شب عمليات اتفاقي افتاد كه بر اساس چيزي كه قبلا پيشبيني كرده بوديم تمام نظريههامان درباره اروند رود به هم ريخت. در آن لحظات انگار خدا ميخواست بگويد كه اينها بچههاي خود من هستند و شما كارهاي نيستند تحليلهايتان هم به درد خودتان ميخورد من ميخواهم خودم آنها را ببرم.

براي اولين بار بود كه ميخواست چنين عملياتي صورت گيرد. تاكنون در رودخانهاي خروشان و وحشي همچون اروند، عملياتي انجام نداده بوديم. منطقه عمليات باتلاقي بود. مناطق راسالبيشه،فاو،خور عبدالله و حدفاصل خور و اروند. اين عمليات به دنبال سه عمليات بزرگ، و تقريبا با موفقيت كم انجام ميگرفت. والفجر مقدمات،خيبر و بدر سه عمليات بزرگ بودند كه با عدم موفقيت مواجه شدند يا اينكه موفقيتهايشان در مقابل اهدافي كه براي عمليات ترسيم شده بود كم و ناچيز بود. با توجه به اينكه اين عمليات از سه عمليات قبلي سختتر و پيچيدهتر بود اين ترس وجودداشت كه نتيجه آن هم به مانند عمليات قبلي باشد اين نتيجه ميتوانست تاثير عميقي بر روند جنگ بگذارند.
بقيه در ادامه
مشكلي كه مختص لشكر ثارالله بود و تاثير زيادي در سرنوشت نيروهاي خط شكن و غواصها داشت، عرض رود اروند بود. عرض اروند در محدوده عملياتي لشكر 41 ثارالله و تيپ المهدي عريضترين نقطه آن بود. جايي بود كه به دريا وصل ميشد و شدت جزر و مد در آن بيشتر از ساير نقاط بود. ساحلي كه آب در موقع جزر و مد آن را فرا ميگرفت. بسيار وسيع و گسترده بود در زمان جزر ساحل بزرگ باتلاقي در مقابل داشتيم كه صد تا صد و پنجاه متر به عرض آن در حالت مد اضافه ميشد و عملا عرض اروند به 1300 تا 1400 متر ميرسيد.گاه اين عرض به دو كيلومتر ميرسيد زيرا در حالت عادي نهرها پرآب ميشدند ولي چون لايروبي نشده بودند، آب نهرها سرشكن ميشد به تمام نخلستان و آن را فرا ميگرفت حتي آب به جاده پشتي مي رسيد كه فاصلهاش در حالت عادي با اروند چهار تا پنج كيلومتر بود.
پس از محول كردن ماموريت اولين موضوعي كه بايد به طور جدي دنبال ميكرديم موضوع كار غواصي بود. بايد خط دشمن را با نيروي غواص ميشكستيم و پشتيبان نيروي غواص باشي و بتوانيم اهداف ديگر را دنبال كنيم براي شكستن خط بهترين و ورزيدهترين گردانمان گردان حاج احمد بود.بايد پي اين كار را ميگرفتيم.
يكي ديگر از ويژگيهاي خاص حاج احمد انتخاب نيروهاي خاص بود. ميرفت توي همه معاونتهاي لشكر جستجو ميكرد و نيروهايش را برميگزيد.ميديدي يك نيرو از مخابرات گرفته ، يك نيرو از پرسنلي، يكي از تداركات و ... حتي سه چهار تا از بچههاي اصفهان را جذب كرده كساني مثل صغيرا، مؤذن و قضاوي اينها عصاره بچههاي اصفهان در شرق كشور بودند صغيرا و مؤذن دو تا از فرماندهان گروهان حاج احمد شدند. يا كسي مثل قضاوي نيروي تداركات لشكر بود. همه نيروها داراي روح معنوي بالا و شجاعت ويژهاي بودند به راستي كه اين گردان مركز شجاعان لشكر شده بود.
صد و هشتاد نفر را به عنوان غواص انتخاب كرد. در سرچشمه يك دوره آموزش شنا ترتيب داد و شنا ياد گرفتند. البته كادر گردان قبلا آموزش ديده بود پس از آن،آنها را منتقل كرديم به بندرعباس. كار منطقه دريايي. مكاني را كه متروكه بود براي كار با جزر و مد دريا در نظر گرفت.در زمان جزر و مد شدت امواج دريا بسيار زياد است موجهاي دو متري،چهار متري و كمتر و بيشتر. طبيعي است براي بچههايي كه تا قبل از آن توي آب شيرين كار كرده بود شنا و غواصي در دريا بسيار سخت و طاقتفرسا بود اما بايد آشنا ميشدند و با آب دريا به هنگام جزر و يا مد دست و پنجه نرم ميكردند.
رفتم براي بازديد. ديدم بچهها از بس توي جريانهاي شديد جزر و مد كار كردهاند كه تمام جاهاي حساس بدنشان تاول زده است و از بس آب شور به زخمهايشان خورده از درون زخم شده است. آب شور دريا به چشم بعضيهايشان آسيب رسانده بود. اين مسائل را بايد ميديدي وگرنه در گفته آنها يا حاجاحمد نميتوانستي چنين چيزي را استنباط كني از بس كه عشق انجام عمليات را داشتند با ديدن و توجه به گفتهها و شوخيها اين چيزها در ميآيد.
نيروها را منتقل كرديم به سد دز. باز يك دوره فشرده غواصي بود و تمرين تيراندازي. پس از آن گردان منتقل شده به بهمن شير. رود بهمن شير شبيه و نزديك اروند رو بود. توي نخلستانهاي نرسيده به چوبيده چادر زدند اما به دليل مسائل حفاظتي بيشتر از اتاقهاي گلي مردم محلي استفاده شد.
در آنجا نيروها آموزشهاي عملياتي را شروع كردند حركت در ساحل شكستن خط، حركت در زمين تاتلاقي، حركت ستوني، و ...براي حركت در موقع جز و مد دريا دست به ابتكاراتي زده بودند اگر توي آب نيروها متقف ميشدند و پشت سر هم حركت ميكردند هيچ وقت نميتوانستند به سلامت به ساحل دشمن برسند.
در بهمن شير بيشتر كارهايي كه صورت ميگرفت كارهاي تاكتيكي بود نحوه حركت، شيوه رسيدن به خط دشمن، برخورد با جزر و مد و... رود بهمن شير شبيه اروند بود و بخش عمده جزر و مد اروند، در اينجا صورت ميگرفت.
ضمن اينكه ساحل بهمن شير دقيقا شيبه ساحل اروند بود. ساحل باتلاقي نخلستانهاي اطراف ساحل، راهها و جولانها. البته شدت جزر و مد در اروند خيلي بيشتر از بهمن شير بود.
يكي از كارها و آموزشها شيوه حركت در آب بود براي اينكه نيروها را آب نبرد. در دهانه خليج فارس شدت جزر و مد زياد بود و بچهها را به سمتي ميبرد. آنچه هنگام كار مهم بود رسيدن به نقطه مورد نظر در ساحل دشمن بود بايد همه نيرو يك جا در نطقه مورد نظر پياده شدند و اگر يكي يكي ميرسيدند هيچ كاربردي نداشتند ضمن اينكه همهشان به شهادت ميرسيدند.
حاج احمد براي اين كار شيوههاي مختلفي را در نظر گرفته بود.در مرحله اول اصرار داشت نيروها كه وارد آب ميشوند با همراه و همپا باشند منتهي اين كار به سادگي ميسر نبود در بهمن شير كه به نسبت اروند جز و مد آن به مراتب كمتر بود ميديدي گاه يك نفر كه وارد آب ميشود در ساحل آن طرف دو كيلومتر دورتر از آب بيرون ميآمد.دو راه حل براي در نظر گرفته بود يكي شيوه دست دادن به هم بود يكي دست چپش را ميداد و ديگري دست راستش را. بعد داخل آب حركت ميكردند شيوه ديگر استفاده از طناب بود. طناب را در فواصل مساوي گره ميزدند و هر كس يك گره را ميگرفت و متصل به هم حركت ميكردند. اين روش موفقتر و كارآمدتر از روش قبلي بود و نيروها بيشتر آن را تمرين ميكردند.
لباس غواصي با توجه به نوع جنس آن بچهها را در سطح آب شناور نگه ميداشت حاج احمد تلاش بسياري كرد تانيروها را با اين لباسها و مهماتي كه حمل ميكردند هماهنگ كند. بايد توجه داشت نيرويي كه ميخواهد خطشكن باشد واز ساحل اروند عبور كند هيچ وقت نميتواند تجهيزات عمدهاي را همراه خود ببرد. عموم سلاحهايي هم كه به آنها دسترسي داشتيم در آب كارايي خودشان را از دست ميدادند. از لحظهاي كه بچهها وارد آب ميشدند تا لحظهاي كه به ساحل دشمن رسيدند حداقل يك ساعت در نظر گرفته بوديم.در اين ساعت و با توجه به شدت جزر و مد و باتلاقي بودن كناره ساحل، تمام سلاحها و مهماتي كه به همراه داشتند مستهلك و غيرقابل استفاده ميشد. در دنيا براي اين كارها نيروي نفوذي از سلاحهاي ويژه ضد آب استفاده ميكنه نه آن سلاحهاي ابتدايي كه در اختيار داشتيم.
كار بعدي، شناسايي ساحل دشمن بود مانند همه عمليات ديگر تا خودش نميرفت خط دشمن را از نزديك وارسي نميكرد با اطمينان نيروهايش را حركت نميداد. وقتي با اطمينان حركت ميكرد كه نقطهاي را كه ميخواست بشكند از نزديك ميديد و شناسايي ميكرد اين روش او بود در عمليات قبلي نيز به كمك بچههاي اطلاعات و عمليات از ميدانهاي مين عبور ميكرد و همه چيز را خوب ميديد اينكه نيروهايش كجا استراحت كنند كجا بايستند چگونه خط را بشكنند به كجا آرپيجي شليك كنند و...
حاج احمد طي دو مرحله به اتفاق صغيرا،مؤذن، قنبري و بچههاي اطلاعات و عمليات از اروند عبور كردند.رفت توي ساحل دشمن وموانع و خط آنها را از نزديك بررسي كرد و برگشت. اين بررسيها به كارش ظرافت بخشيد و او را مطمئنتر كرد.
شايد عموم مردم ندانند كه فرزندانشان چگونه شهيد شدند تحت سرپرستي چه كساني بودند و چگونه از آنها استفاده شد حاج احمد نمونه هزاران فرماندهي است كه وجودش ميسوخت براي اينكه نيروهايش را حفظ كنند آنها را سالم به خط دشمن برسانند و اهدافي را كه در واقع اهداف اسلام بود، تصرف كند به همين دليل هميشه خطر، زحمت و فشارها را روي گرده خد ميگذاشت تا بتواند به سادهترين و آسانترين وجه عمليات را به سرانجام برسانند.
شناساييها را انجام داد و سپس در يك دوره ده روزه، از نيروي عادي غواص تا فرمانده دسته ومعاون گروهان و گردان را به ساحل دشمن توجيه كرد. تكدرختي بود كه از آن بالا ميرفتند و به وسيله دوربين تك تك سنگرهانقطهاي كه بايد شكسته ميشد معبر و راهكارها را به نيروهايش نشان ميداد و به تك تك شان ميگفت هر كدام از كجا وارد شوند بپيچند به چپ يا به راست و ... پس از اين توجيه براي تمام نيروها مشخص شده بود كه جه بايد بكنند. و وظيفه خودشان را خوب ميدانستند واقعا غواصان گردان حاج احمد مانند يك فرمانده لشكر كه ميخواهد جنگ را اداره كند نسبت به خط دشمن وضعيت وجزئيات آن مسلط بودند.
كار ديگري كه انجام داد و فكر ميكنم هيچ كدام از گردانهاي غواص لشكرهاي ديگر اروند انجام ندادند اين بود كه قبل از عمليات نيروها را به آب اروند آشنا كرد و در اين آب مانور عمليات انجام داد ميآمد اصرار ميكرد كه بايد در اين آب تمرين كنيم. براي اينكه هراس بچهها از بين برود ميگفت: من بايد اين اضطراب را بشكنم.
در عمليات سه محور حركت داشتيم كه هر محور بايد از يك نهر عبور ميكرد. وقتي يك باره 150 تا 160 غواص از نهرها تا لب اروند حركت كنند كافي است يكيشان را آب ببرد و دشمن او را بگيرد كار عمليات تمام است و اگر تمرين نكنيم مشكل ايجادميشود و تاثير زيادي در موفقيت دارد بدون اينكه قرارگاه را در جريان قرار بدهيم پيشنهادش را پذيرفتم.
حاج احمد از سه نهر عليشير، بلامه و مجري بچههايش را وارد آب كرد.شروع كردند به كار غواصي و رفتند تا لب اروند و دوباره همان راه را برگشتند. مسير نقطه رهايي را توجيه شدند و اروند را از نزديك ديدند. شب بعد هم اين عمل را دوباره تكرار كردند.
وقتي حركت بچههاي غواص را ديدم احساس كردم كه شكستن خط براي اينها بسيار سهل و آسان است. بر خط دشمن مسلط بودند و هر كدام كارشناسي خط اروند به شمار ميآمدند.
يكي دو شب مانده به عمليات، جلسهاي داشتيم و بايد فرماندهان گردانها طرح خودشان را براي شكستن خط دشمن بيان ميكردند.
فرماندهان چند لشكر توي آن جلسه بودند. همه گزارش خودشان را دادند. حاج احمد روي بيان شيوه و تاكتيك خودش وسواس داشت فكر ميكرد ممكن است لو برود و دشمن مطلع شود. علرغم اينكه از لحاظ درجه حفاظتي جلسه قرارگاه بسيار بالاتر از طرح اين مسائل بود ولي او وسواس و ترديد داشت. اصرار كردم توضيح بدهد. صحبتهاي او توجه همه افراد را جلب كرد. انگار كسي حتي نفس هم نميكشد همه سراپا گوش بودند كه اين جوان قد كوتاه وجسور كه موضوع تك تك كلماتش رو در رو شدن با مرگ است. چه ميگويد.
بحث بر سر مسائلي معمولي نبود، بحث اين بود كه كسي ميخواست برود توي گودال آتش و با مرگ كشتي بگيرد و داشت تشريح آن صحنهها را ميكرد. حاج احمد موقع صحبت جسارت و ابهت خاصي داشت بعضيها كه او را ميشناختند فكر ميكردند كه غلو ميكنند آقاي علايي فرمانده قرارگاه پرسيد: آقاي اميني اگر دشمن وسط آب تو را ديد چه ميكني؟
اين پرسش جوابي نداشت غواص چكار ميتوانست بكند اما حاج احمد بلافاصله جواب داد و جعلنا ميخوانيم.
با اطمينان هم گفت:بعدش من قضيه عمليات بدر را تعريف كردم كه همين آيه وجعلنا ابزار مهمي براي حفظ بچهها در آن عمليات شد. حاج احمد گريهاش گرفت و روضهاي خواند گفت ما با توسل به حضرت زهرا و اميد به خدا و دعاي حضرت امام اين كار راخواهيم كرد شما هم نگران نباشيد.
جايي در كنار رود اروند براي گردان غواص در نظر گرفته شده بود. و نيروگاه دو سه روز زودتر به آنجا منتقل شدند. براي نيروها در قرارگاه فرماندهي جلسهاي گذاشتيم. در آنجا برايشان صحبت كرديم. جلسه عجيبي بود شايد توي تاريخ چنين جلساتي نبوده باشد از معنويتي كه بچهها داشتند شور و التهابشان حاج احمد از افراد عادي آدمهايي ساخته بود كه نشايد عرفاي بزرگ كه در سن پيري به مراحل بالا مي رسند به پايشان نميرسد شبها اگر قدم به نخلستانهاي بهمن شير ميگذاشتي پاي هر نخل يك نفر را ميديدي كه دارد نماز ميخواند.گريه ميكند و دست به دعا برداشته است. امكان نداشت در گردان حاج احمد يك نفر براي نماز شب بيدار نشود و گريه نكند.
شب عمليات اتفاقي افتاد كه بر اساس چيزي كه قبلا پيشبيني كرده بوديم تمام نظريههامان درباره اروند رود به هم ريخت. پيش بيني كرده بوديم شب عمليات شبي است كه مد دريا كاملترين وضعيت را دارد. در اين وضعيت مدت ساكن و راكد بودن آب چيزي در حدود بيست دقيقه بود. پيشبيني كرده بوديم درا ين مدت تا شروع جزر، كه حركت اب ملايم است بتوانيم خودمان را به ساحل دشمن برسانيم يا حداقل اينك بخش عمده راه را رفته باشيم. پيشبينيهامان اين بود كه هوا خوب است و آب ساكن و آرام. در آن لحظات انگار خدا ميخواست بگويد كه اينها بچههاي خود من هستند و شما كارهاي نيستند تحليلهايتان هم به درد خودتان ميخورد من ميخواهم خودم آنها را ببرم.اينها خدايي هستند و مسئول حركتشان خودم هستم. البته در آن موقع به اين نتيجه نرسيده بوديم در آن ساعات همهاش اضطراب ونگراني داشتيم. جان ميداديم و جان ميگرفتيم.
وقتي بچهها رفتند كنار ساحل. يزداني با من تماس گرفت. بعد از او هم حاج احمد با من صحبت كرد گفت: اصلا نميشود بروي.
پرسيدم: چرا؟
گفت: اين قدر موج زياد است كه اصلا اجازه نميدهد وارد آب بشويم.
رفتم سمت بچهها. ديدم موج آنقدر زياد است كه نيروها را ميگويد به كناره ساحل. برگشتم توي سنگر و دوباره با حاج احمد تماس گرفتم پرسيدم: موضوع چيه؟
گفت: موضوع خاصي نيست. آقاي يزداني ميگويد شدت جزر و مد دريا زياد است منتها ما مشكلي نداريم شما بگوييد برويد ميرويم.
گفتم پس راه بيفتيد ولي قبل از اين كه وارد آب شويد اول متوسل شويد به حضرت زهرا و دعاي توسل بخوانيد. حضرت زهرا را واسطه قرار بدهيد وبعد وارد آب شويد.
شدت امواج فروس چهار بود يعني بدترين شرايط ممكن در چنين آبي قايق نميتواند حركت كند و طبيعي است كه غواصها لاي امواج گم ميشوند اما هيچ شكي ندارم كه دستهاي غيبي دور بچهها را گرفتند و آنان را به ساحل دشمن رساندند. بنا به تحليل مادي حركت و پيشروي در آن آب امكان نداشت و امواج اجازه نفس كشيدن را به بچهها نميداد چه رسد كه بتواند غواصي كند و از ميان امواج به طول سه يا چهار متر جلو برود.
پيشبيني كرده بوديم تا بچهها به ساحل دشمن برسند يك ساعت طول ميكشد زمان شروع عمليات را بر همين اساس تنظيم كرده بوديم چون لشكر ثارالله در عريضترين نقطه اروند عمل ميكرد زمان پيمودن نيز بيشتر پيشبيني شده بود.
بچهها وارد آب شدند و حركت كردند. اضطراب ما وقتي بيشتر شد كه خدا خواست ما را امتحان كندو همه چيز به هم ريخت تا هيچ نقشي در روند كار نداشته باشيم ده دقيقهاي گذشته بود كه يكي از غواصها برگشت و گفت: شدت آب به قدري بود كه همهمان را سرو ته كرد. ستونمان به هم ريخت و من يك وقت ديدم كه توي ساحل خودمان هستيم.
بعد از اين حرف كاملا قطع اميد كرديم با توجه به شوخيهاي قبل از حركت غواصها كه به هم وعده ميدادند مثلا در ساحل كشور كويت همديگر را ميبينيم يا توي شكم نهنگ و كوسهها يا وسط دريا و فلان جزيره همه اينها در نظرمان آمد.سي دقيقهاي گذشته بود كه يك مرتبه بيسيم حاج احمد به صدا درآمد گفت:هاشم هاشم. احمد...
شروع كرد به صدا زدن من خدا ميداند كه توي آن لحظهها چه حالي پيدا كرده بودم اول باور نميكردم كه به ساحل دشمن رسيده باشد و به ذهنم خطور كرد كه توي ساحل خودمان هستند. ولي وقتي شروع كرد با صداي آهسته و ته حلقي حرف زدن. يقين كردم به ساحل دشمن رسيدهاند.
حاج احمد گزارش اولش را داد با رمز گفت كه به ساحل آن طرف رسيدم و با نيروهايم يكجا رسيدهايم. عجيب اينكه دقيقا به نقطهاي كه آرزويمان بود به آنجا برسند و در شناسايي هيچ بار به آنجا نرسيديم. رسيده بودند درست رو به روي يادگار قشله و همان نقطهاي كه بايد خط دشمن ميزند و زودتر از زمان پيشبيني شده رسيده بودند خيلي وقت داشتيم گفتم صبر كند تا ببينيم چه پيش ميآيد گفتم صغيرا و مؤذن دو فرمانده گروهان حاج احمد را كه بايد از محورهاي ديگر عمل ميكردند صدا بزند گفت: با آنها تماس ندارم.
گفتم: منتظر باشد تاهمراهانمان برسند.
منظورم يگانهايي بودند كه در چپ و راست ماعمل ميكردند.
باز هم سه چهار بار با هم تماس داشتيم گفت من توي باغ هستم.
يعني اينكه داخل ميدان مين دشمن شدهام.در همين حين صغيرا نيز اعلام كرد كه به خط دشمن رسيده است يك ربع ساعت گذشت.به بچهها گفتم توي ميدان مين شروع به كار كنند حاج احمد در تماس آخرش گفت كه از خط دشمن گذشتم ورفتم پشت خط آها از باغ گذشيم از ديوار باغ هم رفتيم آن طرف.
وارد خط دشمن شده و نيروهايش راتقسيم كرده بود هر كدام كنار در يك سنگر. حتي خودش رفته بود توي بعضي از سنگرها و سركشي كرده بود.عجيبتر اينكه موذن ميرود توي يكي از سنگرها چاي داغ آماده بود مينشيند چاي ميخورد و ميآيد بيرون.
زمان شروع عمليات رسيد. رمز را گفتم و اين اولين عملياتي بود كه تقريبا با خيال آسوده و با اطمينان خاطر رمز را اعلام كردم.پس از آن نيروهاي شروع كردند به پاكسازي ساحل دشمن. در كتر از ده دقيقه. تمام آتش ساحل دشمن كه روي اروند ميريخت قطع شد.
حاج احمد ابتكار ديگري نيز به خرج داده بود كه شايد وقتي بيان شود كسي نتواند آن را قبول كندهمراه خودش چراغ گردان آب بندي شده برده بود، از همينهايي كه وقتي ميخواهند جاده را تعمير كنند ميگذارند جلوي راه تا هنگام شب تصادف نشود يك مرتبه ديديم تمام ساحل دشمن روشن شد و چراغها شروع كردند به چشمك زدن قايقها خيلي راحت و سريع راهشان را پيدا كردند و پرگاز رفتند به طرف محل پاكسازي شده تا نيروها ادامه كار بدهند.
در همين حين تماس ما با حاج احمد قطع شد او اولين شهيد گردان 410 غواص بود.
* راوي: قاسم سليماني
*پي نوشت:
1،2،3- اين سه نفر بعدها به شهادت رسيدند. (فارس)