گاهي اين سخنان بر پايه خرد است و گاهي بر سبيل ناداني و نامردمي.
چندي پيش به اين نكته در داستاني برخوردم، بد نديدم با شما هم در ميان بگذارم.
اگر خواستيد و اين گرما و فكر و خيال، حالي برايتان گذاشته بود، آن را بخوانيد.
***
در يونان باستان سقراط به دليل خرد و درايت فراوانش زبانزد خاص و عام بود. روزي فيلسوفي كه از آشنايان سقراط هم بود با هيجان نزد او آمد و گفت: سقراط، ميداني راجع به يكي از شاگردانت چه شنيدهام؟
سقراط پاسخ داد: لحظهاي صبر كن. قبل از اين كه به من چيزي بگويي به 3پرسش پاسخ بده.
اولين پرسش «حقيقت» نام دارد. تو بايد به اين سوال پاسخ دهي: آيا كاملا مطمئني كه آنچه را ميخواهي به من بگويي، حقيقت دارد؟
مرد جواب داد: نه، اطمينان ندارم، فقط دربارهاش شنيدهام.
سقراط گفت: بسيار خوب، پس به واقع نميداني كه خبر درست است يا نادرست!
و اما پرسش دوم؛ «پرسش خوبي»: آنچه را كه در مورد شاگردم ميخواهي به من بگويي خبر خوبي است؟
مردپاسخ داد: نه برعكس، به هيچ وجه خبر خوشايندي نيست.
سقراط ادامه داد: پس ميخواهي در مورد شاگردم خبري بد كه حتي درباره آن مطمئن هم نيستي بگويي؛ درست فهميدم؟
مرد كمي دستپاچه شد؛ شانه بالا انداخت و خواست با لكنت چيزي بگويد كه سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم كه من به آن ميگويم «سودمند بودن»؛ آنچه را كه ميخواهي در مورد شاگردم به من بگويي براي من سودمند است؟ مرد فكري كرد و پاسخ داد: نه، واقعا سودمند نيست... .
پس از اين 3 پرسش، سقراط چنين نتيجهگيري كرد: اگر ميخواهي به من چيزي را بگويي كه نه حقيقت دارد و نه خوب است و نه حتي سودمند است، پس چرا اصلا آن را به من ميگويي؟
***
در آن دوران، سقراط هميشه كنار همه نبود تا با همه از اين نكته سخن بگويد؛ امروز كه جاي خود دارد.
اما مرور درسهاي تاريخ و زندگي به همين دليل است؛ به اين علت كه چيزهايي يادمان نرود؛ آن چيزها كه هميشه بايد در ذهن و ياد انسانها بماند. اصولي كه با گذشت زمان كهنه و فرسوده نميشوند و نكتههايي كه مختص زمان يا مكان خاصي نيستند .يكي از همان نكتهها، سخنچيني است از كسي كه در ميان جمع نيست، حرف زدن و دربارهاش گفتن، كه در هر دين و مكتب و مسلكي مذموم شمرده شده است.
اما نميدانم چگونه است كه كساني نهتنها اين چنين رفتار ميكنند كه گاهي اين روش را نوعي تفريح تلقي ميكنند اينان هيچ قبح و نامردمياي در اين رفتار نميبينند، ولي امان از آن زمان كه بشنوند سخني نه به طعن و تمسخر كه فقط آنچنان كه نميپسندند از ايشان در محفلي نقل شده است. آن موقع است كه زمين و زمان را به هم ميريزند و از ناجوانمردي و نبود ادب، نزاكت و رفاقت فرياد برميآورند.
آري اينچنين است برادر، گاهي رسم اين روزگار.
اما خوب است ما يادمان نرود هرگاه دانسته يا ندانسته، قصد سخن گفتن از كسي را داشتيم به اين پند سقراط گوش فرادهيم.آن 3 پرسش را از خود بپرسيم و اگر پاسخي درخور نيافتيم از آن سخن، چشم بپوشيم و سكوت اختيار كنيم.
علي مهربان