ابوالقاسم فردوسي حماسهسراي بزرگ ايراني در پاسخ به مظالم سلطان محمود غزنوي در سرودهاي فضايل اميرالمؤمنين را به او يادآوري كرده است:
ايا شاه محمود كشور گشاي
ز كس گر نترسي بترس از خداي
بقيه در ادامه
كه پيش تو شاهان فراوان بدند
همه تاجداران كيهان بدند
فزون از تو بودند يكسر به جاه
به گنج و كلاه و به تخت و سپاه
نكردند جز خوبي و راستي
نگشتند گرد كم و كاستي
همه داد كردند بر زير دست
نبودند جز پاك يزدان پرست
نجستند از دهر جز نام نيك
وزان نام جستن سرانجام نيك
هرآن شد كه دربند دينار بود
به نزديك اهل خرد خوار بود
گر ايدون كه شاهي به گيتي ترا است
نگويي كه اين خيره گفتن چرااست
نديدي تو اين خاطر تيز من
نيانديشي از تيغ خونريز من
كه بد دين و بد كيش خواني مرا
منم شير نر ميش خواني مرا
مرا غمز كردند كان بد سخن
به مهر نبي و علي شد كهن
هر آن كس كه در دلش كين علي است
از او خوارتر در جهان گو كه نيست
منم بندهي هر دو تا رستخيز
اگر شه كند پيكرم ريز ريز
من از مهر اين هر دو شه نگذرم
اگر تيغ شه بگذرد بر سرم
نباشد جز از بيپدر دشمنش
كه يزدان بسوزد به آتش تنش
منم بندهي اهل بيت نبي
ستايندهي خاك پاي وصي
مرا سهم دادي كه در پاي پيل
تنت را بسايم چو درياي نيل
نترسم كه دارم ز روشندلي
به دل مهر جان نبي و علي
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
خداوند امر و خداوند نهي
كه من شهر علمم عليم در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
گواهي دهم كاين سخن راز اوست
تو گويي دو گوشم برآواز اوست
چو باشد ترا عقل و تدبير و راي
به نزد نبي و علي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من است
چنين است اين رسم و راه من است
به اين زادهام هم به اين بگذرم
چنان دان كه خاك پي حيدرم
ابا ديگران مر مرا كار نيست
بر اين در مرا جاي گفتار نيست
اگر شاه محمود از اين بگذرد
مر او را به يك جو نسنجد خرد
چو بر تخت شاهي نشاند خداي
نبي و علي را به ديگر سراي
گر از مهرشان من حكايت كنم
چو محمود را صد حمايت كنم
جهان تا بود شهرياران بود
پيامم بر تاجداران بود
كه فردوسي توسي پاك جفت
نه اين نامه بر نام محمود گفت
به نام نبي و علي گفتهام
گهرهاي معني بسي سفتهام