به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

در دوران دفاع مقدس، همه قوميت‌هاي ايراني حضور داشتند و از نظام و سرزمين خود دفاع كردند. در ميان رزمندگان از هر صنفي حضور داشت؛ سپاهي، ارتشي، دانشگاهي، دانش‌آموز، كارمند، كارگر و بازاري. همه اقشار از هر قوميتي دفاع از كشور را وظيفه خود مي‌دانستند و فارغ از مرزبندي‌هاي ظاهري در رفع خطر از اين سرزمين كهنسال، جانانه جنگيدند؛ عده‌اي به شهادت رسيدند و به عزت ابدي دست يافتند، عده‌اي سلامت جسمي خود را به مخاطره‌ انداختند و هنوز هم آثار جراحت را بر بدن خود دارند و زجر مي‌كشند، عده‌اي هم مظلومانه به دست دشمن نابكار گرفتار شدند و با پيكرهاي مجروح تن به قضاي اسارت دادند. جمع كثيري هم از زن و مرد و پير و جوان شبانه‌روز در پشت جبهه، رزمندگان را ياري كردند.

بقيه در ادامه

 

در اردوگاه‌هاي رژيم صدام، همه قوميت‌ها و اقشار حضور داشتند. به طوري كه مي‌شود گفت در هر اردوگاه، يك ايران كوچك شده به چشم مي‌خورد. وحدت و انسجام اسراي ايراني كه در ميان آن‌ها، شماري از هموطنان مسيحي، زرتشتي و كليمي به چشم مي‌خوردند به گونه‌اي بود كه گاهي اعضاي كميته بين‌المللي صليب‌سرخ مي‌گفتند «شما در عراق يك جمهوري اسلامي ديگر تشكيل داده‌ايد و اگر پرچم ايران را بر فراز اردوگاه به اهتزاز درآوريد اين حكومت به طور كامل موجوديت پيدا مي‌كند.»



بنا بر این گزارش، دشمن در سراسر دوران مقاومت آزادگان، كوشيد تا وحدت و همدلي و ايثار و پايداري آنان را بشكند و در سايه تفرقه، به اهداف خود برسد؛ ولي هرگز به مقصود خود نرسيد و در پايان آن نبرد نابرابر فرهنگي، به شكست خود اعتراف كرد؛ همان گونه كه شكست در جبهه‌ها را پذيرفت و ابتكار عمل را از دست داد.

ذكر خاطراتي از آن دوران خالي از لطف به نظر نمي‌رسد. با ذكر چند خاطره كوتاه ذهن خوانندگان محترم را نسبت به فضاي حاكم بر اردوگاه‌ها با فضايي كه الهام گرفته از جبهه‌ها و حال و هواي رزمندگان بود، روشن‌تر مي‌كنیم.

خاطره اول:

حاج حنيفه يك پيرمرد عرب خوزستاني بود كه در اوايل جنگ اسير شده بود. مرحوم حاج آقا ابوترابي مي‌گفت: «با حاح حنيفه در يك سلول بوديم. او زياد نماز مي‌خواند و با تضرع دعا مي‌كرد. بعثي‌ها حساس شدند و به او گفتند بعد از نماز چه دعايي مي‌خواني؟ از جواب امتناع كرد. وقتي اصرار كردند، گفت براي سلامتي امام و نابودي صدام دعا مي‌كنم، نتيجه اينكه او را زير شكنجه گرفتند و جيره ‌اندك آب و غذايش را قطع كردند او كه سه روز فشار تشنگي و گرسنگي را تحمل كرده بود، بيهوش شد؛ ولي از گفته خود بر نگشت».

خاطره دوم

امير سرتيپ شهبازي در زمان دستگيري افسر ژاندارمري بود. افسري شجاع و غيرتمند كه تا پايان دوران مقاومت بر سر آرمان‌هاي انقلاب ايستاد. روزي او را به جرم پاره كردن روزنامه ديواري كه در آن بعثي‌ها به امام توهين كرده‌ بودند، به انفرادي بردند و زير شكنجه قرار دادند. دست‌هايش را با زنجير به سقف بستند و پاهايش را نيز به زنجير كف سلول. از سر شب تا صبح شكنجه بعثي‌ها را تحمل كرد ولي از اقدام خود اظهار پشيماني نكرد. مقاومت مردانه‌اش بعثي‌ها را خسته كرد و با سرافرازي از سلول بيرون آمد.


خاطره سوم

عليرضا زارعي نوجواني سيزده يا چهارده ساله بسيجي، اندامي نحيف داشت و به همراه پدرش در جبهه‌هاي جنوب اسير شده بودند. در اردوگاه موصل يك وقتي بعثي‌ها آب و غذا را از اسرا دريغ كردند، آثار تشنگي و گرسنگي در چهره‌ها آشكار شد. افسري بعثي براي شكنجه روحي اسرا، مقداري آب و نان آورد و به عليرضا تعارف كرد. در ميان بهت و حيرت خود عليرضا را ديد كه از پذيرفتن آب يخ و نان امتناع كرد با وجودي كه به شدت تشنه و گرسنه بود. او كه دست افسر بعثي را خوانده بود گفت «اگر به همه زنداني‌ها آب و نان بدهي من هم پيشكشت را قبول مي‌كنم». او تشنگي و گرسنگي را تحمل كرد ولي حاضر نشد از صف متحد هموطنانش در برابر دشمن خارج شود.

خاطره چهارم

شهيد خليل فاتحي، پاسداري رشيد و غيور از خطه آذربايجان شرقي بود. در اردوگاه موصل يك قديم، بعثي‌ها پنجاه نفر را به اتهام خارج كردن سلاح از انبار به طبقه بالايي اردوگاه بردند و به شدت شكنجه كردند. آنها قصد داشتند همه پنجاه نفر را اعدام كنند. خليل وقتي وضع را اينچنين ديد، به فرمانده بعثي گفت «به جز خودم بقيه نقشي در بيرون آوردن سلاح‌ها از انبار نداشتند». همه نجات پيدا كردند ولي خليل در زير شكنجه‌هاي بعثي‌ها مردانه به شهادت رسيد.

خاطره پنجم

دكتر چلداوي كه خود از اسراي مفقود بود، مي‌گفت «روزي تكه كاغذي به دست بعثي‌ها افتاد كه حاوي شعري حماسي بود. بعثي‌ها به دنبال صاحب آن مي‌گشتند و به اين بهانه همه را اذيت كردند. يكي از اسرا براي رهايي بقيه از شكنجه، مسئوليت آن را به عهده گرفت. او را به شكنجه‌گاه بردند و از او خواستند كه به امام توهين كند. زير بار نرفت. هر چه صداي كابل‌ها و نعره دژخيمان بلندتر مي‌شد صدايي از آن اسير مقاوم درنيامد. صبورانه شكنجه‌ها را تحمل كرد. گوشت و پوست كف پاهايش زير ضربات كابل شكافته شد و به استخوان رسيد ولي تن به خواسته دشمن نداد. وقتي خسته شدند و او را رها كردند تا چندين ماه توان راه رفتن را نداشت.

خاطره ششم

مرحوم آقاي ابوترابي را به بهانه‌اي واهي زير شكنجه گرفتند و آنقدر بر اندام نحيفش كابل زدند كه خون از بدنش جاري شد. بعثي‌ها براي شكستن مقاومت ساير اسرا و تحقير سيد آزادگان، از او خواستند به امام اهانت كند. وقتي زير بار نرفت صداي كابل‌ها و فريادهاي يا زهراي سيد آزادگان به هوا برخاست و دل اسرا را به درد آورد. حاصل كار، پيكر كبود و خون‌آلود ابوترابي بود كه به خاطر امتناع از اهانت به رهبر خود، بي‌رمق روانه درمانگاه شد و حسرتي كه به دل بعثي‌ها ماند.

خاطره هفتم

در سالگرد هفته دفاع مقدس، بعثي‌ها نگهبان‌ها را دو برابر مي‌كردند تا ما و امكان برگزاري هيچ برنامه‌اي نداشته باشيم. با وجود تلاش دشمن و مخاطره زياد، مراسم رژه در يكي از اتاق‌ها برگزار شد. فضا محدود بود و امكانات خيلي كم ولي برافراشته شدن پرچم سه رنگ ايران و رژه اسرا با لباس و جوراب‌هاي مشكي كه به شكل پوتين درآمده بود و شنيدن صداي طبل و مارش نظامي خيلي روحيه‌بخش بود.


........................................

اين هفت خاطره را به مناسبت هفته‌ دفاع مقدس نوشتم تا همه بدانند نعمت آزادي و عنوان آزادگي آسان به دست نيامد. من شاهد بودم كه بعثي‌ها در اواسط دوران مقاومت، سيم‌هاي خاردار را تعويض كردند، درب‌هاي آهني كه دچار پوسيدگي شده بود، تعمير و ديوارهاي مستحكم زندان، بازسازي شد ولي گوشت و پوست اسراي محنت كشيده دوام آورد و روح بلند آنان هرگز به اسارت دشمن درنيامد.

امروز هم مثل ديروز، اين سرزمين الهي و اين بوستان بهشتي، مورد طمع دشمنان است، شغال‌ها و كركس‌ها منتظر غفلت ما هستند. مباد كه در اثر تفرقه و اختلاف، رهبر خود را تنها بگذاريم و دشمنان خون‌آشام بر ما مسلط شوند.

هفته‌دفاع مقدس بر همه، مجاهدان ديروز و همه آنان كه در آينده از عزت و شرف خود دفاع مي‌كنند و پوزه دشمنان ايران را به خاك مذلت و حقارت مي‌مالند مبارك باد.  بيژن كياني

سرداران ارجان

ارجان نام قدیمی منطقه‌ای است واقع در کوههای پارس که قسمت کوهستانی امروزی آن بخشی از کهگیلویه و بویر احمد (جنوب دهدشت و منطقه بهمئی) و قسمت دشت آن شامل بهبهان کنونی و حومه آن است. آنچه تاریخ ارجان را به عنوان یک ناحیه ویژه در تاریخ ایران ثبت کرد، علاوه بر آثار باستانی آن که مربوط به دوره پادشاهی عیلامی است، حماسه جاودان و مقاومت غرورانگیز سردار پرافتخار ایرانی «آریو برزن» و رزمندگان جان برکف و خواهر شجاعش «یوتاب» در مقاومت و رزم تا سر حد مرگ در برابر متجاوزان اسکندر مقدونی است.

اسکندر و فرماندهانش معتقد بودند اگر چنین مقاومتی در ناحیه گوگمل (کردستان کنونی عراق) در مقابل ما می‌شد، قطعا شکست می‌خوردیم و هرگز هیچ جای دیگری را فتح نمی‌کردیم. قرن‌ها از آن واقعه و حماسه گذشت و این سرزمین بزرگ شاهد تجاوز و تهاجم دشمنان و بدخواهان پست سیرتی شد که هر بار ایرانیان یا متجاوزان را با ذلت و خواری از سرزمین خود بیرون راندند و یا آنها را مقهور عظمت روح و منسوخ در تمدن و فرهنگ خود کردند. سرانجام با طلوع انقلاب اسلامی و برچیده شدن بساط پادشاهی و آغاز فصل دیگری از حیات پر افتخار ایران زمین، این بار بدخواهان از شرق و غرب برای فروخواباندن موج مقدس این انقلاب، هم داستان شدند و در سی و یک شهریور 1359 مزدور بی مقدار و در عین حال بی رحمی چون صدام را مامور کردند تا به این مرزو بوم کهن و الهی تجاوز کند. ملت بزرگ ایران از هر نقطه و با هر قومیتی همانند گذشتگان خود تصمیم بر تجدید افتخارات خود با تاسی از فرهنگ غنی اسلام و سالار شهیدان گرفتند.

فرزندان دیار ارجان نیز همپای سایر هموطنان، کار و زندگی و علایق خود را رها کردند و جانانه از ناموس وطن دفاع کردند و در پایان هشت سال مقاومت مومنانه ملت ایران، مردم این خطه قهرمان پرور از آن روزگار یادگاران عزیز و گرانبهایی دارند. بیش از سه هزار شهید، صدها جانباز و ده‌ها آزاده و دلاورمردی‌های رزمندگان ارجان در تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) و لشکر هفت ولیعصر(عج)، شهادت مظلومانه رزمندگان گردان فجر در جاده صفوی، موشک باران مدرسه پیروز و شهادت بیش از 92 نوگل دانش آموز بخشی از فداکاری‌های ساکنان ارجان است.

من در این مختصر، قصد پرداختن به تمامی طومار افتخارات این مردم را ندارم، اما با کسب اجازه از همه شهدا و ایثارگران این خطه، درصددم یادی کنم از سرداران بزرگ ارجان. همانهایی که با کمال تاسف و شرمندگی حتی جوانان همشهری خودم هم آنها را نمی‌شناسند. چه می‌دانم شاید کوتاهی از ما همرزمان و همسنگران آنها باشد و یا نهادهایی که وظیفه‌شان ترویج فرهنگ مقاومت و مردانگی است، کم کاری می‌کنند.

اگر مقاومت مردانه «آریو برزن» نتوانست مانع از پیشروی دشمن و فتح مرکز ایران شود، اما او هم شرمنده تاریخ ملت ایران نشد. سرداران ارجان قرن‌ها پس از او هم مردانه جنگیدند و هم دشمن را از دستیابی به حتی وجبی از این خاک ناکام گذاشتند و اتفاقا یکی از آوردگاه‌های آنها ناحیه، گوگمل یعنی محل شکست ارتش داریوش سوم از اسکندر مقدونی بود.

شکست گوگمل تکرار نشد؛ چون رهبر و فرمانده آریو برزن‌های امروز، خود در خط مقدم مردانگی و مقاومت ایستاده بود. بهبهان و نواحی اطراف آن، همچون تنگ تکاب (تنگه محل درگیری آریو برزن با اسکندر) و بهمئی سر خود را بالا گرفته و بر خود می‌بالند به خاطر داشتن سرداران بزرگی چون شهید دکتر مجید بقایی فرمانده بزرگ و محبوب قرارگاه کربلا که بسیاری از فرماندهان شهید و عزیز دفاع مقدس چون باکری، همت و... تحت فرماندهی او بودند، اسماعیل دقایقی فرمانده دلاور سپاه بدر که آوازه و نام او لرزه بر پیکر صدام و فرماندهان او می‌انداخت و حماسه‌های جاودانی همراه با مجاهدان عراقی در جبهه‌های حق علیه باطل خلق کرد، شهید عبدالعلی بهروزی فرمانده تیپ آبی خاکی امام حسن مجتبی، آن لربچه پر از نور و معنویت، حبیب شمایلی جانشین لشکر 7 ولیعصر و برادر شهیدش سردار حمید شمایلی و شهید دکتر مصطفی شهیدزاده جهادگر عاشقی که جبهه‌های جنگ مدیون فداکاری‌های او است و بیش از بیست سردار و فرمانده دیگر که حداقل سمت آنها فرماندهی گردان بود.






مردم بهبهان و ارجان در نبرد هشت ساله ملت ایران دین خود را ادا کردند اما دلشکسته غربت سرداران شهید خود هم هستند. آنان می‌پرسند چرا بقایی از هر سردار شهیدی

غریب تر است در حالی که او سمت فرماندهی بر بسیاری از آنان داشت. ارجانی‌ها در فاصله سه روز پس از موشک باران مدرسه پیروز آنچنان اعزام نیرویی به جبهه داشتند که علی معلمی شاعر دفاع مقدس و سراینده نوحه‌های حاج صادق آهنگران در رثای آن حادثه و آن اعزام اینچنین سرودند:
از فلک خون می‌چکد بر فضای بهبهان... رو سوی جبهه‌اند شیرهای بهبهان... .

موشک بارا‌ن‌های مداوم شهر، شهادت رزمندگان در جبهه‌ها بویژه حادثه شهادت بیش از 90 تن از گردان فجر در عملیات کربلای5 توسط بمباران شیمیایی هم نتوانست مانع حضور شرافتمندانه مردم ارجان در صحنه رزم و مردانگی شود. همه اینها در حالی است که کل جمعیت ساکنان آن منطقه در آن زمان نزدیک به یکصد هزار نفر بود. بیست و نه سردار شهید برای آن جمعیت افتخار بزرگی است.

بارها در جمع رزمندگان و جانبازان و آزادگان بهبهان و حومه شاهد بودم؛ هرگاه سخن از آن روزها به میان می‌آید، مظلومیت سرداران ارجان به ویژه مجید بیت الغزل سخن آنان است.
سری به نشانه تاسف تکان می‌دهند و آهی از ته دل می‌کشند و افسوس می‌خورند و گاه بر مظلومیت مجید و یارانش می‌گریند.

این را نوشتم که هم شاید وظیفه خود را انجام داده باشم و هم به امید ادای دین مجید و یارانش از سوی آنهایی که این دین بر گردن آنها است.

در پایان ضمن درود بر همه شهدای دفاع مقدس و امام عزیز و آرزوی سلامتی برای رزمندگان و بقیه السیف از سرداران دفاع مقدس، نام و سمت برخی از سرداران شهید ارجان را تقدیم اهل عزت و شرف می‌کنیم.

«فسلام علیکم یوم ولدتم و یوم قتلتم و یوم یبعثکم حیا»

1- سردار خلبان پاسدار شهید احمد وتری فرمانده گردان پیاده
2- سردار پاسدار شهید لطف اله جهانتاب فرمانده طرح و عملیات تیپ امام صادق(ع)

3- سردار پاسدار شهید محمد شجاعی فرمانده گردان پیاده
4- سردار پاسدار شهید حمید شمایلی فرمانده گردان مهندسی زرهی

5- سردار پاسدار شهید محسن اکبری فرمانده طرح و عملیات تیپ 31 عاشورا
6- سردار پاسدار شهید عبدالله رنجبر فرمانده گردان پیاده

7- سردار پاسدار شهید حبیب الله دیم فرمانده گردان تخریب
8- سردار پاسدار شهید حاج عبدالخالق اولادی فرمانده گردان پیاده

9- سردار پاسدار شهید خداداد اندامی فرمانده محور عملیاتی
10- سردار پاسدار شهید کاظم شریعتی فرمانده گردان پیاده

11- سردار پاسدار شهید خیر اله جنت شعار فرمانده گردان پیاده
12- سردار پاسدار شهید مهدی مستوفی فرمانده گردان پیاده

13- سردار پاسدار شهید داود دانایی فرمانده گردان پیاده
14- سردار پاسدار شهید حاج کمال صادقی فرمانده گردان پیاده

15- سردار پاسدار شهید سلیمان یدکام فرمانده محور اطلاعات عملیات
16- سردار پاسدار شهید فرشاد نوریان فرمانده گردان پیاده جند الله مهاباد

17- سردار پاسدار شهید محمد شعبانی فرمانده گردان
18- سردار پاسدار شهید غلامعباس مکوندی فرمانده سپاه بهبهان

19- سردار پاسدار شهید احمد راهنورد فرمانده عملیات سپاه بهبهان
20- سردار پاسدار شهید ابراهیم نیکپور فرمانده گردان پیاده

21- سردار پاسدار شهید منصور ملک پور فرمانده گردان پیاده
22- سردار پاسدار شهید مهندس صدراله فنی فرمانده قرارگاه فجر

23- سردار پاسدار شهید مسعود پیشبهار فرمانده طرح و عملیات لشکر 5 نصر
24- سردار پاسدار شهید  خیرله صفری زاده فرمانده حفاظت اطلاعات قرارگاه کربلا

فریبرز خوب نژاد
 با تشکر از رزمنده جانباز حمید حکیم الهی به خاطر ارسال تصاویر و طرح موضوع(تابناك)
ادامه مطلب
چهارشنبه 31 شهریور 1389  - 6:54 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 5898901
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی