گويي شيخ با اين سخنان از
آمادگي خود براي شهادت سخن ميگفت. هنگامي كه بحث را درباره موضوع شهادت
آغاز كرد، و به طور مفصل درباره ارزش شهيد و شهادت صحبت كرد، گفت : "خوني
كه در راه خدا بر زمين ميريزد، گريبانگير دشمن ميشود ".

هرگاه امتي از همه
سو در معرض يورش انديشههاي فكري و فرهنگي بيگانان و يا تهاجم نظامي جنايت
كاران وحشيصفت قرار ميگيرد، و جوانان و رزمندگان سلحشور آن امت به
دفاع از خشونت و تروريسم متهم ميشوند، و بر عقايد دينيشان برچسب خشونت و
ارعاب بسته ميشود، و ارزشهاي مقدس دينيشان مورد تجاوز قرار
ميگيرد.... آنگاه بزرگ مرداني از درون امت ظهور ميكنند تا پرچم جهاد و
مبارزه در برابر مهاجمان را برافرازند.
بقيه در ادامه
در اين برهه تاريخي و سرنوشتساز شهيد شيخ راغب حرب شيخ الشهداي مقاومت اسلامي، اين روحاني خستگيناپذير با الهام از قيام خونين كربلا از سرزمين مقاوم جبل عامل برخاست و ضمن رويارويي با مهاجمان مشترك چند مليتي غربي و اسرائيلي به شبهاي تاريك جنوب لبنان روشنايي، اصالت، عزت و سربلندي بخشيد. به درستي كه تاريخ زندگي سراسر جهاد و مبارزه و نام درخشان او تا ابد زنده خواهد ماند تا نشانه راه نسلهاي مسلمان آينده باشد.
*خانواده شيخ راغب حرب
بيترديد خانواده و جامعه و محيط زيست هر انسان، در سازندگي ساختار وجودي او نقش تعيين كننده دارد. شيخ راغب حرب كه به شيخ الشهداي مقاومت اسلامي لبنان شهرت يافته است از ميان مردان نيك صفت و مؤمن جامعه جبل عامل جوشيده بود. اين سرزمين اصيل، پايدار و مقاوم به او هويت ماندگار بخشيد. پدر و پدر بزرگ شيخ راغب از شخصيتهايي بودند كه در پرورش استعدادهاي فكري و سلحشوري او نقش بزرگي ايفا كردند. آن دو همچنين در شكلگيري شخصيت شهيد چنان تاثير گذاري داشتند كه ميتوان گفت به درستي روش و منش شهيد را براي مبارزه با هرگونه استبداد و بيعدالتي ترسيم كرده بودند. آن دو بزرگوار از شغل و كار كشاورزي كسب درآمد ميكردند. اما پدر شيخ در آغاز جواني چند سالي به سرزمين فلسطين هجرت كرد و در آنجا به كار پيشهوري مشغول شد. در آن برهه بسياري از جوانان جنوب لبنان به علت بيكاري به فلسطين ميرفتند و به كشاورزي يا تجارت و يا كارهاي خدماتي مشغول ميشدند. پدر شيخ زود هنگام به شهر جبشيت بازگشت و به كار كشاورزي و كشت حبوبات و تنباكو مشغول شد. ديري نپاييد كه با دختر عموي خويش ازدواج كرده و همسر نيز به او كمك ميكرد.
پدر شيخ راغب از معدود كساني بود كه به مطالعه تاريخ و فرهنگ و ادبيات اسلامي علاقه داشت، و پيوسته در متون و منابع اسلامي تحقيق و پژوهش ميكرد. خانه اين خانواده به تدريج به پاتوقي براي جلسات شبانه و برگزاري مراسم مذهبي و ديني تبديل شده، و علماي سرشناسي همچون مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين نايب رئيس پيشين مجلس اعلاي شيعيان لبنان، و آيت الله سيد محمد حسين فضل الله و برخي از شاگردان و مريدان آن دو در جنوب لبنان در اين مجالس حضور مييافتند. بي ترديد پدر شهيد شيخ راغب حرب، شخصي متعهد و به درستكاري و نوعدوستي شهرت داشت. احكام و مسائل اسلامي همچون پرداخت زكات محصولات كشاورزي را رعايت ميكرد. در آن برهه به ندرت كسي پيدا ميشد كه زكات محصولات كشاورزي خود را پرداخت كند. آرزو داشت چنانچه خداي متعال به او فرزندان پسر عطا نمايد يكي از آنها را به آموزش علوم ديني تشويق كند.
نظر به اين كه پدر شيخ راغب از لحاظ ديني و آگاهي به مسائل سياسي، از افراد معتمد و سرشناس و شناخته شده جنوب لبنان شده بود، به اصلاح و گرهگشايي مشكلات مردم و ايجاد اتحاد و همزيستي ميان افراد و خانوادهها ميپرداخت. به ويژه هنگامي كه بحث و كشمكش برسر انتخابات نمايندگي پارلمان داغ ميشد و مردم از سر ناآگاهي به درگيري و رقابت ناسالم ميپرداختند. خانواده حرب گاهي با هوشياري كامل پيشتاز تحريم انتخابات و جلوگيري از مشاركت عمومي در آن ميشدند. موضع اين خانواده نسبت به تحريم انتخابات پارلماني آن دورهها نمايانگر آگاهي اجتماعي و بالندگي و عزت نفس بود. به طوري كه از غرق شدن در گردباد سياستهاي پوشالي و فريبنده نظام سياسي مصون ميماندند.
پدر پيش از اين كه فرزندش راغب حرب متولد شود، نام او را انتخاب كرده بود. شايد اين نامگذاري زود هنگام از عشق و علاقمندي پدر به يكي از شخصيتهاي بزرگ و برجسته خاندان حرب ناشي بوده كه دهها سال پيش در جنگ با نيروهاي فرانسوي كشته شده بود. شايد هم انتخاب چنين نامي براي شيخ راغب حرب بر اثر حكمت و عنايت خداوندي بوده است. به ويژه كه مادر تمايل داشت فرزند آينده را به نام "علي " نامگذاري كند.
پس از گذشت يك سال از ازدواج پدر و مادرش سرانجام نوزاد در تابستان سال 1952 متولد شد، و راغب ناميده شد. او همچون ساير پسران هم سن و سال خود دوران كودكي را به بازي و سرگرمي گذراند. مادر در مورد راغب چنين ميگويد : "او در دوران كودكي دوست داشت به پدر و مادر و برادران خود كمك كند. به آنان مهر و محبت ميورزيد. به همين خاطريمحبوب دل پدر و مادر بود ". دوستانش هم نقل كردهاند كه مهمترين ويژگي راغب در دوران كودكي، خودداري او از دستبرد به محصولات كشاورزي هموطنان بود. معمولا كودكان و نوجوانان آن دوره خوردن بي اجازه ميوه از باغات كشاورزي در روستاها را امري عادي تلقي ميكردند. ميوههاي درختي يا تخم مرغ روستائيان منطقه از دستبرد كودكان كمتر در امان ميماند. هيچ كسي نديده كه راغب به چنين كارهاي ناپسندي دست بزند، يا به خاطر دستبرد به باغات همسايگان مورد سرزنش يا تنبيه قرار گيرد. راغب از سن شش سالگي دوره ابتدايي را در مدرسه دولتي جبشيت گذراند. در آن زمان اگر كسي ميخواست بيش از دوره ابتدايي درس بخواند لازم بود به شهر نبطيه مركز شهرستان نبطيه برود. راغب از زبان فرانسه كه در مدارس دولتي تدريس ميشد متنفر بود. زبان فرانسوي را مورد تمسخر قرار ميداد، و حتي از كشور فرانسه نيز نفرت داشت.
شهر جبشيت در فاصله سالهاي 1967ـ 1975 مانند يك روستاي عادي بود، و وضعيتي آرام داشت. در آن مرحله يكي از احزاب معروف سياسي لبنان به نام حزب قومي سوري اجتماعي در منطقه فعاليت داشت. شبه نظاميان مسلح وابسته به اين حزب همواره در روستاهاي جنوب به رژه و نمايش نظامي دست ميزدند، و خواستههاي رفاهي و ضرورت محروميتزدايي را مطرح ميكردند. اين گونه فعاليتها بر جوانان و نوجوانان منطقه اثر چشمگير داشت. به گونهاي كه جوانان با سلاحهاي چوبي به تقليد از شبه نظاميان ميپرداختند.اجراي طرحهاي كشاورزي و بهبودي و تلاش براي بهبود وضعيت كشاورزي و كشت تنباكو به ويژه در شهر نبطيه زود هنگام آغاز ميشد. به گفته دوستان راغب او از دوران نوجواني به همياري و كمك به كشاورزان همت گمارد. در همين مرحله بود كه آگاهيهاي سياسي و فكري و مبارزه با محروميت در وجود راغب حرب نوجوان شكل گرفت.
علاوه بر آگاهيهاي سياسي و فكري، گرايشات ديني نيز در انديشه راغب حرب از دوران جواني تقويت شد. و ايشان علاقه شديدي به امام حسين (ع) و نهضت عاشورا پيدا كرد. اين علاقمندي موجب شده بود كه راغب حرب به برنامهريزي و سازماندهي و گسترش هيئتهاي عزاداري و مرثيه خواني سرور شهيدان بپردازد. مادر در اين باره گفته است كه راغب از سن ده سالگي در هيئتهاي عزاداري شهر نبطيه به ويژه در مجالس سخنراني شيخ محمد مهدي شمس الدين حضور فعال داشت. از شدت علاقهاي كه به حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) داشت از هيچ گونه تلاش و بخشش در اين مسير دريغ نمي كرد.
گرايشهاي ديني و آگاهيهاي سياسي راغب حرب موجب شده بود كه نشانههاي ايمان و اعتقاد و پرهيزكاري زود هنگام، از دوران نو جواني در چهره و رفتار او نمايان شود. چنين رويكردي به ندرت در شهر جبشيت به چشم ميخورد. او به حضور بر سر كلاس درسهاي ديني در مدرسه و نيز شركت در نمازهاي جماعت مسجد مواظبت ميكرد. گاهي برادران راغب سعي ميكردند او را به خواندن نماز در خانه متقاعد نمايند، ولي او نميپذيرفت و بر شركت در نماز جماعت در مسجد اصلي جبشيت و در مجالس ديني و شب نشينيهاي مذهبي اصرار ميورزيد.
*راغب حرب در دوران جواني
بسياري از ويژگيهاي فكري و شخصيتي شيخ راغب حرب در دوران جواني تبلور يافت. اين ويژگيها گاهي در قالب برخوردهاي فكري و مناظره با افراد لائيك بروز ميكرد. نزديكان راغب حرب بر اين باور بودند كه برخي شاخصها و رفتارهاي او در مقايسه با رفتار جوانان هم سن و سال كم نظير و استثنايي بود. گرايش فزاينده و زود هنگام او به شركت در مراسم ديني و مجالس و گردهماييهاي مردمي و ابراز علاقه به بحث و گفتمان، بر علاقه او به ادامه تحصيل در مدارس دولتي ارجحيت داشته است. بر اين اساس از ادامه تحصيل در مدارس كلاسيك در سنين چهارده و پانزده سالگي منصرف شد و به تحصيل علوم ديني روي آورد. لذا از كار كشاورزي در كنار پدر كناره گرفت، و در پرتو اين رويكرد به يكي از برجسته ترين واعظان و سخنوران سرشناس تبديل شد كه سخنان گويا و صداي دلنشين او در مجالس جبشيت طنين انداز شده بود.
شهيد شيخ راغب حرب در سن 15 سالگي شاهد شكست اعراب در برابر اسرائيل در جنگ ژوئن سال 1967 و شكل گيري جنبش مقاومت فلسطين بوده است. او از جوانان مسلمان و با شور و شعور انقلابي بود. انديشههاي مترقيانه او بيشتر دوستان را شگفت زده ميكرد. به داشتن مطالعه زياد، و حافظه قوي و تعهد به مسائل ديني و سخنوري شهرت داشت. روزي در جريان بحث و مناظره تعدادي از جوانان انجمن خيريه "التآخي " را تحت تاثير انديشههاي مترقيانه خود قرار داد. براي مشاركت در فعاليتهاي منظم و سازمان يافته اسلامي و انقلابي انگيزه قوي داشت. اين انگيزه موجب شده بود براي جوانان هم سن و سال خود الگو و سرمشق باشد. در آن برهه فضاي شكست اعراب در برابر اسرائيل بيشتر جوانان پر شور و شعور را تحت تأثير قرار داده بود. ميتوان گفت كه جوانان پر شور جبشيت همچون راغب حرب، موسي فحص و علي حرب و ديگران، گروه پيشتاز زمان خويش بودند. چرا كه آنان رفيق راه شهيد شيخ راغب حرب در آن دوره بودهاند.
خانواده شهيد همچون بسياري از كشاورزان منطقه آلاچيق داشتند كه برگهاي توتون را درآن جمعآوري و خشك ميكردند. جوانان فعال آن دوره در اين اماكن تجمع ميكرده و به بحث و بررسي مسائل روز ميپرداختند. برخي افراد وابسته به احزاب هم براي همانديشي به آنجا ميآمدند. شهيد راغب حرب ستاره درخشان اين گونه جلسات بود، و سعي ميكرد مسائل اعتقادي و احكام اسلامي و برخي مسائل جديد همچون چگونگي اقامه نماز روي كره ماه و يا چگونگي تشكيل حكومت اسلامي را مطرح نمايد. ديدگاههاي قوي او در طرح اين گونه مسائل طرف مقابل را متقاعد ميكرد. او همواره اين نظريه را مطرح ميكرد كه بهترين وسيله دفاع تهاجم است. اين نظريه در او اعتماد به نفس ايجاد كرده بود. به نحوي كه با چپ گرايان به بحث و مناظره ميپرداخت، وآنان نيز متقابلا نسبت به وسعت اطلاعات و سخنوري و درك بالاي شيخ شگفت زده ميشدند.
شيخ راغب حرب در همان حال به مسائل و مشكلات فعاليتهاي اسلامي توجه زيادي داشت. از هر كدام از روستاي شهرستان نبطيه و مناطق مجاور نمايندهاي را تعيين كرده بود كه به صورت هفتگي به بررسي مسائل و برنامههاي آموزشي ميپرداختند، و براي مراحل بعدي برنامه ريزي ميكردند. اين گونه فعاليتها تا آنجا پيشرفت كرد و گسترش يافت كه شهيد شيخ راغب حرب تصميم گرفت يك حزب اسلامي به نام "حزب الطليعه الاسلاميه " تشكيل دهد. سپس اساسنامه آن را نوشت و بر ضرورت تحكيم و تقويت آن تأكيد كرد. اين حزب در چارچوب فعاليتهاي خود موفقيتهاي فراواني كسب كرد و توانست تشكيلات حزب بعث سوسياليست را در جبشيت متلاشي كند. نظر به اين كه حزب الطليعه در پرتو تحولات مهم سياسي جهان اسلام و جهان عرب آن مرحله، همچون پيروزي انقلاب الجزائر و شكست اعراب در جنگ با اسرائيل شكل گرفته بود، شيخ راغب كوشش نمود همگام با آن تحولات حركت كند، و پشتيباني حزب الطليعه از قضيه فلسطين را ملاك عمل خود قرار دهد.
در ارتباط با مسائل و تحولات داخلي لبنان شيخ راغب حرب از ابتداي جواني همواره نفرت و انزجار خود را از نظام سياسي حاكم بر لبنان ابراز ميداشت. نسبت به سياستهاي ناعادلانه، و تبعيض ميان طوايف گوناگون جامعه لبنان پيوسته اعتراض ميكرد. پرچم لبنان را نماد سلطه فرانسه بر لبنان و دنباله روي دولتمردان اين كشور، از سياستهاي استعماري فرانسه عنوان ميكرد. شيخ به نشانه انزجار از اين سياست روزي كارت شناسايي لبناني خود را پاره كرد و به زمين ريخت. با توجه به اين كه كشت و برداشت توتون براي خانوادههاي كشاورز لبناني آن دوره يك شغل حياتي بود. شيخ از ابتداي جواني نسبت به بيعدالتي دولتمردان در حق كشاورزان اعتراض ميكرد. اين مسئله به يكي از دلايل گسترش زود هنگام انزجار و اعتراض شيخ نسبت به دولت و لزوم پشتيباني از كشاورزان توتون كار شده بود. ترديد نيست كه انديشه و ديدگاههاي برخي از شخصيتهاي علمي و روحاني مسلمان و نشريات و ادبيات جهان عرب همچون برادران مصري قطب، مجله كويتي الوعي الاسلامي، مقالههاي ماهنامه الاضواء و مجله الشهاب ارگان جماعت اسلامي لبنان، در تبلور انديشه و طرز فكر شيخ راغب حرب و آشنايي او با فرهنگ نوين اسلامي نقش اساسي داشتند.
گفته شده كه شيخ راغب به سخنرانيهاي مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين به ويژه آنچه به قيام امام حسين (ع) و نهضت عاشورا ارتباط مستقيم داشت بسيار علاقمند بوده است. به گونه اي كه فرازهايي از سخنان ايشان را حفظ كرده و در مجالس عزاداري قرائت ميكرد. اما سرآمد همه انديشهها و اعتقادات مرحوم شيخ راغب حرب قيام ابا عبد الله الحسين (ع) در كربلا بود. عشق به سرور شهيدان روز به روز در دل او زبانه ميكشيد و بخشي از ساختار فرهنگ اعتقادي او را تشكيل ميداد.ابعاد و پيامدهاي نهضت خونين كربلا را در مجالس و مناسبتهاي گوناگون بازگو ميكرد و مردم را به درسآموزي از قيام خونين امام حسين (ع) فرا ميخواند.
*گرايش به فراگيري علوم اسلامي
شيخ راغب، زود هنگام همكاري با پدر را در زمينه كشاورزي متوقف كرد و به فراگيري علوم اسلامي كه يكي از آرزوهاي ديرينه او را تشكيل ميداد روي آورد. با وجودي كه شيخ نسبت به پدرش نيكوكار و به او عشق ميورزيد اما به هر حال تصميم جدي گرفت تا از زادگاه خود مهاجرت نمايد و به طلب علم روي آورد. در آغاز اين مسير، پدر گمان كرده بود كه فرزندش توان زندگي در تنهايي و تحمل سختي دور از وطن و خانواده را ندارد و دير يا زود به زادگاه خود باز ميگردد. اما شيخ تصميم نهايي و قطعي خود را گرفت و در اوايل سال 1969 براي طلب علم ابتدا به بيروت هجرت كرد، تا در حوزههاي علميه اين شهر ثبت نام كند.
شيخ راغب براي سكونت در بيروت، بخش شرقي اين شهر را انتخاب كرد. چرا كه شيخ محمد مهدي شمس الدين امامت جماعت مسجد محله الدكوانه و علامه سيد محمد حسين فضل الله امامت جماعت مسجد محله النبعه، در بخش شرقي بيروت را بر عهده داشتند. اين دو شخصيت علمي از برجستهترين روحانيون فعال آن دوره لبنان بودند. هر كدام از آنان حوزه علميه كوچكي در اختيار داشت كه طلبههاي علوم ديني در آن به تحصيل علوم اسلامي ميپرداختند. شيخ راغب با مهاجرت به بيروت، گمشده خود را يافت كه از كودكي در رؤياي آن بسر ميبرد. پس از استقرار در بيروت احساس كرد همه آرزوهاي ديني و اجتماعي و سياسي او يكجا تحقق يافته است. به ويژه كه خود را در كنار روحانيون و شخصيتهاي علمي مورد علاقه خود يافت و در محضر آنان تلمذ كرد. بدين ترتيب توانست به والاترين موقعيتهاي روحي و رواني دست يابد.
در مدت اقامت يكساله در محله النبعه چندان تغييري در رفتار و شيوه زندگي و روحيه انقلابي شيخ راغب بروز نكرد، و همچون گذشته به گرايشهاي سياسي خود همچون انديشيدن درباره مسائل عمومي جهان اسلام و اوضاع اسفبار مسلمانان ادامه داد. هرگز از مسئله فلسطين دور نماند، و با قدرت از آرمان ملت ستمديده فلسطين پشتيباني ميكرد. بويژه در دوران درگيريهاي خونين، ميان نظام سياسي لبنان و سازمانهاي مقاومت فلسطيني. شيخ در پرتو دفاع از آرمان فلسطين در بيشتر مراسم و گردهماييهاي مردمي شركت ميكرد، و ديدگاههاي خود را مطرح ميساخت. همچنين در جلساتي كه شخصيتهاي بزرگ علمي اعم از مسلمان و مسيحي همچون مرحوم شيخ عبد الله العلايلي، شيخ الزغبي، دكتر اسعد علي و استاد بولس سلامه در آن حضور داشتند شركت ميكرد. از اين جلسات خارج نميشد مگر اين كه عطش خود را از انديشههاي گوناگون و ديدگاههاي مترقيانه سيراب سازد. آنچه ميشنيد در حافظه خود نگه ميداشت و آن را در مجالس گوناگون مردمي و در قالب سخنراني بازگو ميكرد.
كساني كه با شيخ راغب حرب سر و كار داشتند به خوبي آگاهند كه او اعتماد به نفس داشت و به نيكي ديدگاههاي خود را بيان ميكرد. برخي همكلاسيها و نزديكان شيخ نقل كردهاند كه او رفتاري آرام و مهربان داشت. مربيان و اساتيد ميكوشيدند از او شخصيتي ممتاز والگو بسازند. در دوران تحصيل همنشيني با شوهر عمه خود ابو علي فحص را انتخاب كرد، و ذهن و هوش خود را با ديدگاههاي فرهنگي و سياسي او پرورش داد. چرا كه او از آگاهيهاي علمي و ديني فراواني برخوردار بود. افزون بر ابو علي فحص از ديدگاههاي سياسي و گرايشهاي فكري و فرهنگي شخصيتهاي برجسته ديگري بهره مند شد.
متوليان حوزههاي علمي، درآغاز تحصيلات طلاب علوم ديني تنها دروس مقدماتي و مسائل ساده را به آنان ميآموزند. اين دروس تأثير چنداني در تبلور فكر و شكوفايي ذهن طلبهها ندارد. لذا با توجه به اين كه تحصيلات علمي شيخ راغب در آن مرحله اندك بود، مدت كوتاهي را در حوزه علميه محله النبعه گذراند و تصميم قطعي گرفت تا به حوزه علميه نجف اشرف هجرت كند. اين تصميم از دورنگري و دورانديشي شخصيت شهيد شيخ راغب حرب ناشي ميشد كه از كنار هيچ مسئله اي به سادگي نميگذشت. مگر آن كه به تحليل و بررسي آن بپردازد. در آن مرحله هرگز تحت تأثير اساتيد خود در بيروت قرار نگرفته و ابراز تمايل او براي عزيمت به نجف اشرف بيانگر اين است كه رضايت چنداني از شيوه تدريس علوم ديني در حوزههاي علمي آقايان شيخ محمد مهدي شمس الدين و علامه سيد محمد حسين فضل الله در بيروت در آن زمان نداشته است. چرا كه حوزههاي ياد شده آرزوي او را براي شناخت و فراگيري علوم فقهي و ديني تأمين نميكرده است. در حالي كه حوزه علميه نجف اشرف افقهاي وسيعتري را در برابر انسان ميگشايد. در آن زمان پيوستن به حوزه علميه نجف نهايت آرزوي هر طلبه علوم ديني را تشكيل ميداد.
*مهاجرت به نجف اشرف
جز طلب علم، هيچ انگيزه ديگري شيخ راغب حرب را به حوزه علميه نجف اشرف نكشاند. در نجف نيز تمايلي به ادامه تحصيل تا صعود به سطح اجتهاد نداشت. آرزوي نهايي او كسب علم در مرز خدمت و رسيدگي به مشكلات مردم بود. همكلاسيهاي او نيز به اين نتيجه رسيده بودند كه شور و شوقي به فراگيري علم و دانش همچون ساير طلبههاي حوزه علميه در او وجود نداشت. بيشتر وقت گرانبهاي خود را به حضور در مجالس گفت و شنود و مباحثه در مسائل سياسي و اصلاح وضع موجود صرف ميكرد. به همين خاطر ضمن شركت در كلاسهاي دروس و آموزشهاي ديني حوزوي در اغلب جلسات بحث متوليان پيكار سياسي حضور مييافت. علاقمند بود مراحل دروس ديني را در كوتاهترين مدت طي كند، و ابزارهاي توانمند علمي را براي آغاز پيكار سياسي فراهم نمايد، تا زود هنگام به ميدان كارزار در جنوب لبنان بازگردد. اين گرايش در شيوه زندگي و رفتار شيخ هنگام اقامت در نجف كاملا نمايان بود.
از نظر شيخ دوري از دوستان و همكلاسيهاي لبناني امكان پذير نبود. شبانهروز با آنان ديدار و رايزني ميكرد. با پيكارگران مسلمان دوستي صميمانه برقرار ميكرد. روابط دوستانه شيخ به طلاب لبناني محدود نبوده و به طرز چشمگيري با بسياري از طلاب عراقي حوزه علميه نجف اشرف روابط همكاري برقرار كرد. اما هرگز به خود اجازه نداد به احزاب و سازمانهاي سياسي عراق بپيوندد. علاقمند بود از همه گروههاي مبارز و فعالان سياسي شناخت پيدا كند و از تجربه آنان بهرهمند شود.
ناآشنائي شيخ با زبان فارسي يكي از مهمترين موانع برقراري ارتباط با طلاب مبارز و روحانيون برجسته ايراني در حوزه علميه نجف بود. ولي نسبت به فعاليتهاي سياسي و انقلابي امام خميني (ره) واكنش نشان ميداد و سخنرانيها و بيانيههاي امام را پيگيري و مطالعه ميكرد. او براي اولين بار از طريق مطالعه جزوه "تضاد اساسي بين اسلام و نظام شاهنشاهي " با ديدگاههاي امام آشنا شد. امام خميني راحل (ره) در سال 1349 اين جزوه را به مناسبت برپايي جشنهاي دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران منتشر كرده بود. شيخ راغب اين جزوه را همراه كتاب "حكومت اسلامي " كه به تازگي انتشار يافته بود، براي برادران روحاني خود در جبشيت ارسال كرد تا بيشتر با ديدگاههاي امام خميني (ره) آشنا شوند. اين اقدام نشان ميدهد كه شيخ تحصيلات علمي حوزوي را با فعاليتهاي سياسي اسلامي پيوند زده بود.
شيخ در ابتداي حضور در حوزه علميه نجف اشرف همچون بسياري از طلاب خارجي با مبارزات سياسي امام و روند انقلاب اسلامي ايران ناآشنا بود. با وجودي كه بسياري از طلاب غير ايراني حوزه علميه نجف اشرف در آن برهه امام را به عنوان يكي از مراجع بزرك تقليد وقت جهان تشيع ميشناختند، اما به علت ناآشنائي با زبان فارسي ارتباط گسترده و همكاري فعال با طلاب و روحانيون مبارز ايراني نداشتند. اما در اين زمينه همكلاسيهاي شهيد شيخ راغب حرب گفتهاند كه ادبيات امام خميني را كه به زبان عربي منتشر ميشد مطالعه ميكرد و از آن بهرهمند ميشد.
يكي ديگر از ويژگيهاي شيخ راغب حرب كه باعث شد علم و عمل را به هم پيوند دهد، برقراري ارتباط با بيت آيت الله سيد محمد باقر صدر بود. با وجودي كه شيخ در آغاز دهه هفتم از قرن بيستم در سطح علمي عالي نبود تا بر اساس آن بتواند در كلاسهاي عالي درس شهيد صدر حضور داشته باشد، و دروس فقهي ايشان را درك كند، اما روزانه به بيت شهيد صدر رجوع ميكرد و در كنار مردم مينشست و به پاسخهاي شهيد صدر به پرسشهاي گوناگون آنان گوش ميداد. حضور در اين گونه محافل و مجالس شيخ راغب را بيش از پيش به مسائل و مشكلات گوناگون مردم عراق و جهان اسلام آگاه كرد.
از نظر علمي، شيخ راغب پس از بازگشت به زادگاه خود، جبشيت در تابستان سال 1974 آموزش كتب الكفايه و لمعه الدمشقيه را گذرانده و به تازگي مرحله سطوح خارج فقه را آغاز كرده بود. در مدت اقامت سه ساله در حوزه علميه نجف اشرف كتب منطق و صرف و نحو و بلاغت و اصول فقه آيت الله مظفر و شرايع الاسلام را خوانده و حاشيه هايي بر برخي كتابهاي درسي و نحوه تدريس آنها نوشته بود. اين دستاوردها نشان ميدهد كه شيخ راغب با ذهنيت و انديشه نقدگونه به شيوههاي درسي حوزه نگاه ميكرد. او همراه تعدادي از طلبههاي لبناني به نوعي يك انجمن مخصوص آموزش هنر خطابه و سخنراني تشكيل داده بودند. اين انجمن به طور هفتگي تشكيل ميشد و چند تن از شركت كنندگان سخنراني ميكردند و ساير اعضاء اشتباهات آنان را اصلاح ميكردند.
شيخ راغب حرب زندگي عادي در نجف اشرف داشت. شايد رعب و وحشتي كه رژيم حزب بعث بوجود آورده بود، و نيز وجود حاكميت فضاي يكنواخت علمي به او اجازه نميداد به فعاليتهاي آشكار و پر سر و صدا دست بزند، چنانچه در لبنان به چنين فعاليتهاي سياسي مبادرت ميكرد. ولي با اين وصف نارسائي موجود موجب نميشد تا شيخ از همفكري و همدردي و آشنايي با جريانات عراقي وابسته به شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر و حزب الدعوه اسلامي باز بماند. در تجمع طلبههاي علوم ديني و پيشگامان جنبشهاي اصيل و متعهد و مكتبي عراق، حضور فعال داشت، به طوري كه خواب را از چشمان مأموران امنيتي رژيم حزب بعث ربوده بود. افزون بر آن شيخ از مرجعيت شهيد صدر تقليد ميكرد، و در كلاسهاي درس برخي از شاگردان ايشان تلمذ كرده بود. همه اين عوامل در تحكيم راهي كه شيخ راغب برگزيده بود نقش تعيين كننده داشت، و تا آخرين روز زندگي بر اين راه استوار ماند.
در مدت اقامت در حوزه علميه نجف اشرف سعي داشت در همه مسائل روزمره، از تاريخ هجري قمري استفاده كند. روز شمار ساعت خود را نيز بر اساس تاريخ هجري تنظيم كرده بود. چنانچه كسي تاريخ سال ميلادي را از او جويا ميشد زمان هجري قمري را به او اعلام ميكرد. گويي كه منكر تاريخ ميلادي است. اصرار شيخ بر استفاده از تاريخ هجري قمري براي بسياري از همكلاسيهاي او قابل توجه شده بود. البته اين طرز فكر ميزان اصالت و پايبندي شيخ به موازين اسلامي را نشان ميداد. چه بسا اين روش ساده بسياري از افراد را دلتنگ ميكرد و بستوه ميآورد.
شيخ الشهداي مقاومت اسلامي لبنان در دوران اقامت در نجف اشرف شيفته شيوه برگزاري مراسم عزاداري سالار شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) از سوي مردم عراق شده بود. مهمترين موضوعي كه توجه شيخ را به خود جلب ميكرد سرود اشعار و سوگنامههاي مردمي در وصف و بيان قيام عاشورا و شهادت امام حسين (ع) در مناسبتهاي گوناگون مذهبي همچون ايام ولادت و شهادت ائمه معصومين (ع) به ويژه در ماههاي محرم و صفر بود. شاعران توانمند و برجسته مردمي با ايراد ابيات زيبا و جاودانه در عتبات عاليات شيخ راغب را به شدت تحت تأثير قرار ميدادند. او ميكوشيد برخي ابيات شعر اين شاعران حسيني را كه بيشترين تأثير را بر مردم دارد حفظ كند. اين علاقمندي نشان ميدهد كه شيخ تا چه اندازه با قيام عاشورا ابراز همدردي ميكرده، و تا چه ميزان نسبت به شهادت سرور شهيدان رابطه قلبي داشته است. به همين دليل براي زيارت مرقد امام حسين (ع) همواره به كربلا سفر ميكرده است. همچنين نقل كردهاند كه شيخ، چنانچه در عراق رسم بوده در يكي از مناسبتهاي مذهبي با پاي پياده از نجف اشرف به كربلا رفته است.
شيخ حسين سرور يكي از اساتيد لبناني حوزه علميه نجف اشرف در اين باره گفته است كه شيخ راغب حرب درس منطق و شرايع الاسلام را در كلاس درس او خوانده است. همواره به خانه او در شهر كوفه رفت و آمد ميكرده و به اتفاق يكديگر در باغهاي كوفه به گردش ميرفتند و در رودخانه فرات شنا ميكردهاند. شيخ راغب بخشي از كتاب منطق را در كلاس درس شيخ عفيف النابلسي و نيز در كلاس درس آيت الله سيد محمد صدر نويسنده كتاب امام مهدي (عج) فرا گرفته است. به گونهاي كه سيد محمد صدر همواره از شيخ راغب تجليل و تقدير به عمل آورده است. در حوزههاي علمي ديني رسم بر اين است كه يك طلبه در محضر چند استاد درس ميخواند. اين روش باعث ميشود كه طلاب علوم ديني كمتر به اساتيد خود تعلق داشته باشند. لذا هرگز ديده نشده كه شيخ راغب شيفته و علاقمند اساتيد خود شده باشد. همچنانكه هيچ كدام از اساتيد حوزه نتوانستند ديدگاههاي خود را بر او تحميل نمايند.
شيخ راغب در تابستان سال 1972 با دختر عمويش ازدواج كرد و شخصيتهاي برجستهاي همچون علامه سيد محمد حسين فضل الله و مرحوم شيخ محمد مهدي شمسالدين و تعدادي از روحانيون لبناني در مراسم ازدواج او حضور داشتند. او نسبت به حضور اين تعداد از علماي متعهد ابراز خرسندي و مباهات ميكرد. گمان ميرود كه شيخ پس از ازدواج تصميم گرفت حوزه علميه نجف اشرف را ترك نمايد و تحصيل علوم ديني را در محله النبعه در شرق بيروت از سر گيرد. به همين منظور خانهاي در محله سن الفيل در نزديكي محله النبعه اجاره كرد. علت اين تصميمگيري تاكنون روشن نيست، اما بنظر ميرسد كه برخي مسائل از جمله مشكلات خانوادگي و شخصي و نيز وابستگي شديد به دوستان و همكاران در حوزه فعاليتهاي اسلامي و پيكار سياسي در لبنان و احساس غربت و سختي در سايه اقدامات سركوبگرانه رژيم حزب بعث عراق مهمترين دلايل اين تصميم گيري بوده است.
گرچه از اقامت در محله سن الفيل صرفنظر كرد، و در همان سال مجددا به نجف اشرف بازگشت، ولي پس از گذشت يكسال و شش ماه اقامت در حوزه علميه نجف، دوباره براي هميشه به لبنان بازگشت. در مدت زماني كه شيخ راغب در نجف اشرف اقامت داشت، و از بدو ازدواج تا روز شهادت با فقر و تنگدستي زندگي ميكرده است. كساني كه از چگونگي زندگي شيخ در نجف اشرف از نزديك آگاهي دارند ميگويند كه در پي دستگيري مرحوم شيخ عارف البصري و مرحوم سيد عماد الدين تبريزي و برخي از كادرهاي حزب الدعوه اسلامي توسط مأموران رژيم حزب بعث، امنيت طلاب علوم ديني حوزه علميه نجف اشرف به شدت آسيب پذير شده بود، و طلبههاي علوم ديني در شرايط نگران كننده بسر ميبردند. در حقيقت شيخ راغب بيشتر وقت خود را در محافل علمي نزديك به خاندان تبريزي گذراند و در كلاس درس سيد محمد تقي تبريزي علوم ديني خود را فرا گرفت و به مدرسه آيت الله يزدي رفت و آمد ميكرده است. اين ارتباطات باعث شد كه مأموران امنيتي رژيم حزب بعث عراق شيخ راغب را همواره زير نظر داشته باشند. و او كه نميخواست در سياهچالهاي حزب بعث كافر گرفتار شود، و علاقمند بود فعاليتهاي جهادگرايانه خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمان ادامه دهد، تصميم نهائي گرفت تا عراق را براي هميشه ترك كند و به لبنان بازكردد.
*در ميدان جهاد و پيكار
ميدان كارزار شهرستان نبطيه در جنوب كه شيخ راغب با تمام وجود وارد آن شد، بخشي از حوزه پيكارگران مسلمان لبنان را تشكيل ميداد. راه و روش و سيماي فعاليتهاي اسلامي پيكارگران لبناني در آن مرحله نيز به حوزههاي نهضت جهاني اسلام در كشورهاي ايران، عراق، عربستان سعودي خليج فارس و لبنان شباهت داشت، كه به تازگي شكل گرفته بود. نشانههاي نهضت نوين اسلامي در عراق در اواخر دهه پنجم و اوايل دهه ششم از قرن بيستم نمايان شده بود. تعدادي از علماي متعهد و فرهيختگان آگاه آن دوره همچون آيت الله سيد محمد باقر صدر، شيخ اسد حيدر، شيخ مرتضي آل ياسين، شيخ محمد امين زين الدين، شيخ محمد رضا مظفر، سيد محمد تقي حكيم، استاد احمد امين، علامه سيد محمد حسين فضل الله و شيخ محمد مهدي شمس الدين از پيشگامان اين نهضت بودند. اين افراد خطر يورش انديشه و فرهنگ غرب را به روشني احساس كرده و براي رويارويي با آن به فعاليتهاي سياسي دامنهداري دست زدند. برخي از اين افراد همچون شهيد صدر حزب الدعوه اسلامي را تأسيس كردند. افراد ديگري خارج از چارچوب حزب الدعوه و يا هرگونه حزبگرايي در برابر احزاب لائيك و چپگرا ايستادگي كردند. پيكارگران مسلمان با تلاشهاي خستگي ناپذير توانستند در آن مرحله جريان اسلامي قدرتمندي را در برخي كشورهاي منطقه بوجود بياورند.
شيخ راغب حرب نيز در نيمه دهه ششم تحت تأثير فضاي جديد پيكار و فعاليتهاي دامنهدار اسلامي قرار گرفت. در همان حال بازگشت علامه سيد محمد حسين فضل الله و شيخ محمد مهدي شمس الدين به لبنان و نيز در سايه حضور امام موسي صدر و نيز گروه ديگري از علماي اسلام در اين كشور فعاليتهاي اسلامي، ابعاد تازهتر و تكامليافتهتري پيدا كرد. هرچند كه هرگونه فعاليت و تلاش در پرتو اصل امر به معروف و نهي از منكر صورت ميگرفت، ولي از نظر محتوايي و شيوه عمل ابعاد مترقيانه به خود گرفت. شيخ راغب نيز در زمينه برنامهريزي براي حل مشكلات روزمره اجتماعي و اصلاح وضع موجود ديدگاه واقعبينانه و منطقي ارائه ميداد. به طور تلويحي نظام فاسد سياسي لبنان را مسئول وجود مشكلات فزاينده ميدانست. بر اين اساس مردم احساس كردند كه در سايه نسل جديدي از علماي متعهد و دلسوز زندگي ميكنند، كه پيش از اين چنين علمايي در صحنه پيكار حضور نداشتند.
اين شيوه پيكار سياسي به شدت رشد و گسترش يافت و به هستهاي تبديل شد كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، يك جريان بزرگ و جدي اسلامي را شكل داد. پيروزي انقلاب اسلامي، ساختار سازماني و تشكيلاتي انقلابيون مسلمان لبناني را تقويت كرد و به آنان انگيزه داد تا مفاهيم و جهتگيريهاي سياسي خود را عملي نمايند. اين تحول تنها به بيروت محدود نبود بلكه سرتاسر سرزمين لبنان را فرا گرفت. به گونهاي كه شهر صور مركز استان جنوب و اطراف آن و نيز شهرستان نبطيه و اطراف آن بيش از ساير شهرهاي لبنان به فراخواني پيام انقلاب اسلامي ايران پاسخ مثبت دادند. با توجه به اين كه شيخ راغب حرب از دوران نو جواني يكي از پيشگامان نهضت اسلامي در جنوب بود بيدرنگ به اين فراخواني پاسخ داد. او در تابستان سال 1974 به جبشيت بازگشت و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي خود را در مقابل حضور گسترده و فعال نيروهاي چپگرا و لائيك با جديت آغاز كرد، هرچند كه تعداد همراهان و ياران او اندك بود.
به طور خلاصه ميتوان اوضاع و شرايط آن روز حاكم بر جنوب لبنان را به اين شكل ترسيم كرد :
1 ـ فعاليتهاي گسترده احزاب چپگرا همچون كمونيستها و طرفداران حزب بعث عراق. ترديدي نيست كه احزاب چپگرا و جنبشهاي انقلابي لبناني در سايه حضور سازمان آزاديبخش فلسطين، و به بهانه تلاش براي حل مشكلات مردم و به منظور مخالفت با نظام فئوداليسم سياسي، بسياري از جوانان فعال و مستعد لبناني را جذب سازمانها و تشكيلات خود كرده بودند. اما حركت و خيزش نوپاي فعالان مسلمان توانست به تدريج اين بساط را از زير پاي احزاب ياد شده برچيند، و در اين مسير گامهاي بلندي بردارد.
2 ـ فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي گسترده برخي برادران مسلمان لبناني در جنوب. به موازات اين فعاليتها آقاي شيخ حسن مالك نيز در روستاي كَفَر تَبنيت استقرار يافت و فضاي فرهنگي و ديني آن منطقه را به شدت دگرگون ساخت. در همان حال فعاليت برخي از روحانيون عراقي كه به دعوت مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين در روستاهاي النميريه و الشرقيه و الدوير استقرار يافته بودند و علوم و احكام و معارف اسلامي را به مردم ميآموختند، موجب شد شخصيتهاي فرهنگي و كادرهاي مسلمان فعالي در روند پيكار اسلامي در منطقه پرورش يابند. در اين ميان فراموش نكنيم كه فعاليتهاي مهم و مؤثر جوانان انجمن التآخي كه توسط شيخ راغب حرب تشكيل شده بود فضاي مناسبي براي حضور قوي و فعاليت جوانان متعهد و دلسوز جنوب لبنان فراهم آورد.
3 ـ همفكري و همبستگي اقشار گوناگون مردم با فعاليتهاي دامنه دار امام موسي صدر در سرتاسر سرزمين لبنان. با آمدن امام موسي صدر به لبنان، نهضت شيعيان بر ضد نظام سياسي حاكم شكل تازهاي بخود گرفت. و حضور و فعاليتهاي سياسي فرهنگي طايفه شيعه گسترش يافت، اكنون طايفه شيعه يكي از گردانندگان صحنه سياسي لبنان درآمده و مقاومت حزب الله ضمن ادامه راه امام صدر ميكوشد بخشي از حقوق از دست رفته طايفه شيعه را به آنان بازگرداند.
4ـ فعاليتهاي گسترده حزب آزادي بخش اسلامي و همفكري اقشار گوناگون مردم با آن. اگر اين حزب توسط برخي محافل امنيتي لبنان سركوب نميشد، ميتوانست افرادي زيادي را به خود جذب كند. چرا كه در شكلگيري برخي جريانات فكري و سياسي نقش بسزايي ايفا كرد.
5 ـ پيدايش نوع جديدي از گرايشات اسلامي و برخورد منطقي اسلامگرايان با مشكلات جامعه از طريق همگرايي با برخي جنبشهاي چپگرا و سوسياليست. اگرچه اين گرايشها با مخالفت شخصيتهاي مسلمان و جريانات متدين مواجه شد ولي بر فضاي عمومي جامعه و فعالان مسلمان لبنان تأثير مثبت برجاي گذاشت. در نتيجه اين فضاي باز، تعدادي كادرهاي آگاه و شخصيتهاي فرهيخته و روشنفكر و تأثير گذار بروز كردند. اين شخصيتها اگر چه تا نهايت بر گرايشهاي فكري خود پايدار نماندند، ولي بخشي از صحنه فعاليتهاي سياسي را تشكيل دادند كه نشانههاي آن به روشني در سال 1974 نمايان شد.
6 ـ وجود برخي شخصيتهاي متدين سنتي كه به دلايل گوناگوني به دينداري گرايش پيدا كردند. و راه خود را در پرتو فضاي جديد گرايشهاي اسلامي ادامه دادند. در اين زمينه هيچ گاه نبايد تأثيرگذاري و نقش تعيين كننده برنامههاي آموزشي و فرهنگي ابزارها و كارگزاران نظام سياسي حاكم بر لبنان و نيز حضور جنبشهاي مقاومت فلسطيني و همچنين فعاليت گروههاي تبليغي مسيحيت را فراموش كنيم. به هر حال ميتوان گفت كه شهيد شيخ راغب حرب در چنين شرايط دشواري پيكار و فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي خود را در جنوب لبنان آغاز كرد. بي ترديد جنوب لبنان در آن مرحله به ميدان وسيعي براي همه گونه فعاليتهاي فرهنگي و سياسي تبديل شده بود. و اين فعاليتها ميزان آگاهي مردم آن سرزمين را بالا برد.
*سر آغاز فعاليت شيخ راغب در جبل عامل
بي ترديد اولين اقدام و نخستين مأموريت يك مبلّغ متعهد ديني، امر به معروف و نهي از منكر است. اين مأموريت ابتدا از خانواده و بستگان و اهالي شهر و روستاي مبلغ آغاز ميشود. لذا يك روحاني ناچار است با برپايي جلسات گوناگون وعظ و سخنراني و اقامه نماز جماعت و تدريس علوم اسلامي، جامعه را اصلاح و تربيت كند. اين كاري بود كه شيخ راغب از بدو بازگشت به زادگاه خود جبشيت آغاز كرد. او پس از بازگشت به جبشيت مدت كوتاهي در خانه كوچك پدر اقامت كرد. سپس به خانه مادر بزرگ نقل مكان كرد و پس از گذشت مدتي به منزل وقفي مخصوص روحاني روستاي الشرقيه جابجا شد. سپس ديري نپاييد كه در خانه عمهاش سكونت يافت. آنگاه خانه كوچكي كرايه كرد، اما ديري نپاييد كه آن را به درمانگاه خيريه تبديل كرد. شيخ راغب حرب در طول حيات ده سالهاش در لبنان هيچ وقت از خود خانه شخصي نداشت و هر سال يكبار از خانهاي به خانه ديگري نقل مكان ميكرد. تنها در اواخر حيات و پس از رنج و مشقت طولاني توانست خانه كوچكي خريداري كند.
تنها اماكن دوست داشتني شيخ راغب مسجد و حسينيه بود و به آنها عشق ميورزيد.همواره اصرار داشت نماز را در مسجد بجاي بياورد،و نيازها و كمبودهاي آن را برطرف كند. قرآنهاي قديمي و از هم پاشيده را جمعآوري و به صحافي ميبرد. به كتابخانه مسجد عنايت خاصي داشت و همواره به كتابهاي آن ميافزود، و به طبقهبندي و ترتيب آن ميپرداخت. چنانچه در مساجد روستاهاي منطقه كتابخانه وجود نداشت، در آنها كتابخانه تأسيس ميكرد و به مرمت و توسعه مساجد اهميت ميداد. در آغاز تلاش براي گسترش آگاهي عمومي، براي تهيه سخنراني در مناسبتهاي مختلف به ويژه خطبههاي نماز جمعه با دشواري متن تهيه ميكرد. گاهي خطبههاي نماز جمعه را از روي نوشته ميخواند، ولي ديري نپاييد كه به تدريج فكر و ذهن او شكوفا شد، و به يكي از خطباي برجسته و سخنور و روحانيون نامدار جنوب لبنان تبديل شد، كه مردم و علاقمندان را اسير كلام خود ميساخت.
شيخ راغب به منظور رسيدگي به مشكلات مردم و بررسي اوضاع فرهنگي و اجتماعي جنوب لبنان شب نشينيهايي را ترتيب داد كه به "شب نشيني چايخوري " شهرت داشت. اين نشستها هر پنجشنبه شب در خانه يكي از شهروندان روستاي جبشيت برگزار ميشد، و هر شركت كننده در ازاي نوشيدن يك استكان چاي يك ليره پول پرداخت ميكرد. در نتيجه اين طرح هزينه ساخت مسجد جبشيت تأمين شد كه يكي از بزرگترين مساجد جنوب لبنان به شمار ميرود. اين شب نشينيها با تبادل نظر و بحثهاي شيرين همراه بود.
افزون بر آن، شيخ راغب براي تأسيس كتابخانه بزرگ و مناسب شهر جبشيت تلاش كرد، و براي داير كردن آن از منابع گوناگون كتاب تهيه كرد. شيخ هرگاه وارد خانهاي ميشد اولين درخواست او هديه كتاب و يا تقديم كمك نقدي براي آن كتابخانه عمومي بود. او با اين اقدام، جوانان را به مطالعه و كسب علم و دانش تشويق ميكرد. اين كتابخانه به تدريج به يك مركز بزرگ فرهنگي و آموزشي تبديل شد كه در آن وسايل گوناگون آموزشي و تربيتي وجود داشت كه به شيوههاي جديد، خدمات اسلامي و ابزارهاي فرهنگي، مانند نوارهاي سخنراني و وسائل بصري همچون اسلايد و وسايل سرگرمي و ورزشي به نوجوانان علاقمند ارائه ميداد كه در آن زمان خيلي متقاضي داشت. اين كتابخانه در برگيرنده سالن اجتماعات به منظور برگزاري جلسات و دورههاي آموزشي بود. كه شيخ با ايراد سخنراني و خواندن احاديث پيامبر و تفسير قرآن، مردم را به مسائل مذهبي تشويق ميكرد.
شيخ راغب در آغاز هر جلسه سخنراني، آياتي از كلام الله مجيد را قرائت ميكرد، سپس به تفسير آنها ميپرداخت. در تفسير قرآن بر كتابهاي تفسير تكيه نميكرد. بلكه ميكوشيد شناخت و برداشتهاي خود را به دور از اختلاف نظرهاي مفسران ارائه دهد. در ميان دروس تفسير به بررسي مشكلات جامعه و مسائل سياسي و فكري مردم ميپرداخت. معمولاً در سخنرانيهاي خود ارزش شهادت و ايثار در قيام عاشورا و درسهاي آموزنده نهضت امام حسين (ع) را به گونه يك عاشق و نه به سبك يك آموزگار شرح ميداد. صداي رسا و پر توان او در ارائه ديدگاهها و مفاهيم روان و متنوع، هر شنوندهاي را شيفته خود ميساخت.
شيخ در آغاز فعاليتهاي فرهنگي به همان اندازه كه به بزرگان اهميت ميداد به نوجوانان نيز اهميت ميداد. شايد عنايت او به نوجوانان در اولويت برنامههاي او بود. زيرا دشمنان اسلام همواره بر تلاش براي جذب نوجوانان تكيه ميكردند و ميكوشيدند از طريق مدرسه و فعاليتهاي پيشاهنگي آنها را شكار كنند. لذا تلاشگران مسلمان وظيفه داشتند نوجوانان را دريابند. چون آنها در سن جواني پرچم اسلام را بر دوش خواهند گرفت. بنابراين شيخ تلاش ميكرد تا نوجوانان را با فرا گرفتن دروس ديني در مدارس و وارد شدن در فعاليتهاي ورزشي و با تشويق آنها به اقامه نماز و شركت در برنامههاي مساجد و حفظ قرآن و سرود در فضاي فعاليتهاي معنوي اسلامي تشويق كند.
به اين ترتيب شهيد شيخ راغب حرب با روحيهاي باز، و آگاهانه و با بينشي روشن به فضاي اسلامي منطقه نبطيه و جنوب و سرتاسر لبنان پيوست، و به فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي اسلامي پرداخت. همكاريهاي فرهنگي و ديني همه جانبه او با آقايان شيخ حسن مالك و شيخ حسين كوراني روحاني روستاي الشرقيه در منطقه نبطيه و نيز همكاري با برادران متدين و فعال جنوب لبنان و نيز همكاري با مجمع خيريه "الجمعية الثقافية " و "جمعية اسرة التآخي " مبين اين مطلب است. همچنين شيخ در سالهاي 1974 ـ 1975 با روحانيون و همتايان خود در بيروت همكاري و مشورت ميكرد.آنان با همفكري يكديگر مراسم مشتركي ترتيب ميدادند، و همه امكانات و توانمنديهاي خود را در راه خدمت به اسلام عزيز و تقويت آن در جامعه لبنان بكار ميگرفتند.
پس از آغاز جنگهاي داخلي لبنان در روز 13 آوريل سال 1975 و پس از اين كه جبهه ملي لبنان از نظر سياسي و نظامي صحنه اين كشور را در بر گرفته بود، و هيچ قدرتي توان رقابت با آن را نداشت، درگيريهاي مسلحانه نيروهاي اسلامگرا با جريانات چپگرا به وقوع پيوست. در آن برهه پايگاه مردمي نيروهاي اسلامگرا از نظر سياسي و نظامي بسيار ضعيف بود، لذا خيلي زود سركوب و كنار زده شدند. اين سركوب موجب شد نيروهاي اسلامگرا بيدار شده و بر تقويت و بازسازي خود بپردازند. در نتيجه اين بيداري، جنبش امل شكل گرفت. و به موازات آن برخي سازمانهاي نظامي با انديشه اسلامي، شكل گرفتند، تا موجوديت خود را در برابر تهاجم چپگرايان مصون بدارند.
بروز جريانات اسلامگرا در صحنه سياسي و نظامي لبنان خشم چپگرايان را در بيروت و ساير مناطق لبنان برانگيخت. درگيري ميان طرفين در برخي مناطق، چهره خشونت سياسي و مسلحانه تروريستي به خود گرفت. و نيروهاي نوپاي مؤمن را به كام خود فرو برد. ولي اسلامگرايان خيلي زود موقعيت خود را درك كرده وبه سازماندهي و بازسازي خود پرداختند. درگيري ميان اسلامگرايان و چپگرايان باعث شد نيروهاي اسلامگرا اختلاف نظرهاي فكري و سياسي دروني خود را كنار گذاشته تا در جريان جنگهاي داخلي، در برابر نيروهاي چپگرا و مسيحيان ماروني هم دست اسرائيل، بايستند.
به اين ترتيب نيروهاي اسلامگرا در ارتباط با احزاب چپگرا همواره هشيار بوده و جوانب احتياط را رعايت ميكردند. نيروهاي مؤمن و وفادار به ميهن در بسياري از مراحل،خود را توانمند نشان ميدادند، تا مورد استضعاف ديگران قرار نگيرند. در چنين شرايطي شيخ راغب حرب گاهي ناچار بود،يك قطعه سلاح را به طور آشكار در ظرف چند روز بين روستاهاي گوناگون جنوب لبنان جابجا نمايد تا وانمود كند كه مؤمنان مسلح و قدرتمند هستند، و ديگران نميتوانند به راحتي به حريم و موجوديت آنها تجاوز كنند. در اين ميان هرگاه مشكل خاصي بروز ميكرد طرفداران خود را از روستاهاي مختلف فرا ميخواند و آنها را براي مقابله با مشكلات بسيج ميكرد. براي مثال وقتي خبر رسيد كه عناصري از جبهه ملي تصميم دارند به منزل شيخ حسين كوراني در روستاي الشرقيه حمله كنند. اين حمله بيدرنگ با واكنش سريع نيروهاي مؤمن مواجه گرديد و ناكام ماند. واكنشهاي فوري باعث ميشد كه چپگرايان از هرگونه تعرض به اسلامگرايان خودداري كنند، و شهيد شيخ راغب حرب در همه اين مسائل نقش تعيين كننده و چشمگير داشت.
*حقيقت يابي شيخ راغب
همزمان با تأسيس جنبش محرومان و گردانهاي مقاومت لبنان (امل) و آغاز همكاري امام موسي صدر با دولت سوريه، باعث شد جبهه ملي به علت دشمني با سوريه نيروهاي جنبش امل را قلع و قمع كند. زيرا احزاب و نيروهاي جبهه ملي گمان كرده بودند كه همه افراد مؤمن و متعهد به جنبش امل وابسته هستند. اما ديري نپاييد كه شيوه ديگري از جريان اسلامگرايي شكل گرفت كه با راهكار و برنامههاي سياسي جنبش امل تفاوت چشمگير داشت. شيخ راغب حرب پس از بازگشت از حوزه علميه نجف اشرف در برابر اين واقعيتهاي تلخ قرار گرفت و ناچار شد به منظور رويارويي با مخالفان، همه امكانات و توانمنديهاي مادي و فكري اسلامگرايان را دستكم در شهر جبشيت و اطراف آن سازماندهي كند. به همين منظور همراه تعدادي از تلاشگران و فعالان جنوب به ديدار امام موسي صدر شتافت و طرحهاي خود را با ايشان در ميان گذاشت.
شيخ راغب در اين باره چنين گفته است :
"هنگامي كه وارد اطاق پذيرايي امام موسي صدر شديم ايشان دراز كشيده بود. بيدرنگ نشست و به گرمي از ما استقبال كرد. دكتر مصطفي چمران نيز در خانه امام صدر حضور داشت. هنگامي كه طرح تأسيس يك سازمان اسلامي را با امام صدر در ميان گذاشتيم، ايشان از كيف دستي نزديك خود پيش نويس اساسنامهاي را بيرون آورد و به ما گفت كه اين نسخه اصلي پيش نويس اساسنامه تأسيس جنبش امل ميباشد. شما اولين افرادي هستيد كه از آن آگاه ميشويد. امام صدر فرازهايي از اين پيش نويس را قرائت ميكرد و من درباره برخي بندهاي آن بحث ميكردم و ايشان توضيح ميداد ".
كساني كه در اين جلسه حضور داشتند نقل كردهاند كه شيخ راغب حرب اعتراض كرد كه اين اساسنامه روشن نكرده كه اسلام، ساختار سازماني جنبش امل را تشكيل ميدهد. امام صدر به شيخ راغب پاسخ داد كه اين اساسنامه مقطعي است. شيخ راغب درباره ذكر ناسيوناليسم عربي در اين اساسنامه نيز اعتراض كرد كه امام صدر به ايشان گفت ما ناسيوناليسم عربي را برسميت نميشناسيم اما اين واقعيت را بايد پذيرفت كه در يك محيط كاملا عربي زندگي ميكنيم و شايسته است به آن اشارهاي داشته باشيم.
هنگامي كه جنبش امل موجوديت خود را اعلام كرد، شيخ راغب حرب از انديشه تأسيس يك سازمان و يا يك تشكيلات اسلامي صرفنظر كرد، و در عين حال تمايلي براي پيوستن به جنبش امل از خود نشان نداد. اما پس از گذشت مدت كوتاهي و در سال 1976 با همكاري با برخي از دوستان و مريدان كه كادر رهبري جنبش امل را در منطقه نبطيه بر عهده داشتند موافقت كرد. اين افراد جنبش امل را ميدان كارزار آماده يافته و همكاري با آن را اجتنابناپذير ميدانستند، و شيخ راغب حرب ضمن خودداري از عضويت كامل در اين جنبش با كادرهاي آن در جنوب لبنان همكاري ميكرد. او به عنوان يك آموزگار و مربي فرهنگي در كلاسهاي آموزشي و تربيتي كه جنبش برگزار ميكرد حضور داشت، اما ديري نپاييد كه اين همكاري را نيز متوقف كرد.
يكي از برادران شهيد نقل كرده است كه شيخ راغب در آن برهه ميكوشيد با حزب الدعوه اسلامي آشنا شود و به همين منظور با شيخ علي كوراني كه بتازگي از كويت به لبنان بازگشته بود و در محله الغبيري در جنوب بيروت سكونت داشت همواره ديدار و رايزني ميكرد. شيخ راغب و آقاي كوراني در جلسات خود درباره مسائل گوناگون اسلامي بحث و تبادل نظر ميكردند، در همان حال شيخ علي اصرار ميكرد كه هيچ ارتباط سازماني به حزب الدعوه ندارد اما به هر حال اين گفت و گوها ادامه يافت. زيرا شيخ راغب بر اين باور بود كه شيخ علي كوراني برنامههاي بهخصوصي دارد و شيخ راغب علاقمند بود با ايشان آشنا شود و ارتباط برقرار كند.
به نظر ميرسد در نتيجه اين رايزني ها، حزب الدعوه اسلامي حدود سالهاي 1977ـ 1978 براي تماس با شيخ راغب حرب و متقاعد كردن ايشان به پيوستن به اين حزب اظهار تمايل كرد، اما شيخ بسياري از برنامهها و راهكارهاي حزب الدعوه را قبول نداشت. با وجودي كه در مدت كوتاهي با برخي از فعالان حزب الدعوه به منظور تأسيس هستههاي اوليه آن در منطقه نبطيه همكاري داشت، اما زود هنگام اين همكاري را متوقف كرد. گرچه كه تلاشها و فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي كادرهاي حزب الدعوه را تا روزهاي آخر عمرش پيگيري ميكرد. اصولا قبل از بازگشت شيخ راغب حرب از نجف اشرف، آقايان آيت الله سيد محمد حسين فضل الله و مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين نايب رئيس پيشين مجلس اسلامي اعلاي شيعيان لبنان ديدگاههاي حزب الدعوه را از حوزه علميه نجف اشرف به لبنان منتقل كرده بودند. در آن برهه روحانيون معاصر شيخ راغب تحت تأثير انديشهها و برنامههاي حزب الدعوه قرار گرفته بودند. به هر حال ميتوان گفت كه شيخ راغب بدون پيوستن كامل به حزب الدعوه، در فضاي اين حزب قرار گرفته و با برخي از رهبران آن در لبنان همكاري ميكرد.
شيخ راغب در پرتو شناخت اهداف و برنامههاي ساير فعالان مسلمان لبنان و به منظور باروري افكار و انديشههاي خود، اصرار داشت با علامه شيخ محمد مهدي شمس الدين نيز روابط ويژه داشته باشد. يكي از همكلاسيهاي نزديك شيخ راغب در اين باره گفته است كه او هنگام بحث و مناظره با شيخ شمس الدين گاهي گستاخانه برخورد ميكرد. اما علامه شمس الدين نظر به علاقه خاصي كه نسبت به شيخ راغب داشت بردباري نشان ميداد و انتقادات او را ميپذيرفت. شايد علامه شمس الدين احساس ميكرد كه از خلال بحث با يك مذاكره كننده لجباز، ديدگاههاي خود را بارور ميكند، و اين روش تا زمان شهادت شيخ راغب ادامه داشت. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه شيخ راغب نه به جنبش امل پيوست و نه به مجلس اسلامي اعلاي شيعيان لبنان و نه به حزب الدعوه اسلامي. بلكه تا آخرين روز حيات استقلال فكري خود را حفظ كرد، و بيشتر با ديدگاه محافل اسلامي اصولگرا كه بدون محافظهكاري خواهان برپايي حكومت اسلامي هستند نزديك بود.
*ادامه دارد
ويژه نامه پاسداشت مبارزات مقاومت اسلامي لبنان در سالگرد جنگ 33 روزه خبرگزاري فارس
ادامه مطلب

بقيه در ادامه
در اين برهه تاريخي و سرنوشتساز شهيد شيخ راغب حرب شيخ الشهداي مقاومت اسلامي، اين روحاني خستگيناپذير با الهام از قيام خونين كربلا از سرزمين مقاوم جبل عامل برخاست و ضمن رويارويي با مهاجمان مشترك چند مليتي غربي و اسرائيلي به شبهاي تاريك جنوب لبنان روشنايي، اصالت، عزت و سربلندي بخشيد. به درستي كه تاريخ زندگي سراسر جهاد و مبارزه و نام درخشان او تا ابد زنده خواهد ماند تا نشانه راه نسلهاي مسلمان آينده باشد.
*خانواده شيخ راغب حرب
بيترديد خانواده و جامعه و محيط زيست هر انسان، در سازندگي ساختار وجودي او نقش تعيين كننده دارد. شيخ راغب حرب كه به شيخ الشهداي مقاومت اسلامي لبنان شهرت يافته است از ميان مردان نيك صفت و مؤمن جامعه جبل عامل جوشيده بود. اين سرزمين اصيل، پايدار و مقاوم به او هويت ماندگار بخشيد. پدر و پدر بزرگ شيخ راغب از شخصيتهايي بودند كه در پرورش استعدادهاي فكري و سلحشوري او نقش بزرگي ايفا كردند. آن دو همچنين در شكلگيري شخصيت شهيد چنان تاثير گذاري داشتند كه ميتوان گفت به درستي روش و منش شهيد را براي مبارزه با هرگونه استبداد و بيعدالتي ترسيم كرده بودند. آن دو بزرگوار از شغل و كار كشاورزي كسب درآمد ميكردند. اما پدر شيخ در آغاز جواني چند سالي به سرزمين فلسطين هجرت كرد و در آنجا به كار پيشهوري مشغول شد. در آن برهه بسياري از جوانان جنوب لبنان به علت بيكاري به فلسطين ميرفتند و به كشاورزي يا تجارت و يا كارهاي خدماتي مشغول ميشدند. پدر شيخ زود هنگام به شهر جبشيت بازگشت و به كار كشاورزي و كشت حبوبات و تنباكو مشغول شد. ديري نپاييد كه با دختر عموي خويش ازدواج كرده و همسر نيز به او كمك ميكرد.
پدر شيخ راغب از معدود كساني بود كه به مطالعه تاريخ و فرهنگ و ادبيات اسلامي علاقه داشت، و پيوسته در متون و منابع اسلامي تحقيق و پژوهش ميكرد. خانه اين خانواده به تدريج به پاتوقي براي جلسات شبانه و برگزاري مراسم مذهبي و ديني تبديل شده، و علماي سرشناسي همچون مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين نايب رئيس پيشين مجلس اعلاي شيعيان لبنان، و آيت الله سيد محمد حسين فضل الله و برخي از شاگردان و مريدان آن دو در جنوب لبنان در اين مجالس حضور مييافتند. بي ترديد پدر شهيد شيخ راغب حرب، شخصي متعهد و به درستكاري و نوعدوستي شهرت داشت. احكام و مسائل اسلامي همچون پرداخت زكات محصولات كشاورزي را رعايت ميكرد. در آن برهه به ندرت كسي پيدا ميشد كه زكات محصولات كشاورزي خود را پرداخت كند. آرزو داشت چنانچه خداي متعال به او فرزندان پسر عطا نمايد يكي از آنها را به آموزش علوم ديني تشويق كند.
نظر به اين كه پدر شيخ راغب از لحاظ ديني و آگاهي به مسائل سياسي، از افراد معتمد و سرشناس و شناخته شده جنوب لبنان شده بود، به اصلاح و گرهگشايي مشكلات مردم و ايجاد اتحاد و همزيستي ميان افراد و خانوادهها ميپرداخت. به ويژه هنگامي كه بحث و كشمكش برسر انتخابات نمايندگي پارلمان داغ ميشد و مردم از سر ناآگاهي به درگيري و رقابت ناسالم ميپرداختند. خانواده حرب گاهي با هوشياري كامل پيشتاز تحريم انتخابات و جلوگيري از مشاركت عمومي در آن ميشدند. موضع اين خانواده نسبت به تحريم انتخابات پارلماني آن دورهها نمايانگر آگاهي اجتماعي و بالندگي و عزت نفس بود. به طوري كه از غرق شدن در گردباد سياستهاي پوشالي و فريبنده نظام سياسي مصون ميماندند.
پدر پيش از اين كه فرزندش راغب حرب متولد شود، نام او را انتخاب كرده بود. شايد اين نامگذاري زود هنگام از عشق و علاقمندي پدر به يكي از شخصيتهاي بزرگ و برجسته خاندان حرب ناشي بوده كه دهها سال پيش در جنگ با نيروهاي فرانسوي كشته شده بود. شايد هم انتخاب چنين نامي براي شيخ راغب حرب بر اثر حكمت و عنايت خداوندي بوده است. به ويژه كه مادر تمايل داشت فرزند آينده را به نام "علي " نامگذاري كند.
پس از گذشت يك سال از ازدواج پدر و مادرش سرانجام نوزاد در تابستان سال 1952 متولد شد، و راغب ناميده شد. او همچون ساير پسران هم سن و سال خود دوران كودكي را به بازي و سرگرمي گذراند. مادر در مورد راغب چنين ميگويد : "او در دوران كودكي دوست داشت به پدر و مادر و برادران خود كمك كند. به آنان مهر و محبت ميورزيد. به همين خاطريمحبوب دل پدر و مادر بود ". دوستانش هم نقل كردهاند كه مهمترين ويژگي راغب در دوران كودكي، خودداري او از دستبرد به محصولات كشاورزي هموطنان بود. معمولا كودكان و نوجوانان آن دوره خوردن بي اجازه ميوه از باغات كشاورزي در روستاها را امري عادي تلقي ميكردند. ميوههاي درختي يا تخم مرغ روستائيان منطقه از دستبرد كودكان كمتر در امان ميماند. هيچ كسي نديده كه راغب به چنين كارهاي ناپسندي دست بزند، يا به خاطر دستبرد به باغات همسايگان مورد سرزنش يا تنبيه قرار گيرد. راغب از سن شش سالگي دوره ابتدايي را در مدرسه دولتي جبشيت گذراند. در آن زمان اگر كسي ميخواست بيش از دوره ابتدايي درس بخواند لازم بود به شهر نبطيه مركز شهرستان نبطيه برود. راغب از زبان فرانسه كه در مدارس دولتي تدريس ميشد متنفر بود. زبان فرانسوي را مورد تمسخر قرار ميداد، و حتي از كشور فرانسه نيز نفرت داشت.
شهر جبشيت در فاصله سالهاي 1967ـ 1975 مانند يك روستاي عادي بود، و وضعيتي آرام داشت. در آن مرحله يكي از احزاب معروف سياسي لبنان به نام حزب قومي سوري اجتماعي در منطقه فعاليت داشت. شبه نظاميان مسلح وابسته به اين حزب همواره در روستاهاي جنوب به رژه و نمايش نظامي دست ميزدند، و خواستههاي رفاهي و ضرورت محروميتزدايي را مطرح ميكردند. اين گونه فعاليتها بر جوانان و نوجوانان منطقه اثر چشمگير داشت. به گونهاي كه جوانان با سلاحهاي چوبي به تقليد از شبه نظاميان ميپرداختند.اجراي طرحهاي كشاورزي و بهبودي و تلاش براي بهبود وضعيت كشاورزي و كشت تنباكو به ويژه در شهر نبطيه زود هنگام آغاز ميشد. به گفته دوستان راغب او از دوران نوجواني به همياري و كمك به كشاورزان همت گمارد. در همين مرحله بود كه آگاهيهاي سياسي و فكري و مبارزه با محروميت در وجود راغب حرب نوجوان شكل گرفت.
علاوه بر آگاهيهاي سياسي و فكري، گرايشات ديني نيز در انديشه راغب حرب از دوران جواني تقويت شد. و ايشان علاقه شديدي به امام حسين (ع) و نهضت عاشورا پيدا كرد. اين علاقمندي موجب شده بود كه راغب حرب به برنامهريزي و سازماندهي و گسترش هيئتهاي عزاداري و مرثيه خواني سرور شهيدان بپردازد. مادر در اين باره گفته است كه راغب از سن ده سالگي در هيئتهاي عزاداري شهر نبطيه به ويژه در مجالس سخنراني شيخ محمد مهدي شمس الدين حضور فعال داشت. از شدت علاقهاي كه به حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) داشت از هيچ گونه تلاش و بخشش در اين مسير دريغ نمي كرد.
گرايشهاي ديني و آگاهيهاي سياسي راغب حرب موجب شده بود كه نشانههاي ايمان و اعتقاد و پرهيزكاري زود هنگام، از دوران نو جواني در چهره و رفتار او نمايان شود. چنين رويكردي به ندرت در شهر جبشيت به چشم ميخورد. او به حضور بر سر كلاس درسهاي ديني در مدرسه و نيز شركت در نمازهاي جماعت مسجد مواظبت ميكرد. گاهي برادران راغب سعي ميكردند او را به خواندن نماز در خانه متقاعد نمايند، ولي او نميپذيرفت و بر شركت در نماز جماعت در مسجد اصلي جبشيت و در مجالس ديني و شب نشينيهاي مذهبي اصرار ميورزيد.
*راغب حرب در دوران جواني
بسياري از ويژگيهاي فكري و شخصيتي شيخ راغب حرب در دوران جواني تبلور يافت. اين ويژگيها گاهي در قالب برخوردهاي فكري و مناظره با افراد لائيك بروز ميكرد. نزديكان راغب حرب بر اين باور بودند كه برخي شاخصها و رفتارهاي او در مقايسه با رفتار جوانان هم سن و سال كم نظير و استثنايي بود. گرايش فزاينده و زود هنگام او به شركت در مراسم ديني و مجالس و گردهماييهاي مردمي و ابراز علاقه به بحث و گفتمان، بر علاقه او به ادامه تحصيل در مدارس دولتي ارجحيت داشته است. بر اين اساس از ادامه تحصيل در مدارس كلاسيك در سنين چهارده و پانزده سالگي منصرف شد و به تحصيل علوم ديني روي آورد. لذا از كار كشاورزي در كنار پدر كناره گرفت، و در پرتو اين رويكرد به يكي از برجسته ترين واعظان و سخنوران سرشناس تبديل شد كه سخنان گويا و صداي دلنشين او در مجالس جبشيت طنين انداز شده بود.
شهيد شيخ راغب حرب در سن 15 سالگي شاهد شكست اعراب در برابر اسرائيل در جنگ ژوئن سال 1967 و شكل گيري جنبش مقاومت فلسطين بوده است. او از جوانان مسلمان و با شور و شعور انقلابي بود. انديشههاي مترقيانه او بيشتر دوستان را شگفت زده ميكرد. به داشتن مطالعه زياد، و حافظه قوي و تعهد به مسائل ديني و سخنوري شهرت داشت. روزي در جريان بحث و مناظره تعدادي از جوانان انجمن خيريه "التآخي " را تحت تاثير انديشههاي مترقيانه خود قرار داد. براي مشاركت در فعاليتهاي منظم و سازمان يافته اسلامي و انقلابي انگيزه قوي داشت. اين انگيزه موجب شده بود براي جوانان هم سن و سال خود الگو و سرمشق باشد. در آن برهه فضاي شكست اعراب در برابر اسرائيل بيشتر جوانان پر شور و شعور را تحت تأثير قرار داده بود. ميتوان گفت كه جوانان پر شور جبشيت همچون راغب حرب، موسي فحص و علي حرب و ديگران، گروه پيشتاز زمان خويش بودند. چرا كه آنان رفيق راه شهيد شيخ راغب حرب در آن دوره بودهاند.
خانواده شهيد همچون بسياري از كشاورزان منطقه آلاچيق داشتند كه برگهاي توتون را درآن جمعآوري و خشك ميكردند. جوانان فعال آن دوره در اين اماكن تجمع ميكرده و به بحث و بررسي مسائل روز ميپرداختند. برخي افراد وابسته به احزاب هم براي همانديشي به آنجا ميآمدند. شهيد راغب حرب ستاره درخشان اين گونه جلسات بود، و سعي ميكرد مسائل اعتقادي و احكام اسلامي و برخي مسائل جديد همچون چگونگي اقامه نماز روي كره ماه و يا چگونگي تشكيل حكومت اسلامي را مطرح نمايد. ديدگاههاي قوي او در طرح اين گونه مسائل طرف مقابل را متقاعد ميكرد. او همواره اين نظريه را مطرح ميكرد كه بهترين وسيله دفاع تهاجم است. اين نظريه در او اعتماد به نفس ايجاد كرده بود. به نحوي كه با چپ گرايان به بحث و مناظره ميپرداخت، وآنان نيز متقابلا نسبت به وسعت اطلاعات و سخنوري و درك بالاي شيخ شگفت زده ميشدند.
شيخ راغب حرب در همان حال به مسائل و مشكلات فعاليتهاي اسلامي توجه زيادي داشت. از هر كدام از روستاي شهرستان نبطيه و مناطق مجاور نمايندهاي را تعيين كرده بود كه به صورت هفتگي به بررسي مسائل و برنامههاي آموزشي ميپرداختند، و براي مراحل بعدي برنامه ريزي ميكردند. اين گونه فعاليتها تا آنجا پيشرفت كرد و گسترش يافت كه شهيد شيخ راغب حرب تصميم گرفت يك حزب اسلامي به نام "حزب الطليعه الاسلاميه " تشكيل دهد. سپس اساسنامه آن را نوشت و بر ضرورت تحكيم و تقويت آن تأكيد كرد. اين حزب در چارچوب فعاليتهاي خود موفقيتهاي فراواني كسب كرد و توانست تشكيلات حزب بعث سوسياليست را در جبشيت متلاشي كند. نظر به اين كه حزب الطليعه در پرتو تحولات مهم سياسي جهان اسلام و جهان عرب آن مرحله، همچون پيروزي انقلاب الجزائر و شكست اعراب در جنگ با اسرائيل شكل گرفته بود، شيخ راغب كوشش نمود همگام با آن تحولات حركت كند، و پشتيباني حزب الطليعه از قضيه فلسطين را ملاك عمل خود قرار دهد.
در ارتباط با مسائل و تحولات داخلي لبنان شيخ راغب حرب از ابتداي جواني همواره نفرت و انزجار خود را از نظام سياسي حاكم بر لبنان ابراز ميداشت. نسبت به سياستهاي ناعادلانه، و تبعيض ميان طوايف گوناگون جامعه لبنان پيوسته اعتراض ميكرد. پرچم لبنان را نماد سلطه فرانسه بر لبنان و دنباله روي دولتمردان اين كشور، از سياستهاي استعماري فرانسه عنوان ميكرد. شيخ به نشانه انزجار از اين سياست روزي كارت شناسايي لبناني خود را پاره كرد و به زمين ريخت. با توجه به اين كه كشت و برداشت توتون براي خانوادههاي كشاورز لبناني آن دوره يك شغل حياتي بود. شيخ از ابتداي جواني نسبت به بيعدالتي دولتمردان در حق كشاورزان اعتراض ميكرد. اين مسئله به يكي از دلايل گسترش زود هنگام انزجار و اعتراض شيخ نسبت به دولت و لزوم پشتيباني از كشاورزان توتون كار شده بود. ترديد نيست كه انديشه و ديدگاههاي برخي از شخصيتهاي علمي و روحاني مسلمان و نشريات و ادبيات جهان عرب همچون برادران مصري قطب، مجله كويتي الوعي الاسلامي، مقالههاي ماهنامه الاضواء و مجله الشهاب ارگان جماعت اسلامي لبنان، در تبلور انديشه و طرز فكر شيخ راغب حرب و آشنايي او با فرهنگ نوين اسلامي نقش اساسي داشتند.
گفته شده كه شيخ راغب به سخنرانيهاي مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين به ويژه آنچه به قيام امام حسين (ع) و نهضت عاشورا ارتباط مستقيم داشت بسيار علاقمند بوده است. به گونه اي كه فرازهايي از سخنان ايشان را حفظ كرده و در مجالس عزاداري قرائت ميكرد. اما سرآمد همه انديشهها و اعتقادات مرحوم شيخ راغب حرب قيام ابا عبد الله الحسين (ع) در كربلا بود. عشق به سرور شهيدان روز به روز در دل او زبانه ميكشيد و بخشي از ساختار فرهنگ اعتقادي او را تشكيل ميداد.ابعاد و پيامدهاي نهضت خونين كربلا را در مجالس و مناسبتهاي گوناگون بازگو ميكرد و مردم را به درسآموزي از قيام خونين امام حسين (ع) فرا ميخواند.
*گرايش به فراگيري علوم اسلامي
شيخ راغب، زود هنگام همكاري با پدر را در زمينه كشاورزي متوقف كرد و به فراگيري علوم اسلامي كه يكي از آرزوهاي ديرينه او را تشكيل ميداد روي آورد. با وجودي كه شيخ نسبت به پدرش نيكوكار و به او عشق ميورزيد اما به هر حال تصميم جدي گرفت تا از زادگاه خود مهاجرت نمايد و به طلب علم روي آورد. در آغاز اين مسير، پدر گمان كرده بود كه فرزندش توان زندگي در تنهايي و تحمل سختي دور از وطن و خانواده را ندارد و دير يا زود به زادگاه خود باز ميگردد. اما شيخ تصميم نهايي و قطعي خود را گرفت و در اوايل سال 1969 براي طلب علم ابتدا به بيروت هجرت كرد، تا در حوزههاي علميه اين شهر ثبت نام كند.
شيخ راغب براي سكونت در بيروت، بخش شرقي اين شهر را انتخاب كرد. چرا كه شيخ محمد مهدي شمس الدين امامت جماعت مسجد محله الدكوانه و علامه سيد محمد حسين فضل الله امامت جماعت مسجد محله النبعه، در بخش شرقي بيروت را بر عهده داشتند. اين دو شخصيت علمي از برجستهترين روحانيون فعال آن دوره لبنان بودند. هر كدام از آنان حوزه علميه كوچكي در اختيار داشت كه طلبههاي علوم ديني در آن به تحصيل علوم اسلامي ميپرداختند. شيخ راغب با مهاجرت به بيروت، گمشده خود را يافت كه از كودكي در رؤياي آن بسر ميبرد. پس از استقرار در بيروت احساس كرد همه آرزوهاي ديني و اجتماعي و سياسي او يكجا تحقق يافته است. به ويژه كه خود را در كنار روحانيون و شخصيتهاي علمي مورد علاقه خود يافت و در محضر آنان تلمذ كرد. بدين ترتيب توانست به والاترين موقعيتهاي روحي و رواني دست يابد.
در مدت اقامت يكساله در محله النبعه چندان تغييري در رفتار و شيوه زندگي و روحيه انقلابي شيخ راغب بروز نكرد، و همچون گذشته به گرايشهاي سياسي خود همچون انديشيدن درباره مسائل عمومي جهان اسلام و اوضاع اسفبار مسلمانان ادامه داد. هرگز از مسئله فلسطين دور نماند، و با قدرت از آرمان ملت ستمديده فلسطين پشتيباني ميكرد. بويژه در دوران درگيريهاي خونين، ميان نظام سياسي لبنان و سازمانهاي مقاومت فلسطيني. شيخ در پرتو دفاع از آرمان فلسطين در بيشتر مراسم و گردهماييهاي مردمي شركت ميكرد، و ديدگاههاي خود را مطرح ميساخت. همچنين در جلساتي كه شخصيتهاي بزرگ علمي اعم از مسلمان و مسيحي همچون مرحوم شيخ عبد الله العلايلي، شيخ الزغبي، دكتر اسعد علي و استاد بولس سلامه در آن حضور داشتند شركت ميكرد. از اين جلسات خارج نميشد مگر اين كه عطش خود را از انديشههاي گوناگون و ديدگاههاي مترقيانه سيراب سازد. آنچه ميشنيد در حافظه خود نگه ميداشت و آن را در مجالس گوناگون مردمي و در قالب سخنراني بازگو ميكرد.
كساني كه با شيخ راغب حرب سر و كار داشتند به خوبي آگاهند كه او اعتماد به نفس داشت و به نيكي ديدگاههاي خود را بيان ميكرد. برخي همكلاسيها و نزديكان شيخ نقل كردهاند كه او رفتاري آرام و مهربان داشت. مربيان و اساتيد ميكوشيدند از او شخصيتي ممتاز والگو بسازند. در دوران تحصيل همنشيني با شوهر عمه خود ابو علي فحص را انتخاب كرد، و ذهن و هوش خود را با ديدگاههاي فرهنگي و سياسي او پرورش داد. چرا كه او از آگاهيهاي علمي و ديني فراواني برخوردار بود. افزون بر ابو علي فحص از ديدگاههاي سياسي و گرايشهاي فكري و فرهنگي شخصيتهاي برجسته ديگري بهره مند شد.
متوليان حوزههاي علمي، درآغاز تحصيلات طلاب علوم ديني تنها دروس مقدماتي و مسائل ساده را به آنان ميآموزند. اين دروس تأثير چنداني در تبلور فكر و شكوفايي ذهن طلبهها ندارد. لذا با توجه به اين كه تحصيلات علمي شيخ راغب در آن مرحله اندك بود، مدت كوتاهي را در حوزه علميه محله النبعه گذراند و تصميم قطعي گرفت تا به حوزه علميه نجف اشرف هجرت كند. اين تصميم از دورنگري و دورانديشي شخصيت شهيد شيخ راغب حرب ناشي ميشد كه از كنار هيچ مسئله اي به سادگي نميگذشت. مگر آن كه به تحليل و بررسي آن بپردازد. در آن مرحله هرگز تحت تأثير اساتيد خود در بيروت قرار نگرفته و ابراز تمايل او براي عزيمت به نجف اشرف بيانگر اين است كه رضايت چنداني از شيوه تدريس علوم ديني در حوزههاي علمي آقايان شيخ محمد مهدي شمس الدين و علامه سيد محمد حسين فضل الله در بيروت در آن زمان نداشته است. چرا كه حوزههاي ياد شده آرزوي او را براي شناخت و فراگيري علوم فقهي و ديني تأمين نميكرده است. در حالي كه حوزه علميه نجف اشرف افقهاي وسيعتري را در برابر انسان ميگشايد. در آن زمان پيوستن به حوزه علميه نجف نهايت آرزوي هر طلبه علوم ديني را تشكيل ميداد.
*مهاجرت به نجف اشرف
جز طلب علم، هيچ انگيزه ديگري شيخ راغب حرب را به حوزه علميه نجف اشرف نكشاند. در نجف نيز تمايلي به ادامه تحصيل تا صعود به سطح اجتهاد نداشت. آرزوي نهايي او كسب علم در مرز خدمت و رسيدگي به مشكلات مردم بود. همكلاسيهاي او نيز به اين نتيجه رسيده بودند كه شور و شوقي به فراگيري علم و دانش همچون ساير طلبههاي حوزه علميه در او وجود نداشت. بيشتر وقت گرانبهاي خود را به حضور در مجالس گفت و شنود و مباحثه در مسائل سياسي و اصلاح وضع موجود صرف ميكرد. به همين خاطر ضمن شركت در كلاسهاي دروس و آموزشهاي ديني حوزوي در اغلب جلسات بحث متوليان پيكار سياسي حضور مييافت. علاقمند بود مراحل دروس ديني را در كوتاهترين مدت طي كند، و ابزارهاي توانمند علمي را براي آغاز پيكار سياسي فراهم نمايد، تا زود هنگام به ميدان كارزار در جنوب لبنان بازگردد. اين گرايش در شيوه زندگي و رفتار شيخ هنگام اقامت در نجف كاملا نمايان بود.
از نظر شيخ دوري از دوستان و همكلاسيهاي لبناني امكان پذير نبود. شبانهروز با آنان ديدار و رايزني ميكرد. با پيكارگران مسلمان دوستي صميمانه برقرار ميكرد. روابط دوستانه شيخ به طلاب لبناني محدود نبوده و به طرز چشمگيري با بسياري از طلاب عراقي حوزه علميه نجف اشرف روابط همكاري برقرار كرد. اما هرگز به خود اجازه نداد به احزاب و سازمانهاي سياسي عراق بپيوندد. علاقمند بود از همه گروههاي مبارز و فعالان سياسي شناخت پيدا كند و از تجربه آنان بهرهمند شود.
ناآشنائي شيخ با زبان فارسي يكي از مهمترين موانع برقراري ارتباط با طلاب مبارز و روحانيون برجسته ايراني در حوزه علميه نجف بود. ولي نسبت به فعاليتهاي سياسي و انقلابي امام خميني (ره) واكنش نشان ميداد و سخنرانيها و بيانيههاي امام را پيگيري و مطالعه ميكرد. او براي اولين بار از طريق مطالعه جزوه "تضاد اساسي بين اسلام و نظام شاهنشاهي " با ديدگاههاي امام آشنا شد. امام خميني راحل (ره) در سال 1349 اين جزوه را به مناسبت برپايي جشنهاي دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران منتشر كرده بود. شيخ راغب اين جزوه را همراه كتاب "حكومت اسلامي " كه به تازگي انتشار يافته بود، براي برادران روحاني خود در جبشيت ارسال كرد تا بيشتر با ديدگاههاي امام خميني (ره) آشنا شوند. اين اقدام نشان ميدهد كه شيخ تحصيلات علمي حوزوي را با فعاليتهاي سياسي اسلامي پيوند زده بود.
شيخ در ابتداي حضور در حوزه علميه نجف اشرف همچون بسياري از طلاب خارجي با مبارزات سياسي امام و روند انقلاب اسلامي ايران ناآشنا بود. با وجودي كه بسياري از طلاب غير ايراني حوزه علميه نجف اشرف در آن برهه امام را به عنوان يكي از مراجع بزرك تقليد وقت جهان تشيع ميشناختند، اما به علت ناآشنائي با زبان فارسي ارتباط گسترده و همكاري فعال با طلاب و روحانيون مبارز ايراني نداشتند. اما در اين زمينه همكلاسيهاي شهيد شيخ راغب حرب گفتهاند كه ادبيات امام خميني را كه به زبان عربي منتشر ميشد مطالعه ميكرد و از آن بهرهمند ميشد.
يكي ديگر از ويژگيهاي شيخ راغب حرب كه باعث شد علم و عمل را به هم پيوند دهد، برقراري ارتباط با بيت آيت الله سيد محمد باقر صدر بود. با وجودي كه شيخ در آغاز دهه هفتم از قرن بيستم در سطح علمي عالي نبود تا بر اساس آن بتواند در كلاسهاي عالي درس شهيد صدر حضور داشته باشد، و دروس فقهي ايشان را درك كند، اما روزانه به بيت شهيد صدر رجوع ميكرد و در كنار مردم مينشست و به پاسخهاي شهيد صدر به پرسشهاي گوناگون آنان گوش ميداد. حضور در اين گونه محافل و مجالس شيخ راغب را بيش از پيش به مسائل و مشكلات گوناگون مردم عراق و جهان اسلام آگاه كرد.
از نظر علمي، شيخ راغب پس از بازگشت به زادگاه خود، جبشيت در تابستان سال 1974 آموزش كتب الكفايه و لمعه الدمشقيه را گذرانده و به تازگي مرحله سطوح خارج فقه را آغاز كرده بود. در مدت اقامت سه ساله در حوزه علميه نجف اشرف كتب منطق و صرف و نحو و بلاغت و اصول فقه آيت الله مظفر و شرايع الاسلام را خوانده و حاشيه هايي بر برخي كتابهاي درسي و نحوه تدريس آنها نوشته بود. اين دستاوردها نشان ميدهد كه شيخ راغب با ذهنيت و انديشه نقدگونه به شيوههاي درسي حوزه نگاه ميكرد. او همراه تعدادي از طلبههاي لبناني به نوعي يك انجمن مخصوص آموزش هنر خطابه و سخنراني تشكيل داده بودند. اين انجمن به طور هفتگي تشكيل ميشد و چند تن از شركت كنندگان سخنراني ميكردند و ساير اعضاء اشتباهات آنان را اصلاح ميكردند.
شيخ راغب حرب زندگي عادي در نجف اشرف داشت. شايد رعب و وحشتي كه رژيم حزب بعث بوجود آورده بود، و نيز وجود حاكميت فضاي يكنواخت علمي به او اجازه نميداد به فعاليتهاي آشكار و پر سر و صدا دست بزند، چنانچه در لبنان به چنين فعاليتهاي سياسي مبادرت ميكرد. ولي با اين وصف نارسائي موجود موجب نميشد تا شيخ از همفكري و همدردي و آشنايي با جريانات عراقي وابسته به شهيد آيت الله سيد محمد باقر صدر و حزب الدعوه اسلامي باز بماند. در تجمع طلبههاي علوم ديني و پيشگامان جنبشهاي اصيل و متعهد و مكتبي عراق، حضور فعال داشت، به طوري كه خواب را از چشمان مأموران امنيتي رژيم حزب بعث ربوده بود. افزون بر آن شيخ از مرجعيت شهيد صدر تقليد ميكرد، و در كلاسهاي درس برخي از شاگردان ايشان تلمذ كرده بود. همه اين عوامل در تحكيم راهي كه شيخ راغب برگزيده بود نقش تعيين كننده داشت، و تا آخرين روز زندگي بر اين راه استوار ماند.
در مدت اقامت در حوزه علميه نجف اشرف سعي داشت در همه مسائل روزمره، از تاريخ هجري قمري استفاده كند. روز شمار ساعت خود را نيز بر اساس تاريخ هجري تنظيم كرده بود. چنانچه كسي تاريخ سال ميلادي را از او جويا ميشد زمان هجري قمري را به او اعلام ميكرد. گويي كه منكر تاريخ ميلادي است. اصرار شيخ بر استفاده از تاريخ هجري قمري براي بسياري از همكلاسيهاي او قابل توجه شده بود. البته اين طرز فكر ميزان اصالت و پايبندي شيخ به موازين اسلامي را نشان ميداد. چه بسا اين روش ساده بسياري از افراد را دلتنگ ميكرد و بستوه ميآورد.
شيخ الشهداي مقاومت اسلامي لبنان در دوران اقامت در نجف اشرف شيفته شيوه برگزاري مراسم عزاداري سالار شهيدان حضرت ابا عبد الله الحسين (ع) از سوي مردم عراق شده بود. مهمترين موضوعي كه توجه شيخ را به خود جلب ميكرد سرود اشعار و سوگنامههاي مردمي در وصف و بيان قيام عاشورا و شهادت امام حسين (ع) در مناسبتهاي گوناگون مذهبي همچون ايام ولادت و شهادت ائمه معصومين (ع) به ويژه در ماههاي محرم و صفر بود. شاعران توانمند و برجسته مردمي با ايراد ابيات زيبا و جاودانه در عتبات عاليات شيخ راغب را به شدت تحت تأثير قرار ميدادند. او ميكوشيد برخي ابيات شعر اين شاعران حسيني را كه بيشترين تأثير را بر مردم دارد حفظ كند. اين علاقمندي نشان ميدهد كه شيخ تا چه اندازه با قيام عاشورا ابراز همدردي ميكرده، و تا چه ميزان نسبت به شهادت سرور شهيدان رابطه قلبي داشته است. به همين دليل براي زيارت مرقد امام حسين (ع) همواره به كربلا سفر ميكرده است. همچنين نقل كردهاند كه شيخ، چنانچه در عراق رسم بوده در يكي از مناسبتهاي مذهبي با پاي پياده از نجف اشرف به كربلا رفته است.
شيخ حسين سرور يكي از اساتيد لبناني حوزه علميه نجف اشرف در اين باره گفته است كه شيخ راغب حرب درس منطق و شرايع الاسلام را در كلاس درس او خوانده است. همواره به خانه او در شهر كوفه رفت و آمد ميكرده و به اتفاق يكديگر در باغهاي كوفه به گردش ميرفتند و در رودخانه فرات شنا ميكردهاند. شيخ راغب بخشي از كتاب منطق را در كلاس درس شيخ عفيف النابلسي و نيز در كلاس درس آيت الله سيد محمد صدر نويسنده كتاب امام مهدي (عج) فرا گرفته است. به گونهاي كه سيد محمد صدر همواره از شيخ راغب تجليل و تقدير به عمل آورده است. در حوزههاي علمي ديني رسم بر اين است كه يك طلبه در محضر چند استاد درس ميخواند. اين روش باعث ميشود كه طلاب علوم ديني كمتر به اساتيد خود تعلق داشته باشند. لذا هرگز ديده نشده كه شيخ راغب شيفته و علاقمند اساتيد خود شده باشد. همچنانكه هيچ كدام از اساتيد حوزه نتوانستند ديدگاههاي خود را بر او تحميل نمايند.
شيخ راغب در تابستان سال 1972 با دختر عمويش ازدواج كرد و شخصيتهاي برجستهاي همچون علامه سيد محمد حسين فضل الله و مرحوم شيخ محمد مهدي شمسالدين و تعدادي از روحانيون لبناني در مراسم ازدواج او حضور داشتند. او نسبت به حضور اين تعداد از علماي متعهد ابراز خرسندي و مباهات ميكرد. گمان ميرود كه شيخ پس از ازدواج تصميم گرفت حوزه علميه نجف اشرف را ترك نمايد و تحصيل علوم ديني را در محله النبعه در شرق بيروت از سر گيرد. به همين منظور خانهاي در محله سن الفيل در نزديكي محله النبعه اجاره كرد. علت اين تصميمگيري تاكنون روشن نيست، اما بنظر ميرسد كه برخي مسائل از جمله مشكلات خانوادگي و شخصي و نيز وابستگي شديد به دوستان و همكاران در حوزه فعاليتهاي اسلامي و پيكار سياسي در لبنان و احساس غربت و سختي در سايه اقدامات سركوبگرانه رژيم حزب بعث عراق مهمترين دلايل اين تصميم گيري بوده است.
گرچه از اقامت در محله سن الفيل صرفنظر كرد، و در همان سال مجددا به نجف اشرف بازگشت، ولي پس از گذشت يكسال و شش ماه اقامت در حوزه علميه نجف، دوباره براي هميشه به لبنان بازگشت. در مدت زماني كه شيخ راغب در نجف اشرف اقامت داشت، و از بدو ازدواج تا روز شهادت با فقر و تنگدستي زندگي ميكرده است. كساني كه از چگونگي زندگي شيخ در نجف اشرف از نزديك آگاهي دارند ميگويند كه در پي دستگيري مرحوم شيخ عارف البصري و مرحوم سيد عماد الدين تبريزي و برخي از كادرهاي حزب الدعوه اسلامي توسط مأموران رژيم حزب بعث، امنيت طلاب علوم ديني حوزه علميه نجف اشرف به شدت آسيب پذير شده بود، و طلبههاي علوم ديني در شرايط نگران كننده بسر ميبردند. در حقيقت شيخ راغب بيشتر وقت خود را در محافل علمي نزديك به خاندان تبريزي گذراند و در كلاس درس سيد محمد تقي تبريزي علوم ديني خود را فرا گرفت و به مدرسه آيت الله يزدي رفت و آمد ميكرده است. اين ارتباطات باعث شد كه مأموران امنيتي رژيم حزب بعث عراق شيخ راغب را همواره زير نظر داشته باشند. و او كه نميخواست در سياهچالهاي حزب بعث كافر گرفتار شود، و علاقمند بود فعاليتهاي جهادگرايانه خود را در راه خدمت به اسلام و مسلمان ادامه دهد، تصميم نهائي گرفت تا عراق را براي هميشه ترك كند و به لبنان بازكردد.
*در ميدان جهاد و پيكار
ميدان كارزار شهرستان نبطيه در جنوب كه شيخ راغب با تمام وجود وارد آن شد، بخشي از حوزه پيكارگران مسلمان لبنان را تشكيل ميداد. راه و روش و سيماي فعاليتهاي اسلامي پيكارگران لبناني در آن مرحله نيز به حوزههاي نهضت جهاني اسلام در كشورهاي ايران، عراق، عربستان سعودي خليج فارس و لبنان شباهت داشت، كه به تازگي شكل گرفته بود. نشانههاي نهضت نوين اسلامي در عراق در اواخر دهه پنجم و اوايل دهه ششم از قرن بيستم نمايان شده بود. تعدادي از علماي متعهد و فرهيختگان آگاه آن دوره همچون آيت الله سيد محمد باقر صدر، شيخ اسد حيدر، شيخ مرتضي آل ياسين، شيخ محمد امين زين الدين، شيخ محمد رضا مظفر، سيد محمد تقي حكيم، استاد احمد امين، علامه سيد محمد حسين فضل الله و شيخ محمد مهدي شمس الدين از پيشگامان اين نهضت بودند. اين افراد خطر يورش انديشه و فرهنگ غرب را به روشني احساس كرده و براي رويارويي با آن به فعاليتهاي سياسي دامنهداري دست زدند. برخي از اين افراد همچون شهيد صدر حزب الدعوه اسلامي را تأسيس كردند. افراد ديگري خارج از چارچوب حزب الدعوه و يا هرگونه حزبگرايي در برابر احزاب لائيك و چپگرا ايستادگي كردند. پيكارگران مسلمان با تلاشهاي خستگي ناپذير توانستند در آن مرحله جريان اسلامي قدرتمندي را در برخي كشورهاي منطقه بوجود بياورند.
شيخ راغب حرب نيز در نيمه دهه ششم تحت تأثير فضاي جديد پيكار و فعاليتهاي دامنهدار اسلامي قرار گرفت. در همان حال بازگشت علامه سيد محمد حسين فضل الله و شيخ محمد مهدي شمس الدين به لبنان و نيز در سايه حضور امام موسي صدر و نيز گروه ديگري از علماي اسلام در اين كشور فعاليتهاي اسلامي، ابعاد تازهتر و تكامليافتهتري پيدا كرد. هرچند كه هرگونه فعاليت و تلاش در پرتو اصل امر به معروف و نهي از منكر صورت ميگرفت، ولي از نظر محتوايي و شيوه عمل ابعاد مترقيانه به خود گرفت. شيخ راغب نيز در زمينه برنامهريزي براي حل مشكلات روزمره اجتماعي و اصلاح وضع موجود ديدگاه واقعبينانه و منطقي ارائه ميداد. به طور تلويحي نظام فاسد سياسي لبنان را مسئول وجود مشكلات فزاينده ميدانست. بر اين اساس مردم احساس كردند كه در سايه نسل جديدي از علماي متعهد و دلسوز زندگي ميكنند، كه پيش از اين چنين علمايي در صحنه پيكار حضور نداشتند.
اين شيوه پيكار سياسي به شدت رشد و گسترش يافت و به هستهاي تبديل شد كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، يك جريان بزرگ و جدي اسلامي را شكل داد. پيروزي انقلاب اسلامي، ساختار سازماني و تشكيلاتي انقلابيون مسلمان لبناني را تقويت كرد و به آنان انگيزه داد تا مفاهيم و جهتگيريهاي سياسي خود را عملي نمايند. اين تحول تنها به بيروت محدود نبود بلكه سرتاسر سرزمين لبنان را فرا گرفت. به گونهاي كه شهر صور مركز استان جنوب و اطراف آن و نيز شهرستان نبطيه و اطراف آن بيش از ساير شهرهاي لبنان به فراخواني پيام انقلاب اسلامي ايران پاسخ مثبت دادند. با توجه به اين كه شيخ راغب حرب از دوران نو جواني يكي از پيشگامان نهضت اسلامي در جنوب بود بيدرنگ به اين فراخواني پاسخ داد. او در تابستان سال 1974 به جبشيت بازگشت و فعاليتهاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي خود را در مقابل حضور گسترده و فعال نيروهاي چپگرا و لائيك با جديت آغاز كرد، هرچند كه تعداد همراهان و ياران او اندك بود.
به طور خلاصه ميتوان اوضاع و شرايط آن روز حاكم بر جنوب لبنان را به اين شكل ترسيم كرد :
1 ـ فعاليتهاي گسترده احزاب چپگرا همچون كمونيستها و طرفداران حزب بعث عراق. ترديدي نيست كه احزاب چپگرا و جنبشهاي انقلابي لبناني در سايه حضور سازمان آزاديبخش فلسطين، و به بهانه تلاش براي حل مشكلات مردم و به منظور مخالفت با نظام فئوداليسم سياسي، بسياري از جوانان فعال و مستعد لبناني را جذب سازمانها و تشكيلات خود كرده بودند. اما حركت و خيزش نوپاي فعالان مسلمان توانست به تدريج اين بساط را از زير پاي احزاب ياد شده برچيند، و در اين مسير گامهاي بلندي بردارد.
2 ـ فعاليتهاي فرهنگي و تبليغي گسترده برخي برادران مسلمان لبناني در جنوب. به موازات اين فعاليتها آقاي شيخ حسن مالك نيز در روستاي كَفَر تَبنيت استقرار يافت و فضاي فرهنگي و ديني آن منطقه را به شدت دگرگون ساخت. در همان حال فعاليت برخي از روحانيون عراقي كه به دعوت مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين در روستاهاي النميريه و الشرقيه و الدوير استقرار يافته بودند و علوم و احكام و معارف اسلامي را به مردم ميآموختند، موجب شد شخصيتهاي فرهنگي و كادرهاي مسلمان فعالي در روند پيكار اسلامي در منطقه پرورش يابند. در اين ميان فراموش نكنيم كه فعاليتهاي مهم و مؤثر جوانان انجمن التآخي كه توسط شيخ راغب حرب تشكيل شده بود فضاي مناسبي براي حضور قوي و فعاليت جوانان متعهد و دلسوز جنوب لبنان فراهم آورد.
3 ـ همفكري و همبستگي اقشار گوناگون مردم با فعاليتهاي دامنه دار امام موسي صدر در سرتاسر سرزمين لبنان. با آمدن امام موسي صدر به لبنان، نهضت شيعيان بر ضد نظام سياسي حاكم شكل تازهاي بخود گرفت. و حضور و فعاليتهاي سياسي فرهنگي طايفه شيعه گسترش يافت، اكنون طايفه شيعه يكي از گردانندگان صحنه سياسي لبنان درآمده و مقاومت حزب الله ضمن ادامه راه امام صدر ميكوشد بخشي از حقوق از دست رفته طايفه شيعه را به آنان بازگرداند.
4ـ فعاليتهاي گسترده حزب آزادي بخش اسلامي و همفكري اقشار گوناگون مردم با آن. اگر اين حزب توسط برخي محافل امنيتي لبنان سركوب نميشد، ميتوانست افرادي زيادي را به خود جذب كند. چرا كه در شكلگيري برخي جريانات فكري و سياسي نقش بسزايي ايفا كرد.
5 ـ پيدايش نوع جديدي از گرايشات اسلامي و برخورد منطقي اسلامگرايان با مشكلات جامعه از طريق همگرايي با برخي جنبشهاي چپگرا و سوسياليست. اگرچه اين گرايشها با مخالفت شخصيتهاي مسلمان و جريانات متدين مواجه شد ولي بر فضاي عمومي جامعه و فعالان مسلمان لبنان تأثير مثبت برجاي گذاشت. در نتيجه اين فضاي باز، تعدادي كادرهاي آگاه و شخصيتهاي فرهيخته و روشنفكر و تأثير گذار بروز كردند. اين شخصيتها اگر چه تا نهايت بر گرايشهاي فكري خود پايدار نماندند، ولي بخشي از صحنه فعاليتهاي سياسي را تشكيل دادند كه نشانههاي آن به روشني در سال 1974 نمايان شد.
6 ـ وجود برخي شخصيتهاي متدين سنتي كه به دلايل گوناگوني به دينداري گرايش پيدا كردند. و راه خود را در پرتو فضاي جديد گرايشهاي اسلامي ادامه دادند. در اين زمينه هيچ گاه نبايد تأثيرگذاري و نقش تعيين كننده برنامههاي آموزشي و فرهنگي ابزارها و كارگزاران نظام سياسي حاكم بر لبنان و نيز حضور جنبشهاي مقاومت فلسطيني و همچنين فعاليت گروههاي تبليغي مسيحيت را فراموش كنيم. به هر حال ميتوان گفت كه شهيد شيخ راغب حرب در چنين شرايط دشواري پيكار و فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي خود را در جنوب لبنان آغاز كرد. بي ترديد جنوب لبنان در آن مرحله به ميدان وسيعي براي همه گونه فعاليتهاي فرهنگي و سياسي تبديل شده بود. و اين فعاليتها ميزان آگاهي مردم آن سرزمين را بالا برد.
*سر آغاز فعاليت شيخ راغب در جبل عامل
بي ترديد اولين اقدام و نخستين مأموريت يك مبلّغ متعهد ديني، امر به معروف و نهي از منكر است. اين مأموريت ابتدا از خانواده و بستگان و اهالي شهر و روستاي مبلغ آغاز ميشود. لذا يك روحاني ناچار است با برپايي جلسات گوناگون وعظ و سخنراني و اقامه نماز جماعت و تدريس علوم اسلامي، جامعه را اصلاح و تربيت كند. اين كاري بود كه شيخ راغب از بدو بازگشت به زادگاه خود جبشيت آغاز كرد. او پس از بازگشت به جبشيت مدت كوتاهي در خانه كوچك پدر اقامت كرد. سپس به خانه مادر بزرگ نقل مكان كرد و پس از گذشت مدتي به منزل وقفي مخصوص روحاني روستاي الشرقيه جابجا شد. سپس ديري نپاييد كه در خانه عمهاش سكونت يافت. آنگاه خانه كوچكي كرايه كرد، اما ديري نپاييد كه آن را به درمانگاه خيريه تبديل كرد. شيخ راغب حرب در طول حيات ده سالهاش در لبنان هيچ وقت از خود خانه شخصي نداشت و هر سال يكبار از خانهاي به خانه ديگري نقل مكان ميكرد. تنها در اواخر حيات و پس از رنج و مشقت طولاني توانست خانه كوچكي خريداري كند.
تنها اماكن دوست داشتني شيخ راغب مسجد و حسينيه بود و به آنها عشق ميورزيد.همواره اصرار داشت نماز را در مسجد بجاي بياورد،و نيازها و كمبودهاي آن را برطرف كند. قرآنهاي قديمي و از هم پاشيده را جمعآوري و به صحافي ميبرد. به كتابخانه مسجد عنايت خاصي داشت و همواره به كتابهاي آن ميافزود، و به طبقهبندي و ترتيب آن ميپرداخت. چنانچه در مساجد روستاهاي منطقه كتابخانه وجود نداشت، در آنها كتابخانه تأسيس ميكرد و به مرمت و توسعه مساجد اهميت ميداد. در آغاز تلاش براي گسترش آگاهي عمومي، براي تهيه سخنراني در مناسبتهاي مختلف به ويژه خطبههاي نماز جمعه با دشواري متن تهيه ميكرد. گاهي خطبههاي نماز جمعه را از روي نوشته ميخواند، ولي ديري نپاييد كه به تدريج فكر و ذهن او شكوفا شد، و به يكي از خطباي برجسته و سخنور و روحانيون نامدار جنوب لبنان تبديل شد، كه مردم و علاقمندان را اسير كلام خود ميساخت.
شيخ راغب به منظور رسيدگي به مشكلات مردم و بررسي اوضاع فرهنگي و اجتماعي جنوب لبنان شب نشينيهايي را ترتيب داد كه به "شب نشيني چايخوري " شهرت داشت. اين نشستها هر پنجشنبه شب در خانه يكي از شهروندان روستاي جبشيت برگزار ميشد، و هر شركت كننده در ازاي نوشيدن يك استكان چاي يك ليره پول پرداخت ميكرد. در نتيجه اين طرح هزينه ساخت مسجد جبشيت تأمين شد كه يكي از بزرگترين مساجد جنوب لبنان به شمار ميرود. اين شب نشينيها با تبادل نظر و بحثهاي شيرين همراه بود.
افزون بر آن، شيخ راغب براي تأسيس كتابخانه بزرگ و مناسب شهر جبشيت تلاش كرد، و براي داير كردن آن از منابع گوناگون كتاب تهيه كرد. شيخ هرگاه وارد خانهاي ميشد اولين درخواست او هديه كتاب و يا تقديم كمك نقدي براي آن كتابخانه عمومي بود. او با اين اقدام، جوانان را به مطالعه و كسب علم و دانش تشويق ميكرد. اين كتابخانه به تدريج به يك مركز بزرگ فرهنگي و آموزشي تبديل شد كه در آن وسايل گوناگون آموزشي و تربيتي وجود داشت كه به شيوههاي جديد، خدمات اسلامي و ابزارهاي فرهنگي، مانند نوارهاي سخنراني و وسائل بصري همچون اسلايد و وسايل سرگرمي و ورزشي به نوجوانان علاقمند ارائه ميداد كه در آن زمان خيلي متقاضي داشت. اين كتابخانه در برگيرنده سالن اجتماعات به منظور برگزاري جلسات و دورههاي آموزشي بود. كه شيخ با ايراد سخنراني و خواندن احاديث پيامبر و تفسير قرآن، مردم را به مسائل مذهبي تشويق ميكرد.
شيخ راغب در آغاز هر جلسه سخنراني، آياتي از كلام الله مجيد را قرائت ميكرد، سپس به تفسير آنها ميپرداخت. در تفسير قرآن بر كتابهاي تفسير تكيه نميكرد. بلكه ميكوشيد شناخت و برداشتهاي خود را به دور از اختلاف نظرهاي مفسران ارائه دهد. در ميان دروس تفسير به بررسي مشكلات جامعه و مسائل سياسي و فكري مردم ميپرداخت. معمولاً در سخنرانيهاي خود ارزش شهادت و ايثار در قيام عاشورا و درسهاي آموزنده نهضت امام حسين (ع) را به گونه يك عاشق و نه به سبك يك آموزگار شرح ميداد. صداي رسا و پر توان او در ارائه ديدگاهها و مفاهيم روان و متنوع، هر شنوندهاي را شيفته خود ميساخت.
شيخ در آغاز فعاليتهاي فرهنگي به همان اندازه كه به بزرگان اهميت ميداد به نوجوانان نيز اهميت ميداد. شايد عنايت او به نوجوانان در اولويت برنامههاي او بود. زيرا دشمنان اسلام همواره بر تلاش براي جذب نوجوانان تكيه ميكردند و ميكوشيدند از طريق مدرسه و فعاليتهاي پيشاهنگي آنها را شكار كنند. لذا تلاشگران مسلمان وظيفه داشتند نوجوانان را دريابند. چون آنها در سن جواني پرچم اسلام را بر دوش خواهند گرفت. بنابراين شيخ تلاش ميكرد تا نوجوانان را با فرا گرفتن دروس ديني در مدارس و وارد شدن در فعاليتهاي ورزشي و با تشويق آنها به اقامه نماز و شركت در برنامههاي مساجد و حفظ قرآن و سرود در فضاي فعاليتهاي معنوي اسلامي تشويق كند.
به اين ترتيب شهيد شيخ راغب حرب با روحيهاي باز، و آگاهانه و با بينشي روشن به فضاي اسلامي منطقه نبطيه و جنوب و سرتاسر لبنان پيوست، و به فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي اسلامي پرداخت. همكاريهاي فرهنگي و ديني همه جانبه او با آقايان شيخ حسن مالك و شيخ حسين كوراني روحاني روستاي الشرقيه در منطقه نبطيه و نيز همكاري با برادران متدين و فعال جنوب لبنان و نيز همكاري با مجمع خيريه "الجمعية الثقافية " و "جمعية اسرة التآخي " مبين اين مطلب است. همچنين شيخ در سالهاي 1974 ـ 1975 با روحانيون و همتايان خود در بيروت همكاري و مشورت ميكرد.آنان با همفكري يكديگر مراسم مشتركي ترتيب ميدادند، و همه امكانات و توانمنديهاي خود را در راه خدمت به اسلام عزيز و تقويت آن در جامعه لبنان بكار ميگرفتند.
پس از آغاز جنگهاي داخلي لبنان در روز 13 آوريل سال 1975 و پس از اين كه جبهه ملي لبنان از نظر سياسي و نظامي صحنه اين كشور را در بر گرفته بود، و هيچ قدرتي توان رقابت با آن را نداشت، درگيريهاي مسلحانه نيروهاي اسلامگرا با جريانات چپگرا به وقوع پيوست. در آن برهه پايگاه مردمي نيروهاي اسلامگرا از نظر سياسي و نظامي بسيار ضعيف بود، لذا خيلي زود سركوب و كنار زده شدند. اين سركوب موجب شد نيروهاي اسلامگرا بيدار شده و بر تقويت و بازسازي خود بپردازند. در نتيجه اين بيداري، جنبش امل شكل گرفت. و به موازات آن برخي سازمانهاي نظامي با انديشه اسلامي، شكل گرفتند، تا موجوديت خود را در برابر تهاجم چپگرايان مصون بدارند.
بروز جريانات اسلامگرا در صحنه سياسي و نظامي لبنان خشم چپگرايان را در بيروت و ساير مناطق لبنان برانگيخت. درگيري ميان طرفين در برخي مناطق، چهره خشونت سياسي و مسلحانه تروريستي به خود گرفت. و نيروهاي نوپاي مؤمن را به كام خود فرو برد. ولي اسلامگرايان خيلي زود موقعيت خود را درك كرده وبه سازماندهي و بازسازي خود پرداختند. درگيري ميان اسلامگرايان و چپگرايان باعث شد نيروهاي اسلامگرا اختلاف نظرهاي فكري و سياسي دروني خود را كنار گذاشته تا در جريان جنگهاي داخلي، در برابر نيروهاي چپگرا و مسيحيان ماروني هم دست اسرائيل، بايستند.
به اين ترتيب نيروهاي اسلامگرا در ارتباط با احزاب چپگرا همواره هشيار بوده و جوانب احتياط را رعايت ميكردند. نيروهاي مؤمن و وفادار به ميهن در بسياري از مراحل،خود را توانمند نشان ميدادند، تا مورد استضعاف ديگران قرار نگيرند. در چنين شرايطي شيخ راغب حرب گاهي ناچار بود،يك قطعه سلاح را به طور آشكار در ظرف چند روز بين روستاهاي گوناگون جنوب لبنان جابجا نمايد تا وانمود كند كه مؤمنان مسلح و قدرتمند هستند، و ديگران نميتوانند به راحتي به حريم و موجوديت آنها تجاوز كنند. در اين ميان هرگاه مشكل خاصي بروز ميكرد طرفداران خود را از روستاهاي مختلف فرا ميخواند و آنها را براي مقابله با مشكلات بسيج ميكرد. براي مثال وقتي خبر رسيد كه عناصري از جبهه ملي تصميم دارند به منزل شيخ حسين كوراني در روستاي الشرقيه حمله كنند. اين حمله بيدرنگ با واكنش سريع نيروهاي مؤمن مواجه گرديد و ناكام ماند. واكنشهاي فوري باعث ميشد كه چپگرايان از هرگونه تعرض به اسلامگرايان خودداري كنند، و شهيد شيخ راغب حرب در همه اين مسائل نقش تعيين كننده و چشمگير داشت.
*حقيقت يابي شيخ راغب
همزمان با تأسيس جنبش محرومان و گردانهاي مقاومت لبنان (امل) و آغاز همكاري امام موسي صدر با دولت سوريه، باعث شد جبهه ملي به علت دشمني با سوريه نيروهاي جنبش امل را قلع و قمع كند. زيرا احزاب و نيروهاي جبهه ملي گمان كرده بودند كه همه افراد مؤمن و متعهد به جنبش امل وابسته هستند. اما ديري نپاييد كه شيوه ديگري از جريان اسلامگرايي شكل گرفت كه با راهكار و برنامههاي سياسي جنبش امل تفاوت چشمگير داشت. شيخ راغب حرب پس از بازگشت از حوزه علميه نجف اشرف در برابر اين واقعيتهاي تلخ قرار گرفت و ناچار شد به منظور رويارويي با مخالفان، همه امكانات و توانمنديهاي مادي و فكري اسلامگرايان را دستكم در شهر جبشيت و اطراف آن سازماندهي كند. به همين منظور همراه تعدادي از تلاشگران و فعالان جنوب به ديدار امام موسي صدر شتافت و طرحهاي خود را با ايشان در ميان گذاشت.
شيخ راغب در اين باره چنين گفته است :
"هنگامي كه وارد اطاق پذيرايي امام موسي صدر شديم ايشان دراز كشيده بود. بيدرنگ نشست و به گرمي از ما استقبال كرد. دكتر مصطفي چمران نيز در خانه امام صدر حضور داشت. هنگامي كه طرح تأسيس يك سازمان اسلامي را با امام صدر در ميان گذاشتيم، ايشان از كيف دستي نزديك خود پيش نويس اساسنامهاي را بيرون آورد و به ما گفت كه اين نسخه اصلي پيش نويس اساسنامه تأسيس جنبش امل ميباشد. شما اولين افرادي هستيد كه از آن آگاه ميشويد. امام صدر فرازهايي از اين پيش نويس را قرائت ميكرد و من درباره برخي بندهاي آن بحث ميكردم و ايشان توضيح ميداد ".
كساني كه در اين جلسه حضور داشتند نقل كردهاند كه شيخ راغب حرب اعتراض كرد كه اين اساسنامه روشن نكرده كه اسلام، ساختار سازماني جنبش امل را تشكيل ميدهد. امام صدر به شيخ راغب پاسخ داد كه اين اساسنامه مقطعي است. شيخ راغب درباره ذكر ناسيوناليسم عربي در اين اساسنامه نيز اعتراض كرد كه امام صدر به ايشان گفت ما ناسيوناليسم عربي را برسميت نميشناسيم اما اين واقعيت را بايد پذيرفت كه در يك محيط كاملا عربي زندگي ميكنيم و شايسته است به آن اشارهاي داشته باشيم.
هنگامي كه جنبش امل موجوديت خود را اعلام كرد، شيخ راغب حرب از انديشه تأسيس يك سازمان و يا يك تشكيلات اسلامي صرفنظر كرد، و در عين حال تمايلي براي پيوستن به جنبش امل از خود نشان نداد. اما پس از گذشت مدت كوتاهي و در سال 1976 با همكاري با برخي از دوستان و مريدان كه كادر رهبري جنبش امل را در منطقه نبطيه بر عهده داشتند موافقت كرد. اين افراد جنبش امل را ميدان كارزار آماده يافته و همكاري با آن را اجتنابناپذير ميدانستند، و شيخ راغب حرب ضمن خودداري از عضويت كامل در اين جنبش با كادرهاي آن در جنوب لبنان همكاري ميكرد. او به عنوان يك آموزگار و مربي فرهنگي در كلاسهاي آموزشي و تربيتي كه جنبش برگزار ميكرد حضور داشت، اما ديري نپاييد كه اين همكاري را نيز متوقف كرد.
يكي از برادران شهيد نقل كرده است كه شيخ راغب در آن برهه ميكوشيد با حزب الدعوه اسلامي آشنا شود و به همين منظور با شيخ علي كوراني كه بتازگي از كويت به لبنان بازگشته بود و در محله الغبيري در جنوب بيروت سكونت داشت همواره ديدار و رايزني ميكرد. شيخ راغب و آقاي كوراني در جلسات خود درباره مسائل گوناگون اسلامي بحث و تبادل نظر ميكردند، در همان حال شيخ علي اصرار ميكرد كه هيچ ارتباط سازماني به حزب الدعوه ندارد اما به هر حال اين گفت و گوها ادامه يافت. زيرا شيخ راغب بر اين باور بود كه شيخ علي كوراني برنامههاي بهخصوصي دارد و شيخ راغب علاقمند بود با ايشان آشنا شود و ارتباط برقرار كند.
به نظر ميرسد در نتيجه اين رايزني ها، حزب الدعوه اسلامي حدود سالهاي 1977ـ 1978 براي تماس با شيخ راغب حرب و متقاعد كردن ايشان به پيوستن به اين حزب اظهار تمايل كرد، اما شيخ بسياري از برنامهها و راهكارهاي حزب الدعوه را قبول نداشت. با وجودي كه در مدت كوتاهي با برخي از فعالان حزب الدعوه به منظور تأسيس هستههاي اوليه آن در منطقه نبطيه همكاري داشت، اما زود هنگام اين همكاري را متوقف كرد. گرچه كه تلاشها و فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي كادرهاي حزب الدعوه را تا روزهاي آخر عمرش پيگيري ميكرد. اصولا قبل از بازگشت شيخ راغب حرب از نجف اشرف، آقايان آيت الله سيد محمد حسين فضل الله و مرحوم شيخ محمد مهدي شمس الدين نايب رئيس پيشين مجلس اسلامي اعلاي شيعيان لبنان ديدگاههاي حزب الدعوه را از حوزه علميه نجف اشرف به لبنان منتقل كرده بودند. در آن برهه روحانيون معاصر شيخ راغب تحت تأثير انديشهها و برنامههاي حزب الدعوه قرار گرفته بودند. به هر حال ميتوان گفت كه شيخ راغب بدون پيوستن كامل به حزب الدعوه، در فضاي اين حزب قرار گرفته و با برخي از رهبران آن در لبنان همكاري ميكرد.
شيخ راغب در پرتو شناخت اهداف و برنامههاي ساير فعالان مسلمان لبنان و به منظور باروري افكار و انديشههاي خود، اصرار داشت با علامه شيخ محمد مهدي شمس الدين نيز روابط ويژه داشته باشد. يكي از همكلاسيهاي نزديك شيخ راغب در اين باره گفته است كه او هنگام بحث و مناظره با شيخ شمس الدين گاهي گستاخانه برخورد ميكرد. اما علامه شمس الدين نظر به علاقه خاصي كه نسبت به شيخ راغب داشت بردباري نشان ميداد و انتقادات او را ميپذيرفت. شايد علامه شمس الدين احساس ميكرد كه از خلال بحث با يك مذاكره كننده لجباز، ديدگاههاي خود را بارور ميكند، و اين روش تا زمان شهادت شيخ راغب ادامه داشت. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه شيخ راغب نه به جنبش امل پيوست و نه به مجلس اسلامي اعلاي شيعيان لبنان و نه به حزب الدعوه اسلامي. بلكه تا آخرين روز حيات استقلال فكري خود را حفظ كرد، و بيشتر با ديدگاه محافل اسلامي اصولگرا كه بدون محافظهكاري خواهان برپايي حكومت اسلامي هستند نزديك بود.
*ادامه دارد
ويژه نامه پاسداشت مبارزات مقاومت اسلامي لبنان در سالگرد جنگ 33 روزه خبرگزاري فارس