مهم اين نيست كه من سني
هستم يا تو شيعه. مهم اين است كه يادمان باشد كسي هست كه از "ما " شدن ما
ميترسد.
امروز من و تو با
هم، تشييع جنازه 27 شهيدي را نظاره كرديم كه قرباني بدكرداري و بد فهمي
بدخواهان من و تو شدند. من و تويي كه يكيمان شيعه است و ديگري سني.
يكيمان وقت نماز دستهايش را به احترام روي هم ميگذارد و ديگري وقت نماز
طور ديگري وضو ميگيرد.
من و تو شايد شكل نمازمان با هم متفاوت باشد ولي خيلي وقتها در يك صف ميايستيم و نماز ميخوانيم قبلهمان يكياست و معبودمان يكياست و خوب بارها مرور كرديم زماني را كه به محمد (ص) گفته شد "اقرأ "
من و تويي كه با هم تولد و مبعث پيامبرمان را جشن ميگيريم و به اعياد يكديگر هم احترام ميگذاريم و باز مرور ميكنيم "اقرأبسم ربك الذيخلق ".
و بالاتر از تمام اينها، من و تويي هستيم كه قبل از هرچيز ايراني هستيم.
من و تويي كه دلمان به درد آمد وقتي ديديم چشم ديدن شاديمان را نداشتند كه هيچ! حرمت حريم خانه خدا را هم نگه نداشته و همشهري،هموطن، همكيش و هرچه كه واژهاش براي تو ملموستراست را درست در جلوي چشمانمان پرپر كنند . من و تويي كه خوب ميدانيم درست چند كيلومتر آن طرفتر و در آنسوي مرز يك مشت مزدور اجنبي ايستادهاند و بد ما را ميخواهند.
آنسوتر از من و تو آدمهايي هستند كه براي كشتن مني كه سني هستم و تويي كه شيعهاي لبخند بر لبهايشان مينشيند تا جايي كه خون من و تو را مباح دانسته و گرفتن جانمان را ثواب ميپندارند.
اكنون من و تو در سوگ 27 شهيد نشستهايم. نه به اين دليل كه شايد بعضيهايشان هم كيش ما بودهاند بلكه خنده تروريستها دلمان را شكسته است.
دلمان مثل غروبهاي غمگين زاهدان گرفته است از گريه بچههاي بلوچي كه بعد از انفجار ديگر پدر و برادر ندارند.
دلمان از خنده اجنبي و همدردي دروغينش پر از اندوه شده است. كه در كنج كاخ سياه آمريكا نشستهاند و برايمان اشك تمساح مي ريزند.
نه...! من و تو نه همدرديشان را ميخواهيم نه كمك كردنشان به آدمكشها را.
نه برادر. آنها مرد نيستند. اگر مرد بودند كه اينطور نميجنگيدند.
من و تو خوبتر ميدانيم. بلوچ اگر بلوچ باشد اهل جنگ مردانه است. با تفنگ هم ميجنگد. به زن و كودك كاري ندارد. و نمكشناس هم هست.
غيرت من و تو را چه آدمهاي خفيفي به جوش آوردهاند. كه بايد عكس كشتن ما را نشان اربابان اجنبيشان در آمريكا و انگليس بدهند تا يك تكه نان بدهندشان و البته تفنگي سرپر كه براي كشتن تو و من حريصتر شوند.
ولي با تمام اين شدائدي كه تحمل كردهايم بيش از 31 سال است كه برادروار در كنار هم زيستهايم. مني كه سني بودهام و تويي كه شيعه بودهاي. در كنار هم زندگي كردهايم و براي آسايش هم شهيد دادهايم. مرزداري كردهايم. سختيها را به جان خريدهايم و آنچه كه تمام اين سالها برايمان ماند همين محبتي است كه من و تو به هم داريم و به هيچ قيمتي هم به اجنبي فروختني نيست.
گفتم به هيچ قيمتي... 27 شهيد كه هيچ. همهمان را هم بگذار شهيد كنند. شهيد راه محبت و وحدت ميشويم. راهي كه سني و شيعه از جان قبولش دارند و دست از آن نمي كشند.
چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم... خانهاش ويران باد...
مسعود يارضوي ادامه مطلب
من و تو شايد شكل نمازمان با هم متفاوت باشد ولي خيلي وقتها در يك صف ميايستيم و نماز ميخوانيم قبلهمان يكياست و معبودمان يكياست و خوب بارها مرور كرديم زماني را كه به محمد (ص) گفته شد "اقرأ "
من و تويي كه با هم تولد و مبعث پيامبرمان را جشن ميگيريم و به اعياد يكديگر هم احترام ميگذاريم و باز مرور ميكنيم "اقرأبسم ربك الذيخلق ".
و بالاتر از تمام اينها، من و تويي هستيم كه قبل از هرچيز ايراني هستيم.
من و تويي كه دلمان به درد آمد وقتي ديديم چشم ديدن شاديمان را نداشتند كه هيچ! حرمت حريم خانه خدا را هم نگه نداشته و همشهري،هموطن، همكيش و هرچه كه واژهاش براي تو ملموستراست را درست در جلوي چشمانمان پرپر كنند . من و تويي كه خوب ميدانيم درست چند كيلومتر آن طرفتر و در آنسوي مرز يك مشت مزدور اجنبي ايستادهاند و بد ما را ميخواهند.
آنسوتر از من و تو آدمهايي هستند كه براي كشتن مني كه سني هستم و تويي كه شيعهاي لبخند بر لبهايشان مينشيند تا جايي كه خون من و تو را مباح دانسته و گرفتن جانمان را ثواب ميپندارند.
اكنون من و تو در سوگ 27 شهيد نشستهايم. نه به اين دليل كه شايد بعضيهايشان هم كيش ما بودهاند بلكه خنده تروريستها دلمان را شكسته است.
دلمان مثل غروبهاي غمگين زاهدان گرفته است از گريه بچههاي بلوچي كه بعد از انفجار ديگر پدر و برادر ندارند.
دلمان از خنده اجنبي و همدردي دروغينش پر از اندوه شده است. كه در كنج كاخ سياه آمريكا نشستهاند و برايمان اشك تمساح مي ريزند.
نه...! من و تو نه همدرديشان را ميخواهيم نه كمك كردنشان به آدمكشها را.
نه برادر. آنها مرد نيستند. اگر مرد بودند كه اينطور نميجنگيدند.
من و تو خوبتر ميدانيم. بلوچ اگر بلوچ باشد اهل جنگ مردانه است. با تفنگ هم ميجنگد. به زن و كودك كاري ندارد. و نمكشناس هم هست.
غيرت من و تو را چه آدمهاي خفيفي به جوش آوردهاند. كه بايد عكس كشتن ما را نشان اربابان اجنبيشان در آمريكا و انگليس بدهند تا يك تكه نان بدهندشان و البته تفنگي سرپر كه براي كشتن تو و من حريصتر شوند.
ولي با تمام اين شدائدي كه تحمل كردهايم بيش از 31 سال است كه برادروار در كنار هم زيستهايم. مني كه سني بودهام و تويي كه شيعه بودهاي. در كنار هم زندگي كردهايم و براي آسايش هم شهيد دادهايم. مرزداري كردهايم. سختيها را به جان خريدهايم و آنچه كه تمام اين سالها برايمان ماند همين محبتي است كه من و تو به هم داريم و به هيچ قيمتي هم به اجنبي فروختني نيست.
گفتم به هيچ قيمتي... 27 شهيد كه هيچ. همهمان را هم بگذار شهيد كنند. شهيد راه محبت و وحدت ميشويم. راهي كه سني و شيعه از جان قبولش دارند و دست از آن نمي كشند.
چه كسي ميخواهد من و تو ما نشويم... خانهاش ويران باد...
مسعود يارضوي