سلام مرا به همه شهداي
اسلام برسان... به آنان بگو حركتمان همچنان ادامه دارد... قدس و كعبه از
لوث وجود يهوديان و ستمگران و طاغوت صفتان آزاد خواهند شد... به آنان بگو
عراق در آستانه آزادي قرار دارد... وقتي صدام سقوط كند گلي بر مزارت خواهم
نشاند...
بانو «ايناس محمد
حرب» همسر شيخ الشهيد راغب حرب يكي از معدود زنان مؤمن و فداكار جنوب لبنان
است، و از نخستين روزي كه به عقد همسر مجاهد و مقاوم خود درآمد، با اعتقاد
راسخ به تقدير الهي، اين مسير سخت و پر مشقت را با جان و دل پذيرفت. "ام
احمد " آنگونه كه مردم جبشيت او را مينامند به رغم گذشت حدود 25 سال از
شهادت همسر، اما اين راه پر رهرو را با شوق و شور وصف ناپذير همانگونه كه
به همسر وعده داده ادامه ميدهد و به آموزش و تربيت دختران جنوب لبنان در
مراكز فرهنگي و اجتماعي وابسته به حزب الله ميپردازد. براي آشنايي با
ديدگاههاي اين بانوي صبور و مقاوم به پيام او به مناسبت هفتمين شب شهادت
شيخ راغب حرب اشاره ميكنيم:
**به نام خداي يگانه و درود به ارواح پاك همه شهيدان راه حق... در هفتين روز شهادت تو در راه خدا و اسلام براي تو درود ميفرستم واين شهادت را تبريك ميگويم... با وجودي كه عمر كوتاهت را در راه خدا سپري كردي... اما جهاد و تلاش تو در راه خدا خستگيناپذير بود... در لحظههاي فراق تو انبوه دردها و رنجهاي ناشي از عمق فاجعه گلوله خيانتكاران، قلبم را آزار ميدهد... شهادت دردناك تو دلم را غمگين ساخته است... ميخواهم فرياد برآورم و نوحهسرايي كنم... بر جواني از دست رفتهات گريه و زاري كنم... بر دل پر عشق و محبت تو... فزوني آگاهي و دانش تو... بزرگ منشي و فروتنيات افسوس بخورم.
پاداش عطر خوش عظمت شهادت... وعده حق تعالي به مؤمنان و شهيدان راه اسلام است... گستره بهشت، رودهاي به هم پيوسته، ميوههاي رسيده، زنان حور العين و مراتب بلند بهشتيان گواراي تو باشد... در برابر همه اين حقايق، سختيها آسان ميگردد... ما را آرامش ميبخشد... پذيرش تقدير الهي وجدانها را آرام ميكند...
من ضمن اعتقاد به وعده الهي و پاداش بزرگ و نعمت جاودان و سعادت ابدي، اما غم و اندوه فراق تو بر قلبم فشار ميآورد. بردباري و خويشتنداري را جستجو ميكنم كه در سختيهاي زندگي به من آموختي تا بتوانم فراق و دوري تو را تحمل نمايم.
سرور من... از ميان مردان مردانگي و سلحشوري نشان دادي... از ميان علما، نشانه راه بودي... از ميان قهرمان، نماد بودي... از ميان مجاهدان، يكه تاز بودي... ترديدي نيست كه ميتوانستي در كنار فرزندانت در آسايش و راحتي زندگي كني... ميتوانستي وسايل راحتي را فراهم كني و با ما آسوده خاطر زندگي كني... ولي اي قهرمان جاودان، راحتي آخرت را بر راحتي كوتاه مدت دنيا ترجيح دادي... سر سپردگي به ستمگران و سازش با كافران و رضايت از اشغالگران را رد كردي... چرا كه اينها با اهداف دين منافات دارد... با سربلندي در كربلاي جبل عامل ايستادي و همچون سرور شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) فرياد برآوردي كه به خداي بزرگ سوگند دست ذلت و سازش در دستان شما قرار نميدهم... همچون بردگان سر تسليم فرود نميآورم... دشمنان از تو خواستند در برابرشان زانوي ذلت يا اسارت يا كشته شدن بر زمين بزني... اما بر سرشان فرياد "هيهات منا الذله " برآوردي و با صداي رسا اعلام كردي كه خدا و رسول و مؤمنان به زندگي ذلت بار رضايت نميدهند...
اي حبيب قلبها... اي همسر مهربان... اين وفاداران راه تو هستند كه آمدهاند ياد تو را گرامي بدارند... با راهي كه پيمودي، با تو، پيمان بندند... راه مبارزه و اعتراض و شهادت تا آزادي سرزمينهاي اشغالي و پيروزي اسلام محمدي... سرور من چگونه لبخندت را فراموش كنم و چگونه مردمي كه هميشه لبخندت را ديدهاند آن را فراموش كنند، مرگ را به خاطر نجات مردم اين سرزمين كوچك شمردي... تو آن بزرگ مردي هستي كه هرگز فراموش نميشود... ياد و خاطرههاي دلنشين تو در همه خانهها آشكار است... در قلب هر مؤمني جايي دارد... وجدانهاي بيدار همچنان وفادار تو هستند... اين راه را هرچند كه سخت و دشوار است ادامه خواهيم داد... اگر چه با شهادت تو آسان شده است... زرق و برق اين دنيا در دلهاي ما مرده است... راحتي و خوشبختي كوتاه مدت، ما را فريب نخواهد داد... عشق و اشتياق به بهشت ما را سرگرم نخواهد كرد... چنانچه در دنيا پيوسته خندان بودي، هنگام شهادت نيز لبخند تو آشكار بود... معني اين لبخند در لحظه مرگ چيست؟ مسلماً مفاهيم و معاني بزرگي دارد و سرشار از حقايق الهي است...
آيا لبخند تو نشانه اميد به تحقق رهايي بود كه ما آن را ميخواهيم و براي تحقق آن تلاش ميكنيم؟ آيا لبخند تو از شوق و شادي ديدار با پيامبران و امامان (ع) و شهداي بزرگ ناشي بوده كه براي ملاقات تو راد مرد نيكوكار آمده بودند... تا به مجاهدتهاي تو ارج نهند... براي ايمان و فداكاري تو سر تعظيم فرود آورند... پايداريات را در راه حق ستايش كنند... آري آقاي من ... خندهات لحظه شهادت به خاطر همه اينها بود... زيرا همه اين ارزشها زندگي و قلبت را پر كرده بود... اگر بپرسي كه پس از تو چه خواهم كرد؟ خواهم گفت كه همراه مادر داغ ديدهات و همه خواهران صبور و زنان مسلمان، صبر پيشه خواهم كرد... و منتظر لقاي تو خواهم بود... بر پيمان خود وفادار خواهم ماند...
جنگ و جهاد با كافران را پس از تو ادامه خواهم داد... كاش بمبي بودم و تقدير مرا بر سر دشمنان ميانداخت تا آنها را متلاشي كنم... انتقام خون تو را از آنان بگيرم... و مايه سربلندي اسلام باشم... چرا نه! و آيا زندگي پس از تو چه شيريني و چه صفايي خواهد داشت؟ وفاي مرا خواهي ديد... به فرزندان و يتيمان تو و فرزندان بيسرپرست مسلمان كه دو بار يتيم شدند وفادار خواهم ماند... يك بار با از دست دادن پدران شان يتيم شدند و بار ديگر با از دست دادن تو... سخنان تو را به آنان ياد خواهم داد... انديشههايت را در وجودشان خواهم كاشت... آنان را بر تقوا و قدرت و خشونت مقدس تربيت خواهم كرد...
خداحافظ اي رفيق حياتم... خداحافظ اي پرچم سرفراز... به اميد ديدار كه ما پشت سر تو در حركت هستيم... راضي نخواهيم شد مگر اينكه با تو باشيم. سلام مرا به همه شهداي اسلام برسان... به آنان بگو حركتمان همچنان ادامه دارد... قدس و كعبه از لوث وجود يهوديان و ستمگران و طاغوت صفتان آزاد خواهند شد... به آنان بگو عراق در آستانه آزادي قرار دارد... وقتي صدام سقوط كند گلي بر مزارت خواهم نشاند... زماني كه سلطه مزدوران از كشورمان زايل شود، درخت زيتوني بر ماه خواهم نشاند و با اشك چشم و خون دل آن را آبياري خواهم كرد... به اميد ديدار اي سرور من... به خداي شهيدان سوگند كه از آنچه اكراه دارند و از آنچه كه ميترسند نشان شان خواهيم داد... به خدا سوگند با كشتن تو گور را خود كندند... با دست خود گردنشان را بريدند... و چه بدكاري كردند... آنان وارثان يزيد و عمر سعد و شمر ملعون هستند... چنانچه به ما آموختي، ملت ما و تو وارثان حسين (ع) و زينب هستيم... راهي را كه پيمودهايم راه پيروزي است... مشتمان كوبندهتر است... ولي آنان نميدانند. بگذار در گمراهيشان بمانند... جولانگاه باطل يك ساعت و جولانگاه حق تا روز قيامت است. خداوندا شهيدان ما را در سايه رحمت خود قرار بده... آنان را با پيامبران و امامان و شهدا محشورشان فرما... پروردگارا ما را بر دشمنان پيروز گردان و انتقام ما را از ستمگران بگير يا رب العالمين.
ويژه نامه پاسداشت مبارزات مقاومت اسلامي لبنان در سالگرد جنگ 33 روزه
ادامه مطلب
**به نام خداي يگانه و درود به ارواح پاك همه شهيدان راه حق... در هفتين روز شهادت تو در راه خدا و اسلام براي تو درود ميفرستم واين شهادت را تبريك ميگويم... با وجودي كه عمر كوتاهت را در راه خدا سپري كردي... اما جهاد و تلاش تو در راه خدا خستگيناپذير بود... در لحظههاي فراق تو انبوه دردها و رنجهاي ناشي از عمق فاجعه گلوله خيانتكاران، قلبم را آزار ميدهد... شهادت دردناك تو دلم را غمگين ساخته است... ميخواهم فرياد برآورم و نوحهسرايي كنم... بر جواني از دست رفتهات گريه و زاري كنم... بر دل پر عشق و محبت تو... فزوني آگاهي و دانش تو... بزرگ منشي و فروتنيات افسوس بخورم.
پاداش عطر خوش عظمت شهادت... وعده حق تعالي به مؤمنان و شهيدان راه اسلام است... گستره بهشت، رودهاي به هم پيوسته، ميوههاي رسيده، زنان حور العين و مراتب بلند بهشتيان گواراي تو باشد... در برابر همه اين حقايق، سختيها آسان ميگردد... ما را آرامش ميبخشد... پذيرش تقدير الهي وجدانها را آرام ميكند...
من ضمن اعتقاد به وعده الهي و پاداش بزرگ و نعمت جاودان و سعادت ابدي، اما غم و اندوه فراق تو بر قلبم فشار ميآورد. بردباري و خويشتنداري را جستجو ميكنم كه در سختيهاي زندگي به من آموختي تا بتوانم فراق و دوري تو را تحمل نمايم.
سرور من... از ميان مردان مردانگي و سلحشوري نشان دادي... از ميان علما، نشانه راه بودي... از ميان قهرمان، نماد بودي... از ميان مجاهدان، يكه تاز بودي... ترديدي نيست كه ميتوانستي در كنار فرزندانت در آسايش و راحتي زندگي كني... ميتوانستي وسايل راحتي را فراهم كني و با ما آسوده خاطر زندگي كني... ولي اي قهرمان جاودان، راحتي آخرت را بر راحتي كوتاه مدت دنيا ترجيح دادي... سر سپردگي به ستمگران و سازش با كافران و رضايت از اشغالگران را رد كردي... چرا كه اينها با اهداف دين منافات دارد... با سربلندي در كربلاي جبل عامل ايستادي و همچون سرور شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) فرياد برآوردي كه به خداي بزرگ سوگند دست ذلت و سازش در دستان شما قرار نميدهم... همچون بردگان سر تسليم فرود نميآورم... دشمنان از تو خواستند در برابرشان زانوي ذلت يا اسارت يا كشته شدن بر زمين بزني... اما بر سرشان فرياد "هيهات منا الذله " برآوردي و با صداي رسا اعلام كردي كه خدا و رسول و مؤمنان به زندگي ذلت بار رضايت نميدهند...
اي حبيب قلبها... اي همسر مهربان... اين وفاداران راه تو هستند كه آمدهاند ياد تو را گرامي بدارند... با راهي كه پيمودي، با تو، پيمان بندند... راه مبارزه و اعتراض و شهادت تا آزادي سرزمينهاي اشغالي و پيروزي اسلام محمدي... سرور من چگونه لبخندت را فراموش كنم و چگونه مردمي كه هميشه لبخندت را ديدهاند آن را فراموش كنند، مرگ را به خاطر نجات مردم اين سرزمين كوچك شمردي... تو آن بزرگ مردي هستي كه هرگز فراموش نميشود... ياد و خاطرههاي دلنشين تو در همه خانهها آشكار است... در قلب هر مؤمني جايي دارد... وجدانهاي بيدار همچنان وفادار تو هستند... اين راه را هرچند كه سخت و دشوار است ادامه خواهيم داد... اگر چه با شهادت تو آسان شده است... زرق و برق اين دنيا در دلهاي ما مرده است... راحتي و خوشبختي كوتاه مدت، ما را فريب نخواهد داد... عشق و اشتياق به بهشت ما را سرگرم نخواهد كرد... چنانچه در دنيا پيوسته خندان بودي، هنگام شهادت نيز لبخند تو آشكار بود... معني اين لبخند در لحظه مرگ چيست؟ مسلماً مفاهيم و معاني بزرگي دارد و سرشار از حقايق الهي است...
آيا لبخند تو نشانه اميد به تحقق رهايي بود كه ما آن را ميخواهيم و براي تحقق آن تلاش ميكنيم؟ آيا لبخند تو از شوق و شادي ديدار با پيامبران و امامان (ع) و شهداي بزرگ ناشي بوده كه براي ملاقات تو راد مرد نيكوكار آمده بودند... تا به مجاهدتهاي تو ارج نهند... براي ايمان و فداكاري تو سر تعظيم فرود آورند... پايداريات را در راه حق ستايش كنند... آري آقاي من ... خندهات لحظه شهادت به خاطر همه اينها بود... زيرا همه اين ارزشها زندگي و قلبت را پر كرده بود... اگر بپرسي كه پس از تو چه خواهم كرد؟ خواهم گفت كه همراه مادر داغ ديدهات و همه خواهران صبور و زنان مسلمان، صبر پيشه خواهم كرد... و منتظر لقاي تو خواهم بود... بر پيمان خود وفادار خواهم ماند...
جنگ و جهاد با كافران را پس از تو ادامه خواهم داد... كاش بمبي بودم و تقدير مرا بر سر دشمنان ميانداخت تا آنها را متلاشي كنم... انتقام خون تو را از آنان بگيرم... و مايه سربلندي اسلام باشم... چرا نه! و آيا زندگي پس از تو چه شيريني و چه صفايي خواهد داشت؟ وفاي مرا خواهي ديد... به فرزندان و يتيمان تو و فرزندان بيسرپرست مسلمان كه دو بار يتيم شدند وفادار خواهم ماند... يك بار با از دست دادن پدران شان يتيم شدند و بار ديگر با از دست دادن تو... سخنان تو را به آنان ياد خواهم داد... انديشههايت را در وجودشان خواهم كاشت... آنان را بر تقوا و قدرت و خشونت مقدس تربيت خواهم كرد...
خداحافظ اي رفيق حياتم... خداحافظ اي پرچم سرفراز... به اميد ديدار كه ما پشت سر تو در حركت هستيم... راضي نخواهيم شد مگر اينكه با تو باشيم. سلام مرا به همه شهداي اسلام برسان... به آنان بگو حركتمان همچنان ادامه دارد... قدس و كعبه از لوث وجود يهوديان و ستمگران و طاغوت صفتان آزاد خواهند شد... به آنان بگو عراق در آستانه آزادي قرار دارد... وقتي صدام سقوط كند گلي بر مزارت خواهم نشاند... زماني كه سلطه مزدوران از كشورمان زايل شود، درخت زيتوني بر ماه خواهم نشاند و با اشك چشم و خون دل آن را آبياري خواهم كرد... به اميد ديدار اي سرور من... به خداي شهيدان سوگند كه از آنچه اكراه دارند و از آنچه كه ميترسند نشان شان خواهيم داد... به خدا سوگند با كشتن تو گور را خود كندند... با دست خود گردنشان را بريدند... و چه بدكاري كردند... آنان وارثان يزيد و عمر سعد و شمر ملعون هستند... چنانچه به ما آموختي، ملت ما و تو وارثان حسين (ع) و زينب هستيم... راهي را كه پيمودهايم راه پيروزي است... مشتمان كوبندهتر است... ولي آنان نميدانند. بگذار در گمراهيشان بمانند... جولانگاه باطل يك ساعت و جولانگاه حق تا روز قيامت است. خداوندا شهيدان ما را در سايه رحمت خود قرار بده... آنان را با پيامبران و امامان و شهدا محشورشان فرما... پروردگارا ما را بر دشمنان پيروز گردان و انتقام ما را از ستمگران بگير يا رب العالمين.
ويژه نامه پاسداشت مبارزات مقاومت اسلامي لبنان در سالگرد جنگ 33 روزه