شهيد لاجوردي: به مسئولين بارها گفتهام كه خطر اينان بمراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است، چرا كه علاوه بر همه شيوه هاي منافقانهي منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و كم كم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آوردهاند.
شهيد اسدالله لاجوردي در سال 1314 در تهران چشم به جهان گشود و در جريان نهضت امام خميني از اولين انقلابيوني بود كه به امام راحل پيوست.
وي توسط رژيم شاه دستگير و پس از آزادي، دوباره به مبارزه ادامه داد و در جريان تظاهرات عليه رژيم اشغالگر قدس در بازي فوتبال سال 45 ، كه مردم عليه صهيونيستهاو رژيم شاه تظاهرات كردند دوباره بازداشت شد و بهعلت ارتباط با يك گروه مبارز اسلامي مورد شكنجه قرار گرفت، به طوري كه كمرش شكست. در داخل زندان مقاومت و مبارزه را ادامه داد بهنحوي كه رژيم طاغوت او را به زندان مشهد تبعيد نمود. پس از چهار سال، از زندان آزاد گرديد شهيد لاجوردي در ميان همه مبارزان به قهرماني كه در زير شكنجه طاقت ميآورد مشهور بود؛ اين شهيد پس از آزادي در سال 56 با شيوه جديد تحت رهبري امام و شهيدان بهشتي و مطهري به مبارزه پرداخت و به خيل ميليوني مردم پيوست تا اينكه در اول شهريور ماه سال 1377، توسط جريان نفاق به درجه رفيع شهادت رسيد.
متن كامل وصيتنامه شهيد لاجوردي بدين شرح است:
بقيه در ادامه
بسم الله الرحمن الرحيم
"اشهدُ ان لا اله الا الله و اشهدُ انّ محمدً رسول الله و انّ علياً ولي الله وصي رسول الله و الائمة حادي عشر من بعد علي ٍ عليه السلام ائمة المسلمين "
بار الها ! با تمام وجود ميگويم: " كَم مِن ثناء ٍ جميل ٍ لَستُ اهلاً لَهُ نَشَرتَه ".
خداوندا ! عمري را - كه بهترين نعمت بوده - از دست دادهام، در حالي كه مي توانست در راه تو و خدمت به انسانهاي مظلوم و مستضعف به كار گرفته شود؛ عمري كه مي توانست تا حدودي در جهت از بين بردن ارزشهاي منفي و ايجاد و احياي ارزشهاي الهي - انساني مثمر ثمر افتد؛ عمري كه مي توانست در راه تحقق هدفهاي مقدس اسلام و اعتلاي كلمة التوحيد و تكامل صاحبش سپري گردد؛ عمري كه مي توانست از كمّيّتش بكاهد و بر كيفيّتش بيفزايد و همگام با شهداي خداجوي، جوياي راه وصول به تو باشد؛ عمري كه با كمّيّت نسبتاً زياد، كوچكترين توشه اي بر نگرفته. لذا همين جاست كه تمامي اميدش را و تمامي رجايش را، به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواري تو و رحمت و فضل تو بسته است خدايا ! باز هم اميد و باز هم اميد به فضلت ! " اللّهم اغفر لي الذنوب التي تَهتِكُ العِصَم ".
خدايا ! خوب ميداني آنچه را هم اكنون به قلم مي آورم مدتهاي مديدي است در درونم مي گذرد و بر سر چند راهه هاي حيرت ِ ندانم چيست ؟ چه بايد كرد؟ امور به كجا مي انجامد؟ چگونه است كه با نام اسلام و در ذيّ اسلاميت شعارهاي مردم فريب ِ خالي محتوا ، رواج پيدا ميكند و آنها كه مسئوليت جلوگيري از انحراف افكار را دارند ساكت مي نشينند ! و سهل است، بعضا تاييد هم مي كنند و هزاران سؤال، كه هر كدام راهي را ايجاب و خطّي را ترسيم مي كند، قرار گرفتهام. اما خوشبختانه چون مقلد امام عزيز هستم، راه سعادت برايم روشن است و از خدا مي خواهم اگر عمري بود، توفيق عمل بدان را پيدا كنم.
خدايا ! با تمام وجودم به اين انقلاب عشق مي ورزم و به همان مقدار كه دوستدار انقلابيونم، نسبت به حاميان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اينها، اين مسئله را بهخوبي دريافتهام كه هر كس به نفع دشمنان انقلاب و به خيال واهي و بي اساس، رضايت به اصطلاح مردم و به خيال خام و پوچ، پايگاه به اصطلاح ملّي پيدا كردن، موضعگيري كند، مصداق فرموده گرانقدر معصوم "ع " است كه: " مَن طَلَبَ رضي الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً ".
خدايا ! تو شاهدي به همان اندازه - بلكه صد چندان - كه به امام ِ قاطع و سازش ناپذيرم عشق مي ورزم، نسبت به سازشكاران و مدافعان عملي ضدانقلاب ( اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم. بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تكرار شود و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود. خداوندا ! از تو مصرانه مي خواهم دست و قدم، زبان و قلم ِ همه كساني را كه در جهت رهانيدن ضد انقلابيون و مرتدين و محاربين از چنگال عدالت، اعمال قدرت و نفوذ كردهاند و همه كساني كه پذيراي اين ننگ شده اند (تا چند روزي به كام ِ وهم و خيال رسند )، براي هميشه از سونوشت اين مردم شهيد پرور و شاهد قطع فرمايي.
خدايا ! چون عاشق نظام بودهام، از آن ترس داشتم كه افشاي چهره سازشكاران، لطمه اي ناچيز به نظام وارد آرد، به آنها توصيه مي كنم كه جداي از لفّاظي و بازارگرمي هاي صنفي، به قيامت و حسابرسي هاي دقيق آن روز باور پيدا كنند و مواظب باشند كه از آن دستهاي نباشند كه قرآن درباره شان فرموده: " لِمَ تقولونَ ما لاتفعلون . كَبُرَ مَقْتاً عند الله انْ تقولوا ما لاتفعلون ".
وصيّتم به صاحبان قدرت و نفوذ اين است كه اگر حركتشان را دوست مي دارند، به جاي شعارهاي مردم فريب و سياستمدارانه، توصيههايي را كه تلفني و شفاهي در جهت استخلاص ضدانقلاب و مَلَأ و مترفين و حرامخواران و حرام اندوزان اعمال مي دارند، با شهامت و رشادت، براي مردم بازگو كنند و از هر نوع توجيه و ماستمالي كردنهاي حفظ سمت و استمرار موقعيت صدارت ! بپرهيزند كه خودفريبي و مردم فريبي بالاخره به پايان رسد و سر و كار با خيرالماكرين افتد و باز توصيهام به سردمداران اين است كه به خدا توكل كنند و قاطعيت و سازش ناپذيري را از امام ِ مردم بياموزند و شعار نه شرقي و نه غربي را كه خواست و حق مردم است و علت موجده اين انقلاب بوده فراموش نكنند و مبادا كه گذشت روزها و فرو افتادن، طبيعي شود و انقلاب و مهمتر از همه سختيهاي حركت و فشارهاي بين المللي موجب شود تعادلي را كه شعار فوق ايجاب مي كرده و بحمد الله تا حدودي ايجاد گرديده، به هم زنند و بدانند كه قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تكيه بر اوست كه از هر قدرتي، انسان را و جامعه را بي نياز مي كند و باز اين كه بدانند كه اگر دچار حسابگريهاي سياسي جداي از توكل شوند و بر ذهنيتهاي شكل گرفته، رضايت خدا و مردم مسلمان را ملاك قرار ندهند، گور خود و انقلاب را كنده و براي مردم، گورستاني بي نام و نشان در پهنه تاريخ ايجاد كردهاند و يادشان باشد كه علت موجده ، علت مُبْقيه نيز هست و فراموش نكنند كه سيادت و موقعيتهاي اجتماعي آنان، اهدايي انقلاب اسلامي است و جداي از انقلاب، فردي از چهل ميليون افراد ديگر قبل از انقلاب خواهند بود.
خدايا ! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب را ( همانان كه التقاط ، به گونه منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر كرده و همانان كه رياكارانه براي رسيدن به مقصودشان، دستمال ابريشمي بسيار بزرگ به بزرگي مجمع الاضداد، به دست گرفتهاند، هم رجايي و باهنر را مي كُشند و هم به سوگشان مي نشينند، هم با منافقين خلق، پيوند تشكيلاتي و سپس ... ! برقرار مي كنند، هم آنان را دستگير مي كنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان تلاش مي كنند و از افشاي ماهيت كثيف آنان سخت بيمناك مي شوند، هم در مبارزه عليه آنان و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان خود را در صف منافق كُشان مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض كنند) ، به مسئولين گوشزد كردهام ولي نميدانم چرا ؟ ( گرچه نسبت به بعضي، تا اندازه اي مي دانم چرا !) ترتيب اثر ندادهاند.
به مسئولين بارها گفتهام كه خطر اينان بهمراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است، چرا كه علاوه بر همه شيوه هاي منافقانهي منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و كم كم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود درآوردهاند، به گونهاي كه عملاً عقل و اراده منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي كنند.
اينها همه پوچ است و بي اهميت ! مهم و بسيار مهم اين است كه هدف غايي از همه اين تلاشها، گسترش فكر التقاطي و انحرافي سازمان ضد خداييشان است كه جز انديشه هاي ماديگرايانه و ماترياليستي، چيز ديگري نيست و با بهره گيري از تجربيات مثبت و منفي همپالگيهاي چپ و منافقشان توانستهاند متاسفانه به نسبت بسيار زيادي ( زيادتر از توفيق منافقان خلق در سالهاي 51 تا 54 ، تعداد كثيري از روحانيون را تحت تاثير قرار دهند و با لطايف الحِيَل، بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا كه بر اعمال جنايتكارانه آنان با ديده اغماض بنگرند و حتي در مواردي نظير به شهادت رساندن باهنر و رجايي به دست روي دست ماليدنهاي مسامحه كارانه و مصلحت انديشيهاي پشيماني آورنده متوسل شوند. باز مهمتر از همه اينكه با كمال تاسف، توانسته اند تعداد فراواني از جوانان مسلمان را جذب كرده منحرف نمايند.
هاناي خانواده عزيزم ! بههوش باشيد مبادا كه فريب تاييد و تكريمهاي رياكارانه اين منافقان جدا از دين را بخوريد. چه بسا با ظاهري چاكرانه و دلسوزانه به سراغتان بيايند و خود را چنان حزب اللهي جا بزنند كه مسلمانها و ابوذرها را جرئت لحظه اي هم لباسي و همشكلي با آنان نباشد !
فرزندانم ! اگر گاهي بر شما سخت مي گرفتهام و اين در حالي بوده كه برايم امكان فراهم آوردن رفاه بيشتر بوده، از آن جهت بوده است كه اعتقادي استوار به كريمه " انّ مع العُسر يُسراً " داشتهام و اگر مي توانستم شما را و خانواده را بيشتر از آنچه تحمل كرديد قانع كنم به طور قطع چنان مي كردم و يقين داشتم كه در تكوين شخصيت سالم و رشديابنده شما مؤثرتر و كارسازتر بود.
به هر صورت، پدرتان كه از همه چيز جز انقلاب و اسلام بيشتر دوستتان مي دارد، خير و صلاح شما را در رفاه نمي دانسته و نميداند و اميد دارد در زندگي، رفاه جويي و عافيت طلبي را آگاهانه به دور اندازيد و با عزمي آهنين در كام مشكلات رويد و توقع نداشته باشيد ديگران براي حل مشكلاتتان اقدامي ولو ناچيز كنند. به جاي چنين انتظاري در حل مشكلات مردم كوشا باشيد و از سختيها نهراسيد و به گونه اي عمل كنيد كه هر مصيبتي و هر مشكلي هر قدر عظيم ، در پيش اراده و عزم شما سر تسليم فرود آورد و به جاي اينكه بر شما چيره شود و شما را دست و پا بسته بر زمين افكند ، بر امواج بهظاهر سهمگينش سوار شويد و مهارش را به دست گيريد و بدانسو هدايتش كنيد كه مي خواهيد و اجازه ندهيد كه بر شما مسلط شود و تعادل شما را بربايد.
خانواده عزيز و مهربانم! درست است آنگونه كه شايسته مقام والاي انساني شما بود، به خدمتتان كمر نبستم و در اين راه، تقصيرها و قصورهاي فراوان داشتم، اما درستتر آن است كه بر من ببخشاييد و اجازه ندهيد كه در پيشگاه خداوند در روز تُبْلَي السّرائر و در انظار خلايق، شرمنده و سرافكنده پيش رويتان قرار گيرم.
والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته.فارس