دوستي و محبّت اهلبيت عليهمالسلام زماني در وجود يك مسلمان ريشه دارد و مودّتي راستين به حساب ميآيد كه او به لوازم و شرايط دوستي پايبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودي خداوند و پيامبر صلياللهعليهوآله و امامان را جلب نمايد.

اين شكوه و جلال كه در بارگاه امامان ميبيني!
اين دلهاي مشتاق كه شيفته زيارت اهلبيت رسول صلياللهعليهوآله مييابي!
اين چشمان خسته و رمد ديده كه با نگاه به ضريح علي بن موسي الرضا عليهالسلام بياختيار به بارش مينشيند و نشاط و معنويت ميآفريند.
اين پاهاي خسته كه مسافتهاي طولاني راه پيموده و چون به حريم حرم رضوي ميرسد، خستگي از ياد ميبرد و ساعتها با احترام و ادب در برابر امام ميايستد و شاهد گفتگوهاي بيريا و خالصانه زائران، با مهربانِ غريب نواز ميشود.
هيچكدام بيدليل نيست!
شايد براي آنان كه امام را نميشناسند، و حكمت زيارت را در نمييابند. آنان كه راز ارتباط دلها با امام رأفت و رحمت را كشف نكردهاند، اين همه ابراز احترام و محبّت شگفتانگيز به نظر آيد! حتّي ممكن است براي برخي از آشنايان و زائران كه خود به زيارت آمده و همراه با انبوه مشتاقان، در جذبه ولايت و محبّت رضوي قرار گرفتهاند، سرّ اين شيفتگي آشكار نباشد! ولي اين واقعيتي است آشكار و غير قابل انكار.
بقيه در ادامه
عترت، سرآمد امّت
---------------------
آنچه بديهي مينمايد، اين است كه در مجموعه امّت اسلامي، همه اهل ايمان در پايداري بر ايمان و پاسداري از شايستگيها و مقابله با كجيها، همسان نيستند، بلكه برخي از آنان بر گروهي ديگر در اين ميدان سبقت جسته و برتري و كمال و فضيلت را از آنِ خود ساختهاند.
از آيات قرآن و منابع روايي معتبر استفاده ميشود: همانگونه كه امّت اسلامي بر ساير امّتها برتري يافته و عهدهدار دفاع از بايستهها و مبارزه با زشتيها شده است، در ميان امّت اسلامي، عترت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله بالاترين امتياز را در اين زمينه دارا هستند و بر ساير افراد و مجموعههاي اسلامي برتري يافتهاند.
شگفت نيست اگر كساني نخواستهاند اين امتياز را براي عترت پيامبر صلياللهعليهوآله قايل شوند، چرا كه پيش از آنان و پس از آنان كساني مدّعي بودهاند كه پيامبر اسلام و قرآن بر ديگر انبيا و كتابهاي آسماني برتري نداشته، بلكه معتقد شدهاند كه از صدق و راستي برخوردار نبودهاند! غافل از اينكه انكار آفتاب، انكار خود است و محروم گذاشتن خويش از نور و رحمت به شمار ميآيد.
اكنون شايسته است، در تبيين مقام عترت و جايگاه امامت از سخنان عالم آل محمّد صلياللهعليهوآله حضرت رضا عليهالسلام بهره گيريم، آنجا كه در جمع بزرگي از عالمان عراق و خراسان آيه «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِن عِبادِنا»(1) مطرح گرديد و اين پرسش به ميان آمد كه وارثان كتاب الهي و برگزيدگان از ميان بندگان خدا چه كساني هستند؟
عالمان عراق و خراسان كه در مجلس مأمون گردآمده و از مكتب اهلبيت بهرهاي نبرده بودند، اظهار داشتند كه همه امّت اسلامي برگزيدگان خداوند و وارثان كتاب الهي هستند. امّا امام علي بن موسي عليهالسلام كه در آن جلسه محور آرا و مرجع نقد و تحليل انظار شناخته ميشد، فرمود: من اين نظر را كه عالمان عراقي وخراساني اظهار داشتند، صحيح نميدانم، زيرا منظور آيه از وارثان كتاب و برگزيدگان، فقط عترت طاهره پيامبر صلياللهعليهوآله است و نه همه امّت.
امام عليهالسلام در ارائه دليل براي اين وجه تفسير، از خود قرآن بهرهجست و فرمود: در آيه بعد خداوند فرموده است:
«جَنّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها...».(2)
يعني وارثان كتاب و برگزيدگان الهي همه اهل بهشت بوده و از نعمتهاي بهشتي برخوردار خواهند بود، اين در حالي است كه خداوند در آيه قبل ـ آيه 32 ـ امّت اسلامي را به سه گروه 1 ـ ظالم به خود 2 ـ ميانهرو 3 ـ پيشتاز نيكيها معرّفي كرده است و شك نيست كه اين سه گروه با يكديگر برابر نبوده همه بيچون و چرا اهل بهشت نخواهند بود، بلكه پيشتازان راه خير و رستگاران و برخورداران از فضل گسترده الهي از اين امتياز برخوردارند.
در ادامه اين حديث امام عليهالسلام به ارائه دلايلي از قرآن پرداخت كه هر كدام از آنها عترت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله را سرآمد امّت اسلامي و پاكيزهترين و شايستهترين امّت براي تداوم بخشيدن به راه نبيّاكرم صلياللهعليهوآله و وراثت كتاب الهي و تبيين و تفسير آن براي رهپويان ايمان و اسلام معرّفي كرده است.(3)
هم محبّت، هم معرفت
--------------------------
شيفتگان و ارادتمنداني كه به زيارت علي بن موسي عليهالسلام ميآيند به دو گروه تقسيم ميشوند:
1 ـ زائراني كه در قلب خويش، نسبت به ساحت امام، احساس محبّت و دوستي و احترام دارند، ولي نميتوانند دليل اين محبّت و ارادت را توضيح دهند.
2 ـ زائراني كه همراه با اين شيفتگي و محبّت، داراي معرفتي شايسته نسبت به مقام امام و جايگاه امامت هستند و ميتوانند دليل آن را بيان كنند و اگر از آنان سوءال شود كه دليل توجّه و روي آوري مردم به بارگاه امامان چيست و اساساً زيارت امام چه نسبتي با باورهاي ديني و اسلامي دارد، به راحتي و روشني ميتوانند آن را شرح دهند.
كساني كه در گروه نخست جاي دارند، شيفتگاني با احساسند، ولي كساني كه در گروه دوّم قرار دارند، شيفتگاني با احساس و نيز با معرفت؛ ميباشند. و شيعه واقعي كسي است كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت هم محبّت داشته باشد و هم معرفت. زيرا آنگاه كه محبّت و معرفت در كنار هم قرار گيرند و به يكديگر ياري رسانند، زائر امام، زائري واقعي ميشود و زيارت مقدمهاي براي معرفت بيشتر و مايه استحكام ارتباطهاي دروني و معنوي است.
كدام زائر، ارجمندتر است؟
محبّت به پاكان و نيكان، چه همراه با معرفت و چه بدون آن، به هر صورت نيك است، ولي آنچه بدان ارزش ميبخشد، و دوستداران را شايسته برخورداري از الطاف محبوب ميسازد، اين است كه محبّت همراه با معرفت و شناخت باشد. در زيارت جامعه ميخوانيم:
«اللّهم... اسئلك اَنْ تُدْخِلَني في جُملة العارفين بهم وبحقّهم».
خداوندا! از تو ميخواهم كه مرا در شمار عارفان به خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله و آشنايان به حقّ آنان قرار دهي.
در بخش ديگري از اين زيارت كه شيخ صدوق رحمهالله از امام هادي عليهالسلام نقل كرده است، امام عليهالسلام معارفي را تحت عنوان زيارت، بيان فرموده است كه يك زائر بايد بدانها توجّه داشته و آگاه باشد:
«اُشْهِدُ اللّهَ واُشْهِدُكم انّي موءمنٌ بكم وبِما امَنْتُمْ به».
خداي را به گواهي ميطلبم و نيز شما ـ خاندان رسالت ـ را شاهد ميگيرم كه من به شما و نيز به باورهاي مورد قبول شما ايمان دارم.
«كافرٌ بعدوّكم وبما كَفَرْتُم به»
دشمنان شما را انكار منكنم و آنچه شما قبول نداريد، من نيز قبول ندارم.
«مُسْتَبْصِرٌ بِشأنكم وبضلالةِ مَنْ خالَفَكُمْ»
نسبت به شأن و منزلت شما بصيرت دارم و ميدانم كه مخالفان شما در گمراهي به سر ميبرند.
«مُوالٍ لكم وَلاَِوْليائكم مُبْغِضٌ لاَِعْدائكم ومُعادٍ لهم».
شما و دوستانتان را دوست دارم و به دشمنان شما كينه ميورزم و آنان را دشمن ميدارم.
«سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ».
هر كس با شما سازش داشته باشد، من با او مسالمت دارم و هر كس با شما از درِ جنگ و ستيز درآيد، با او ستيز خواهم داشت.
«مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ مُبْطل لِما اَبْطَلْتُمْ، مطيعٌ لكم، عارفٌ بِحَقِّكُمْ».
آنچه را شما حق بدانيد من نيز حق ميدانم و آنچه را شما باطل شماريد، من نيز باطل شمارم، رهنمودهايتان را اطاعت ميكنم و به حق شما عارف و آگاهم.
اين عبارتها گرچه به صورت دعا و زيارت بيان شده است، امّا هر جمله آن، در بردارنده معارفي است كه در بسياري از روايات و آيات قرآن مورد اشاره يا تصريح قرار گرفته است.
اقرار به اين فضايل، براي شيعيان و اهل ولايت آسان است، امّا كساني كه با اهلبيت و مكتب آنان آشنايي ندارند، چه بسا گرفتار ابهام و حيرت شوند و از خود بپرسند كه: بهراستي اهلبيت عليهمالسلام چه كساني هستند و چه جايگاهي دارند كه بايد به آنان ايمان داشت، مطيع و دوستدار آنان بود و از راه و روش دشمنان و مخالفان ايشان دوري گزيد؟
حتّي گاه ديده شده است كه برخي از ناآشنايان با مكتب اهلبيت، به شيعه اعتراض كردهاند كه چرا شما اين همه احترام و مقام را براي امامان خود قايل هستيد! مگر آنها با ساير علما و مسلمانان چه فرقي دارند، چرا براي آنان بارگاه ميسازيد و چرا از راههاي دور و نزديك به زيارت ايشان ميشتابيد!
زائران حضرت رضا عليهالسلام در پاسخگويي به اين پرسشها و اعتراضها به دو گروه تقسيم ميشوند:
الف ـ برخي از پاسخ گفتن باز ميمانند و نميدانند به اين سوءالها و اعتراضها چگونه بايد پاسخ داد.
ب ـ گروهي هم با بصيرت و آگاهي و معرفتي كه نسبت به ساحت پاك امامان دارند، با گشاده رويي و شكيبايي و با دلايل قانع كننده، به اين پرسشها پاسخ ميدهند.
آنچه از زائر شايسته حضرت رضا عليهالسلام انتظار ميرود، اين است كه بتواند در برابر منكران و مخالفان و ناآشنايان با مكتب اهلبيت عليهمالسلام ، سخن و دليلي داشته باشد و با سكوت خود، منكران را جسور و گستاخ نسازد.
البته لازم به يادآوري است كه هرگز انسان نميتواند با خواندن يك يا چند كتاب مختصر، به مرتبهاي از دانش و معرفت برسد كه هرگونه سوءال يا اشكالي را پاسخ دهد و به بحث و گفتگو با منكران بپردازد. روش صحيح اين است كه ناآشنايان با مكتب اهلبيت عليهمالسلام را به اهل نظر و عالمان شناخته شده ديني كه عمري را صرف فهم و مطالعه مباحث ديني كردهاند راهنمايي كنيم و خود از بحث با آنان بپرهيزيم، زيرا بحث و مناظره نياز به تخصّص و اطلاعات كافي دارد.
امّا اينكه توصيه ميشود، زائر بايد اهل مطالعه و معرفت و فهم ديني باشد به خاطر اين است كه در برابر برخي سوءالها، گرفتار سردرگمي و حيرت نشود و دستكم براي خودش حجّت و دليل داشته باشد.
امام كيست؟
پاسخ اين سوءال را از كلام امام علي بن موسي الرضا عليهالسلام ميآوريم:
«الامامُ كالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم»
امام چونان خورشيد نورافشاني است كه با نور خود روشنگر جهان است.
«وهي في الافق بحيث لا تنالَها الاَيْدي والأبصار»
در جايگاهي قرار دارد كه دستها و چشمها بدان نايل نميشود.
«الامام الماء العذب علي الظَّمآء»
امام، آب گوارايي است از پس تشنگي و عطش.
اين تعابير بلند در باره امام، عبارتهايي شاعرانه، ادبي و مبالغهآميز نيست، بلكه بازگوكننده جايگاه و منزلت واقعي امام است، و به همين دليل امام رضا عليهالسلام پس از اين تعابير بلند، به اين سوءال نهفته در ذهن مخاطبان پاسخ ميدهد كه: بهراستي نورافشاني امام در چه زمينهاي است و امام براي كدام تشنگي، مانند آب گوارا است؟
«والدّال علي الهدي والمنجي مِنَ الرّدي»
امام، رهنماي بشريّت به سوي هدايت و نجاتدهنده آنان از پستي و فرومايگي است.
«الامام الانيس الرفّيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق»
امام براي انسانها، همدمي رفيق، و پدري مهربان و برادري همانند است.
«والامّ البرّة بالولد الصغير، ومفزع العباد في الداهية النَّآد»
امام به امّت خويش مهر ميورزد، همانند مادري كه به فرزند خردسال خود مهربان و نيكوكار است، امام پناهگاه بندگان خدا در مصيبتها و دشواريهاي عظيم است.
«الامامُ امينُ اللّه فِي خَلْقهِ و حُجَّتُه علي عبادهِ و خليفَتُه في بلادهِ والدّاعي الي اللّهِ، والذّابّ عَنْ حُرُمِ اللّه».
امام، امين الهي در ميان خلق و حجّت خداوند بر بندگان او و خليفه پروردگار در جامعه بشري است. امام مردم را به سوي خدا دعوت ميكند و از حريم ارزشهاي الهي و ساحت قدس خداوندي، پاسداري ميكند.
«الامامُ المُطَهَّر من الذنوب، والمُبَرّأ عَنِ العيُوب».
امام از هر گناه، پاكيزه و از هر عيب و كاستي به دور است.
«المخصوصُ بالعلم، الموسومُ بالحلم، نظام الدّين».
امام داراي علم ويژه و حلم و بردباري است و وجود او مايه استواري دين است.
«وعزّ المسلمين، و غيظ المنافقين، و بَوار الكافرين».
امام مايه عزّت و سربلندي مسلمانان، و باعث ناخشنودي و نگراني عميق منافقان و عامل شكست و حقارت كافران است.
«الإمامُ واحدُ دَهْرِه، لايُدانيهِ اَحَدٌ ولا يُعادِلُه عالمٌ، ولا يُوجَد منه بَدَلٌ ولا لَهُ مثلٌ ولا نظير».(4)
امام، يگانه عصر خويش است، بهطوري كه هيچ كس در شرافت و فضيلت به پاي او نرسد و در دانش به مرتبه او راه نيابد، همانندي براي او يافت نميشود و مثل و نظير ندارد.
«لِلاِْمام علاماتٌ: يكونُ اَعْلَمُ النّاس واَحْكَمُ النّاس، واَتْقَي الناس واحلم الناس، واشجع الناس واعبد النّاس، واسخي الناس.»(5)
امام داراي نشانههايي است: امام آگاهترين، استوارترين، با تقواترين و بردبارترين مردم و از همه شجاعتر و عابدتر و با سخاوتتر است.
نگاهي دوباره
---------------
آنچه آورديم، گوشهاي از فضايل و ويژگيهاي امام بود، در حالي كه از كمالات امامان عليهمالسلام ، در روايات به شكل گستردهتري ياد شده است. در عين حال همين موارد كه به صورت خلاصه يادآور شديم، بسيار شگرف و عظيم است.
اين ويژگيها را در سه زمينه ميتوان خلاصه كرد: 1 ـ منزلت امام نزد خدا؛ 2 ـ ارتباط امام با مردم ؛ 3 ـ شخصيّت معنوي و علمي امام.
منزلت امام نزد خدا
----------------------
ـ امين الهي در ميان خلق .
ـ حجّت و دليل خداوند بر مردم.
ـ خليفه الهي در جامعه بشري.
ـ دعوت كننده مردم به سوي خدا.
ـ پاسدار حريم ارزشهاي الهي.
ارتباط امام با مردم
ـ راهنماي مردم به سوي هدايت.
ـ انيس مردم، چونان پدري دلسوز و مهربان.
ـ پناهگاه مردم در مشكلات و دشواريها.
ـ مايه عزّت مسلمانان و باعث خشم منافقان و رسوايي كافران.
شخصيت معنوي و علمي امام
ـ برتري نسبت به همه مردم به لحاظ علم و فضيلت.
ـ بركناري از هر گناه و كاستي.
ـ برخورداري از علم ويژه و دانش مخصوص.
ـ برازندهترين به لحاظ شكيبايي، تقوا، شجاعت و سخاوت.
ـ عابدترين انسانها به درگاه خداوند.
انتخاب امام به اختيار خدا يا مردم؟
با توجه به مشخصّات و ويژگيهايي كه براي امام برشمرديم، تعيين امام و شناسايي و انتخاب امام نميتواند به انتخاب مردم باشد، زيرا انسانها نميتوانند تشخيص دهند كه چه كسي داراي برترين مقام علمي و معنوي است و مبرّا از هر گناه، چه آشكار و چه پنهان. مردم نميتوانند با انديشه و تجربههاي خود دريابند كه چه كسي صلاحيّت خلافت الهي را دارد. تنها خداوند است كه از دل همه انسانها با خبر است و ميداند كه شايستهترينِ انسانها براي بردوش كشيدن بار امانت و خلافت الهي كيست.
پاسخ به اين سوءال را نيز از كلام امام علي بن موسي عليهالسلام ميآوريم، چه اينكه وقتي آن حضرت وارد مَرو شدند، در ميان مردم بحث از امامت مطرح گرديد و اختلاف نظريهها به وضوح پيدا بود.
شخصي به نام عبدالعزيز پيش امام آمد و از بحث و گفتگو و اختلاف نظر مردم درباره امامت خبر آورد! امام رضا عليهالسلام لبخندي زد و فرمود: اي عبدالعزيز! اين گروه گرفتار ناآگاهي هستند و با نظريهپردازيهاي گوناگون، خود را گول زدهاند!
سپس امام درباره اين نظريه كه «امام را بايد خود مردم انتخاب كنند» فرمود:
«هل يعرفونَ قدرَ الامامَة ومحلَّها مِنَ الاُّمة فَيَجُوز فيها اختيارُهم».
آيا اينان اساساً اهميّت و جايگاه امامت را در ميان امّت اسلامي ميدانند و ويژگيهاي امام و رسالتي كه بر دوش اوست تشخيص ميدهند تا بتوانند براساس آن معيارها، كسي را براي امامت انتخاب كنند!
«اِنَّ الامامة اَجَلُّ قدراً واَعْظَمُ شاْناً واَعْلامكاناً واَمْنَعُ جانباً واَبْعَدُ غَوراً من اَنْ يبلغها النّاس بعقولهم».(6)
امامت، ارزشي والاتر، شأني بزرگتر، جايگاهي برتر، موقعيتي فراتر و ژرفايي فزونتر از آن دارد كه مردم بتوانند با ملاكهاي عقلي خويش، آن را اندازه گيرند و به آن برسند.
امامان عليهمالسلام به اين مقام چگونه رسيدهاند؟
-------------------------------------------------------
وقتي سخن از جايگاه و منزلت امامان به ميان ميآيد، بهطور طبيعي اين سوءال به ذهن ميرسد كه: بهراستي امامان عليهمالسلام اين مرتبه عالي و اين شايستگي و صلاحيّت را چگونه و به چه دليل يافتهاند؟
قبل از پاسخ به اين پرسش، يادآوري اين نكته لازم است كه اين پرسش اختصاص به امامان ندارد، بلكه درباره همه انبياي بزرگ الهي مانند نوح عليهالسلام ، ابراهيم عليهالسلام ، موسي عليهالسلام ، عيسي عليهالسلام و محمدبن عبداللّه صلياللهعليهوآله نيز همين مطرح بوده است كه چرا خداوند، مقام نبوت و رسالت را به آنها داده و از ميان خلق، آنان را برگزيده است؟
بنا بر اين، پاسخ به اين سوءال تنها متوجّه شيعه نيست؛ بلكه همه مسلمانان كه به رسالت و مقام نبي اكرم صلياللهعليهوآله اعتراف و ايمان دارند، حتّي يهوديان و مسيحيان كه به رسالت حضرت موسي عليهالسلام و عيسي عليهالسلام معتقدند بايد به اين سوءال پاسخ گويند.
و امّا پاسخ اين است كه چون خداوند داراي علم بيپايان و گسترده است، هنگامي كه انسانها را آفريد، از همان آغاز ميدانست كه مطيعترين، عابدترين، و پرهيزگارترين بندگان چه كساني هستند و براساس علم برتر خود، آنان را براي رسالت و امامت برگزيد، تا ديگر بندگان خود را به سوي نور و پاكي هدايت كند.
«وَجَعَلْناهُمْ اَئِمةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا»(7) يعني؛ و قرار داديم آنها را امامان و پيشواياني كه مردم را به امر ما هدايت كنند.
بنا بر اين بيشك، دليل انتخاب شدن انبيا و امامان از سوي خداوند، لياقت و شايستگي آنان بوده است. چنان كه در طول زندگي اين شايستگي را به اثبات رساندهاند، ابراهيم عليهالسلام گام در آتش ميگذارد و براي اطاعت از امر الهي به انجام سختترين آزمايش خداوند تن ميدهد و تا مرحله ذبح فرزند عزيز خويش پيش ميرود.
موسي عليهالسلام با قدرت فرعوني درگير ميشود و براي هدايت بني اسرائيل سختترين مرحلهها را ميگذراند و دشوارترين رنجها را تحمل ميكند.
عيسي عليهالسلام براي اجراي رسالت خود، چندان مقاومت ميورزد كه تا پاي دار پيش ميرود.
پيامبر خاتم صلياللهعليهوآله در راه رسالتش بيش از همه انبياي الهي ستم ميبيند و تا بدان پايه به هدايت مردم اهتمام ميورزد و براي آنان دل ميسوزاند كه خداوند در نص آيه كريمه قرآن به او دستور ميدهد كه تا اين اندازه خود را در مشقّت مينداز.(8)
علي بن ابيطالب عليهالسلام در طول زندگي خود اثبات ميكند كه جز به خدا و دين و خلق نميانديشد و زندگي و مرگ خود را در راه حق و براي حق قرار ميدهد. تا آنجا كه يك ضربت او در جنگ با خشنترين چهره كفر و لجاج، برتر از عبادت همه جن و انس معرفي ميشود.
خداوند كه شايستگي و صلاحيت انبيا و امامان را از آغاز خلقت ميداند، آنان را به عنوان معلمان و راهنمايان خلق بر ميگزيند و به ايشان كرامت خاص و توفيق ويژه ميبخشد و از آنان مسوءوليتهاي بيشتري ميخواهد.
راههاي اثبات امامت امامان
-------------------------------
جهان پر است از نداهاي حق و باطل و ادعاهاي الهي و شيطاني، زيرا همچنان كه پيامبران الهي و امامانِ راستين، مردم را به سوي خود خواندهاند تا آنان را به سوي خدا هدايت كنند، همزمان با ايشان و در عصر آنان نيز مدعيان دروغيني بودهاند كه خود را پيشوا و راهنما معرّفي كرده و مردم را به پيروي از خويش فراخواندهاند و مايه گمراهي آنان شدهاند.
خداوند متعال از گروه اوّل به عنوان پيشواياني كه مردم را به امر الهي هدايت ميكنند ياد كرده(9) و از گروه دوّم به عنوان پيشواياني كه مردم را به سوي آتش فرا ميخوانند نام برده است.
«وجَعَلْناهم ائمةً يَدْعُونَ الي النّار».(10)
براين اساس، هر كس كه در جامعه بشري ادّعاي امامت و پيشوايي را داشته باشد، نميتوان بدون دلايل و نشانههاي لازم، ادّعاي او را پذيرفت و از او پيروي كرد، بلكه بايد مدّعي امامت و نبوت، دلايلي داشته باشد تا بتوانيم به او اعتماد كنيم.
دلايلي كه انبيا براي مردم آوردهاند به چهار بخش قابل تقسيم است:
1 ـ گواهي و تأييد آنان از سوي انبياي پيشين.
2 ـ ارائه مطالب صحيح و منطقي و معقول همراه با دلايل قانع كننده و هماهنگ با فطرت و نياز آدمي و نيز هماهنگ و همساز با معارف انبياي گذشته.
3 ـ برخورداري آنان از اخلاقي ممتاز و رفتاري انساني و متعالي.
4 ـ ارائه معجزات، به منظور اثبات نبوت خود و ارتباط ويژهاي كه با خداي هستي دارند.
هرگاه اين چهار نشانه در كنار هم قرار گيرد، اين اطمينان براي ما حاصل ميشود كه مدّعي نبوت، بهراستي مورد تأييد خداوند است و ما را به سوي خداوند متعال هدايت ميكند.
اكنون بايد ديد كه آيا امامان هم براي اثبات امامت خود نياز به اين دلايل دارند؟
پاسخ اين است كه «امامت» به عنوان پيشوايي خاص الهي و ديني ـ با ويژگيهايي كه در صفحات قبل ياد كرديم ـ مقامي والاست و امام معصوم واجد همه ويژگيهاي پيامبر ـ بجز وحي قرآن ـ و داراي تمامي اختيارات و مسوءوليتهاي رسول خدا و برخوردار از علم لَدُنّي و در يك كلمه امام يعني، خليفه خدا و خليفه رسول اللّه صلياللهعليهوآله . با توجّه به اين ويژگيهاي امام و نيز با توجّه به اينكه تنها خداوند با علم برتر خود، شايستگي انسانها را ميداند و براساس شايستگي، مقام امامت را به آنان عطا ميكند؛ ناگزير امامان و جانشينان خاص انبيا نيز بايد مانند خود انبيا عليهمالسلام از دلايل و شواهدي برخوردار باشند تا ما بتوانيم به آنان اعتماد داشته باشيم و از ايشان پيروي كنيم.
امام علي بن موسي الرضا عليهالسلام در اين باره فرموده است:
«لمّا كانَ الامامُ مُفتَرضَ الطّاعة لم يكن بدٌّمِن دلالةٍ تَدُلّ عليه و يتميّزه بها من غيره».(11)
يعني؛ چون امام كسي است كه اطاعت كردن از او واجب است، ناگزير بايد بر امامت او دليلي اقامه شود تا در پرتو آن دليل بتوان امام را از غير امام تشخيص داد.
دلايلي از قرآن و حديث
--------------------------
در كتاب بحارالانوار حدود هشتاد آيه از قرآن آمده است كه به شكلي به مسأله امامت مربوط ميشود.(12) ولي به سبب آنكه آوردن همه آن آيات در اين مختصر نميگنجد به چند نمونه اكتفا ميكنيم:
امام رضا عليهالسلام در يكي از مناظرات خود ميفرمايد:
1 ـ «هم الذّين وَصَفَهم اللّهُ فيِ كتابِهِ فقال: «انّما يُريد اللّهُ لُيِذْهِبَ عنكم الرِّجْسَ اَهْلَالبيت ويُطَهِّرَكم تطهيراً»»
يعني؛ اهلبيت همان كساني هستند كه خداوند ايشان را در قرآن توصيف كرده و درباره آنان فرموده است: «همانا خداوند اراده كرده است تا هرگونه گناه و آلودگي از شما اهلبيت به دور باشد و شما را بهگونهاي خاص پاك و منزّه از گناه بدارد».
سپس آن حضرت در پاسخ به اين سوءال كه اين آيه درباره چه كساني است و منظور از اهلبيت پيامبر چه كساني هستند؟ فرمود:
«هم الذّين قال رسول اللّه صلياللهعليهوآله : انّي مُخَلَّف فيكم الثَّقَلين كتاب اللّه وعترتي اهلبيتي، لَنْ يَفْتَرِقا حتّي يردا عَلَيَّ الحوض».(13)
اهل بيت در اين آيه همان كساني هستند كه رسول خدا درباره آنان فرمود: «من پس از خود دو يادگار گرانبها ميان شما ميگذارم، كتاب الهي و عترتم كه اهلبيت من هستند و اين دو از يكديگر جدا نميشوند تا در روز قيامت نزد حوض كوثر بر من وارد شوند.»
2 ـ «يا ايّها الذّين امَنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرّسول و اولي الامر منكم»(14).
يعني: «اي اهل ايمان، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و نيز آنان كه صاحب فرمان هستند».
در فهم اين آيه اگر از معارف دين و روايات استفاده نكنيم، چه بسا گرفتار بد فهمي شويم، زيرا منظور از «اولي الامر» كساني نيستند كه تحت عنوان «فرمانروا» و «سلطان» بر مردم فرمان ميرانند، زيرا بسياري از فرمانروايان ـ مانند فرعون ـ براساس هواي نفس و قدرتطلبي و فزونخواهي فرمان ميرانند و خداوند آنان را طاغوت ناميده است و از مسلمانان خواسته است تا با طاغوتها سازگاري نداشته باشند.
بنا براين، منظور از «اوليالامر» ـ صاحب فرمان ـ بايد كسان خاصي باشند كه امام رضا عليهالسلام آنان را معرفي كرده و فرموده است:
«يعني الذّين اَوْرَثَهم الكتاب والحكمةَ وحُسِدُوا عَلَيهم بِقَوْلِهِ «ام يحسدون الناس علي ما آتاهم اللّه من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب والحكمة وآتيناهم ملكاً عظيماً... والملك ههنا الطاعة لهم».
در اين آيه «اولي الامر» همان كساني هستند كه وارث كتاب و حكمتاند و مورد حسادت قرار گرفتهاند، چنان كه خداوند در قرآن فرموده است: «آيا مردمان به خاطر آنچه خداوند از فضل خود به ايشان عطا كرده است، به آنان حسد ميورزند! با اينكه به آلابراهيم ما كتاب و حكمت را عطا كردهايم و نيز ملكي عظيم بخشيدهايم».
سپس امام توضيح ميدهد كه «ملك عظيم» در اين آيه به معناي فرمانروايي بر سرزمينها نيست، بلكه منظور فرمانروايي بر دلهاست كه بر مردم واجب شده است از برگزيدگان الهي اطاعت كنند.
3 ـ «قُل لا أسألكم عليه اَجْراً الاّ المودّة في القُرْبي».(15)
«بگو! من در برابر رسالتي كه انجام دادهام، از شما مردم اجرو پاداشي نميطلبم، مگر دوستي خويشاوندان و نزديكانم را.»
امام رضا عليهالسلام در توضيح اين آيه و دلالت آن بر منزلت اهلبيت عليهمالسلام فرموده است:
در قرآن نظير اين آيه درباره برخي انبياي ديگر مانند نوح عليهالسلام ، هود عليهالسلام ، صالح عليهالسلام ، لوط عليهالسلام و شعيب عليهالسلام نيز آمده است با اين تفاوت كه فقط اين جمله آمده است كه «پاداش انبيا با خداست» ولي مسأله «دوستي ذيالقربي» در مورد آنان مطرح نشده است.
خداوند درباره نوح ميفرمايد كه او به مخاطبان خود گفت:
«وما اسألكم عليه مِنْ اَجْر اِنْ اَجْري الاّ علي ربِّ العالمين»(16)
يعني ؛ «من هيچ گونه پاداشي از شما نميطلبم، زيرا پاداش من فقط با پروردگار جهانيان است.»
قرآن درباره حضرت هود فرموده است:
«لا أسألكم عليه اجراً اِنْ اجري الاّ علي الذي فَطَرني».(17)
يعني ؛ «من از شما مردم به خاطر رسالتي كه انجام دادهام، مزدي نميطلبم، زيرا پاداش من بر هيچ كس نيست، جز آن كس كه مرا آفريده و وجودم را سرشته است.
امّا قرآن تنها در باره رسول خاتم صلياللهعليهوآله فرموده است كه اجر رسالت پيامبر صلياللهعليهوآله ، دوستي خويشان نزديك اوست.
سپس امام رضا عليهالسلام ميفرمايد:
«وَلَمْ يُفْرض اللّه مودّتهم الاّ وقد علم انّهم لايرتدّون عن الدّين ابداً ولا يرجعونَ اِلي ضلالةٍ ابداً».(18)
يعني؛ خداوند دوستي اهلبيت پيامبر صلياللهعليهوآله را به اين سبب واجب كرده است كه ميدانسته است اهلبيت پيامبر اسلام، هرگز از دين الهي روي برنميتابند و هرگز به جانب گمراهي و كجروي كشيده نميشوند.
آنگاه امام رضا عليهالسلام ميفرمايد: پس از نزول اين آيه و قبل از اينكه آيه براي مردم خوانده شود رسول خدا صلياللهعليهوآله در ميان پيروان خود به حمد و ثناي الهي پرداخت و فرمود: اي مردم! خداوند تكليفي را بر شما واجب كرده است، آيا اين وظيفه را انجام خواهيد داد؟
به اين پرسش پيامبر صلياللهعليهوآله هيچ كس پاسخي نداد! زيرا گمان ميكردند كه اين تكليف به پرداخت وجه مادّي مربوط است!
روز دوم و روز سوم نيز همين مسأله تكرار شد و مخاطبان پيامبر سكوت كردند تا اينكه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: اين تكليف مربوط به پرداخت طلا و نقره و خوردنيها و نوشيدنيها نيست!
مردم پرسيدند: اگر درباره اين امور نيست، پس درباره چيست؟
در اين هنگام رسول خدا، آيهاي را كه بر او نازل شده بود براي مردم بازخواند و فرمود اجر رسالت من، دوستي اهلبيت من است.
مردم با شنيدن اين آيه گفتند ما اين فرمان الهي را ميپذيريم و اين واجب را به جاي خواهيم آورد.
در ادامه اين حديث، امام رضا عليهالسلام ميفرمايد: «امّا بيشتر مردم به اين تكليف الهي عمل نكرده و به اين پيمان وفا ننمودهاند!»
وجوب محبّت اهلبيت عليهمالسلام براي چيست؟
--------------------------------------------------------
از ديدگاه شيعه اماميه، مطابق با تعاليم قرآني و نيز روايات رسيده از رسول خدا صلياللهعليهوآله و اهلبيت عصمت و طهارت عليهمالسلام ، هيچ حكمي از احكام الهي بدون دليل و مصلحت نيست.
بنابر اين اگر خداوند در قرآن از موءمنان خواسته است تا «اهلبيت پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله » را دوست بدارند، حتماً اين بيان الهي، داراي دليل و حكمت و مصلحت بوده است.
اگر سؤال شود كه آيا ممكن است همانگونه كه انسانها فرزندان و خويشاوندان خود را به دليل نسبتهاي خانوادگي بر ديگران ترجيح ميدهند و گاه در اين راه حقوق و فضايل ديگران را ناديده ميگيرند؛ خداوند هم فقط به خاطر خويشاوندي «اهلبيت عليهمالسلام » با پيامبرش، آنان را مورد توجّه ويژه قرار داده و محبّت ايشان را بر مردم واجب كرده باشد!
پاسخ اين است كه نسبت دادن چنين مطلبي به خداوند، دور از ساحت قدس الهي است؛ زيرا خداوند با هيچ انساني خويشاوندي ندارد. همه آدميان، بندگان او هستند و لطف و رحمت او شامل همه انسانها بوده و خواهد بود و اين انسانها هستند كه در استفاده از رحمت الهي و عنايات او با يكديگر تفاوت دارند. برخي شايستگي بيشتري از خود نشان ميدهند و در ميدان عبوديت بر ديگران سبقت ميگيرند و برخي با سستي و كندي به طرف رحمت الهي حركت ميكنند.
خداوند خود در قرآن فرموده است: «اِنَّ اكرمكم عنداللّه اَتْقيكُمْ»(19).
يعني؛ «همانا با كرامتترين و با فضيلتترين شما انسانها نزد خداوند، آن كس است كه با تقواتر باشد [و بيش از ديگران خدا را در نظر داشته و حقوق الهي را رعايت كرده باشد]».
دليل اينكه خداوند نزديكان و خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله را تا اين اندازه مورد تكريم و عنايت قرار داده، تا آنجا كه محبّت آنان را پاداش رسالت رسول خاتم صلياللهعليهوآله تعيين كرده است؛ آن است كه اهلبيت پيامبر از همه انسانها و از همه امّت پيامبر با تقواتر بوده و در ميدان بندگي و عبادت و اداي حقوق و انجام وظايف الهي بر همگان پيشي گرفتهاند.
بهترين گواه بر اينكه در نظر خداوند، برتري و فضيلت آدميان بر يكديگر، منوط به فضايل و شرافتهاي اخلاقي و ديني است و صِرف خويشاوندي و ارتباط نسبي، يك ارزش به حساب نميآيد، اين است كه خداوند فرزند نوح را با اينكه از نسل نوح بود، مورد عنايت قرار نداد و زماني كه نوح به درگاه خداوند دعا كرد تا فرزندش از غرق شدن و هلاك شدن نجات يابد و گفت: «رَبِّ اِنَّ ابني مِنْ اَهْلي واِنَّ وَعْدَكَ الْحَقّ»(20). يعني؛ پروردگارا! فرزند من از اهل من به حساب ميآيد [و تو وعده دادهاي كه اهل مرا نجات دهي] و البته وعده تو حق است». خداوند در پاسخ او فرمود: «قال يا نوح اِنَّه لَيْسَ من اهلك».(21)
يعني؛ اي نوح [آن جوان كافر با اينكه فرزند تني تو به حساب ميآيد، امّا] او از اهل تو نيست [و وعده الهي شامل او نميشود].
از مجموع اين مطالب نتيجه ميگيريم كه اگر خداوند بدون قيد و شرط و بدون استثنا از موءمنان خواسته است تا «اهلبيت عليهمالسلام » را دوست بدارند، معنايش اين است كه خداوند هم آنان را دوست دارد و آنان نزد خدا از كرامت ويژهاي برخوردارند و دليل كرامت و برتري آنان در تقوا و خداشناسي و معنويت و شرافت علمي و عملي آنان است و خداوند وقتي از موءمنان خواسته است تا اهل بيت را دوست بدارند، معنايش اين است كه مقام و منزلت و عصمت آنان را تأييد و امضا كرده است.
محبّت، هموارترين راه درسآموزي
------------------------------------
خداوند متعال براي هدايت انسانها، ابزار و امكانات معرفتي و فطري و راههاي مختلفي را در اختيار آنان قرار داده است. پيامبران را مبعوث و كتاب آسماني را بر آنان نازل كرده تا شريعت و معرفت را به انسانها آموزش دهند. يكي از هموارترين راهها براي درسآموزي از مكتب اولياي الهي، راه محبّت و دوستي است.
اطاعت از قانون و پيروي از صالحان به دو صورت امكانپذير است:
1 ـ اطاعت از روي اجبار و پيروي ناخواسته و بدون رغبت.
2 ـ اطاعت از روي انتخاب و پيروي با ميل و اشتياق.
مادر براي فرزندش وظايف مادري را انجام ميدهد، امّا اين وظايف كه مشكلات فراوان نيز دارد، با عشق و محبّت آميخته است و مادر از انجام وظايف مادري لذّت ميبرد، زيرا فرزندش را دوست دارد.
بنابر اين اگر انجام وظايف و پيروي از الگوهاي ديني و الهي، همراه با محبّت و مودّت نسبت به آنان باشد، درسآموزي و پيروي از آنان نه تنها سخت و دشوار نمينمايد، بلكه لذّتبخش و بهجت آفرين نيز هست.
خداوند در قرآن، رابطه محبّت و اطاعت را چنين بيان فرموده است:
«قل اِنْ كُنْتُمْ تُحبّونَ اللّهَ فاتّبعوني يُحْبِبْكُم اللّه».(22)
يعني؛ «اي پيامبر بگو: اگر شما خدا را دوست داريد از من كه پيامبر او هستم پيروي كنيد تا خدا هم شما را دوست داشته باشد.»
از اين آيه استفاده ميشود كه در فرهنگ قرآني اطاعت و پيروي از صالحان و مردان الهي، با دو محبّت همراه است. يك محبّت به عنوان مقدمّه و انگيزه و يك محبّت به عنوان دستاورد و نتيجه.
پس ميتوان نتيجه گرفت كه اگر خداوند محبّت و مودّت اهلبيت پيامبر صلياللهعليهوآله را بر موءمنان واجب ساخته، به خاطر آن بوده است تا مردم با محبّت و دوستي، راه اطاعت از معلّمان الهي را بپيمايند و معرفت خدا و اطاعت از دستورات دين را با زمزمه محبّت فراگيرند و اين به سود خود مردم است، چنان كه قرآن به صراحت اين نكته را بيان داشته است:
«قُلْ ما سَألْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ فَهُوَ لكم اِنْ اَجْرِيَ الاّ علي اللّه».(23)
يعني؛ [اي پيامبر! به موءمنان] بگو اگر از شما در برابر انجام وظيفه رسالت پاداشي خواستم، به خاطر منافع و نتايج ارزشمندي است كه براي خود شما دارد وگرنه پاداش [حقيقي] من بر خداوند است.
بهراستي اگر كسي جوياي حق باشد، درمييابد كه تا چه اندازه معارف اماميه، به روشني و آساني از قرآن فهميده ميشود؛ زيرا پيامبر در سراسر قرآن ـ به فرمان الهي ـ فقط يك پاداش از امّت خود درخواست كرده و آن هم «محبّت اهلبيت عليهمالسلام » بوده است و سپس درباره همان يك درخواست هم ميفرمايد، هدف و منظور، سودرساني به امّت بوده است. و اين سود در فرهنگ قرآني و نبوي عبارت است از هدايتيابي اهلايمان به معرفت صحيح و اخلاق و معنويت و پاكي در گفتار و رفتار و انديشه.
نتيجه
------
1 ـ محبّت و ارادت مسلمانان به اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآله ريشه در متن آيات قرآن و فرمايشات رسول اكرم صلياللهعليهوآله دارد.
2 ـ اظهار دوستي نسبت به اولياي الهي و انبيا و امامان عليهمالسلام هر چند خود مورد خواست و فرمان الهي است، امّا از آنجا كه فرمانهاي الهي و امر و نهي او داراي حكمتها و مصلحتهاي مختلفي براي تكامل بشر ميباشد؛ ميتوان از فرهنگ قرآني و نبوي استفاده كرد كه يكي از نتايج مهمّ اين دوستي، دريافت معارف صحيح درباره توحيد، وحي، رسالت، قرآن، وظايف انسان، مسأله معاد و... از مكتب درسي و سيره و سنّت آنان است.
3 ـ اساس توجّه مسلمانان به اهلبيت عليهمالسلام رهنمود خود قرآن و پيامبراكرم صلياللهعليهوآله ميباشد، از اين رو ابراز دوستي و محبّت به خاندان نبوّت، هرگز به معناي شرك و كمتوجّهي به ساحت قدس الهي نيست. همچنان كه اطاعت از پيامبر صلياللهعليهوآله و «اوليالامر» به معناي شرك در اطاعت از خداوند نيست، زيرا خداوند خود دستور داده است:
«اطيعوا اللّه و اطيعوا الرّسول واولي الامر منكم».
يعني؛ اطاعت كنيد از خدا واطاعت كنيد از رسول خدا و اوليالامر از ميان خودتان.
لازم به يادآوري است كه براساس دليل معتبر عقلي و نقلي، تعبير «اولي الامر» شامل فرمانروايان ناصالح و غيرديني و آلوده به گناه نميشود، بلكه فقط فرمانروايان صالح، دينشناس و باتقوا را در بر ميگيرد. كساني كه جز براساس دين الهي حكم نميكنند و آنان امامان معصوم از اهلبيت رسول صلياللهعليهوآله ميباشند. و پس از آنان، كساني كه تأييدهاي لازم را از نظر ديني دارا باشند.
4 ـ دوستي و محبّت اهلبيت عليهمالسلام زماني در وجود يك مسلمان ريشه دارد و مودّتي راستين به حساب ميآيد كه او به لوازم و شرايط دوستي پايبند باشد. و با رفتار و اعمال خود خشنودي خداوند و پيامبر صلياللهعليهوآله و امامان را جلب نمايد. در انجام واجبات ديني و تكاليف الهي كوشش و در ترك گناهان همّت نمايد و همواره آرزو داشته باشد كه معارف قرآني و مكارم اخلاقي اهلبيت عليهمالسلام در جامعه بشري گسترش يافته و حاكميّت يابد و حكومت مادّي و معنوي از آنِ خاندان رسول اكرم صلياللهعليهوآله شود.
«اللّهم اِنّا نَرْغَبُ اليك في دولةٍ كريمةٍ تُعِزُّ بها الاسلامَ واَهْلَهُ وتُذِلُّ بها النّفاقَ واَهْلَهُ وتَجْعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ اِلي طاعَتِك والقادةِ اِلي سبيله وتَرْزُقُنا بِها كِرامَةَ الدّنيا والاخِرَة».
خداوندا! از درگاه تو آرزومنديم تا شاهد دولت با كرامت حضرت مهدي عليهالسلام باشيم. دولتي كه در پرتو آن، اسلام و مسلمانان عزّت و منافقان ذلّت يابند.
خداوندا! از تو ميخواهيم كه ما را در آن دولت كريم و حكومت جهاني در زمره كساني قرار دهي كه مردم را به طاعت و بندگي تو فرا ميخوانند و به راه تو هدايت ميكنند.
خداوندا! در پرتو آن حكومت با عزّتِ ديني، كرامت دو جهان را به ما عنايت كن.
-------------------------------------------------------------------------------------------
منابع و مآخذ
1 ـ الاصول من الكافي، كليني، محمد، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388 ه .
2 ـ امالي، صدوق، محمد، ترجمه كمرهاي، تهران، اسلاميه، 1404 ه .
3 ـ تحف العقول عن آلالرسول، حراني، حسن، تصحيح علياكبر الغفاري، قم، نشر اسلامي، 1404 ه .
4 ـ التطبيق بين السفينة والبحار، مصطفوي، جواد. مشهد، آستان قدس، 1403 ه .
5 ـ عيون اخبارالرضا، صدوق، محمد، تصحيح مهديلاجوردي، قم، طوس، 1363ش.
6 ـ كمال الدين و تمام النعمة، صدوق، محمد، تصحيح و تعليق علي اكبر الغفاري، قم، مدرسين، 1405ه.
7 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، عطاردي، عزيزاللّه، تهران، مكتبة الصدوق، 1392 ه .
8 ـ معاني الاخبار، صدوق، محمد، تصحيح علياكبر الغفاري، تهران، مكتبة الصدوق، 1379 ه .
الامامُ كالشَّمس الطالعة المجلِّلَة بنورها للعالم
الامام الرضا عليهالسلام ، كافي 1/200
امام چونان خورشيدِ نورافشاني است كه با نور خود روشنگر جهان است
--------------------------------------------------------------------------------
1 ـ فاطر / 32.
2 ـ فاطر / 33.
3 ـ رك: عيون اخبار الرضا عليهالسلام ، ج 1، ص 228.
4 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 1، 96 تا 101 به نقل از كافي ج 1، ص 200 ـ 201؛ كمال الدين و تمام النعمه صدوق، ج 2، ص 675 باب 58؛ امالي، ص 674، باب 97؛ معاني الاخبار، ص 96؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 216.
5 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 1، ص 101.
6 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 1، ص 97.
7 ـ انبياء / 73 .
8 ـ طه / 2 .
9 ـ انبياء / 73 .
10 ـ قصص / 41 .
11 ـ عيون اخبار الرضا عليهالسلام ، ج 2، ص 102؛ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 1، ص 111.
12 ـ التطبيق بين السفينة والبحار، دكتر سيدجواد مصطفوي، ص 95.
13 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 2، ص 114.
14 ـ نساء / 59.
15 ـ شوري / 23.
16 ـ شعراء / 109.
17 ـ هود / 51 .
18 ـ مسند الامام الرضا عليهالسلام ، ج 2، ص 117؛ تحف العقول، ص 431.
19 ـ حجرات / 13.
20 ـ هود / 45 .
21 ـ هود / 46.
22 ـ آل عمران / 31.
23 ـ سبأ / 47.
منبع:www.aqrazavi.org