حميدرضا برقعي به تازگي شعري براي حضرت علي(ع) سروده است. اين شعر به شرح زير است:
«مصرع ناقص من كاش كه كامل ميشد
شعر در وصف تو از سوي تو نازل ميشد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نيست
واژه در دست من آنگونه كه ميخواهم نيست
من كه حيران تو حيران توام ميدانم
نه فقط من كه در اين دايره سرگردانم
همه عالم و آدم به تو ميانديشد
شك ندارم كه خدا هم به تو ميانديشد
كعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ايجاز خدا نقطه بسم الله است
كعبه افتاده به پايت سر راهت سرمست
«پيرهن چاك و غزل خوان و صراحي در دست»
كعبه وقتي كه در آغوش خودش يوسف ديد
خود زليخا شد و خود پيرهن صبر دريد
كعبه بر سينه خود نام تو اي مرد نوشت
قلم خواجه شيراز كم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداختهاي يعني چه
مست از خانه برون تاختهاي يعني چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست
كهكشانها نخي از وصله نعلين علي ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر ميگويد
«ها علي بشرٌ كيفَ بَشر» ميگويد
ميرسد دست شكوه تو به سقف ملكوت
اي كه فتح ملكوت است براي تو هبوط
نه فقط دست زمين از تو، تو را ميخواهد
سالياني ست كه معراج خدا ميخواهد
زير پاي تو به زانوي ادب بنشيند
لحظهاي جاي يتيمان عرب بنشيند
دم به دم عمر تو تلميح خدا بود علي
رقص شمشير تو تفريح خدا بود علي
واي اگر تيغ دو دم را به كمر ميبستي
واي اگر پارچه زرد به سر ميبستي
در هوا تيغ دو دم نعره هو هو ميزد
نعره حيدريه «أينَ تَفرو» ميزد
بار ديگر سپر و تيغ و علم را بردار
پا در اين دايره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز كه در كعبه پديدار شدي
يازده مرتبه در آينه تكرار شدي
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي ست
كهكشانها نخي از وصله نعلين علي ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر ميگويد
«ها علي بشرٌ كيفَ بَشر» ميگويد»
به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .