به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

ما وقتى به تصوير دنياى اسلامى كشورمان نگاه مى‌كنيم، پنج كار اصلى را مى‌بينيم كه بايد انجام آن را از حوزه توقع داشته باشيم. از آن پنج كار، سه كار است كه خود حوزه براى بقاى خودش، تقريباً به آنها احتياج دارد و دو كار ديگر را بيرون حوزه بدان احتياج دارند.

اشاره:
تاكنون مقام معظم رهبري (مدظله العالي) دهها مطالبه و در پاره اي موارد، دستور صريح به دستگاه ها، نهادها و مراجع ذي ربط در زمينه تحول در حوزه داشته اند و بارها رآساً ، آخرين وضعيت هر يك از آنها را از مرجع مربوط، دنبال كرده اند. اين كه چه سازوكارهائي براي ابلاغ، هدايت، نظارت، ارزشگذاري و باز خوردگيري يك تصميم يا مطالبه، و در صورت نياز، بازگشت به چرخه سياستگذاري، برنامه ريزي واجراء براي تكميل اين فرآيند پيچيده و مسير طولاني - از طرح تا تحقق - ضروري است مجال ديگري را طلب مي كند. لذا خبرگزاري فارس قصد دارد در آستانه سفر رهبر فرزانه انقلاب به قم به صورت گذرا به بازخواني توقعات و مطالبات معظم له از حوزه و ايجاد تحول درآن از ابتداي رهبري ايشان تاكنون بپردازد و بر اين عقيده است كه بازخواني و باز شناسي مطالبات بر زمين مانده، توسط هر يك از مخاطبان خاص و عام رهبري نظام اسلامي، مخاطبان اين سخنان را نسبت به «مطالبه»مورد نظر در وضعيت شايسته تري از پاسخ خواهي و پاسخ گوئي قرار خواهد داد و از هرزروي سرمايه انساني، زماني، مالي و ... جلوگيري خواهد كرد انشاالله.
لذا در اولين گام مشروح بيانات معظم له در ديدار با مجمع نمايندگان طلاب و فضلاى حوزه علميه‌ قم را كه در تاريخ 07/09/1368 ايراد گرديده، منتشر مي نمايد:

بقيه در ادامه

 

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم

در ابتدا از زحمتى كه شما برادران عزيز و آقايان محترم كشيديد و از قم تشريف آورديد تا درباره‌ى مسأله‌يى كه به نظر همه‌ى ما، يكى از اهم مسائل امروز دنياى اسلام و احبّ موضوعات براى ماست - يعنى مسأله‌ حوزه - با يكديگر صحبت و تبادل نظر كنيم، خيلى متشكرم و اميدوارم كه اين ملاقات، منشأ خير باشد و براى من و شما آقايان، پيش خداى متعال حسنه‌يى به حساب آيد.

نفس عنوان "مجمع نمايندگان طلّاب قم " يك عنوان شيرين و اميدبخش و بيداركننده‌ى آرزوهاى ديرين در باب حوزه‌ى علميه است. اين‌كه طلّاب قم به اين عزم راسخ برسند كه بايد تشكّل و حضور و تلاشى براى بهسازى حوزه داشته باشند و اين عزم در مقام عمل به آن‌جا برسد كه انتخاباتى صورت بگيرد و نمايندگانى برگزيده بشوند، مژده‌ى بسيار بزرگى است.

* سابقه بحث تحول در حوزه
--------------------------------
مسأله‌ى اصلاح حوزه، چيزى نيست كه در اين زمان مطرح شده باشد؛ از سالها پيش در قم، اين مسأله مطرح بوده است. در آن سالهاى اولى كه وارد قم شدم (سال 37)، فضلاى جوانى را يافتم كه دور هم مى‌نشستند و اين آرزوها را به زبان مى‌آوردند و تكرار مى‌كردند و براى تحقق آن، تلاش مى‌نمودند. بعد در آن وقت براى ما معلوم شد كه در دوره‌ى قبل از ما - يعنى قبل از ورود مرحوم آيةاللَّه‌العظمى بروجردى(رضوان‌اللَّه‌عليه) به قم - نيز همين افكار مطرح بوده است و فضلاى برجسته و خوشفكر و خوشنام، دنبال آن بوده‌اند. بعد كه قدرى بيشتر با مسائل مربوط به حوزه‌ها آشنا شديم، فهميديم كه حتّى ريشه‌ى اين قضايا قبل از اينهاست و در نجف زمان مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى(رضوان‌اللَّه‌عليه) اين حرفها بين طلّاب جوان و روشنفكرِ آن روز مطرح بوده است.

دو نفر براى من مشروحاً و مفصلاً جريانى را كه ده دوازده نفر از فضلاى آن روز نجف - مثل مرحوم آقاى ميلانى، مرحوم آقا سيد على مددقاينى و عده‌يى ديگر - پيش مرحوم آقا سيّد ابوالحسن رفتند و درخواست خود را با ايشان در ميان گذاشته بودند، نقل كرده‌اند: يكى مرحوم علامه‌ى امينى - صاحب‌الغدير - بود و ديگرى مرحوم آقا سيّد حسن تهامى(رضوان‌اللَّه‌عليه) كه از مجتهدان و علماى برجسته‌ى كشور ما محسوب مى‌شد و سالهاى متمادى در بيرجند منزوى شده بود و قدرش ناشناخته ماند تا وفات كرد. ايشان هم قبل از مرحوم امينى، در سال 41 يا 42 كه من براى منبر به بيرجند رفته بودم، عين همان صحبتِ مرحوم آقاى امينى را نقل كرد و جزييات قضيه را به من گفت كه حالا نمى‌خواهم با تفصيل آن را مطرح كنم.

* چرا تحول در حوزه محقق نشده است؟
---------------------------------------------
سؤالى كه پيش مى‌آيد، اين است كه چرا تفكر و انديشه‌يى كه بيش از نيم قرن در حوزه‌هاى علميه سابقه دارد، جامه‌ى تحقق نپوشيده است. مرحوم آقاسيّدابوالحسن، در سال 1325 وفات كردند. اين افكار ممكن است مثلاً پنج يا ده سال قبل از وفات ايشان مطرح بوده باشد. از سال 1320 تا آن سالهايى كه ما به قم رفتيم - يعنى تا سال 36 يا 37 - و بعد از آن تا زمان فعلى، چرا آن آرزوها و چيزهايى كه هميشه زبدگان و روشنفكران و فضلا و دلسوزان و دردمندانِ حوزه‌ها دنبالش بودند، تحقق پيدا نكرده است؟

خواهش مى‌كنم يكى از كارهايى كه شما آقايان مجمع نمايندگان طلّاب در دستور كار قرار مى‌دهيد، تحقيق در مورد همين مسأله باشد. آيا ما خيلى تنبل بوديم؟ آيا انگيزه‌ها كم بوده است؟ آيا ابزار كار در اختيار نبوده است؟ آيا مانعى به صورت شناخته وجود داشته يا موانع و روادعى به صورت مبهم و مرموز ايجاد مى‌شده است؟ همه‌ى اينها قابل بررسى است و علت هركدام باشد، امروز حجت بر ما تمام است كه آنچه را كه در طول سالهاى متمادى انجام نشده، انجام بدهيم.

* امروز در زمينه تحول در حوزه حجت برهمه تمام شده است
امروز، انقلاب اسلامىِ پيروزمندى بر محور حوزه‌ علميه به پيروزى رسيده و نظامى به وجود آمده است. حوزه، در اين نظام كه بيگانه نيست؛ بلكه از لحاظ حرمت و تأثير واقعى و آينده‌نگرى، محور و هسته‌ى مركزى است - در اين‌كه بحثى نيست. امروز، بهانه‌ها منقطع است و همه بايد براى ساختن و اصلاح حوزه - و اگر اين تعبير به گوشها سنگين نيايد، بگوييم براى مدرنيزه كردن حوزه - منطبق با نيازها بكوشند. همه مسؤوليت دارند و تمام كسانى كه دستشان مى‌رسد كارى انجام بدهند - از طلّاب تا فضلاى جوان تا مدرّسان و مراجع عظام(اعلى‌اللَّه كلمتهم) تا مسؤولان كشور و مؤمنان و علما و دين‌باوران و مخلصان دانشگاهى كه در سطح كشور هستند - هر كدام مى‌توانند سهمى در اين كار داشته باشند.

البته در اين مورد، من براى خودم احساس مسؤوليت مى‌كنم و در حيطه‌ى خاصى، آنچه را هم كه احساس كنم تكليف من است، ان‌شاءاللَّه آن را انجام خواهم داد و منتظر نمى‌مانم كه شرايط خاصى پيش بيايد. اگر واقعاً در اين زمينه تكليف شرعى فعلى منجّزى را احساس كنم، در آن حدى كه به من مربوط خواهد شد، به فضل پروردگار معطل نخواهم ماند؛ ليكن تكاليف عمده‌يى بر دوش شما آقايان فضلاى حوزه و مدرّسان و عامه‌ى طلّاب و حضرات مراجع عظام است.

اما چند مطلب را مى‌خواهم مطرح كنم كه طرح يكى از آنها را جلو مى‌اندازم و آن، راجع به نفس تشكل شماست. اين تشكل، چيز بسيار خوبى است. آنچه كه اتفاق افتاده - يعنى انتخاباتى كه انجام گرفته و اساسنامه‌يى كه در دستور كار شماست - كار مباركى است كه بايد محكم آن را حفظ كنيد و نگذاريد به هيچ وجه با ايراد شبهه، كار لنگ بماند. كارِ مهمى انجام گرفته است.

*بايد مشخص بشود كه مى‌خواهيم در حوزه چه كار بكنيم
-------------------------------------------------------------
خداوند، نور و رحمت و فضل خودش را بر روان پاك امام عظيم‌الشّأن ما - آن انسان استثنايىِ دوران معاصر - فرو ببارد كه در آخرين قدمهاى زندگىِ سرشار از بركت خود، چنين بركتى را به وجود آوردند. "من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها "(202). هر كارى بكنيد، دنباله‌ى آن سنت حسنه‌يى است كه ايشان با پيام پُرطنين و پُرمحتوا و سرشار از روح و تپش خود، بنيانگذارى كردند. اين را دنبال كنيد و سعى نماييد در همان چارچوبى كه امام در آن پيام آوردند، كار را محتوا بدهيد و پيش ببريد؛ يعنى نگذاريد اندكى توقف در كار به وجود آيد.

اگر تشكيلاتى به وجود آمد، اما هدف روشنى نداشت، يا هدف داشت و ليكن برنامه‌ريزى براى رفتن به سمت آن هدف انجام نگرفت و تشكيلات بى‌كار ماند، به خودى خود، تشكيلات از هم خواهد پاشيد و اگر هم بماند، صورت بى‌جانى خواهد بود. خاصيت تشكل انسانى اين است. هدف را محدّد كنيد و مشخص نماييد كه مى‌خواهيد چه كار كنيد. هدف را از پيام امام(ره) بگيريد. امام در اين پيام، پيشنهاد و طرح خاصى را ارايه نفرمودند؛ اما اول تا آخر پيام، سرشار از جهتها و اَعلام لازم و تابلوهاى سر راه است كه انسان را هدايت مى‌كند. بايد هدف اين پيام مبارك - كه من ديدم آقايان روى آن كار خوبى كردند و نكات پيام را استخراج نمودند و روى آن تأمل و دقت كردند - روشن بشود و حيطه‌بندى گردد. بايد مشخص بشود كه مى‌خواهيم در حوزه چه كار بكنيم. بعد بر اساس آن هدف، برنامه‌ريزى كنيد و بر پايه‌ى آن برنامه‌ريزى، هر دستگاهى مشغول كار خودش بشود.

اگر بتوانيد كارى بكنيد كه هر طلبه‌ى احساس مسؤوليت‌دارى در قم، صبح كه بلند مى‌شود، همچنان كه به فكر برنامه‌ى درس و بحث روزانه‌اش است، بداند كه براى آن هدف چه‌كار بايد بكند. اين، شكل ايده‌آل كار است و حد اعلى مى‌باشد. ليكن اگر اين كار هم نشود، همين اندازه معلوم باشد كه شما مى‌خواهيد ده سال ديگر چه اتفاقى در قم بيفتد و حوزه در ده سال ديگر چه فرق و تفاوتى با امروز داشته باشد. اين، تعقيب همان هدف است. اين را مشخصش كنيد و بر اساس آن هدف، برنامه‌ريزى نماييد.

*نقش مراجع تقليد در تحول حوزه
----------------------------------
سؤالى پيش مى‌آيد و آن اين است كه رابطه‌ى اين مجموعه با هدفهاى عمومى حوزه، چه رابطه‌يى است؟ آيا حوزه‌ى علميه بايد به دست طلّاب و با اراده و فكر آنها متحول و متغير بشود يا شكل ديگرى وجود دارد؟ طبيعى است كه در حوزه، مراجع معظم حضور دارند كه آنها طلبه‌ها و فضلا و مدرّسان سابق و مراجع امروزند. يعنى راهى را كه شما امروز طى مى‌كنيد، آنها مثلاً چهل يا پنجاه سال پيش، با سلامت طى كرده‌اند و امروز مرجع تقليد شده‌اند. پس، نقش آنها در آينده‌ى حوزه، نقش بسيار بارزى است؛ كمااين‌كه در همين پيام هم، امام(ره) به نقش مراجع در آينده تصريح مى‌كنند.

اين فكر براى ما پيدا نشود كه طلبه‌ها بايد مثل نيروهاى انقلاب كه در جاهايى از پايين به بالا انقلاب شروع شد و بالاييها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل كنند. طلّاب تصور نكنند كه مى‌توانند انقلابى را از پايين شروع كنند و حوزه را به صورتى كه مى‌خواهند، در بياورند و بعد به مراجع و بزرگان بگويند: بسم‌اللَّه، اين حوزه را اداره كنيد! اين كار، نه شدنى است و نه جايز مى‌باشد؛ زيرا در اين‌جا، مسأله‌ى تقابل قشر پايين و بالا - مثل كارگر و سرمايه‌دار و كشاورز و مالك - نيست؛ بلكه همه سر و ته يك مجموعه هستند. آن مثال اعلى و رب‌النوعش وجود دارد، بقيه هم بالقوه‌هايى هستند كه به آن‌جا منتهى خواهند شد. بنابراين، جهت حركت، همان جهت است البته، همه نمى‌كوبند كه مرجع بشوند و صحيح و جايز و مفيد هم نيست؛ اما جهت، جهتِ فقاهت و دين‌شناسى و همان چيزى است كه امروز مراجع ما در سطح بالاى آن قرار دارند. بنابراين، مراجع كه حسابشان مشخص است و در آينده‌ى حوزه، نقش وافرى هم دارند و بدون نظر و موافقت و كمك و اراده و اقدام آنها، نه جايز و نه ممكن است كارى انجام بگيرد.

خوشبختانه، مراجع ما موافقند. امروز، مراجع ما مثل مراجع دوران مرحوم آقاسيّدابوالحسن اصفهانى نيستند كه فقط به تدريس فقه و اصول راضى باشند. خاطره‌يى را مرحوم آقاى تهامى(رضوان‌اللَّه‌عليه) مى‌گفتند كه همين نكته را ثابت مى‌كند. ايشان مى‌گفتند كه جلسه‌يى با مرحوم آقا سيّد ابوالحسن اصفهانى برگزار كرديم و در آن جلسه مطرح شد كه طلّاب برنامه و نظام پيدا كنند و بعضى از علوم جديده را بخوانند و زبان خارجى ياد بگيرند. ايشان هم اجمالاً موافقت كردند و بناشد طرحى فراهم بكنيم. جلسه‌ى دوم كه خدمت ايشان رفتيم، در اتاق بيرونى به‌انتظار نشستيم. ايشان از اتاق شخصى خود تشريف آوردند و در چارچوبِ در ظاهر شدند. ما بلند شديم و احترام كرديم. ايشان در حالى كه قباى دگمه نبسته بر تن داشتند، گفتند كه من نمى‌خواهم بيايم بنشينم؛ فقط خواستم نكته‌يى را به آقايان بگويم و آن اين است كه اين پول و شهريه‌يى كه من به طلّاب مى‌دهم، ملك شخصى من است. به اين صورت كه آن را قرض مى‌كنم، بعد كه وجوهات آمد، قرض خودم را ادا مى‌كنم. بنابراين، شهريه‌يى كه من مى‌دهم، ملك من است و من راضى نيستم كه كسى اين سهم امام و شهريه را مصرف كند؛ در حالى كه غير از فقه و اصول چيز ديگرى را در حوزه بخواند. ايشان، اين مطلب را گفتند و در را بستند و رفتند. آقاى تهامى مى‌گفتند: ما همين‌طور متحير مانديم چه كنيم. ما آمده بوديم با ايشان ترتيبات دروس جنبى و كلام و تفسير و اخلاق و زبان انگليسى و امثال اينها را بدهيم و ايشان هم همين‌طور سَرِپا جوابمان را دادند و تشريف بردند!

البته، آقاسيّدابوالحسن اصفهانى، مرجع بزرگوار عالم شيعه است و حق فراوانى هم به گردن اسلام و تشيع و روحانيت و فقاهت دارد. ما به ايشان اعتراضى نداريم. تشخيص ايشان اين بوده؛ ليكن امروز مراجع اين‌گونه نيستند. امروز، مراجع به ضرورتهايى كه حوزه با آنها مواجه است، آشنا هستند و براى آن‌كه حوزه را - آن‌چنان كه نياز زمان است - سازماندهى بكنند، آماده‌اند. من، اين نكته را از روى قراينِ تقريباً علميه و از روى سوابق گذشته عرض مى‌كنم. ما كه آن وقتها در قم بوديم و افكار آقايان را از نزديك مى‌شناختيم، مى‌دانيم كه الان خوشبختانه وضعيتِ گذشته وجود ندارد و مراجع ما الان با اين برنامه‌ريزى و آينده‌نگرى موافقند و در اين زمينه‌ها همكارى و تدبير و ابتكارِ عمل و پشتيبانى و عزم و تصويب و تأييد را خواهند داشت.

*نقش مدرسان حوزه در تحول حوزه
--------------------------------------
بعد سراغ مدرّسان - و به طور خاص جامعه‌ى مدرّسين - مى‌آييم. امام(ره) در پيام خود، به جامعه‌ى مدرسين اشاره كردند و خطاب به طلّاب فرمودند كه شما جذب جامعه‌ى مدرّسين بشويد. مسأله، جذب شدن است. جذب شدن به چه معناست؟ همه مى‌توانند اين نكته را بفهمند. امام در پيام خود، جهت را مشخص كردند. در آن وقتها، حرف و فكرى در حوزه رايج بود و به آن دامن هم زده مى‌شد كه جامعه‌ى مدرّسين را از همه‌ى امور حوزه و انقلاب، بكلى مسلوب الاعتبار و الاختيار بكنند. امام با پيام خود خواستند با اين فكر معارضه كنند و صريحاً نيز مبارزه كردند. توصيه‌ى امام به فضلا و مدرّسان اين بود كه به نظر طلّابِ جوانِ انقلابىِ مؤمن توجه شود و با آنها گرم بگيرند و به همان طلّاب انقلابى هم گفتند كه شما جذب جامعه‌ى مدرّسين بشويد. پس نمى‌شود ما يك حركت طلبگى و حوزه‌يى عمومى داشته باشيم؛ در حالى كه اين طرف از آن طرف جدا باشد. اين دو طرف، يك جريان هستند كه بايد با هم باشند و همچنان كه در اساسنامه‌ى شما آمده است، مجموعه‌ى طلّاب، مجموعه‌ى مدرّسان را در رتبه و رده‌يى بالاتر از خودشان مشاهده كنند.

شوراى مديريت هم همين‌طور است. البته، شوراى مديريت و جامعه‌ى مدرّسين، هر دو عناوينند. اگر چه اشخاص محترم و بزرگوار فراوانى در اين مجموعه‌ها هستند كه ما بايد به حضور چنين عناصرى در مجموعه‌ى حوزه‌ى علميه‌ى خود افتخار كنيم؛ اما آنچه كه مورد نظر امام بزرگوار و عزيزمان بود، عنوان شوراى مديريت و جامعه‌ى مدرّسين است. بالاخره افراد در اين شورا و آن جامعه مى‌آيند و مى‌روند؛ همچنان كه در مجموعه‌ى شما مجمع نمايندگان، افراد مى‌آيند و مى‌روند. بنابراين، قوام عنوان به افراد نيست. عنوان، عنوان است و محل ورود مدح و ذم و داشتن اعتبار و امثال اينهاست. البته، افراد در ذيل اين عنوان قرار مى‌گيرند و مصداق آن مى‌شوند؛ ولى بعضى از افراد به عناوين - بيش از آنچه كه دارد - اعتبار مى‌بخشند.

تحول در حوزه يك كار ذوجوانب است
پس، ملاحظه مى‌كنيد آنچه كه در حوزه‌ى علميه بايد انجام بگيرد، يك حركت سازنده و يك كار ذوجوانب است؛ يعنى فكر و اراده و تشخيص طلّاب - بخصوص نيرويشان - در آن نقش دارد. همچنين مدرّسان و جامعه‌ى مدرّسين و فضلا و شوراى مديريت و مراجع محترم و معظم در او نقش دارند. يك كار چند بعدى بايد انجام بگيرد. در اين جمع و در اين صفحه‌ى مشتركٌ‌فيه، سهم طلّاب چيست؟ آن را جستجو و دنبال كنيد. اين چيزى است كه بايد در بحثهاى شما مورد توجه و تأمل قرار بگيرد و پس از آن، با برنامه‌ريزى و بدون اندكى وقفه، پيش برويد. بنابراين، حركت مباركى است كه بايد دنبال بشود. خصوصياتى هم كه مطرح كردم، در اين حركت وجود دارد.

* توقع ما از حوزه
---------------------
ما واقعاً مى‌خواهيم حوزه را چگونه بسازيم؟ وقتى كه بحث سازندگى و تشكيلات و نوسازى حوزه مى‌شود، نبايد فوراً ذهنها به اين طرف برود كه حالا مى‌خواهيم تمام پايه‌هاى حوزه را به هم بريزيم. نه، اصلاً چنين چيزى نيست. بايد از موجودى ارزشمند حوزه‌ى علميه‌ى قم استفاده بشود و سازماندهى و جهت‌دهى بشود و از دوباره كاريها پرهيز گردد. اين كار براى چيست و مى‌خواهيم چه چيزى در حوزه تحقق پيدا بكند؟ اصل قضيه اين است. دوسه نكته را در اين مورد مطرح مى‌كنم تا معلوم بشود كه توقع ما از حوزه چيست.

مطلب اول اين است كه نظامى بر اساس اسلام تحقق پيدا كرده است و موفقيت و عدم موفقيت آن در دنيا و تاريخ، به حساب اسلام گذاشته خواهد شد؛ چه من و شما بخواهيم و چه نخواهيم. اين نظام، بر محور تفكرات اسلامى بنا شده و بايستى بر محور مقررات و بينشهاى اسلامى اداره بشود. اين تفكرات و بينشها و مقررات، در كجا بايستى تحقيق و تنقيح بشود؟ اين استفهامها، در كجا بايد پاسخ داده بشود؟ اگر حوزه‌ى علميه‌ى قم كه امروز در كشور ما و بلكه در عالم تشيع، مادر و محور حوزه‌هاى علميه است و در درجه‌ى بعد بقيه‌ى حوزه‌ها، تنقيح و تبيين مقررات و احكام و معارف اسلامى را - كه نظام با آنها حركت خواهد كرد - به عهده نگيرند، چه كسى بايد به عهده بگيرد؟ حوزه‌ها بايستى اين مسؤوليت را احساس بكنند.

حوزه، تاكنون اين مسؤوليت را به صورت مستقيم بر عهده نگرفته است. من، اين نكته را به صورت صريح عرض مى‌كنم. غيرمستقيم به عهده گرفته است؛ ولى مستقيم نه. در حوزه‌ها كسانى هستند كه كار و تلاش مى‌كنند و از لحاظ فكرى، مشكلات و گرههاى نظام را با مباحث خود باز مى‌كنند. كسانى از حوزه‌ها متخرج شده‌اند و به سراسر كشور يا در داخل تشكيلات گوناگون نظام رفته‌اند و كار مى‌كنند؛ اما حوزه - به ماهى حوزه - هنوز تنظيم و تدوين مقررات اسلامى و نظام ارزشى اسلام و اخلاق عمومى‌يى را كه ما مى‌خواهيم ملت داشته باشند و متكى به مدارك قطعى شرع باشد و ديگر جاى بحث و لَيت و لعلّ ولِمَ و بِمَ نداشته باشد، متكفل نشده و الگوى زندگى اسلامى را ارايه نداده است. هى به ما مى‌گويند: الگوى زندگى اسلامى را بدهيد. چه كسى بايد اين كار را بكند؟ طبيعى است كه حوزه بايد در اين جهت گام بردارد.

حوزه بايد مراكز متعدد تحقيقاتى داشته باشد تا در تمام اين زمينه‌ها، مثل يك مجموعه‌ى توليدى مرتب و مدرن كار كند و محصول بدهد. اگر چنانچه دستگاه در مسأله‌يى دچار سؤال شد - مثل مسأله‌ى زمين و موسيقى و در يك چارچوب وسيعتر، سيستم اقتصادى و روابط خارجى و ارتباط با ملتها و مسائل پولى و ارزشهاى كارگزارانِ حكومت و صدها مسأله از اين قبيل كه هر دستگاهى همواره با اين سؤالات از لحاظ مبنايى مواجه است كه ما بر چه اساسى قانون بگذرانيم و بر چه اساسى مقررات ادارى بگذاريم و بر چه اساسى عمل بكنيم - بداند كه مركزى اين گونه سؤالها را جواب مى‌دهد.

حوزه‌هاى علميه - مخصوصاً حوزه‌ى علميه‌ى قم - در تصوير مطلوب و ايده‌آلى، يك كارگاه ايدئولوژى و مركز ايدئولوگهاست. البته - همان‌طور كه مطرح كردم - تاكنون حوزه اين نقش را مستقيماً به عهده نگرفته است. اگر چه بركات نازل بر اين كشور، از شخص شخيص امام بزرگوارمان - كه ريشه‌ى همه چيز و مايه‌ى اصلى همه‌ى اين بركات بود - ناشى مى‌شد و ديگران همه متخرجان حوزه‌اند؛ اما اين غيرمستقيم است. حوزه بايد مستقيماً در اين مسائل دخالت كند.

مطلب دوم در باب كارهاى اصلى‌يى است كه بايد از حوزه توقع داشته باشيم. ما وقتى به تصوير دنياى اسلامى كشورمان نگاه مى‌كنيم، پنج كار اصلى را مى‌بينيم كه بايد انجام آن را از حوزه توقع داشته باشيم. از آن پنج كار، سه كار است كه خود حوزه براى بقاى خودش، تقريباً به آنها احتياج دارد و دو كار ديگر را بيرون حوزه بدان احتياج دارند. البته، اين تعريف و تقسيم‌بندى‌يى كه ما مى‌كنيم، جامع و مانع نيست.

كار اول، عبارت از مرجعيت و افتاست. مردم هميشه محتاج مرجع و مفتى هستند و حوزه متكفل تربيت و توليد مرجع و مفتى است.
كار دوم، تربيت مدرّس است. حوزه، طبعاً مدرّسانى لازم دارد كه بايد در خود حوزه تربيت بشوند.
كار سوم، تحقيق و تأليف در مسائل علمى است؛ چه كارهايى كه از بيرون به حوزه عرضه مى‌شود و چه كارهايى كه متعلق به خود حوزه است و به محققان و مؤلفانى كه كتابهايى بنويسند، احتياج دارد و چه كتابهايى كه براى بيرون حوزه لازم است و چه كتابهايى كه حاوى تحقيقات جديد در مسائل فقهى است و شيوه‌ى نوين استنباط را بيان مى‌كند - كه امام در همين پيام و يكى از پيامهاى قبليشان به آن اشاره كردند - و چه كتابهاى درسى. اين سه كار، بيشتر به درون حوزه توجه دارند؛ ولى دو كار ديگر به بيرون حوزه نگاه مى‌كنند.

كار چهارم، مسأله‌ى قضاست. سيستم قضايى اسلامى، فقيه و مجتهد و عادل را مى‌طلبد. قضاى اسلامى اين است. آن وقتى كه ما مجتهد و مفتى و صاحب‌نظر نداريم، به قاضى مأذون مِن قِبَل‌المجتهد اكتفا مى‌كنيم. اين از باب ضرورت است كه "الضّرورات تبيح المحذورات ". آن وقتى كه قاضى عادل قطعى نداريم، به آن‌كه مورد اعتماد باشد، اكتفا مى‌كنيم؛ والّا بايد فقيه و مجتهد عادل، منصب قضا را به عهده بگيرد. پس، اين هم كار ديگر حوزه‌هاى علميه است كه بايستى دايماً يك رشته از رشته‌هاى پنجگانه‌ى آن، براى اين مهم كار كند.

كار پنجم، تبليغ در سطح وسيع و به شيوه‌ى مطلوب و مدرن است كه در مطلب سوم، شأن تبليغ و ابعاد گوناگون تبليغى را كه امروز از ما متوقع است، توضيح خواهم داد.

اين پنج مسؤوليت را حوزه‌ى علميه بايد انجام بدهد. آيا بدون نظم و تقسيم‌بندى و تقسيم كار و كوتاه كردن راهها و زدن از زوايد و پرداختن به بعضى از كارهاى لازمى كه امروز به آنها پرداخته نمى‌شود، ممكن است اين پنج وظيفه را از حوزه متوقع باشيم و حوزه آنها را برآورده كند؟ ما بايد حساب كنيم فرضاً در سى سال آينده، اين كشور اسلامى چند نفر قاضى مجتهد عادل لازم دارد. حوزه بايستى اين طور خيز بردارد كه بتواند تا سى سال آينده، اين تعداد را تربيت كند. همچنان كه براى تربيت پزشك، به دانشگاهها مى‌گوييم مثلاً براى بيست سال آينده، اين تعداد پزشك لازم داريم. دانشگاههاى پزشكى هم طورى برنامه‌ريزى مى‌كنند كه اين نياز تأمين بشود. حالا اگر پزشك نداشتيم، از كشورهاى ديگر مى‌آوريم؛ ولى اگر ملا نداشتيم، از كجا بياوريم؟ اين توقع نيز جز با سازماندهىِ درست انجام نمى‌گيرد.

مطلب سوم در باب حوزه و انتظاراتى است كه از حوزه مى‌رود. آقايان! ما ملت ايران، انقلاب بسيار بزرگى كرديم. عظمت اين انقلاب، خيلى زياد است و من محكم به شما عرض مى‌كنم كه اغلب ما خيلى از چيزها را مى‌دانيم؛ ولى هنوز نمى‌دانيم چه كار عظيمى انجام گرفته است. اين انقلاب، حادثه‌ى فوق‌العاده و عجيبى است. همه‌ى دنياى استكبار و طغيان و جاهليت يك‌طرف و اين انقلاب طرف ديگر. واقعه‌ى خيلى مهمى اتفاق افتاده است و در خودش اين كفايت را مى‌بيند كه به مصاف تمام طغيان و كفر جهانى برود. ما در اين انقلاب قرار گرفته‌ايم و نمى‌فهميم چه قدر بزرگ و مهم است.

اين انقلاب، با اين عظمت و ابعاد و آثار عملى، از لحاظ ارايه‌ى مبانى فكرى خودش، يكى از ضعيفترين و كم‌كارترين انقلابها و بلكه تحولات دنياست. مثلاً وقتى بازار مشترك به وجود مى‌آيد، دهها كتاب و جزوه و تحقيق و فيلم، در باب مبانى فكرىِ اين كار، در سطوح مختلف منتشر مى‌شود و براى اقتصاددانها و سياستمدارها و عامه‌ى مردم و جهانِ مصرف‌كننده و توليدكننده ارسال مى‌شود. مگر بازار مشترك چيست؟ آيا غير از اين است كه چند كشور دور هم نشسته‌اند و مثل چند تاجر با هم تجارت مى‌كنند و مبادلات بازرگانى دارند؟ بازار مشترك، مثال كوچكى در دنياست؛ ولى اگر شما انقلابهاى بزرگ دنيا را هم در نظر بگيريد، باز هم مشخص مى‌شود كه ما كم كار كرده‌ايم.

وقتى انقلاب اكتبر تحقق پيدا مى‌كند، در طول ده پانزده سال، آن قدر كتاب و فيلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مبانى فكرى اين انقلاب نوشته مى‌شود كه در كشورهايى كه باد آن انقلاب به آنها رسيده، ديگر مردم احتياجى ندارند از كتابهاى آنها استفاده كنند! آن قدر فضاى ذهنى پُرشده است كه روشنفكرهاى خود كشورها مى‌نشينند راجع به مبانى ارزشى و فكرى آنها كتاب مى‌نويسند! در سه چهار دهه‌ى گذشته، چه قدر ايرانيها درباره‌ى مبانى فكرى انقلاب شوروى، به زبان فارسى كتاب نوشتند؛ چون ديگر اشباع شده بودند. يعنى آنها اين‌قدر نوشتند كه همه‌ى روشنفكرهايى كه به نحوى از لحاظ فكرى با آنها ارتباط پيدا مى‌كردند، از لحاظ فكرى اشباع مى‌شدند و بعد يك آدم مثلاً دست به قلم و با فكر و روشنفكرى، خودش مى‌جوشيد و مطالبى - غير از ترجمه‌هاى فراوانى كه از آثار آنها مى‌شد - مى‌نوشت.

ما چه كار كرديم؟ كارى كه ما در اين زمينه كرديم، واقعاً خيلى كم است. گاهى انسان دلش نمى‌آيد كه بگويد در حد صفر؛ چون واقعاً كسانى با اخلاص كارهايى كرده‌اند. اما اگر نخواهيم ملاحظه‌ى اين جهات عاطفى را بكنيم، بايد بگوييم يك ذره بيشتر از صفر و خيلى خيلى كم كار شده است. البته، اين كم كارى دلايلى دارد: بعضى از روشنفكران و متفكران اصلى را در اول كار از ما گرفتند و بعضى از آنها نيز مشغول كارهاى گوناگون اجرايى شدند؛ اما اساس قضيه اين است كه ما توليد نكرديم. يازده سال از انقلاب مى‌گذرد؛ خوب بود كه صدها نويسنده‌ى اسلامى، مبانى اسلام را بنويسند - چون انقلاب ما اسلامى است - و منتشر بكنند. مى‌بايست تربيت مى‌كرديم كه نكرديم. اين، يكى از كارهاى حوزه است. نمى‌خواهم بگويم كسانى كه بيرونِ حوزه‌ها نشسته‌اند، مسؤوليتى ندارند؛ اما بيشترين مسؤوليت را حوزه‌ى علميه - و بيش از همه قم - دارد. قم بايستى محصول وافرى در اين زمينه مى‌داد.

اگر به مسؤولان راديو مى‌گوييم: چرا شما براى مسائل اسلامى منتشر شونده در راديو، اين‌قدر ضعيفيد؟ خواهند گفت: بنويسيد تا ما بخوانيم. حوزه‌ى علميه در اين زمينه‌ها موظف است. مثلاً شما مى‌بينيد كه در راديو در باب زندگى ائمه و يا اين قطعه‌هاى دينى‌يى كه مى‌خوانند و صحبت مى‌كنند و بحثهاى دينى‌يى كه در آن رسانه مى‌شود و از لحاظ حجم هم زياد است - ليكن كم‌اثر مى‌باشد - واقعاً شايد بشود گفت كه اين مطالب، يك نفر را مسلمان و هوشمند و داراى بينش در باب مسائل اسلامى نمى‌كند. مطلبى كه ارايه مى‌شود، يا خيلى ضعيف است و يا نحوه‌ى ارايه‌اش خيلى ضعيف مى‌باشد؛ به خاطر اين‌كه بدون هنر و زبان خوب و قدرت القا بيان مى‌شود. يعنى يا آدمهاى معمولىِ متوسط، آن مطالب را بيان مى‌كنند و يا اين‌كه افراد كج سليقه‌يى مى‌آيند و يك سرى مطالب عجيب و غريب - صورتاً عرفانى و باطناً پوچ - را مطرح مى‌كنند.

اوايلى كه شعر نو رايج شده بود، يك عده از اين جوانها مى‌آمدند و همين‌طور چيزى مى‌گفتند. در آن زمان شايع بود كه وسطهاى يك شعر را پاك مى‌كنند و خيال مى‌كردند شعر نو مى‌سرايند! البته، اين شايعه واقعيت هم داشت و در مواردى به نحو موجبه‌ى جزييه اتفاق هم افتاده بود. بعضى از مطالب عرفانى كه در راديو مطرح مى‌شود، همين حالت را تداعى مى‌كند و بعضى خيال مى‌كنند عرفان همين است كه آدم چيزى ببافد! ديده‌اند كه اگر كسى مطالب عرفانى مى‌گويد، آدم نمى‌فهمد. به همين خاطر خيال كردند هر مطلبى كه آدم نفهميد، عرفان است! يك چيزى مى‌سازند و با يك زبان بى‌ربطِ چرندى، در رسانه‌هاى ما پخش مى‌كنند و هر چه آدم فكر مى‌كند، مى‌بيند هيچ چيز در آن پيدا نمى‌شود و هيچ معنايى ندارد. به مسؤولان راديو اعتراض مى‌كردم كه چرا اين‌طورى است؟ در دلم به خودم جواب دادم كه اينها چه كار كنند و به چه كسى مراجعه كنند و از چه كسى بخواهند؟ تا من بگويم: چرا اين‌گونه است؟ مى‌گويد: بنويسيد تا من بخوانم. من چه جوابى بايد به او بدهم؟ وضع تبليغ ما اين است و حوزه‌ى علميه در اين زمينه‌ها موظف مى‌باشد.

در حوزه‌هاى علميه، استعدادهاى فوق‌العاده وجود دارد. واقعاً فهميدن بعضى از مطالبِ اصولى و فلسفى و بعضى از ريزه‌كاريهاى فقهى، مشكلتر از فهميدن بسيارى از فرمولهاى علمى دنياست و طلبه‌ها با آن دقت فكرى خودشان، اين مطالب را مى‌فهمند. مگر مى‌شود آدم مغزى مثل مغز صاحب "قوانين " به آسانى پيدا كند؟ در حوزه‌هاى علميه، از اين قبيل متفكران كه مرتب فكر و دقت و ريزبينى مى‌كنند، زياد است. اگر اين استعدادها و خلاقيتها و ذوقهايى كه گاهى مشاهده مى‌شود، به شكل صحيحى به سمت يك تبليغ درست هدايت شود، ما ديگر محتاج چيزى نيستيم.

خارجيها كتاب مى‌نويسند و ما بايد پاسخ آنها را بدهيم. يكى از وعاظالسلاطين مصرى - كه واقعاً حيف است وعاظ السلاطين بناميم؛ بلكه بايد آنها را خدام‌السلاطين ناميد؛ چون وعاظ السلاطين بعضى وقتها سلطان را وعظ مى‌كردند - كتابى به نام "الشيعة والمهدى والدّروز " نوشته و به اصطلاح، تحقيقى در باب شيعه و حضرت مهدى و دروز كرده است. حالا چه ارتباطى بين شيعه و دروز وجود دارد، خودش بحثى است! اين خدام السلاطين، از بس پول و ثروت فهد و صدام و شاه‌حسن را در شكمهاى خود ريخته‌اند كه ديگر چاشته‌خور شده‌اند و گرفتن اين همه شيرينى و لذت از آنها سخت است. آنها واقعاً ضايع شده‌اند و اگر علم و دين هم مى‌داشتند، حالا ديگر به دردشان نمى‌خورد. از اين نوع كتابها زياد مى‌نويسند. ما بايد در حوزه‌ى علميه‌ى قم و در مراكز علمى خود، صد جواب رد در مشتمان داشته باشيم و به آنها پاسخ بدهيم.

هنوز كه هنوز است، در دنياى اسلام به ما مى‌گويند: شما قايل به تحريف قرآنيد! چرا كه يك روز فصل‌الخطابى نوشته شد و ما هنوز نتوانسته‌ايم آن قدر فضاى فرهنگى دنياى اسلام را از حرف حق خودمان و اين‌كه قايل به تحريف قرآن نيستيم، اشباع كنيم تا اگر بى‌دين لامذهبى خواست بنويسد كه شيعه قايل به تحريف قرآن است، بداند كه فردا شاگرد سر كلاسش در الازهر، يقه‌اش را خواهد گرفت كه اين كتاب شيعه پاسخ شما را داده است.

هرچه مرحوم "سيّد شرف‌الدين " و مرحوم "امينى " نوشته، همان است ديگر. البته، هر كدام از آن كتابها براى جاهايى به درد مى‌خورد؛ اما نكته اين است كه ما به صورت مدرن و طبق نيازهاى امروز، از حق خود و تشيّع و اعتقاد و انقلاب و اسلام و حتّى اماممان دفاع نكرديم. امام را متهم كردند كه مى‌گويد: پيامبران ناموفق بودند(!) ما چند جلد كتاب در جواب اين اتهام نوشتيم و به دنيا ارايه داديم و پخش كرديم؟ پس، ببينيد اينها كارهاى حوزه است. ما بايد اينها را باور كنيم.

آقايان! ما تا كى به سازمان تبليغات و وزارت ارشاد فشار بياوريم كه بنويسيد و بدهيد؟ آنها مى‌گويند: نمى‌توانيم. راست هم مى‌گويند، كار آنها نيست؛ كار حوزه و طلبه است. اين گونه كارها بايد در آن‌جاها انجام بگيرد. من از آقايان سؤال مى‌كنم كه آيا مى‌دانيد امروز در درجه‌ى اول، چند عنوان كتاب براى دنياى اسلام لازم است؟ گمان نمى‌كنم كسى از شما بداند. من شايد از بعضى از شما يك ذره بيشتر بدانم؛ اما به طور دقيق نمى‌دانم. حوزه هم نمى‌داند. اگر من ندانم، عيب نيست؛ ولى اگر حوزه نداند، عيب است. حوزه‌ى علميه بايد بداند كه مثلاً امروز پنجاه عنوان كتاب وجود دارد. در درجه‌ى اول، ما بايد در پنجاه موضوع و در درجه‌ى دوم، در صدوبيست موضوع كتاب نوشته باشيم يا بنويسيم.

بايد به تناسب تهمتهايى كه به ما مى‌زنند و به تناسب فحشهايى كه به ما مى‌دهند و به تناسب كتابهايى كه عليه ما مى‌نويسند، نيازها را بدانيم. مركز و بانك اطلاعات حوزه كجاست كه اينها را نگاه كند و درباره‌ى آن موضوعات تحقيق نمايد و بنويسد؟ يكى از كارهايى كه حوزه بايد انجام بدهد، همين است. يعنى مركزى داشته باشد و كتابهايى را كه در دنيا راجع به انقلاب نوشته‌اند، جمع كند؛ چه آنهايى كه مستقيماً درباره‌ى انقلاب است و چه آنهايى كه به خاطر انقلاب، به شيعه و يا اسلام فحش داده‌اند و چه كتابهايى كه از ما تعريف كرده‌اند و نقاط قوّت ما را - كه بعضاً خودمان هم از آنها غافل بوده‌ايم - يادآور شده‌اند.

در اين مركز، محققان حوزه بايد مشابه اين كتابها را نيز در داخل كشور جمع‌آورى كنند و مورد بررسى قرار دهند. وقتى كه محقق مى‌گوييم، فوراً ذهن به سمت پيرمردهاى از كار افتاده نرود. محققان جوان - مثل خود شما - بنشينند اينها را تقسيم‌بندى كنند و تفكر و ذهنيت انقلاب و به تعبير اروپايى آن، ايدئولوژى انقلاب را - كه متأسفانه هنوز معادل فارسى آن را پيدا نكرده‌ايم - تدوين كنند و آن را - نه در يك جلد كتاب و نه با يك بيان - بيرون بدهند؛ كه اگر از ما پرسيدند: انقلابتان چيست؟ بگوييم اين است. اگر شما چنين كارى نكرديد، ديگرانى كه غالباً صلاحيت ندارند، خواهند كرد.

مطلب چهارم اين است كه امروز تهاجم فرهنگى عظيمى عليه اسلام هست كه ارتباط مستقيمى با انقلاب ندارد. اين تهاجم، وسيعتر از انقلاب و عليه اسلام است. چيز عجيب و فوق‌العاده‌يى است كه با تمام ابعاد فرهنگى و اجتماعى و سياسى، عليه اسلام - و حتّى اسلامى كه در توده‌ى مردم الجزاير نفوذ دارد - وارد كارزار شده است. فقط يك استثنا دارد و آن اسلامِ وابسته به دستگاههاى استعمارى و فهدگونه است؛ والّا حتّى اسلامهاى به معناى اعتقاد عوامانه‌ى مردم هم مورد تهاجم است؛ چه برسد به اسلام ناب و انقلابى - و به تعبير آنها اسلام ايران - كه ديگر وضعش روشن است.

تهاجم عجيبى وجود دارد. چيزهايى كه شما مى‌شنويد - مثل حجاب در فرانسه و مبارزه با دختران محجبه در اين كشور - اينها جرقه‌هايى است كه نشان از آتشهاى زير خاكستر مى‌باشد و از كار عظيمى در پشت پرده خبر مى‌دهد. قضيه فقط اين نيست كه يك دولتِ مثلاً لاييكى بگويد كه ما نمى‌خواهيم محجبه‌يى باشد؛ نه، اينها اصلاً از اسلام به شدت احساس خطر كرده‌اند. البته، اين موضوع تازگى هم ندارد؛ از سابق نيز اين‌طور بوده است.

من در كتاب "مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان " اين نكته را يادآور شده‌ام كه يكى از نايب‌السلطنه‌هاى هند قبل از استقلال اين كشور در سال 1947 گفته بود كه اوايلى كه انگليسيها وارد هند شده بودند - يعنى بعد از دوران كمپانى هند شرقى - و مى‌خواستند حكومت هند را به دست بگيرند، گفته بودند كه مسأله‌ى ما در هند، مسلمانها هستند و بزرگترين هدف ما بايستى قلع و قمع و سركوب آنها باشد! سخن معروف "گلادستون " را هم كه حتماً شنيده‌ايد كه گفته بود: اين قرآن را بايد برداشت. استعمارگران، از قديم نسبت به اسلام همين احساس را مى‌كردند كه آن هم ناشى از چيزهايى بود كه از اسلام ديده بودند.

مدتى از قضيه‌ى تنباكو و قضاياى مختلفى كه در همان هند و افغانستان و ايران و مصر و ساير كشورها اتفاق افتاده بود، گذشته بود و استكبار و استعمار جهانى، از قدرت اسلام غافل شده بودند و ديگر آن حساسيت را نسبت به اسلام خيلى نشان نمى‌دادند. علتش هم اين بود كه از اين طرف، اسلام چيزى از خودش نشان نداده بود و آنها قدرى دچار غفلت شده بودند. چند دهه‌يى كه گذشت، انقلاب ما پيروز شد و تمام معلومات و معارف استعمارى آنها - كه در طول سالهاى متمادى اندوخته بودند - به هم ريخت و ناگهان احساس كردند كه همان اسلام قديمى - كه از او مى‌ترسيدند - با قدرت فراوان به ميدان آمده است.

اينها، راجع به اسلام كارشناس و متفكر دارند كه مى‌نشينند بررسى مى‌كنند و درباره‌ى ملتها و انديشه‌ها و روحيات و مذاهب گوناگون، پرونده‌هايى درست مى‌كنند و در مراكز تحقيقاتى و فرهنگى و جاسوسى و سياسى خود، تمام آن پرونده‌هاى آرشيو شده را دو مرتبه مطرح مى‌كنند و كارهاى تحقيقاتى جديد انجام مى‌دهند. اين‌كه مى‌شنويم در اسرائيل، سمينارى تحت عنوان "شناخت اسلام و تشيع در ايران " برگزار مى‌شود، به همين معنا و در همين جهت است. در بسيارى از جاهاى دنيا، سمينارها و جلساتِ تحقيقاتى‌يى توسط دنياى غرب و سرمايه‌دارى و استكبار تشكيل مى‌شود و تزهاى گوناگونى براى بازنگرى به اسلام مطرح مى‌گردد.

استكبار، همه‌ى وجودش را انديشمندانه در جهت اداره‌ى مطلوب خودش به كار مى‌گيرد و كاملاً با فكر حركت مى‌كند و جريانات جهانى را هدايت مى‌نمايد تا محفوظ بماند؛ چون مى‌داند كه اگر فكر و پيش‌بينى و آينده‌نگرى نكرد و اگر آمار نداشت، ضربه خواهد خورد. عاليترين و ممتازترين دستگاههاى فكرى، در اختيار استكبار است. اينها، از پانزده يا بيست سال پيش، براى مسائل بلند مدت سرمايه‌دارى، فكر و طراحى مى‌كنند و نقشه مى‌ريزند تا در آينده از آن جواب بگيرند.

من، مقايسه‌يى بين انقلاب ايران و كودتاى عراق مى‌كنم تا شما ببينيد كه انقلاب اسلامى ايران، چه ضربه‌يى بر استعمار وارد كرد. وقتى كه در سال 37 در عراق كودتا شد و "فيصل " را سرنگون كردند و "نورى سعيد " را به جاى او نشاندند، "ايدن " - نخست وزير انگليس - در خاطراتش نوشت: من در جزيره‌يى مشغول تفريحِ آخر هفته بودم كه خبر كودتاى عراق به من رسيد و بزرگترين ضربه به مغز من وارد شد و ناگهان احساس كردم كه دنيا تكان خورده است. (تعبيرات دقيق او الان يادم نيست.) براى انگليس و دستگاه استعمار، آن قدر كودتاى عراق مهم بود كه حد نداشت. اين نگرانى، در تمام نوشته‌ها و خاطراتى كه بعد از كودتا منتشر شد، منعكس شده بود و عظمت ضربه، خودش را نشان مى‌داد. اين كودتا، در كشورى انجام گرفت كه بعدها معلوم شد بعضى از دستگاههاى استعمارى، در آن نقش داشته‌اند و بعضى هم بعداً از آن استفاده كرده‌اند و در مشت خود گرفته‌اند. حالا هم شما دنباله‌هاى آن كودتا را مى‌بينيد كه بعد از گذشت حدود سى سال، تحفه‌هاى امروز عراق، دنباله‌ى همان كودتا - و به قول خودشان انقلاب(!) - هستند.

ملاحظه كنيد، يك كودتاى معمولى در يك كشور اتفاق افتاد و فقط به اين جهت كه عراق مستعمره‌ى انگليس بود و انگليس از قِبَل حاكميت بر عراق، از آن كشور استفاده مى‌كرد، اين قدر برايشان سنگين بود. حالا شما آن كودتا را با انقلاب اسلامى مقايسه كنيد؛ اصلاً قابل مقايسه نيست. انقلاب اسلامى، ناگهان تمام موجوديت و نظام ارزشى دستگاه استعمارى غرب و دنياى سرمايه‌دارى را زير سؤال برد. يعنى آينده‌شان را كلاً تهديد كرد و ابهامى به آينده‌ى آنها داد؛ چون اين انقلاب بر مبناى اسلام بود و نتيجتاً هرجا مسلمانى باشد، ممكن است اين انقلاب بالقوه در آن‌جا تحقق پيدا كند. بعد هم مرتب نمونه‌هاى آن را از افغانستان گرفته تا اندونزى و مالزى و مصر و تونس و حتّى در كشورهايى كه سيستمهاى به اصطلاح انقلابى دارند - مثل الجزاير يا ليبى - ديدند و مشاهده كردند كه همين اسلام در آن جاها سر بلند كرده است و هل من مبارز مى‌گويد و آينده را ترسيم مى‌كند.

اينها، احساس وحشت كردند و تمام دنياى سرمايه‌دارى و استكبارى دست به هم دادند، براى اين‌كه در مقابل اسلام بايستند. البته، دنياى سوسياليسم به گونه‌ى ديگر مقابله مى‌كرد؛ منتها مثل غربيها ابزار لازمِ انديشمندى و آينده‌نگرى و توجه را در اختيار نداشت. اين، رشته‌يى از تمدن صنعتى و مسأله‌ى آمار و آرشيوها و آينده‌ها و حدسيات است كه شرقيها به همان نسبت كه در كار صنعتى عقبند، در اين قضيه هم از غربيها عقبند. علاوه بر اين، آنها اشتراك منافعى نيز با اين انقلاب حس مى‌كردند؛ چون مى‌ديدند غرب صدمه مى‌خورد. آنها، خيال مى‌كردند كه برايشان خوب است؛ ولى حالا ديگر همه چيز يك كاسه شده و بلوك غرب و شرق معنا ندارد و آرزوها و ايده‌آلهاى ماركسيستى و سوسياليستى تمام شده است و چند كشورِ منزوىِ بخت‌برگشته - مثل آلبانى و رومانى و ... - باقى مانده‌اند كه اينها هم چيزى بارشان نيست. ما رومانى را از نزديك ديده‌ايم و مى‌دانيم كه آن‌جا چه خبر است. اصلاً چيزى نيستند و واقعاً نمى‌شود گفت كه اينها هستند، پس دنياى سوسياليسم وجود دارد! امثال كوبا و كشورهاى ضعيفِ عقب‌مانده هم كه ديگر اصلاً قابل ذكر نيستند. تنفس آنها هم با اجازه‌ى روسها و اربابهاى شرقى بود.

امروز، همان تفكر ضد اسلام ناب، يا اگر بخواهيم دقيقتر بگوييم، ضد مذهب ناب - كه دايره‌اش از انقلاب وسيعتر است - به كليت اسلام و به يك معنا به هر مذهبى كه احساس مى‌كنند در آن اصالتى وجود دارد، متوجه است. امروز، كاردينالهاى مسيحى امريكاى لاتين، به همان اندازه مغضوبند كه علماى انقلابى مصر يا تونس مورد غضب واقع شده‌اند. الان تمام دنيا متوجه اين است؛ منتها همه مى‌دانند و متوجهند كه ايران، كانون اصلى است.

در حال حاضر، يك جبهه‌بندى عظيم فرهنگى كه با سياست و صنعت و پول و انواع و اقسام پشتوانه‌ها همراه است، مثل سيلى راه افتاده تا با ما بجنگد. جنگ هم جنگ نظامى نيست. بسيج عمومى هم در آن‌جا هيچ تأثيرى ندارد. آثارش هم به‌گونه‌يى است كه تا به خود بياييم، گرفتار شده‌ايم. مثل يك بمب شيميايى نامحسوس و بدون سروصدا عمل مى‌كند. فرض كنيد در محوطه‌يى يك بمب شيميايى بيفتد كه احدى نفهمد كه اين بمب در آن‌جا افتاد؛ ولى پس از هفت، هشت ساعت ببينند صورتها و دستهاى همه تاول زده است.

الان در مدرسه‌ها و داخل خيابانها و جبهه‌ها و حوزه‌هاى علميه و دانشگاههاى ما، ناگهان نشانه‌هاى اين تهاجم تبليغى و فرهنگى را خواهيد ديد. الان مقدارى هم آن را مى‌بينيد و بعداً هم بيشتر خواهد شد. يك كتاب چاپ مى‌شود، يك فيلم توليد مى‌شود و به صورت ويدئو داخل كشور مى‌آيد و زمينه‌ى چنين تهاجمى را فراهم مى‌كند. ديشب يكى از آقايان مى‌گفت: وسايل كوچكى اختراع شده كه در آن، بيست فيلم ويدئويى به صورت ميكروفيلم ضبط مى‌شود و هر فردى مى‌تواند آن را لاى دكمه‌اش مخفى كند و به داخل كشور بياورد و بين جوانها توزيع كند!

هدف اين تهاجم با چنين ابعادى، اسلام و انقلاب و ما هستيم. البته، شكى نيست كه مقابله با اين تهاجم، پول و بودجه و امكانات و پشتيبانيهاى سياسى دولت را مى‌خواهد؛ اما دولت پول بدهد و پشتيبانى بكند كه چه بشود؟ طبيعى است كه فكرى پخش بشود. آن فكر كجا توليد خواهد شد؟ آيا آن هم در دولت است يا در حوزه؟ اينها انتظاراتى است كه از حوزه مى‌رود.

من، چهار انتظار را مطرح كردم كه حوزه‌ى علميه پاسخگو باشد. حالا شما بفرماييد كه حوزه با شكل و سازماندهى كنونى، مى‌تواند پاسخگو باشد؟ پاسخ من منفى است. شما هم همين جواب را مى‌دهيد. من، خودم طلبه هستم و از حوزه منسلخ نيستم و حوزه را خوب مى‌شناسم و در آن بودم و زندگى كردم و درس خواندم و بعد هم بى‌ارتباط با حوزه نبودم. حوزه‌هاى ما با وضع كنونى نمى‌تواند آن انتظارات را پاسخ دهد؛ مگر در آن برنامه‌ريزى شود و طرح نوينى افكنده و دنبال گردد.

شما به عنوان نمايندگان طلّاب، در اين مجموعه سهمى داريد؛ آن سهم را پيدا كنيد، ببينيد كجاست و آن را با كمال جدّيت انجام بدهيد. همان‌طور كه عرض كردم، در كنار مراجع و جامعه‌ى مدرّسين و هر كسى كه در اين قضيه ذى‌سهم است، سهم شما سهم وافرى است. اين، آن مطلب اصلى است كه مى‌خواستم مطرح بكنم.

البته، يك چيز ديگر هم در اين‌جا وجود دارد و آن نقش حوزه - غير از جنبه‌هاى فرهنگى - در اداره‌ى جامعه است. ما نبايد از نقش سياسى حوزه و شخصيتهاى حوزوى در اداره‌ى جامعه غافل شويم. اين، چيز مهمى است. شما بايد رهبران آينده‌ى انقلاب و كشور را در حوزه بسازيد و بپرورانيد و فراهم كنيد؛ شخصيتهايى كه بتوانند رئيس جمهور و وزير و نماينده و نظريه‌پرداز سياسى باشند. كمااين‌كه شما ملاحظه مى‌كنيد، بعد از پيروزى انقلاب، منهاى شخص شخيص امام بزرگوار - كه "لايعادله احد " - سهم و نقش معممان و متخرجان حوزه در اداره‌ى انقلاب و مسؤوليت‌پذيرى در مسائل آن - چه در قانون‌گذاريش، چه در قضايش، چه در قوه‌ى مجريه‌اش و چه در زمينه‌هاى سياسيش - اگر نگوييم بيشتر است، اقلاً نقشى برابر با غيرحوزويها داشته‌اند. اينها، متخرجان قبل از انقلابند. به قول آن باغبان قديمى: كاشتند و خورديم، كاريم و خورند. حوزه، در اين مورد چه كرده و چه خواهد كرد؟ البته، در اين زمينه حوزه تلاشهاى خوبى داشته است و نمى‌شود آن را منكر شد؛ اما مطمئناً كمتر از آن چيزى است كه لازم مى‌باشد.

من، توجه به اين طلبه‌هاى جوان را به شما آقايان محترم كه بحمداللَّه از فضلا و برجستگان هستيد، توصيه مى‌كنم. اين طلّاب جوان، خيلى مهمند. طلّاب، محور اداره‌ى حوزه نيستند؛ اما در حقيقت محور اميدها و انرژيهاى بالفعل و بالقوه‌ى حوزه‌اند. اگر طلبه نااميد شد، شما چيزى در دست نخواهيد داشت؛ مراجع هم چيزى نخواهند داشت. اين، نكته‌ى مهمى است. سعى بشود كه طلّاب، مأيوس و مسأله‌دار نشوند. البته، اين نكته را نيز سفارش و خواهش بكنم كه نگذاريد مجموعه‌ى شما، از حالت يك مجموعه‌ى طلبگى و كارى خارج شود و به يك مجموعه‌ى سياسى و خطى تبديل گردد. به شدت مراقبت كنيد كه اين طور نشود؛ چون واقعاً چيز بدى است. حوزه، به وحدت احتياج دارد. شما حتّى در درون خودتان، اختلافات داخل حوزه و اختلافات خطى و جريانى را حل كنيد.

همان‌طور كه در پيام چند روز پيش مطرح كردم و به عموم مردم توصيه نمودم، بخصوص به شما آقايان نيز توصيه مى‌كنم كه كوشش كنيد حسن ظن داشته باشيد. مضمون روايت هم همين است كه وقتى خير حاكم و غالب بر زمان است، آدم بايد حسن ظن داشته باشد و وقتى شر غالب است، انسان بايد سوء ظن داشته باشد. امروز، ديگر اسلام و خير غالب و حاكم است و حكومت و رهبرى و دولت، اسلامى است. اگر چه در جامعه شر هم وجود دارد؛ اما غلبه و حاكميت با خير است. امروز، روز حسن ظن است.

من خواهش مى‌كنم كه گرايشهاى سوءظن‌گونه را رشد ندهيد. به‌عنوان مثال، آن موردى را كه شايد مقدارى هم به من بى‌ارتباط نيست، عرض مى‌كنم: راضى نيستم كه به عنوان حمايت و اظهار لطف و محبت نسبت به من، بعضى از برادران به اين مجموعه اعتراض كنند. هيچ كس نبايد به‌عنوان حمايت و طرفدارى از من، هيچ‌گونه موضعگيرى‌يى عليه كسى بكند. اگر كسى به من محبت و لطف دارد و واقعاً مى‌خواهد از من جانبدارى بكند، راهش اين نيست كه بايستد و بگويد كه مثلاً چرا مراجع چنين كردند يا چرا جامعه‌ى مدرّسين چنان كرد يا چرا مجمع طلّاب چنين كرد. بحمداللَّه ميانه‌ى ما با مراجع بسيار خوب است. هميشه به مراجع ارادت داشته‌ايم؛ حالا هم همين‌طور است و ارتباطاتمان بسيار خوب مى‌باشد. با جامعه‌ى مدرّسين و قشرهاى گوناگون طلّاب و جهتگيريها و جناحهاى مختلف سياسى هم ارتباطاتمان بسيار مستحكم و خوب است؛ يعنى من با هيچ كس مسأله‌يى ندارم. بنابراين، تصور نشود كه حالا اگر مثلاً فلان حرفى در جايى گفته شد يا فلان اظهارى - قولاً يا كتباً - از كسى صادر گرديد، تعريض به من است و كسى به عنوان محبت به من، اعتراض و پرخاش كند و كسى را متهم نمايد. مطلقاً نگذاريد كه در مجموعه‌تان و بلكه داخل حوزه، اين حرفها باب شود.

البته - همان‌طور كه در ابتدا هم اشاره كردم - نسبت به مسائل مربوط به حوزه، به‌هيچ‌وجه خودم را غير مسؤول نمى‌دانم. يعنى وجدان طلبگى و وجدان مسؤوليت كنونى من، به هيچ وجه اجازه نمى‌دهد كه مسأله‌ى اهم اسلامى جامعه و كشورمان، يك مسأله‌ى درجه‌ى دو باشد. نخير، اين مسأله‌ى مهم و درجه‌ى يكى است. من خودم را نسبت به اين قضايا و نسبت به قم و آينده و ترتيباتش و هر كارى كه شرعاً بر عهده‌ى من باشد، مسؤول مى‌دانم و اگر تشخيص بدهم، ان‌شاءاللَّه انجام خواهم داد. به‌هرحال، غرض اين است كه مطلقاً نگذاريد به بهانه‌هاى گوناگون، در حوزه و داخل مجموعه‌تان، اين مشاجرات و حرفها راه پيدا كند.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته

ادامه مطلب
یک شنبه 18 مهر 1389  - 8:59 PM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 6277239
تعداد کل پست ها : 30564
تعداد کل نظرات : 1029
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 19 شهریور 1388 
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 آذر 1397 

نویسندگان

ابوالفضل اقایی