به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

الگوي اسلامي‌ايراني پيشرفت كه قرار است در ظرف جمهوري اسلامي ايران پياده شود و شهروند ايراني را مدنظر قرار دهد، باچه سازوكاري مي‌تواند عملي شود و امكانات و موانع تاريخي پيشاروي آن كدامند؟ مطلب حاضركه بخشي از يك گفت‌وگو با دكتر موسي حقاني است، به موانع و امكانات تاريخي نهفته در بستر فرهنگ و تاريخ معاصر ايران مي‌پردازد.


پژوهشگران حوزه توسعه، توسعه را برنامه‌اي هدفمند در جهت پيشرفت همه سطوح يك كشور معين دانسته‌اند، از اين رو هرتوسعه‌اي معطوف به يك بستر فرهنگي معنا و مفهوم مي‌يابد.

بقيه در ادامه

 

اين سخن يك نتيجه ديگر را در دل خود نهفته دارد و آن، اينكه هيچ برنامه و الگوي توسعه‌اي تعميم‌پذير نيست و نمي‌توان نسخه آن را دقيقا براي فرهنگ و كشوري ديگر پيچيد؛ با اين حال قابل انكار نيست كه هر توسعه‌اي براي انسان بوده و به او بازمي‌گردد. بنابراين مي‌توان مشتركاتي را ميان همه الگوهاي توسعه يافت اما اگر توسعه در معناي ويژه و بسترمند خود ناظر به يك سرزمين و ملت معين باشد، براي نيل به آن بايد ويژگي‌هاي فرهنگ و بستري را كه هر الگوي خاص توسعه پيش مي‌نهد، بازكاوي و بازشناسي كرد. از اين روبايد پرسيد الگوي اسلامي‌ايراني پيشرفت كه قرار است در ظرف جمهوري اسلامي ايران پياده شود و شهروند ايراني را مدنظر قرار دهد، باچه سازوكاري مي‌تواند عملي شود و امكانات و موانع تاريخي پيشاروي آن كدامند؟ مطلب حاضركه بخشي از يك گفت‌وگو با دكتر موسي حقاني، پژوهشگر حوزه تاريخ است، به موانع و امكانات تاريخي نهفته در بستر فرهنگ و تاريخ معاصر ايران مي‌پردازد.
فرهنگ عمومي ما در پيش از انقلاب از مباني اسلام فاصله گرفته بود اما مردم ما به پيشرفت و نوآوري و نو شدن تمايل داشتند. شايد در مردم منطقه، ايران از اين حيث شاخص باشد اما چون بستر فراهم نبود آن جريان سياسي و فكري‌اي كه در 150‌سال اخير حاكم بود ما را به سمت غربي شدن حركت داد. اگر اين روحيه نوآوري مردم ايران را با تزريق خودباوري (البته انقلاب اين كار را كرد اما اين كافي نيست. ما بايد در حوزه عملياتي هم اين فرصت را فراهم آوريم) تقويت كنيم و اين روحيه در مسير درستي به كار گرفته شود، قطعا وضعيت بهتري خواهيم داشت.

اما اينكه پس از انقلاب اسلامي چگونه مي‌بايست در اين مسير حركت مي‌كرديم بايد گفت از جهت سياسي- خوشبختانه- در نگاه كلان انقلاب اسلامي اين تفكر وجوددارد كه ما بايد به سمت الگوي ديگري برويم. هم حضرت امام(ره) و هم مقام معظم رهبري اين نگاه را داشته‌اند اما در دوره‌هاي پس از انقلاب، متأسفانه مي‌بينيم كه اين تفكر رايج و حاكم نمي‌شود. در دوران كارگزاران نوعي پيروي از الگوي غربي را در حوزه اقتصادي مشاهده مي‌كنيم.

اين تفكر قطعا بر حوزه فرهنگي و سياسي هم تأثير مي‌گذارد. به همين علت مي‌بينيم كه تا حدودي از فرهنگ انقلابي دور شديم و مسائلي از لحاظ فرهنگي و اجتماعي در كشور رخ داد كه ما متوقع آنها نبوديم. در دوران اصلاحات بحث توسعه سياسي مطرح مي‌شود. در اين بحث (توسعه سياسي) هم پيروي از الگوهاي غربي و باز دور شدن از مباني انقلاب اسلامي رخ مي‌دهد. با اين حال اصل انقلاب و تفكر انقلابي دنبال تحقق الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت است. به همين دليل مقام معظم رهبري، بحث جنبش نرم‌افزاري و ارائه تعريف جديدي از علوم انساني را مطرح مي‌كنند. به ‌نظرم مقدمه الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت، همين تعريف تازه از علوم انساني است. ما از جهت سياسي براي تحقق الگوي اسلامي ايراني پيشرفت مشكلي نداريم اما از جهت مديريتي بايد نظارت بيشتر شود. از لحاظ فرهنگي لازم است تا اين تحول را در علوم انساني پديد آوريم. علوم انساني ما به پيروي از علوم انساني غربي شكل گرفت و نسبتي هم با الگوي اسلامي- ايراني توسعه ندارد.

نهايتا هم شايد عده‌اي اين ادعا را مطرح سازند كه ما مي‌توانيم ژاپن منطقه بشويم، اما به‌نظرم اين شدني نيست. اگر ما بخواهيم براساس تعريف خودمان يعني الگوي اسلامي- ايراني به سمت توسعه حركت كنيم، اين ساده‌كردن بحث است. از لحاظ فرهنگي اگر دانشگاه‌ها و نخبگان ما به اين سمت (تحول در علوم انساني) حركت كنند، آنگاه مي‌توان توقع داشت كه از دل اين ماجرا الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت بيرون آيد، وگرنه اين بحث در سطح مجامع خاص باقي مي‌ماند. فرهنگسازي در سطح عمومي در اين حوزه بايد صورت گيرد تا عملا هم بتوان اين مسير را طي كرد.

در مسئله تحول در علوم انساني و حركت به سمت بومي‌سازي علوم انساني كه پيش‌شرط الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت است، بايد اين نكته را درنظر داشت كه علوم انساني در غرب براساس نگاه تازه‌اي به انسان و هستي و روش‌شناسي متناسب با آن پديد آمده و سامان گرفته است. حال اگر مي‌خواهيم در اين علوم انساني تحول ايجاد كنيم، با اين نگاه و روش‌شناسي نهفته در پس علوم انساني چه مواجهه‌اي بايد داشته باشيم؟ بي‌ترديد ما در مباني علوم انساني با غرب اختلاف داريم و بايد كار را از همان جا آغاز كنيم تا تعريف جديدي از علوم انساني ارائه دهيم. البته لزوما هم نياز نيست تا به همان جايي كه غرب رسيده، برسيم، شايد در اين سير به روش‌ها و حوزه‌هاي جديدتري دست بيابيم كه غرب نرسيده است. چون ما 150‌سال گرفتار اين الگوي خاص توسعه (غربي) هستيم، پذيرفتن آن حتي براي مسئولان هم داراي ريسك بالاست. معتقدم ما بايد مسير و راه متفاوت از غرب را در علوم انساني پيش بگيريم.

اين به معناي تعطيل كردن و بستن در بسياري از مراكز نيست. بحثم اين نيست، حرفم اين است كه براي اين نوع تفكر مجال فراهم‌سازيم. نقد من به دوران سازندگي و اصلاحات هم به اين مسئله بازمي‌گردد كه در آن دوران‌ها اصلا شعار هم در اين جهت (الگوي بومي توسعه) نبود. اين دوره شايد شعارها، شعارهاي توسعه بومي باشد اما كار جدي‌اي صورت نمي‌گيرد. در هر صورت حرفم اين است كه چون از لحاظ مباني با علوم انساني غرب تفاوت داريم، بنابراين نمي‌توانيم روش‌ها را بگيريم و از مباني عدول كنيم. از اين‌رو ما در خود تعريف توسعه و شيوه دستيابي به آن با غرب تفاوت و مشكل داريم. اسلامي‌سازي علوم انساني بازتعريفي از علوم انساني است كه ما را در جهت رسيدن به الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت مدد مي‌رساند.

وقتي الگوي اسلامي توسعه مطرح مي‌شود، نگاه ما صرفا به توسعه مادي نيست. ما توسعه مادي و معنوي را توامان مي‌بينيم. در منابع اسلامي ما هم اين وجود دارد. اسلام از يك سو بر كار و تلاش تأكيد كرده و از ديگر سو الزاماتي را براي جامعه اسلامي و افراد ساكن در آن تعريف مي‌كند. در اسلام حتي كارهاي اقتصادي هم، اگر با نيت و انگيزه خاصي صورت گيرد، با اجر معنوي و ثواب اخروي خاصي همراه است. بنابراين ما بايد در الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت رشد توأمان را لحاظ كنيم. شرايط بومي خود ايران هم مهم است. ما قبل از انقلاب و حتي بعد از آن به شكل كاملا كور در زمينه‌هايي از غربي‌ها و الگوهاي غربي پيروي كرده‌ايم. به معماري ما بنگريد. ما در 150‌سال اخير در حوزه معماري همه چيزمان را نابود كرديم، رضاخان كه با بولدوزر به جان بناهاي ايراني- اسلامي افتاد، تفكر نظامي‌گرايانه و باستان‌گرايانه خود را نسبت به معماري ايراني شكل داد. در دوران پهلوي دوم هم روز‌به‌روز بر حجم ساخت بناهاي غربي افزوده شد.

حتي در پس از انقلاب هم اين روند متوقف نشد. اگر هم‌اكنون بخواهيم يك الگوي معماري ايراني- اسلامي را نشان دهيم، به كداميك مي‌توانيم اشاره كنيم؟ اگر ما مي‌خواهيم در اين مسير (الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت) قدم بگذاريم بايد اين را در نظر آوريم كه معماري ما بايد همگام با ديگر حوزه‌ها رشد كند. پيش‌تر در دوران صفوي، تناسبي بين فرهنگ ايراني و اسلامي وجود داشته كه نمونه‌هاي آن را مي‌توان در بناهاي شهر اصفهان ديد اما ساختمان‌هايي كه امروزه هر روز علم مي‌شوند، چه نسبتي با فرهنگ ايراني- اسلامي دارند؟ طرح و آرايش دروني خانه‌هاي ما چه نسبتي با اين فرهنگ و نگاه بومي ما دارند؟ بنابراين نه از نظر شرايط بومي و نه از لحاظ فرهنگ و نگاه اسلامي ساختمان‌سازي‌ها و مناسبات اجتماعي ما رشدي نداشته‌اند.

وجه تمايز ديگر مابين علوم انساني غربي و علوم انساني بومي، اين است كه زندگي مادي پايه‌اي براي رشد معنوي ماست. قرار نيست كه ما در اين زمينه كاريكاتوري بزرگ شويم و مثلا براي خودمان «راكفلر» شويم. قرار است با توصيه‌هايي كه اسلام در مورد كار و تلاش و ثروت‌اندوزي دارد به پايه‌اي از رفاه برسيم كه در آن بستر بتوانيم مسائل معنوي خود را كه ساخته شدن انسان است رشد و صورت تحقق بدهيم. بحث مهم ديگر ما، عدالت‌محور بودن اين الگو (اسلامي- ايراني پيشرفت) است. هم تفكر ايراني الگويي غيرعدالت‌محور را نمي‌پذيرد و هم تفكر ديني ما. بنابراين ما بايد عدالت را در نحوه طراحي اين الگو لحاظ كنيم.

نويسنده: موسي حقاني

منبع : همشهري آنلاين

ادامه مطلب
یک شنبه 28 شهریور 1389  - 7:39 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6264412
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی