به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

اين سؤال كه آيا دين ابتناي بر اخلاق دارد يا اخلاق بر گرفته از دين است، توسط «فلسفه اخلاق» پاسخ داده مي‌شود.

اخلاق در لغت جمع خلق بر وزن فعل و خلق بر وزن افعل است، راغب اصفهاني در كتاب مفردات مي‌گويد اين دو واژه در اصل به يك ريشه باز مي‌گردد. خلق به معناي هيئت، شكل و صورتي است كه انسان با چشم سر مي‌بيند و خلق به معناي قوا و سجايا و صفات دروني است كه انسان با چشم دل به آنها پي مي‌برد.

بقيه در ادامه

 

پس در تعريف اخلاق مي‌توان گفت: اخلاق مجموعه صفات روحي و باطني انسان است، البته به اين تعريف از اخلاق، اخلاق صفاتي گفته مي‌شود و اخلاقي اضافه بر آن نيز وجود دارد به نام اخلاق رفتاري كه تعريف آن به اين شرح است: آن اعمال و رفتاري كه ازخلقيات دروني انسان ناشي مي‌شود شايد بتوان در تفاوت و تمايز دقيق ميان اخلاق صفاتي و اخلاق رفتاري به اين نكته اشاره كرد كه اخلاق صفاتي همان گرايشات، اميال، اقبال و ادبارهاي دروني انسان است، همان مايل شدن به امري ورو ي بر گرداندن از امري ديگر.

* اخلاق به دو دسته فضايل و رذايل تقسيم مي‌شود

اخلاق را گاهي مي‌توان از طريق آثارش نيز تعريف كرد: فرض كنيد فردي كاري را گاهي انجام مي‌دهد و گاهي نه و هيچ استمراري در رفتار او وجود ندارد پس مي‌توان گفت كه چنين امري به صورت اخلاق براي اين فرد در نيامده است ولي هنگامي كه كاري به طور مستمر از كسي سر مي‌زند مثل كمك بي‌ حد و حساب به ديگران و بخشش شايان نسبت به افراد ديگر، به طوري كه بتوان گفت به صورت عادت فرد درآمده در اين صورت ميتوان گفت كه اين بخشش يك ريشه دروني و باطني در عمق جان فرد دارد. همين ريشه را خلق و اخلاق مي‌نامند.
اخلاق خود از جهت نوع به 2 دسته فضايل و رذايل تقسيم مي‌شود.
اخلاق خوب يا ملكات فضيله: همان ملكاتي هستند كه سرچشمه پديد آمدن كارهاي نيك هستند.
اخلاق بد يا ملكات رذيله: همان ملكاتي هستند كه سرچشمه و منشأ اعمال بد هستند.
پس تعريف علم اخلاق چنين مي‌شود: علمي كه از صفات و ملكات خوب و بد و ريشه‌ها و آثار آن سخن مي‌گويد و به چگونگي بوجود آمدن آنها و بررسي منشأ و سرچشمه ي اين صفات مي‌پردازد همچنين در حوزه عملي راه مبارزه با رذايل و كسب فضايل را هم به انسان نشان مي‌دهد.
در اينجا مي‌توان گفت اخلاق فقط جنبه فردي و دروني ندارد بلكه هنگامي كه وارد حوزه مبارزه با صفات بد و نشان دادن راه كسب صفات خوب مي‌شود، جنبه اجتماعي و بيروني هم پيدا مي‌كند چرا كه مگر مي‌شود انسان به فضايل اخلاقي آراسته باشد و فقط خود از آن بهره مند باشد؟ يا دچار رذيله‌اي اخلاقي باشد و ناراحتي براي ديگران ايجاد نكند؟ نمي‌توان گفت كه صفات خوب فقط خود فرد را تحت تاثير قرار ميدهد و صفات بد جز خودش را نمي‌آزارد.
براي روش‌تر شدن اين مطلب مثلاً آيا مي‌توان گفت كه دروغ رذيله‌اي اخلاقي است و دروغگويي بد است، ولي اين امر كسي جز خود فرد دروغگو را تحت تأثير قرار نمي‌دهد؟
بالطبع انسان يا به شخص ثالثي دروغ مي‌گويد ويا به يك جمع و يا به جامعه! علاوه بر اينكه در اين حالت ممكن است براي توجيه عمل دروغگويي به خودش هم دروغ بگويد ولي در هر صورت عمل او كه ناشي از رذيله اخلاقي اوست تاثير دروني و بيروني خودش را خواهد داشت.

* علم اخلاق فني است كه درباره ملكات انساني بحث مي‌كند

حال اگر بخواهيم روش‌هاي اكتساب فضايل و رفع رذايل را به گونه‌اي روشمند و كلاسيك بيان كنيم ناچار هستيم كه اخلاق را به مثابه يك علم تعريف كنيم. علم اخلاق علمي است كه در آن، از تهذيب نفس و همچنين از چگونگي رابطه افراد خانواده با يكديگر و جامعه بحث مي‌شود.
«دقت كنيد كه اخلاق وقتي علم شد؛ ديگر كاملاً از جنبه فردي بدر آمد»
اگر بخواهيم علم اخلاق را در اسلام مورد بررسي قرار دهيم ناگزير مي‌بايست در چارچوب تعريف‌ها و اصطلاحات اسلامي به آن بپردازيم. همچنين در حوزه اخلاق غربي بايد از اصطلاحات و مفاهيم آنها استفاده كنيم وجود واژه‌هايي چون Ethics (اخلاق) و morality (اصول اخلاقي) نشان‌دهنده وجود علم اخلاق در ميان آنهاست. قدر مسلم اخلاق در نزد آنها به اخلاق مسيحي و غيرمسيحي تقسيم شده است كه از حوصله اين مقاله خارج است و ان‌شاءالله به آن خواهيم پرداخت.
اما اگر بخواهيم از علم اخلاق نزد مسلمانان ياد كنيم بايد به ياد بياوريم كه بيشترين آموزه‌هاي ديني ما، آموزه‌هاي اخلاقي هستند يعني فرمايشات پيامبر و ائمه اطهار به عنوان مفسران كلام خدا از بار اخلاقي بسيار غني و پرباري برخوردار است.
علامه طباطبايي صاحب تفسير الميزان در تعريف علم اخلاق مي‌گويد:
علم اخلاق فني است كه درباره ملكات انساني بحث مي‌كند، ملكاتي كه مربوط به قواي نباتي، حيواني و انساني اوست و هدف آن هم اين است كه فضايل را از رذايل جدا سازد يعني اين علم درصدد اينست كه معلوم كند كدام يك از ملكات نفساني انسان، خوب و نيك و مايه كمال و فضيلت اوست و چه ملكاتي، بد و رذيله و مايه نقص اوست تا آدمي بعد از شناسايي آنها، خود را به فضايل آراسته سازد و از رذايل فاصله گيرد.
به همين علت و با استناد به تعريف فوق، علم اخلاق را در اسلام علم سلوك يا تهذيب اخلاق يا حكمت عملي نيز ناميده‌اند چرا كه هدف و غايت آن، شناخت فضيلت‌ها و چگونگي‌ بكارگيري آنها در جهت تزكيه نفس و شناخت پليدي‌ها به منظور پاك كردن نفس از آنهاست.
از ديدگاه علامه، هنگامي كه انسان به اين عرصه دست يافت كه تمام فضايل و اوصاف نيكوي اخلاقي در او به صورت ملكه در آيد يعني از حال كه گاهي هست و گاهي نيست خارج شده و دوام و استقرار پيدا كند بايد دقت كند كه اين نيز هدف او نيست و به عنوان غايت براي او نبايد تلقي شود بلكه هدف يك مسلمان امر ديگري است و آن كسب رضاي خدا و رسيدن به مقام عبوديت است. فضايل انساني براي اين شايسته پرورش در وجود انسان هستند كه او را خداگون نمايند وگرنه صرف پرورش فضايل و ايستادن در همان مرحله جزو مراتب اخلاق است و نه غايت آن.

* در فلسفه اخلاق سوالات بسياري وجود دارد كه در ذيل مسايل فلسفه اخلاق به آنها نگريسته مي‌شود

حال كه به بررسي و معرفي علم اخلاق به اجمال پرداختيم به دنبال چيستي فلسفه اخلاق مي‌رويم، به طور كلي فلسفه در هر حوزه‌اي كه وارد مي‌شود به بررسي و تحليل بنيادي‌ترين مفاهيم و اصول آن مي‌پردازد حوزه اخلاق و يا ارزش‌ها هم از اين قاعده مستثني نيست و بر همين اساس است كه فلسفه اخلاق يا نظريه ارزش‌ها به وجود آمده است.
در فلسفه اخلاق سؤالاتي اساسي مطرح است مثل:
خير چيست؟
ملاك خوبي و بدي چيست؟
آيا عمل ناپسند در هر شرايطي ناپسند است؟
اساسا چرا ما بايد به اخلاق پايبند باشيم؟
زندگي هر يك از ما انسان‌ها آميخته با داوري‌ها و ارزش‌گذاري‌هاست، ما در طول شبانه روز مكرر مي‌گوييم:
اين خوب است و اين بد است، تمام اين داوري‌ها به دليل آن است كه هر كسي خود را پايبند ارزش‌ها و آداب خاصي مي‌داند كه ممكن است با ارزش‌هاي ديگران فرق داشته باشدو ما به ترتيب اولويت آنها را مطرح مي‌كنيم.
اولين مسئله: چيستي و سرچشمه خوبي‌ها يا ارزش‌ها؛ يعني اگر ما مي‌گوييم كه بايد به آداب و ارزش‌ها پايبند بود به دليل اينكه اين ارزش‌ها خوب و نيك هستند اين سوال پيش مي‌آيد كه منشأ تعيين اين خوبي و نيكي چه چيز يا چه كسي است؟ تشخيص خوبي و بدي از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟
مسئله دوم: مي‌دانيم كه هر كس درباره عمل خوب و بد نظري دارد كه ممكن است با نظر ديگران متفاوت باشد، مثلاً امكان دارد فردي لذت‌هاي شخصي را بهترين بداند در حالي كه فرد ديگري ايثار و سختي كشيدن به خاطر همنوعان را بالاترين خوبي ميداند و لذت‌هاي شخصي را عملي زشت مي‌انگارد. حال اين تفاوت آرا و داوري‌هاي ارزشي و اخلاقي از كجا بر مي‌خيزد؟ و كدام يك از آنان اعتبار دارد ؟
مسئله سوم: آيا ارزشها نسبي هستند يا مطلق؟ آيا دروغگويي در هر شرايطي بد و ناپسند است يا در بعضي شرايط؟ آن شرايط را چه كسي تعيين مي‌كند؟
مسايل بعدي: منشأ اخلاق آيا ژنتيكي است يا به فرهنگ و آداب و رسوم ملت‌ها تعلق دارد؟
اگر اخلاق را كنار بگذاريم چه اتفاقي مي‌افتد؟
ايا اساسا اخلاق ابتناي بر دين دارد يا دين مبتني بر اخلاق است؟و مسايلي از اين قبيل.

* اساساً نسبت ميان دين و اخلاق چيست؟

بايد دقت كرد كه مسايل اخلاقي و سوالات پيرامون آن در دو ديدگاه اسلامي و غربي متفاوت است، ما در مي‌يابيم كه در اخلاق اسلامي بيشترين تكيه بر روي فضايل، رذايل، چگونگي تبديل شدن فضايل از حال به ملكه، چگونگي حفظ و صيانت از ملكات اخلاقي و مسايلي از اين دست است در صورتي كه در حوزه فلسفه غرب ما به دنبال چرايي خوب بودن ارزش‌ها و بد بودن رذايل هستيم، به دنبال اين هستيم كه در يابيم چه كسي گفته سقط جنين كاري غير اخلاقي است‌؟ دين يا اخلاق؟ اساساً نسبت ميان دين و اخلاق چيست؟ آيا مي‌توان گفت دين جداي از اخلاق است؟ آيا دين است كه گزاره‌هاي اخلاقي را امضا مي‌كند؟ ‌يا اخلاق است كه به دين رنگ و بوي ارزشي مي‌دهد؟ نكته ديگري كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اگر يادمان باشد وقتي مي‌خواستيم فلسفه را از لحاظ لغوي بررسي كنيم ابتدا آن را به دو شق philo+ sophy تقسيم مي‌كرديم و نهايتاً معناي دوستداري حكمت را براي آن به كار مي‌برديم اكنون براي واژه فلسفه اخلاق يا philosophy of ethics هم بايد معناي مصدري دوستداري و پيگيري حكمت در مسايل اخلاقي را در نظر بگيريم، اين راه هم در نظر داشته باشيم كه حكمت و معرفت نزد قدما يكي نبودند و تفاوت داشتند.
حكمت (wisdom) عبارت است از ميوه‌اي كه عناصر تشكيل دهنده آن فهم و بصيرت و راي صائب و قابليت خوب زيستن و هدايت نيكوي كردكار است در حالي كه معرفت (knowledge) عبارت است از ركني مهم و اساسي كه در حكمت وجود دارد ولي به خودي خود حكمت به بار نمي‌آورد و قابل تعليم و انتقال است.

* افلاطون اولين كسي بود كه تبيين كاملي نسبت به مفهوم خير ارايه داد

پس فلسفه اخلاق هم غيرقابل تعليم است اما مي‌توان آن را در جمهور مردم برانگيخت، اگر به گذشته تاريخ بشري بنگريم مي‌بينيم كه علاوه بر نيازهاي مشترك بين انسان‌ها و حيوان‌ها مثل آب و غذا و سرپناه و محافظت از سرما و گرما و رابطه جنسي مفهوم ديگري به نام خير يا خوبي هم احساس شد و به وجود آمد، اين احساس اخير باعث جدايي و تمايز ما از ساير حيوانات شد و اين قابليت مفهوم‌سازي و تفكر، فلسفه اخلاق را امكان‌پذير ساخت با پديد‌آمدن جوامع، خواسته‌ها بر نيازها فزوني گرفت، مفاهيم و موضوعات جديدي مثل سرگرمي، فراغت،هنر، موسيقي، ادبيات، علم و فلسفه پيدا شدند و اصلا آدميان در همه اينها احساس منفعت كردند و به هرچه كه در آن منفعتي يافته بودند ارزش عطا كردند و مفهوم خير فراگير شد.
افلاطون (قرن 4 قبل از ميلاد) اولين كسي بود كه تبيين كاملي نسبت به مفهوم خير ارايه داد، او به لزوم وجود ايده خير براي فهم آدمي و كردار او اشاره كرد.
افلاطون به عنوان يك فيلسوف غايت‌گرا بيان مي‌دارد كه هر كاري كه ما انجام مي‌دهيم به اين معني است كه ارزشي در آن نهفته است حتي اگر ما ظاهرا يك تصميم‌گيري ساده انجام مي‌دهيم اين تصميم‌گيري ساده نشانگر ارزشي نهان در آن است وگرنه اصلا مورد انتخاب ما قرار نمي‌گرفت.
اين ارزش نهفته هدايت كردار ما را هم برعهده دارد يعني رفتار و شيوه‌اي كه در جامعه دوام مي‌آورد به اين معني است كه غايات و مقاصد اجتماع را پيش مي‌برندوگرنه استمرار پيدا نميكردند.

فارس

ادامه مطلب
دوشنبه 29 شهریور 1389  - 10:37 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6175173
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی