-------
بيترديد امروزه نظام مبارك جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك جاذبه قوي اجتماعي و انساني، در شرايطي پا به عرصه وجود و ظهور گذاشته است كه نظام استكبار، با حيله تقدس علم و تكنولوژي و دغل بازيهاي سياسي تحت عنوان «نظم نوين جهاني» و تمدن ابليسي اش، شعار «انما نحن مصلحون» را سرداده است، اصلاح در صحنه سياسي تحت عنوان وحدت رويه اداره ملل جهان براساس دموكراسي پوشالي و در صحنه فرهنگي، سازمان دادن كلمه باطل و يا اعتبارات فرهنگي به وسيله وحدت رويه دانشگاهها در رسيدن به اهداف و تئوريها و در حقيقت تحقق پيش فرضهاي اوليه خود چه از لحاظ كيفي و چه كمي، و در صحنه اقتصاد نيزبه حكومت حدود 6 هزار ميليارد دلار امريكا بر بازارهاي ممالك دنيا و كنترل اقتصادي از طريق ضوابط و قوانين بين المللي بانكي توصيف ميگردد و با شعار لذت جويي دائم التزائد شيطاني ازمغزهاي فاسد به اصطلاح هنرمندان، در سينماها و تئاترها... اهواي عمومي و شهوات ملتها را سازمان ميدهند. از سوي ديگر با شعار حقوق بشر از حلقوم خونخواران سازمان ملل نه تنها داعيه حل و فصل دعاوي سياسي و مالي ملتها را دارند، كه ارتقاي وجدان عمومي را تنها در گرو رهبري جهاني قابل تحقق ميشمارند و در امور تربيتي و پرورشي به جنگ با اصالتهاي مذهبي و در باب ازدواج و احترام و تقدس، شالوده نهاد اجتماعي ملل اسلامي را تشويق به تبعيت از كيفيت آداب و زندگي فرنگي و شهرنشيني مينمايند.
بقيه در ادامه
آداب و رسوم و كليه قواعد در همه روابط و زواياي زندگي، غلها و زنجيرهايي است كه كفر بين المللي و شيطان بزرگ به وسيله متفكران درباري خود، ملل و نحل را به بند كشيده است.
و اما مردم ما بايد بدانند كه اين روزها نيز همانند روزهاي جنگ روز امتحان الهي است، روز مقابله با دسيسههاي فرهنگي استكبار است. روز پرخاش عليه كساني است كه با اسلام كينه ديرينه دارند. هنوز هم صداي مظلوميت حسين(ع) از صحراي كربلا به گوش ميرسد و مسلمين جهان را در مقابله با كفر به كمك ميخواهد. هر روز ما، روز احقاق حق است، روز خونخواهي است، روز عاشورا است و هر روز، كفر بينالملل با حيله و حربهاي تازه به مقابله با پرچم توحيد برخاسته است. يك روز با حمله نظامي قصد نابودي اسلام را دارد و روز ديگر با حملات ايدئولوژيكي در قالب جاذبهها و كششهاي مادي و تكنولوژيكي، و چه زيبا فرمود آن وارسته راحل، امام عزيز(ره):
... انتظار آنكه جهانخواران ما را ياري كنند بيحاصل است... و اما اينك معتقديم كه بقا و حيات نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران در گرو يك مبارزه بيامان در صحنه بينالمللي جهاني است كه بتوان توسعه قدرت اسلام را در مركزيت و محوريت سازمان امم اسلامي در حج ابراهيمي به نمايش گذاشت.
بالا رفتن قدرت اسلام، صرفاً در درگيري با نظام استكبار جهاني ممكن و ميسر است و همين امر است كه محور هماهنگي و تنظيم امور مسلمين ميباشد و همين امر نيز ضامن بقا و جاودانگي سياست نه شرقي، نه غربي است.
علت پذيرش صلح (قطعنامه 598)
------------------------------------
در اينجا لازم است پيرامون علل پذيرش صلح و تحليلهاي پيرامون در اين باب قدري دقت شود. آنگونه كه امام عزيز بعد از بيان قطعنامه فرمودند: پذيرش قطعنامه هيچگاه به منزله آشتي كردن با كفار و هم جهتي با آنها و پذيرش روش و منش اجتماعي آنها نيست بلكه ملت اسلامي ايران بايد هوشيارتر و بيدارتر از گذشته مواظب دسيسهها و نيرنگهاي دشمنان قسم خورده اسلام باشند و هيچگاه دست از آماده سازي و جهاد خود در مقابله با كفار برندارند.
با توجه به اين مطلب سياستهاي كلي نظام كه مقابله با توسعه خواهي و فزون طلبي كفار است از كلام امام به خوبي روشن و واضح است. براستي علت پذيرش صلح چه بود؟ چرا جمهوري اسلامي ايران حكميت سازمان ملل را در امر صلح پذيرفت؟
1 ـ آيا مردم از جنگيدن خسته شده بودند؟
2 ـ آيا ميتوان اين امر را به خيانت مسئولين مورد اعتماد حضرت امام نسبت داد؟
3 ـ آيا صرفاً بحرانهاي مالي و اقتصادي نظام عامل پذيرش صلح بود؟
4 ـ آيا نظاميان با ارائه نامه خود عامل مهمي در اين روند بودند؟
آيت الله هاشمي در مورد مقدمات قبول قطعنامه 598 ميگويد: پس از شيميايي زدن در حلبچه به تهران رفتيم و با حاج احمد آقا و مهندس موسوي در اين خصوص بحثهاي زيادي كرديم و قرار شد در بخش سياسي دكتر ولايتي وزير خارجه وقت براي چانه زني و قبولاندن شرايط ايران در سازمان ملل وارد شوند و به امام نيز شرايط كشور و جبههها را كاملاً توضيح دهيم.
من به آقاي محسن رضايي فرمانده سپاه در آن دوران گفتم كه ليست امكانات مورد نياز خود را براي عملياتهاي بعدي تهيه كند كه منجر به آن نامه معروف آقاي رضايي شد. البته گاهي گفته ميشود جريان منتهي به نوشتن نامه توسط آقاي رضايي ترفند بوده است، اما اين موضوع صحيح نيست.
پس از مكتوب كردن نيازهاي جنگ توسط آقاي رضايي من و 5 نفر ديگر تأكيد كرديم كه با شرايط فعلي تأمين نيازهاي كشور و جنگ قابل تحقق نيست و بايد قطعنامه را بپذيريم كه امام اين موضوع را پذيرفتند.
البته در ابتدا براي امام سخت بود كه قطعنامه را بپذيرد و گزارشهايي كه به ايشان ميرسيد نيز واقعگرايانه اما كمي اميدواركنندهتر بود و در آن زمان امام يك جملهاي گفتند كه من تا به حال آن را جايي نگفتهام و اكنون نيز نميگويم. در آن جلسه من به امام پيشنهاد كردم كه شخصاً پذيرش قطعنامه را اعلام كنم و سپس شما من را محاكمه كنيد كه امام گفتند اين حالت قابل اجرا نيست.
در آن دوران من ديگر مطمئن بودم كه نبايد جنگ را ادامه دهيم و به امام نيز گفتم كه با وجود اين همه كشته، اسير، ويراني و بدهي براي صدام او بعد از جنگ مشكلات زيادي پيدا خواهد كرد كه امام نيز گفتند همه مسئولين و شخصيتهاي مهم كشور را دعوت كرده و آنها را در مورد پذيرش آتشبس توجيه كنيد.
براي بررسي موضوع قطعنامه 598 در آن زمان آيتالله خامنهاي از همه افراد فوقالذكر دعوت كردند، ولي حاج احمدآقا به ما خبر دادند كه شخص امام با توجه به اهميت موضوع ميخواهند پذيرش قطعنامه را اعلام كنند و اگر كس ديگري آن را اعلام كند، اختلاف ايجاد ميشود. با اينكه امام تصميم به اعلان پذيرش قطعنامه را گرفتند، اما باز هم برخي آقايان در جلسه مسئولان به خاطر اين تصميم امام گريه كردند، اما من همواره خدا را شكر ميكنم كه در بهترين فرصت جنگ را پايان داديم.[1]
دكتر محسن رضايي فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس در تحليل پذيرش قطعنامه 598 معتقد است: در اواخر تير ماه جمهوري اسلاميقطعنامه 598 را پذيرفت، آن هم باز دليلش روشن بود. دليل پذيرش قطعنامه 598 همان پيشبيني يك سال پيش بود كه وضع جبهههاي جنگ به زودي تغيير خواهد كرد. اتفاق هم افتاد و همه هم ديدند؛ بنابراين، مسئولان كشور خدمت امام رفتند و از ايشان تقاضا كردند كه شما قطعنامه 598 را بپذيريد، اما امام زير بار نميرفت. از اوايل تير ماه تا پايان تير ماه، حوادث ديگري رخ داد و ارتش عراق تمام نقاط مرز را گرفت و امام پس از اينكه نامه مسئولان كشور و نامههاي فرماندهان سپاه و ارتش را ديدند، بويژه نامه فرمانده سپاه را. همه اينها را كنار هم گذاشتند و فرمودند: من تصميم ميگيرم قطعنامه 598 را بپذيرم.[2]
البته دكتر غلامعلي رشيد جانشين ستاد كل نيروهاي مسلح در تحليلي متفاوت در اينباره ميگويد: پس از حكم آقاي هاشمي به عنوان جانشين فرمانده كل قوا، ايشان به فرماندهان سپاه يعني آقاي محسن رضايي و ساير فرماندهان گفت كه من فرمانده كل قوا هستم و هر آنچه كه ميخواهيد براي انجام يك عمليات سرنوشت ساز، روي كاغذ بياوريد كه آقاي رضايي نامهاي مينويسد و در آن نامه امكانات لازم براي شكست دشمن را در آن نامه مينويسد. البته آقاي هاشمي يك نامه از رئيس برنامه و بودجه دولت آقاي مير حسين موسوي نيز دريافت ميكند كه وضعيت بد اقتصاد كشور در آن نامه تشريح ميشود و يك نامه از بخش فرهنگي و نامهاي ديگر در مورد تحليل سياسي از مراكز سياسي كشور ميگيرد و با يك دسته تحليل سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي خدمت امام ميرسد كه هر 4 تحليل ميگويند ادامه جنگ با اين وضع سخت است. البته نظاميان و خصوصاً فرماندهان سپاه معتقد بودند كه آنقدر ظرفيت در درون ملت ايران و دولت حاكم وجود دارد كه ما قادريم «جنگ جنگ تا پيروزي» را تحقق بخشيم. در طرحي كه برآورد كرده بوديم بصره را شش ماهه ميگرفتيم و در شش ماه دوم ميتوانستيم كركوك را فتح كرده و شش ماهه سوم اگر مقامات تصميم بگيرند به سمت بغداد حركت كنيم ولي توان ما بايد 3 يا 4 برابر شود و اين توان در درون جمهوري اسلامي امكان پذير است. مقامات مملكتي ما معتقد بودند كه ما هزينهاي بيش از اين نميتوانيم صرف جنگ كنيم. آنها بارها به ما جواب ميدادند كه شما با وضع موجود بايد بجنگيد و ما هم ميگفتيم وضع موجود براي به پيروزي رساندن در يك عمليات سرنوشت ساز كافي نيست. براين اساس امام خميني(ره) پس از ديدن اين 4 تحليل به پذيرش قطعنامه اشاره مينمايند و ميگويند حال كه مسئولين فرهنگي، اقتصادي و سياسي و نظامي و از جمله فرمانده كل سپاه كه يكي از معدود فرماندهاني است كه قائل به ادامه جنگ است اين را ميگويند؛ من قطعنامه را ميپذيرم.
با ياري خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبياي بزرگوار الهي و ائمه معصومين صلوات عليهم اجمعين حال كه مسئولان نظاميما اعم از ارتش و سپاه كه خبرگان جنگ ميباشند، صريحاً اعتراف ميكنند كه ارتش اسلام به اين زوديها هيچ پيروزي به دست نخواهند آورد و نظر به اين كه مسئولان دلسوز نظاميو سياسي نظام جمهوري اسلامياز اين پس جنگ را به هيچوجه به صلاح كشور نميدانند و با قاطعيت ميگويند كه يكدهم سلاحهايي را كه استكبار شرق و غرب در اختيار صدام گذاردهاند به هيچوجه و با هيچ قيمتي نميشود در جهان تهيه كرد و با توجه به نامه تكاندهنده فرمانده سپاه پاسداران كه يكي از دهها گزارش نظاميسياسي است كه بعد از شكستهاي اخير به اينجانب رسيده و به اعتراف جانشيني فرمانده كل نيروهاي مسلح، فرمانده سپاه يكي از معدود فرماندهاني است كه در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ ميباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهاي شيميايي و نبود وسايل خنثيكننده آن، اينجانب با آتشبس موافقت مينمايم و براي روشن شدن در مورد اتخاذ اين تصميم تلخ به نكاتي از نامه فرمانده سپاه كه در تاريخ 2/4/67 نگاشته است اشاره ميشود، فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزي نداريم، ممكن است در صورت داشتن وسايلي كه در طول پنج سال به دست ميآوريم قدرت عمليات انهدامي و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال 71 اگر ما داراي 350 تيپ پياده و 2500 تانك و 3000 توپ و 300 هواپيماي جنگي و 300 هليكوپتر... - كه از ضرورتهاي جنگ در آنموقع است - داشته باشيم ميتوان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندي داشته باشيم. وي ميگويد قابل ذكر است كه بايد توسعه نيروي سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نيم افزايش پيدا كند، او آورده است البته امريكا را هم بايد از خليجفارس بيرون كنيم والا موفق نخواهيم بود. اين فرمانده مهمترين قسمت موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه و امكانات دانسته است و آورده است كه بعيد به نظر ميرسد دولت و ستاد فرماندهي كل قوا بتوانند به تعهد عمل كنند. البته با ذكر اين مطالب ميگويد بايد بازهم بايدجنگيد كه اين ديگر شعاري بيش نيست. آقاي نخستوزير از قول وزراي اقتصاد و بودجه وضع مالي نظام را زير صفر اعلام كردهاند، مسئولان جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي اخير از دست دادهايم به اندازه تمام بودجهاي است كه براي سپاه و ارتش در سال جاري در نظر گرفته شده بود. مسئولان سياسي ميگويند از آنجا كه مردم فهميدهاند پيروزي سريعي به دست نميآيد شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است. شما عزيزان از هركس بهتر ميدانيد كه اين تصميم براي من چون زهر كشنده است ولي راضي به رضاي خداوند متعال هستم و براي صيانت از دين او و حفاظت از جمهوري اسلامياگر آبرويي داشته باشم خرج ميكنم، خداوندا ما براي دين تو قيام كرديم و براي دين تو جنگيديم و براي حفظ دين تو آتشبس را قبول ميكنيم.
خداوندا تو خود شاهدي كه ما لحظهاي با امريكا و شوروي و تمام قدرتهاي جهان سر سازش نداريم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت كردن به اصول اسلاميخود ميدانيم. خداوندا در جهان شرك و كفر و نفاق در جان، پول و قدرت و حيله و دورويي ما غريبيم، تو خود ياريمان كن. خداوندا در هميشه تاريخ وقتي انبيا و اوليا و علما تصميم گرفتهاند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را درهم آميزند و جامعهاي دور از فساد و تباهي تشكيل دهند با مخالفتهاي ابوجهلها و ابوسفيانهاي زمان خود مواجه شدهاند.
خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را براي رضاي تو قرباني كرديم غير از تو هيچكس را نداريم ما را براي اجراي فرامين و قوانين خود ياري فرما، خداوندا از تو ميخواهم تا هرچه زودتر شهادت را نصيبم فرمايي. گفتم جلسهاي تشكيل گردد آتشبس را به مردم تفهيم نمايند. مواظب باشيد ممكن است افراد داغ و تند با شعارهاي انقلابي شما را از آنچه صلاح اسلام است دور كنند، صريحاً ميگويم بايد تمام همتتان در توجيه اين كار باشد. قدميانحرافي حرام است و موجب عكسالعمل ميشود. شما ميدانيد كه مسئولان ردهبالاي نظام با چشميخونبار و قلبي مالامال از عشق به اسلام و ميهن اسلاميمان چنين تصميميگرفتهاند خدا را در نظر بگيريد و هرچه اتفاق ميافتد از دوست بدانيد، والسلام علينا و علي عباداللَّه الصالحين.[3]
روحاللَّه الموسوي الخميني
نقد و بررسي احتمالات
-------------------------
در پاسخ احتمال اول بايد گفت كه شواهد و آمارهاي عيني نشان دهنده اين است كه مردم نه تنها از جنگ خسته نشده بودند بلكه بعد از پذيرش صلح در حمله سراسري نظاميان بعث عراق و همچنين حملات منافقين كوردل با شدت و كثرت بيشتري در يك اعزام بيسابقه در كاروان 300 هزارنفري به جبههها روي آوردند و براي مقابله اعلام آمادگي نمودند. مرحوم سيد احمد خميني در يكي از سخنرانيهاي خود اعلام نمودند، پس از پذيرش قطعنامه 598 و حمله مجدد عراق به ايران و اعزام خيل بيشمار نيروهاي مردمي به جبهه، امام فرمودند اگر ميدانستم مردم اينگونه به جبهه ميآيند قطعنامه را قبول نميكردم. از طرف ديگر در رأس مسئولين چهرههايي ديده ميشود كه نه تنها احتمال كجروي و تمرد از دستورات امام را نميتوان به آنها نسبت داد بلكه چهرههاي درخشان آنها بعد از رحلت حضرت امام(ره) ضامن بقاي نظام و اسلام در صحنه اجتماعي گرديده است. در مورد احتمال سوم يعني بحرانهاي مالي نظام، بايد با كمي دقت و تأمل آن را مورد تحليل و بررسي قرار داد. زيرا اگر نتوانيم نسبت بحران مالي نظام و پذيرش صلح را مشخص كنيم قدرت بر تحليل آن در شرايط فعلي را نيز نخواهم داشت.
علل و زمينههاي بحرانهاي مالي (تورم)
-------------------------------------------
آنان كه عامل بحرانهاي مالي نظام جمهوري اسلامي ايران را به دفاع مقدس ايران در مقابل استكبار منسوب ميكنند راهي بس غلط را طي نموده و دچار بحرانهاي روحي گرديدهاند، زيرا:
1 ـ عاجز از تحليل در ارائه مدل نسبت به عوامل عقب ماندگي ملت ايران در زمان شاه ميباشند.
2 ـ در توصيف از فقر در جهان سوم و عوامل آن ناتوانند
3 ـ از سياستهاي استكباري امريكا در صحنه مالي و تمدن امروزتحليل صحيحي ندارند.
4 ـ عاجز از تحليل و ارائه مدل براي بالا رفتن نرخ تورم بعد از جنگ ميباشند.
با اندكي تأمل در آمار نرخ تورم در طول جنگ تحميلي، آن سالهايي كه ايران در جنگ به پيروزيهاي چشمگيري نائل آمده و توانسته بود تا مناطق مرزي و يا حتي در داخل خاك آنان نفوذ كرده و جزاير و شهرهايي را به تصرف خود در آورد نرخ تورم در حداقل مرتبه خود قرار داشت و بالعكس نيز در ايامي كه ايران در جبههها به دليل حملات پي در پي عراق مجبور به عقبنشيني گرديد، ارزش ريال ايران در مقابل دلار امريكا سقوط كرده و به تبع آن نرخ تورم رو به افزايش نهاده بود. بنابراين به سادگي نميتوان بحرانهاي ناشي از تورم مالي را منوط به جنگ دانست. واما اينكه تورم از كجا بوجود آمده و ريشه آن چيست؟ بايد دانست كه نظامهاي اقتصادي موجود در عالم چه نظام اقتصاد كمونيستي و انحصار سرمايه در نظام دولتي و چه نظام اقتصادي غربي و انحصار سرمايه در دست شركتها و كارتلها و تراستها، از بيان و توصيف حقيقي اقتصاد به نفع محرومين و مستضعفان جهان عاجزند گرچه بعضاً علم شعار مستضعفگرايي را بر دوش خود يدك ميكشند. با دقت در نظام اقتصادي كمونيستي و توجه به بحرانهاي موجود در بلوك شرق درمييابيم كه تئوري اقتصادي ماركسيسم عملاً كارايي خود را در بين جوامع و ملل از دست داده و به فرموده امام آن را بايد در موزههاي تاريخي جستوجو نمود.
جناب آقاي گورباچف، براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزههاي تاريخ سياسي جهان جستوجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست؛ چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نميتوان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت، كه اساسيترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به در آورد.
شكست كمونيسم بعداز چندين سال حكومت بر نيمي از جهان و عدم توانايي در حل بحرانهاي اقتصادي داخلي خود و متمايل شدن سردمداران شرقي و حتي مردم به ورود در دروازههاي تمدن غرب، ضعف فرمولهاي اقتصادي تئوريسينهاي شرقي را روز به روز بر جهانيان روشن تر ميسازد.
عدم هماهنگي سياستگذاريهاي اقتصادي با روحيات و تمايلات جوامع و ملل تحت ستم شرق، گستاخي اجتماعي مردم را در مقابل دولتمردان به گونه اي شكل داد كه علاوه بر نپذيرفتن كودتا توسط افراد راديكال حزب با تظاهرات خودبه مخالفت علني با آن پرداخته و بر اصلاحات اقتصادي مديران جامعه و تمايل آنها به غرب مهر تأييد زدند. و اما در غرب نيز فرعونيت در قالب رفاه اقتصادي و تلون و دنياطلبي توانسته است جاذبههاي كاذبي در بين ملل و عمدتاً جهان سوم به وجود آورد.
وجود بحرانهاي مالي در غرب به دليل پيچيدگي خاص خود، براي ساده انديشاني كه وصول به توحش مدرن را يگانه آمال و آرزوي خود دانسته و در تخيلات خود از آن به عنوان مدينه فاضله ياد ميكنند و در صددند كه كليه آداب و سنن اجتماعي خود را در قالب تكنولوژي صنعتي غرب به گونهاي متمدن جلوه دهند، براي كساني كه ورشكستگي روحي خود را ميخواهند از طريق اظهار تمايل به روشها و منشهاي غربي جبران كنند و بالاخره براي دوستان ناداني كه زيستن الهي خود را با رفاه مادي غرب آميخته و به اصطلاح خود تركيبي از دنيا و آخرت فراهم آوردهاند، به سادگي قابل رؤيت نبوده و نخواهد بود، اما با اندكي دقت و تأمل بيشتر در مدلهاي اقتصادي غرب در زمينههاي مختلفي چون «تئوري عرضه، تئوري تقاضا، تئوري قيمتها و...» مشاهده ميشود بحرانهاي اقتصادي امريكا نيز روزافزون رو به رشد بوده و نرخ تورم نيز در آنجا به طور سرسامآوري رو به ازدياد است. منتهي كارشناسان اقتصادي امريكا براي حل بحران تورم داخلي با توسعه ابزار سلطه خود بر جهان سوم توانسته اند اين بحران را به كشورهاي تحت نفوذ خود صادر كرده و با اين صادرات از تورم داخلي خود بكاهند. طبيعي است كه چرخش سود در نظام سرمايهداري امريكا به نفع سرمايه كارتلها و تراستها تمام شده و جريان سود به نفع سرمايه ذاتي نظام سرمايهداري غرب است. شعار محروميت زدايي و فقرزدايي و از بين بردن محروميت در جهان سوم همه و همه از دسيسههاي تبليغي و ياوههاي پوشالي ابرمفسدان پهنه ارض است.
بعد از گذشت 30 سال از عمر با بركت جمهوري اسلامي براي مردم اين امر واضح است كه امريكا و اذنابش، هيچوقت و هيچ زماني اهداف انساني را در هيچ برنامهاي دنبال نكرده و نميكنند بلكه بايد گفت بزرگترين عامل ركود و عقب ماندگيهاي ملتها در صحنههاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي، جريان يافتن اهداف ضدانساني استكبار در تمامي مراحل و شئون زندگي آنهاست كه با اهرم تكنولوژي و علم توانسته است اداره جهان را به دست بگيرد.
شعار «علمگرايي و مديريت علمي، فرهنگي» استكبار از طريق ارائه ابزار و معادلات سلطه، تحت عنوان تئوريهاي علمي به دانشگاههاي دنيا و ارتزاق آنها از اين طريق و مطرح كردن شعار «علم براي علم» و ربودن مغزهاي انديشمندان و متفكران دانشگاههاي سراسر دنيا و جمع كردن آنها در مراكز علمي، تحقيقي آكادميهاي بزرگ غرب و در نهايت تعيين خط مشي و جهت فكري در توسعه تئوريها و فرضيههاي علمي آنان، ... همه و همه سلطه استكبار را در لباسي مزورانه و نه در قالب سلطههاي سياسي و نظامي، بلكه از طريق فرمولها و معادلات علمي و دانشگاهي بر جهانيان به اثبات ميرساند. شعارهايي كه از طرف امريكا در صحنه جهاني به عنوان حقوقبشر سر داده ميشود بيارتباط با تمدن يكپارچه كه از طرف غرب براي تمامي دنيا به ارمغان آورده شده است نميباشد. و صد افسوس كه ملتها نيز باورشان آمده است كه خير و صلاح آنان در زيستن و استفاده از آداب و سنن و روش غرب و غربيان است كه متأسفانه به غير از پرورش مادي هيچ چيز را به دنبال نداشته و نخواهد داشت. اينجاست كه پيامهاي نوراني آن عزيز راحل همواره در گوشمان طنين انداز است كه فرمود:
من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام ميكنم كه اگر جهانخواران بخواهند در مقابلِ دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمام آنان از پاي نخواهيم نشست، يا همه آزاد ميشويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است ميرسيم و همان گونه كه در تنهايي و غربت و بدون كمك و رضايت احدي از كشورها و سازمانها و تشكيلات جهاني، انقلاب را به پيروزي رسانديم و همان گونه كه در جنگ نيز مظلومانهتر از انقلاب جنگيديم و بدون كمك حتي يك كشور خارجي متجاوزان را شكست داديم، به ياري خدا باقيمانده راه پر فراز و نشيب را با اتكاي به خدا، تنها خواهيم پيمود و به وظيفه خويش عمل خواهيم كرد.[4]
حال با توجه به مطالب فوق ميتوان علل صلح تحميلي را اينگونه برشمرد:
1 ـ عدم هماهنگي دستگاه كارشناسي با جهتگيريهاي سياسي و استراتژيك نظام (كه عمدتاً توسط امام عزيز بيان شده و دنبال ميگشت) دانست.
2 ـ همسو نبودن حركتهاي كارشناسانه كارشناسان در امر مديريت داخلي.
3 ـ جريان ندادن روحيات و پتانسيل سياسي در امر اقتصاد.
4 ـ هماهنگ نبودن اهداف سياسي و اقتصادي نظام.
5 ـ عدم توجه به الگوي مصرفي متناسب با روحيههاي جنگطلبي مردم و سعي در تأمين هر چه بيشتر رفاه اجتماعي و جريان آن از شهر به روستا و به تبع آن بالا رفتن توقعات مالي ورفاهي مردم از دولت
6 ـ كوپني كردن ارزاق و ايجاد حرص در مصرف (كه حاصل كوپنيزه شدن توزيع است)
7 ـ عدم توجه به تشديد روحيه قناعتجويي در مردم و صبر اقتصادي و آماده سازي آنان در مقابل نارساييها و كمبودهاي مالي ناشي از جنگ
8 ـ در بعد نظامي توجه مسئولين به اصل قرار دادن ابزار و ادوات جنگي براي بهتر جنگيدن
9 ـ اعتماد به طرحهاي كارشناسانه غيربسيجي در پيشبرد اهداف نظامي
10 ـ رايج شدن شعار تكنيك عليه تكنيك و تانك عليه تانك در جبههها
11 ـ اينها همه و همه عواملي است كه در طول مدت 8 سال مبارزه همواره جنگ را تهديد ميكرد و بالاخره توانست جام زهرآلود را به كام شيرين امام راحل ريخته و حكميت جنگ را از جبهههاي نبرد به پشت ميزهاي مذاكره سازمان ملل آنچناني بكشد. بنابراين با تكيه بر معادلات كارشناسي موجود چه در امر تنظيم معيشت جامعه و چه امور ديگر پذيرش صلح امري بسيار ضروري و حياتي به نظر ميرسيد و گريزي از آن نبود.
وظيفه امروز ما در زمان صلح
-------------------------------
با توجه به تحليل مطرح شده در مورد علل صلح، امروز نيز با فراغت از فشارهاي حاصله از جنگ اين مهم نبايد فراموش شود كه تكيه به معادلات كارشناسي غربي طريقي نيست كه ما را به رفاه اسلامي رهنمون گردند بلكه معتقديم كه ريشه اساسي نابسامانيهاي اقتصادي و فقر درجهان سوم در پذيرفتن نحوه زندگي وتمدن قرن بيستم است كه بهاي آن به ذلت كشيدن تمامي سران كشورها در سازمان مللي است كه حيات سياسي آن به دست استكبار جهاني مخصوصاً امريكا است. «اين سازمانها دستاورد ابرقدرتهايي هستند كه ميخواهند مردم مستضعف جهان را چپاول كنند»[5]
امروزه كساني كه شعار زندگي اقتصادي ژاپن يا آلمان را براي ملت انقلابي ما ديكته ميكنند، به ذلت سياسي اينان در مقابل كاخ پليد سياه توجهي نداشته و ندارند.
تنها طريق نجات ايران اسلامي از مشكلات اقتصادي و محروميتهاي داخلي، در ابتدا پشت پا زدن و نپذيرفتن شيوههاي زندگي امريكايي در تمدنهاي شهري است. الگوي اقتصادي ما بايد بتواند جامعه را از چنگال معادلات ديوان اقتصادي دنيا بيرون كشيده و مبتني بر معتقدات خود نظام نوين اقتصادي را بنا كند.
خارج شدن از زير يوغ «محوريت دلار در چرخش اعتبارات بانكي»، «به هم زدن فرمولهاي موجود در كنترل قيمتها»، تئوري عرضه، تقاضا و... همه اينها بايد جزو اصول حركتهاي اقتصادي جامعه اسلامي مان باشد اگرچه براي تحقق آرمانهاي اقتصادي، از وضع موجود بايد آغاز كرد اما سمت و سوي حركت بايد به طرف تحقق اهداف استراتژيك اقتصادي باشد، نه اينكه خداي ناكرده اصول موضوعه اقتصاد غرب را در حل معضلات پولي جامعه پذيرفته و با طرحهاي روبنايي آن را به ظاهري اسلامي بياراييم كه اين راه خطرناكترين فاجعه را بعد از صلح به بار خواهد آورد و باعث جدايي ملت ما از مسئولين و انقلاب گرديده و فضا را براي اختلافات سياسي داخلي و تشكلهاي مختلف باز كرده و ضربات مهلكي را به ملت و نظام وارد خواهد آورد.
نكته ديگري كه در اين نوشتار، تذكر آن الزامي است و مسئولين عزيز نبايد از آن غفلت داشته باشند اين است كه در اين زمان كه عمده توجه خادمان انقلاب به بازسازي مناطق جنگي و محروم كشور و ايجاد يك خط مشي ثابت اقتصادي در مملكت است نبايد از دسيسههاي ستمكاران دنيا و استكبار حتي در مورد حملات نظامي مجدد به هر بهانهاي، غافل شد و آن را ناديده گرفت زيرا اعتماد به سازمان ملل در مورد حل وفصل اختلافات ممالك، مخصوصاً با ايران و آماده نكردن مردم و نظام در مقابله احتمالي كفار، به معناي روگرداندن از مواضع استراتژيك نظام كه همان درگيري با نظام استكباري جهاني است ميباشد.
قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه وتنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه ميدهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنههاي مغضوب ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مينمايند سلب خواهد كرد.[6]
بايد بزرگترين توجه ما به بازسازي نيروها و استعدادها و انتقال تجارب نظامي و دفاعي به كليه آحاد ملت و مدافعان انقلاب باشد
چرا كه در هنگامه نبرد مجال پرداختن به همه جهات قوّتها و ضعفها و طرحها و برنامهها و در حقيقت ترسيم استراتژي دفاع همه جانبه، نبوده است. ولي در شرايط عادي بايد با سعه صدر و به دور از حب و بغضها به اين مسائل پرداخت؛ و از همه اندوختهها و تجربهها و استعدادها و طرحها استفاده نمود؛ و در جذب هرچه بيشتر نيروهاي مؤمن به انقلاب همت گماشت و تجارب را به ديگران منتقل ساخت؛ و در تجهيز كليه آحاد و افراد اين كشور، بر اساس اصول و فرمول خاصِ دفاعِ همه جانبه و تا رسيدن به تشكل واقعي و حقيقي بسيج و ارتش 20 ميليوني، كوشش نمود[7] با توجه به اين مطالب مسئله بازسازي بايد به آماده سازي تبديل شده و هم و غم مسئولين در اين باب صرف شود، آماده سازي مردم از لحاظ روحي وسياسي و هم ازلحاظ فرهنگي و هم از لحاظ اقتصادي و ترميم مناطق جنگ و رسيدگي به محروميت محرومان، حائز اهميت بوده و بايد مورد دقت قرار گيرد.
پينوشتها
[1] ـ ر.ك: راه ناتمام از همين قلم.
[2] ـ همان.
[3] ـ همان.
[4] ـ صحيفه امام، ج20، ص 325.
[5] ـ ر.ك سخنراني مورخ 21/7/67.
[6] ـ صحيفه امام، ج20، ص: 319
[7] ـ صحيفه امام، ج21، ص: 135
نويسنده: سردار احمد سوداگر
منبع: روزنامه ايران 89/04/27