهاي شيميايي دسترسي داشت. استفاده از سلاحهاي شيميايي به صورت صعودي تا انتهاي جنگ بالا ميرفت. اواخر جنگ براي بازپس گيري زمينها و پاتك عراق حجم بسيار سنگين حمله شيميايي را تدارك ميديد. در حاليكه رزمندگان در جبههها از داشتن ماسك مناسب محروم بودند. ماسكهايي كه از طريق دلالهاي اسلحه به دست ايران ميرسيد، ماسكهاي صنعتي بود كه در برابر آلودگي بالاي گازهاي شيميايي افاقه نميكرد. حملات گسترده با هواپيما در خطوط درگيري به قدري گسترده بود كه حتي ارتش عراق نيز از صدمات اين حملات مصون نميماند. بحث كمبود نيرو نيز نبايد ناديده گرفته شود. طي چند سال اعزام نيروي رزمنده تقويم پيدا كرده بود و عراق هم خيلي خوب آن را فهميده بود. معمولاً اوج اعزام نيروهاي ما از دي ماه شروع ميشد تا پايان اسفند و بعد از آن شروع ميكرد به كاهش و تقريباً كمترين نيروهاي ما در خردادماه بود علت آن كشاورزي يا دانشآموز بودن عمده رزمندهها بود. خردادماه فصل امتحان دانشآموزان بود و گرچه تمهيداتي در جبهه وجود داشت تا اين خلأ پر شود اما علاقه عمومي برگشت براي امتحان بود. گروه ديگر كشاورزها بودند، اين دو گروه در زمستان فشار كاري نداشتند ولي خردادماه و فصل بهار و تابستان اوج كار كشاورزهاست و بيشترين تمايل رفتن به پشت جبهه وجود دارد. لذا ما يك دوره حضور داشتيم و يك دوره عدم حضور كه عراقيها از اين قضيه خبر داشتند لذا عملياتهاي بازپسگيري را در ارديبهشت و خردادماه انتخاب كردند.
استراتژي اجرايي جنگ براي يك پيروزي استراتژيك به دليل پشتيباني شديد غرب از عراق كارساز نشده بود و زمينهايي مانند فاو و شلمچه و غيره نيز از دست ايران بازپس گرفته شد.
زماني كه تهاجم مجدد عراقيها براي بازپسگيري مناطق تصرف شده رزمندگان اسلام شروع ميشود همان زماني است كه عمده قواي ايران براي عمليات، كربلاي 10 به شمال غرب رفته بود و وضعيت جبهه به اين ترتيب نبود كه ايران يك سري لشكرها را در جنوب به كار گيرد و يك سري هم در غرب. هر لشكري يك خط پدافندي داشت كه در تكهاي از جبهه يك سري از گردانهاي آن با بخشي از توان خود مانده بود و توان اصلي خود را براي عمليات به شمال غرب برده بود. وقتي كه عمليات انجام شد توان زيادي صرف شد، يك سري افراد مرخصي رفته بودند، يك سري ديگر هنوز در آنجا درگير بودند. از طرفي آن نيرويي كه در جنوب و در فاو وجود داشتند، حرفهاي نبودند. ضمن اين كه نگاه آنها به گونهاي نبود كه صدام بخواهد حمله كند فقط در اين حد توان و امكانات داشتند كه چنانچه تجاوز محدودي صورت بگيرد، پاسخ بدهند. در فاو عراق با بمباران شيميايي شديد در خط اول، تقريباً تمام توان محافظان خط را از بين برد. يعني يا نيروها به شهادت رسيدند و يا به دليل شرايطي كه براي آنها از لحاظ استنشاق گاز ايجاد شده بود، ديگر توانايي جنگيدن نداشتند. نيروي كمكي هم وجود نداشت. فرماندهان عالي نظامي هم حضور نداشتند. برعكس والفجر 8 كه نيروهاي كمكي و مهمات تكميلي براي عمليات طراحي شده بود در عملياتهاي بازپس گيري توسط عراق با توجه به عدم سابقه روحيه تهاجمي در عراق بعد از سال دوم جنگ فقط خط دفاعي محدودي شكل گرفته بود. بنابراين آنها توانستند با يورش برقآسا و زدن پلها، سريع پيشروي كنند.
قطعنامه 598 نيز بعد فتح فاو و آغاز پيشروي ايران در شلمچه در سال 65 صادر شد. آنها در اين قطعنامه از ايران ميخواستند تا اول قطعنامه را بپذيرد بعد متجاوز مشخص شود.ايران در اين هفت سال بيتوجهي و ناكارآمدي شوراي امنيت را لمس كرده بود لذا پذيرفتن چنين پيشنهادي بسيار سخت بود. احتمال بازي سياسي و غافلگيري استراتژيك به شدت بالا بود.
اينها همه زمينههاي سال 67 را به وجود آورده بود، تا زماني كه پيشروي ارتش عراق اتفاق افتاد و احساس شد، ممكن است توان استقامت در برابر پيشرويهاي دشمن نباشد، لذا قطعنامه 598 در شرايطي كه كاملاً براي دنيا غيرقابل تصور بود، پذيرفته شد. آن موقع شايعات زيادي مبني بر اين كه امريكاييها شبيه آنچه كه در ژاپن اتفاق افتاده بود احتمال استفاده از بمب هستهاي را دارند و حداقل تعهدات خودشان را انجام ميدادند، خيليها زدن ايرباس و سكوهاي نفتي و قايقهاي تندرو ما را هشدارهايي در اين زمينه ميدانستند.
* استراتژي و مصلحت امام در جنگ و پذيرش قطعنامه
نظريات فقهي و استراتژيهاي امام (ره) يك چارچوب فكري است با قطعات مختلف. حضرت امام غير از مقاطع اوليه بعد از فتح خرمشهر از نظر نظامي و اطلاعاتي كه مسئولين در اختيار ايشان ميگذاشتند برايشان قطعي شده بود كه نمي توان در مرزهاي بينالمللي توقف كرد و بايد جنگ را ادامه داد. مسئله مصلحت نيز يكي از قطعات فكري انديشه امام(ره) است. حضرت امام(ره) مجمع تشخيص مصلحت نظام را براي حل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان تشكيل داد، زماني قانون اساسي هيچ پيشبيني خاصي نكرده بود. اين مسئله مبتني بر آراي فقهي حضرت امام(ره) است كه ميفرمايند: فقيه جامعالشرايط ميتواند احكام مسلم اسلام را براي حفظ نظام تا مدتي تعطيل كند. از موارد مشابه اين قضيه تعطيلي حج توسط امام(ره) بعد از حادثه خونين مكه در سال 66 ، و چند سال بعد از آن نيز توسط مقام معظم رهبري تعطيل بود. تحليل مسئله جام زهر جز از اين زاويه امكانپذير نيست. يعني زماني كه مصلحت بالاتري مانند حفظ نظام ايجاب كند، خيلي از بحثها و ديدگاهها و حتي احكام صريح اسلام را مي توان عوض كرد. اين مقاله درصدد بحث مستوفي پيرامون جايگاه مصلحت در اسلام و انديشه امام(ره) نيست. پذيرش قطعنامه به عنوان مصلحت فعلي نظام از طرف امام پذيرفته شد كه در آن بنا به مصلحت احكام صريح و اوليه اسلام نقض شد لذا به همين دليل امام از آن به عنوان جام زهر ياد كردندو فرمودند من بنا بر مصلحتهايي كه مسئولين دلسوز نظامي و سياسي به من گزارش دادند اين مصلحت را تشخيص دادم و جام زهر را نوشيدم.
* اختلافات داخلي بر سر نحوه ادامه جنگ
اختلاف نظرها پيرامون ادامه جنگ از عدم موفقيت در عمليات رمضان شروع شد و تا پايان جنگ ادامه يافت. يك نگاه اين بود كه امام(ره) مطرح ميكرد و بحث جنگ عاشورايي و انجام تكليف بود و امام معتقد بودند كه در اين بين سيدالشهدا تكليف ما را مشخص كرده است. لذا فرمودند جنگ در رأس امور است.
در عمل آن چه اتفاق افتاده بود در بيان شيرين رزمندگان اسلام به ظرافت آمده است كه: صدام پيرو خط امام است زيرا تنها اوست كه جنگ را در رأس امور قرار داده است. عراق تمام وزارتخانههاي خود را در راستاي جنگ بسيج كرده بود مثلاً وزارت كشاورزي مأمور كارهاي آبي و مهندسي زمين در جنگ جبهه كفر بود.
ديدگاه غالب در ايران جنگ را در كنار ديگر مسائل كشور ميديد. مردم توقعاتي دارند و بايد از حداقل معيشت و رشد و توسعه كشور را حتي با وجود جنگ انجام گيرد. خيلي وقتها كه جلسات در قرارگاه خاتم و با حضور نظاميان و ساير مسئولين انجام ميشد، مسئولين مملكتي در پاسخ، مسئولين نظامي در احتياج به امكانات پاسخ ميدادند: مملكت بيش از اين بودجه ندارد تا شما را تأمين كند. نگاه امام، نگاهي آرماني به جنگ بود و با شهادت گره ميخورد. بحث شهادت در چارچوب فكري امام نيز لازم به دقت مكفي است كه از حوصله اين مقاله خارج است. نگاه دوم عمدتاً از سوي قائلين جنگ تا يك پيروزي بزرگ عنوان ميشد و متأسفانه در صحنه اجرا نيز عملي ميگرديد.
* استراتژي سياسيون براي ميز مذاكره
عراق تا قبل از فتح خرمشهر، صرفاً براي گرفتن زمين آمده بود و بعد از اين كه احساس كردند كه نمي توانند درهفته اول خرمشهر را به طور كامل فتح كنند يا حداقل جزيره آبادان را به خاطر مقاومتي كه مردم نشان دادند فتح كنند، در همان نقطه اي كه بودند توقف كنند، يعني زمين را نگه داشتند تا به عنوان برگ برنده بتوانند به اميد مذاكرات سياسي آن را مطرح كنند لذا آرايش آنها آرايش طرحريزي شده دفاعي نبود.
در اصطلاح نظامي استراتژيك خط آنها به ايران پهلو داده بود (يعني از جناحين ايران ميتوانست به آنها ضربه بزند و خط دفاعي از جناحين براي خود ايجاد نكرده بودند). عراق تمام توان خود را به خط (نه به پهلوها) آورده بود. چرا كه احساس نميكرد كه رزمندگان اسلام مهمات و توان لازم براي ضربهزدن را داشته باشد.
اما بعد از آن به علت اين كه عكسها و نقشههاي ماهوارهاي امريكايي در اختيار عراق قرار گرفت و نقاط ضعف تاكتيكي آنها را نشان دادند. لذا آنها نيروهاي زرهي خودشان را به خطوط بعدي بردند تا از آنها در پاتك استفاده كنند.
* نامه محسن رضايي به حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني
در مورد اصل نامهاي كه آقاي محسن رضايي به آقاي هاشمي داده اصل نامه دستنويس است و تايپ شده و رسمي نيست و «از-به» و شماره هم ندارد. به تعبيري يك يادداشت است و نامه رسمي اداري نيست. البته آقاي محسن رضايي زير نامه را امضا كرده است. زماني كه در داخل شوراي عالي دفاع مباحث بالا گفته ميشود،آقاي هاشمي از آقامحسن و شهيد صياد شيرازي مي خواهد كه پيشنهاد خودتان را بدهيد: بالاخره ما براي اين كه در يك عمليات بزرگ يك منطقه وسيعي را به عنوان برگ برنده بگيريم به ما بگوييد چكار بايد بكنيم، طرحتان چيست و چه امكاناتي ميخواهيد؟
آقاي محسن رضايي در همان جا يك يادداشت مينويسد كه براي انجام يك عمليات بزرگ به امكانات و آموزشهايي نياز داريم كه ظرف چهار يا پنج سال تهيه خواهد شد. آقاي هاشمي اين يادداشت را به همراه گزارش مسئول بودجه كشور خدمت حضرت امام(ره) مي برد و اين گونه تلقي مي شود كه آقاي رضايي نامه زدهاند كه براي ادامه جنگ فلان قدر امكانات لازم است. نويسنده اين نقلقول را از آقاي رضايي مي آورد كه معتقد است كه آقاي هاشمي ايشان را فريب دادهاند. زيرا آقاي هاشمي گفته بود: كه پيشنهاد مذكور بايد در شوراي عالي دفاع به بحث كارشناسي گذاشته شود و امكان سنجي آن بررسي شود، قرار نبود كه پيش حضرت امام(ره) برده شود.
در پايان اين نامه هم آقاي رضايي نوشتهاند كه اگر اينها هم تأمين نشد ما آماده جنگ هستيم كه حضرت امام(ره) در نامهاي به مجلس هم به اين نكته اشاره ميكند و ميفرمايد اين ديگر شعاري بيش نيست.
* استراتژي نظامي ما؛ حمله به جنوب، دفاع در غرب
مقداري از بحث استراتژي نظامي ايران مربوط به استراتژي نظامي عراق بود. استراتژي رژيم عراق هم در قبل از انقلاب و هم در زمان تجاوز سراسري در 31 شهريور سال 59 بر هجوم از جنوب و دفاع در غرب استوار بود. استراتژي ارتش شاهنشاهي هم هجوم در غرب و دفاع در جنوب بوده علت آن هم علاقه ژئوپلتيكي عراق به خوزستان بود. چرا كه آنها تصور ميكردند كه اهالي خوزستان به دليل قوميت عربي با عراقيها همگرايي دارند.
البته عربزبانهاي خوزستان با تظاهراتي كه در روز چهارم، پنجم جنگ بر عليه صدام به راه انداختند استراتژي عراق را ناكام گذاشتند ضمن اين كه رزمندگان عرب زبان بسياري وجود داشت كه در جبهه اسلام جنگيدند و به شهادت رسيدند.
از نظر نظامي هم به خاطر اين كه سواحل عراق براي كشتيراني محدود است عمق استراتژيك ضعيفي پيدا ميكند و ضربه پذيري آن افزايش مييابد. لذا هميشه چشم طمع به سواحل خوزستان و كويت براي توسعه سواحل خود داشت بنابراين با 3 سپاه وارد جنگ با ايران شد. سپاه اول در شمال شرق مستقر شد و هدف آن كمك به معارضين كرد ضدانقلاب بود. سپاه دوم عراق در غرب براي جلوگيري و پدافند در برابر هجوم ايران از غرب مستقر شده بود. سپاه سوم را هم درجنوب مستقر كرده بود. اين سپاه تهاجم از جنوب را برعهده داشت. بنابراين عراق توان اصلي نظامي خود را در جنوب مستقر كرد. لذا طبيعي بود كه مناطق اشغالي جنوب كشور از غرب كشور بيشتر باشد به طوري كه از 15هزار كيلومتر اشغالي توسط عراق در اوايل جنگ تنها 2هزاركيلومتر آن در غرب وجود داشت و بقيه در جنوب بود. لذا عمده عملياتها در 2 سال اول براي بازپسگيري اراضي اشغالي در جنوب بود. علي رغم اين كه در غرب براي ساقط كردن حكومت بعث، به بغداد نزديك تر بود. اما بعد از كوهها و تپههاي مرزيدشت وجود داشت و ايران در آنجا نقطه اتكا نداشت. لذا نميتوانست عمليات گسترده انجام دهد. اما در جنوب به دليل وجود هور و رمل ايران به عنوان اهداف واسط عمليات انجام ميداد و بعد از رسيدن به يك نقطه و عارضه طبيعي از آن براي پدافند استفاده ميكرد. اما در غرب بعد از عبور از رشتهكوهها تا بغداد دشت و جلگه بدون عارضه است. يعني حمله از غرب به سمت بغداد طي يك گام صدكيلومتري انجام ميشد. اما روال در جنگ اين بود كه معمولاً عارضه طبيعي را به عنوان هدف حمله مشخص ميكردند و بعد از حمله و استقرار در آنجا براي تجديدقوا و رسيدن مهمات و امكانات در آنجا پدافند ميكردند. البته با استدلال نزديك به بغداد، در شمال غرب، ايران توانست عملياتهايي در آخر جنگ انجام دهد. اما به علت وجود اكراد و معارضين رژيم عراق نقطه مهم و استراتژيكي محسوب نميشد. البته فتح بغداد نيازمند توان عظيم هوايي و زميني بود. از طرفي عراق در اطراف بغداد رينگهاي هوايي قوي ايجادكرده بود. اما در جنوب به علت وجودعارضههاي طبيعي و به لحاظ ژئوپلتيك كه اهالي بصره از شيعيان بودند و با ايران همگرايي داشتند (لذا وقتي رزمندگان اسلام در عمليات خيبر وارد برخي از روستاها شدند آنها از رزمندگان اسلام استقبال كردند). از نظر استراتژيكي و سياسي هم چون عمليات جنوب در راه عراق را به دريا مسدود كرد و اروندرود در آن وجود داشت كه مستمسك اصلي صدام به لحاظ سياسي براي حمله بود و ايران ميتوانست آن زمينها را فتح كند. لذا جنوب داراي اهميت فوقالعاده سياسي و استراتژيكي بود و تصرف هر قسمتي در جنوب مي توانست براي ايران برگ برندهاي باشد براي ميز مذاكره.
* تفاوت استراتژي نظامي ايران در اوايل جنگ و اواخر جنگ
در روزهاي آخر جنگ جلسات تحليل علت عقبنشيني رزمندهها در بحث مي شد. يكي از اشكالات در زمينه آموزش رزمندگان بود.ايران عمدتاً نيروهايش را براي عملياتهاي آفندي آماده ميكرد. در حالي كه آفند قوي نيازمند پدافند قويتر است.
لذا رزمندهها تاكتيكهاي پدافند مثل سنگركندن، روشهاي پدافندي، عقبنشينيهاي تاكتيكي و پذيرش رخنه را زياد جدي نميگرفتند. بنابراين قرار بر اين شد كه تاكتيكهاي پدافندي آموزش داده شود. ولي فرصت نشد و بعد از چند ماه قطعنامه پذيرفته شد. يكي ديگر از پيچيدگيهاي آخر جنگ اين بود كه عراق به شدت از امريكا ترسيده بود. عكس هاي هوايي كه از سوي امريكا در اختيار عراق قرار ميگرفت و در كميته مخصوصي زيرنظر صدام تجزيه و تحليل مي شد نشان مي دادكه ايران
مي خواهد در هور عمليات كند ولي ايران عمليات والفجر8 در انتهاي دهانه اروند انجام داد. قضيه مك فارلين نيز مزيد بر علت شد و باعث شد هواپيماهاي عراقي يك كشتي امريكايي را هدف قرار دهند. ايران توانست با پيش گرفتن اصل غافلگيري و فريب دشمن در شلمچه و جزيره امالرصاص هم عمليات ايذايي انجام دهد.
پيچيده شدن تاكتيكها در صحنه نبرد در پاي ميز مذاكره نيز استفاده ميشد. همچنين غربيها مصممتر ميشدند كه نگذارند ايرانيها پيروز اين صحنه شوند. لذا پيچيدگي مسائل سياسي نظامي جنگ افزايش پيدا كرد. پيچيدگيهايي كه در پايان جنگ از نظر سياسي نظامي وجود دارد قابل مقايسه با اوايل جنگ نيست.
نويسنده: مجيد تولايي ادامه مطلب
بعد از گذشت نوزده سال ازپذيرش قطعنامه و پايان جنگ هشت ساله تا امروز، به دليل ملاحظات سياسي محققان نتوانسته اند كار مطالعاتي شايسته اي پيرامون جنگ انجام دهند. برخلاف مباحث، ريشه ها، علتها و فرايند وقوع جنگ بحثهاي زيادي صورت گرفته است اما پايان جنگ همواره در هاله اي از ابهام بوده و خيلي از حقايق آن تاكنون تبيين و روشن نشده است. بنابراين محقق سعي دارد تا در حد توان خود به بحث
فرايند پايان جنگ و پذيرش قطعنامه بپردازد.
بقيه در ادامه
بررسي فرايند پايان جنگ
همان گونه كه آغاز يك جنگ يكباره اتفاق نميافتد پايان جنگ نيز همين گونه است لذا براي پايان جنگ نيز فرايندي وجود دارد. ايده پايان جنگ از فتح خرمشهر آغاز شد. از همان زمان در ميان دولتمردان ايراني دو نگاه و استراتژي براي پايان جنگ به وجود آمد. يك نگاه از زاويه ديپلماسي و سياسي به پايان جنگ مينگريست.
- استراتژي جنگ تا يك پيروزي بزرگ
اين ديدگاه معتقد بود كه ايران براي استيفاي حقوق خود در مذاكرات سياسي، بايد يك پيروزي بزرگ به دست آورد. لذا جبهه را عرصهاي براي يك عمليات نظامي جهت تصاحب يك منطقه سوق الجيشي جهت مذاكره ميديدند.
- استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه
استراتژي ديگري كه حضرت امام (ره) و رزمندگان قائل به آن بودند، استراتژي جنگ، جنگ، تا رفع فتنه بود. تلقي امام و رزمندهها اين بود كه بايد ريشه كفر و نفاق و تجاوز را خشكاند، لذا بايستي متجاوز را تنبيه كرد. از آنجايي كه دنياي قدرت به هيچ وجه حاضر نيست حق ايران را به رسميت بشناسد جبهه اسلام بايد با زور و توان نظامي خود حقش را مطالبه كند. البته استراتژي امام چه قبل از پذيرش قطعنامه و چه بعد از آن كاملاً تهاجمي است اما بعد از پذيرش، استراتژي امام (ره) صرفاً نظامي نيست و تهاجم از نوع ديگري است. پيامي از موضع قدرت به آقاي گورباچف كه رئيسجمهور يك ابرقدرت بود، صادر شد و در آن پيشبيني فروپاشي كمونيسم و متعاقباً دعوت به اسلام مطرح شده بود. حكم اعدام سلمان رشدي، درست در زماني صادر شد كه همه فكر ميكردند ايران از سر ضعف قطعنامه را پذيرفته است. عموم مردم دنيا فكر ميكردند كه ايران بر اثر پذيرش قطعنامه ضعيف شده است لذا امام با اين حكم اين تفكر ضعف ايران را از بين برد.
با پيام 26 شهريور و 4 آذر سال 67 با پيام برائت همان سال به حجاج كاملاً مشخص ميكند كه استراتژي نبرد هميشگي حق و باطل كه امام دنبال آن بوده تغييري نكرده است منتهي بر سر مصداق خاصي مثل صدام و عراق مصلحت خاصي را تشخيص داده و تصميم گرفتهاند و اين به معناي عدول از استراتژي مبارزه حق و باطل ايشان نيست.
دو سال آغازين جنگ، عملياتهاي رزمندگان اسلام با پيشرفت و روند صعودي آزادسازي زمينها و دستيابي به غنائم و تجهيزات نظامي توانست موضع نظامي خود را تقويت كند.
اما پس از فتح خرمشهر به دليل ناكاميهاي عملياتهاي رمضان، والفجر مقدماتي و والفجر يك شتاب و سير صعودي قبلي را كند كرد. دشمن با شناسايي نقاط ضعف خود، يگانهاي زرهي و توپخانه خود را در عمق دفاعي خود منتقل كرد تا از دسترس نيروهاي رزمنده دور بماند. از سوي ديگر اطلاعاتي كه هواپيماهاي جاسوسي آواكس، سازمان سيا و اخبار و اطلاعاتي كه منافقين از درون دراختيار عراقيها ميگذاشتند يعني توان نظامي عراق، سيرصعودي و توان نظامي ايران، سير نزولي پيدا كرد.
طي اين سالها ايران از زرادتخانههاي ارتش شاهنشاهي كه براساس قرارداد سنتو توسط امريكا به ايران داده شده بود استفاده ميكرد. بعد از آن اين ذخاير رو به كاهش داشت. از طرفي نيز سيستم توليد سلاح و مهمات ما در داخل كشور از توانايي كافي برخوردار نبود لذا نوبت به خريد سلاح از دلالهاي بينالمللي آن هم با هزينههاي سنگين شد. تبعاً اين مسير نيز نميتوانست همه سلاحهاي موردنياز جبهه را تأمين كند. به علاوه ورود امريكا به جنگ در عرصه جنگ نفتكشها نيز موجب كاهش درآمدهاي نفتي ايران شد. درآمد نفتي ايران در پي تحريمهاي نفتي بشدت افت كرده بود. خيانت كشورهاي عرب منطقه در تأمين بيوقفه نفت موردنياز غرب عليرغم وجود تنش در منطقه قيمت نفت را كاهش ميداد. قيمت نفت توليدي ايران زماني از قيمت تمام شده نيز كمتر شده بود.
ديپلماسي خارجي صدام در بازي بين دو ابرقدرت شرق و غرب، به علاوه اشتراك منافع غرب در حمله به ايران موجب شد تا اتفاق هر دو قطب نظام بينالملل در همراهي صدام همراه باشند. زماني كه قضيه مك فارلين اتفاق افتاد و صدام احساس كرد كه غربيها حمايتهايشان را نسبت به صدام كاهش دادهاند بلافاصله با شرق وارد ارتباطگيري شد. ازآن سو امريكا براي جلوگيري از چرخش هرچه بيشتر صدام به سمت بلوك شرق، حمايتهايش را به شدت افزايش داد. پس از صدور قطعنامه 598 در بحبوحه عمليات كربلاي 5 توسط شوراي امنيت، براساس فصل هفتم منشور ملل متحد، شوراي امنيت براي تعيين متجاوز بايد وارد عمل ميشد. عراق از اين مسئله راضي نبود، لذا بلافاصله امريكاييها در حمايت از عراق وارد جنگ با ايران شدند. حمله موشكي به ايرباس مسافربري جمهوري اسلامي چراغ سبز امريكا براي اطمينان بخشيدن به صدام در جنگ بود.
عملياتهاي گسترده والفجر هشت و كربلاي پنج بشدت توان نظامي ايران را كاهش داد. از آن سو ايران نميتوانست ضعف نظامي خود را جبران كند. بنابراين عملياتهاي محدودي را در غرب تدارك ديد و فرصتي براي عراق به وجود آمد تا زمينهاي از دست رفته فاو و شلمچه را بازپس بگيرد.
نكته ديگري كه ميتوان در علل پايان جنگ مورد بررسي قرار داد مسئله تجهيز صدام به سلاحهاي شيميايي است. صدام از عمليات خيبر در سال 62 به صورت گسترده به تجهيزات سلاحهاي شيميايي دسترسي داشت. استفاده از سلاحهاي شيميايي به صورت صعودي تا انتهاي جنگ بالا ميرفت. اواخر جنگ براي بازپس گيري زمينها و پاتك عراق حجم بسيار سنگين حمله شيميايي را تدارك ميديد. در حاليكه رزمندگان در جبههها از داشتن ماسك مناسب محروم بودند. ماسكهايي كه از طريق دلالهاي اسلحه به دست ايران ميرسيد، ماسكهاي صنعتي بود كه در برابر آلودگي بالاي گازهاي شيميايي افاقه نميكرد. حملات گسترده با هواپيما در خطوط درگيري به قدري گسترده بود كه حتي ارتش عراق نيز از صدمات اين حملات مصون نميماند. بحث كمبود نيرو نيز نبايد ناديده گرفته شود. طي چند سال اعزام نيروي رزمنده تقويم پيدا كرده بود و عراق هم خيلي خوب آن را فهميده بود. معمولاً اوج اعزام نيروهاي ما از دي ماه شروع ميشد تا پايان اسفند و بعد از آن شروع ميكرد به كاهش و تقريباً كمترين نيروهاي ما در خردادماه بود علت آن كشاورزي يا دانشآموز بودن عمده رزمندهها بود. خردادماه فصل امتحان دانشآموزان بود و گرچه تمهيداتي در جبهه وجود داشت تا اين خلأ پر شود اما علاقه عمومي برگشت براي امتحان بود. گروه ديگر كشاورزها بودند، اين دو گروه در زمستان فشار كاري نداشتند ولي خردادماه و فصل بهار و تابستان اوج كار كشاورزهاست و بيشترين تمايل رفتن به پشت جبهه وجود دارد. لذا ما يك دوره حضور داشتيم و يك دوره عدم حضور كه عراقيها از اين قضيه خبر داشتند لذا عملياتهاي بازپسگيري را در ارديبهشت و خردادماه انتخاب كردند.
استراتژي اجرايي جنگ براي يك پيروزي استراتژيك به دليل پشتيباني شديد غرب از عراق كارساز نشده بود و زمينهايي مانند فاو و شلمچه و غيره نيز از دست ايران بازپس گرفته شد.
زماني كه تهاجم مجدد عراقيها براي بازپسگيري مناطق تصرف شده رزمندگان اسلام شروع ميشود همان زماني است كه عمده قواي ايران براي عمليات، كربلاي 10 به شمال غرب رفته بود و وضعيت جبهه به اين ترتيب نبود كه ايران يك سري لشكرها را در جنوب به كار گيرد و يك سري هم در غرب. هر لشكري يك خط پدافندي داشت كه در تكهاي از جبهه يك سري از گردانهاي آن با بخشي از توان خود مانده بود و توان اصلي خود را براي عمليات به شمال غرب برده بود. وقتي كه عمليات انجام شد توان زيادي صرف شد، يك سري افراد مرخصي رفته بودند، يك سري ديگر هنوز در آنجا درگير بودند. از طرفي آن نيرويي كه در جنوب و در فاو وجود داشتند، حرفهاي نبودند. ضمن اين كه نگاه آنها به گونهاي نبود كه صدام بخواهد حمله كند فقط در اين حد توان و امكانات داشتند كه چنانچه تجاوز محدودي صورت بگيرد، پاسخ بدهند. در فاو عراق با بمباران شيميايي شديد در خط اول، تقريباً تمام توان محافظان خط را از بين برد. يعني يا نيروها به شهادت رسيدند و يا به دليل شرايطي كه براي آنها از لحاظ استنشاق گاز ايجاد شده بود، ديگر توانايي جنگيدن نداشتند. نيروي كمكي هم وجود نداشت. فرماندهان عالي نظامي هم حضور نداشتند. برعكس والفجر 8 كه نيروهاي كمكي و مهمات تكميلي براي عمليات طراحي شده بود در عملياتهاي بازپس گيري توسط عراق با توجه به عدم سابقه روحيه تهاجمي در عراق بعد از سال دوم جنگ فقط خط دفاعي محدودي شكل گرفته بود. بنابراين آنها توانستند با يورش برقآسا و زدن پلها، سريع پيشروي كنند.
قطعنامه 598 نيز بعد فتح فاو و آغاز پيشروي ايران در شلمچه در سال 65 صادر شد. آنها در اين قطعنامه از ايران ميخواستند تا اول قطعنامه را بپذيرد بعد متجاوز مشخص شود.ايران در اين هفت سال بيتوجهي و ناكارآمدي شوراي امنيت را لمس كرده بود لذا پذيرفتن چنين پيشنهادي بسيار سخت بود. احتمال بازي سياسي و غافلگيري استراتژيك به شدت بالا بود.
اينها همه زمينههاي سال 67 را به وجود آورده بود، تا زماني كه پيشروي ارتش عراق اتفاق افتاد و احساس شد، ممكن است توان استقامت در برابر پيشرويهاي دشمن نباشد، لذا قطعنامه 598 در شرايطي كه كاملاً براي دنيا غيرقابل تصور بود، پذيرفته شد. آن موقع شايعات زيادي مبني بر اين كه امريكاييها شبيه آنچه كه در ژاپن اتفاق افتاده بود احتمال استفاده از بمب هستهاي را دارند و حداقل تعهدات خودشان را انجام ميدادند، خيليها زدن ايرباس و سكوهاي نفتي و قايقهاي تندرو ما را هشدارهايي در اين زمينه ميدانستند.
* استراتژي و مصلحت امام در جنگ و پذيرش قطعنامه
نظريات فقهي و استراتژيهاي امام (ره) يك چارچوب فكري است با قطعات مختلف. حضرت امام غير از مقاطع اوليه بعد از فتح خرمشهر از نظر نظامي و اطلاعاتي كه مسئولين در اختيار ايشان ميگذاشتند برايشان قطعي شده بود كه نمي توان در مرزهاي بينالمللي توقف كرد و بايد جنگ را ادامه داد. مسئله مصلحت نيز يكي از قطعات فكري انديشه امام(ره) است. حضرت امام(ره) مجمع تشخيص مصلحت نظام را براي حل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان تشكيل داد، زماني قانون اساسي هيچ پيشبيني خاصي نكرده بود. اين مسئله مبتني بر آراي فقهي حضرت امام(ره) است كه ميفرمايند: فقيه جامعالشرايط ميتواند احكام مسلم اسلام را براي حفظ نظام تا مدتي تعطيل كند. از موارد مشابه اين قضيه تعطيلي حج توسط امام(ره) بعد از حادثه خونين مكه در سال 66 ، و چند سال بعد از آن نيز توسط مقام معظم رهبري تعطيل بود. تحليل مسئله جام زهر جز از اين زاويه امكانپذير نيست. يعني زماني كه مصلحت بالاتري مانند حفظ نظام ايجاب كند، خيلي از بحثها و ديدگاهها و حتي احكام صريح اسلام را مي توان عوض كرد. اين مقاله درصدد بحث مستوفي پيرامون جايگاه مصلحت در اسلام و انديشه امام(ره) نيست. پذيرش قطعنامه به عنوان مصلحت فعلي نظام از طرف امام پذيرفته شد كه در آن بنا به مصلحت احكام صريح و اوليه اسلام نقض شد لذا به همين دليل امام از آن به عنوان جام زهر ياد كردندو فرمودند من بنا بر مصلحتهايي كه مسئولين دلسوز نظامي و سياسي به من گزارش دادند اين مصلحت را تشخيص دادم و جام زهر را نوشيدم.
* اختلافات داخلي بر سر نحوه ادامه جنگ
اختلاف نظرها پيرامون ادامه جنگ از عدم موفقيت در عمليات رمضان شروع شد و تا پايان جنگ ادامه يافت. يك نگاه اين بود كه امام(ره) مطرح ميكرد و بحث جنگ عاشورايي و انجام تكليف بود و امام معتقد بودند كه در اين بين سيدالشهدا تكليف ما را مشخص كرده است. لذا فرمودند جنگ در رأس امور است.
در عمل آن چه اتفاق افتاده بود در بيان شيرين رزمندگان اسلام به ظرافت آمده است كه: صدام پيرو خط امام است زيرا تنها اوست كه جنگ را در رأس امور قرار داده است. عراق تمام وزارتخانههاي خود را در راستاي جنگ بسيج كرده بود مثلاً وزارت كشاورزي مأمور كارهاي آبي و مهندسي زمين در جنگ جبهه كفر بود.
ديدگاه غالب در ايران جنگ را در كنار ديگر مسائل كشور ميديد. مردم توقعاتي دارند و بايد از حداقل معيشت و رشد و توسعه كشور را حتي با وجود جنگ انجام گيرد. خيلي وقتها كه جلسات در قرارگاه خاتم و با حضور نظاميان و ساير مسئولين انجام ميشد، مسئولين مملكتي در پاسخ، مسئولين نظامي در احتياج به امكانات پاسخ ميدادند: مملكت بيش از اين بودجه ندارد تا شما را تأمين كند. نگاه امام، نگاهي آرماني به جنگ بود و با شهادت گره ميخورد. بحث شهادت در چارچوب فكري امام نيز لازم به دقت مكفي است كه از حوصله اين مقاله خارج است. نگاه دوم عمدتاً از سوي قائلين جنگ تا يك پيروزي بزرگ عنوان ميشد و متأسفانه در صحنه اجرا نيز عملي ميگرديد.
* استراتژي سياسيون براي ميز مذاكره
عراق تا قبل از فتح خرمشهر، صرفاً براي گرفتن زمين آمده بود و بعد از اين كه احساس كردند كه نمي توانند درهفته اول خرمشهر را به طور كامل فتح كنند يا حداقل جزيره آبادان را به خاطر مقاومتي كه مردم نشان دادند فتح كنند، در همان نقطه اي كه بودند توقف كنند، يعني زمين را نگه داشتند تا به عنوان برگ برنده بتوانند به اميد مذاكرات سياسي آن را مطرح كنند لذا آرايش آنها آرايش طرحريزي شده دفاعي نبود.
در اصطلاح نظامي استراتژيك خط آنها به ايران پهلو داده بود (يعني از جناحين ايران ميتوانست به آنها ضربه بزند و خط دفاعي از جناحين براي خود ايجاد نكرده بودند). عراق تمام توان خود را به خط (نه به پهلوها) آورده بود. چرا كه احساس نميكرد كه رزمندگان اسلام مهمات و توان لازم براي ضربهزدن را داشته باشد.
اما بعد از آن به علت اين كه عكسها و نقشههاي ماهوارهاي امريكايي در اختيار عراق قرار گرفت و نقاط ضعف تاكتيكي آنها را نشان دادند. لذا آنها نيروهاي زرهي خودشان را به خطوط بعدي بردند تا از آنها در پاتك استفاده كنند.
* نامه محسن رضايي به حجتالاسلام هاشمي رفسنجاني
در مورد اصل نامهاي كه آقاي محسن رضايي به آقاي هاشمي داده اصل نامه دستنويس است و تايپ شده و رسمي نيست و «از-به» و شماره هم ندارد. به تعبيري يك يادداشت است و نامه رسمي اداري نيست. البته آقاي محسن رضايي زير نامه را امضا كرده است. زماني كه در داخل شوراي عالي دفاع مباحث بالا گفته ميشود،آقاي هاشمي از آقامحسن و شهيد صياد شيرازي مي خواهد كه پيشنهاد خودتان را بدهيد: بالاخره ما براي اين كه در يك عمليات بزرگ يك منطقه وسيعي را به عنوان برگ برنده بگيريم به ما بگوييد چكار بايد بكنيم، طرحتان چيست و چه امكاناتي ميخواهيد؟
آقاي محسن رضايي در همان جا يك يادداشت مينويسد كه براي انجام يك عمليات بزرگ به امكانات و آموزشهايي نياز داريم كه ظرف چهار يا پنج سال تهيه خواهد شد. آقاي هاشمي اين يادداشت را به همراه گزارش مسئول بودجه كشور خدمت حضرت امام(ره) مي برد و اين گونه تلقي مي شود كه آقاي رضايي نامه زدهاند كه براي ادامه جنگ فلان قدر امكانات لازم است. نويسنده اين نقلقول را از آقاي رضايي مي آورد كه معتقد است كه آقاي هاشمي ايشان را فريب دادهاند. زيرا آقاي هاشمي گفته بود: كه پيشنهاد مذكور بايد در شوراي عالي دفاع به بحث كارشناسي گذاشته شود و امكان سنجي آن بررسي شود، قرار نبود كه پيش حضرت امام(ره) برده شود.
در پايان اين نامه هم آقاي رضايي نوشتهاند كه اگر اينها هم تأمين نشد ما آماده جنگ هستيم كه حضرت امام(ره) در نامهاي به مجلس هم به اين نكته اشاره ميكند و ميفرمايد اين ديگر شعاري بيش نيست.
* استراتژي نظامي ما؛ حمله به جنوب، دفاع در غرب
مقداري از بحث استراتژي نظامي ايران مربوط به استراتژي نظامي عراق بود. استراتژي رژيم عراق هم در قبل از انقلاب و هم در زمان تجاوز سراسري در 31 شهريور سال 59 بر هجوم از جنوب و دفاع در غرب استوار بود. استراتژي ارتش شاهنشاهي هم هجوم در غرب و دفاع در جنوب بوده علت آن هم علاقه ژئوپلتيكي عراق به خوزستان بود. چرا كه آنها تصور ميكردند كه اهالي خوزستان به دليل قوميت عربي با عراقيها همگرايي دارند.
البته عربزبانهاي خوزستان با تظاهراتي كه در روز چهارم، پنجم جنگ بر عليه صدام به راه انداختند استراتژي عراق را ناكام گذاشتند ضمن اين كه رزمندگان عرب زبان بسياري وجود داشت كه در جبهه اسلام جنگيدند و به شهادت رسيدند.
از نظر نظامي هم به خاطر اين كه سواحل عراق براي كشتيراني محدود است عمق استراتژيك ضعيفي پيدا ميكند و ضربه پذيري آن افزايش مييابد. لذا هميشه چشم طمع به سواحل خوزستان و كويت براي توسعه سواحل خود داشت بنابراين با 3 سپاه وارد جنگ با ايران شد. سپاه اول در شمال شرق مستقر شد و هدف آن كمك به معارضين كرد ضدانقلاب بود. سپاه دوم عراق در غرب براي جلوگيري و پدافند در برابر هجوم ايران از غرب مستقر شده بود. سپاه سوم را هم درجنوب مستقر كرده بود. اين سپاه تهاجم از جنوب را برعهده داشت. بنابراين عراق توان اصلي نظامي خود را در جنوب مستقر كرد. لذا طبيعي بود كه مناطق اشغالي جنوب كشور از غرب كشور بيشتر باشد به طوري كه از 15هزار كيلومتر اشغالي توسط عراق در اوايل جنگ تنها 2هزاركيلومتر آن در غرب وجود داشت و بقيه در جنوب بود. لذا عمده عملياتها در 2 سال اول براي بازپسگيري اراضي اشغالي در جنوب بود. علي رغم اين كه در غرب براي ساقط كردن حكومت بعث، به بغداد نزديك تر بود. اما بعد از كوهها و تپههاي مرزيدشت وجود داشت و ايران در آنجا نقطه اتكا نداشت. لذا نميتوانست عمليات گسترده انجام دهد. اما در جنوب به دليل وجود هور و رمل ايران به عنوان اهداف واسط عمليات انجام ميداد و بعد از رسيدن به يك نقطه و عارضه طبيعي از آن براي پدافند استفاده ميكرد. اما در غرب بعد از عبور از رشتهكوهها تا بغداد دشت و جلگه بدون عارضه است. يعني حمله از غرب به سمت بغداد طي يك گام صدكيلومتري انجام ميشد. اما روال در جنگ اين بود كه معمولاً عارضه طبيعي را به عنوان هدف حمله مشخص ميكردند و بعد از حمله و استقرار در آنجا براي تجديدقوا و رسيدن مهمات و امكانات در آنجا پدافند ميكردند. البته با استدلال نزديك به بغداد، در شمال غرب، ايران توانست عملياتهايي در آخر جنگ انجام دهد. اما به علت وجود اكراد و معارضين رژيم عراق نقطه مهم و استراتژيكي محسوب نميشد. البته فتح بغداد نيازمند توان عظيم هوايي و زميني بود. از طرفي عراق در اطراف بغداد رينگهاي هوايي قوي ايجادكرده بود. اما در جنوب به علت وجودعارضههاي طبيعي و به لحاظ ژئوپلتيك كه اهالي بصره از شيعيان بودند و با ايران همگرايي داشتند (لذا وقتي رزمندگان اسلام در عمليات خيبر وارد برخي از روستاها شدند آنها از رزمندگان اسلام استقبال كردند). از نظر استراتژيكي و سياسي هم چون عمليات جنوب در راه عراق را به دريا مسدود كرد و اروندرود در آن وجود داشت كه مستمسك اصلي صدام به لحاظ سياسي براي حمله بود و ايران ميتوانست آن زمينها را فتح كند. لذا جنوب داراي اهميت فوقالعاده سياسي و استراتژيكي بود و تصرف هر قسمتي در جنوب مي توانست براي ايران برگ برندهاي باشد براي ميز مذاكره.
* تفاوت استراتژي نظامي ايران در اوايل جنگ و اواخر جنگ
در روزهاي آخر جنگ جلسات تحليل علت عقبنشيني رزمندهها در بحث مي شد. يكي از اشكالات در زمينه آموزش رزمندگان بود.ايران عمدتاً نيروهايش را براي عملياتهاي آفندي آماده ميكرد. در حالي كه آفند قوي نيازمند پدافند قويتر است.
لذا رزمندهها تاكتيكهاي پدافند مثل سنگركندن، روشهاي پدافندي، عقبنشينيهاي تاكتيكي و پذيرش رخنه را زياد جدي نميگرفتند. بنابراين قرار بر اين شد كه تاكتيكهاي پدافندي آموزش داده شود. ولي فرصت نشد و بعد از چند ماه قطعنامه پذيرفته شد. يكي ديگر از پيچيدگيهاي آخر جنگ اين بود كه عراق به شدت از امريكا ترسيده بود. عكس هاي هوايي كه از سوي امريكا در اختيار عراق قرار ميگرفت و در كميته مخصوصي زيرنظر صدام تجزيه و تحليل مي شد نشان مي دادكه ايران
مي خواهد در هور عمليات كند ولي ايران عمليات والفجر8 در انتهاي دهانه اروند انجام داد. قضيه مك فارلين نيز مزيد بر علت شد و باعث شد هواپيماهاي عراقي يك كشتي امريكايي را هدف قرار دهند. ايران توانست با پيش گرفتن اصل غافلگيري و فريب دشمن در شلمچه و جزيره امالرصاص هم عمليات ايذايي انجام دهد.
پيچيده شدن تاكتيكها در صحنه نبرد در پاي ميز مذاكره نيز استفاده ميشد. همچنين غربيها مصممتر ميشدند كه نگذارند ايرانيها پيروز اين صحنه شوند. لذا پيچيدگي مسائل سياسي نظامي جنگ افزايش پيدا كرد. پيچيدگيهايي كه در پايان جنگ از نظر سياسي نظامي وجود دارد قابل مقايسه با اوايل جنگ نيست.
نويسنده: مجيد تولايي